حج در قرآن

محمد علوي مقدم

- ۲ -


نظريه مفسّران

اين كه در ترجمه آيه: «وَ اِذْ جَعَلْنَا اْلبَيْتَ...» گفتيم: «به ياد آوريد»، از اين جهت است كه آيه مزبور از لحاظ نحوى، عطف است، بر چند آيه پيش از خود كه خدا گفته است: «يا بَنِي اِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِىَ الَّتِي... »شيخ محمد عبده(21) ضمن اين كه «اِذْ جَعَلْنَا اْلبَيْتَ...» را معطوف بر آيه قبلدانسته، نوشته است كه معنى چنين است: «واذكر أيها الرّسول أو أيّها النّاس...»
منظور از «البيت» در اين آيه، كعبه است(22) (چنان كه در آيههاى 127 و 158 سوره بقره ونيز آيه 96 سوره آل عمران به همين معناست)، خانهاى كه خدا آن را مركز امن قرار داده و به علّت اين كه داخل شدن در آن، بر مشركان حرام است، «بيتالحرام» ناميدهاند و «كعبه» گفتهاند چون كه چهارگوشه است و مربّع.
و اين خانه «مَثابَةً لِلنّاسِ» است; يعنى محلّ رجوع مردم است، مرجع است; زيرا مردم، همه ساله بدان سو رو مىآورند و هرسال به سوى اين خانه رفت و آمد مىكنند.
و آن جا را پناهگاه مىدانند و محلّ اجتماع.
ابن قتيبه (متوفاى سال 276 هجرى) در تفسير آيه: «وَاِذْ جَعَلْنَا اْلبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ...» نوشته است(23): «أي معاداً لهم، من قولك: ثبت الى كذا و كذا: عُدْت اليه و ثاب اليه جسمه بعد العلّة، اى: عاد. أراد: اِنّ النّاس يعودون اليه مرّةً بعد مَرَّة».
ابوالحسن على بن ابراهيم قمى، از علماى قرن سوم و چهارم هجرى در تفسير خود نوشته است.(24) «فالمثابة: العَوْدُ اليه».
زمخشرى هم نوشته است:(25) «مثابة للنّاس: مرجعاً للحجّاج»، «والبيت اسم غالب للكعبة كالنجم للثّريا.»
شيخ طوسى ذيل آيه: «وَ اِذْ جَعَلْنَا اْلبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ...» نوشته است:(26) بيت در لغت، منزل و مأوى است و در مورد شعر گفته مىشود: ابيات الشعر و در مورد منزل و مأوى، بيوتُ الناس.
بيت شعر را از آن جهت بيت گفتهاند كه حروف و كلمات را فراهم آورده و در مجموعهاى گرد آورده است، همان طورى كه، بيت (خانه) اهل خانه و افراد خانه را در يك جا گرد مىآورد.
شيخ طوسى در فرق ميان «مثابه» و «مثاب» از قول اخفش، گفته است: در «مثابه» مبالغه بيشتر است و تاى آن، براى مبالغه است; لما كثر من يثوب اليه، همچون: علاّمة، نسّابة، سيّارة.
ولى فرّاء و زجّاج گفتهاند كه: مثاب و مثابه به يك معنى است.
«ثاب اليه عقله، اى رجع اليه»

جصاص (متوفّاى سال 370 هجرى) در كتاب «احكام القرآن» ذيل بحث از آيه «وَ اِذْ جَعَلْنَا اْلبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ...» در باره «مثابه» نوشته است(30) «قال أهل اللغة: اصله من ثاب يثوب مثابة و ثوابا: اذا رجع. انّما دخل التاء عليه للمبالغة، لما كثر من يثوب اليه كما يقال: نسّابة، علاّمة، سيّارة.» كثرت رجوع، از آن جهت است كه مردم همه ساله بدان جا مىروند و بازگشت بدان جا را دوست دارند.

