حج در آيينه عرفان

حسين انصاريان

- ۷ -


3 ـ بوي عطر

در اين سيري كه برايت پيش آمده از استشمام بوي خوش عوامل ظاهري بپرهيز و جز بوي محبوب و وصال آن جناب چيزي مبوي.

از بوي عطر دوري كن تا از ياد زندگي مادي و تجملاتش آسوده بماني، تو اي مهماني كه به گل گشت بوستان يار آمده اي، از عوامل معنوي ببوي تا به تزكيه وجودت از تمام آلودگي ها قيام كرده باشي، در اين سفر خود را به پاكان و خوش بويان حريم دوست نزديك كن تا از اين بوستان معنوي گل ها بچيني.

آري، به تماشاي او و استشمام بوي او اقدام كن تا در همان لحظه اول از شوق حضرتش به وجد آيي و سراسر وجودت را مستي و شور بگيرد و با تمام وجود بتواني به محضر حضرت او عرضه بداري :

به بويِ آن كه دمي در حرم بياسايند *** هزار باديه سهل است اگر بپيمايند

طريق عشق، جفا بردنست و جانبازي *** ديگر چه چاره كه با زورمند برتابند

در گريز نبسته است ليكن از نظرش *** كجا روند اسيران كه بند برپايند

فداي جان تو گر جان من طمع داري *** غلام حلقه به گوش آن كند كه فرمايند

حديث حسن تو و داستان عشق مرا *** هزار ليلي و مجنون بر او بيفزايند(1)

4، 5، 6 ـ لمس بدن زن، آميزش، بوسيدن

مهم ترين مقدمه اين سه برنامه، نظر كردن و چشم دوختن به زنان است و در آن حريم با حالت احرام فرقي نمي كند كه آن زن، همسر خود انسان باشد يا ديگري، آري قوي ترين عامل نزديك كننده انسان به شهوات جنسي نظر بازي است.

اهل حق در اين مسئله ترديد ندارند كه تماشا كردن چهره و بدن زناني كه پروردگار آنان را نامحرم دانسته سرچشمه و مبدأ تمام مفاسد خانمان سوز خانوادگي و اجتماعي است.

انسان غربي گو اين كه زمان مسيحي بودنش هم لامذهب بود، ولي اين لامذهبي پس از عصر رنسانس به اوج بي قيدي و افسارگسيختگي رسيد، جنس مرد پس از انقلاب صنعتي هجوم عجيبي به شخصيت زن برد. پرده حرمت او را گرفت، تا بتواند هر زني را بخواهد ببيند و هرگونه تمتعي از او ببرد، مانعي براي او نباشد.

آري، انسان غربي خود را از نظركردن به هر زن و دختري ممنوع مي ديد و اين ممنوعيت را از چشم دين مي دانست، اساس دين و اصول اخلاق را ويران كرد تا دسترسي او به جنس زن از هر جهت آسان شود و از راه رسيدن به وصال او بتواند براي ارضاي غرايز حيواني اش تا آنجا كه ممكن است از او استفاده كند.

ظهور مفاسد، پيدا شدن خيانت هاي بي سابقه، افتادن زن و مرد در وادي گمراهي، فرار دختران از محيط خانواده، پناه بردن همه غربي ها و مقلدانشان به انواع بي بند و باري ها، پديد آمدن مراكز فحشا و منكرات، لاقيدي و بي بند وباري، همه و همه دليل بر غلط بودن خط زندگي غربيان است و عجيب تر از زندگي غربي ها، زندگي مقلدان شرقي و بعضي از مسلمانان است كه بدون فكر و انديشه و بدون غور در حقايق و عاقبت كار، به دنبال آنان روانند.

سراسر ممالك غربي و بعضي از ممالك شرقي، از حكومت فساد در همه شؤون زندگي در ناله اند و به خاطر متلاشي شدن اوضاع اجتماعي و اخلاقي به علت اين بي بند و باري در عزايند.

فقط خداي عالم مي داند كه از اين راه چه ضرر و چه ضربه هاي خطرناكي به حيات انسان در كره زمين وارد شده است.

آري، اگر مرد نتواند به هر صورت كه بخواهد زن را ببيند و زن نتواند به هر صورت كه مي خواهد با مرد رابطه برقرار كند، اين همه خسارت به بار نخواهد آمد.

در مكتب سعادتبخش اسلام، مسئله حجاب و پوشش زن و مسئله محرم و نامحرم در همه جا و همه وقت از ضروريات دين قلمداد شده و منكر آن با علم به ضرورت ديني بودن آن، كافر است.

اين دستور گرانبها، سدي عظيم در برابر سيل انحرافات، جنايت ها و خيانت ها و انواع مفسده هاست.

حرام بودن تماس مرد با زن خود در وقت احرام به صورت لمس بدن، يا آميزش يا بوسيدن، تمريني براي مرد و زن است كه به فضاي ملكوتي تقوا نزديك تر شده و قدرت اراده آنان براي ترك اين سه برنامه در مسير نامشروع افزون گردد.

علاوه بر اين بايد هر نوع لذتي در اين برنامه بر مرد و زن حرام شود، تا به درك و فهم لذت وصال محبوب حقيقي نائل آيند و آن بهره الهي و حظ معنوي را از آيين حج ببرند.

