حج در آيينه عرفان

حسين انصاريان

- ۵ -


ديده ايد كه در مقابل كوه، انسان چقدر خود را كوچك مي بيند، عظمت كبريايي را كوه كوه از همه جانب فرض كنيد كه انسان از همه طرف كوچك مي شود.

در مقابل آن عظمت بي نهايت در بي نهايت، اين موجود كوچك چه كند و چگونه بايستد و چه بگويد ؟

امام صادق  (عليه السلام) در سفر حج ديگر، افتخار هم كجاوگي خود را به ابان بن تغلب داده بودند. وي بزرگ اصحاب امام باقر  (عليه السلام) بود و سي هزار حديث از امام جعفر صادق  (عليه السلام) روايت كرده است. وقتي ابان به مدينه وارد مي شده، يك ستون از مسجد الرسول (صلّي الله عليه وآله) را به او اختصاص مي داده اند كه جلوس كرده، تدريس كند، امام  (عليه السلام) به او فرموده بود : اي ابان ! در مسجد مدينه جلوس كن و فتوي بده كه من دوست دارم مثل تو در شيعيان من باشد(1) ـ ابان در مورد حج امام مي گويد :

وقتي امام صادق  (عليه السلام) به سرحد حرم رسيد، ميله هاي اعلام حرم پيدا شد، دستور فرمود :

شتر را نگه داشتند و پياده شد، ابان هم پياده شد، ابان مي گويد : امام براي ورود به حرم غسل كرد، من هم غسل كردم، بعد امام دعاي ورود به حرم را خواند و گريست، سپس براي ورود به حرم پاها را برهنه كرد و با پاي برهنه در حال تواضع قدم در حرم نهاد و قدم برداشت و فرمود :

اي ابان ! هر كس اين عمل را بجا آورد، براي خدا، اينطور كه من بجا آوردم و تو ديدي، خداي سبحان صد هزار سيئه از او محو مي كند و صد هزار حسنه براي او مي نويسد و صد هزار درجه براي او ترفيع دهد و صد هزار حاجت او را برآورد(2).

حج يا معراج ملكوتي

چون با ديده بصيرت به عمل حج بنگري، آن را معراجي ملكوتي براي روح خواهي يافت كه از بركت آن معراج، به فيوضات عالي الهي مي رسي.

يكي از بينايان راه مي گويد :

عمل حج را نمي توان با ساير مقررات دين مقايسه نمود، چه، براي بسياري از عبادات مانند : نماز و روزه و ذكر خداوند و مانند اين ها اگر چه تأثير و نتيجه نيكو در روحيه شخص دارد، امّا آن اثر به هر اندازه كه باشد، محدود به حد معيني است، ولي عمل حج اگر از روي التفات و با رعايت اركان و شرايط مقرره باشد و به علت عدم توجه به حقيقت آن تباه نشود، كارزاري است كه انسان را به تمامي آنچه گفته شد، مي رساند.

حج در روان انسان نيرويي ايجاد مي كند كه تا زنده است، در پنهان و آشكار نگهبان او خواهد بود و اين همان فيض الهي است كه از بركت اين معراج نصيب آدمي مي گردد.

حج گزار هنگامي كه مهيا مي شود از خانه اش خارج گردد، اگر به مقصود خويش و رفعت شأن خود آگاه باشد و آن را چنان كه سزاوار است دريابد و به نور الهي به آن نظر افكند و بخواهد، آن راه را بر طبق هدايت و راهنمايي حضرت پروردگار طي نمايد، دل او متوجه عالم ديگري خواهد شد و از ظواهر ناپايدار به حقايقي استوار بينا مي شود.

در آن هنگام است كه خواهان بي نيازي و توانايي خود مي گردد، نه آنچه تاكنون خواهنده آن بوده است و مهياي آن مي شود كه همه خواهش ها و تاريكي هاي طبيعت را از خود پاك سازد ! !

اين نخستين انديشه است كه حج گزار احساس مي كند، يعني تأثير اين حقيقت ملكوتي را در شناسايي مقام نفس انساني و برتري روح از بستگي به ظواهر زندگي دنيايي.

هنگامي كه حاضر ميقات شد، غسل كرد و جامه احرام در بر نمود، دل او از جلال آن انديشه ها و ملكاتي كه در نفس او پيدا شده است پر گشته و زندگي و همه شؤون آن را از خود دور مي افكند.

در آنجا نمي بيند خود را، مگر فردي از لشكريان خداوند متعال كه آنان را خوانده و به اجابت موفق گشته اند.

به قول الهي آن عارف شوريده حال :

خوشا جاني كه سازند آگه از اسرار پنهانش *** خوشا چاهي كه بيرون آيد از وي ماه كنعانش

خوشا قلبي كه پاك از كينه و كبر و نفاق آيد *** خوشا عقلي كه عشق آرد به كوي دوست مهمانش

خوشا بزمي كه آنجا درس عشق و عاشقي گويند *** خوشا جمعي كه زلف يار گرداند پريشانش

خوشا مرغي كه مي نالد به باغي هم چو مشتاقي *** كه دور افكنده دوران سپهر از وصل جانانش

خوشا شادان دلي هم چون الهي با خيال او *** كه عشق روي ياري مي كند سر در بيابانش

هنگامي كه حاجي پوشش و كيفيت خود را تغيير داد و خواري و بيچارگي خود را آشكار نمود، بر خود لازم مي داند كه دلش پاك و كردارش پاكيزه و گفتارش راست و بي آلايش باشد، كسي را از خود نرنجاند و براي خشنودي حضرت پروردگار از روي صفا و حقيقت از خود بگذرد و هستي خود را از هرگونه آلودگي و آميختگي به اغراض، دور و متوجه حق تعالي سازد.

