فصل نوزدهم : حج در ديگر كشورها
حج عبادتي است قديمي و مشهور و معمول نزد همه امم ، چه هر يك از آنان مكان معيني را اختيار نموده ، و براي كمال روحي و جهات معنوي از تقرب و تقديس و تعظيم در اوقاتي معين يا نامعين قاصد آن مكان مي شوند و حج خود را بجا مي آورند .
نزد مصريان قديم بيش از چهل قرن پيش بناهاي با شكوه و مجسمه هايي خيالي و پيكرهاي بسيار با عظمتي بود ، كه از اطراف قصدآنجا مي كردند ، ازآن جمله است مجسمه معبود آنان « ايزيس »
(60)در شهر سائيس
(61) و فُتاح
(62) . . . . در منفيس
(63) و آمّون
(64) در طيّبه .
(65)
براي سريانيان و آشوريان و ايرانيان و فنيقيان پرستشگاه هاي مخصوصي بود كه
در زمان هاي معين براي پرستش و ستايش به آن مواضع مي رفتند و از آنها ياري و خوشنودي مي خواستند .
مردم يونان در پنجاه قرن قبل از ميلاد مسيح ( عليه السلام ) به مجسمه ( ديانا ـ ديان )
(66)در افسوس
(67) حج بجا مي آوردند و سپس در آغاز قرن دوم پيش از
ميلاد مسيح ( عليه السلام ) حج معبد ( منياروا )
(68) در آتن
(69) و معبد ( ژوپيتر )
(70) را در آلمپ اختيار نمودند .
ژاپني ها هميشه در زمان هاي مخصوصي به هياكل مقدسه خودشان حج بجا مي آوردند و از آن جمله است هيكل عظيم
و مجسمه بزرگ آنان در ولايت « اسجي »
(71)
كه بر هر مردي واجب است در مدت عمر خود اگر چه يكبار هم باشد به زيارت آن برود ، و با لباس سفيد و شكلي مخصوص به سوي آن متوجه مي شوند و بيشتر مردم آن را برهنه قصد مي كنند و لباسي جز چيزي كه ساتر عورت آنان باشد در تن ندارند و به دويدن راه را طي مي كنند .
هنديان به مجسمه و معبد « جاغرنات » (72)
يا معبد « آلورا » (73)
در حيدرآباد حج به جا مي آوردند و اين مجسمه را در سنگ
بسيار بزرگي كنده اند ، و به مجسمه « بودا »
(74)
در جزيره . . . . « مناآر » (75)
نزديك سيلان حج مي گذارند ، و هم چنين به مجسمه بودا در « كاندي » (76)
از كشور سيلان ، و غير اينها از اماكن مقدسه خود حج بج مي آورند .
براي چينيان پرستشگاه هاي عظيمي هست كه به آنها حج مي گذارند ، از آن جمله معبدي كه در « تيان »
(77) واقع است ،
و همچنين معبدي كه براي ايشان در كشور تبت(78)
است و در اوقات معيني به قصد حج متوجه آنجا مي شوند . و بعضي نذر مي كنند كه با شكم خود را بر روي زمين كشيده و با آن حالت عمل طواف را انجام دهند
يا بار گراني را بر پشت حمل كنند كه سنگيني آن او را خم نمايد . تعيين هريك از آن اعمال دشوار براي حاجيان به اختيار كاهنان واگذار شده است .
يهود « اورشليم » (79)
را قصد مي كنند تا اينكه عيد ( فسح ـ پسح ) را در آنجا برگزار نمايند ، و همين طور جايي را كه تابوت عهد
(80)
در آنجا است سالي سه بار زيارت مي كنند و حج به جاي مي آورند ، و اكنون چنانكه قبلا اشاره شد « ديواري »
(81)
كه جايگاه گريه مي دانند و آن قطعه اي از ديوار قديم هيكل سليمان ( عليه السلام ) مي باشد و در سمت غربي مسجد اقصي واقع است حج بجا مي آورند و آن را براق نيز مي نامند و گفته مي شود : جايي است كه حضرت ختمي مرتبت ( صلّي الله عليه وآله ) سوار بر مركب براق شده و از آنجا به معراج رفته است .
