فلسفه و اسرار حج

آية الله محمّد امامی نجفی خوانساری (رحمه الله)

- ۶ -


فصل بيست و دوم : تاريخ بناي كعبه و احترام آن

خداوند تعالي فرموده است : « در حقيقت ، نخستين خانه اي كه براي عبادت مردم ، نهاده شده ، همان است كه در مكّه است و مبارك ، و براي جهانيان مايه هدايت است . » (95)

آنكه بنياد كعبه را آغاز كرد و پيرامون آن طواف نمود تا اينكه مشعر عمومي براي پرستش حضرت پروردگار باشد آدم ( عليه السلام ) بود و بعد از او شيث ( عليه السلام ) آن را ساخت . و هميشه آباد و مقدس بود ، و بندگان شايسته آهنگ آن مي نمودند و خداي تعالي در آن پرستش مي شد ، تاهنگام طوفان در زمان نوح ( عليه السلام ) اثر آن پنهان گشت .

هنگامي كه خداوند متعال ابراهيم ( عليه السلام ) را به رسالت مبعوث فرمود : به او امر كرد تا به كمك فرزندش اسماعيل ( عليه السلام ) پي هاي آن را بالا بردند ، و پس از آن نيز بارها دچار ويراني شده ، و عرب بر همان پي هايي كه ابراهيم ( عليه السلام ) ساخته بود ساختمان خانه را تجديد كرد به شرحي كه آن را در جاي خود ياد نموده ايم .

عرب در همه دوره زندگاني ، كعبه را يادگاري از ابراهيم ( عليه السلام ) براي پرستش خداوند متعال و تعظيم شعائر او شناخته است ، و با اينكه اعراب در برخي از قرون بت هاي خود را در آنجا نهادند ، و گمراهي آنان دين پاك و يگانه پرستي حقيقي ابراهيم ( عليه السلام ) را آلوده كرده بود تا آنجا كه بر اثر رقابت در قوميت ، و از روي حسادت بردن بر موجبات شرف ، هر كدام براي اينكه پيرو قبيله ديگر نباشد بت مخصوصي را مي پرستيدند ، معذالك هميشه قبول داشتند كه اين خانه را ابراهيم ( عليه السلام ) ساخته است ، و تاريخ ساختمان و احترام آن از ميان نرفت و همچنين جمله اي از اعمال و مناسك حج خانه باقي مانده بود و انجام مي گرفت ، و همه اين ها به نام ابراهيم ( عليه السلام ) و به عنوان پيغمبري او ياد مي شد يادگار رسول خدا جناب ابراهيم ( عليه السلام ) و تاريخ ساختمان خانه كعبه در جزيرة العرب پايدار مانده ، و با اينكه چندين بار دستخوش حوادث گشته و انديشه هاي گوناگون در آن راه يافته اين يادگار جاويدان مانده است ، و هواپرستي بت پرستان و غبار خيرگي اسرائيلي ها و تعصب نژادي قحطاني ها (96) تاريخ مشعشع آن را از يادها نبرد و انوار آن را خاموش نكرد واگر در تاريخ با شكوه و افتخار بنيادش به عنوان خداپرستي ضعيف ترين ترديدي بود عرب هاي قحطاني بدان عقيده مند نمي شدند ، و نمي گذاشتند فرزندان اسماعيل ( عليه السلام ) پيشرفت كنند و بر همه عرب افتخار نمايند و سرافراز گردند .

خانه كعبه مانند مسجد بيت المقدس است كه سليمان ( عليه السلام ) براي خداپرستي ساخت ، و ديري نگذشت كه مركز بت ها گرديد ، در آغاز سلطنت منسّي پسر حزقيا (97) معبدي بزرگ پر از بت ها و تمثال ها و قربانگاه بت ها گرديد ، و بت پرستي در شهر اورشليم و در يهود شايع شد ولي اين پيش آمد حقيقت تاريخ آن را كه سليمان ( عليه السلام ) براي خداپرستي ساخته بود از ميان نبرد .

خلاصه : اينكه خانه كعبه براي خداپرستي ساخته شده و پايه هاي آن بالا رفته است ، و هميشه به نام افتخار معماري و بناي حضرت ابراهيم و اسماعيل ( عليهم السلام ) و نشانه جلالت و شرافت مكان وجاي عبادت نگهداري شده و پايدار آمده .

