( وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللّهِ فَإِنَّهَا مِن
تَقْوَي الْقُلُوبِ )(1).
و هر كس شعاير خدا را بزرگ شمارد، بدون ترديد اين بزرگ شمردن
ناشي از تقواي دل هاست.
هنوز قالب ها نبود و كعبه نبود كه روح ها به كعبه زيارت
مي كردند، دريغا كه بشريت نمي گذارد كه به كعبه ربوبيت رسيم و بشريت نمي گذارد كه
ربوبيت رخت بر صحراي صورت نهد !
هر كه نزد كعبه گِل رود خود را بيند و هر كه به كعبه دل رود خدا
را بيند، ان شاء اللّه كه خدا ما را حج حقيقي روزي كند.
چون دل تصفيه كردي و آن را به نور معرفت آراستي و بر يقين
و عشقش استوار نمودي، حرمتي ما فوق حرمت كعبه براي آن كسب كردي، با چنين دل به حج
خانه حق برو كه خود را با معنويت كعبه ـ يعني آن نوري كه در قيامت از حقيقت آن خانه
به شفاعتت آيد ـ هماهنگ نموده و به موقفي عظيم و مقامي جليل دست يافته اي و بدان كه
حرمت دل ـ در صورتي كه به حقيقت، بيت اللّه و عرش اللّه گردد ـ با حرمت كعبه قابل
قياس نيست.
پروين اعتصامي در اين زمينه چه نيكو سروده :
گه احرام روز عيد قربان *** سخن مي گفت با خود كعبه زين
سان
كه من مرآت نور ذوالجلالم *** عروس پرده بزم وصالم
مرا دست خليل اللّه برافراشت *** خداوند عزيزم نامور
داشت
نباشد هيچ اندر خطه خاك *** مكاني هم چو من فرخنده و
پاك
چو بزم من، بساط روشني نيست *** چو ملك من، سراي ايمني
نيست
بسي سرگشته اخلاص داريم *** بسي قربانيان خاص داريم
اساس كشور ارشاد از ماست *** بناي شوق را بنياد از ماست
چراغ اين همه پروانه ماييم *** خداوند جهان را خانه
ماييم
پرستشگاه ماه و اختر اينجاست *** حقيقت را كتاب و دفتر
اينجاست
در اينجا بس شهان افسر نهادند *** بسي گردن فرازان سر
نهادند
در اين درگاه هر سنگ و گل و كاه *** خدا را سجده آرد
گاه و بيگاه
انا الحق مي زنند اينجا در و بام *** ستايش مي كنند
اجسام و اجرام
در اينجا عرشيان تسبيح خوانند *** سخن گويانِ معني
بي زبانند
بلندي را كمال از درگه ماست *** پر روح الامين فرش ره
ماست
در اينجا رخصت تيغ آختن نيست *** كسي را دست بر كس
تاختن نيست
نه دام است اندرين جانب نه صياد *** شكار آسوده است و
طائر آزاد
خوش آن استاد كاين آب و گل آميخت *** خوش آن معمار كاين
طرح نكو ريخت
خوش آن درزيّ كه زرين جامه ام دوخت *** خوش آن بازارگان
كاين حلّه بفروخت
مرا زين حال بس نام آوري هاست *** به گردون بلندم
برتري هاست
* * *
بدو خنديد دل آهسته، كاي دوست! *** زنيكان خود پسنديدن
نه نيكوست
چنان راني سخن زين توده گل *** كه گويي فارغي از كعبه
دل
ترا چيزي برون از آب و گل نيست *** مبارك كعبه اي مانند
دل نيست
تو را گر ساخت ابراهيم آذر *** مرا بفراشت دست حيّ داور
تو را گر آب و رنگ و خاك و سنگ است *** مرا از پرتو جان
آب و رنگ است
تو را گر گوهر و گنجينه دادند *** مرا آرامگاه از سينه
دادند
تو را در عيدها بوسند درگاه *** مرا باز است در، هرگاه
و بي گاه
تو را گر بنده اي بنهاد بنياد *** مرا معمار هستي كرد
آباد
تو را تاج ار ز چين و كشمر آرند *** مرا تفسيري از هر
دفتر آرند
ز ديبا گر تو را نقش و نگاري است *** مرا در هر رگ از
خون، جويباري است
تو جسم تيره اي، ما تابناكيم *** تو از خاكيّ و ما از
جان پاكيم
تو را گر مروه اي هست و صفايي *** مرا هم هست تدبيري و
رايي
در اينجا نيست شمعي جز رخ دوست *** وگر هست انعكاس چهره
اوست
تو را گر دوستدارند اختر و ماه *** مرا يارند عشق و
حسرت و آه
تو را گر غرق در پيرايه كردند *** مرا با عقل و جان
همسايه كردند
در اين عزلتگه شوق آشناهاست *** در اين گم گشته كشتي
ناخداهاست
به ظاهر، مُلك تن را پادشاييم *** به معني خانه خاص
خداييم
در اينجا رمز، رمز عشق بازي است *** جز اين يك نقش،
هر نقشي مجازي است
در اين گرداب، قربان هاست ما را *** به خون آلوده
پيكان هاست ما را
تو خون كُشتگان دل نديدي *** از اين دريا به جز ساحل
نديدي
كسي كاو كعبه دلْ پاك دارد *** كجا زآلودگي ها باك
دارد؟
چه محرابي است از دل با صفاتر *** چه قنديلي است از جان
روشناتر؟
خوش آن كو جامه از ديباي جان كرد *** خوش آن مرغي كزين
شاخ آشيان كرد
خوش آن كس كز سر صدق و نيازي *** كند در سجده گاه دل
نمازي
كسي بر مهتران، پروين، مهي داشت *** كه دل چو كعبه
زآلايش تهي داشت
آري، در اين سفر معنوي و سير ملكوتي، دل از غير خدا بردار و هر
شاغل و حاجبي كه تو را از دوست باز مي دارد از خود دور كن.
