حج در آيينه عرفان

حسين انصاريان

- ۸ -


بيان قرآن پيرامون ابراهيم (عليه السلام)

آياتي از كتاب خدا مسائل مختلفي از حضرت ابراهيم (عليه السلام) و ابتلائات او را روشن مي كند كه مضمون آن چنين است :

پس از آن كه كلمه حق در وجودش طلوع كرد، با پدر خوانده اش (يا به تعبير گروهي از مفسران، عمويش) به محاجّه برمي خيزد، اوهام شرك را طرد مي نمايد و محكوم مي كند، قدرت ملكوت آسمان ها و زمين برايش نمودار مي گردد تا به مرحله يقين مي رسد، آن گاه خود را از آن محيط شرك آلود بيرون مي كشد.

در خلوتگاه خود به بررسي طلوع و غروب و تابش اختران مي انديشد، پس از نمايان شدن ملكوت و ظهور قدرت ربوبي، توحيد ربوبيت را درمي يابد.

آنچه مردم را از مبدأ آفرينش برگردانده بود، شرك در ربوبيت و اتخاذ ارباب بود، نه شرك در مبدأ و صانع.

با بررسي طلوع و غروب اختران و مسخر بودن آن ها، غبار انديشه هاي مردم درباره روحانيت و تدبير و ربوبيت اختران كه از اوهام محيط برخاسته بود، از برابر چشم ابراهيم زايل مي شود، آن گاه تجلي اين حقيقت و گرداندن روي خود را به سوي آن اعلام نموده و خاطرش از اضطراب و ترس بياسود و به امنيت گراييد و از تهديد به خشم خدايان ساخته شده و اربابان بي اثر ديگر نهراسيد.

اين آيات مي نماياند كه چگونه كلمه ربوبيت، ابراهيم را از محيط شرك تا مقام رؤيت ملكوت و رو كردن به سوي آن و آرامش خاطر پيش برد و اين كلمه را تكميل نمود. رحمت الهي، او را براي رهايي خلق از بندهايي كه بر عقولشان بسته و به بندگي غير خدايشان درآورده بود از آسايشگاه امن و آرامش برانگيخت تا با زبان دعوت و احتجاج به پاخاست و در ميان آن گمراهان به راه افتاد.

مقام امامت ابراهيم (عليه السلام)

آري، او پس از آن همه ابتلا و اتمام كلمات، به مقام پيشوايي و امامت برگزيده شد، چنان كه از مضمون آيه و مفهوم لفظ « اماماً » و اطلاق آن استفاده مي شود.

امام نمونه كامل همه كمالات عقلي و نفساني و بدني است و چون همه اين خصوصيات و ابتلائات براي مقام نبوت و رسالت بيان نشده، بايد مقام امامت، مقامي برتر از نبي و رسولي باشد كه كلمات را اتمام ننموده و به مقام امامت نرسيده است.

حال كه شايستگي ابراهيم را توجه كرديد، به توضيح آيه شريفه عنايت كنيد تا بيش از پيش به واقعيت مناسك پي ببريد.

گرچه صورت واقعي و حقيقت امام به مقتضاي تقاضاي نفوس، گاه آشكار است و گاه پنهان، ولي مظهر و صورتي از مقام معنوي و فكري امام هميشه در ميان مردم بايد محسوس و باقي باشد، يا نقشه امامت كه بزرگ ترين و مؤثرترين نقش رهبري و كمال خلق است، به صورت نقش ثابت و پايداري، مستقر گردد.

اگر مجسمه امام ساخته شود ـ چنان كه براي باقي و زنده داشتن قهرمانان و مفاخر تاريخي و الهام گرفتن از آنان مجسمه مي سازند ـ اين خود نوعي راهزني در حريم توحيد و حق پرستي و معنا را زير جسم پنهان داشتن و به صورت گراييدن و به جاهليت و گمراهي برگشتن است كه ابراهيم خود براي درهم شكستن مجسمه هاي آن به پا خاست.

پس بايد ساختماني بسازد كه با تمام شؤونش خطوط بندگي حق را به بندگان بياموزد و جلوه اي از امامت و رهبريش را براي هدايت انسان ها به سوي حق نشان دهد.

اين ساختمان البته بايد ساختماني باشد ساده و بي آلايش و به نام خدا و توحيد و پاك از صورت ها و اوهام بشري و نماياننده فكر و انديشه و ابتلائات ابراهيم، امام و پيشرو.

و برخداست كه چنين ساختماني را با تمام شؤونش حفظ فرمايد و تا برپا بودن نظام عالم محافظت كند كه با نماياندن صورت و نقشه امامت آن پيشواي موحدان، حجت بر بندگانش تمام باشد، چنان كه كلمات را بر خود ابراهيم تمام كرد و چنين ساختمان بي آلايشي بر بسيط خاك براي ابد برپا نمي شود و خطوط عالي بندگي را نشان نمي دهد، مگر به دستور و عنايت مقام بلند ربوبي.

( وَعَهِدْنَا إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ )(1).

و به ابراهيم و اسماعيل سفارش كرديم.