عرب از اين جهت كه هر قبيله بت مخصوصي داشت و فقط بت خود را مي پرستيد ، بت هايي چند بر كعبه معظمه نهادند تا اينكه در اطراف آن 365 بت نهاده شده بود ، نخستين كسي كه بت پرستي را در مكه معمول كرد و بت ها را در خانه كعبه قرار داد عمرو پسر لحيّ سرور خزاعه (98) بود هنگامي كه كليددار خانه كعبه شد ، چه او به شام سفر كرده و از آنجا بت پرستي را به مكه ارمغان آورد ، خصوصاً از ثمودي ها كه هبل و لات و منات و ديگر بت ها را مي پرستيدند و نقش هاي موجود بر آثار آن گواه است ، و قبائل عرب در بت پرستي از عمرو بن لحيّ پيروي كردند و هر تيره اي بت خود را آوردند و در كعبه نهادند . و با اينكه بت پرستي ميان عرب شايع شد از بت پرستي ديگر اقوام ضعيف تر بود زيرا عرب بت ها را مانند بت پرستان چين و هند و روم و مصر و ديگران معبود اصلي نمي دانستند بلكه پرستش بتان را وسيله تقرب به خداي متعال مي دانستند . خانه كعبه پيوسته بر اين وضع بود تا اينكه رسول خد ( صلّي الله عليه وآله ) در سال هشتم هجرت مكه را فتح كرد و وارد مسجدالحرام شد و علي ( عليه السلام ) را فرمود به شانه او برآيد و بتهايي را كه بر كعبه بود بيفكند و آن جناب به شانه هاي آن حضرت بر آمد و بت ها را برانداخت .

خانه كعبه در روزگار جاهليت چنان كه گفته شد مقام بلندي داشت ، و منزلت آن از حدود جزيرة العرب هم تجاوز كرده و در دل همه ملل راه يافته بود ، و به زيارت آن دلبستگي داشتند و به مقدس بودنش معتقد بودند ، مصريان قديم شهرهاي حجاز را بلاد مقدسه مي ناميدند و يهود و نصاراي عرب آن را محترم مي دانستند و درآن مراسم عبادت را به كيش خود انجام مي دادند .

اين بود مقام خانه كعبه پيش از ظهور اسلام . احترام خانه در زمان جاهليت مانند ندارد و در عالم وجود بي نظير است ، جز بيت المقدس كه مورد احترام مسلمين و يهود و نصاري است ، گرچه در آنجا براي هر يك جايگاهي مخصوص براي عبادت است ، با اين تفاوت كه امروز خانه كعبه بر دين باني و معمار و پايه گذار خود ( حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) ) كه دينش يكتاپرستي و توحيد حقيقي است احترام مي شود ، و گمراهي بت پرستان و تصرفات هواهاي نفساني در آن رخنه ندارد ، در صورتي كه بيت المقدس از صورت ها و مجسمه ها پر است .

پس از پيامبر خدا عيسي ( عليه السلام ) ، در مدتي كوتاه ابطال شريعت توحيد و خواندن ملت به خدايان سه گانه و سرّ اثانيم و صورت و مجسمه پرستي پديدار شد ، نصاري آنها را در معابد خود به نام مسيح مي گذارند ، و ديگر چيزي از يگانه پرستي و ديانت و رسوم شريعت آن حضرت را همراه ندارد .

فصل بيست و سوم : مشكلاتي كه در گذشته حاجيان داشتند

راه حاجيان به سوي كعبه معظمه ، تا ده ها سال پيش داراي سختي و خطر فراواني بود و از ناهمواري راه وطول سفر رنج ها مي بردند ، و از اعراب نجد و حجاز و اشرار آن سامان گرفتار فجايع و هراس ها مي شدند كه جا داشت كودكان از ديدار آن پير گردند ، و تصور آن بسيار ناگوار و دشوار است ، در راه حج گرفتاري هاي سفر و سختي هاي طبيعت چنان بود كه بسياري از حاجيان را به علت سوزش گرماي تابستان و سردي زمستان و خشكيدن آب چاه ها در آن بيابان سوزان باد فنا مي گرفت و بسيار اتفاق مي افتاد كه سيل هاي ناگهاني ايشان را فرا گرفته و گروهي رااز ميان مي برد و از آن جمله است سيلي كه درسال 1196قمري نيمي ازحاجيان مصري را در ميان مكه و مدينه با خود برد و نابود كرد ، و منازل بين راه طولاني بود و رنج و زحمت بسيار داشت و موجب بيماري ، و مرگ آور بود ، و اين منازل را با شترسواري مي پيمودند ، در حالي كه زير دست كساني بودند كه به ايشان رحم نكرده و از كشتن آنان باك نداشتند و خون و مال حاجيان را حلال مي دانستند .

چون حاجي از خانه خود براي حج خارج مي شد با خانواده اش چنان وداع مي كرد كه گويي آخرين ديدار ايشان است ، و در بيابان هاي عربستان و حجاز بر مال و جان و آبرو و ديگر جهات خود ايمن نبودند .

