حج در آيينه عرفان

حسين انصاريان

- ۳ -


آمادگي در سفر حج

امام صادق  (عليه السلام) مي فرمايد :

در اين سفر وضع خود را آن چنان قرار بده كه گويي براي تو بازگشتي از اين سفر نيست. كسي كه خبر مرگش را مي دهند، چگونه به تدارك و جبران گذشته برمي خيزد و سعي مي كند از حقوق اللّه وحقوق الناس خود را پاك كند، تو هم با سفر حج همين معامله را انجام بده.

اوقات واجبات حضرت حق را با كمال جديت رعايت كن كه چيزي در اين عالم ارزش واجبات الهي را ندارد كه هركس به هر مقام معنوي رسيده، از اداي واجبات و ترك محرمات بوده است.

به تمام برنامه هاي پيامبر  (صلّي الله عليه وآله) و آداب و سنن آن جناب احترام كن كه نجات و سعادت در سايه هماهنگي با برنامه هاي پيامبر گرامي ميسر است.

سختي ها و مشقت هاي اين سفر را، چه سختي راه، چه آزاري كه از هم سفران مي بيني براي خدا تحمل كن و راه صبر و شكر و مهرباني و سخا پيشه كن و در تمام اوقات آنچه در توان داري در گردونه ايثار قرار بده.

[ ثُمَّ اغْسِلْ بِماءِ التَّوْبَةِ الْخالِصَةِ ذُنُوبَكَ وَألْبِسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَالصَّفاءِ وَالْخُضُوعِ وَالْخُشُوعِ ]

توبه خالص، شرط سفر حج

سفر بسيار مهمي در پيش داري، نتيجه اين سفر دخول در حرم قدس دوست و ملاقات با حضرت اوست، ورود به آن حريم معنوي و رسيدن به نقطه باعظمت لقاي او، كار هر كس نيست، اين سفر و نتيجه آن كه وصول به مقام لقا است مقدماتي لازم دارد، اولين مقدمه آن پاك شدن از گناهان نهان و آشكار به وسيله آب توبه خالص است; پس به حقيقت توبه كن، توبه اي كه قابل پذيرش دوست باشد و تو را از تمام گناهان اخلاقي و عملي و مالي پاك كند، كه اگر بدين صورت توبه نكني، به حريم حضرت يار راه نمي يابي، از لقاي آن حضرت محروم خواهي ماند و از سفر خويش جز خرج كردن مقداري مال و خستگي راه، چيزي نصيبت نخواهد شد.

به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند *** كه تو در برون چه كردي، كه درون خانه آيي؟

امروز اين سفر به نظر آسان مي آيد: انجام مراسم و مناسك و اعمال با آسايش و رفاه كامل طي چند روز و بازگشت به شهر و ديار; ولي اين حج نيست، حج اگر از ديدگاه قرآن و روايات به خصوص آيات و روايات عرفاني ـ بررسي شود، درياي پرموجي از معنويت به نظر مي رسد كه ساحلش ناپيداست; سفري كه پايانش مهماني حضرت حق است و هر كس به طور عادي لايق اين مهماني نيست.

مهمان بايد داراي شرايطي باشد كه لياقت حضور براي او محقق گردد و آن شرايط يا آن مقدمات به فرموده امام صادق  (عليه السلام) عبارت است از غسل فكر و نفس با توبه خالص و پوشيدن لباس صدق و صفا و خضوع و خشوع.

در اينجا لازم است به واقعيت هاي اين سفر و مناسك آن اشاره رود تا بر زائران بيت يا در حقيقت زائران صاحب بيت معلوم شود كه كجا مي روند و براي چه مي روند و به خاطر كه مي روند.

در اين زمينه ناصر خسرو قصيده زيبايي دارد كه ذكر آن قصيده خالي از لطف نيست.