بيت الله، محلّ عبادت براى همه مردم

ابن عربى (متوفاى سال 543 هجرى) در بحث از آيه «وَ اِذْ جَعَلْنَا اْلبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ...» نوشته است:
فضل خدا، شامل تمام مردم است كه كعبه را «مَثابَةً لِلنّاسِ» قرار داده و نه براى عرب تنها و قبيله قريش فقط.
شيخ طبرسى در «مجمعالبيان» و شيخ ابوالفتوح رازى در تفسيرش و اسماعيل بن كثير دمشقى (متوفاى سال 774 ه.) در تفسير خود از قول ابن عبّاس و بيضاوى (متوفاى سال 791ه.) در تفسيرش «أنوارالتنزيل و أسرار التأويل» و سيد هاشم بحرانى (متوفّاى سال 1107 يا 1109 ه.) در «البرهان فىتفسيرالقرآن» و سيد عبدالله شبّر (متوفاى سال 1242 ه.) در تفسيرش و جلالالدين محمد بن احمد و جلالالدين عبدالرحمن بن ابوبكر سيوطى در تفسير معروف خود به نام «تفسير جلالين» و فيض كاشانى در تفسير صافى و ديگر مفسران، همگى ذيل آيه: «وَ اِذْ جَعَلْنَا اْلبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ...» نوشتهاند.
«مثابة»; مرجع و محلّ عود است. يا «مرجعا يثوبون اليه من كلّ جانب»(34) و يا «مرجع و محل عود يا موضع ثواب» و يا «مرجعا يثوب اليه اعيان الزوّار» و يا «مثابة للناس»; يعنى «مجمعا للنّاس» و يا «مثابة للناس»; «مرجعا يثاب اليه كلّ عام» و يا «المثابة ; العود اليه» كه اگر خوب دقّت شود به اين نتيجه مىرسيم كه «مثابة للنّاس»; يعنى مرجعى كه همه ساله مردم بدان جا براى كسب ثواب، مراجعه مىكنند و نياز هر حاجتمندى برآورده مىشود; يعنى «لا ينصرف عنه منصرفٌ وَ هو يرى أنّه قَدْ قضى منه وطراً».
و شاعر هم در اين باره، خوب گفته است:
جَعَل البيت مثاباً لَهُم ليس منه الدهر يقضون الوطر
در واقع همان معنايى را كه نويسنده كتاب «لسان التنزيل»; (زبان قرآن) درقرن چهارم ياپنجم هجرى گفته و مثابة را مرجع; يعنى جاى بازگشت،
و قيل: مجمعاً معنى كرده است، ابو البقاء عكبرى (متوفاى سال 616ه.)
در كتاب «التبيان فى اعراب القرآن» وكتاب(36) «املاء ما منّ به الرحمن...» نوشته است.

شيخ محمد عبده(38) «بيتالله» را نعمت بزرگى براى مسلمانان دانسته و ضمن اين كه آن جا را مأمنى دانسته، «مرجعاً لِلنّاسِ وَ يَقصُدُونَهُ» هم مىداند ومىافزايد: لفظ «مثابة»، متضمّنمعناىزيارتوثواب هم هست.
مرحوم طالقانى از عبارت «مثابة للناس» چنين استنباط كرده است كه توجه به چنين خانه بايد فطرت حق جويى و عدل را بيدار سازد و انگيزه تعالى خواهى را كه از خواستههاى فطرى آدمى است، در انسان زنده كند
وكلمه «للنّاس» هم قيام به وظايف انسانى را در آدمى بر مىانگيزاند و به انسان ها ياد مىدهد كه براى خدا بهپا خيزند و دركعبه اعلام كلمه حق كنند و به خدا تقرّب جويند.