امورت را به حضرت او واگذار و در تمام حركات و سكنات بر او تكيه كن. تسليم قضا و
حكم و قدر او باش و دنيا و راحت آن را در اين مسافرت رها كن. از معاشرت ناباب
بپرهيز و خود را از حق الناس پاك كن.
حق الناس و اهميت آن
حق معنوي و حق مالي مردم دو حق بسيار مهم است كه اسلام براي هر
دو آنها ارزش فوق العاده قائل است.
از نظر قرآن و روايات، مسلمان واقعي كسي است كه از حقوق معنوي
و اقتصادي مردم پاك باشد.
دارنده حيات طيبه كسي است كه حق معنوي و مادي مردم را ادا كند
و به وقت مرگ، آزاد از حقوق مردم بميرد.
در باب چهل و پنجم كتاب « مصباح الشريعه »
حديثي در باب معاشرت از حضرت صادق (عليه السلام)
نقل شده كه در ضمن شرح آن، به حقوق معنوي مردم از نظر قرآن و سنت اشاره خواهد شد.
در توضيح حق الناس در اين فصل لازم است به روايات مهم اسلامي از معتبرترين كتب حديث
و داستان هايي آموزنده در اين زمينه توجه داده شود.
عَنْ أبي جَعْفَر
(عليه السلام) قالَ: كُلُّ ذَنْب يُكَفِّرُهُ الْقَتْلُ في سَبيلِ
اللهِ إلاّ الدَّيْنِ فَإنَّهُ لا كَفّارَةَ لَهُ إلاّ أداءُهُ أوْ
يَقْضي صاحِبُهُ أوْ يَعْفُوَ الَّذي لَهُ الْحَقّ(2).
امام باقر (عليه السلام)
فرمود : شهادت در راه خدا كفاره هر گناهي است مگر بدهكاري مالي كه كفاره آن اداي
آن، يا پرداختش به وسيله آشنا و همراه او يا بخشش طلبكار است.
عَنْ أبي سَعيدِ الْخدْري قالَ : سَمِعْتُ رَسُولَ
اللّهِ (صلّي الله عليه وآله)
يَقُولُ : أعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْكُفْرِ وَالدَّيْنِ، قيلَ : يا رَسُولَ اللّهِ
أيَعْدِلُ الدَّيْنُ بِالْكُفْرِ ؟ فَقالَ : نَعَمْ(3).
أبو سعيد خُدري مي گويد : از رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) شنيدم مي فرمود : به خدا پناه مي برم از كفر و
بدهكاري، عرضه داشتند : يا رسول اللّه ! آيا بدهي انسان با كفر برابر است ؟ فرمود :
آري.
قالَ أبو عَبْدِاللّهِ
(عليه السلام) : السُّرّاقُ ثَلاثَةٌ مانِعُ الزَّكاةِ
وَمُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساء وَكذلِكَ مَنِ اسْتَدانَ وَلَمْ يَنْوِ قَضائَهُ(4).
امام صادق (عليه السلام)
فرمود : دزدان سه نفرند، منع كننده زكات و آن كس كه عدم پرداخت مهر زنان را حلال
شمارد و هر كس كه پولي قرض كند و نخواهد آن را به صاحبش برگرداند.
عن النَّبيِّ (صلّي
الله عليه وآله) في حَديثِ الْمَناهي أنَّهُ قالَ : مَنْ مَطَلَ
عَلي ذي حَقٍّ حَقَّهُ وَهُوَ يَقْدِرُ علي أداءِ حَقِّهِ فَعَلَيْهِ كُلَّ يَوْم
خَطيئَةُ عَشّار(5).
در حديث مناهي از رسول اسلام (صلّي
الله عليه وآله) آمده : كسي كه حق صاحب حقي را امروز و فردا كند، در حالي كه
به پرداخت آن قدرت دارد، هر روز در پرونده اش معادل گناه يك داروغه دولت ظالم ثبت
مي شود.
عَنْ أبي جَعْفَر : أوَّلُ قَطْرَة مِنْ دَمِ الشَّهيدِ
كَفّارَةٌ لِذُنُوبِهِ إلاّ الدَّيْنِ فَانَّ كَفّارَتَهُ قَضائُهُ(6).