7 ـ پوشاندن روي پا

توجه داشته باش كه در حريم مقدسي هستي، حريمي كه وادي سينا و طور از آن كسب نور مي كند، هم چون موسي  (عليه السلام) كفش تعلقات از پاي جان و پاي پوش عادي از پاي بدن به درآر، سزاوار نيست در اين وادي ملكوتي همراه با زر و زيور پا از قبيل كفش و جوراب حركت كني.

( إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُويً )(2).

زيرا تو در وادي مقدس طوي هستي.

اگر بتواني به كلي پا برهنه حركت كن، اگر نه از كفش بسيار ساده آن هم در حدي كه روي پا را نپوشاند به سوي مسجد الحرام متوجه شو، تا از نظر ظاهر نهايت تواضع را در پيشگاه كبريايي او رعايت كرده باشي و از نظر باطن به تدريج به حال خشوع برسي و براي شنيدن نداي محبوب دلربايت از وادي سيناي قلب و طور جان آماده گردي.

كفش متكبران از پاي به در كن، جلال و جبروت ظاهري و اعتباري را از سراسر وجود بريز، آهسته قدم بردار، با وجود مبارك مولايت زمزمه كن و حال معنوي خود را ادامه بده تا جواب آن جناب را از درون قلب بشنوي، در حالي كه از ديدگانت اشك شوق يا اشك ندامت از گذشته خويش بر چهره ات جاري است، با كمال ذلت و خاكساري به حريم مقدس او عرضه بدار :

كسي كه روي تو ديده ست حال من داند *** كه هر كه دل به تو پرداخت، صبر نتواند

هر آدمي كه دو چشمش بر آن جمال افتاد *** دلت ببخشد و بر جانت آفرين خواند

چه روزها به سر آورد جان منتظرم *** به بوي آن كه شبي با تو روز گرداند

مگر تو روي بپوشي و گرنه ممكن نيست *** كه آدمي كه تو بيند نظر بپوشاند

به دست رحمتم از خاك آستان برگير *** كه گر بيفكني ام، كس به هيچ نستاند

چه حاجت است به شمشير قتل عاشق را؟ *** حديث دوست بگويش كه جان برافشاند

پيام اهل دل است اين سخن كه سعدي را *** نه هر كه گوش كند، معني سخن داند(3)

8 ـ قسم خوردن

قواعد عالي اسلام در شرايط عادي هم انسان را از قسم خوردن منع مي كند، مگر در جايي كه احتياج به اثبات حقي آن هم در محضر قضاوت شرعي باشد.

باور كردني نيست كه زائر خانه حق و سالك الي اللّه، آن هم در مسير حج، حقي را پايمال كند تا نياز به قسم خوردن داشته باشد، براي محرم در حال عادي قسم خوردن ممنوع است و هرگز كار او به برنامه غير عادي نخواهد كشيد تا در آنجا بحثي باشد ! !

حاجيان با آهنگي واحد به سوي حريم توحيد با كمك ايمان و عشق در حركتند، سخن آنان جز خدا نيست و هم آنان حرمت نام دوست را نگاه داشته و در گفتار خود از قسم به نام حق دوري كنند.

زائر در آن حريم مقدس، جز ذكر حق و ياد او و سعي در بريدن تعلقات بي پايه، وظيفه اي ندارد.

براي زائر شيرين ترين حقيقت ياد محبوب است و بس و ذكري جز التجا به پيشگاه مقدس او براي بار يافتن در آن ملكوت ندارد.

9 ـ انگشتر براي زينت

زائر در حال احرام بايد از هر زيور و زينتي به دور باشد ; زيرا يار، او را بي رنگ و بي تعلق و آزاد خواسته است.

گر چه انگشتر وزني ندارد ولي اگر به قصد زينت باشد، سنگين وزن مي شود و همين سنگيني از سرعت حركت معنوي مي كاهد.

مولاي مهربان دوست ندارد كه هر چه موجب منيت يا انحراف فكر، يا خرابي حال است با انسان همراه باشد.

بگذار با بدني آزاد از تعلقات مادي و روحي پاك و پاكيزه از رذائل و عقلي آرام از شوائب به سوي او در حركت باشي، با يك حلقه انگشتر، خود را حلقه به گوش تعلقات دنيايي مكن، دستت را از امور مادي تهي كن تا آن را از رحمت و عنايت پر كنند.

اينجا ذلت و فقر و سوز دل مي پذيرند، اينجا قلب خاشع، بدن خاضع و اشك چشم هم چون سيل و ندامت از گذشته مي خرند.

10 ـ لباس زينت براي زن

پيش از احرام، زينت كردن زن به لباس گوناگون و ساير ادوات از قبيل طلا و نقره و جواهرات براي محرم خودش، از نظر اسلام بي مانع است ولي پس از پوشيدن لباس احرام و گفتن تلبيه، تمام زينت ها بر او حرام مي شود، تا بدين وسيله براي مدتي بتواند از مرز ماديت خارج شده، الهي محض گردد و لذت بندگي حق را به دور از تعلقات مادي بچشد.

در آن سرزمين پاك بايد زنان به نداي بانوي دو سرا فاطمه زهرا  (عليها السلام)  ـ كه هنوز بعد از گذشت چهارده قرن از فضاي مكه و مدينه به گوش مي رسد ـ توجه كنند كه فرمود:

بهترين زينت زن، حيا و پاك دامني است و اين كه مردان را نبيند و مردان او را نبينند(4).