نصاري در زمان سابق حجشان منحصر بود به گورهاي مردمان پارسا و صالح سپس متوجه اورشليم شدند و دسته جمعي يا به تنهايي براي زيارت به آن شهر مي روند ، و به سوي بيت اللحم كه شهري است در فلسطين و زايشگاه حضرت مسيح ( عليه السلام ) در آنجا است به عنوان حج روي مي آورند و به كليساي قبر مقدس كه به نام « كليساي قيامت »
(82)
مشهور است حج انجام مي دهند ، همچنين به كليسايي كه به نام دو قديس و پارسا ( پطرس و پولس )
(83) در ايتاليا است ، و به كليساي ( تريف )
(84) كه در كشور آلمان است و عقيده دارند پيراهني را كه حضرت مسيح ( عليه السلام ) به تن داشته در آنجا است ، و به كليسايي كه در شهر لورد
(85) در جنوب كشور فرانسه واقع است و بر اين عقيده اند كه حضرت مريم ( عليه السلام ) در آنجا براي بعضي از زنان پارسا خود را نمايان نموده ، براي حج مي روند واز آب چشمه اي كه در نزديكي اين كليسا واقع است ومعتقدند كه شفا بخش است مي نوشند ،
و به همه اطراف عالم براي تبرك و شفا مي فرستند .
اما عرب ، حج خانه كعبه را در مكه بجا مي آوردند . اسلام حج همان خانه محترم را به نظام خاصي كه مفيد به حال اجتماع است ، و در تهذيب نفوس و پيدايش آشنايي و دوستي ميان فرقه هاي مختلف اسلامي تاثير فوق العاده دارد مقرر داشت ، و حج اسلامي در اظهار بندگي و فروتني براي خداي يكتا پس از آنكه براي حضرتش بت هايي را بدون برهان و حجتي شريك قرار داده بودند ، بهترين مظاهر عبوديت و شعائر ديني است ، و ما بعضي از اين مقاصد را قبلا شرح داده ايم .
ابرهه نامي كه او را اشرم مي گفتند و حكومت يمن را به فرمان پادشاه حبشه در دست داشت ، كنيسه اي در شهر صنعا پايتخت يمن ساخت و خواست كه عرب را به حج آن وادار نمايد ، و با سپاه عظيمي براي تخريب كعبه معظمه روانه شد . ليكن خداوند تعالي خانه خود را نگهداري فرمود و دشمن خويش را تباه كرد .
براي اعراب در زمان جاهليت پرستشگاه ها و مراكز عبادتي بود كه به قصد حج متوجه آنها مي شدند . مانند ساختماني كه نامش ( صعيده ) و در كوه احد واقع بود ، و ساختماني كه براي قبيله بني غطفان بود و آن را لبس نام گذاشته بودند و بتي را كه پرستش مي كردند در آنجا قرار داشت و آن را به كعبه تشبيه مي نمودند تا آن كه زهير بن جناب كلبي با آنها به جنگ در آمد و آن بنا را ويران نمود ، و هم چنين براي قبيله بني خثعم بنايي بود كه آن را كعبه مي ناميدند و بت خود را به نام ذوالخصله در آنجا گذارده بودند ، و براي ربيعه خانه اي بود كه بت آنان به نام ذو الكعبات در آنجا بود .
پس حج عملي نيست كه فقط اختصاص به مسلمين داشته باشد . بلكه براي هر ملتي در روي زمين اعم از متمدن و غير متمدّن ، معابد يا مجسمه هايي هست كه به آنها دلبستگي دارند و مقدّسشان مي دانند و با رفتن به زيارت آنها و تبرك به آنها انواع تقربات را مي جويند .