امام باقر (عليه السلام)
فرمود : اولين قطره خون شهيد كفاره گناهان اوست مگر مسئله بدهكاري كه كفاره آن اداي
آن است.
همچنين در روايت آمده است :
مردي از انصار فوت كرد در حالي كه دو دينار بدهكار بود، نبي
اكرم (صلّي الله عليه وآله) بر او نماز نخواند، تا
بعضي از اقوامش ضامن اداي دين او شدند، آن گاه رسول اكرم
(صلّي الله عليه وآله) بر او نماز خواند(7).
أبو ثمامه يكي از شيعيان حضرت جواد
(عليه السلام) است، به آن جناب عرضه داشت : مي خواهم معتكف مكه و مدينه شوم،
ولي بدهكارم، حضرت فرمود :
به منطقه خود برگرد تا بدهي خود را بپردازي، سعي كن خدا را با
قرض داشتن ملاقات نكني كه مؤمن خيانت نمي كند(8).
عَنْ عَليٍّ (عليه
السلام) قالَ : سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ
(صلّي الله عليه وآله) يَقُولُ : مَطَلُ الْمُسْلِمِ الْمُوسِرِ
ظُلْمٌ لِلْمُسْلِمينَ(9).
علي (عليه السلام) مي فرمايد :
از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) شنيدم فرمود :
مسامحه و امروز و فردا كردن كسي كه توانايي پرداخت بدهي را دارد، ستم به مسلمانان
است.
حضرت صادق (عليه السلام)
مي فرمايد :
شديدترين حال انسان در قيامت وقتي است كه مستحقين زكات و خمس
جلوي انسان را بگيرند و بگويند : خداوندا ! اين شخص خمس يا زكات مالش را به ما
نپرداخته. پس خداوند از حسنات اين شخص به آن ها عوض مي دهد(10).
پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله)
فرمود :
اهل آتش از بوي چهار نفر در اذيت و آزارند، اينان از حميم جهنم
مي آشامند و فريادشان به واويلا بلند است، يكي از آن ها در صندوقي از آتش است و آن،
كسي است كه از دنيا رفته و حقي از حقوق مردم برگردن او مانده(11).
امام صادق (عليه السلام)
مي فرمايد :
كسي كه حق مؤمني را حبس كند، خداوند وي را در قيامت پانصد سال
سر پا نگاه مي دارد، در حدي كه از رگ هايش خون بريزد، سپس يك منادي از جانب حق ندا كند، اين ستمگري است كه حق مؤمن را حبس
كرده، آن گاه به مدت چهل روز او را توبيخ كنند، سپس به آتش ببرند(12).
بنابر روايات معتبر، اگر كسي در زمان حياتش مال مردم را به مردم
برگرداند، يا پس از مرگش وارثانش حق مردم را به مردم بدهند از عذاب الهي در برزخ و
قيامت در امان خواهد بود.
كسي كه اراده حج دارد بايد برابر با دستورهاي عالي اسلام خود را
از حقوق معنوي و مادي مردم پاك كند، وگرنه حج او ارزش چنداني نخواهد داشت. در زمينه
حق الناس به چند داستان واقعي توجه كنيد.
نجات با پرداخت هفده ريال
دوستي داشتم داراي كمالات ايماني و فوق العاده عاشق حضرت
سيدالشهداء (عليه السلام) ، نزديك عيد غدير از
دنيا رفت، خودم متكفل كفن و دفن و غسل او بودم.
با وصيت جالبي كه داشت تصور مي كردم در عالم برزخ از هر جهت
آزاد است، ولي چند روز پس از مرگش، به خواب يكي از عاشقان حق كه وصيّ او نيز بود
آمد و به او گفت : گوشه يكي از دفاتر مغازه ام هفده ريال مربوط به حساب فلان شخص
است كه از قلم افتاده، آن را بپردازيد، دفاتر را بررسي كردند همان طور بود كه گفته
بود ; هفده ريال را به صاحبش برگرداندند و او را از رنج آن راحت كردند.
حلاليت به خاطر خراش كتاب
شبي در مجلس فرزند بزرگوار محدث قمي صاحب «سفينة
البحار» و«مفاتيح الجنان» بودم، مي فرمودند :
روزي كه پدرم از دنيا رفت و او را در كنار مرقد مطهر مولاي
متقيان اميرالمؤمنين (عليه السلام) دفن كرديم، شب
آن روز برادرم پدر را در خواب ديد كه فرمود : يك جلد از كتاب « بحار
الأنوار » مجلسي متعلق به فلان عالم پيش من امانت بود، آن را به صاحبش
نداده ام، هر چه سريع تر آن را به مالكش بدهيد، صبح آن شب در حالي كه كتاب را براي
تحويل به صاحبش مي برديم، كنار در خانه كتاب از دست ما روي زمين افتاد، آن را
برداشته و گرد و غبار از روي جلدش زدوده سپس به صاحبش برگردانديم، شب آن روز پدر
بزرگوار در عالم خواب به ما فرمودند : امروز « بحار الأنوار » از
دست شما افتاد و بر جلد آن خراش وارد شد، روزي كه من آن را به امانت گرفتم جلد آن
سالم بود، مسئله خراش روي جلد را حتماً از صاحب آن حلاليت بطلبيد ! !(13)
ناراحتي از يك خلال دندان
يكي از عبّاد شهر كربلا، پس از انتقال به عالم برزخ، به خواب
دوستش آمد و به او گفت :
روزي از يك مهماني برمي گشتم، ذره اي از غذا در لابه لاي دندانم
مرا رنج مي داد، از حصير خرما فروشي كه روي سكوي درب صحن امام
حسين (عليه السلام) جاي داشت به اندازه يك خلال
برداشتم، دندان خود را پاك كرده، سپس خلال را به زمين انداختم، صاحب حصير حاضر نبود كه از
او حلاليت بطلبم، از مسئله غافل ماندم تا از دنيا رفتم، اكنون ناراحت آن خلال هستم،
از آن خرما فروش جهت من رضايت بگير تا با رضايت او از رنج و سوز رهايي يابم.