زنان بايد همه جا و همه وقت خصوصاً در اين سفر، حضرت احديت را به ياد داشته باشند و بدانند كه با جلوه خود، چه در اين سفر، چه در حضر، هزاران بلاي خانمانسوز براي جامعه بشري به ارمغان آورده و ملتي را غرق در فساد و تباهي مي كنند.

آري، اي زن ! در اين سفر بيش از پيش تمرين حيا و عفت كن و به جامعه و به خصوص نسل جوان ترحم آر كه جامعه و جوانانش بر اثر خودنمايي و عشوه هاي تو به چاهي مي افتند كه گاهي نجات از آن چاه، براي آنان غير ممكن مي نمايد.

11 ـ پوشاندن سر

به وقت حركت از ميقات تا رسيدن به سر منزل مقصود و خروج از احرام، هر پوششي براي سر مرد حرام است.

كلاه، ديهيم، عمامه، افسر، تاج و... در محضر مقدس او بر سر نداشته باش و بدان كه كبريايي همه جا و در همه زمان برازنده حضرت اوست.

هر كلاهي به سر داري از سر برگير، سرپوش تكبر از سر بردار، مرغ عقل را از جمجمه غرور و كبر آزاد كن تا بتواند در هواي حقيقت به پرواز آيد و برايت كسب معني كند.

راستي، اين چه ننگي است كه عمري، گوهر گرانبهاي آفرينش، يعني عقل را در زندان استخواني سر به اسارت نگاه داري.

حج، جايگاه حركت است و مركز آزادي از زنجيرهاي مرئي و نامرئي، مانعي در راه انديشه و تفكر قرار مده، با كمك حضرت دوست و عنايت حضرت رب، تا ملكوت عالم به پرواز آي و در آن محضر پاك و حريم مقدس و پيشگاه معني، عرضه بدار :

خداوندا دلم لبريز غم كن *** درون درد پروردي كرم كن

زصهباي شهودم كن چنان مست *** كه نشناسم سر از پا، پاي از دست

سر از عشق تهي در گور بادا *** هر آن كه جز تو بيند كور بادا

غلط گفتم جز او كي در ميان بود *** كجا از غير او نام و نشان بود

چه گويم از جمال آفتابش *** كه عين بي حجابي شد حجابش

12 ـ كندن موي بدن

در اين سرزمين و در حال انجام برنامه هاي الهي، نبايد سر مويي از كسي كم شود، با كندن يك موي بدن خود و ديگران، جسم آزرده مي شود و تا اين حد آزار رساندن به نفس خود و ديگران ممنوع است.

اگر به اين دستور عالي توجه شود، معلوم مي گردد كه قسمتي از اعمال حج، حس بشردوستي و ترحم را در لطيف ترين مرحله در قلب انسان زنده مي كند و آدمي را در مسيري قرار مي دهد كه از آزردن خود و ديگران حتي به اندازه يك سر سوزن و يك سر مو بپرهيزد.

آيا شما مي توانيد در ساير مكتب ها چنين قواعدي براي حفظ حقوق انسان ـ گرچه به اندازه يك سر مو باشد ـ بيابيد ؟

تنها مدرسه اي كه به بشر اجازه نمي دهد به اندازه يك سر مو آلوده به تجاوز شود، مدرسه حق و آيين الهي است.

13 ـ دروغ و مفاخرت و ناسزا

پليدي دروغ را احدي از افراد انسان انكار ندارد. دروغ، اعتماد و اطمينان را از حريم حيات جامعه ريشه كن مي كند و ضربه هاي سنگيني بر پيكر زندگي وارد مي سازد.

دروغگو، در كتاب خدا مورد لعنت قرار گرفته و محروم ماندن دروغگو از عنايت حضرت حق بارزترين گواه بر پليدي اين گناه است.

از نظر اسلام دروغ، همه جا و در همه وقت ـ مگر در موارد خاصي كه پاي حفظ جان يا مال يا آبرو آن هم در مسير حق در ميان باشد ـ ممنوع و حرام است.

اعلام حرمت آن در هنگام احرام شايد براي اين باشد كه زائر با تمرين ترك اين گناه بتواند از بلاي خانمانسوز آن نجات پيدا كند و ريشه اين پليدي، از سرزمين وجود او كنده شود.

فخرفروشي بر ديگران امري است ناپسند، چون انسان ها همه از يك پدر و مادرند و براي آنان امتيازي جز به پاكي و تقوا و درستي نيست و اين پاكي و درستي هم توشه آخرت است، پس نبايد علت عجب براي پاكان و نيكان باشد.

شارع مقدس چهارده قرن قبل با صداي رسا اعلام فرمود كه عرب را بر عجم، سپيد را بر سياه، غني را بر فقير و امير را بر رعيت فخري نيست.

دشنام و ناسزا كار مردم بي ايمان و سست بنيان است، در روايات عالي اسلامي آمده كه :

دشنام كار مردم مسلمان نيست.(5)

قرآن مجيد در اصول اخلاقي و تربيتي خود مردم را از فحش دادن حتي به دشمنان حق منع كرده ; مسلماني كه به وسيله فحش و ناسزا، سبب رنجش خاطر ديگران است، از ديدگاه اولياي خدا مسلمان نيست.