حاجيان آمدند با تعظيم *** شاكر از رحمت خداي كريم

آمده سوي مكه از عرفات *** برده لبيك عمره از تعظيم

يافته حج و عمره كرده تمام *** بازگشته به سوي خانه سليم

من شدم ساعتي به استقبال *** پاي كردم برون زحد گليم

مرمرا در ميان قافله بود *** دوستي مخلص و عزيز و كريم

گفتم او را بگوي چون رستي *** زين سفر كردن به رنج و به بيم

شاد گشتي از آن كه حج كردي *** چون تو كس نيست اندرين اقليم

بازگو تا چگونه داشته اي *** حرمت آن بزرگوارْ حريم

چون همي خواستي گرفت احرام *** چه نيت كردي اندر آن تحريم؟

جمله بر خود حرام كرده بدي *** هر چه مادون كردگار عظيم؟

گفت: ني، گفتمش زدي لبيك *** از سر علم و از سر تعظيم؟

مي شنيدي نداي حق و جواب *** باز دادي چنان كه داد كليم؟

گفت: ني، گفتمش چو در عرفات *** ايستادي و يافتي تقويم

عارف حق شدي و منكر خويش *** به تو از معرفت رسيد نسيم؟

گفت: ني، گفتمش چو مي رفتي *** در حرم هم چو اهل كهف و رقيم

ايمن از شر نفس خود بودي *** در غم حرقت عذاب جحيم؟

گفت: ني، گفتمش چو سنگ جمار *** همي انداختي به ديو رجيم

از خود انداختي برون يكسو *** همه عادات و فعل هاي ذميم؟

گفت: ني، گفتمش چو كُشتي تو *** گوسپند از پي اسير و يتيم

قرب حق ديدي اول و كردي *** قتل و قربان نفس دون و لئيم؟

گفت: ني، گفتمش چو گشتي تو *** مُطّلع از مقام ابراهيم

كردي از صدق اعتقاد و يقين *** خويشي خويش را به حق تسليم؟

گفت: ني، گفتمش به وقت طواف *** كه دويدي به هروله چو ظليم

از طواف همه ملائكيان *** ياد كردي به گرد عرش عظيم؟

گفت: ني، گفتمش چو كردي سعي *** از صفا سوي مروه بر تقسيم

ديدي اندر صفاي خود كونين *** شد دلت فارغ از جحيم و نعيم؟

گفت: ني، گفتمش چو گشتي باز *** مانده از حجر كعبه دل به دو نيم

كردي آنجا به گور مر خود را *** هم چناني كنون كه گشته رميم؟

گفت: از اين باب هر چه گفتي تو *** من ندانستم از صحيح و سقيم

گفتم اي دوست پس نكردي حج *** نشدي در مقام محو، مقيم

رفته و مكه ديده آمده باز *** محنت باديه خريده به سيم

گر تو خواهي كه حج كني پس از اين *** اين چنان كن كه كردمت تعليم

حج از ديدگاه حضرت زين العابدين (عليه السلام)

محدث خبير، مرحوم حاج ميرزا حسين نوري در كتاب « مستدرك الوسائل » خبر مهمي نقل مي كند كه در آن، وجود مقدس حضرت زين العابدين  (عليه السلام) به توضيح حج حقيقي و معناي مناسك برخاسته و از اين راه زائران خانه حق را به بسياري از واقعيت ها آشنا فرموده است.

زائر با توجه به اين روايت تكليفي ديگر پيدا مي كند و سعي مي نمايد قبل از رفتن به اين سفر با آب توبه غسل حقيقي كند و وجود خويش را به لباس صدق و صفا و خضوع و خشوع بپوشاند.

چهارمين رهبر بزرگ شيعه، گهر گرانبهاي صدف هستي، زينت بخش عبادت عباد، حضرت سجاد  (عليه السلام) پس از اداي مراسم حج به مدينه باز مي گشتند، مردي به نام شبلي به استقبال آن پيشواي عارفان و امام آگاهان آمد و پس از اداي احترام، اين چنين از طرف امام مورد پرسش قرار گرفت :

آيا هيچ به حج خانه رفته اي ؟

عرضه داشت : آري.

فرمود : در آن هنگام كه به ميقات رفتي و از لباس هاي دوخته خود درآمدي و غسل كردي، در نيتت بود كه خود را از اشتباهات و لغزش ها در دو مرحله ظاهر و باطن براي هميشه پاك كني ؟گفت : نه.

فرمود : آه، پس نه به ميقات وارد شدي و نه از لباس دوخته بيرون آمدي و نه غسل حقيقي به جاي آوردي ! !

فرمود : آيا خود را پاكيزه كردي و سپس احرام بستي و پيوند خود را مبدأ عالم به وسيله حج استوار نمودي ؟ گفت : آري.

فرمود : در آن هنگام در نيت داشتي كه خود را از تمام آلودگي ها به نور توبه برهاني ؟ گفت : نه.

فرمود : بهوقت احرام هر برنامه اي را كه دوست نمي پسندد و به خاطر مصلحت بربندگانش ممنوع نموده بر خود حرام دانستي ؟ گفت : نه.

فرمود : به وقت بستن پيوند حج و هنگامي كه آن را با عمره محكم مي كردي در نيت داشتي كه هر عقد و پيمان و هرگونه قرارداد غير خدايي را از برنامه هايت باز كرده و جز با حضرت دوست پيوند و قرارداد نداشته باشي ؟ گفت : نه.

فرمود : پس در حقيقت خود را پاكيزه نكرده و احرام نبسته و پيمان حج را محكم و استوار نكردي ! !

فرمود : آيا به ميقات وارد شدي و دو ركعت نماز احرام به جاي آوردي و تلبيه گفتي ؟ عرض كرد : آري.

فرمود : به هنگام ورود به ميقات در نيت تو بود كه به زيارت حق آمده اي و اين نماز و احرام و تلبيه، مقدمات لقاي اوست ؟ گفت : نه.

فرمود : آيا وقتي دو ركعت نماز خواندي، در اراده داشتي كه به ارزنده ترين برنامه ها و بزرگ ترين حسنات و بهترين اعمال وسايل قرب به آن حضرت را آماده كني ؟ گفت : نه.

فرمود : وقتي تلبيه گفتي در نيت داشتي كه به هر برنامه صحيحي در پيشگاه حق به اقرار آمده اي در حال پيمان بستن با اويي كه در تمام جوانب حيات از فرمانش پيروي كني و از هر معصيت و خطايي روي بگرداني ؟گفت : نه.

فرمود : پس در حقيقت وارد ميقات نگشته و نماز احرام به جاي نياورده و تلبيه نگفتي ! !

سپس فرمود : آيا وارد مسجد الحرام شدي و پاي در حرم مبارك حق گذاشتي و كعبه را با ديده خود ديدي و در برابر آن نماز گزاردي ؟گفت : آري.