و خلاصه اين كه از كلمه «مثابة للنّاس» به قول سيد قطب چنين استنباط مىشود كه خداى بزرگ بيتالله را براى همه مردم (= ناس) محلّ عبادت قرار داد تا در آن جا به خدا رو كنند و بهتدريج از خودپرستى و سودجويى و برترى طلبى به در آيند(40) و با انديشههاى بلند ابراهيم آشنا شوند و كسانى هم كه به نام وارثان ابراهيم روى اين خانه دست گذاشتهاند، بايد بدانند كه اين خانه نمازگاه و پناهگاه همه مردم است و ويژه گروه و طايفه خاصّى نيست و وارثان حق ندارند كه ديگران را از آن باز دارند; زيرا اين خانه، بيت الله است و به قول سيد قطب نه «بيت أحد من الناس!»
ابويحيى محمد بنصُمادَحالتجيبى (متوفّاىسال419ه.) نوشته است:
«المثابةُ والمثابُ واحدٌ و هو المعاد والمرجع يؤتى في كلّ عام».
جلالالدين سيوطى (متوفّاى سال 911 ه.) همين مطلب را با بيانى روشنتر نوشته است: «مثابة، اسم مكان است از ثاب: اذا رجع; لأنّ الناس يرجعون اليه عاماً بعد عام».
فاضل مقداد، نوشته است:(44) «مثابة» از فعل «ثاب» يعنى رجع است و در اين جا مفعول دوم فعلِ «جعلنا» است و مصدر مىباشد و استحباب تكرار حج از كلمه «مثابةً» يعنى مرجعاً، كه مفهوم رجوع دارد و به اصطلاح «يقتضى العود الى ماكان عليه»، استنباط مىگردد.
نويسنده كتاب «أقصى البيان فىآيات الأحكام» نيز گفته است:
برخى از كلمه «مثابه»، كه به معناى مرجع است و مفهوم رجوع از آن استنباط مىشود، تكرار حج را مستحب دانستهاند.
ثعالبى(46) احتمال داده است كه كلمه «مثابة» از ثواب باشد، چون در آنجا، انسانها به ثواب مىرسند.
ابن عربى(49) يعنى «أمْن من عذاب الله تعالى فيالآخرة...» و بعضى هم گفتهاند: اين خود احسانى است از سوى خداى بزرگ كه براى خانه، در دلهاى عرب عظمتى به وجود آورد كه هركس بدان پناه برد، تأمين يابد.
شيخ طبرسى هم گفته است:(50) اين خانه به علّت عظمت واحترامى كه دارد، محل امن است و هركس كه خود را در پناه آن قرار دهد، نبايد متعرّض وى شوند و پيش از اسلام هم، مردم همين احترام را براى خانه كعبه قائل بودند و اين احترام از زمان شريعت ابراهيم و اسماعيل تا روزگار اسلام، رعايت شده است.
شيخ طبرسى در تفسير ديگرش نيز گفته است:(51) «أمناً» يعنى «موضع امن» همان طورىكه در آيه 67 سوره عنكبوت نيزگفته شده است: «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً...»; زيرا به قول شيخ طبرسى; «لأنّ الجاني يأوي اليه فلا يتعرّض له حتّى يخرج».