14 ـ سرمه كشيدن

راستي، سزاوار نيست، پس از آن كه جذبه الهي و نداي پاك سفيرش ابراهيم، آدمي را به تماشاي معاني بلند آسماني در سفر حج كشيد، وقت تماشا را صرف سرمه كرد !

اين را مي دانيد كه سرمه براي مرد و زن، جنبه زينت دارد و به خاطر جلب توجه ديگران و پوشاندن عيب چشم و ابروست.

جايي كه جلب توجه حضرت دوست بايد محور عمل باشد، احتياجي به سرمه نيست، بهترين سرمه، خلوص در عمل و عالي ترين زينت، تقوي و پرهيزكاري است.

15 ـ رو گرفتن زن

چه كلاس عجيبي و چه زمينه استواري براي تربيت! به مردان مي گويد : در اين اجتماع بزرگ كه مرد و زن در يك محوطه جمعند، از نظر كردن به روي زن بپرهيز كه نظر به او حرام است و به زنان مي گويد : روي خود را مپوشانيد.

آنچه مرد را با تمام وجود به سوي شهوات جنسي مي كشد در برابرش آزاد مي گذارند، آن گاه به او مي گويند : حق استفاده از آن را ولو به يك نظر نداري.

آري، اين است راه زنده كردن زمينه تقوا در جنس مرد. اينجا حريم با عظمت ايمان و وادي معناست، در اين حريم خود را آلوده مكن كه گناهش عظيم و بارش بسيار سنگين است.

ديده از تمام مناظر زيبا، حتي چهره همسر خودت برگير، تا به درك زيبايي مطلق نائل آيي و با ديده دل به تماشاي رخ محبوب موفق شوي.

16 ـ روغن ماليدن به بدن

در مراسم بي نظير حج، بايد تمام كوشش زائر بر اين باشد كه خود را از قيود و رسوم مادي بركنار داشته و تمام وجود خويش را هم چون ماهي در آب درياي رحمت غرق كند.

اسلام عزيز در تمام شؤون حيات از آدمي مي خواهد كه براي خدا باشد و براي خدا زندگي كند.

وجوب نمازهاي يوميه به اين خاطر است كه آدمي حتي يك روز از عالم معني جدا نباشد.

هدف از مراسم حج آن است كه حقيقت بندگي در آدمي قوي گردد و توان معنوي بيشتر شود، در برنامه حج آن هم به وقت احرام اجازه روغن ماليدن به بدن را نمي دهند تا شامه و پوست و حواس خود و ديگران از حريم حضرت دوست دور نشود.

17 ـ زير سايه بودن

از ميقات تا حرم با سر برهنه و زير آفتاب سوزان حركت كردن، يكي از برنامه هاي مهم حج است.

در اين وقت است كه انسان به ياد محشر كبري و قيامت عظمي مي افتد.

زائران خانه دوست ! اينجا جاي سايه انداختن بر سر نيست، كه سايه رحمت و عنايت و لطف و مرحمت بر سر توست.

تحمل اين معني احتمالاً براي اين است كه انسان از كسالت و تنبلي دور شده و چرخ وجودش براي فعاليت هاي عالي الهي به حركت در آيد.

حاجي پس از محرم شدن در ميقات، چون قصد حركت به سوي حرم كرد، تا در خود قوت و قدرت مي بيند، بايد در فضاي آزاد حركت كند.

سر برهنه بودن، با دو قطعه پارچه حركت كردن، آن هم زير آفتاب سوزان عربستان خود رياضتي شرعي و تحمل مشقتي الهي است.

سر برهنه، دلي شكسته، غم دوري از وطن و زن و فرزند و دوستان، حالي به انسان مي دهد كه آدمي از بيانش عاجز است.

چه عالي است اگر انسان در ميان كاروانيان، اهل دلي پيدا كند و با اتصال به حال او حالي پيدا كند، از فراق رها شده به فضاي وصال بيايد و در برابر حضرت جانان با كمال انكسار عرضه بدارد :

دل من به ياد جانان زجهان خبر ندارد *** سر من به غير مستي هنري دگر ندارد

هنر دگر نباشد بر ما به غير مستي *** نبود هنر جز آن را كه زخود خبر ندارد

كند آن كه عيب مستان، نچشيده ذوق مستي *** خود او تمام عيب است و يكي هنر ندارد

ز ره ملامت آيي و گر از در نصيحت *** چه كني به مست عشقي كه در او اثر ندارد

تو كه زاهدي بپرهيز تو كه عابدي سحر خيز *** سر من مدام مست و شب من سحر ندارد

من و باز عشق و رندي كه درين خرابه دل *** همه علم و زهد كشتيم و يكي ثمر ندارد

دل ماست شاد و خرم به هر آنچه مي كند دوست *** غم آن نمي خورد فيض كه دعا اثر ندارد

18 ـ آزار دادن جانوران

در موسم حج حتي حيوانات بايد از ايمني و امنيت برخوردار باشند، در وادي امن هر جانداري بايد از شر انسان مصونيت داشته باشد.

حمايت از حيوانات در آن حريم و حفظ حقوق جانداران در آن وادي مقدس صورتي حقيقي دارد، بر خلاف اداره حمايت از حيوانات در غرب كه باطن و ظاهرش منافقانه است.

غربي ها از طرفي انجمن حمايت از حيوانات تشكيل مي دهند، از طرف ديگر در ممالكي كه به بند استعمار كشيده اند روزي صدها نفر را به جرم حق خواهي، آري فقط به جرم حق خواهي، به خاك و خون مي كشند.