و همچنين اعتقاد به آب زمزم امري نيست كه اختصاص به مسلمانان داشته باشد ، چه هندوها به رودخانه گنج ـ گنجس كه امروزه آن را گنگ
(86) مي گويند و هم چنين به بعضي درياچه ها و حوضهاي بزرگ مصنوعي
(87) كه به گمان خود ، آنها را وسيله شستن گناهان مي دانند ، اعتقادي خاص دارند و در ايام معيني مانند ايام حج براي مسلمانان كه به مكّه معظّمه روي مي آورند آنان نيز متوجه آن امكنه مي گردند ، و نصاري در آب اردن كه در حدود بيست كيلومتر از سمت شرقي بيت المقدس دور است اعتقادي عجيب دارند و آن را نهر الشريعه مي نامند و حاجيان آنها به سوي اين آب مي روند و در جايي كه تصور مي كنند حضرت مسيح ( عليه السلام ) در آنجا غسل تعميد
(88)بجا آورده است تبرك مي جويند . و از آب آن در ظرفهاي مخصوصي بر مي دارند و به كشورها و شهرهاي خويش مي برند و هديه مي دهند . و اعتقاد فرنگيان به آب لورد كه در جنوب فرانسه است و پيش از اين گفته شد كمتر از اعتقاد آنان به آب اردن نيست .
فصل بيستم : حقيقت معنوي مناسك
پيش از اين روايتي از كتاب مصباح الشريعه كه منسوب به حضرت صادق ( عليه السلام )
است نقل نموديم و پايان آن روايت چنين بود :
« بدان كه خداوند متعال حج را واجب نكرده مگر براي آمادگي و اشاره به مرگ و قبر و
خروج از قبر و روز رستاخيز . »
پس كسي كه قصد حج مي كند لازم است در هنگام بيرون رفتن از وطن و توجه به ميقات ،
مردن و حالات رفتن از دنيا را به ياد آورد و به دل بگذراند ، و در بين راه حالات پس
از مرگ تا روز قيامت و ترس ها و مواضع دشواري را كه خواهد ديد متذكر شود ، و از
جدايي و مفارقت كسان و اهل منزل خود ، تنهايي و اندوه سفر آخرت را ياد نمايد ، و در
ميقات و موقع غسل نمودن و دو جامه پوشيدن ، از پوشش كفن آگاه گردد ، و هنگام احرام
و تلبيه به خاطر بياورد كه اين ها پاسخ است دعوت خداوند متعال را : « در ميان مردم
براي اداي حج بانگ برآور » ،
(89)
و ترسناك باشد از اينكه به او گفته شود :
پذيرفته نيستي و نيك بختي نداري .
به فضل و كرم خداوند تعالي قبولي حج خود را آرزومند ، و در عين حال از خشم خداوند ،
به سوي حضرتش گريزان باشد و به او پناه برد .
نيكوترين مزد و ثواب را از درگاه او اميد داشته باشد . بلكه به پيروي اهل ولاء و
سالكان راه حضرت كبريا همه شهوات را در حقيقت از خود دور كند ، و جامه هاي خوشي و
آسايش را بيفكند ، و به طريقه طالبان كمال عقبي و عاشقان جمال مولي ، در درياي بي
آلايشي مطلق غسل كند و احرام يكتا پرستي حضرت حق را در تن گيرد ، تا در برابر اين
اظهار مسكنت و اداي مراسم عبوديت سر او را خلعت ربوبي پوشانند ، و از آلايش عالم
خاكي به آرايش ارائك پاكي رسانند ، و هنگام بانگ ها و بلند شدن آوازها براي تلبيه ،
خروج مردم را از قبور هنگام دميدن در صور متذكر شود و حالت هجوم آوردن آنان را براي
اجابت نداي حضرت حق تعالي ـ و نداند كسي كه از قبول شدگان و تقرب يافتگان است يا از
راندگان و دورشوندگان كه پروردگار عالميان نظري به سوي آنان نخواهد فرمود ـ يادآور
گردد .
موقع دخول در شهر مكه متذكر شود كه در حرم محترم خداوند متعال در آمده است . و از
جهتي ترسناك باشد كه مبادا از جمله زيانكاران و راندگان از رحمت الهي به شمار آيد و
از جهتي خود را از شكنجه و خشم حضرت پروردگار در امان ببيند . رفت و برتري آن زمين
مقدس را متوجه باشد ، چه احترام آن شهر حتي در زمان جاهليت نيز معمول و مرسوم بوده
و ترسناك از دشمن در آنجا در امان بوده است . و شخص خوار و بيچاره به آنجا پناهنده
مي شده ، و آئين اسلام بر تعظيم و احترام آن افزود و اجر انجام دهنده هر حسنه اي را
صد هزار برابر مقرر داشت . و شكار كردن و بريدن درختان را در آنجا تحريم فرمود و جز
اينها از تشريفاتي كه به زمين مكه و حرم اختصاص داده .