چون ابراهيم و اسماعيل حريم فكر و نفس خود را از آلودگي هاي دنياي غبارآلود آن روز و از شرك و اوهام و گناه و پليدي ها پاك و بركنار داشتند و توحيد خالص بر آنان تجلي كرد، اين تجلي همان عهدي بود كه خود به آن محقق شدند و با همين عهد بايد حريم خانه اي كه به دستور او برپا كرده بودند از هر آلودگي و آثار شرك پاك نگهدارند و نظامات آن، خالص براي خدا و تطهير نفوس باشد.

چنان كه هر راه و روشي كه به مطلوب برساند، عهد محققي مي شود كه بايد شخص سالك هميشه همان راه را در پيش بگيرد و ديگران را نيز بر آن بدارند و موانع را از راه راهروان بردارد.

چون اين خانه مضاف و منسوب به ذات مقدس الهي (بيتي) و مناسك آن ظهور و تمثل همان روشي است كه ابراهيم و در پي او اسماعيل پيش گرفتند، تطهير آن از آلودگي شرك و پليدي ها و انصراف از غير حق، اولين شرط طريق و طريق پيما است.

تطهير خانه خدا و مناسك آن از هر چه ذهن را از توحيد منصرف كند و عاطفه و غريزه پرستي را برانگيزد و امنيت داخلي نفساني و محيط
خارج را برهم زند، تطهير از همه اين ها به سود اين گزيدگان و آماده كردن طريق آنان است، خلاصه اين بيت، از آداب و واجباتش تا لباس و حركات و انديشه حاجي، همه از هر جهت بايد پاك باشد ! !

آري، بيت بايد از همه شوائب و اوهام و شرك و پليدي پاك باشد.

( لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ )(2).

براي طواف كنندگان و اعتكاف كنندگان و ركوع كنندگان وسجده گزاران.

گويا اين اوصاف چهارگانه اي كه در آيه آمده، اشاره به مقامات و مراتبي است كه ابراهيم (عليه السلام) پيموده، همين كه براي سالك اين مسير، در حريم اين عبادات خالص، حق تجلي نمود، اراده و انديشه او را كه پيوسته به منافع و شهوات فردي است به حق پيوند مي دهد و مانند اجزاي ريز و درشت جهان به گرد مركز حق مي گرداند.

اين حقيقت در عالم صورت، به صورت طواف پيرامون خانه منسوب به دست ابراهيم و منسوب و مضاف به خدا در مي آيد. چون طواف كننده به دور خانه خدا، بر اثر توجه به حقيقت مسئله و كشش روح خانه از جواذب نفساني و شخصي يكسره آزاد شد و با حركات دايره اي، حق را در هر جانب و هر جهت مشاهده كرد، لازم و معتكف به آن مي شود.

( الْعَاكِفِينَ ) يا بنا به آنچه كه در سوره حج آمده: ( الْقَائِمِينَ )(3)گويا اشاره به قيام به حق و وظيفه پس از طواف است، آن گاه عاكف يا قائم از نيم يا بيشتر وجود خود و جهان چشم مي پوشد و فاني در پرتو عظمت و قدرت مي گردد و در برابر آن خم شده و براي قرب به آن به صورت ركوع درمي آيد، ( وَالرُّكَّعِ ).

پس از آن كه در انوار عظمت فرو رفت و يكسره فاني شد، به صورت سجده چشم از همه چيز برداشته و سر به خاك مي نهد و هستي خود را در برابر اراده ازلي از دست مي دهد، ( السُّجُودِ ). وسجده گذاران.

جلوه اي از بندگي ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام)

زائر همين كه وارد مسجد الحرام مي شود و نظر به كعبه مي اندازد بايد به ياد آورد كه چون ابراهيم و اسماعيل برابر با عهد خداوندي خانه را آراستند و حقايقي از حضرت حق درخواست كردند كه خداوند عزيز از آن حقايق در آيات 127 ـ 130 سوره بقره خبر مي دهد.

( رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا )(4).

پروردگارا ! [ اين عمل را ] از ما بپذير.

دعا كردند و درخواست نمودند، دعايي كه خضوع و انقطاع آن دو را آشكار مي نمايد و از راز دلشان پرده برمي دارد و از زبانشان سر مي زند، گويا آنان چنان در برابر عظمت و اراده حق مقهور بودند كه كار بنا در نظرشان ناچيز بود و نامي از آن نمي بردند.

درخواست پذيرفته شدن آن عمل را كردند و مي دانيد تا عمل خالص نباشد، نمي توان براي آن درخواست پذيرش كرد.

در هر صورت پذيرش هر چيزي به اين است كه شخص پذيرا، آن را جزء هستي خود نمايد و مقصود پيش آورنده را منظور دارد.

در اين آيه مقصود از درخواست پذيرش، گويا اين است كه پروردگار اين بنا را مشمول ربوبيت « ربنا »ي خود گرداند و به سنگ و گلي كه روي هم چيده و در معرض فناست، صورت بقا دهد تا در پرتو صفت ربوبيتش، مانند ثابتات عالم شود و منشأ تربيت خلق گردد.

در اينجا زائر بايد به اين واقعيت توجه كند و خود را با تمام شؤون حياتش به ربوبيت رب العالمين متصل گرداند تا از تمام فيوضات ربانيه بهره مند شود.

( رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ )(5).