فرمود : به هنگام ورود در حرم آيا در ضميرت بود كه از هر گونه بدگويي پشت سر برادران مسلمان دوري جويي و عيب گفتن اهل قبله را ترك نمايي ؟گفت : نه.

فرمود : زماني كه وارد مسجد خيف شدي و نماز خواندي، آيا اراده كردي كه از هيچ برنامه اي جز مخالفت با امر خداوند نترسي و به چيزي جز رحمت الهي اميد نداشته باشي ؟ گفت : نه.

فرمود : وقتي گوسپند قرباني را سر بريدي، آيا نيت كردي كه حلقوم طمع را جدا كني و آيا به هنگام قرباني توجه داشتي كه راه ابراهيم را مي روي آن بزرگ انساني كه يگانه فرزند عزيز خود را به قربانگاه آورد تا براي محبوب خود فدا كند ؟گفت : نه.

فرمود : هنگام بازگشت به مكه و طواف بيت در قصد و نيت داشتي كه از درياي عنايت حق بهره برده و به مسير بندگي و عبوديت روي آورده به رشته محبت و ولايت او دست آويخته، واجبات حضرتش را ادا كرده، به مقام قدس و رحمت او تقرب جويي ؟ گفت : نه.

در اين حال بود كه صداي گريه امام بلند شد و شدت تأثر و ناراحتي او به اندازه اي بود كه گويا مفارقت روح از بدنش نزديك شده، مي گريست و پي درپي مي فرمود : آه... آه !

آن گاه فرمود : اي شبلي ! آن كس كه دست به حجر الأسود بگذارد به مانند آن است كه با خداي خود دست داده.

نكو بنگر اي بنده ناچيز شكسته ! و اي موجود ضعيف افتاده ! كه كجايي و چه مي كني، پاداشي را كه خداي بزرگ بر اين برنامه عالي قرار داده ضايع مكن و عهدي كه با دوست بسته اي مشكن، آگاهي و مي داني كه روي گرداني از امر او گناه و معصيت است و مخالفت با فرمانش بزرگ ترين عامل شكستن پيمان تو با اوست.

سپس فرمود : اي شبلي ! آن زمان كه در مقام ابراهيم ايستادي، اراده داشتي كه از آن هنگام به بعد هرگاه بر فرماني از فرامين الهي ايستادي، مقاومت كني و تا فرمانش را نبري از پاي ننشيني و از هر گناهي دوري جسته و خويشتن دار باشي ؟گفت : نه.

فرمود : آيا به هنگام نماز در آن مقام بزرگ عزم داشتي كه از خطوط بندگي ابراهيم پيروي كني و دماغ شيطان را به خاك بمالي ؟ گفت : نه.

فرمود : پس در حقيقت در مقام ابراهيم نايستاده و در آن جاي مقدس نماز به جا نياورده اي.

فرمود : كنار آب زمزم رفتي و از آن چشمه آب نوشيدي ؟گفت : آري.

فرمود : نيت داشتي كه هم اكنون كنار مرز عبادت رسيده و بايد از آن پس چشم از گناه پوشيد ؟ گفت : نه.

فرمود : در واقع بر سر آن چاه نرفته و از آبش نياشاميده اي.

آن گاه فرمود : بين صفا و مروه سعي كردي ؟ گفت : آري.

فرمود : آيا در آن وقت نيت داشتي كه در حال بيم و اميد در پيشگاه الهي قدم مي زني، در انديشه اين كه آيا مرا مي پذيرند يا نه، رفت و آمد مي كردي ؟گفت : نه.

فرمود : در حقيقت سعي صفا و مروه نكرده و در آن جايگاه باعظمت قدم نزده اي.

سپس فرمود : اي شبلي ! آيا به سرزمين مني رفتي ؟گفت : آري.

فرمود : آيا در آنجا توجه داشتي كه مردم مسلمان را از خطر دست و زبانت ايمن بداري ؟گفت : نه.

فرمود : پس به مني نرفتي.

آن گاه فرمود : به زمين عرفات وقوف كردي و خود را آماده پذيرفتن رحمت الهي نمودي و وادي نَمِره را شناختي و حضرت دوست را در نزد علائم و نشانه ها خواندي ؟گفت : آري، اين برنامه ها را انجام دادم.

فرمود : آيا در موقف عرفات كه مقام عرفان و شناسايي است دانستي كه خداي عزيز چه برنامه هاي فوق العاده اي از علوم و معارف را براي رشد و تكامل انسان قرار داده و بيدار بودي كه يار بر تمام اسرار تو آگاه است و فرداست كه نامه اعمال و پرونده كردارت را به دستت خواهد داد ؟ گفت : نه.

فرمود : چون كنار جبل رحمت رفتي، به نظر آوردي كه خداي مهربان هر مرد و زن با ايمان را مورد لطف قرار مي دهد و مشمول عنايت خود مي كند و همه مردم مؤمن را دوست دارد ؟ گفت : نه.

فرمود : وقتي وارد وادي نَمره شدي به اين مسئله توجه داشتي كه تا خود بنده حق نباشي، ديگري را به بندگي او مخواني و تا خود از گناه باز نايستي، ديگري را نهي نكني؟ گفت : نه.