هنگام تشرف به زيارت خانه فزوني شرافت و احترام آن خانه و بزرگواري صاحب آن را
يادآورد ، و در همه اوقات اميد لطف و رحمت حضرت آفريدگار بر او غالب باشد . هرگاه
به خانه نگاه مي كند خداوند متعال را سپاسگزاري نمايد و از ذات محامد آيات اقدسش در
خواست كند كه از كساني باشد كه ايشان را پذيرفته اند و بار داده اند و حجشان را
قبول و عمل آنها را پسنديده اند و پاداش خواهند داد و گناهشان آمرزيده خواهد بود .
چه شرافت خانه خدا بسيار و پروردگار صاحب خانه بخشنده و بزرگوار ، و روي آورنده و
رسيده به خانه اش را محروم نخواهد فرمود .
براي خداوند سبحان و صفات مقدسه او در هر عالمي از عوالم وجود جلوه ها و نمايش ها و
منزل ها و نشانه هايي است كه به آنها شناخته مي شود ، و چنان كه قلب آدمي اشرف
اعضاي بدن وبهترين جايگاه روح ايماني و معرفت حضرت پروردگار است اگر به نور معرفت
منور و روشن شد خانه خداوند متعال خواهد بود . بر همين قياس كعبه معظمه اشرف امكنه
و بقعه هايي است در زمين كه در آنها پرستش حق تعالي مي شود ، و به راستي كعبه اولين
خانه خداست كه براي عبادت نمودن بندگان در بسيط خاك نهاده شده ، و بدين جهت كه در
آن عبادت او انجام مي گيرد و نام حضرتش بر زبان ها مي آيد به حقيقت ، خانه خداوند
متعال است .
چون شروع به طواف نمايد دل و جان خود را جلوه گاه تعظيم و دوستي و ترس و اميد قرار
دهد . و بداند كه در حال طواف شبيه به فرشتگان مقربين شده كه در اطراف عرش الهي و
بيت المعمور طواف مي نمايند . و بداند كه مقصود اصلي از طواف و روح و حقيقت آن طواف
دل است در حضرت ربوبيت و طواف خانه معظمه مثال و نمونه ظاهري است از عالم غيب در
اين عالم جسماني ، و چنانكه در ظاهر طواف را از خانه شروع مي نمايد و به خانه ختم
مي كند هم چنين توجه به حضرت پروردگار و روي آوردن به درگاه حضرتش را به دل ابتدا
كند و به آن ختم نمايد .
هنگامي كه به مستجار
(90) چسبيده به او پناه برد و از خداوند متعال خلاصي از آتش را خواستار گردد و از گناهان خود توبه و استغفار نموده و با كمال جديت و شوق ، تقرب پروردگار را خواهان باشد ، و چون نزد حجرالاسود و ركن يماني آيد كه آنها را ببوسد يا به دست اشاره كند ، از تيمن وتبرك جستن به آنها بلكه به همه اركان و هر جزيي از خانه مباركه براي خوشبختي و سعادت غفلت نكند ، و تقرب به خداوند متعال را نيز طلب كند ، و به وسيله بوسيدن و دست ماليدن افزوني محبت و شوق را به خانه و صاحب آن خواهان باشد ، و متذكّر اين عقيده شود كه حجرالاسود به جاي دست خداوند سبحان است در زمين و در استلام او با خداي تعالي مي خواهد بر بندگي و فرمانبرداري بيعت كند .
چون چنگ در دامن پرده خانه زند نيت كند دست در دامن خداوند جل شأنه آويخته ، و طلب مغفرت و امان مي كند . مانند مقصر بيچاره اي كه هيچ ملجأ و پناهي ندارد جز اينكه دست در دامن بزرگي زند و با خواري و زاري به او پناه برد ، و بداند كه اگر از آمرزش و امان الهي محروم شود بازگشت او در دنيا به هلاكت و نابودي و در آخرت به حسرت و گريستن و فرياد و آه بر آوردن است ، و گرفتار شكنجه و آتش جهنم خواهد گشت ، و در ميان دركات جهنم و تألّمات گوناگون هر چه فرياد زند ياري كننده و آسايش دهنده اي براي او نخواهد بود .