او لايق ديدار حجت خدا نيست
در كتاب « الواعظ » نوشته عالم بافضيلت حاج
شيخ محمّد علي رباني اصفهاني كه در چند جلد تدوين شده و محصولي از آيات قرآن
و روايات است، خواندم :
دو نفر تصميم قطعي گرفتند خود را براي ديدن وليّ زمان امام
دوازدهم آماده كنند، به تزكيه نفس مشغول شدند، چون در خود لياقت زيارت آن جناب را
يافتند به مكه شتافتند، يكي از آنان به وقت طواف به محضر مقدس ولي امر رسيد، عرضه
داشت : اگر اجازه بفرماييد دوستم نيز خدمت شما برسد، حضرت فرمود : او لايق ديدار من
نيست ; زيرا در راه سفر به مكه به زمين گندم زاري رسيديد، او يك دانه گندم از خوشه
چيد براي اين كه ببيند گندم رسيده يا هنوز خام است، پس از بررسي كردن، آن يك دانه
گندم را به همان زمين انداخت، كسي كه بدون اذن صاحب مال به مال دست درازي كند لايق
ديدار حجت خدا نيست ! !
ناراحتي به خاطر يك دانه گندم
دو نفر از عباد حضرت حق با يكديگر پيمان بستند هر يك زودتر از
دنيا رفت، خبري از عالم برزخ در عالم خواب به دوست خود بدهد. يكي از آنان از دنيا رفت، پس از مدتي به خواب دوستش آمد، به او
گفت : در برزخ گرفتارم، علت گرفتاريم اين است كه روزي به مغازه عطاري محل رفته
بودم، ساعتي كنار عطار نشستم در جنب من يك ظرف گندم بود، ناخودآگاه يك عدد گندم
برداشتم و با دندان پيشين خود آن را نصف كردم سپس هر دو نصفه را به ظرف برگرداندم،
اين مسئله را با صاحب گندم در ميان نگذاشتم، اكنون در برزخ ناراحت آن مسئله ام،
براي خدا پيش صاحب مغازه برو و براي رهايي من از او رضايت بگير.
نجات از حق الناس
محدث خبير، مرحوم علاّمه مجلسي در « بحار الأنوار »
به نقل از « الكافي » از علي بن أبي حمزه حكايت مي كند :
دوستي داشتم از كاتبان حكومت ننگين بني اميه بود، روزي به من
گفت : علاقه دارم شرفياب محضر مقدس حضرت صادق شوم، براي من جهت زيارت آن جناب از آن
حضرت اجازه بگير.
از امام صادق (عليه السلام)
اجازه گرفتم، حضرت اجازه دادند، مشرف حضور حضرت صادق شد و پس از سلام نشست، سپس
گفت : فدايت شوم، من دفتردار اين قوم بودم و از اين راه به ثروت فراواني رسيده ام
و در تحصيل اين ثروت، حلال و حرام خدا را رعايت نكرده ام.
امام صادق (عليه السلام)
فرمود : اگر براي بني اميه كاتب و آورنده غنيمت و مدافع نبود، حق ما از بين
نمي رفت، اگر مردم آنان را رها مي كردند آنان به چيزي از مال و حكومت نمي رسيدند.
آن مرد به حضرت عرضه داشت : تكليف من چيست ؟ آيا براي من راه نجاتي هست ؟
حضرت فرمود: اگر تو را راهنمايي كنم به راهنمايي من توجه
مي كني؟
گفت : آري.
حضرت فرمود : از آنچه با تكيه بر بني اميه جمع كرده اي خود را
آزاد كن، هر كس را مي شناسي كه مالي از او نزد توست، آن را به او برگردان و هر كه
را نمي شناسي، از جانب او در راه خدا صدقه بده، اگر اين كار را انجام دهي، بهشت را
براي تو ضامن مي شوم.
علي بن ابي حمزه مي گويد : آن جوانمرد با ما به كوفه برگشت. به
فرمان امام صادق (عليه السلام) عمل كرد و چيزي
براي خود باقي نگذاشت، حتي لباس بدن خود را هم از خود دور كرد.