پرسيد : به هنگامي كه نزد نشانه ها و علائم، توقف كردي، هيچ در نظر آوردي كه خالق عالم و نگهبان آفرينش، آسمان و زمين و ملائكه مأمور برنامه هاي هستي را مراقب برنامه هاي تو قرار داده ؟ گفت : نه.

فرمود : در حقيقت به عرفات وقوف نكرده و به جبل رحمت برنيامده و وادي نمره را نشناخته و خداي مهربان را نخوانده اي ! !

سپس فرمود : آيا در وادي مزدلفه وارد شدي و سنگ ريزه هاي جمره را از آنجا برداشتي و به سرزمين مشعر درآمدي ؟ گفت : آري.

فرمود : آيا در آنجا نماز خواندي و متوجه بودي كه آن شب، ليله عيد است و نماز مخصوص به آن شب كليد حل هر مشكلي است ؟ گفت : نه.

فرمود : زماني كه بين دو شانه راه مي رفتي و از منحرف شدنت به جانب راست و چپ نگران بودي و سعي داشتي مستقيم حركت كني، آيا در نظر داشتي كه از راه حق انحراف حاصل نكرده و از دل و دست و زبانت خطايي سر نزند ؟ گفت : نه.

فرمود : وقتي در وادي مزدلفه قدم مي زدي و سنگ ريزه هاي جمره را جمع مي كردي، توجه داشتي كه خود را از هر گناه و پليدي بركنار داشته و در تمام برنامه هاي حق ثابت و استوار بماني ؟ گفت : نه.

فرمود : وقتي وارد مشعر شدي آيا درونت را به شعار اهل تقوي بيدار كردي ؟ گفت : نه.

فرمود : پس در واقع به نشانه هاي حرم مرور نكرده و در آن بقاع متبركه نماز به جاي نياورده و از آن سرزمين مقدس سنگ ريزه برنچيده و به مشعر گذر نكرده اي.

سپس فرمود : آيا به زمين مني رفتي و رمي جمرات كردي و سر خود را تراشيدي و قرباني نمودي و در مسجد خيف نماز خواندي و براي بقيه اعمال به مكه بازگشتي ؟ گفت : آري.

فرمود : چون به مني رسيدي و رمي جمرات كردي، به نظر آوردي كه به هدف خود رسيده و هر خواسته صحيحي داشتي خدايت اجابت فرمود ؟ گفت : نه.

فرمود : وقتي رمي جمره مي كردي، در نيت داشتي كه دشمن ديرين خود ابليس و سپاهش را از خود مي راني ؟ گفت : نه.

فرمود : وقتي موي سر را تراشيدي، توجه داشتي كه خود را از هرگونه پليدي و ناپاكي تميز كرده و از گناهان بيرون آيي، آن چنان كه فرزند از مادر متولد مي شود ؟ گفت : نه.

فرمود : در حقيقت به مني نرفتي و رمي جمرات نكرده و حلق رأس ننموده اي و قرباني سر نبريده و در مسجد خيف نماز نخوانده اي و به سوي حضرت حق حركت ننموده اي ! !

فرمود : پس از بازگشت به مكه آيا در دل اين چنين قصد داشتي كه به سوي او در حركتي و به خاطر تقرب به مقام او از خانه خود بيرون آمده اي ؟ گفت : نه.

فرمود : پس در حقيقت وارد حرم نشده و خانه كعبه را نديده و در آنجا نماز به جاي نياوردي .

فرمود : پس از ورود به مكه طواف خانه نمودي و دست بر اركان گذاشتي و آخرين سعي صفا و مروه نمودي ؟ گفت : آري.

فرمود : وقت سعي در نظر داشتي كه از همه روي تافته و به سوي او گريخته و به بارگاه قدس او آمد و شد مي كني ؟ گفت : نه.

فرمود : در حقيقت طواف خانه نكرده و استلام اركان ننموده و سعي صفا و مروه بجاي نياورده اي، برگرد دوباره حج به جاي آر ; زيرا تو اين سفر را به آن معنايي كه از تو خواسته اند نرفته اي و مطابق با اهداف عاليه اين برنامه بزرگ الهي قدم برنداشته اي و خود را مستعد و آماده ورود به حريم قدس يار ننموده اي ! !

شبلي سخت گريست و از آن ساعت به كوشش برخاست تا خدايش براي سال بعد موفق به آن سفر روحاني و سير الهي و مشي ملكوتي كرد و به آنچه حضرت زين العابدين  (عليه السلام) فرموده بود در آن سفر عمل كرد(1).

آري، آنجا حرم امن، حريم قدس، بارگاه معني، مهبط ملائكه و منبع هدايت و مشعل نور محبوب است، مگر هر كسي در آنجا راه دارد و هر بي سر و پايي را در آنجا مقام و محل است؟ آنجا جايگاه پاكان و موقف صالحان و پناه اوليا و تكيه گاه نيكان و جاي ورود پاكان است.