هنگام كوچ كاروان و بار افكندن ايشان ، از طرف شترداران دزدي بسيار مي شد ، و بسيار اتفاق مي افتاد كه شتردار يك حاجي با شتردار حاجي ديگر تباني مي كردند و با هم قرار مي گذاشتند كه يكي حاجي خود را به جار و جنجال مشغول كند و ديگري مال او راببرد ، و حاجيان هم سفر مي بايست شب ها به نوبت براي حفظ جانشان پاسداري كنند ، پاسدار مي بايست در آن هنگام پيوسته سخناني مانند « دور شو ، دور شو » با صداي بلند و با فرياد بگويد .

بيشتر اوقات حاجيان در ميان همان جايگاه خود قضاي حاجت مي كردند ، و كسي كه به كناري مي رفت بايد رفيقي در هنگام قضاي حاجت او را پاسباني كند وگرنه اتفاق مي افتاد كه عربي با عصايي محكم و كوتاه بر سر او مي كوفت كه جان از كالبدش خارج مي شد ، و در آن هنگام او را برهنه مي كرد ، يا اينكه هميان او را از كمر يا بازويش جدا مي نمود و مي برد و همين كه يارانش متوجه نبودن رفيقشان مي شدند به جستجو بر مي خاستند و پس از مدتي جنازه او را مي يافتند و همانجا به همان حال به خاكش مي سپردند يا اينكه او را بيهوش مي يافتند و به درمانش مي پرداختند ، و كمتر كسي بود كه از آن ضربت نجات يابد و جان به سلامت برد ، بسا شترداران شتراني را در ميان راه از صف كاروان به عنوان اصلاح هودج و بار آنها جدا مي كردند و همين كه كاروان دور مي شد شترها را مي خوابانيدند و ناگهان به جان حاجيان مي افتادند ، و آن بيچارگان هر چه فرياد مي زدند فريادرسي نبود ، و هر چه را حاجيان داشتند ربوده و به غارت مي بردند و بسيار مي شد كه ايشان را مي كشتند و شترهايشان را برداشته به هر جا كه مي خواستند فرار مي كردند .

محمد لبيب بتنوني در سفرنامه حجاز خود ، به مناسبت گفتارش در گرد آمدن حاجيان در وادي عرفه و بسياري جمعيت و تزاحم آنان به نحوي كه رفتن به هر سمتي كه انسان بخواهد اگر چه براي قضاي حاجت باشد دشوار است ؛ با اينكه آن صحرا پهناور است و همه حاجيان مي توانند با كمال آسايش اقامت كنند ، چنين آورده است :

« بسا اين تزاحم را سبب ديگري است و آن ترس از عربهايي است كه از وسعت آن مكان براي چپاول و ربودن و غارت كردن ، سوء استفاده مي كنند » .

ناامني به حدي بود كه اهل مدينه منوره هرگاه قصد حج مي كردند ناچار بودند به صورت دسته جمعي درآيند و هر دسته اي كارواني شده و در پناه يكي از بزرگان شايسته خود روانه مي شدند ، و بر همين قياس گروهي ديگر اين كار را انجام مي دادند ، و هر كارواني را رَكب مي ناميدند ، و مي گفتند ركب فلان كس در فلان روز وارد مكه شد يا از مكه كوچ كرد و بازگشت ، و حال اهل مكه هنگامي كه در ماه رجب يا اندكي پيش از رسيدن آن به زيارت مدينه مي رفتند بر همين منوال بود ، چه مردم مكه در اين ماه به مدينه منوره توجه كامل دارند و گروه زيادي براي زيارت به آنجا مي روند . و بسيار مي شد كه اختلافي ميان اشراف مكه ، يا جنگي ميان عشاير نجد ، يا جنگي ميان ايشان و اشراف مكه ، يا اختلافي در ميان پيروان مذهبي و مذهبي ديگر از مذاهب چهارگانه رخ مي داد ، بدين سبب پس از آنكه حاجيان با هزاران اميد و آرزو نزديك مكه يا مدينه مي رسيدند درها بروي ايشان بسته مي شد ، و بر سختي هايي كه در سفر به ايشان رسيده بود دشواري هاي ديگري اضافه مي گشت ، و ناچار با عدم موفقيت در انجام مناسك حج يا زيارت حضرت رسالت ( صلّي الله عليه وآله ) به شهرهاي خود باز مي گشتند ، البته در صورتي كه از دست آن مردم آشوبگر و در هم ريخته و غارت و چپاول آنها جان و مال خود را نجات مي دادند .

نخستين چيزي كه براي حاجيان هنگام رفتن به سوي مكه معظمه و انجام فريضه حج اهميت داشت همانا آماده كردن اسلحه براي امنيت و آرامش خود بود ، چنانكه گويي به دار الحرب مي روند نه بدان خانه اي كه خداوند متعال به احترام آن بر جان انسان و حيوان وگياه و درخت امان بخشيده است .