پروردگارا ! ما را [ با همه وجود ] تسليم خود قرار ده.

خواستند تا يكسره روي آنان از غير گردانده شود و خداوند آنان را تسليم خود نمايد و نيز اين قسمت از دعا تذكري است از هدف نهايي اين بناي است و خانه، گويا اين نيت و درخواست، آميخته با آب و گل اين ساختمان است و روح بانيان را در اين صورت مجسم مي گرداند تا در تكميل بنا و مناسك و آداب آن، دو فرد كامل و شاخص اسلام و از هر رو تسليم اراده و اجرا كننده امر خدا شوند و از ذريه او پيوسته مردمي هم فكر و هم آهنگ و به تمام معني تسليم حق تربيت شوند تا مانند همه پديده هاي جهان، از ذرات تا كرات در محور حق و عدل بگردند.

( وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ )(6).

و نيز از دودمان ما امتي كه تسليم تو باشند پديد آر.

آري، زائر بايد به اين حقيقت توجه داشته باشد و سعي و كوشش نمايد كه خود را به حريم تسليم برساند، نه اين كه در آنجا به صورت ظاهر تسليم شود و پس از بازگشت از حج، دوباره همان شود كه بود.

( وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا )(7).

و راه و رسم عبادتمان را به ما نشان ده.

از خدا مي خواهند تا جزء به جزء عبادات و محل هاي آن را نشان دهد، يا چنان تعليم دهد كه مانند ديدن باشد، بنابراين از آغاز تأسيس بيت، همه مناسك طبق فرمان الهي بوده و ابراهيم به آن متعبد گشته، اين مناسك از طواف و سعي شروع مي شود و با قرباني كه رمز اسلام كامل است، تكميل مي گردد و هر يك از اين مناسك از طواف و نماز و سعي و وقوف به عرفات و مشعر و رمي و ذبح، رمز يكي از مراتب تكامل در توحيد مي باشد.

آن گاه از خداوند طلب توبه مي كنند و گويا مراتب صعودي تسليم در مسلمانان و تعبد در مناسك و توبه صورت ديگري است از راه برگشت به سوي بهشت و موطن نخستين آدمي كه از آن هبوط يافت(8).

اي زائر خانه حق ! آداب حج و برنامه مناسك را آن چنان انجام ده كه ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) انجام دادند.

حج واقعي به جاي آر و به حقيقت، دامن رحمت حضرت حق را بگير و خويش را براي تسليم و توبه حقيقي در آن مكان مبارك آماده كن.

مسلّم بدان كه پس از بازگشت به وطن اگر در خط عبوديت ـ به آن معنايي كه خواسته اند ـ حركت نكني، حج به جا نياورده، بلكه در مقدس ترين جايگاه و در حضور باني هستي، سخناني چند به ظاهر گفته و اعمالي مختصر، خالي از روح و محتوا به جا آورده اي.

پيام پيامبر بزرگ اسلام (صلّي الله عليه وآله) از كنار كعبه

علاوه بر خاطره هاي شيرين و بيدار كننده اي كه از ديدن مكه و حرم و بيت در ذهن بيننده بيدار نقش مي بندد، خاطره ديگري او را متوجه به خود مي كند كه خير دنيا و آخرت او به آن بستگي دارد، خاطره اي كه عامل برپا كننده عدل و دادگستري در تمام شؤون حيات است و آن، پيام پيامبر عظيم القدر اسلام  (صلّي الله عليه وآله) از كنار كعبه به تمام مسلمانان جهان است.

پيامي كه چهار بار ديگر در سفر حجة الوداع به وسيله خود پيامبر  (صلّي الله عليه وآله) ابلاغ گرديد و ابلاغ مكرر آن دليل بر عظمت آن پيام بود.

در آن پيام منشور امنيت، منشور سلامت، منشور سعادت گوشزد مسلمانان شد.

نبي اكرم  (صلّي الله عليه وآله) در اين سخنراني اينگونه دعا كردند :

«خداوندا ! رحمت آر و طراوت و سرسبزي ده به آن كس كه سخن مرا بشنود و بفهمد و به ديگران برساند(9).

آن شخصيت عالي آسماني و آن انسان ملكوتي كنار خانه خدا ايستاد و روي مبارك خويش را به طرف جمعيت كرده و با صداي بلند فرمود:

خداوند بزرگ را سپاس و حضرتش را ثنا، از او كمك مي جويم و بخشش و لطفش را مي طلبم و به وجود مقدسش باز گشت ماست و از شر و خطر نفس و كردارهاي ناروا به او پناه مي بريم.

هر كس را خدا دستگيري كند، كسي قدرت ضرر زدن به او را ندارد و آن كس را كه خدا به خود واگذارد، منجي و راهبري نخواهد داشت.

گواهي مي دهم كه جز او معبودي نيست و اقرار مي كنم كه حضرتش را شريكي نمي باشد و اين كه محمد  (صلّي الله عليه وآله) بنده و پيامبر اوست ; مردم ! من هم بشري هستم ميان شما، شايد مرا ديگر در اين جايگاه نبينيد، پس آنچه به نفع شما مي گويم بشنويد و انديشه كنيد و به مردمي كه در اينجا حضور ندارند، برسانيد.