آنجا از نظر معني، بلندترين نقطه اوج حقيقت و با ارزش ترين محل صدق و صفاست كه اهل دل از همان جا با چشم دل، بيننده جمال پاك محبوب و ناظر حضرت يارند و به گفته عارف بزرگ حاجي سبزواري با زبان حال در محضر آن يكتا عرضه مي دارند :

دل و جانم فداي حضرت دوست *** ني; فداي گداي حضرت دوست

هر دمي صد جهان زجان خواهم *** تا فشانم به پاي حضرت دوست

هست پاداش نيستي، هستي *** نيست شو در هواي حضرت دوست

گر فنا شد وجود ما گو شو *** باد دائم بقاي حضرت دوست

از دل ودين و هست و نيست، برست *** هر كه شد مبتلاي حضرت دوست

خلد و كوثر به جرعه اي بفروش *** غير مگزين به جاي حضرت دوست

كعبه در آيينه قرآن

در كتاب باعظمت الهي مي خوانيم :

( إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمِينَ )(2).

يقيناً نخستين خانه اي كه براي [ نيايش و عبادت ] مردم نهاده شد، همان است كه در مكه است كه پر بركت و وسيله هدايت براي جهانيان است.

در توضيح اين آيه بايد گفت :

ارزيابي عظمت واهميت برنامه هاي اسلامي و نقشي كه براي به پا داشتن يك نظام عادلانه در مجتمع انساني قواعد و مقررات الهي دارند، تنها از طريق دقت در آيات قرآن مجيد و رواياتي كه در معتبرترين مدارك ديني تدوين شده ميسر است.

مي توان از نتايجي كه از عمل به اصول الهي عايد جامعه بشري مي گردد به اصالت و حقيقت حقوق اسلامي در تمام جوانب حيات پي برد.

قرآن مجيد حاوي كليات مسائل اسلامي و روايات و اخبار شرح و توضيح آن كليات است.

حفظ حقوق انسان در تمام زمينه هاي زندگي و تأمين سعادت دنيا و آخرت بشر از عمل به برنامه هاي الهي به دست مي آيد.

مسئله حج و روي آوردن به كعبه به شرط خلوص و معرفت، از مسائلي است كه درد دنيا و آخرت مسلمانان را دوا مي كند.

در آيه اي كه ذكر شد، مي خوانيم :

همانا اول خانه اي كه براي مردم به جهت عبادت و بندگي قرار داده شد خانه ايست كه در مكه برپاست، آنجا مركز خير و بركت و منبع نفع و سود و محور هدايت و راهنمايي است.

آري، هدف حق از قراردادن آن خانه در شهر مكه و در وسط مسجد الحرام براي اجراي مراسم بندگي و عبوديت از طرف مردم است و براي اين كه مردم در اتصال به آن جايگاه عظيم خود را به مقام قرب برسانند و از تمام علايق و وابستگي هاي بيهوده برهانند و حاكميت معبودهاي باطل را از زندگي خود ريشه كن كرده، تمام توجه خود را متوجه حضرت حق نمايند.

اي خوشا دل كاندر او از عشق تو جاني بود *** شادمان جاني كه او را چون تو جاناني بود

خُرّم آن خانه كه باشد چون تو مهماني در او *** مقبل آن كشور كه او را چون تو سلطاني بود

زنده چون باشد دلي كز عشقِ تو بويي نيافت *** كي بميرد عاشقي كو را چو تو جاني بود؟

هر كه رويت ديد و دل را در سر زلفت نبست *** در حقيقت آدمي نبود، كه حيواني بود

در همه عمر ار بر آرم بي غم تو يك نفس *** زان نفس بر جان من هر لحظه تاواني بود

آفتاب رويِ تو گر بر جهان تابد دمي *** در جهان هر ذره اي خورشيد تاباني بود

آتش رخسار خوبت گر بسوزاند مرا *** اندر آن آتش مرا هر سو گلستاني بود

روزي آخر از وصالِ تو به كام دل رسم *** اين شبِ هجرِ تو را گر هيچ پاياني بود(3)

نشانه هاي روشن كعبه

در كعبه نشانه هاي روشني از خداوند قرار دارد، مقام ابراهيم آنجاست، آن كس كه خود را بدان جايگاه برساند در حريم امن قرار گرفته، بر بندگان است كه در حال توانايي به سوي آن مكان بشتابند و اعمال و مناسك آنجا را طبق دستور الهي با خلوص و معرفت به جاي آرند، هر كس از اجراي اين دستور سعادتبخش سر باز زند، به دايره ناسپاسي قدم گذاشته، همانا خداي بي انباز از همه عالميان بي نياز است.

آري، هدف حضرت حق از قرار دادن آن خانه در شهر مكه، اجراي مراسم بندگي و عبوديت در آن شكل خاص از طرف مردم است، تا خداخواهان و حق جويان و اهل عشق، آن را وسيله اي براي تحصيل بندگي قرار دهند و به واسطه اجراي مقررات و مناسك آن، به پرستش خداوند و عبادت خالصانه برخاسته، رسوم بندگي را در محضر حضرت دوست به جاي آرند. مگر نه اين است كه تاريخ حيات بشر نشان داده كه به دست آوردن سلامت دو جهان و خوشبختي و سعادت در تمام زواياي حيات از طريق درك توحيد و توجه به شؤون حق ميسر است، و مگر جز از راه آشنايي با حق و حفظ حقوقي كه براي حفظ كيان انسان و انسانيت بر عهده آدمي نهاده شده خيري به دست مي آيد؟ كعبه و شؤون آن جهتي است براي نشان دادن عمق توحيد و به دست آوردن فضايل انساني و اخلاق الهي از طريق اداي مناسك آن.