من مبلغي به او دادم و لباسي براي او خريدم و برايش خرجي
فرستادم. مدّتي نگذشت كه مريض شد، از او عيادت كرديم، پس از آن روزي به سراغش آمدم
كه در حالت احتضار بود، چشمش را گشود و گفت : اي علي بن حمزه ! به خدا قسم امام
صادق به عهدش وفا كرد، آن گاه از دنيا رفت، تا دفن او متولي امرش شديم، پس از مدتي
به محضر امام صادق (عليه السلام) شتافتم، به من
نظر كرد و فرمود : واللّه نسبت به دوستت به عهدم وفا كردم.
عرضه داشتم : فدايت شوم درست مي گويي، به خدا قسم او نيز همين
جمله را وقت مرگش گفت(14).
اي كساني كه اراده حج داريد، هم چون اين جوانمرد، خود را از حقوق معنوي و مالي مردم پاك كنيد كه پاك شدن از حق مالي مردم
ثوابش بسيار عظيم و اجرش بسيار بزرگ است و مقدمه اي براي قبولي حج به شمار مي آيد.
به انسانيت احترام كنيد، به حقايق توجه نماييد، خويش را از
ظلمت ها رهانيده و جان به نور واقعيت هاي اسلام منور كنيد.
چند گويي، كه نشنوندت راز *** چند جويي، كه مي نيابي
باز
بد مكن خو كه طبع گيرد خوي *** ناز كم كن كه آز گردد
ناز
تا نيابي مراد خويش، بكوش *** تا نسازد زمانه با تو،
بساز
گر عقابي، مگير عادت جغد *** ور پلنگي، مگير خوي گراز
به كم از قدر خود مشو راضي *** بين كه گنجشك را نگيرد
باز
چند باشي به اين و آن مشغول *** شرم دار و به خويشتن
پرداز
شرف دودمان آدم را *** به حقيقت تويي و خلق، مجاز
همه فرداي تو به از امروز *** همه انجام تو به از آغاز(15)
سوزش آتش جهنم از اثر حق الناس
حاج ميرزا حسين نوري صاحب مستدرك از دارالسلام نوري حكايت
مي كند :
عالم زاهد سيد هاشم حائري گويد: مبلغ يك صد دينار كه معادل ده
قران عجمي بود از يك نفر يهودي به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او
برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براي پرداخت بقيه آن او را نديدم. جستجو كردم، گفتند : به بغداد رفته.
شبي قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند،
خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد.
چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه
داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودي چون شعله اي از جهنم خارج شد و راه بر
من گرفت و گفت : بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم : من در
جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولي تو را نيافتم. گفت : راست گفتي، ولي تا
طلب مرا ندهي از صراط حق عبور نداري. گريه كردم و گفتم : من كه در اينجا چيزي ندارم
كه به تو بدهم. يهودي گفت : پس بجاي طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم.
به اين كار راضي شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش
آن از خواب پريدم(16) ! !
ابتلاي به سوء حساب در برزخ
مرحوم علامه مجلسي از شهيد اول از احمد بن ابي الجوزي نقل
مي كند كه :
آرزو داشتم در عالم خواب ابو سليمان داراني راكه از عبّاد و
زهّاد بود ببينم، پس از گذشت يكسال از فوتش او را ديدم و گفتم : خداوند با تو چه
معامله كرد ؟ گفت : اي احمد ! وقتي در دنيا بودم از باب صغير مي آمدم بار شتري را
ديدم يك چوب كوچك به اندازه خلال از آن گرفتم، نمي دانم با آن خلال كردم يا دور افكندم، اكنون يكسال
است كه مبتلا به سختي حساب آن هستم(17).
آري، اميرالمؤمنين (عليه السلام)
در نامه اي به محمد بن ابي بكر به اين حقيقت اشاره مي فرمايد :
وَاعْلَمُوا عِبادَ اللّهِ اَنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ
سائِلُكُمْ عَنِ الصَّغيرِ مِنْ عَمَلِكُمْ وَالْكَبيرِ مِنْ عَمَلِكُمْ(18) :
اي بندگان خدا ! بدانيد كه خداوند عزوجل از كوچك و بزرگ عمل شما
در قيامت خواهد پرسيد.
عذاب به خاطر هيجده تومان
شهيد بزرگوار مرحوم دستغيب از جناب سيد حسن بن سيد علي اصفهاني
نقل مي كند كه فرمود :
هنگام فوت پدرم در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم و كارهاي پدرم
به دست بعضي از برادرانم انجام شده بود و مرا هيچ اطلاعي از گزارش آن ها نبود. چون
هفت ماه از فوت پدرم گذشت، مادرم نيز در اصفهان درگذشت و جنازه اش را به نجف اشرف
حمل كردند.
در آن اوقات، شبي پدرم را در خواب ديدم و گفتم : شما در اصفهان
فوت كرديد، اكنون در نجف هستيد ؟ فرمود : بلي، پس از فوت مرا اينجا جاي دادند.
پرسيدم : مادرم نزد شماست ؟ فرمود : در نجف است اما در مكان
ديگري است، دانستم كه هم درجه پدرم نيست.