در نتيجه هنگامي كه عملش را تمام نموده نور معرفت، دل او را گرفته و روشن ساخته و گوشه هاي قلب او از همه رخنه هاي ريز و باريك شرك و كفر پاك شده است و فايده عملش در همه ابعاد و زواياي وجود او سرايت نموده، همه را اسلام آورنده و در راهي كه خداوند متعال مقرر فرموده پشتيبان يكديگر و همدست و هم آهنگ و يگانه و خرسند مي بيند. نفس او به روح تبديل گشته و گمان و انديشه بي جاي او را تعقل و دانش هاي بي حقيقت او را حكمت و برهان جايگزين گشته است. صفات زشت او نيكو و پسنديده شده و شهوات او به عفت و پاك دامني، خشم او به بردباري و عزم بركارهاي خير، لذت شخصي او به دوستي و محبت، نوميدي او از خير و رحمت خداوندي به اميدواري، و ناسپاسي او سپاس گزاري و آز او به توكل بر خداي، توانايي او به مهرباني، حماقت او به فهم و زيركي، بي پروايي و رسوايي او به نيكي و پرستش خداوندي، خودخواهي او به فروتني و نرمي، بيهوده گويي به خاموشي، برتري جويي و گردنكشي او به تسليم بودن و از هر گزندي پاك شدن تبديل مي گردد و اينها همه از فضائل ديگري است كه نتيجه و اثر حج است.

دورنمايي از حقيقت عبادات

انسان جامع همه استعدادهاست، قواي روحاني و ملكوتي در حدي كه انسان را به عالي ترين مدارج كمال برساند، در انسان قرار داده شده است و رسيدن به كمالات و حقايق براي فرزندان آدم دنياست. حضور در دنيا، مستلزم جسم داشتن و تبعات جسم از قبيل غريزه خوردن، آشاميدن و شهوت است.

اگر راه شكم و شهوت بدون حد و مرز باز باشد، انسان به تدريج محكوم اين دو برنامه شده و وجود او به درّنده اي غير قابل تصور مبدّل خواهد شد.

راه جلوگيري از تجاوزات شكم و شهوت ـ كه ملت هايي را به غرقاب هلاكت انداخته ـ تنها عبادت است، آن هم عبادتي كه وحي آن را براي آدمي تنظيم كرده باشد.

بندگان واقعي چراغ زندگي و گل گلستان حيات و گوهر گرانبهاي صدف آفرينش هستند.

يكي از بينايان راه درباره عبادت چنين آورده است:

بدان كه مقصود اصلي از آفرينش انسان، معرفت خداوند متعال و رسيدن به دوستي او و مأنوس شدن به حضرت اوست.

رسيدن به اين مقام موقوف است بر صفاي نفس و تجرد آن، هراندازه كه صفاي نفس بيشتر و وارستگي آن شديدتر باشد، انس و علاقه آن نسبت به خداوند متعال افزون تر خواهد بود.

بديهي است كه صفاي نفس و تجرد آن منوط است به پيراستگي از شهوت هاي نفساني و اجتناب از لذت هاي بدني و آرزوهاي پست حيواني و عدم تعلق به مال و منال دنيوي ; زيرا همه اين ها در صورتي كه خارج از حدود شرع باشند موانعي هستند كه انسان را از معارف الهي و نفحات قدسي بازمي دارد و هيچ چيز روح انساني را از نزديك شدن به عالم قدس كه از آن نزول يافته مانع نمي شود، مگر آنچه به نام مشتهيات نفساني ناميده شده، از قبيل غرايز حيواني و ناستوده هاي اخلاقي و كردارهاي شيطاني و هم چنان كه ظرف، تا هنگامي كه از آب پر مي باشد ورود هوا به داخل آن امكان ندارد، نفوس انساني نيز تا خالي و وارسته از صفات و ملكات نكوهيده نباشد، نور الهي چنان كه شايسته است قلوب آنان را روشن نخواهد نمود.

نفوس به هر نسبت كه از اين پليدي ها پاك شوند، انوار دانش بر دل آن ها اشراق بيشتري يافته و بخشش هاي يزداني بر آن ها روي مي آورد.

به عكس نفوسي كه به غير خدا اشتغال دارند، معرفت و شناسايي پروردگار و حلاوت و دوستي و انس با او در دل آن ها جاي نخواهد گرفت. به هر اندازه كه تجرد نفس كمال يابد، ايمان و يقين بيشتر مي شود و صفات عاليه و فضائل كم نظير و بلندي كه نفس انساني در آن مرحله از صفا و تجرد خواهان است بر او فرود مي آيد.

بدين جهت عباداتي كه به منزله نردبان ترقي و راه وصول به اين كمال است تشريع شده است.

پاره اي از آن ها انفاق مال و بخشيدن مال است كه باعث انقطاع انسان از آزمندي به دنياست، مانند زكات و خمس و صدقات. اين انقطاع همان علت غايي تشريع انفاق است كه به اصطلاح دانشمندان، «غرض از تشريع» ناميده مي شود، اگر چه بهره بردن پاره اي از مردم نيز بر آن مترتب است.

بعضي از آن ها خودداري و اجتناب از شهوات و لذات است مانند روزه; و پاره اي از آن ها به منظور پرداختن دل به ياد خداوند متعال و توجه آن به سوي او توأم با حركات خاص گوناگون جسمي است مانند نماز.