عاشقانه به آن وادي سفر كنيد، عاشقانه در آن حريم قدم بگذاريد و عارفانه در آن جايگاه كه جاي سر به خاك گذاشتن انبيا و امامان و اوليا بوده قرار بگيريد. چون به كعبه نزديك شديد، خالصانه در مطاف قرار گيريد و دور خود او بگرديد و با زبان حال در محضر آن جناب عرضه بداريد :

اي راحت روانم دور از تو ناتوانم *** باري بيا كه جان را در پايِ تو فشانم

اين هم روا ندارم كآيي براي جاني *** بگذار تا برآيد در آرزوت جانم

بگذار تا بميرم در آرزوي رويت *** بي روي خوبت آخر تا چند زنده مانم

گيرم كه من نگويم، لطف تو خود نگويد *** كين خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟

باري عراقي اين دم بس ناخوشست و درهم *** حال دلش دگر دم تا چون شود، چه دانم(4)

كعبه، مركز بركات و هدايت

( مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمِينَ )(5).

كه پر بركت و وسيله هدايت براي جهانيان است.

آن روز كه ابراهيم بزرگ، آن قهرمان توحيد و معني، هاجر و اسماعيل را به سرزمين مكه آورد، از قطره اي آب و ذره اي علف سبز در آن منطقه خبري نبود، بنا به نقل قرآن مجيد عرضه داشت :

پروردگارا ! من زن و فرزندم را نزد خانه تو، در سرزميني خشك و غير قابل كشت، سكونت دادم، خداوندا ! به خاطر اين كه نماز به پاي دارند، تو اي آگاه بر تمام احوال، دل مردمان را به ايشان توجه ده و از انواع ميوه ها و نعمت هايت آن مردم را بهره ده تا به شكر تو برخيزند.

نتيجه مبارك بودن آن جايگاه و قبول شدن خواسته ابراهيم را در مسافرت ميليوني مسلمانان به آن جايگاه مي بينيد.

علاوه بر اين، مبارك بودن اين خانه در آن است كه با كشش معنوي خويش هزاران دل را منقلب كرده و هزاران نفس را از آلودگي پاك و هزاران معصيت كار را به صحنه باعظمت توبه مي كشد.

هدف از هادي بودن آن جايگاه هم در اين است كه مردم در آن محل و محيط مسجد الحرام و مقامات ديگر، به شرط اجراي مناسك به طور صحيح، راه تحصيل خير دنيا و آخرت را يافته و به مقام قرب حق و خشنودي او نزديك مي شوند.

مسلم است كه از زمان بناي كعبه كه همزمان با شروع حيات آدم در كره خاك بوده، آن سرزمين مبدأ و منبع پخش نور و بركت و مركز هدايت و راهنمايي بندگان به سوي حقايق عالي بوده و قرآن مجيد براي هدايت بشر و دستگيري انسان و ايجاد تحول همه جانبه در حيات، در آنجا نازل شده و راه بينش وسيع به وسعت ظاهر و باطن جهان را به روي آنان گشوده است.

كعبه، آري كعبه; همان مركزي كه مناسك عالي حج در آن و از بركت و هدايت آن انجام مي گيرد و با آدمي با به جا آوردن مناسك و دقت در اسرار آن، از شرك و زندقه، نفاق و دورويي، قوميت و عصبيت، تكبر و نخوت، اسارت و ذلت، وساير پليدي ها دور شده و به جميع مراتب هدايت مي رسد.

كعبه، به آدمي مي آموزد كه بنده پاك از شوائب، محبوب خداست، تعليم مي دهد كه جامعه اسلامي بايد در تمام شؤون زندگي داراي وحدت كلمه باشد و به اهل استطاعت درس مي دهد كه از استطاعت مالي و بدني خود در راه اعتلاي كلمه حق بكوشيد و به نداي تمام مظلومان و مستمندان و دردمندان جواب مثبت داده و همه ساله با تشكيل دادن اين اجتماع عظيم، به رفع نيازها و گرفتاري هاي ملل اسلامي اقدام كنيد. گرفتاران در بند اسارت را برهانيد و براي حفظ استقلال مادي و معنوي امت اسلامي چاره انديشي كنيد.

كعبه، درس محبت و دوستي، درس اخوت و برادري و درس عدل و مواسات و صفا و صميميت مي دهد.

كعبه، در پرتو عظمت و معنويتي كه دارد، راهنماي مسلمانان به سوي سعادت دنيا و آخرت است و به غير مسلمانان هم راه ايجاد اتفاق و اتحاد را آموخته و به آنان مي گويد : براي رفع مشكلات اجتماعي، نياز مبرم به يك مجتمع سالم و پاك دارند.

( هُديً لِلْعَالَمِينَ ).

و وسيله هدايت براي جهانيان است.

حج از ديدگاه اميرالمؤمنين (عليه السلام)

در پايان خطبه اول « نهج البلاغه »، حضرت مولي الموحدين، امام العارفين، اميرالمؤمنين  (عليه السلام) مي فرمايد :

شما را به حج خانه اش كه آن را قبله مردم قرار داده مكلف كرده، تا چون جانداران كه با حرص و ولع به چشمه زلال وارد مي شوند، در حال تسليم، به آن جايگاه درآييد و كبوتروار به آن حرم امن پناهنده شويد، حكمت الهي اقتضا دارد كه بندگانش آزادانه در برابر عظمت ربوبي اش، در آن جايگاه مقدس سر فرود آرند، شنوندگاني از بندگانش را انتخاب كرد تا دعوت او را پاسخ گويند و مشيت حضرتش را تسليم گردند.