گفتم : پدر حال شما چگونه است ؟ فرمود : در شدت و سختي بودم
و الان بحمد اللّه راحتم.
تعجب كردم، گفتم : آيا كسي مثل شما هم گرفتار مي شود؟! فرمود :
آري، حاج رضا پسر آقا بابا مشهور به نعلبند از من طلبي داشت و مطالبه مي كرد به آن
خاطر حالم بد بود.
از ترس بيدار شدم و به برادرم كه وصي پدر بود صورت خواب را
نوشتم و سفارش كردم تحقيق كند چنين شخصي از پدرم طلب داشته يا نه. در جواب نوشت :
دفترها را تفتيش كردم، اسم حاج رضا جزء طلبكاران نبود.
دوباره نوشتم آن شخص را پيدا كن و از خودش سؤال نما آيا از
پدرم طلبي داشته ؟ در جواب نوشت : او را يافتم و از او پرسيدم، گفت : آري، مبلغ
هيجده تومان از پدر شما طلب داشتم و جز خداوند كسي را بر آن اطلاع نبود، پس از فوت
آن مرحوم از شما سؤال كردم نام من جزء طلبكاران هست ؟ شما گفتيد : نه، من هم سندي
براي اثبات نداشتم از اين كه چرا نام مرا در دفتر ننوشته دلتنگ شدم.
خواستم هيجده تومان را به او بدهم قبول نكرد، گفت : بدهي پدر
شما را حلال كردم(19).
بياييد به اين گفتار با عظمت حضرت صادق
(عليه السلام) كه ضامن نجات ماست و آن جناب در باب حج به آن سفارش فرموده، عمل كنيم :
[ وَاخْرُجْ مِنْ حُقُوق تَلْزَمُكَ مِنْ جَهَةِ
الْمَخْلُوقينَ ]
خود را با تمام وجود از حقوق مردم خلاص كن و از اين بار سنگين
خويش را در دنيا و آخرت راحت كن.
[ وَلا تَعْتَمِدْ عَلي زادِكَ وَراحِلَتِكَ
وَأصْحابِكَ وَقُوَّتِكَ وَشَبابِكَ وَمالِكَ مَخافَةَ أنْ يَصيرُوا لَكَ عُدُوّاً
وَوَبالاً فَإنَّ مَنِ ادَّعي رِضا اللّهِ وَاعْتَمَدَ عَلي شَيء صَيَّرَهُ
عَلَيْهِ عَدُوّاً وَوَبالاً لِيَعْلَمَ أنَّهُ لَيْسَ لَهُ قُوَّةٌ وَلا حيلَةٌ
وَلا لاَِحَد إلاّ بِعِصْمَةِ اللّهِ وَتَوْفيقِهِ ]
توشه حج
حكيمانه تر از جملات بالا نمي توان سخن گفت. امام صادق
(عليه السلام) كامل ترين مفاهيم، مفيدترين ارشادات و بهترين راهنمايي ها را
در قالب زيباترين كلمات در برابر انسان قرار داده است.
آن حضرت تأكيد دارند كه انسان خود را از انواع ظلمت ها برهاند و
به نور صدق و صفا، وعشق و علاقه به حقايق آراسته كند، و جز اللّه محوري در زندگي
براي خود باقي نگذارد و خويش را از خودبيني نجات داده و با تمام وجود در حرارت
حقيقت آب شود.
از وادي حدود به در آيد، به فضاي بي كران معني قدم گذاشته، شربت
فناي في اللّه را بچشد و به بقاي حضرت سرمد باقي شود.
امام صادق (عليه السلام) در
قسمت دوم روايت چنين مي فرمايند :
در اين سفر با عظمت معنوي هرگز بر توشه راه و مركب سواري و
دوستان و قدرت و جواني و مال خويش تكيه مكن، چه بسا آنچه به زحمت تحصيل كرده اي و بر آن اعتماد نموده اي، دشمن تو گردند و
وبال تو شوند و حاصل آن ها براي تو جز زحمت و مرارت، رنج و مشقت و عذاب آخرت چيزي
نباشد.
آري، كسي كه ادعا كند من به داده او خوشنودم و جز رضاي حق چيزي
نخواهم، ولي در عمل اعتماد و دلگرمي اش به غير باشد، خداوند عالم، آن غير را دشمن
او مي نمايد و وبال او مي كند تا هم چون آفتاب براي او روشن شود كه او و ديگران در
هيچ كاري قوت و قدرت و نقشه و چاره اي در اختيار ندارند، آنچه قدرت و قوت است مخصوص
به جناب اوست، بايد با تكيه بر حول و قوت او حركت كرد كه اعتماد بر غير، تكيه بر
هوا و خشت زدن بر آب است.
بي اعتمادي به توشه هاي دنيايي
در توضيح كلام امام صادق (عليه
السلام) چند قسمت لازم به تذكر است :
1 ـ دوستان
2 ـ قوت و قدرت
3 ـ طروات جواني
4 ـ ثروت و مال
در ادوار تاريخ بسياري از مردم، اين چهار مقوله را براي خود
تكيه گاه گرفتند و بر اثر تكيه كردن بر آنها، از وجود مقدس حضرت حق غافل شده و چنان
غرق در هوا و هوس گشتند، كه براي خود در عاقبت امر ساحل نجاتي نيافتند، در
آلودگي هاي عملي و اخلاقي خود آن قدر دست و پا زدند تا دچار هلاكت ابدي شدند.