19 ـ خودارضايي

در حال احرام، دست زدن به عملي كه قبل از احرام هم از محرمات سنگين ديني است، عملي بسيار زشت و كاري فوق العاده ناپسند است.

گمان نمي رود زائري به چنين عمل زشتي دچار شود، مگر كسي كه به غلط در ميهمانان خدا خودش را جا زده باشد!!

اين برنامه يكي از ره آوردهاي فرهنگ ضد انساني غرب است و اگر انسان بخواهد، بدبختي هاي اين قبيل برنامه ها را شرح دهد از چند جلد كتاب بيشتر مي شود.

عوامل تحريك شهوت و در انداختن مردم ـ به خصوص نسل جوان ـ به دام گناه و گناهكاري به حدي است كه هر حسابگري از برشمردن آن عاجز است.

اكثر مردم جهان در تمام شؤون زندگي به ناپاكي دچار شده و بر اثر انواع معاصي به بن بست هاي مخوفي گرفتار شده اند.

راه فحشا و منكرات در ابعاد مختلف به روي مردم باز است، جهان دچار سرگرداني است، بلايي به سر بشر آمده كه گويي جز افتادن به ورطه هلاكت راه ديگري ندارد.

كارگردانان كره زمين فرداي قيامت، در دادگاه الهي راجع به اين همه مفاسد كه خودشان شديدترين عامل آن هستند، چه جوابي خواهند داد؟!

عمل ناپسند استمناء كه در مدرسه الهي در همه وقت ممنوع اعلام شده، در محرّمات حج هم بر آن تاكيد شده ; زيرا عملي است كه سودي جز شكستن اركان بدن و از حركت انداختن عقل و روح ندارد.

20 ـ عقد و شاهد بودن بر آن

ورود در لباس احرام و پس از آن تلبيه گفتن و در حقيقت محرم شدن، براي اين است كه انسان جز به حضرت دوست نينديشد و عقدي جز عقد وصل او نبندد و بر چيزي جز حركت به سوي عالم ملكوت شاهد نباشد.

آنجا كه نور حق در تجلي است، انسان بايد از آن تجلي به عنوان بهترين و پرسودترين فرصت استفاده كند، بايد برگذشته اش حسرت خورده و حال فعلي را غنيمت دانسته، به فكر آينده اي روشن و ملكوتي باشد، شايد با اين انقلاب حال، بتواند اصول سعادت دنيا و آخرت خود را تأمين كند.

21 ـ پوشيدن لباس دوخته

اگر پوشيدن هر نوع لباسي به هنگام مراسم معنوي حج، آزاد بود، باز به پيروي از هوا و هوس مسئله رنگ ها و خودنمايي و فخرفروشي به ميان مي آمد و مقصود عالي حج عملي نمي شد.

يك رنگ بودن لباس و دوخته نبودنش، براي اين است كه به انسان بفهماند، همه شما از يك حقيقت هستيد، رنگ و نژاد و تعلقات ظاهري، هيچ نشانه اي براي امتياز طايفه اي نيست.

تبعيض نژادي محصول كفر و شرك و الحاد است، وننگ بزرگي بر تارك حيات مادي گرايان.

22 ـ 23 ـ 24 ـ دندان كشيدن، ناخن گرفتن، بيرون آوردن خون از بدن

وقتي زائر لباس احرام پوشيد و تلبيه گفت، بايد متوجه سلامت و امنيت ظاهر و باطن خود باشد و جز جلب عنايت حق و گرفتن عطاي خدا و بيرون آمدن از گناه چيزي در نظر نداشته باشد.

آري، وقتي مهمان حضرت دوست در لباس احرام يعني لباس مخصوص مهماني وارد شد، دندان كشيدن، يا ناخن گرفتن، يا بيرون آوردن خون از بدن، خلاف ادب و وقار و شرايط مهماني است، مهمان واقعي مهماني است كه حتي با تمام وجود، چشم از نعمت ها برگيرد و فقط ديده به جمال صاحب نعمت داشته باشد.

25 ـ حمل سلاح

مسير حج علي الخصوص از ميقات تا حرم و تا پايان اعمال و مناسك، مسير امن، مسير سلامت و درستي است، منظره اي ملكوتي و نمايشي از بهشت جاوداني است.

راهي است كه حتي كندن مو و گرفتن ناخن و بيرون آوردن گياه حرم و بسياري از كارها در آن ممنوع است، چرا كه در اين ميهماني بايد از هر جهت امنيت كامل برقرار باشد.

در اين مسير هر كس موظف و مكلف به اجراي وظايف الهي و انساني است، در اين مسير، سلاح حقيقي ايمان و اراده است كه بايد عليه دشمن بيدادگر حقايق، شيطان رجيم كه با اشكال مختلفي در زندگي راه دارد به كار گرفته شود.

بالاترين سلاح در اين مسير، دعا است كه در آثار و معارف اسلامي آمده است :

الدُّعاءُ سِلاحُ الْمُؤمِنِ(6).

دعا و نيايش اسلحه مؤمن است.

آري، در تمام مواقف حج بايد دست نياز به درگاه بي نياز برداشت و از آن جناب، تقاضاي آمرزش گناه و خير دنيا و آخرت براي خود و همه مسلمانان جهان داشت.