1 ـ اي بندگان خدا ! شما را به خودداري از گناه و فرمان بردن از برنامه هاي الهي دعوت كرده و تشويق مي كنم و سخنم را با بهترين دستور كه تقوا است آغاز مي نمايم.

اي مردم ! همان طور كه امروز روز محترم و اين ماه ماه محترم و اين جايگاه مركز محترمي است، خون و مال و آبروي شما تا روز استوار بودن نظام عالم و برپا شدن محشر محترم است و بايد هر كدام از شما در اين سه امر مراعات يكديگر را بنماييد، آري اي مردم ! احترام خون و مال و عرض همديگر را نگاه داشته و از تجاوز به اين سه بترسيد، خداوندا ! شاهد و گواه باش كه فرمان تو را به مردم رساندم.

2 ـ اي مردم ! هر كس امانتي نزد اوست، به صاحبش برساند و در امانت خيانت ننمايد.

3 ـ ربايي كه در جاهليت معمول بود، لغو و باطل مي كنم و آن را از بين رفته حساب مي نمايم و اول ربايي كه پايمال مي كنم رباي عمويم عباس پسر عبدالمطلب است، هر كس پولي به قرض داده و در آن ربا منظور داشته، اصل مال خود را بگيرد و نسبت به فرعش چشم پوشي كند ; اي مردم ! نه ستم كنيد و نه زير بار ستم برويد.

4 ـ خون هايي كه در زد و خوردهاي زمان جاهليت ريخته شده، همه را از بين رفته و باطل اعلام مي كنم و اول خوني را كه هدر مي نمايم خون حارث بن ربيعة بن حارث بن عبدالمطلب است كه طفلي شيرخوار و از خويشاوندان من بود و قبيله بني ليث او را كشتند، ديگر در صدد انتقام خون هايي كه در جاهليت ريخته شده برنياييد ; زيرا به حكم خداوند، انتقام جويي و كينه حرام و تعطيل است.

5 ـ تمام مناصب زمان جاهليت و افتخارات خانوادگي و فخرفروشي به پدران و اجداد و حسب و نسب همه را از بين بردم، هر كس بايد متكي به اعمال خود باشد، فقط دو وظيفه باقي است :

محافظت از كعبه، آب دادن به حاجيان و انجام اين دو وظيفه نيز نبايد موجب افتخار و خودپسندي گردد و كسي حق ندارد از اين راه براي خود عنواني قائل شود.

6 ـ هر كس بدون جهت و به ناحق كسي را بزند، يا غير قاتل را بكشد، خطاكار و بزرگ ترين دشمن خداست و هر كس عمداً كسي را نابود كند، بايد در عوض كشته شود و در قتل شبه عمد كه آلت قتاله سنگ و چوب نباشد، يا به قصد كشتن به كار برده نشده باشد، قاتل بايد صد شتر ديه بدهد و هر كس بيشتر مطالبه كند، اهل جاهليت است.

7 ـ اي مردم! پس از پيدايش خانه كعبه و اعلام توحيد، شيطان از اين كه كسي را در اين سرزمين براي پرستش خودش يا گرايش به بت برگرداند مأيوس شده، اما آگاه باشيد كه ممكن است از راه هاي ديگر آمده و شما را در برنامه هاي خلاف حق مطيع خود كند، از او بترسيد و در برابر كشش او خود را مسلح كنيد تا شرش را از خود دفع نماييد ; مردم! در برنامه هاي خلاف حق، داخل نشويد كه ندانسته ابليس شما را گمراه كند.

8 ـ اي مردم ! شماره ماه ها در كتاب خدا از روز آفرينش آسمان ها و زمين دوازده بود كه چهار ماه آن : ذوالقعده، ذوالحجه، محرم، رجب، حرام و داراي حرمت و فضيلت است.

سه ماه آن متوالي و يكي از آن چهار ماه ـ كه رجب باشد ـ تنها افتاده و آن بين جمادي و شعبان است.

مردم ! پس و پيش كردن اين چهار ماه براي ادامه جنگ و خونريزي از زيادي كفر است، حرمت اين ماه ها را نگاه داشته و در آن از جنگ بپرهيزيد.

آري، پيامبر عزيز اسلام  (صلّي الله عليه وآله) ، براي امنيت عموم جهانيان، چهار ماه نامبرده را در فصول مختلفه در تمام نقاط زمين حرام قرار داده و مردم را الزام به آتش بس نموده، تا عقلا و خردمندان قوم بتوانند نقشه صلح و مسالمت را توأم با مصالح عمومي اجتماعي عملي سازند.

9 ـ اي مردم ! شما را درباره زنان سفارش مي كنم كه با آنان به نيكي رفتار كنيد ; زيرا آن ها امانت خداوندند كه شما به گفته حق، آنان را بر خود حلال كرده ايد ; مردم ! شما را بر زنانتان حقي است و آنان را نيز بر شما حقي است، حق شما بر آن ها اين است كه بستر خود را فقط براي شما حفظ كنند و هر كه را شما ميل نداريد به خانه راه ندهند مگر اجازه دهيد، آنان بايد از هرزگي بپرهيزند و خود را براي شما حفظ كنند، اگر سرپيچي كردند خداوند به شما اجازه داده بر آن ها سخت گيري كنيد ولي اين سخت گيري بايد در حدود اذن الهي باشد، از بستر آنان كناره جوييد تا تنبيه شده و ادب شوند، البته نه به اندازه اي كه به آنان آزار وارد شود و زخمي برسد و دگرگوني رنگ و پوست به دنبال آورد.