بتنوني درباره حاجياني كه از راه مصر در زمان قديم به حج مي رفتند گفته است :

« همه پيش از ماه مبارك رمضان در قاهره اجتماع مي كردند و از راه بيابان يا از راه رودخانه نيل (99) به قوص (100) مي رفتند و 640 كيلومتر راه را در مدت بيست روز طي مي كردند ، سپس كاروان هاي حاجيان از آنجا در بيابان عيذاب (101) پانزده روز ديگر مي رفتند و 120 كيلومتر راه را طي نموده تا به قصير (102) كه در كنار درياي سرخ است مي رسيدند ، و قصير در سابق بندرگاه مصر شرقي بود و اهميت آن به اندازه بندرگاه سوئز (103) بود و قصير در تصرف عرب بجاه (104) بود ، كه شتردار و متصدي حمل حجاج در صحراي عيذاب مي شدند ، و بي اندازه بد اخلاق و پست خو و بي رحم و جفاكار بودند ، و بسا زشت كاري و پليدي آنان به اين حد بود كه مجراي آب را از راهي كه كاروان مي رفت تغيير مي دادند تا ايشان از تشنگي هلاك شوند و هر چه همراه آنان بود متصرف مي شدند .

حاجيان مدت يك ماه در عيذاب در انتظار فلكه ها كه ايشان را به جدّه مي رسانيد مي ماندند ، و فلايك آن را جلابا نيز مي گويند و مفرد آن فلكه و جلبه است كشتي هاي كوچكي هستند كه ساختمانشان سست و غير محكم است و بادبان بيشتر آنها از بوريا بوده و صاحبان آنها به حاجيان ستم مي نمودند . و بيشتر از ظرفيت كشتي سوار مي كردند ، و اكثر اوقات آن كشتي ها ميان دريا با سرنشينان خود غرق مي شدند و قرباني مطامع آن اشرار مي گرديدند ، و هر كس كه عمرش باقي بود پس از دو هفته به جدّه مي رسيد ، و در اين مدت گرفتار تحكّم ناخدايان و وزش بادهاي سخت و امواج خروشان آب و دگرگوني وضع هوا بود .

اين راه از قرن اول پيوسته تنها راه حجاج مصر بود تا اينكه در سال 645 قمري شجرة الدّر (105) با كاروان حجاج براي اولين بار از راه عقبه(106) به مكه سفر كرد ، و اين راه اهميت پيدا كرد و از اين راه مدت چهل روز به مكه مي رسيدند . تا اينكه راه آهن قاهره به سوئز كشيده شد ، و كانال سوئز حفر گرديد ، وعبور كشتي هاي بخاري در درياي سرخ فراوان شد .

امروز حج رونده مصري با راه آهن به سوئز مي رود و از آنجا از راه دريا به جده مي رسد و با كمال راحتي در كمتر از يك هفته وارد مكه مي گردد . »

جده كه مرز ساحلي و در كنار درياي سرخ واقع است مسافت آن تا مكه حدود 40 كيلومتر و بسيار گرم و سوازن است .

اين شرح حال مختصري از وضعيت حجاج مصري بود ، و از اين بيان احوال مردمان شهرهاي دورتر را كه از غير راه مصر به مكه مي رفتند مانند مردم ايران و افغانستان و تركستان خصوصاً از قسمت هاي شرقي و شمالي و مردم ساير شهرها را با آن دشواري ها و ناامني و انحصار مركب به چهارپايان به نظر آوريد .

به هر حال سختي ها و رنج هايي كه به روندگان حج از هر كشوري در سرزمين نجد و حجاز مي رسيد قابل تحمل نبود ، و از شقاوت و كردار زشت و پليد اعراب آن منطقه تعجب مكن ، چه اينكه رَضْوي از كوه هاي معروف عربستان است و شعرا نام آن را در اشعار خود آورده اند ، و در اشعار پيشينيان از عرب بسيار ياد شده است ، و در دعاي ندبه هم آمده است ، و پيوسته بسياري از عرب ها به نام اين كوه طرب انگيزي مي كنند و سرود مي خوانند چنانكه به نام « جبلي نعمان » (107) مي سرايند ، و رَضْوي كوهي است كه در مقداري از راه مدينه به سوي ينبع (108) امتداد دارد .