و معرفت حاصله از فكر و نور خلقت، يا معرفتي كه از به كاربردن قواعد منطقي حاصل مي گردد، در حصول آنچه گفته شد، از دوستي و انس با خداوند كافي نيست و اگر به اين ها توجه و انس به خداوند و دوستي او حاصل شود، سست بوده و پايدار نمي باشد.

اما آثار كامل و شايسته اي كه در نفس از مداومت و پيوستگي بر آن اعمال حاصل مي شود ثابت و استوار خواهد بود، چه همانا ميان نفس و بدن ارتباطي است و فعل و انفعالات آن ها در يكديگر مؤثر واقع مي شود.

آيا هنگامي كه عضوي را جراحتي برسد روان آدمي از جراحت متألم نمي شود ؟ و بالعكس در مواقع هيجانات روحي و اضطراب هاي رواني كه در نتيجه عوامل مختلفي از قبيل مرگ عزيزان يا انجام كارهاي وحشت زا به انسان روي آور مي شود نمي بيني كه اعضاي بدن نيز متأثر شده و قطعه گوشت ميان پهلو و كتف به لرزه مي آيد.

و به عبارت ديگر : عكس العمل خود را به صورت رعشه دست و پا يا پريدگي رنگ رخسار و غيره نشان مي دهد.

بنابراين، همان طور كه قبلاً اشاره گرديد، مقصود از وضع و تشريع عبادات اين است كه انسان به آن وسيله مدارج كمال را قدم به قدم پيموده و به صفات ملكوتي آراسته شود، آنچه مسلم است اين كه صورت ظاهري هر عبادتي نقش و اثر مطلوبي در روح ايجاد كرده به موازات عبادات عضوي و اعمال جوارحي، آثار بسيار نيكويي در تنوير و اصلاحات نفسي از خود بجاي مي گذارد.

چنان كه با حواس خود درك مي كنيم، طهارت ظاهري در پاكي و روشني نفس تأثير دارد، مثلاً هنگامي كه به وضو مي پردازيم و به وسيله اين عمل به طهارت ظاهري مي پردازيم، در خاتمه اين عمل عبادي يك نوع حالت صفا و انبساط در روان خود احساس مي كنيم كه اين حالت قبل از انجام وضو در ما نبود و علت آن همان طور كه اشاره گرديد، ارتباط و پيوند ميان روان و تن است و گرنه ظاهر بدن از عالم محسوس است و روح نظر به اصل فطرتش، از عالم ملكوت است و موقعيت آن در اين بدن مانند كسي است كه از موطن اصلي خويش دور گشته و غريب افتاده باشد، بنابراين هم چنان كه از معارف نفسي آثاري به بدن فرود مي آيد از اعمال جوارحي هم انواري به سوي روح بالا مي رود.

حج، اين عمل عظيم اسلامي و عبادي آنچه را كه ساير عبادات در بردارد، شامل است، به علاوه رياضت هاي خاصي را نيز دارا مي باشد كه عبارت است از ترك وطن، رنج دادن به تن، گذشتن از مال، گسيختگي از آرزوها، تحمل مشقت ها، تجديد پيمان، حاضر شدن در مشاعر و آگاهي يافتن بر شعائر و ديدن آن هاست.

در افعال حج، خلوص نيت براي ياد خداي و روي آوردن به او به اقسام ديگر طاعات و عبادات نيز پديد مي آيد.

با اين كه بعضي از اعمال حج اموري هستند كه نفوس به حكمت و رموز آن آشنايي ندارند و عقول به معاني آن ها پي نمي برند
(مانند افكندن سنگ ريزه به جمار و رفت و آمد بين صفا و مروه بر سبيل تكرار)، مع هذا نمي توان ترديد نمود كه احكام خداوندي همگي داراي حكمت بالغه و مصالح و منافع عاليه است، منتهي مصلحت بعضي از آن ها روشن و بعضي پنهان و برخي به نحوي است كه بيشتر عقل ها به آن ها پي نمي برند و در اين قسم است كه نور كمال بندگي، به تمام حقيقتش محقق مي شود ; زيرا در اعمالي كه حكمت و مصلحتش ظاهر باشد، چون انسان فطرتاً مايل به كمال است، تمايل به انجام آن عمل پيدا كرده و خود اين مطلب انگيزه اي براي انجام عمل مي شود و به فرمان برداري كمك مي نمايد و كمال و حقيقت بندگي به آن آشكار نمي شود.

اما احكامي را كه خداوند مقرر داشته و عقل انسان از درك حقيقت آن عاجز است و به كنه معني و اثراتي كه بر آن مترتب است راه نمي يابد و طبيعت آدمي به آن انس ندارد، پذيرفتن آن نيست مگر به جهت صدور فرمان و قصد امتثال آن از حيث اين كه فرمان و دستور است و اطاعت آن واجب مي باشد.

انجام اين قبيل عبادات كه در تزكيه نفوس و برگرداندن آن ها از مقتضيات طبع و بدي و ستم و مايل گشتن نفوس به خداوند متعال و آراسته شدن به اخلاق حضرتش تأثير كامل دارد، شايسته است كه برترين انواع عبادت باشد.

ندانستن حكمت و مصلحت، خصوصيات خواسته شده در برخي از عبادات، از حيث كميت و كيفيت، براي بعضي از مردم باعث تعجب و حيرت گشته و علت آن همانا ندانستن حقايق رازهاي تعبدات و انوار مكنونه در مجاهدات است.