حريم امن

كاروان نور، پس از احرام و تلبيه و توجه به محرمات احرام، با دلي پر از صفا، ديده اي اشكبار و نيتي خالص به سوي حريم امن حق به حركت مي آيد.

اولين بار كه نظر آهنگ كنندگان به شهر مكه مي افتد، به خاطر مي آورند و بايد به خاطر بياورند كه آنجا حريم امن، محيط نور، مركز وحي، مهبط ملائكه و در بردارنده قبله عبادت است.

آري، به منطقه امن و امان وارد مي شوند، منطقه اي كه در آنجا از هر ستم و تجاوزي در امان هستند و همان جاست كه بايد با تمام وجود، براي نجات از عذاب قيامت فعاليت كنند.

به محيطي مي رسند كه بايد در تمام لحظاتش غرق حق بود، حق شد و حق گفت و حق ديد و حق شنيد و به سوي حق بازگشت، بازگشتي كه در آن بازگشتي نباشد. به محيطي در مي آيند كه رنج فراق را بايد به شيريني وصال تبديل كنند و با توفيق صاحب بيت همه حجاب ها را از جلوي ديد قلب و چشم جان بردارند.

زائر، بايد در اولين نگاه به شهر مكه، به ياد آورد كه اينجا شهريست كه خداوند آن را به موجب نيايش ابراهيم، محل امن قرار داده و شأنش را آن چنان والا گردانده كه به آن قسم ياد كرده و فرموده است :

( وَهذَا الْبَلَدِ الاَْمِينِ )(7).

و سوگند به اين [ مكه ] شهر امن

زائر با همان حال روحاني وارد محيطي مي شود كه براي همه چيز محيط امن است، محيطي كه درختان و گياهانش بدون اين كه آن ها را با زره پوش در حفاظت قرار داده باشند از تجاوز متجاوز در امان است، حتي شاخه ها و ريشه ها و بوته ها همه در امانند.

محدوده حرم، چهار فرسخ در چهار فرسخ است و اين محيط را خداوند محيط امن قرار داده به حدي كه هرگاه شاخه اي از حرم سر درآورده باشد، به احترام اين كه ريشه اش در حرم است نمي توان آن را بريد و يا برگي از او چيد و هم چنين اگر درختي در بيرون حرم باشد ولي يك شاخه اش سر به حرم آورده باشد به هيچ قسمت از آن درخت هم نمي توان دست درازي كرد.

محيطي كه وحش هامون و آهوانش چهار فرسخ در چهار فرسخ از تعرض مصونند، از اين جهت رم نمي كنند و نمي توان آن ها را رم داد و وحشت زده كرد، نبايد به نحوي رفتار كرد كه از انسان برمند و در اين محل حتي با اشاره چشم هم نمي توان صيدي را رماند ! !

محيطي كه مرغان هوايش با سواران تماس مي گيرند و نمي رمند، با آن كه در پشت كوه ها و پهنه دشت ها و در همه جاي دنيا آدميان را هم وحشت هست، ولي در اين منطقه و وادي، نيرويي غيبي كه امان بخش است حكمفرماست، آن چنان كه مرغان پناهنده را نيز چنان ايمني داده كه سواران راه مكه در بين كوه هاي مهيب دست به كاكل آن مرغان مي كشند ولي آن ها نمي رمند، با آن كه مرغ پر پرواز دارد و پايي هم در گل ندارد كه اگر بترسد نتواند پرواز كند.

محيطي كه از بيرون آن اگر آهويي رو به حرم دارد، هر چند به حرم نرسيده باشد نمي توان آن را هدف قرار داد، يا به كسي نشان داد تا او را هدف قرار دهد، حتي با اشاره گوشه چشم هم نمي توان به او صدمه رساند و نمي توان با چشم به كسي اشاره كرد تا به آن حيوان آزار رساند.

محيطي كه اگر مرغي بر شاخه اي از درختي بنشيند كه ريشه آن در حرم روئيده، اجازه نيست آن مرغ هدف قرار گيرد، يا اگر به شاخه درختي نشسته كه يك شاخه آن درخت سر در حرم كشيده، نمي توان آن را هدف گرفت!!

محيطي كه اگر كسي دسته كبوتري را رم بدهد، براي جبران اين بي انضباطي بايد يك گوسپند كفاره بدهد و هر گاه آن دسته رفتند و به جاي خود برنگشتند بايد به عدد هر يك، يك گوسپند جريمه بدهد، محيطي كه اگر در آن از كسي ظلمي صادر شود در حكم الحاد و خروج از حق و به منزله بي ديني است.

محيطي كه اگر كسي مال بي صاحبي جلوي پاي خود ببيند، حق برداشتن آن را ندارد، حتي حق انگشت پا زدن به آن هم ندارد.

زائران پس از ورود به چنين محيطي كه از آن به عنوان حرم ياد مي شود، به تدريج براي انجام مناسك به سوي مسجد الحرام حركت كرده و براي ديدن آن جايگاه مبارك و مقدس و انجام مناسكش آماده مي شوند.

زائر پس از طي راه به در مسجد الحرام مي رسد، در اينجا بايد با كمال ذلت و انكسار، و شرمساري و حيا، و خضوع و خشوع، روبه سوي ديوار مسجد الحرام كرده، عرضه بدارد :

اللَّهُمَّ اَلْبَيْتُ بَيتُك والحَرَم حَرَمُكَ وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ..(8).