پس از آن اگر از روش غلط خود باز ايستادند، بر شماست كه حقوق اسلامي آن ها را رعايت كنيد، خوراك و پوشاكشان را به اندازه متعارف تأمين كرده و با آن ها به خوبي رفتار نماييد.

10 ـ آگاه باشيد كه مسلمانان برادر يكديگرند، روا نيست مسلمان برادرش را فريب دهد و به او خيانت كند و از او غيبت نموده، خونش را بريزد و مال برادر خود را به ناحق بخورد، آيا حكم حق را رساندم ؟ خدايا ! گواه باش.

11 ـ پس از من به كفر برنگرديد، به روي هم شمشير نكشيد، به جان هم نيفتيد، چه، من براي پايان دادن به نزاع و حل اختلافات داخلي و تمام امور زندگي شما دو چيز در ميان شما باقي گذاردم، تا زماني كه به دستور آن دو عمل كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو : قرآن مجيد و عترت من است ; خدايا ! گواه باش كه حكم تو را رساندم.

12 ـ مردم ! تمام مسلمانان از نظر حقوق اجتماعي با هم برابرند، عرب را بر غير عرب برتري نيست و عجم را بر عرب مزيتي نباشد ; زيرا خداي شما يكي است و پدر شما هم يكي، پدر شما آدم است و آدم از خاك، هركس پرهيزكارتر است در پيشگاه خداوند گرامي تر است، آيا ابلاغ كردم ؟ خدايا ! شاهد باش.

13 ـ راجع به حقوق مستخدمان، نوكر و كلفت، به شما سفارش مي كنم كه از آنچه مي خوريد و مي پوشيد به آنان بخورانيد و بپوشانيد و با تمام آن ها با مهرباني و خوش زباني رفتار كنيد.

14 ـ اي مردم ! راستي، خداوند به هر وارثي بخشي ميراث عنايت فرموده و وصيت در بيش از ثلث مال، بر هيچ وارثي نافذ نيست، فرزند منسوب به رختخواب است، يعني كسي حق نسبت دادن زنازادگي به كسي ندارد و كيفر زناكار سنگساري است، آن كس كه از بيگانگان پيروي كند و هر كس زير پرچم بيگانگان رود و از تبعه غير مسلمان شود و هر كس كه خود را به غير پدران و نياكان خويش انتساب دهد و ديگري را به ناحق پدر خود معرفي كند و هر كس كه خود را به غير مولاي خود ببندد، ملعون است و لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر او باد، بدانيد كه خدا از چنين كسي توبه و عوضي را نمي پذيرد.

15 ـ اي مردم ! همه شما در برابر امر پروردگار و ابلاغ رسول او موظف و مسؤوليد، بايد تمام اين برنامه هاي مرا، حاضران به غايبان برسانند، خدايا ! گواه باش كه ابلاغ كردم».(10)

پيام اميرمؤمنان (عليه السلام) به فرماندار مكه

امام علي  (عليه السلام) به فرماندار مكه براي رعايت وضع زائران خانه حق، پيام مهمي دارند كه تمام فرمانداران مكه در همه تاريخ نسبت به اين پيام سخت موظف و مسؤولند.

امام مي فرمايد :

اي قثم بن عباس فرماندار حجاز ! برخيز و با مردم حج بگزار و هم چنان كه خداوند دستور داده، بر انبوه حج گزاران كه گرد خانه خدا طواف مي كنند و هم چون گردابي سهمناك مي گردند، آيات خدا را تلاوت كن و از حق و حقيقت سخن بگوي.

در آنجا كه بيگانگان و دور نشينان از فرسنگ ها راه جمع مي شوند و چادرنشينان عرب، هم چنان با خوي صحرايي و تربيت قومي، قدم در محيط حرم مي گذارند، هزاران فكر مختلف در مغز آنان است و هزاران استعداد شديد و ضعيف در نهادشان پنهانست، فرصت خوبي است كه حكمران سخن راند و مرام مقدس اسلام را بر اجتماعي چنين رنگارنگ فرو خواند.

تو نيز آن چنان كه سزاوار است، دامن به كمر زن و حقايق دين را بيان كن و اصول برابري و مساوات را كه سرلوحه قانون مقدس اسلام است، خاطر نشان عموم كن.

هر بامداد و شامگاه در محضر عدالت و حكومت بنشين و نيازمندان را با فروتني و تواضع بپذير و به مظالم و عرايض قوم، با كمال دقت رسيدگي كن.

زنهار جامه دگرگون مپوشي و بر دادگاه، حاجب و دربان مگذاري و در انجام خدمت خود بر ديگران منت ننهي، اگر خداي ناخواسته چنين شود، تو را كيفر خودپسندان و متكبران خواهم داد ! !

خود، دربان خويشتن باش و زبانت كار سفير كند ; زيرا كسي كه بر آستان عدالتخانه معطل ماند و با دربانان گفت و شنود كند، پيداست كه دادخواهي اش به كجا فرجام خواهد گرفت.