هر عملي كه بايد به قصد قربت انجام گيرد، هر اندازه كه دور از تصرفات عقلي باشد ـ خصوصاً اگر انسي به آن عمل نباشد و كلفت و مشقتي نيز در بر داشته باشد ـ حصول مقام بندگي و تعبد به آن عالي تر و ارزنده تر است و به انجام اين گونه عبادات است كه جان آدمي در برابر حضرت حق تعالي قرار مي گيرد و در دو جهان به راهي كه پايدار است، رهنمون مي شود.

چه عالي و شيرين است كه انسان در برابر صدور تمام فرامين مولا ـ كه سرچشمه در علم و عدل و حكمت او دارد و چيزي جز جلب منفعت براي انسان و دفع ضرر از او در بر ندارد ـ تسليم باشد و آن فرامين، محض خاطر آن عزيز انجام گيرد و در درون و برون و ظاهر و باطن آدمي نسبت به آن فرامين هيچ چون و چرايي وجود نداشته باشد كه چون و چرا كار متكبران و دوري از اجراي قوانين حق، راه مفسدان است.

حج، آهنگ رشد و تعالي

اين قسمت از مجموع آياتي كه در سوره هاي بقره، آل عمران، توبه، ابراهيم، حج، بلد، تين آمده استفاده شده و براي اين كه خوانندگان عزيز بيشتر با قرآن كريم مأنوس شوند، آنان را به قرائت و تدبر در آيات اين سوره ها دعوت كرده و در اينجا فقط به دورنمايي از حقيقت اين آيات اشاره مي شود.

حج، به پا خاستن و گرويدن و آهنگ كردن است. آهنگ كردن موجودي كوچك، ذره اي ناتوان، حقيري بي مقدار، فقيري بي مايه، در برابر بي نيازي مطلق، مولايي بزرگوار و كريمي مهربان. گردش عاشق شيدايي در اطراف محبوب با توجه به جهتي كه به سوي او نشان مي دهد، يعني خانه با عظمت كعبه.

اين آهنگ كردن و به پاخاستن و گرويدن، در ميان عبادات دسته جمعي اسلام بزرگ ترين و باشكوه ترين عبادتي است كه مسلمانان به جاي مي آورند.

اين مراسم، براي ملت اسلام اگر برابر با تمام شرايط و قواعدش انجام گيرد، بزرگ ترين رمز وحدت و يگانگي و نشانه كاملي از وارستگي شؤون مادي و برترين وسيله تحكيم روابط، در بين ملل مسلمان است.

آري، جمع شدن ممتازان ملل اسلامي از تمام نقاط زمين به قصد پاكسازي درون و به نيت ايجاد همبستگي و خبردار شدن از تمام اوضاع حياتي يكديگر و شاهد منافع مادي و معنوي بودن، شكوه و جلالي بس عجيب دارد و يكي از بهترين راه هاي علاج دردها و معالجه بدبختي هاست.

سالي يكبار جمع شدن عقلا و مستطيعان ملت اسلام در مركزي كه خداوند بزرگ امنيت آن را از هر سو به وسيله مقررات خاصش تأمين كرده، در ميان آداب الهي از مهم ترين آداب و در ميان مراسم از باعظمت ترين مراسم است.

البته مسلمانان از لحظه انعكاس نور حق در دل هاشان و از همان هنگامي كه زبانشان به كلمه توحيد و اقرار به معارف بازگرديده با طرق مختلفي كه حضرت او معين فرموده، از قبيل نماز، روزه، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، تعاون، احسان، تقوي، عدل و داد، محبت و همبستگي و... به سوي او آهنگ كرده و براي او به پا خاسته اند، بر گرد مركز اين حقايق گرديده اند و در هر مقامي نوعي حج به جاي آورده اند، ولي مسئله حج بالخصوص در ماه ذي الحجه در سرزمين مكه و كنار خانه خدا، امتيازات مخصوصي دارد كه ديگر احكام الهي آن را ندارند.

چه نيكوست كه در جنب اين عمل عظيم، مكلف با بيداري دل از ابتدا تا انتهاي مراسم را توجه كند و آن گونه كه شايسته يك مهمان خداست قدم در وادي اجراي مناسك بگذارد، شايد شكوه معنوي حج ديده باطنش را باز كرده، بتواند عمق مسائل را بيابد و انقلابي در روح و عقلش ايجاد شده، از بند ظاهر رهيده به فضاي بي كران عالم معني قدم گذارد و با شاهباز انديشه به سوي محبوب به پرواز آيد.

حج و جهاد; رهبانيت در اسلام

مرحله نظر انداختن به اسرار و رموز و حقايق حج از دشوارترين مسائل اين مبحث است.

اگر انسان بخواهد ملكوت واقعيت ها را بيابد و با آن ها متحد شود، رسيدن به اين مرتبه در صورتي ميسر است كه از بند شهوات حيواني و اوهام و خيالات و نفسانيات شيطاني آزاد شود، در اموري مادي به ضرورت و به اندازه شأن خود اكتفا كند و در تمام حركات و سكنات خويش در صدد باشد كه براي جلب رضاي دوست قدم بردارد.

راستي، چگونه ممكن است انسان، غرق در امور غير الهي باشد و در عين حال، به فيوضات عالي رباني و اسرار ملكوتي دست يابد؟!