1 ـ دوستان
رفيق شفيقي كه واجد شرايط الهي باشد و دوستي با او باعث ازدياد
ايمان و هدايت گردد و رابطه با او فقط و فقط براي خدا باشد، اعتماد بر او در حقيقت
اعتماد بر خداست.
ارتباط با چنين دوستي لذت دنيا و آخرت است و اسلام، انسان را به
دوستي با چنين افرادي سفارش نموده و آن را كليد خوشبختي دنيا و آخرت مي داند.
اما كساني كه دوست هوا و هوس و دوست شكم و سفره و دوست سياست
غلط و رياست پوشالي هستند و دوستي آنان مايه اتلاف عمر و فساد عمل و اخلاق است،
اعتماد بر آنها زندقه و فسق و تكيه بر او گناه و معصيت است و اين دوستي نه تنها
پايدار نيست، بلكه روزي فرا خواهد رسيد كه اين دوستي، نقطه دشمني و عامل هلاكت
خواهد شد.
تاريخ آل برمك را بخوانيد تا بر شما معلوم شود دوستي هايي كه
مبناي ديني و الهي ندارند چه اندازه سست و بي پايه است. آل برمك، هارون و حكومت او
را براي خويش قوي ترين تكيه گاه مي دانستند، ولي شمشير تيز هارون در چند شبانه روز
به عمر آنان بي رحمانه خاتمه داد، چنان كه گويي چنين خانداني اصلاً وجود خارجي
نداشتند.
قائم مقام فراهاني، آن مرد سياست و كياست، براي به سلطنت رساندن
محمد شاه قاجار به اندازه يك عمر خون دل خورد، ولي پس از اين كه محمد شاه بر تخت
سلطنت استقرار يافت، وزير دانشمند خود را در باغ نگارستان با كمال شقاوت خفه كرد و
آن چراغ روشن سياست و درايت را از لباس هستي عريان نمود.
ميرزا تقي خان امير كبير براي به تخت نشاندن ناصر قاجار، زحمت و
مشقت بسيار را بر خود هموار كرد، اما ناصر قاجار در همان اوائل صدارت امير، در
كمال ناجوانمردي آن مردبزرگ را درحمام فين كاشان به قتل رساند.
اين گونه مسايل در تاريخ بشر آنقدر زياد است كه براي بازگو كردن
آن ها دفاتري جداگانه و كتاب هايي مفصل لازم است.
قوت و قدرت
اگر با ديده تحقيق و با چشم بصيرت بر اوضاع هستي و به خصوص
زندگي آدميان بنگريم، به اين حقيقت واقف مي شويم كه در تمام جهان نيرو و قدرتي به
جز حول و قوه حضرت حق نيست و آنچه قوه و قدرت در اختيار موجودات است، از آن خداست.
ما بايد نيرو و قدرت خود را امانتي الهي بدانيم و از اين سرمايه
خدايي در راه خدا و خدمت به خلق خدا استفاده كنيم.
به قوه و قدرت خويش مغرور نشويم كه اگر ابر غرور نسبت به قوه
و قدرت خويش بر زندگي ما سايه بيندازد، صاعقه آتش زايي از آن بيرون مي آيد و به
خرمن هستي ما آتشي مي اندازد كه ذره اي از خاكستر ما براي تماشاي تماشاگران بر جاي
نماند.
تمام ستمگران تاريخ بدون استثنا در آتش ستم خويش سوختند و قدرت
و قوت آنان مهم ترين عامل هلاكت و نابودي آنان گشت.
قدرت كداميك از قلدران تاريخ به قوت حوادث روزگار رسيد و چه
قدرتمندي توانست در برابر امراض غير قابل علاج، يا انقلاب ملل مظلوم يا مرگ، از خود دفاع كند ؟
چهره و طراوت جواني
زيبايي صورت در ادوار حيات مايه غرور و كبر و نخوت و روگرداني
از حق براي بسياري از فرزندان آدم بوده است.
چهره زيبا براي كسي ماندني نيست، خوشبخت آن انسان زيبا چهره اي
كه زيبايي خود را نعمت خدا و زمينه اي براي ابتلا و آزمايش خويش بداند.
بنابر آنچه در روايت هاي معتبر اسلامي آمده، آن كس كه نشاط
جواني را صرف عبادت و بندگي كند، در قيامت در سايه رحمت حق قرار خواهد داشت(20).
به زيبايي صورت و طراوت و نشاط جواني، به عنوان بهره اي الهي
نظر كنيد و مواظب باشيد، اين نعمت براي شما تبديل به نقمت نشود و اين عنايت، به بلا
و مصيبت مبدّل نگردد. آنان كه با چهره زيباي خود، به فريب ديگران دست آلودند و به
خاطر جذابيت خود، هزاران بستر گناه براي ديگران پهن كردند، پس از فرو ريختن كاخ
جمال به خاك پشيماني و حسرت دچار شدند و از آن حسرت و اندوه سودي نبردند.