اموالي را كه در اين مأموريت از مسلمانان به نام بيت المال دريافت مي داريد، بايد به هنگام مصرف، دقيق رعايت شود كه مستمندان كلفت مند بر همگان مقدم باشند و تا در حد كافي بينوايان از مال اللّه استفاده نكرده اند، ديناري به بي نيازان نرسد.

آري، آن تهيدستان كه عيال و فرزند دارند، از بيت المال بيش از ديگران حق مي برند.نمي دانم، چگونه تو را به كوي مستمندان فرستم و درباره فقراي مكه با تو به چه زبان سفارش كنم ! !

واي بر تو ! اگر شبي آسوده بخوابي و در حوزه فرمانداري ات تيره بختي گرسنه و هراسان به سر برده باشد ! !

به اهل مكه اخطار كن كه حق ندارند از ميهمانان طواف گزار خويش به هيچ نام دستمزد و اجرت بگيرند ; زيرا خداي بزرگ در قرآن مجيد فرموده :

بومي و بيگانه در خانه خدا يكسان اند(11) و هيچ يك را بر ديگري فضيلت و برتري نيست(12).

[ وَطُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمينَ بِنَفْسِكَ حَوْلَ الْبَيْتِ ]

طواف كعبه

امام صادق  (عليه السلام) در دنباله روايت مربوط به حج مي فرمايند :

چنان كه با وجود ظاهرت با تمام زائران به دور خانه حق طواف مي كني، با وجود باطنت و حقيقت روح و قلبت همراه ملائكه ملكوت كه بر حول محور عرش در طوافند، طواف كن.

كعبه يك سنگ نشاني است كه ره گم نشود *** حاجي احرام دگر بند ببين يار كجاست

چه موقعيت حساسي، چه مرحله باعظمتي، طواف، آري طواف، آن هم طوافي ملكوتي، طوافي روحاني، طوافي آسماني، طوافي كه دور اولش از دور زدن به دور بيت شروع و دور آخرش به دور صاحب خانه ختم مي شود.

طوافي برتر از طواف ملكوتيان، كه آن، طوافي بر حول عرش است و اين طوافي بر گرد صاحب عرش.

طواف، آري طوافي من اللّه و الي اللّه و باللّه و عاقبتش في اللّه، مي فهمي كجايي ؟ مي داني در چه مرحله اي هستي ؟ توجه داري كه وجود مقدس حضرت اللّه، آن وجود بي نهايت در بي نهايت عظمت، تو را كه وجودي بي نهايت در بي نهايت كوچك هستي، به مطاف بيت خود راه داده و اجازه فرموده دور اول طواف را به دور بيت شروع كرده و دور هفتم را بر محور عظمت خودش به طواف آيي؟!

در مطاف كه جاي طواف عاشقان واقعي است، قدر خود را بدان و متوجه باش كه در آنجا طواف حقيقي، وقتي تحقق پيدا مي كند كه ظاهر و باطن از تمام خبائث و آلودگي ها و پليدي ها پاك باشد كه از شرايط بسيار مهم طواف، طهارت است و اين طهارت تنها طهارت جسم نيست، بلكه طهارت عقل و روح و قلب و نفس و روان، برتر و بالاتر از طهارت ظاهر است و با طهارت باطن براي طائف امكان پرواز در آن فضاي عالي معنوي هست كه حضرت دوست در آن مقام باطنت را مي نگرد و به تناسب پاكي درون، راه به حريم قرب خويش را براي تو مي گشايد.

اسرار طواف

طواف، اين عمل باعظمت را مي توان هماهنگ با مقامات عالي الهي و ملكوتي ـ كه براي رشد و كمال انسان تعبيه شده ـ توضيح داد و به شرح آورد، هر زائري بنا بر حكم واجب حضرت حق بايد سه بار در طول حج خانه خدا طواف كند و هر بار هفت مرتبه و هر يك از اين هفت مرتبه را معنايي و سرّي است.

اين سيه باطن عاصي و تهي دست از معنويت را جرأت آن نيست كه براي هر دوري از طواف توضيحي ارائه دهد، در اين زمينه بايد دست به دامن اولياي الهي زد كه آن بزرگواران از اسرار حقايق باخبرند.

شبي از شب ها در جمعي از پاكان، در اين مقوله سخن بود. اين اسير هوا و گرفتار چاه طبيعت عرضه داشت : هفت دور طواف عمره تمتع، اشاره به خروج از هفت زنجير خطرناك است كه هر كدامش به دست و پاي وجود انسان بسته باشد، براي دور ماندنش از حريم قرب و معذب شدنش به عذاب قيامت كافي است.

زائر بايد به نحو حقيقت با هر دوري به دور بيت محبوب، زنجيري از زنجيرهاي هفت گانه شيطان را از دست و پاي زندگي باز كند، تا به حقيقت و واقعيت طواف كرده باشد.

1 ـ با طواف اول هستي خود را از حجاب كفر ظاهر و باطن برهاند.

2 ـ با طواف دوم از شرك درون و برون آزاد گردد.

3 ـ در طواف سوم از دورويي و نفاق برهد.

4 ـ با طواف چهارم از آلودگي هوا و هوس و اسارت زرق و برق، نجات يابد.