فضيلت كعبه بر بيت المقدس

قرطبى هم نوشته است:(52) كلمه «أمناً» در اين آيه از آن جهت ذكر شده كه فضيلت كعبه بر بيتالمقدس را بفهماند و نشان دهد كه كعبه محلّ امان است و «ليس في بيتالمقدس هذهالفضيلة، و لا يحجّ اليه النّاس و من استعاذ بالحرم، أمِن مِن أن يُغارَ عَلَيهِ».
ملا فتح الله كاشانى (متوفّاى سال 988 ه.) «أمناً» را موضع امن و ايمنى كه در آن جا كسى را نكشند و متعرض او نشوند، تفسير كرده است.
فيضكاشانى در تفسير كلمه «أمناً» نوشته است(54) كه دركافى از حضرت امام صادق(عليه السلام) روايت شده: «مَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ مِنَ النَّاسِ مُسْتَجِيراً بِهِ فَهُوَ آمِنٌ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ دَخَلَهُ مِنَ الْوَحْشِ وَ الطَّيْرِ كَانَ آمِناً مِنْ أَنْ يُهَاجَ أَوْ يُؤْذَى حَتَّى يَخْرُجَ مِنَ الْحَرَمِ».
شيخ محمد عبده «أمناً» را به «ذا امن» معنا كرده(55) و افزوده است كه أمن بودن بيتالله را خدا در آيه 67 سوره عنكبوت نيز تكرار كرده است.
* «...وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى...».
«مقام ابراهيم را جايگاه نماز قرار دهيد.»
بنا به روايتى كه از حضرت صادق(عليه السلام)، نقل شده، «مقام ابراهيم» همان نقطهاى است كه در مسجدالحرام به اين نام معروف شده است; «لاِنَّ مَقامَ اِبْراهِيم اِذا اطلق لا يفهم منه ال المقام المعروف، الّذي هو في المسجد الحرام».
در مورد مقام ابراهيم، اقوال ديگرى هم هست:
ابوالفتوح رازى مىنويسد:(58) برخى از قرّاء، فعل «اتّخِذوا» را به صيغه ماضى خواندهاند ليكن بيشتر آنان، به كسر و به صيغه امرى قرائت كردهاند.
ابنعربى گفته است: مقام ابراهيم، جايى است كه ابراهيم خداى خود را در آنجا خوانده و «مصلّى» جايگاه و موضع دُعاست و برخى هم معناى اختصاصى مصلّى را در نظر گرفته و آن را، نمازگاهِ اختصاصى دانستهاند.
و ظاهراً چنين استنباط مىشود كه امر، در اين جا بر وجوب دلالت مىكند.
ابوالبقاء عكبرى نوشته است: «مِن» در «مِن مَقام» براى تبعيض است; يعنى «اِتَّخِذُوا بعض مقام ابراهيمَ مصلّىً» و جايز است كه به معناى «فى» باشد. ليكن اخفش آن را زايد دانسته و مصلى را اسم مكان شمرده و افزوده است كه: مىتوان مصدر دانست و در اين صورت مضاف آن مقدّر است; يعنى «مكان صلاة».
قرطبى در باره «مَقام» در آيه «...وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّىً... »مىنويسد:
«المقام في اللّغة، موضع القَدَمَين» و از قول نحّاس نقل كرده است كه «مقام» به فتح ميم، از «قام»، «يقوم»، ثلاثى مجرد مشتق است و مصدر و اسم مكان مىباشد و به ضمّ ميم از «اَقام»، ثلاثى مزيد فيه است.
شيخ محمّد عبده نوشتهاست(62) كه فعل «اتّخذوا» رانافع وابنعامر بهفتح «خاء» قراءت كرده وآن را فعلماضى دانستهاند وبر فعلِ ماضىِ «جعلنا» معطوف كردهاند. ولى بقيّه قراء آن را به كسرِ خاء خوانده و فعل امر دانستهاند وفعلماضى «قلنا» را براى ايجاز حذف كردهاند وازلحاظ بلاغى فايدهاش ايناست كه در اذهان شنونده وخواننده، تأثير بيشترى دارد.
جمله در اصل «...قلنا اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى...» بوده است.
سيّد هاشم بحرانى (بحرينى) در ذيلِ «...وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّىً...» از قول حضرت صادق(عليه السلام) نقل كرده است: اگر دو ركعت نماز طواف واجب در جاى ديگرى، جز مقام ابراهيم خوانده شود، «...فَعَليك اِعادةُ الصّلاة».
نويسنده كتاب «اقصى البيان» نوشته است:(64) وجوب دو ركعت نماز در مقام ابراهيم(عليه السلام) از فعل امر «اِتَّخِذُوا» استنباط مىشود.
ابنعربى نوشتهاست:(65) مقام، جايىاست كه ابراهيم خداى خود را در آنجا خواند.
مُصلّىً را هم بعضى جايگاه و موضع دعا دانستهاند و برخى ديگر معناىِ اختصاصىِ مُصلّى را در نظر گرفته و آن را نمازگاه دانستهاند.
* }...وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ{.
نويسنده كتاب(67) «لسان التنزيل» كلمه «عَهِدْنا» را «فرموديم» معنى كرده است. ابنكثير هم درباره معناى «عَهِدْنا اِلى اِبْراهِيمَ وَ اِسْماعِيلَ... »نوشته است:(68) يعنى «اَمَرَهُماالله أنْ يطهّراه...».
بنابراين، دستور خدايى اين است كه: خانه كعبه بر اساس تقوى و طهارت بنا شود. و ابوالفتوح رازى هم نوشته است:(71) «خانه مرا بر طهارت بنا كنيد; يعنى بر توحيد...»