جواني را هم چون بهار طبيعت به شمار آوريد كه بايد در فضاي آن
با استمداد از هدايت الهي تمام استعدادهاي انسان ظهور و بروز كند، نه قدرتي مستقل و
فضايي از نخوت كه در آتش آن، تمام قواي آدمي بسوزد و در ايام پيري جز رنج و محنت و امراض مهلك براي او به
جاي نگذارد، و علاوه بر همه آن ها در دادگاه عدل الهي، به هنگام پرسش درباره ايام
جواني از پاسخ دادن به صاحب خلقت عاجز شود و در برابر حضرت حق، عاجزانه سر به زير
اندازد.
اي به خدا پشت كرده رو به خدا كن *** راه تو خطاست ترك
خطا كن
روي زتسبيح ذوالجلال چه پوشي *** پشت به درگاه لايزال
دوتا كن
كعبه توحيد را به خلق نشان ده *** در ره ارشاد كار قبله
نما كن
در ره او كآفريده هر دو سرا را *** خاك شو و خاك بر سر
دو سرا كن
چهره اخلاص را چو بنده مخلص *** پاك زگرد و غبار چون و
چرا كن
تا زر و مال تو ارث غير نگشته *** خودهمه را
صرف جودووقف سخا كن
ثروت و مال
تكيه بر مال و مغرور شدن بر ثروت، كار مردم نادان و بي خبر از
حقايق است. ثروت امانتي است الهي كه از آن بايد به عنوان وسيله براي رسيدن به لقاي
حق استفاده كرد.
انسان اگر از مال و ثروت در راه خدا استفاده نكند، جز وزر و
وبال براي او نتيجه اي نخواهد داشت. قرآن مجيد در آيات نوراني و سعادت بخشش براي
مال و ثروت دستورات بسيار مهم و مفيدي قرار داده كه اگر در استفاده از ثروت و مال،
هماهنگ با آن آيات عمل شود، موجب تأمين خير دنيا و آخرت مي گردد.
[ وَاسْتَعِدْ إسْتِعْدادَ مَنْ لا يَرْجُو الرُّجُوعَ
وَأحْسِنِ الصُّحْبَةَ وَراعِ أوْقاتِ فَرائِضِ اللّهِ وَسُنَنِ نَبِيّهِ
(صلّي الله عليه وآله) وَما يَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الأدَبِ
وَالإحْتِمالِ وَالصَّبْرِ وَالشُّكْرِ وَالشَّفَقَةِ وَالسَّخاءِ وَايثارِ الزّادِ
عَلي دَوامِ الأوْقاتِ ]
پىنوشتها:
1 . حج ( 22 ) : 32.
2 . الكافي : 5/94، باب الدين، حديث 6 ; وسائل الشيعه : 18/324، باب 4، حديث
23771 ; الخصال : 1/12، حديث 4 ; بحار الأنوار : 97/10، باب 1، حديث 13.
3 . علل الشرايع : 2/527، باب 312، حديث 3 ; الخصال : 1/44، حديث 39 ; وسائل
الشيعه : 18/317، باب 1، حديث 23753.
4 . تهذيب الأحكام : 10/153، باب 10، حديث 42 ; الخصال : 1/153، حديث 190 ; بحار
الأنوار : 100/146، باب 3، حديث 1.
5 . مجموعة ورام : 2/263 ; وسائل الشيعه : 18/333، باب 8، حديث 23790 ; بحار
الأنوار : 73/336، باب 67، حديث 1.
6 . من لا يحضره الفقيه : 3/183، باب الدين والقرض، حديث 3688 ; وسائل الشيعه :
18/326، باب 4، حديث 23775.
7 . الكافي:5/93،باب الدين، حديث2; وسائل الشيعه: 18/422، باب2، حديث 23965.
8 . الكافي : 5/94، باب الدين، حديث 9 ; تهذيب الأحكام : 6/184، باب 81، حديث 7.
9 . الكافي : 7/412، باب أدب الحكم، حديث 1 ; تهذيب الأحكام : 6/225، باب 88، حديث
1 ; وسائل الشيعه : 18/343، باب 11، حديث 23809.
10 . لئالي الأخبار : 3/214.
11 . لئالي الأخبار : 3/197.
12 . وسائل الشيعه : 16/388، باب 39، حديث 21837، لئالي الأخبار : 3/198.
13 . اين مطلب را مرحوم محدّث زاده شخصاً براي مؤلّف نقل نموده است.
14 . الكافي : 5/106، باب عمل السلطان و جوائزهم، حديث 4 ; وسائل الشيعه : 17/199،
باب 47، حديث 22343 ; بحار الأنوار : 47/382، باب 11، حديث 105.
15 . ديوان اشعار، مسعود سعد سلمان.
16 . دارالسلام، ص268.
17 . بحار الأنوار : 17.
18 . بحار الأنوار : 74/387، باب 15، حديث 11.
19 . گناهان كبيره : 1/15.
20 . بحار الانوار : 66/377، باب 38، حديث 30.