5 ـ با طواف پنجم از زنجير طمع و حرص و بخل بيرون آيد.

6 ـ در طواف ششم از مرض خطرناك عجب و خودبيني علاج يابد.

7 ـ و در طواف هفتم از حالت خطرناك كبر و استغناي نفس و استعلا آزاد شود.

چون هفت دور تمام شود و از مطاف خارج گردد، به حقيقت حس كند كه از زير بار اين دام هاي شيطاني رسته و با لطف و عنايت حضرت حق اين زنجيرهاي اسارت را از دست و پاي زندگي باز نموده و آن چنان سبك بال شده كه هر لحظه مرغ جانش مي خواهد قفس تن را بشكند و با كمال شوق و عشق به سوي جانان به پرواز آيد.

به قول عارف عاشق، الهي دل سوخته :

مي روم با اشتياق روي او *** در به در، منزل به منزل سوي او

شايد از راهي به آگاهي رسم *** تا شوم از سالكان كوي او

اي صبا با آشناي زلف يار *** گو حديثي گو ز مشكين موي او

تا نگيرم من خم گيسوي دوست *** تا نبويم سنبل خوشبوي او

هم چو ني از دل بنالم زار زار *** پر كنم گيتي زهاي و هوي او

هفت شوط، هفت برنامه

چون حاجي از اين طواف بهره هاي معنوي لازم را يافت و وارد اعمال بعد گشت، نوبت به طواف حج تمتع مي رسد، در اين هفت دور نيز بايد خود را از هفت برنامه ظاهري كه مناسب پيشگاه دوست نيست برهاند.

1 ـ از گناهان سر و اعضايي كه چون چشم و گوش و زبان در سر است براي هميشه چشم بپوشد و سر و آنچه در اختيار اوست، در اختيار دوست بگذارد، يعني با حضرت حق پيمان ببندد كه جز خيال او نداشته باشد و جز به آثار او ننگرد، جز به سخن او گوش ندهد و جز سخن دوست نگويد.

و خلاصه اين عضو بسيار مهم را كه خود داراي اعضايي است، تسليم حضرت يار كند و تصميمش بر اين مصمم باشد كه تا زنده است سر در راه دوست داشته باشد، كه هر كس بدين صورت آراسته شود، بنده اي وارسته گردد و مورد لطف و عنايت حضرت حق شود.

قال النبيُّ (صلّي الله عليه وآله) لاَِصْحابِهِ : إسْتَحيُوا مِنَ اللّهِ حَقَّ الحَياءِ قالُوا يا رَسُولَ اللّهِ إنّا لَنَفْعَلُ ذلِكَ.

قال (صلّي الله عليه وآله)  : لَيْسَ ذلِكَ الحَياءُ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَلكِنْ مَنِ اسْتَحيي مِنَ اللّهِ حَقَّ الْحَياءِ فَلْيَحْفَظِ الرَّأسَ وَما حَوي وَالْبَطْنَ وَما وَعي وَلْيَذْكُرِ الْمَوْتَ وَالْبَلي وَمَنْ أرادَ الآخِرَةَ تَرَكَ زينَةَ الدُّنيا فَمَنْ فَعَلَ ذلِكَ فَقَدِ اسْتَحيي مِنَ اللّهِ حَقَّ الْحَياءِ(13).

نبي بزرگوار (صلّي الله عليه وآله) به يارانش فرمود : از خداوند شرم كنيد حق شرم را. گفتند : يا رسول اللّه ! ما داراي چنين شرمي هستيم.

فرمود : نه، شما را چنين حيايي كه من مي گويم از خدا نيست، كسي كه حيا مي كند از خدا، آن هم حق حيا، بايد سر و آنچه از چشم و گوش و زبان در بردارد از جميع معاصي حفظ كند و به شكم و آنچه در آن جاي مي گيرد توجه دقيق به آن داشته باشد و ياد مرگ و پوسيده شدن در قبر باشد، هر كس آخرت بخواهد، زينتِ فريباي دنيا را رها كند، چون كسي چنين شود از خداوند حيا كرده، در حالي كه حق حياي از خدا را رعايت كرده است.

2 ـ در طواف دوم حج تمتع از جميع گناهان و معاصي دو دست خويشتن را آزاد كند كه هر كس اسير گناهان دست از قبيل گرفتن رشوه، غصب مال، بر سر مظلوم كوفتن و باطل نويسي است، راهي به حريم قرب ندارد و اين طواف او را به جايي نمي رساند.

اميرالمؤمنين  (عليه السلام) در «نهج البلاغه» مي فرمايد :

فَالْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسانِهِ وَيَدِهِ(14).

پس مسلمان واقعي كسي است كه تمام مسلمانان از زبان و دست او در امان باشند.

و نظير اين روايت در جوامع حديث هم چون « الكافي » از پيامبر عزيز اسلام  (صلّي الله عليه وآله) نقل شده است.

3 ـ در دور سوم طواف حج تمتع، خويشتن را از تجاوزات شكم آزاد كرده و براي ابد خود را گرسنه طعام معنوي كند و از دنيا و خوراك و پوشاك آن به اندازه لازم قناعت كند.