گروهي از مردم براي رسيدن به حقايق رباني و اسرار ناپيداي هستي، دست از شهر و ديار مي كشيدند، از شؤون مادي و زر و زيور دنيا روي برگردانده و از خلق عالم كناره گيري مي كردند و به شكاف كوه ها و تاريكي غارها پناه برده و در حصار رهبانيت قرار مي گرفتند، تا بهتر بتوانند با حضرت يار انس گرفته و از معنويات بهره مند شوند.

ولي اسلام عزيز روش آنان را نادرست دانست و براي بدست آوردن حقايق آسماني، تكيه بر رهبانيت را ممنوع اعلام كرد و براي اين كه عاشقان اسرار و معارف به اهداف خود برسند، براي آنان برنامه هايي بس عالي و اعمالي بس نيكو قرار داد و به آنان وعده حتمي فرمود كه اگر از اين طرق حركت كنند، به خواسته هاي معنوي خود خواهند رسيد و هر كس كه از اين دستورها پيروي كرد به حقايقي كه بايد برسد، دست يافت.

در مسئله رهبانيت و سير و سفر روحي و پختگي در راه سلوك از رسول اسلام (صلّي الله عليه وآله) سؤال شد: آيا آيين شما هم به آن دعوت مي كند ؟

حضرت فرمود: در دين من رهبانيت، براي دست يافتن به فيوضات رباني، حج خانه حق و جهاد است.

آري، براي سير در هر دو مسئله بايد از ديار و شهر و خانه و زن و فرزند دور شد و مدتي از آنان عزلت گزيد و بايد در هر دو سفر چشم از زينت و زيور دنيا و آرايش مادي پوشيد، در صورت سير در اين دو سفر است كه انسان عادي تبديل به سلمان، مقداد، عمار، بلال، ميثم، حجر بن عدي و... شخصيت هاي ديگر مي شود كه هم خود به منافع عالي معنوي مي رسند و هم ديگران را به عالي ترين منافع معنوي مي رساند.

خداي مهربان به جاي رهبانيت و انزوا، جهاد در راهش و حج خانه اش را براي ملت اسلام قرار داد، تا از مسير صحيح و قانوني به حريم روحانيت الهي راه يابند.

پروردگار متعال خانه خود را مقصد بندگان ساخت و اطراف آن را حرم قرار داد و موقعيت آن را بزرگ شمرد، عرفات را ميدان حرم خود ساخت و چنان در احترام آن خانه و اطرافش سفارش كرد كه كسي نتواند در آنجا صيد كند و از آن سرزمين پاك حتي يك گياه بيرون آورد و بسياري از برنامه هاي ديگر را از همگان منع كرد تا در اين رياضت به آدمي، درس نظم و خويشتن داري آموزد، كه زندگي متكي بر نظم سرشار از منافع مادي و معنوي است.

آن كس كه به قصد خانه خدا حركت مي كند ; چنان است كه به آهنگ زيارت خدا مي رود و زيارت دوست لذتي دارد كه اگر كسي در عالم قلب و در دنياي معني به اين زيارت نائل گردد، آن چنان مست باده ديدار مي شود كه تا ابد از آن مستي بيرون نيايد.

ساقيا باده صبوح بده *** عاشقان را غذاي روح بده

باده عشق ده به ما مستان *** مي بده، «ما»ي ما زما بستان

در دلم نِه حلاوت مستي *** تا شود نيستي من هستي

زان صراحي كه جام رضوان است *** باده اي ده كه جرعه اش جان است

اي كِه بر ياد لعل دلجويت *** باده ناخورده مستم از بويت

نفسي بازپرس مستان را *** راحتي بخش مي پرستان را

سوختم سوختم در آتش شوق *** بي خودم كن دمي به باده ذوق

عجب آيد مرا ز باده پرست *** باده عشق ناچشيده و مست(3)

حج با معرفت

مناسب است زائر با حال بيداري و قلبي پر از شوق و وجودي مالامال از اخلاص و با آشنايي كامل به مسائل حج، كاري كند كه در ميعاد معين به فيض لقاي حق، يعني مقام قرب حضرت جانان نائل گردد. مسلم است كه كاميابي از مقام معنوي حق در صورتي ميسر است كه آدمي در تصفيه جان و تزكيه نفس و خروج از تمام گناهان ظاهر و باطن بكوشد، تا از اين راه وجود خود را آماده گرفتن فيض كند.

هر انساني به اندازه معرفت و ظرفيت خود از حج برداشت مخصوصي دارد، ولي بايد بكوشد ظرفيت وجودي خود را گسترده كند، تا به درك تمام زواياي ملكوتي و معنوي اين سفر نائل گردد و به مقامات عالي الهي برسد.

حج، براي مردمي كه مفهوم حقيقي آن را دريابند، نوري است كه مي تواند جوانب تاريك حيات را روشن كند. حج قبل از اين كه يك امر عقيدتي يا دستور مذهبي يا سنت الهي باشد يك فرمان آموزشي و تربيتي و يك عامل بسيار مؤثر و مهم براي تحرك در همه شؤون وجود است.

خداوند مهربان به بنده با اخلاص و عبد ارجمندش ابراهيم (عليه السلام) دستور داد تا مردم را براي طواف آن حريم بخواند، باشد كه از اين فيض عظيم الهي بهره گرفته و سود بي نهايت برند.

خانه خدا يك آزمايشگاه است و بايد از اولين نفر زائر تا آخرين فردشان در اين مركز معنوي آزمايش شوند.

اين خانه از سنگ هاي سياه بي آلايش، بدون زينت و نقش و نگار بنا شده، تا از طريق به جا آوردن اعمال ظاهر و باطن و انجام مناسكش، مردم از كشش هاي مادي غلط و جاذبه هاي شيطاني رها شوند.