خدايا، خانه خانه توست و حرم حرم توست و بنده بنده توست.

زائر پس از ورود به مسجد الحرام نظرش به كعبه مي افتد، آري كعبه كه جلال و شكوهي بي اندازه دارد، در آن وقت است كه بايد تمام لحظات بندگي انبيا و ائمه و اوليا  (عليهم السلام) و به خصوص ابراهيم و اسماعيل را به ياد آورده و با تمام وجود خود را پشت سر آنان قرار دهد و به سوي حقيقت حقه الهيه به حركت آيد، تا در اين مسير كه مسير بندگي و خلوص است، خير دو جهان را براي خويش تأمين نمايد.

درس هايي از زيارت كعبه

لحظه ديدن كعبه چه لحظه پرشكوهي است، كيست كه بتواند به وصف آن لحظه برخيزد، لحظه ديدار خانه خدا، آري ديدار خانه خدا، ديداري كه در تمام عالم لحظه اي پرقيمت تر از آن ديدار نمي توان يافت، در اين لحظه بايد با عينكِ آيات كتاب خدا و معارف الهي، به كعبه نظر كرد.

چون با آيات و معارف نظر شود، در آيينه كعبه ابراهيم ديده مي شود، مردي كه با فرزندش باني اين بنا به دستور خدا بود و زيربناي آن را خلوص و تقوي و فداكاري قرار داد، آري بايد به دقت نگريست تا از جوّ معنوي اين بناي توحيدي، ابراهيم را يافت و پس از يافتن او رموز بندگي و اصول معنوي او را ادراك كرد و اگر اين گونه نباشد، زيارت ناقص و بلكه سياحت است.

( وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّي )(9).

و [ ياد كنيد ] هنگامي كه ما اين خانه [ كعبه ] را براي همه مردم محل گردهمايي و جاي امن وامان قرار داديم، و [ فرمان داديم : ]از مقام ابراهيم جايگاهي براي نماز انتخاب كنيد.

جعل «مثابة»، يعني بازگشت گاه، همانند جعل امامت است كه در آيات شريفه قبل از اين آيه در حق ابراهيم (عليه السلام) بيان داشته، امامتي كه خدا قرار مي دهد، براي اين كه دل ها به سوي آن متوجه شود و پس از توجه دل، عقيده انسان و عمل و اخلاقش در سايه رهبري امام بر حق، مستقيم گردد، تا در نتيجه جهان پر از عدل و داد شود و بساط بيدادگري و ظلم و خيانت برچيده گردد.

قرار دادن بيت به صورت مثابة نيز مطابق با گرايش نفساني انسان به محل امن و عدل مي باشد.

نفسي كه طبيعتاً جوياي واقعيت است، اين جويايي مانند امام جويي است و توجه به چنين خانه اي كه فطرت حق جويي و عدل را بيدار سازد، از كشش ها و خواسته هاي دروني آدمي و به سود وي مي باشد.

همان طور كه عده اي به سوي شهوات و برتري جويي و محيط مناسب به آن مي گرايند، گروهي هم تحت رهبري فطرت و تربيت پيامبران مي كوشند تا ارزش هاي انسان را بالا ببرند و قوي گردانند و خود را به محيط خير و حق رسانند.

پس اين گونه انگيزه تعالي جويي و برتري خواهي از خواسته هاي فطرت، بلكه يگانه خواسته و جاذبه بشري است و خواسته و انگيزه هاي ديگر از ريشه هاي نفسي و حيواني برمي آيد.

« للناس » : در آيه گويا اشاره به همان جهت انسانيت است، اينگونه انگيزه ها و مبادي عالي انساني چون مبتلاي به بندها و جاذبه هاي غرايز مادي است، مي كوشد تا خود را از اين بند برهاند و به كمالات شايسته خود برساند، از اين رو انسان همين كه امام را با ابتلائات معنوي و اتمام كلماتش شناخت شيفته او مي شود و مي خواهد در ولايت او در آيد.

( وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَات فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ )(10).

و [ ياد كنيد ] هنگامي كه ابراهيم را پروردگارش به اموري [ دشوار و سخت ] آزمايش كرد، پس او همه را به طور كامل به انجام رسانيد، پروردگارش [ به خاطر شايستگي ولياقت او ]فرمود : من تو را براي همه مردم پيشوا و امام قرار دادم. ابراهيم گفت : و از دودمانم [ نيز پيشواياني برگزين ]. [ پروردگار ]فرمود : پيمان من [ كه امامت و پيشوايي است ] به ستمكاران نمي رسد.

مي بينيد كه ستمگر از اين حريم خارج است و بزرگ ترين ستم بر نفس، جلوگيري از شناخت امام و پيشوا است و آن كس كه خود را در حريم بينايي قرار ندهد، ستمگر و متجاوز است.