محمد حسين هيكل كه در زمان حكومت وهابي ها در حجاز ، در سال 1355 قمري به حج رفته ، در سفرنامه حجاز خود چنين مي گويد :

يكي از آشنايان در حجاز برايم داستاني درباره رَضْوي ياد كرد كه هراس بي پايان در من برانگيخت ، و آن داستان اين است كه وزير دارايي وهابي ها چند سال پيش به رَضْوي رفت ، و نيروي نظامي هم با خود برد تا اينكه به قله كوه رَضْوي برآمدند و چيز عجيبي ديدند ! در آنجا ديدند مردمي وجود دارند كه در تمام عمر خود از كوه فرود نيامده اند ، و پائين آمدن از كوه را گناه و شرمساري بزرگي مي پندارند ، و اگر به چيزي در دشت محتاج شدند بايد پيروان و زيردستان ايشان از كوه فرود آيند ، و همچنين مشاهده كردند در بالاي كوه مانند درندگان در شكاف ها و غارها زندگي مي كنند و اگر يكي از ايشان به شكاري يا پاره اي از كشتاري دست مي يافتند آن را ربوده وبه غار مي گريخت و پناه مي جست ، مانند حيوان درنده اي كه شكاري يافته ، به خوردن آن مي پرداخت و كسي كه مي خواست در آن شكاف وارد شود مانند گرگ و پلنگ با پا به او لگد مي زد و از خود دفاع مي كرد ، آيا كسي چنين زندگاني را در نزديك شهر مدينه باور مي كند و در لوح ذهن تصور مي نمايد ؟ با اينكه مدينه و حدود آن به محيط تمدن بيش از بسياري از مناطق نجد وحجاز پيوستگي دارد .

يكي از وقايع اسف انگيز و حزن آور حادثه اي است كه در كتاب نامبرده نوشته شده است و آن اين است كه در سال 1200 هجري اميرالحاج مصري برخي از دزدان حرب (109) را در مدينه دستگير كرد و گونه آنها را داغ نمود و فرياد آنها بلند شد ، قبايل حرب به آنها پيوستند و بر امير الحاج يورش بردند ، او با قشون خود گريخت ، و حاجيان اسير آنها شدند و تا آخرين نفر ايشان را كشتند و هر چه را داشتند از جامه و ذخيره به يغما بردند .

اين همه پيش آمدهاي ناگوار و دلخراش براي روندگان به زيارت خانه محترم خداوند تعالي وجود داشت ، ليكن مسلمين به واسطه كمال يقين و نيروي ايمان و دين از حج باز نمي ايستادند و از آن دست بر نمي داشتند و آن سختي هاي جانسوز كه نمونه اي از آنها ذكر شد مانع ايشان نمي شد ، و از صدر اسلام تا كنون شنيده نشده كه مسلمانان در انجام اين عبادت مهم مسامحه نموده باشند .

نقل شده است كه در سال ( 645ق ) فتنه و آشوبي بين اشراف مكه براي امارت و فرمانروايي آنجا به پا شد و بدان سبب كسي موفق به حج نگشت .

امروز ، همه وسائل آرامش و آسايش و بهداشت براي حجاج فراهم است ، و از هر نقطه زمين وسائل نقليه از انواع ماشين و هواپيما و كشتي و خطوط راه آهن مهيا و آماده است ، و از هر جهت قابل مقايسه با مركب هاي سابق نيست .

پرچم امن را مشاهده مي كني كه در سراسر آن بلاد مقدسه گسترده و در حال اهتزاز است ، و امروزه رونده به سوي حج را مي بيني كه در آن سرزمين با كمال اطمينان جان و مالش در امان است ، و عمل واجب خود را در حالي كه دلش از آرامش و قرار آكنده و روانش شاد و سرشار است انجام مي دهد .

فصل بيست و چهارم : انتظار از دولت هاي اسلامي

همانا سفر براي حج و رسيدن به حرمين شريفين مكه معظّمه و مدينه منوّره ـ اگر چه امروزه آسان شده ، و به هيچ وجه شباهتي ميان وضعيت امروزه و گذشته نيست ـ ولي نظر به اينكه شايد گاهي مشكلات عمومي و خصوصي ديگري پيش بيايد كه موجب فتنه ها و نگراني ها شود و باعث بر افروختن آتش هاي كينه و برانگيختن دشمني هاي بيجا گردد ، انديشه استوار و عاقبت بيني مقتضي است كه براي هر آشوبي پيش از وقوع آن تدبير نمود و جلوگيري كرد .

از همه حكومت هاي كشورهاي اسلامي انتظار و اميد داريم كه در تنظيم كاروان هاي حاجيان ، و شئون زيارت كنندگان خانه محترم الهي با هم كمك كنند ، و آنچه مايه آسايش و بهداشت آنان است زير نظر گيرند ، و بر آن همت گمارند و قيام نمايند و جداً مراقبت كامل داشته باشند ، و براي اين امر مهم اشخاص با تقوي و خيرانديش و مهربان انتخاب كنند ، كه پاكدامن و از هرگونه آزار و اذيتي نسبت به حاجيان بركنار باشند و بدخوي و بدزبان و سنگدل نباشند ، حكومت ها بهترين سپر آهنين و حصار پولادين هستند كه مسلمانان در راه انجام فريضه حج بدان پناه مي برند ، و ايشان بايد با تمام نيروي خود از حقوق آنان دفاع كنند ، و در نوازش و آرامش ملت بسيار دقيق و ساعي باشند و از عطوفت و خشم خداوند توانا هيچ گاه غفلت نورزند .