چرا بيت الله منتسب به خدا است؟

جالب است كه، به جهت فضيلت و اهمّيت اين خانه بر ديگر مكانها، خدا گفته است: «بيتى» و بيت را به خود نسبت داده، تا مزيّت آن، بر ديگر مكانها روشن شود.
و به قول شيخ طبرسى:(72) «و انّما أضافَ البيتَ الى نفسِه تفضيلاً لَهُ عَلى سائر البقاع و تمييزاً و تخصيصاً».
منظور اين است كه خداوند آن دو ـ ابراهيم و اسماعيل ـ را مكلّف كرد كه خانه كعبه را از آفات و شرك و به قول طبرى، از بتها و پرستش بتها و شركبه خدا تطهير كنند كه به قول نويسنده «مختصر تفسير طبرى»(74) همين معنى «اَولَى الاقوال بالصواب عند الطبري على ما في تفسيره» مىباشد.
الاّ الله» از بتهايى كه مشركان آنها را بزرگ مىپنداشتند، خانه را تطهير كنيد و در واقع خدا مىخواهد بگويد: «طَهِّراهُ مِنَ الشرك و الرَّيْب واَبنياهُ خالصاً لِلّهِ...» و زجاج(77) گفته است: معناى «طَهِّرا»; «اصفاه من تعليق الأصنام عليه» است.
و به گفته شيخ طبرسى(78) «...أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ...» يعنى «اَيْ طَهِّرا بَيٌتي» كه به اصطلاح «اَنْ» مفسّره باشد و بيت را هم، تفضيلاً على سائر البقاع، خدا به خود اضافه كرده است.
اختصاص «بيت» به ذات خدا كه منزه از صفات جسمى است، براى چيزى نيست، بلكه به قول نويسنده تفسير المنار،(79) جنبه نمادين دارد و آن را بيتالله گفته، تا اشارتى باشد به اين كه ذات مقدّس خدايى، حاضر و ناظر است، البتّه منظور حضورِ رحمت الهى است و لذا توجّه بدان نيز، به منزله توجّهِ ذات عاليه اوست، همانطورى كه از مكان دور نيز، در نماز، بدان مكان توجّه مىشود.
پس اين كه، خدا به ابراهيم و اسماعيل فرمان داده و بر عهده آنان گذاشته كه خانهاش را براى طوافكنندگان آماده سازند، معلوم مىشود كه اينجا خانه كسى نيست، خانه هيچ يك از انسانها نيست، خانه به ملّت خاصى تعلّق ندارد و حتّى ابراهيم و اسماعيل هم مالك اين خانه نيستند تا چه رسد به ساكنانِ فعلىِ آن منطقه.
ابنقتيبه (متوفّاى 276 هجرى) نوشته است:
«العاكفين; المقيمين. يقال: عكف الرجل على كذا; اذا أقام عليه».
«و منه الإعتكاف: انّما هو الإقامة في المساجد على الصلاة و الذكر للهِ».
چرا درآيه 125 سوره بقره موردِ خطاب براى تطهير «ابراهيم» و «اسماعيل» است و در آيه 27 سوره حج، تنها «ابراهيم» را مخاطب ساخته است؟
ممكن است كسى بگويد: چرا در آيه مورد بحث (آيه 125 سوره بقره) فعلِ «طَهِّرا» به صيغه مثنّى است و مورد خطاب هم، ابراهيم و اسماعيل ـ پدر و پسر ـ هر دو مىباشند ولى در آيه 27 سوره حجّ، مورد خطاب، ابراهيم تنهاست و گفته شده «...وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»؟
در پاسخ، با توجّه به آيه 27 سوره حجّ، مىتوان گفت:
در آيه 125 سوره بقره هم، روى سخن بالاستقلال به ابراهيم است و اسماعيل عنوان تَبَعى دارد و در واقع، عملِ تطهير به عهده ابراهيم(عليه السلام) است و اسماعيل يارىكننده اوست.
* «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً...».
«(اى پيامبر، هنگامى را به ياد آر) كه ابراهيم گفت: اى خداىِ من، اين شهر را، محلِّ اَمْن و آسايش قرار ده.»
و دنباله آيه، چنين است