در هر صورت چون خود امام و ابتلائاتش و اتمام كلماتش به صورت ظاهر وجود ندارد، صورتي از ولايت امام، همين خانه است كه بنا و مناسك و آداب آن معناي امامت ابراهيم (عليه السلام) را تصوير و تجسيم مي نمايد، چنان تصويري كه نه زيان فكري و اعتقادي و راهزني مجسمه را دارد، نه تنها شمايل ظاهري را مي نماياند و نه تنها مانند كتاب فقط شرح حال است، نه اين شهر و اين خانه براي اين ها و اينگونه مقاصد، خارج از اصول عالي نيست، اين خانه با همه آدابش تصويري است كه چهره ابراهيم (عليه السلام) را در عالي ترين صورت معنوي در ضلع ظاهري در خيال ترسيم مي كند و شخص، خود را در هنگام اجراي مناسك با ابراهيم هم قدم و هم صدا و با انديشه هاي بلند او آشنا مي نگرد و همان كلماتي كه از ضمير ابراهيم برانگيخته شد و صورت و سيرت او به آن مبتلا گرديد تا تمامش كرد، در ضمير هر انساني كه به رموز اين بيت آشنا شود و واقعيت ابراهيم را در آن بنگرد برانگيخته مي شود، آري از اين رهگذر بايد سالي قريب يك ميليون انسان، ابراهيم وار به تمام نقاط زمين پخش شوند و نداي توحيد را با تمام شرايطش، چون آن امام بزرگ در عالم پخش كنند ولي افسوس و...

در آن صورت كه آدميان، متوجه صورت معنوي ابراهيم (عليه السلام) مي شوند امامت او، قلوب مستعد آنان را پيرو او مي گرداند.

«مثابة» شدن اين خانه هم كه عبارت از خطوط بندگي آن رادمرد بزرگ توحيد است، نفوس مستعدي را به سوي آن مي كشاند، تا در گيرودار زندگي از دور و نزديك به سوي آن روي آرند و به آنجا رفت و آمد كنند تا اندك اندك حق و كلمات او بر وجود مردم حاكم شود و نفوس از كشمكش ها و تشويش ها و جاذبه هاي مختلف و نگراني ها كه از خودبيني و سودانديشي و برتري جويي برمي آيد، برهند و به آرامش و امنيت خدايي گرد آيند « و امناً ».

پس از روي آوردن و رفت و آمد پي در پي، چهره حقيقي ابراهيم (عليه السلام) و قيام او با تمام كلمات و وظايف امامت، چهره مي نمايد و از ميان بناي بيت و سنگ و گل آن، نقشه ابراهيم ظاهر مي شود، همان طور كه چهره مردان فداكار و نمونه هاي غيرت و مليت، يا پستي و شهوت، عواطف و مليت و شهوت را بيدار مي نمايد، چهره ابراهيم در حال انجام
مناسك در آيينه روح انسان بيدار منعكس مي گردد، تا در سايه اين انعكاس، فطرت حق پرستي و قيام به وظايف انساني را برانگيزد و در صورت و حال قيام به نماز، نمايان و آغاز مي گردد :

( وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّي )(11).

از مقام ابراهيم جايگاهي براي نماز انتخاب كنيد.

نظري ديگر به امامت ابراهيم (عليه السلام) در زيارت كعبه

( وَعَهِدْنَا إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَـاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ )(12).

و به ابراهيم و اسماعيل سفارش كرديم كه خانه ام را براي طواف كنندگان و اعتكاف كنندگان و ركوع كنندگان وسجده گذاران [ از هر آلودگي ظاهري و باطني ] پاكيزه كنيد.

محيط زندگي ابراهيم (عليه السلام)

ابراهيم  (عليه السلام) در محيطي چشم گشود كه سراسر آفاقِ آن را، اوهام شرك و ستاره پرستي فراگرفته بود.

بناهاي مجلّل، هياكل بتان و ستارگان از هر سو به آسمان كشيده
شده بود و دانشمندان اخترشناس و غيب پرداز كه با لباس هاي سپيد و چهره هاي مهيب، پاسداري اين معابد و هياكل را داشتند، همه قلوب را مسخّر خود ساخته بودند مردم آن سرزمين گرفتار اوهامي بودند كه با دانش هاي آن زمان درهم آميخته و بر اثر آن، تقليد و تعظيم در نفوس ريشه دوانده بود.

همه طبقات در برابر بت هايي كه صورت پيشوايان گذشته و نقش ربوبيت و تدبير ستارگان را مي نماياند، سر تعظيم فرود مي آوردند و پيشاني نيايش به خاك مي ساييدند، در چه خاطري جز آنچه همه مي انديشيدند، انديشه اي راه مي يافت و كدام چشم عقلي جز آنچه همه مي ديدند مي توانست ببيند؟ چه نفسي مي توانست از بند آن اوهام رهايي يابد و بطلان آن ها را دريابد و چه زباني جرأت آن را داشت كه كلمه مخالفي گويد و چه اراده اي مي توانست در برابر آن ها پا برجا بماند ؟ !

پى‏نوشتها:‌


1 . سعدي شيرازي.
2 . طه (20) : 12.
3 . سعدي شيرازي.
4 . بحار الأنوار : 37/69.
5 . روايات مربوط به دشنام را مي توانيد در مستدرك الوسائل : 9/136، باب 138 بنگريد.
6 . الكافي : 2/468، باب أن الدعاء سلاح المؤمن، حديث 1 ; عيون اخبار الرضا : 2/37، باب 31، حديث 95 ; بحار الأنوار : 90/288، باب 16، حديث 1.
7 . تين (95) : 3.
8 . من لا يحضره الفقيه : 2/531، الطواف ; بحار الأنوار : 96/342، باب 62، حديث 16.
9 . بقره (2) : 125.
10 . بقره (2) : 124.
11 . بقره (2) : 125.
12 . بقره (2) : 125.