4 ـ در طواف چهارم به آزادي در شهوت و به خصوص غريزه جنسي خاتمه دهد و آن را به قيد عفت مقيد كند كه شهوت، ديو خطرناكي است كه در صورت غلبه بر انسان، عاقبتي جز سخط حق و عذاب آخرت براي انسان باقي نخواهد گذاشت.

5 ـ در طواف پنجم، زنجير گناه از دو پاي خويش باز كند و از برداشتن قدم عصيان خود را آزاد نمايد. تصميم بگيرد تا زنده است با قدم هايي كه در مطاف كعبه قرار داده، به جايي كه رضاي دوست در آن نيست، نرود.

6 ـ در طواف ششم بايد قلب، اين حرم مقدس حضرت دوست را از گرايش هاي باطل آزاد كند و هر چه بيگانه در آن جا خوش كرده، از آن بيرون براند و يكسره اين خانه باعظمت را تبديل به آيينه تجلي اسما و صفات كند، كه اگر دل اسير بت ها و شياطين و جاذبه هاي بيهوده باشد، طواف، تحقق پيدا نكند. مگر در آداب ظاهر طواف در رسائل عمليه فقهاي عظام نخوانده اي، كم و زياد در طواف مبطل طواف است، در طواف اگر دل همراه نباشد از طواف كم گذاشته اي و اگر دل با بت ها و شياطين در طواف آيد، از حد طواف خارج شده اي.

7 ـ در طواف هفتم حج تمتع، از نقطه دوري و بعد با تمام قدرت و قوت و در كمال خلوص و اخلاص بيرون آمده و در محور قرب و وصل قرار بگير. در اين مرحله آماده تماشاي جمال با دو ديده بصيرت شو، تا از اثر تماشاي او يكپارچه در مقام ابراهيم قرارگيري و با تمام هستي سر به سجده گذاشته از دنيا و مافيها براي ابد چشم بپوشي ! !

كس اين كند كه دل از يار خويش بردارد؟ *** مگر كسي كه دل از سنگ سخت تر دارد

كه گفت من خبري دارم از حقيقت عشق؟ *** دروغ گفت، كه از خويشتن خبر دارد

اگر نظر به دو عالم كند حرامش باد *** كه از صفاي درون با يكي نظر دارد

هلاك ما به بيابان عشق خواهد بود *** كجاست مرد كه با ما سر سفر دارد

گر از مقابله تير آيد از عقب شمشير *** نه عاشق است كه انديشه خطر دارد

اگر بهشت مصور كنند عاشق را *** به غير دوست نشايد كه ديده بردارد

از آن متاع كه در پاي دوستان ريزند *** مرا سري است ندانم كه او چه سر دارد

دريغ پاي كه بر خاك مي نهد معشوق *** چرا نه بر سر و بر چشم من گذر دارد

عوام عيب كنندم كه عاشقي همه عمر *** كدام عيب كه سعدي خود اين هنر دارد(15)

هفت منزل سلوك

آخرين طواف در ارتباط با طواف نساء است كه بعد از آن عملي باقي نيست و به تدريج آماده برگشتن به وطن مي شوي، در اينجا كه آخرين نقطه اوج و كمال است بايد در هر شوط، وارد مقامي از مقامات عالي هفت گانه سلوك شوي و آن منازل به ترتيبي كه در معارف الهي آمده، چنين است :

1 ـ در طواف اول وارد منزل توبه شو، آن هم توبه از غير دوست، كيفيت توبه و اقسام آن در باب هفتاد و نهم توضيح داده خواهد شد.

2 ـ در دور دوم قدم در منزل باعظمت ورع بگذار، حقيقتي كه به خواست حق توضيح و شرحش در باب سي و سوم خواهد آمد.

3 ـ در طواف سوم به منزل پرقيمت زهد وارد شو، آري به منزل زهد كه توضيح واقعيت آن موكول به باب سي و يكم است.

پى‏نوشتها:‌


1 . بقره (2) : 125.
2 . بقره (2) : 125.
3 . حج (22) : 26.
4 . بقره (2) : 127.
5 . بقره ( 2 ) : 128.
6 . بقره ( 2 ) : 128.
7 . بقره (2) : 128.
8 . براي شرح بيشتر اين ماجراي اعجاب انگيز به تفاسير پرتويي از قرآن، مجمع البيان، الميزان، المنار و كشف الأسرار ميبدي مراجعه كنيد.
9 . تحف العقول : 31 ; الخصال : 2/257 ; بحار الأنوار : 21/380 ; سيره ابن هشام : 4/250 ; تاريخ يعقوبي : باب حجة الوداع ; تاريخ طبري : 3/168.
10 . الخصال : 2/486 ; حديث 63 ; بحار الأنوار : 21/380، باب 36، حديث 8.
11 . ( سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ ) حج (22) : 25.
12 . نهج البلاغه : نامه 67 ; بحار الأنوار : 33/497، باب 29، حديث 702.
13 . منهاج الطالبين : 25 ; روضة الواعظين : 2/460 ( باكمي اختلاف ) ; كنز الفوائد : 1/217 ( با كمي اختلاف ).
14 . نهج البلاغه : خطبه 167 ; بحار الأنوار : 32/40، باب 1، حديث 26.
15 . سعدي شيرازي.