* {...وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ{.
«و به كسانى از اهل اين سرزمين كه به خدا و روز قيامت ايماندارند، از ميوههاى فراوان روزى عنايت كن (ما اين دعاى ابراهيم را اجابت كرديم و مؤمنان را از انواع بركات بهرهمند ساختيم) ليكن به آنان كه كافر شدند، بهره كمى خواهيم داد (ازرزق اين جهان كه روزى اندكى است) و سپس آنان را در آخرت به عذاب آتش دچار مىسازيم و چه بد سرنوشتى و سرانجامى دارند!»
درخواست ابراهيم، از خدا اين است كه: مكّه را محلّ امن قرار دهد و امنيّت مستقرّ گردد و به گفته شيخ طبرسى،(84) علاوه بر امنيّت معنوى، امنيّت از تخريب و اِنهدام و ايمنى از قحطى و تنگدستى هم مورد تقاضاىِ ابراهيم بوده است.
ابوالفتوح رازى،(85) «آمن» را به معناى «مأمون» دانسته است، از باب: «ليلٌ قائمٌ»; شبى كه در آن نَخُسبند.
و «نهارٌ صائمٌ»; روزى كه در آن روزه دارند.
و «بيعٌ رابحٌ»; بيعى كه در آن سود كنند.
و «صفقةً خاسرة»; دست زدنى (كنايه از معامله و داد و ستد) كه در آن زيان كنند.
و «بلدٌ آمن»; شهرى كه در آن ايمن باشند.
«آمناً» صفت براىِ «بَلَد» است، پس تنها اهل شهر و مردم بلد را در برنمىگيرد، بلكه نبات و حيوان هم از خطر قطع و صيد در اَمان هستند و اين است كه قطع درختان و صيد جانوران بر مُحرمان روا نيست.

وراثت خانه، بايد با فضيلت و تقوا همراه باشد

نكته جالب اين كه: به قول سيّد قطب(86) از اين آيه مىفهميم كه وراثت خانه بايد با فضيلت و نيكوكارى همراه باشد; زيرا ابراهيم، پس از درخواست «ربّ اجْعَل هذا بلداً آمِناً...» دعاى ديگرى و درخواست دوّمى از خدا دارد كه مىگويد:
«به اهل اين خانه و مردم اين سرزمين; مردمى كه {مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ {باشد و به خدا و روز واپسين ايمان داشته باشد، از ثمرات و بهرهها روزى عنايت كن»; يعنى به آنان كه اهل فضيلت هستند. و نتيجه آن كه ابراهيم(عليه السلام)وراثتِ همراه با فضيلت را درخواست كرده است.
و به قول سيّد قطب: «...مرّة اُخرى يؤكّد معنى الوراثة للفضل و الخير...» را با بخشى از آيه «...وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلا...» تأييد كرده و در واقع اين نعمت را ويژه اهل فضيلت دانسته و گروهى را كنار گذاشته است، گو اينكه به علت كمال لطف خدايى، به غير مؤمنان هم كه مشمولِ دعاى ابراهيم نبودند، اين بركات شامل شده و مىشود، منتهى كافر هم از بهره اندك كه
همان بهره حيوانى باشد، استفاده خواهد كرد و بهرهاش ثمرات محدود و منقطعى خواهد بود و سرانجام گرفتار عذاب خواهد شد; «...وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلا...».

نظريه مفسّران

براى اين كه معنى و تفسير دقيق آيه مورد بحث را بفهميم، سخن ابوالفتوح رازى را باز مىگوييم كه گفته است: در اين بخش از آيه حذف و اختصارى هست و تقدير آن، چنين است: «اُجيبُ دَعْوتك في مَن آمن بي واليوم الآخر، فامّا من كفر فاُمَتّعه قليلاً...»; يعنى اى ابراهيم، دعاى تو در حق مؤمنان مستجاب است امّا در مورد كافران، ايشان را اندكى برخوردارى دهم.
شيخ طوسى نوشته است:(87) تقدير «وَ اِذْ قالَ اِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ... »چنين بوده است:(88) «و اذكُر اذ قال ابراهيم ربّ اجعل...»
«بَلَداً آمِناً» يعنى «بلداً يأمنون فيه...»
معناى درخواست ابراهيم كه از خدا خواسته است تا اين شهر بَلَد امن باشد، اين است كه بيتالله و كعبه، مركزى باشد كه تعدّى و تجاوز در آن نباشد، هر كس به وظيفهاش آشنا باشد، هر كس بتواند در كمال آزادى حرف خود را بگويد، تجاوز و خيانت در آن نباشد، آبروىِ مردم محترم باشد، بيتالله محل امن و امان باشد.
ابنعربى گفته است: امنيّت بلد، بدين معنى است كه هر كس در آن مأمون باشد و در امان و به اصطلاح، اهل بلد در امنيّت باشند و اين به طور مجاز است ولى به هر حال، «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً».
طبرسى هم گفته است:(89) «بلداً آمناً» يعنى «بلداً ذا أمن» از قبيل «عيشةً راضية» هست; يعنى «عيشةً ذاتَ رِضىً».