قرار داشتن خانه حق در دامنه كوه ها، سراشيب دره ها، كنار بيابان داغ و سوزان و صحرايي بدون آب و علف و در ميان ريگزار و سنگستان، خود يكي از اسرار است و شايد سرّ آن اين باشد كه مردم را با جلب به آنجا از غرق شدن در زرق و برق هاي پوچ رهايي دهند و به آنان بفهمانند كه اگر مادي گري صرف، اساس حيات بود، بايد جلوه هاي مادي پيرامون حرم از همه جا بيشتر مي شد.

آري، اين امكان بود كه آن خانه را از زمرد سبز، ياقوت درخشان، لؤلؤ و مرجان و طلاي ناب و نقره بنا كنند، اما اين ساختمان با توجه به معاني بلند مناسكش، ميدان سينه را از تصرف شيطان خالي كرده و كوشش و تلاش آن دشمن خطرناك را براي از بين بردن شخصيت معنوي انسان خنثي مي كند.

قرآن مجيد در بسياري از آياتش تذكر مي دهد كه بندگان حق و عاشقان الهي بايد به سختي ها و مشقت ها آزمايش شوند، نه به راحتي و خوشي ها، چرا كه مقامات الهي از سينه عافيت طلبي بيرون نمي آيد، واقعيت ها و اسرار را از دل سختي ها و تحمل رنج ها بيابيد و بس، كه:

( فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً )(4).

پس بي ترديد با دشواري آساني است. * [ آري ] بي ترديد با دشواري آساني است.

به قول بلبل دستان بوستان عشق، مرحوم حاج ملا هادي سبزواري :

دل بشد از دست ياران فكر درمانش كنيد *** مرهم زخمي عجين از آب پيكانش كنيد

شهسوارم مي رود اي اشك راهش را ببند *** اي سپاه ناله زود آهنگ ميدانش كنيد

گر رود از اشك سيل انگيز و آه شعله خيز *** شور محشر مي رود ياران پشيمانش كنيد

خسرو چابك سوارم عزم جولان كرده است *** معشر عشاق، سرها گوي چوگانش كنيد

رهايي از تعلقات، قبل از حج

امام صادق  (عليه السلام) مي فرمايد :

چون آهنگ سفر كني و از وطن آماده رفتن به حج شوي، قبل از جدا شدن از ديار و شهر، دل خود را از هر تعلقي آزاد كن، تمام مهمات خود را به كافي المهمات واگذار، در تمام حركات و سكنات بر خداي مهربان، اعتماد كن، گردن تسليم و رضا در پيشگاه او خم نما و به تقدير جنابش در حق خود راضي باش.

دست از ماديت بشوي، از راحت دنيا چشم گير، از فكر ملك و املاك و تجارت و برنامه هاي غير دوست بيرون شو و در اين سفر در اين انديشه نباش كه بعد از رفتن من چه مي شود ؟

آنچه در مقدمه اين سفر لازم است، آن است كه به وقت حركت، خود را از تمام حقوق الهي و خلق رهانده باشي و از جميع مظالم خود را خلاص كرده و از چاه طبيعت به در آمده باشي.

به قسمت اخير از دستور امام صادق  (عليه السلام) بيشتر توجه كنيد. گروهي گمان مي كنند اگر مقدار مال قابل خرج كردن در راه حج را پاك كنند و حقوق الهي و مردميِ آن را بپردازند، يا در برابر بدهي هاي خود از طلبكاران رضايت بگيرند، در حالي كه قدرت بر پرداخت دارند، به مقصد نهايي حج و مقامات باطني اين سفر الهي مي رسند.

در حالي كه بايد بدانند زائر حق بايد از آنچه ظلمت آور است خارج شود و قبل از سفر وجود خود را از تعلق ها و قيودي كه صاحب بيت نمي پسندد، آزاد كند كه اگر چنين نكند قدرت پرواز در آن فضا را نخواهد داشت، مي رود و برمي گردد، در حالي كه اين سفر تأثير چنداني به حال او نگذاشته.

آري، قبل از حركت به تعهدات مالي، اخلاقي، عقيدتي، علمي و روحي خود عمل كنيد كه در اين وادي تنها سبكباران راه دارند و بس.

حج عارفان

جهت توجه بيشتر به معاني اين قسمت از روايت پربار حضرت امام صادق  (عليه السلام) شايسته است اين فصل، به قلم پرنور عالم بينادل، مرحوم حاج شيخ محمد بهاري همداني ـ كه كلمه به كلمه آن نوري است كه دل سالك را از هر كدورتي شستشو مي دهد ـ به انضمام شرحي مقتضي براي هر موضوع از قلم ناتوان اين حقير آراسته شود :

اي خواهان وصول به خانه حق ! بيدار باش كه حضرت احديت ـ جل شأنه العظيم ـ را بيوتات مختلفه مي باشد، يكي را كعبه ظاهري گويند كه تو قاصد او هستي، ديگري را بيت المقدس و ديگري را بيت المعمور و ديگري را عرش و هكذا.. تا برسد به جايي كه خانه حقيقتي اصلي است كه او را قلب نامند كه اعظم از همه اين خانه هاست.

آري، اول بايد مناسك خانه قلب را به جاي آورد و آن، تصفيه اين خانه از بت رذايل و آراستن آن به صفات و اسماي الهيه است كه تا اين كعبه باطن را از بت ها پاك نكني و پرده خبائث را از روي آن برنداري، لياقت زيارت كعبه قرار داده شده در مكه را پيدا نكني كه راه ورود به آن حريم، كه در حقيقت حريم عنايت و رحمت است، دل است.