امروز روح غرب زدگي و فرنگ مآبي در ملوك مسلمانان و امراء و فرماندهانشان نفوذ كرده ، و اين روح پليد وظايف شريفه را از وجودشان سلب نموده و آنان را از يكديگر پراكنده و بيگانه ساخته و احساساتشان را خاموش و عواطفشان نابود گشته است .

نيرنگ هاي بيگانگان آن ها را به پراكندگي كشانيده ، و خوش نمايي ها و ظاهرهاي فريبنده شان اين جماعت را تهديد نموده و كور و كر ساخته است .

به همين جهت روح استقامت از جماعت مسلمانان رخت بر بسته ، و ستون هاي ايمانشان سست گشته ، چون مردم پيرو بزرگان خود هستند .

مسلمان غيرتمند چون بنگرد و سرپرستان خود را ببيندكه مانند بندگان و شكست خوردگان باشند ، با اينكه گذشتگان ايشان فرمانده و سرور بودند ، افسوس ها در سينه اش انباشته و دريغ ها در دلش به فشار آمده و دانه هاي اشك از ديدگانش روان مي گردد .

به پروردگار عزيز سوگند ، اكنون قلم در دستم مي لرزد و اشكم روان و سينه ام از اندوه سوزان است چه خوب و شايسته است كه فرمان روايان اسلامي و كساني كه افتخار سروري بر مردم مسلمان دارند ، از خواب غفلت بيدار بوده و پرده سياه بي خبري را به كناري افكنده و همه با دل هاي پاك و بي آلايش در راه خداشناسي و يكتاپرستي گام بر دارند ، و براي ياري و نگهداري و پشتيباني از حريم مقدس و به دست آويزي كه گسيختگي نيست متمسك شوند ، و عنايت بي پايان خداوند مهربان و لطف حضرت پروردگار بينا و توانا ، در كالبد ايشان جاني نيرومند بدمد كه همتشان را بيدار و همه را هم آهنگ سازد و حس غيرت و گردن فرازي آنان را برانگيزد ، و انديشه ايشان را روشن و قوي و چراغ سينه شان را فروزان نمايد ، تا زمام و رشته مصالح امور ملت را بادلي لبريز از شوق و عشق و عزمي استوار در دست بگيرند ، و امتهاي اسلامي را از محنت ها و گرفتاري هاي فعلي نجات دهند ، و از آنچه رنج مي برند رهائيشان بخشند و مجد و ارجمندي ديرين خود را بازگردانند .

آري چه خوب است كه از اين ورطه هولناك در آيند ، و مرداني داراي شرف حقيقي و احساس روحي گردند ، و به رهبري حق گرويده و از حريم آن دفاع نمايند ، و با دشمنان حق كه شب و روز براي تيره كردن انوار آن و ويران نمودن بنياد آن مي كوشند مبارزه كنند ، آن دشمناني كه هيچ دري براي فريفتن مردم نمانده مگر اينكه آن را كوبيده اند و هيچ برجي براي آزار و دشمني نمانده مگر اينكه بر آن بر آمده اند .

آري چه خوب است اگر با ساز و برگ ايمان مسلح شوند ، و به ستون هاي اخلاص متكي و خود را استوار و نيرومند گردانند ، تا چنان ياري و پشتيباني شوند كه به وهم نيايد و قابل توصيف نباشد ، و ببينند چگونه الطاف الهي نصرت و فيروزي به ايشان مي بخشد و اسباب عزت و آبرومندي بر ايشان مهيا مي كند .

آري چه خوب است اگر انديشه راستي و درستي و روح عدالت در نهادشان دميده مي گشت تا اعتقاد آنان به خداي تعالي قوت گرفته و در خدمت به اسلام كه دين رستگاري و يگانه پرستي است علاقمند و كوشا گردند .