اين عباد بهرهور از گوش شنوا، به آن حريم مقدس مي روند و در آن جايگاه قدس كه انبياي عظام الهي وظيفه بندگي به جاي آوردند، رو به معبود قرار گرفته و خود را شبيه فرشتگان طواف كننده به دور عرش مي نمايند، در آن تجارتگاه الهي سودها برده و به وعدگاه عفو و احسان حق روي مي آوردند.

خداوند سبحان، كعبه و وظايفش را شعار جاوداني براي اسلام و جايگاه امن براي پناهندگانش قرار داده، در آن معبد عظيم اعمالي را واجب و اداي حق آن حرم مقدس را بر بندگانش لازم و ورود به آن معبد و ديدارش را به كساني كه توانايي دارند، حكم نموده است(6).

ابعاد عظمت كعبه

شارح «ترجمه و تفسير نهج البلاغه» در توضيح فرامين امام عاشقان مي فرمايد(7):

حج خانه خدا و اعمالي كه بايد در آن مقدس ترين معبد الهي انجام بگيرد، به قدري در سازندگي فرد و اجتماع مؤثر است كه قابل توصيف با قضاياي معمولي نيست، به طوري كه مي توان گفت :

اگر انساني به آن عمل سازنده توفيق يابد و با اين حال دگرگوني در وضع او موجود نيايد و به مسير تكامل وارد نگردد، حتماً يا به حكمت آنچه ديده و عمل كرده است، آگاهي نداشته و يا نيروي غرايز حيواني و خودخواهي او به قدري مقاومت داشته است كه اگر خود حق و حقيقت را هم مي ديد و در جاذبه آن قرار مي گرفت، پا به فرار مي گذاشت و كم ترين نتيجه اي را از آن مشاهده نكرده و قرار گرفتن در جاذبه حق و حقيقت را بدست نمي آورد.

براي توضيح بخشي از عظمت حج بيت اللّه، و آگاهي از ابعاد اين عمل دگرگون كننده مطالبي را مطرح مي كنيم :

1 ـ كعبه، نخستين معبد الهي

مسلم است كه در همه جوامع و همه دوران ها، مخصوصاً در آن جمعيت هايي كه پيامبران و خداشناسان وجود داشته اند، جايگاه مخصوصي براي عبادت و تفكرات معنوي ساخته شده است.

اين معابد در حقيقت رصدگاه هايي براي نظاره به بي نهايت و ايجاد رابطه ميان بي نهايت بزرگ (خدا) و بي نهايت كوچك (انسان) مي باشند.

در اين رصدگاه هاست كه آدميان بدون واسطه با خويشتن روبرو مي شوند وبا امواج مقدس وجدان خويش، با خدا به راز و نياز مي پردازند.

در هيچ يك از جايگاه ها و مسكن هايي كه بشر با دست خود مي سازد مصالح ساختماني از آنچه كه هستند، تغييري پيدا نمي كنند، مگر مصالح ساختمان معابد كه با آجر بالا مي رود و به روح و جان شفاف مبدل مي شود و انوار الهي را در دل ها منعكس مي سازد.

اين معابد مانند چشمه سارهايي زلال، در ميان سنگلاخ ها و دشت هاي سوزان زندگي حيواني آدميان قرار گرفته است، انسان ها با شستشو در اين چشمه سارها طراوت و شادابي روح را باز مي يابند.

بيت اللّه الحرام كه كعبه و مكه نيز ناميده شده است، اولين معبد جهاني است كه براي همه مردم با دست ابراهيم خليل  (عليه السلام) ساخته شده است.

دومين خانه جهاني كه به عنوان معبد عمومي بنا شده، مسجد الأقصي است كه به وسيله حضرت سليمان در سال 1005 پيش از ميلاد، قرن ها پس از بناي كعبه ساخته شده است.

البته پيش از كعبه و مسجد الأقصي معابد زيادي وجود داشته است; زيرا به گفته بعضي از انسان شناسان، تاريخ معابد مساوي تاريخ انسان هاست، خصوصيت اين دو معبد به جهت عمومي بودن و خالي بودن از رنگ و شكل محلي و خصوصيات نژادي و غيره است.

در روايتي از اميرالمؤمنين  (عليه السلام) درباره اين كه كعبه اولين معبد الهي است، چنين آمده است:

مردي از اميرالمؤمنين  (عليه السلام) پرسيد : آيا اولين خانه خدا كعبه بوده است ؟ آن حضرت فرمودند : نه، پيش از كعبه خانه هايي براي عبادت ساخته شده است ولي كعبه اولين خانه مبارك و وسيله هدايت و رحمت و بركت است و اولين كسي كه آن را بنا نموده است ابراهيم خليل بوده، سپس جرهم، يكي از قبايل عرب آن را تجديد بنا كرد و بار ديگر منهدم شد و عمالقه آن را بازسازي كردند.

2 ـ جايگاه جغرافيايي كعبه

كعبه در جايگاهي بنا شده است كه هيچ گونه وسيله تفريح و مناظر طبيعي خوشايندي ندارد، سنگلاخي در ميان اقيانوسي از ريگزارها و ديدگاه هاي خشن كه مجالي به انديشه هاي گسترده و عميق و فوق ضرورت هاي زندگي معمولي نمي دهد.