سرّ تكرار چيست؟

برخى گفتهاند: بخشى از اين آيه در سوره ابراهيم هم تكرار شده اسـت، سِرّ آن چيست و چرا در آيه مورد بحث (126 سوره بقره) گفته شده «وَ اِذْ قالَ اِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» يعنى «بلداً» بدونالفولام و در آيه 35 سوره ابراهيم، آمده است: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً»; يعنى «البلد» با الف و لام؟
در جواب گفتهاند: در آيه نخستين كه «بلداً» بدون الف و لام است، اشاره است به كعبه پيش از بنا، ولى در آيه 35 سوره ابراهيم كه گفته شده:«البلد» و با الف و لام آمده، در واقع اشاره به كعبه، بعد از بنااست.

به عبارت ديگر، در آيه نخستين، «بلداً» مفعول دوّم است و «آمناً» نعت است و صفت براى آن. و در سوره ابراهيم «البلد» مفعول اوّل است و «آمناً» مفعول دوم براى فعل «اِجْعَلْ» در آيه 35.
يا به عبارت سادهتر: در آيه نخستين، ابراهيم خواسته است كه سرزمين بى آب و علفى به صورت «بَلَدَاً آمناً» در آيد و در سوره ابراهيم آيه 35 خواسته شده كه بَلَد غير آمِن، محلّ اَمْن شود.
بخش دوّم آيه چنين است