در اين صورت خواهيد ديد كه چگونه پرچم اسلام افراشته و درخشندگي دين نمودار و سازمان حق كامل مي گردد ، و خواهيد ديد كه چگونه عناصر پراكنده اين امت فراهم و پيوست و يگانه باشند ، و مركز اجتماع و وعده گاهي در بلد الامين براي نمايندگان حقيقي ملل اسلامي به منظور مقاصدي كه به نحو تفصيل يادآوري شد به وجود آيد ، و در ميان ملل توحيد كه از يكديگر دور و جدا و پراكنده هستند وسيله ايجاد وحدت كامل گردد ، چنانكه گويي با آن همه دوري از يكديگر بهم آميخته و فشرده و به منزله اعضاي يك تن مي باشند ، و در اين صورت خواهيد ديد كه چگونه همه ارجمند و داراي شأن و عظمت خواهند بود « و به سوي خدا است مرجع هر امري » (110) در خاتمه اين رساله همه مسلمانان را مخاطب قرار داده و سخناني چند عرضه مي دارم :

همانا محمد ( صلّي الله عليه وآله ) پيغمبر خداوند تعالي است ، پروردگارش به راستي او را فرستاده و بزرگ ترين معجزه و فرخنده ترين طالعش اين بود كه مومنين و گرويدگان به خداوند يكتا را چون سازماني آراسته پيوسته و فراهم ساخت . و هر كه در اين سازمان ، اندك خللي پديد آورد مانند كسي خواهد بود كه قرآن كريم را پشت سر انداخته و با خدا و رسولش دشمني كرده . اسلام براي گروهي به خصوص نيامده و امتي را مخصوص خود نگرفته و قرآن براي قومي در برابر قوم ديگري نازل نگشته ، اسلام حقيقي منكر جدايي ها و بدعت ها و مخالف با عصبيت هاي خشك و بي مزه است . تمايلات و امتيازات زيان بخش و ساز و برگهايي كه از بوالهوسان بر اركان دين و مذهب مقدس اسلام افزوده شده زشت مي شمارد . قرآن براي هم آهنگي و توحيد كلمه در يگانه پرستي حضرت سبحان نازل گشته است .

از بزرگترين تعليمات پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) اين است كه : مردمي بر مردمي و هم چنين عرب بر عجم بر يكديگر برتري ندارند و سفيد پوست و سياه يكسانند و كسي را بر ديگري امتيازي جز به پرهيزگاري و كردار نيك نخواهد بود : « همانا گرامي ترين شما نزد خداي تعالي پرهيزگارترين شما است » (111)

اين وحدت كلمه براي ملل توحيد همان نكته اساسي و گوهر سياست اجتماعي است كه بايد آن را نگه داشت ، ويكديگر را در راه آن كمك و ياري كرد و براي آن كوشيد و قيام نمود .

اي بندگان خدا از خدا بترسيد و با خدا باشيد در همكاري براي حفظ جامعه توحيد ، و تمسك به رشته هاي محكم و متين قرآن مجيد و استفاده كامل از دستورات آن ، و در برافكندن عادت هاي زشت عصر جاهليت و عصبيت هاي پليد ، و چشم پوشي از اختلافات ساده و تشعّبات عرضيّه بي اهميت همت گماريد و خدا را منظور داريد ، اي بندگان خدا و اي جامعه اسلام و پيروان قرآن وحدت كلمه داشته باشيد ، و هدف هر مسلماني را يگانه پرستي حضرت پروردگار سبحانه و تعالي بدانيد ، و از دشمني و جدايي بپرهيزيد و قدر نعمت را دانسته و آن را دريابيد ، چه همانا دين همه ما اسلام ، و كتاب همگي قرآن كريم ، و قبله همه كعبه معظمه ، و پروردگار همه ذات اقدس يكتايي است كه شايسته پرستش جز حضرت او نيست ، مقدس است نام هاي او و برتر است سروري و بزرگواريش ، اين است پند و نصيحت من ومنتهي آرزو و اميدي كه از هر مسلمان دارم .

درخواست از حضرت منان

اي پروردگار همه پرورش دهندگان ، اي سيد و مولاي همه بندگان ، اي گرداننده دل ها و ديده ها كه به آنچه بخواهي مي گرداني .

اي پديدآورنده شب ها و روزها كه هريك را از ديگري بيرون مي آوري .

اي بخشنده و مهربان بر آفريدگان ، اي خدايي كه در كمينگاه ما هستي ، و مي شنوي و مي بيني و از فراز در منظر اعلي مي نگري ، اي برآورنده و پاسخ گوي درخواست هاي بيچارگان ، اي پناه نيازمندان و بينوايان .

اي پروردگار خانه محترم و هر زميني كه زيارت كنندگان خانه ات در آنجا احرام مي بندند يا از احرام بيرون مي آيند .

اي پروردگار مواضعي كه عبادتگاه حاجيان است و به مزيد شأن و منزلت مخصوص فرموده اي ، اي آفريننده مني و عرفات و مشعرالحرام ، اي خداي ركن و مقام ، اي خداي بهترين رهبران و جهانيان ، محمد ( صلّي الله عليه وآله ) خاتم همه پيامبران .

بار خدايا مسلمانان را در راه حق و هدايت ياري فرما و دل هاي آنان را در پيرامون كلمه توحيد متّحد بنما ، و به هر چه نزديكتر به تقوي است ايشان را موفق دار .