اي مهربان خداي عالم ! قلب، اين خانه اصلي خود را از اين همه پيرايه هاي شيطاني پاك كن و آن را لايق انعكاس واقعيت نما.

آداب زيارت كعبه

شكي نيست كه براي هر بيتي از بيوتات حضرت حق آداب و رسومي است كه طالب هر بيت، بايد آن را رعايت كند، تا به حقيقت و واقعيت آن بيت برسد كه بدون رعايت آداب و رسوم هر بيت، رسيدن به آن بيت كاري محال و زحمت در راه آن، تلاشي بيهوده و رنجي بي نتيجه است.

اما معني خانه او چه باشد، اين كه آيا اضافه (يعني اضافه بيت به الله) از باب تشريف است يا طور ديگر، مقصود بيان آن نيست. غرض در اين رساله، بيان آداب كعبه ظاهري است، غير آن آدابي كه در مناسك مسطور است، ضمناً شايد به آداب كعبه حقيقي هم في الجمله اشاره بشود.

بدان، غرض از تشريع اين عمل شريف آن باشد كه از طريق مناسك اين بيت بداني كه مقصود اصلي از خلقت انسان معرفت خدا و وصول به درجه عشق او و انس به حضرت اوست و اين ها تحصيل نمي شود، مگر به تصفيه قلب و آن هم ممكن نيست، مگر به حفظ نفس از شهوات و انقطاع از دنياي دنيّ و قرار گرفتن در راه رنج عبادات ظاهري و باطني.

شارع مقدس عبادات را يك نسق نگردانيده، بلكه مختلف وضع كرده ; زيرا به هر يك از آن ها رذيله اي از رذائل از مكلف زائل مي گردد، تا به اشتغال به تمام آن ها تصفيه تمام عيار گردد، چنان كه اداي صدقات و حقوق ماليه قطع ميل مي كند از حطام دنيويه; و صوم قطع مي كند انسان را از مشتهيات نفسانيه; و صلاة نهي مي كند از هر فحشا و منكري و هم چنين ساير عبادات.

چون حج مجمع العناوين بود خصوصيت ديگري در بين عبادات پيدا كرد، چه اين كه مشتمل است بر جمله اي از مشقت هاي اعمال كه هر يك بنفسه صلاحيت تصفيه نفس را دارد مانند انفاق مال كثير، قطع از اولاد و عيال و وطن و جدايي از نفوس شريره و طي منازل بعيده و ابتلا به گرماي سخت و عطش شديد و انجام اعمال نامأنوس و خلاف طبع مانند رمي جمره و طواف و سعي و احرام و غير آن.

و داراي فضائل عالي ديگر است مانند تذكر به احوال آخرت به هنگام تماشاي اصناف خلق و اجتماع كثير في صقع واحد علي نهج واحد لاسيما در احرام و وقوفين و رسيدن به محل وحي و نزول ملائكه بر انبيا از آدم تا خاتم صلوات اللّه عليهم اجمعين و تشرف به محل قدم هاي آن بزرگواران، مضافاً بر تشرف بر حرم خدا و خانه او، علاوه به حصول رقت كه مورث صفاي قلب است به ديدن اين امكنه شريفه با امكنه شريف ديگر كه رساله گنجايش آن را ندارد.

نتيجه اين كه حج داراي جمله اي از مشقت ها و فضائل كثيره از اعمال است و رسول خدا  (صلّي الله عليه وآله) فرمود :

رهبانيت را در اين مكتب به جهاد و حج تبديل كردم(5)

انسان باتوجه به اين واقعيت ها بايد بداند كه به كرامت اين سفر روحاني نمي رسد، مگر با رعايت آداب و رسوم حقيقي آن و آن چند امر است:

نيت صادق

اول : اين كه هر عبادتي از عبادات بايد به نيت صادقه باشد و به قصد امتثال امر شارع به جا آورده شود تا عبادت شود.

كسي كه اراده حج دارد اولاً بايد قدري تأمل در نيت خود نمايد، هواي نفس را كنار گذارد، ببيند غرضش از اين سفر امتثال امر الهي و رسيدن به ثواب و فرار از عقاب اوست يا نستجير باللّه غرضش تحصيل اعتبار يا خوف از مذمّت مردم يا تفسيق آن ها يا از ترس فقير شدن است ـ چنان كه معروف است هر كه ترك حج كند مبتلا به فقر مي شود ـ يا امور ديگر، از قبيل تجارت و خوش گذراني و سير در بلاد و غير ذلك را غرض دارد.

اگر درست تأمل كند خودش مي فهمد كه قصدش چيست، اگر معلوم شد كه وجه همت خدا نيست، بايد سعي در اصلاح قصد خود كند و لا اقل ملتفت به قبح اين مسئله گردد كه قصد حريم ملك الملوك را نموده ولي براي اين مسائل مادي و خيالي و بي فايده، در اينجاست كه بايد به نحو خجالت آغاز سفر كند، نه به نحو غرور و غفلت.

توبه

دوم: اين كه تهيه حضور ببيند از براي مجلس روحانيين، با بجا آوردن يك توبه حقيقي، يعني توبه اي كه تمام مقدمات در آن رعايت شود، از قبيل رد حقوق چه ماليه مانند خمس و ردّ مظالم و كفارات، يا غير ماليه مانند غيبت و اذيت و هتك عرض و ساير جنايات بر غير كه لازم است به آن صورتي كه در كتب فقهي يا روايي آمده از صاحبانش حلاليت بخواهد.