* }...وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ قَالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلا...}.
ابراهيم پس از درخواستِ امنيّت براى رفاه زندگى، درخواستِ رزق و ثمرات كرده است; زيرا «أسْكَنَهُمْ بواد غَيْر ذى زَرْع».
سيّد هاشم بحرانى(92) (بحرينى) از قول ابوعلى طبرسى نقل كرده است كه امام صادق(عليه السلام)گفته است: علاوه بر ثمرات مادّى، كه از آفاق جهان بدان ناحيه مىرود، مىتوان ثمرات معنوى را كه ثمرات قلوب باشد; يعنى محبت مردم به يكديگر، در نظر گرفت.
ابوالبركات، ابن الأنبارى گفته است(93) كه:
«مَنْ» در محل نصب است; زيرا بَدَل بعض از كُلّ است از «اَهْله» و ضمير «هُم» در «منهم» به مبدلٌمنه برمىگردد.
ابوالبقاء عِكبرى هم گفته است:(94) «مَنْ» بَدَلِ بعض از كلّ است از «اَهْله» و در «مَنْ كَفَرَ» هم دو وجه جايز است:
1. «مَنْ» موصول باشد و به معناى «الَّذى» و در محلِ نصب. فعل آن با قرينه محذوف و تقدير آن «وَ ارْزُقْ مَنْ كفر» است.
2. «مَنْ» شرطيه باشد، فعل «كفر» فعل شرط و فعل «اُمَتِّعُه» جوابِ آن، و فاء هم خود دليل است بر اين كه: فعل، جواب شرط است.
«قليلاً» هم به گفته ابوالفتوح رازى(95) ممكن است صفت مصدر محذوفى باشد; يعنى «متاعاً قليلاً» و نيز امكان دارد كه «قليلاً» صفتِ ظرفِ محذوفى باشد; يعنى «زماناً قليلاً».
مكّى بن ابىطالبِ(96) قيسى (متوفّاى سال 437 ه. ق.) پيش از ابوالفتوح رازى و ديگران، با تفصيل بيشتر همين مطالب را گفته و افزوده است كه: مجزوم نشدن فعل «فامتعه» كه جواب شرط است به علت دخول «فاء» مىباشد و نيز افزوده كه ممكن است «مَنْ» مبتدا باشد و محلاً مرفوع و فعل «امتّعه» خبرِ آن.
ابويحيى محمّد بنصُمادح التجيبى(97) (متوفاىسال 419ه. ق.) فعل «فامتّعه» را «اَرزُقُه في حياته» تفسير كرده است و در تفسير «ثم اضطرّه» هم
گفته است: «معنى الإضطرار، الإكراه و الإجبار».
فاضل مقداد گفته است: از جمله «و ارزق أهلَه مِن الثَّمرات(98)...» رفاهيّت در معيشت و نيكحالى، فهميده مىشود; زيرا گفته شده «مِنَالثمرات» و گفته نشده: قوت و مايحتاج اوّليه و نيازهاى مقدماتىزندگى.
و نيز گفته است: از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه منظور از «ثمرات» «ثمرات القلوب» است; يعنى آنان را نزد مردم محبوب گردان.
درخواست امنيّت براى مكّه و دُعا براى اهل مكّه، به كثرت ثمرات و نعم، خود چيزى است كه مُشعر به افضليّت مكّه و افضليّت مجاورت مكّه است.
فاضل مقداد(100) درباره «و مَن كفر فامتّعه قليلاً» گفته است: اين جمله جواب از سؤال مقدّرى است; زيرا در بخش نخست، دعا براى مؤمنين، متبادر به ذهن بود ولى خدا گفته است: «وَ مَن كفر فامتّعه...»; يعنى «وَارزق مَنْ كَفَرَ ايضاً...»; كافران را هم بهرهمند خواهم ساخت; زيرا كه آنان را آفريدهام و ملتزم به دادن روزىِ ايشان شدهام.
خواجه عبدالله انصارى، نيكوتر ترجمه كرده است:
«...گفت كافران را هم، اندكى برخوردار كنم، پس از آن، آنها را گرفتار آتش سازم، كه بد فرجام و عاقبتى است.»
نويسنده اقصى البيان، نوشته است:(102) در «ثُمّ اضطرّه الى عذاب النّار» ثُمَّ براى تراخى است; يعنى «اَدفعه بعد زمان الى النار و أشوقه اليها في الآخرة و بئس المصير، اي المرجع و المَأوى».
نويسنده تفسير المنار نوشته است:(103) از سياق عبارت «...وَ مَنْ كَفَرَ...» چنين استنباط مىشود كه در اين عبارت، از جنبه بلاغى، ايجاز به حذف وجود دارد كه از جمله، فهميده مىشود و اينگونه ايجازها، ويژه كلام خداست و در واقع خدا گفته است. درخواست ابراهيم درباره مؤمنان مستجاب است; «فَجَعَلَ لَهُمْ هذا الخير فى الدنيا...».
* {وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ{.
«(و نيز به ياد آور) وقتى را كه ابراهيم و اسماعيل پايههاى خانه كعبه را بالا مىبردند (و مىگفتند) خداي! از ما بپذير و اين خدمت را از ما قبول كن، البته كه تو شنوا و دانايى»
در بخش دوم اين آيه و در آيههاى بعدى(105) مسأله تضرّع و دعا طرح شده و از خدا خواسته شده و به خدا نيايش شده كه:
«پروردگار! در ميان ذريّه من فرستادهاى برانگيز كه آيات تو را برايشان بخواند و به آنان علم و حكمت بياموزد و روانشان را از زشتىها پاك و منزّه سازد»
و آهنگ دعا چنان است كه در هر شنوندهاى اثر مىگذارد و به او حيات مىبخشد و اين خود، از ويژگىهاى قرآن است.
از آيات قرآنى به طور كلى چنين استنباط مىشود كه ابراهيم كعبه را تجديدِ بنا كرده; زيرا از آيه 37 سوره ابراهيم فهميده مىشود كه خانه قبل از ابراهيم بوده كه او گفته است:
«رَبَّنَاإِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَاد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ...».
«اى خدا، برخى از فرزندانم را در اين سرزمينِ خشك و سوزان، در كنارِ خانه تو سكونت دادم.»
از اين آيه مىفهميم كه اثرى از كعبه، به هنگام ورود ابراهيم در سرزمين مكّه، وجود داشته است.