خدايا پراكندگي آنان را جمع كن و به اصلاح آور ، و خون و ناموس شان را به لطفت حفظ فرما ، و رسيدگي به كارهايشان را به نيكانشان واگذار و فرماندهي آنها را به دست بهترين شان بسپار .

بار خدايا ايشان را نيرو و شوكت عطا فرما و دشمنانشان را خوار و نابود نما ، اي معبود به حق و چاره ساز بندگان ، خواسته ما را اجابت كن و ما را به مسؤول خود برسان .

پروردگارا از فقدان پيغمبرمان به درگاهت شكايت مي نمائيم ، و از فشار ناملايمات زمان ، سختي روزگار بر ما ، و پيدايش آشوب ها و حوادث ناگوار ، و بسياري دشمن داخلي و خارجي و كمي جمعيتمان به تو پناه مي آوريم .

پروردگارا به گشايشي در مشكلات ما ، اندوه را از ما دور ساز ، و به نصرتي كه به نور جلالت پشتيباني شود ما را خوشنود فرما ، بار خدايا از نيرنگ هاي دشمنان و بندهاي فريب دهندگان و دام شيطان صفتان ما را برهان ، و كسي كه با ما مكر كند با او مكر كن ، و اثر بدانديشي به ما را متوجه خود بد انديشان نما ، و دل هاي ايشان را بترسان و قدم هايشان را بلغزان .

پروردگارا آنان را به انديشه ها و كردارهاي بدشان آشكارا وناگهان گرفتار و نابود گردان ، تا هر حقي به جلوه در آيد و عدلي نباشد مگر اينكه بدرخشد و پرچم دادپروري گسترش يابد .

خدايا ما را كافي و بس است كه تو سرپرست ما باشي و يار و ياور ما گردي ، كه تو بهترين مولي و ياري كننده هستي .

جملات ذيل منسوب به جناب عبدالمطلب است هنگام آمدن ابرهه سمت مكه به قصد خرابي خانه كعبه :

خداوندا ، معبودا ، بنده تو نگاهدارنده بار و بنه خود است ، آستان هايت و فرودآمدگان در آنها را كه در فرودگاه مهر و لطف تو زانو به زمين زده اند ، تو خود نگهدار و حمايت فرما ، مبادا صليب و چليپاي ترسايان و نيرو و توانايي دشمنان بر نيروهاي تو چيره شود و غالب گردد .

بار خدايا تو را سوگند مي دهم و به حرمت سرور پيغمبران و شريف ترين گذشتگان و آيندگان و برگزيده ات از همه بندگان ، به تو توسل مي جوئيم آنكه او را چراغ درخشان هدايت ، و بشارت و بيم دهنده و امين بر وحيت ، و براي مسلمانان نعمت و براي همه عالميان رحمت قراردادي . تو را به حق او و به عترت و خاندانش آنانكه داراي مقام عصمت و مطلع انوار محبت و هدايت و سرچشمه جويبار و صايت و امامتند ( صلوات تو بر او و ايشان باد ) و به آبرويي كه در پيشگاه تو دارند .

بارالها زيارت خانه محترمت و زيارت قبر پيغمبرت ( صلّي الله عليه وآله ) را نصيب ما فرما و ما را از حاجياني كه حجشان مقبول و سعيشان مشكور و گناهشان آمرزيده و سيّئاتشان از دفتر اعمال زدوده شده محسوب نما ، و ما را از شكر گزاران نعمت هايت و يادكنندگان الطافت بگردان ، و از آستانه ات نااميد برمگردان ، و از ما به اعمال زشتمان در روز قيامت بازخواست نفرما ، و ما را از باران رحمت و مغفرتت بهره مند ساز و به لطف عميمت ببخشاي .

اي پروردگار بزرگ و بخشنده ، اي خداوند كريم و آمرزنده . اي تكيه گاه استوار ، اي همسايه نزديك و يار و دلدار ، اي معبود به حق و يقين ، اي پروردگار خانه آزاد و  نخستين (112) ، اي خداي مهربان و غمخوار بندگان ، ما را از گرفتاري ها و پريشاني ها برهان و بندهاي دشوار آن را بگشا ، و آنچه كه توانايي آن را نداريم ما را كفايت نما ، واز هر اندوه و بيچارگي و سختي احوال نجات ده و رها فرما ، اي آفريدگار با عظمت و يكتا ، اي خداي بخشنده و دانا .

ستايش خداي تعالي را در آغاز و انجام ستايشي پاينده و سپاس حضرتش را سپاسي جاويد و پيوسته ، به اتمام رسانيد آنچه را كه در نظر داشت از بيان فلسفه حج بنده محتاج به لطف و عنايت الهي .

محمد بن محمد علي امامي نجفي خوانساري

شب يكشنبه 12 جمادي الاولي

1368 قمري