و اگر پدر و مادرش هستند آنان را از خود راضي كند تا پاك و پاكيزه از منزل درآيد، بلكه تمام علايق خود را جمع آوري نموده، مشغله هاي قلبي خود را قطع نمايد تا به تمام قلب رو به خداي خود كند، هم چنين فرض كند كه ديگر بر نمي گردد.

آري، قطع علاقه از غير حق مهم ترين برنامه اين سفر است و تا علائق غلط و هوس هاي شيطاني و نيت هاي آلوده قطع نشود، روي به محبوب نشده ولذا روي محبوب هم به انسان نمي شود.

تمام لذت در اين سفر از آن كساني است كه فكري جز حضرت
يار و ذكري جز آن جناب و كلامي جز حول محور آن حضرت نداشته و با تمام وجود به پيشگاه باعظمت آن معشوق واقعي عرضه مي دارند :

مرحبا ! مرحبا ! محبت دوست *** كز درون آمدي نه از ره پوست

دلم از جز تو خانه خالي كرد *** با تو سوداي لا ابالي كرد

تا غمت ساكن دل من شد *** از چراغ تو خانه روشن شد

ما گرفتار دام عشق توايم *** همه سرمست جام عشق توايم

اي كه حسن رخت دل افروزست *** شب ما با خيال تو روزست

حسنت از روضه جنان خوش تر *** يادت از هر چه در جهان خوش تر

هر كه در صورت تو حيران نيست *** صورتش هست ليكنش جان نيست(6)

زائر بايد وصيت تام و تمامي كند و به اطلاع اشخاص خير و دانا برساند كه كيفيت وصيت بايد چگونه باشد، در هر صورت كاري كند كه اگر برنگردد هيچ جزئي از جزئيات كار او معوق نماند، بلكه در تمام عمر بايد چنين باشد، كه هيچ كس از وقت مردن خود اطلاع ندارد.

ياد حق

سوم : اين كه اسباب مشغله قلبي در اين سفر براي خود فراهم نكند، كه او را در حركات و سكناتش ـ كه بايد فقط به ياد محبوب واقعي
باشد ـ بازدارد، از قبيل رفيق ناهماهنگ يا مال التجاره يا غير آن بلكه اگر بتواند با كساني هم سفر و همراه شود كه بودن با آنان ياد حق را در قلب تقويت كند، يا اگر خداي ناخواسته دچار غفلت شد، آنان به داد او برسند.

انفاق

چهارم : تا ممكن است از مال خالص و حلال و طيب آن هم به مقدار زياد بردارد و در اين سفر از انفاق مضايقه ننمايد ; زيرا كه انفاق در راه حج، انفاق در راه خداست، از زيادي خرج در اين سفر ملكوتي نبايد دلگير بود كه در احاديث آمده، درهمي خرج در اين سفر مساوي با هفتاد درهم است، ازهد زهاد حضرت سجاد  (عليه السلام) وقتي در راه اين سفر گام مي نهادند، انفاق فوق العاده داشتند.

اگر در اين سفر چيزي از امور مالي از دست برود، بايد كمال ممنونيت را از حق داشت و خاطر شاد بود ; زيرا بر ميزبان است كه آن را در ديوان اعلي ثبت كند، آن هم به اضعاف مضاعف، تا روزي به عنوان تلافي به شخص بازگردد.

نمي بيني اگر كسي تو را به ميهماني بطلبد و در اثناي راه صدمه اي به تو برسد، تا جايي كه بتواند جبران مي كند اگر چه لئيم باشد، پس چه گمان داري در حق اقدر قادرين و اكرم اكرمين ؟

حسن اخلاق

پنجم : اين كه بايد در اين سفر به طور جدي حسنات اخلاقي را به كار برده و در مقام تواضع و فروتني نسبت به رفيق و حمله دار و ساير مردم باشد و از لغو و ناسزا و درشت گويي و ناملايم در حذر باشد، كه حسن خلق تنها در اين نيست كه از آزار برادر مسلمان و مؤمن اجتناب نمايد، و بالاتر اين كه در برابر اذيت غير، خفض جناح كند و به ياد آن حديث پرقيمت قدسي باشد كه فرمود : رضاي خود را در جفاي مخلوق پنهان كرده ام، هر كه در صدد رضاجويي من است بايد آزار غير را متحمل شود.

اعمال حسنه

ششم : اين كه نه تنها قصد حج كند و بس، بلكه در اين سفر بايد چندين مرحله را قصد داشته باشد از قبيل زيارت قبور مطهره شهدا و اوليا و سعي در حوايج مؤمنان و تعليم و تعلّم احكام دينيه و ترويج مذهب اثناعشريه و تعظيم شعائر اللّه و امر به معروف و نهي از منكر و غير ذلك.

پى‏نوشتها:‌


1 . رجال الكشي : 330، حديث 603.
2 . الكافي : 4/398، باب دخول الحرم، حديث 1 ; وسائل الشيعه : 13/195، باب 1، حديث 17552 ; بحار الأنوار : 96/192، باب 34، حديث 3.
3 . عشاقنامه، فخرالدين عراقي.
4 . انشراح (94) : 5 ـ 6.
5 . الأمالي، صدوق : 66، المجلس السادس عشر، حديث 1 ; بحار الأنوار : 67/114، باب 51، حديث 1.
6 . عشاقنامه، فخرالدين عراقي.