چون به سعي صفا و مروه مشغول مي شود در هر رفت و بازگشت ، خود را بين خوف و رجا افكند . و چنين داند كه آنجا شبيه به ميداني است كه دربارگاه پادشاهي است ، و بنده اي خدمت پادشاه رسيده و بيرون آمده و نمي داند كه پادشاه در حق او چه حكمي خواهد فرمود پس در درگاه خانه رفت و آمد مي كند شايد مورد ترحم واقع شود .
هنگام هروله نيت كند كه از پيروي خواهش هاي نفساني به سوي خداوند متعال گريزان است ، و با همه نيرويي كه دارد خود را فردي نظامي براي انجام فرمان الهي بشناسد .
در آن هنگام كه به عرفات حاضر شد و ناله و تضرع محرومين و زاري هاي بلند ايشان را به زبان هاي مختلف شنيد ، عرصات قيامت و ترس هاي آن روز و پراكندگي مردمان را در حال حيراني و سرگرداني متذكر گردد و اينكه آن روز روزي است بسيار هولناك و همه مردم گرفتار و وحشتناك هستند و آشكار است كه حضور چندين گروه از مردم در يك سرزمين در حالي كه از لباس هاي هميشگي خود برهنه شده و از دلبستگي هاي دنيا خود را رها نموده اند و بيم از بدي عاقبت را شعار خود ساخته و جملگي از وضيع و شريف و مطيع و معصيت كار هم آهنگ گشته اند و به جز خواستار شدن مغفرت و اميد رحمت از آفريدگار متعال قصد و آرزويي ندارد ، روز قيامت و بزرگترين ترس ها را به رساترين وجهي به ياد مي آورد .
بداند كه عرفه روز شريفي است و بيابان عرفات موقف عظيم ، و بندگان از اطراف زمين اجتماعي را فراهم نموده ، و دل هاي آنان به سوي خداوند سبحانه و تعالي روي آورده است ، و همه همت ها متوجه او گشته ، و همگي چشم ها را به سوي كرم او انداخته و از در رحمت او انتظار عفو و لطف دارند ، و دست هاي همه به درگاه حضرت بي نيازش بلند است ، و آن پروردگار بخشنده و مهربان همه خواري ها را مي بيند ، و البته چنين موقفي از نيكان و اهل دل و ابدال و اوتاد و پرهيزگاران و بندگان مخلص خالي نيست .
در عرفات از زاري نمودن به سوي خداوندمتعال و خوار شدن و حاجت خواستن از درگاهش كوتاهي نكند ، و به واسطه حضور بندگان شايسته و دارندگان دل هاي پاك و نفوس شريفه و ارواح قدسيه كه ديدگان را به طرف آسمان گشوده و گردن ها را به طلب رحمت الهي كشيده اند ، اميدش را استوار و محكم كند و گمانش را به لطف پروردگار خود نيكو نمايد .
زنهار زنهار از نوميدي در آن روز ، چه خداوند ذوالجلال با آن صفت رحمانيت و درياي بي پايان لطفش كساني را كه با هزار اميدواري راه دور را پيموده و خانه و فرزند را رها كرده اند ، از رحمت خود بي بهره نخواهد فرمود و رنج و كوشش آنان را ضايع نخواهد ساخت و ايشان را از رسيدن به آرزوهاي خود محروم نخواهد نمود ، و حال اينكه در ميان آن جمعيت مردماني هستند كه به زيور معرفت و حقيقت ايمان آراسته و براي بخشايش و آمرزش شايسته اند ، و از اين جهت در كتب حديث آورده اند :
« بزرگترين گنهكار از اهل عرفات كسي است كه از آن مكان شريف برگردد و گمان كند آمرزيده نشده » .
بدان كه براي طلب رحمت خداوند سبحان ، نظير و مانندي براي درخواست هاي اجتماعي و اتحاد قلوب و هم آهنگي دل هاي بندگان در يك وقت و در يك مكان ، در سرعت اجابت نيست .