حكمت بالغه ايست كه كعبه را در اين جايگاه خسته كننده قرار داده است تا انسان ها از محيط هاي زيبا و خوش آب و هواي جهان روي به آن بياورند و هدفي جز چشيدن طعم تكليف نداشته باشند.

در حج خانه خدا هيچ يك از عوامل طبيعي، نفساني و اجتماعي دخالتي در انجام تكليف ندارد، بلكه در آن تكاپو، انسان است و خدايش كه رويارويش قرار گرفته است.

اگر انسان همين نكته را در اين سفر ملكوتي بفهمد، به جايي مي رسد كه چشمي نديده و گوشي نشنيده، در آن صورت است كه تمام وجود انسان فرياد «دوست، دوست» سر خواهد داد.

من از سر همه عالم گذشتم الا دوست *** نعيم دنيي و عقبي تو را و ما را دوست

مراد هر دو جهان مي كنند بر ما عرض *** دل از ميان همه مي كند تمنا دوست

رسد به مرتبه اي اتحاد ما با او *** كه هيچ فرق نماند ميان ما با دوست

طواف كعبه دل كن كه هست خانه او *** نه هر كجا كه كني فرض باشد آنجا دوست(8)

3 ـ وحدت و يگانگي در حج

شگفت انگيزترين حكمتي كه در حج بيت اللّه وجود دارد احساس وحدت و يگانگي است كه در حد اعلاي مفهوم انسانيت به وجود مي آيد.

عالم و جاهل، كوچك و بزرگ، زن و مرد، سياه و سپيد، كسي كه عالي ترين مقام جامعه خويش را داشته باشد و كسي كه گمنام ترين فرد جامعه خود باشد، همه و همه با دو قطعه لباس سفيد با جدي ترين قيافه حيات مي جوشند و مي خروشند و مي روند و مي نشينند.

تضادها و تنوعاتي كه انسان ها را از يكديگر جدا كرده ـ هر يك را مانند گرگي در برابر ديگري قرار داده، آنان را به جنگ و پيكار در كارزارهاي رنگارنگ وادار كرده است ـ مبدل به هماهنگي و وحدتي مي گردد كه تنها در شعر و سخنان مبلغان آرمان اعلاي انساني ديده مي شود.

اين احساس اگر ادامه يابد و مربيان جوامع آن را به طور جدي در تعليم و تربيت ها اجرا كنند، دردهاي بشري را كه هر روز با به سراغ افراد و جوامع مي آيد مداوا خواهد كرد.

4 ـ كعبه، مظهر خداخواهي

در اين عمل كه فوق العاده سازنده است، خودخواهي، آن عامل درنده آدمي با ضربه قاطعي از پاي در مي آيد و فضاي درون را براي خداخواهي خالي مي كند.

به راستي انسان آگاه در اعمال گوناگون حج، بارها تجرد روح و فوق طبيعي بودن آن را به خوبي احساس مي كند.

روح در اين عمل با بازكردن زنجيرهاي سنگين محيط و اجتماع و خواسته هاي طبيعي خويش، به قدرت پرواز خود در بيكرانه ها آگاه مي شود و حيات خود را در افق بسيار والايي كه هدف اساسي خود را در سطوح مختلفش جاي داده است مشاهده مي كند.

در آن حريم مقدس به درك اين مسئله مي رسند كه هيچ چيز در اين عالم استقلال ندارد و قابل اعتماد نيست و به اين حقيقت واقف مي گردند كه خلأ روح جز با عشق و محبت و اطاعت از جناب او پر نمي شود و به اين واقعيت آگاه مي گردند كه هر چه هست اوست و ما سواي او جز سايه اي بيش نيست و تنها سكوي پرواز و مايه ارزش براي انسان نقطه اتصال به جناب اوست.

به گفته نكته پرداز شيرين سخن هماي شيرازي :

آنان كه خيمه بر سر كوي فنا زنند *** از جام نيستي مي هستي فزا زنند

ني بيم از فنا و نه خرسند از بقا *** يك باره بر بقا و فنا پشت پا زنند

مرغان آشيانه قدسند و عاقبت *** زين آشيانه خيمه برِ آشنا زنند

با صد هزار قدس ملايك برابر است *** اين قوم يك نفس كه به ياد خدا زنند

اين قوم را مبين به حقارت كه اين گروه *** خاك رهند و پا به سر كيميا زنند

از تيغ عشق دوست هما گر شوي شهيد *** حوران خلد روح تو را مرحبا زنند

پى‏نوشتها:‌


1 . مستدرك الوسائل : 10/166، باب 17، حديث 11770.
2 . آل عمران ( 3 ) : 96.
3 . ديوان اشعار، فخر الدين عراقي.
4 . ديوان اشعار، فخر الدين عراقي.
5 . آل عمران ( 3 ) : 96.
6 . نهج البلاغه : خطبه اول ; وسائل الشيعه : 11/15، باب 1، حديث 14127 ; بحار الأنوار : 96/15، باب 2، حديث 53.
7 . ترجمه و تفسير نهج البلاغه : 2/224.
8 . ديوان اشعار، عماد فقيه.