چون از عرفات روانه گردد و به زمين مشعر رسد ، مانند پارسايان خدا ترس ، خويشتن را آگاه سازد ، و در آن هنگام متذكر شود كه پس از خروج از زمين حرم خداوند تعالي دوباره او را اجازه دخول در حرم خود داده است . چه مشعر از زمين حرم و عرفات خارج از آن است ، واز اين اذن دخول در حرم براي بار دوم تفأّل زند كه خداوند متعال او را به خود نزديك فرموده ، و بر او خلعت قبول پوشانيده و او را از عذاب و دوري ، پناه وامان داده و از اهالي بهشت و مقربان محسوب داشته است .
چون به مني آيد و متوجه رمي جمرات گردد ، نيتش در افكندن سنگ ريزه ها اظهار بندگي و انقياد و امتثال فرمان خداوند تعالي باشد ، و اينكه مانند حضرت خليل الرحمان سنگ ريزه ها را به سوي دشمن خود شيطان مي افكند ، و در نهاد خويش به ترك شهوات و كردار زشت و پليد و نكوهيده تصميم قطعي بگيرد .
چون به قرباني بپردازد ، يادآورد كه اين ذبح اشاره به آن است كه حلقوم آز و هوس و خواهش هاي نفساني را به سبب حجي كه انجام داده بريده است و به حقيقت پرهيزگاري ملتزم شود تا در اين اشاره صادق باشد و نيز يادآور شود كه براي پيدايش تقرب به درگاه حضرت پروردگار از روش ابراهيم خليل ( عليه السلام ) در اراده كشتن فرزند و ميوه دلش پيروي مي كند .
چون سر خود را تراشيد ، در دل بگذراند كه همه عيوب آشكار و پنهاني خود را مي تراشد و از پليدي هاي رواني خود را پاكيزه مي كند و اميدوار باشد كه خداوند متعال توبه او را قبول فرموده و از گناهان در آمده و مانند روزي گشته كه از مادر متولد شده ( ان شاء الله تعالي ) .
هنگامي كه به مكه باز مي گردد و به طواف خانه معظمه مشغول مي شود آگاه باشد كه با انجام وظيفه در عرفات و مشعر و مني مشمول رحمت خداوند تعالي شده ، و اكنون براي تجديد عبادت و طاعت او و فزوني تقرب به مقام اقدس حضرتش طواف مي كند و در پناه و سايه آفريدگار جليل درآمده ، و در اين طواف تا مي تواند از اظهار خواري و فروتني در پيشگاه بلند صاحب خانه و يادآوري از بزرگي و پادشاهي او كوتاهي ننمايد ، و بداند كه بايد در بقيه زندگاني هميشه چنين باشد و به پيماني كه با پروردگار خويش بسته تا هنگام مرگ و تا روز قيامت كه روز ملاقات خداوند متعال است وفا كند ، و به حالاتي كه در آن اماكن مقدسه داشته و نيت هايي كه به دل مي گذرانده پايداري ورزد ، و فراموش نكند كه خداوند تعالي بر نامه اعمال او دانا و بر سريره و قلبش آگاه است .
فصل بيست و يكم : حج آزمايش بزرگ الهي
در كتاب كافي تأليف شيخ كليني رحمة الله عليه دارد :
« روايت شده است كه اميرالمومنين ( عليه السلام ) در يكي از خطبه هاي خود فرموده : اگر خداوند مي خواست ، مي توانست زماني كه پيامبران خود را برانگيخت براي آنان گنج هاي زر و كان هاي طلاي ناب و پاكيزه و باغ هاي با انواع ميوه ها و درختان فراهم نمايد ، و مرغان آسمان و جانوران زمين را با ايشان همراه سازد و جمع فرمايد ، و اگر چنين مي كرد هر آينه آزمايش بندگان ساقط مي شد و پاداش طاعت ها باطل مي گرديد و همه مردم فرمان پيامبران را با ميل و رغبت گردن مي نهادند و انجام مي دادند و فرقي ميان پيروان حقيقي و گردنكشان وجود نداشت و هر آينه براي گويندگان حق و ايمان آورندگان مرزهاي آزمايش شدگان ثابت نمي شد ، و گروندگان را اجر و مزدي كه براي نيكوكاران از راه مجاهده با نفس و شيطان
مقرر شده نمي رسيد و مسمي شدن به مومن و پرهيزگار و مطيع و مانند اين ها بر معناي حقيقي لازم نمي شد ، واز اين راه راست كه اگر خداوند از آسمان آيتي مي فرستاد گردنكشان در برابر آن مطيع و منقاد و خوار مي شدند ، و اگر پيامبران را با شوكت و توانايي قرار مي داد يا با ايشان آيتي از آسمان مي فرستاد هر آينه امتحان از همه ساقط مي شد .
ولي خداوند سبحان پيامبرانش را در اراده و نياتشان قوي و توانا گردانيد ، و در آنچه ديده ها در حالاتشان مي نگرند ضعيفان و ناتوانان قرارداد ، چه قناعت و رضايت ايشان به اندك چيزي به مرتبه اي بود كه بي نيازي به آن چشم ها و دل ها را پر مي ساخت ( چون هر كس كه توجّهي كند خواهد دانست كه از ناكامي ، دل خوش بودند و اندوهي نداشتند ) و درويشي و تنگدستي ايشان به حدّي بود كه آزار و رنج آن ، گوش ها و چشم ها را پر مي كرد . ( زيرا هر آن كه تنگدستي و ظاهر حال ايشان را مي ديد يا مي شنيد افسرده مي شد و غرق حيرت و تعجب مي گشت . )
اگر پيامبران داراي نيرو و قوّتي بودند كه كسي قصد تسلط بر ايشان نمي كرد ، و عزت و سطوتي داشتند كه ستم و نقصان در آن راه نداشت يعني هميشه ايشان غالب بودند ، و داراي پادشاهي و سلطنتي بودند كه گردن هاي مردم به سوي آن كشيده مي گشت ، و به قصد ديدار آن سلطنت گره پالان مركبان بسته مي شد ، و از هر طرف به واسطه داشتن عظمت به سوي آنان سفر مي كردند ، هر آينه اين حالت براي پذيرفتن مردم ايشان را آسان تر و از تكبر و گردن كشي و سرپيچي خلق از ايشان دورتر بود ، و از جهت ترسي كه بر مردم غالب مي شد يا از راه رغبت كه ايشان را مايل مي گردانيد ايمان مي آوردند ، پس نيت ها در گرويدن به ايمان و تصديق پيامبران غير خالص براي خداوند سبحان و آميخته به رغبت و رهبت بود و حسنات و طاعات مردم به چند قسم مي گشت بعضي از راه ايمان حقيقي و بعضي از راه رغبت و رسيدن به خواهش ها و بعضي به واسطه خوف و ترس بود .
ولي خداوند سبحان چنين خواسته كه پيروي از پيامبران او و گرويدن به كتاب هايش و فروتني براي ذات يگانه اش و تسليم شدن در مقابل حكمش و گردن نهادن براي فرمانبرداري حضرتش اموري باشد مخصوص ذات بي زوال او ، و آنها به چيزي از رغبت و رهبت و رياء و خودنمايي آميخته نباشند .
هر اندازه امتحان و آزمايش بزرگتر باشد ثواب و پاداش بيشتر خواهد داشت . آيا نمي بينيد كه خداوند متعال مردم گذشته را از زمان آدم صفي الله ( عليه السلام ) تا آخرين نفر از اين جهان ، به سنگ هايي كه نه زيان مي رسانند و نه سود مي بخشند و نه مي بينند و نه مي شوند امتحان فرمود .
(91)
پس آن سنگ ها را خانه محترم خود ساخت و حرمت آن را واجب فرمود و آن را پايه زيست و امان و مايه خير دو جهان گردانيد و آن رادر دشوارترين نقاط زمين كه سنگستان است و از جهت كلوخ بسيار و عدم صلاحيت براي كشت زار پست ترين جاي زمين ، و تنگ ترين دره براي زندگاني و دشوارترين محل از حيث كمبود آب است ، بنا نهاد ، و آن را ميان كوه هاي ناهموار و ريگزار و چشمه هاي كم آب ، و آبادي هاي پراكنده ، و از يكديگر دور افتاده ، و مكان هايي كه به واسطه ريگ هاي فراوان و كوه هاي سخت فقط مختصر اثري از سيل و بارش آسمان را دارا است و از آب و گياه در آن نشانه اي نيست ، قرارداد ، و بدين جهت نه اشتر آنجا فربه مي شود و نه گاو و نه گوسفند و نه اسب و استر . پس خداوند جهان ، آدم و فرزندان او را فرمود كه به سوي آن متوجه گردند .
خانه كعبه محل رفت و آمد براي سود بردن در سفرهايشان و مقصدي براي بار اندازي امتعه و كالاي آنان گرديد . و ميوه هاي دلها
(92) به سوي آن خانه مشتاق مي گردد .
از بيابان هاي بي آب و گياه متصل به يكديگر و دور از آبادي و جزيره هاي درياها كه بر اثر احاطه درياها از زمين جدا شده و از بلندي هاي دره ها سراشيب ( يعني از ميان كوه هاي دورافتاده با سختي بسيار كوچ كرده ) به سوي آن خانه مي شتابند ،
تا اينكه دوش هاي خود را در آنجا از روي خواري و فروتني بجنبانند .
در اطراف خانه به تهليل گفتن ، خداوند را مي خوانند ، و با خضوع و خشوع براي كسب رضاي حضرت معبود بر پاهاي خويش شتابان مي روند و هروله مي كنند ، در حالي كه جامه احرام به تن پوشيده و لباس هاي خود را پشت انداخته اند ، و با برهنه نمودن سر ، موهاي بلندي را كه گرداگرد سرهاي ايشان را گرفته آشكار و نمايان ساخته اند .
اين گونه حالات آزمايشي است بزرگ و بسيار سخت و كامل و فرمانبرداري و فروتني و تواضعي است آشكارا ، واين امتحان را خداوند تعالي در پيرامون خانه خود سببي براي رحمت خود و دست آويزي به سوي بهشت خود ، و بهانه اي براي آمرزش خود ، و امتحاني براي مردم به لطف و رحمت خود قرار داد .
اگر خداوند تبارك و تعالي خانه محترم خود و اماكن بزرگ عبادتش را ميان باغ ها و جوي ها و زمين هاي نرم و هموار با درخت هاي بسيار و ميوه هاي زودرس و مرغوب و گياهان درهم پيچيده و آبادي هاي بهم پيوسته و داراي گندم خوش رنگ و مرغزار سبز و كشت زارهاي پرگياه و زمين هاي شاداب و مزارع خرم و راه هاي آباد و بوستان ها و درختان بسيار قرار مي داد ، هر آينه مقدار پاداش را به تناسب كمي امتحان ، اندك كرده بود در صورتي كه حضرتش خواهان تضعيف ثواب و تخفيف عذاب براي
بندگان است .
اگر پايه اي كه خانه بر آن نهاده شده يا سنگ هايي كه به آنها بنا گشته از جنس زمرد سبز و زيبا و ياقوت سرخ خوش نما و نور و روشنايي بود ، هر آينه چنين ساختماني نبرد شك و جنگ باآن را در سينه ها تخفيف مي داد و كارزار با شيطان را از دل ها برطرف مي كرد و اضطراب و نگراني را از مردمان دور مي نمود .
وليكن خداوند جليل و عزيز بندگان خود را به انواع سختي ها آزمايش مي كند ، و از آنان در رنج و كوشش هاي گوناگون ، بندگي مي خواهد و ايشان را براي بيرون كردن تكبر و بزرگ منشي و گردن كشي از دل ها و جايگزين شدن فروتني و تواضع حقيقي به اقسام دشواري ها مي آزمايد ، تا بگرداند آن را درهايي به سوي فضل و انعام خود و سبب هايي روشن براي آزمايش هاي خود ، چنانكه در كلام مجيد فرموده :
« آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم ، رها مي شوند و مورد آزمايش قرار نمي گيرند ؟ و به يقين ، كساني را كه پيش از اينان بودند آزموديم ، تا خداوند آنان را كه راست گفته اند معلوم دارد و دروغ گويان را نيز معلوم دارد . »
(93)
آنچه در كتاب كافي بود نقل كرديم و آن قسمتي از سخن حضرت و تمام خطبه را سيد رضي عليه الرحمة
(94) در نهج البلاغه به نام خطبه قاصعه نقل نموده .