فلسفه و اسرار حج

آية الله محمّد امامی نجفی خوانساری (رحمه الله)

- ۲ -


فصل چهارم : حج ، راز زندگي

اجتماعات اسلامي و نظاماتي كه جهات روحي در آنها بيشتر است بسيارند ، و جملگي به منتهاي دقت رسيده ، و شرايع گذشته آنها را آرزو مي نمايند و به آنها رشك مي برند . و همانجا در ميان آن نظامات كه قوانين و موضوعات آن مرتب و آراسته است ، نظام حج را مي بيني كه جلالش روشن تر و اثر آن در نفس بيشتر است ، زيرا حج براي كمال توحيد و اخلاص ، و نجات روح از آنچه تباه كننده او است ، و براي زيادي رفعت و نيرو و بينايي و پاكي و راستي و مهرباني و لطف و همكاري بزرگترين عامل و مؤثر است ، و آن انديشه ، شريك كردن نيازمندان در مال ، انفاق در راه خداوند ـ اگر چه به تمامي ثروت انسان باشد ـ و قرباني نمودن ، اگرچه نزديك ترين كسان شخص باشد ، در راه مقصودي عالي كه همان تحصيل رضاي حق و خشنودي ذات اوست را در نفوس برقرار و جاي گير مي نمايد ، و آنها را از نظام زندگي عادي رهايي داده و به نظام ديگري كه در نزد پروردگار بهتر و باقي تر است راهنمايي و هدايت مي كند .

كسي كه به اين نظام پيوست ، و با اين نظام خداي يكتا را عبادت نمود ، و به مقاصد گوناگون اين نظام دانايي كامل يافت ، كثرت مال و فرزند و خويشاوند و قدرت مقام و فرمانروايي و قدرت هاي شيطاني و استعمارگر و جنايتكار شرق و غرب و هيچ نيروي ديگري از بزرگ ترين نيروهاي جهاني بر او تسلطي نخواهد يافت .

حج در برابر كبر و نخوت آدمي ايستادگي نموده و از آن جلوگيري مي كند ، و راز آزادي را در جامع ترين معاني آن آشكار مي سازد ، و به فرمانبرداري آفريدگار و فروتني براي او نه براي بندگان او انسان را دعوت مي كند ، و مساوات حقيقي با ديگران و برابري كامل در پيشگاه احديّت ، و مقدم داشتن معني بر لفظ و زندگي ساده و طبيعي ، و رهايي مطلق از همه بندها و انديشه هاي پوچ و بي مغز مي خواند .

حج نااميدي را به اميدواري ، و پراكندگي دل ها را به اطمينان و اعتماد به خداوند متعال ، و سركشي مطامع فردي را به پاكي نيت در عمل براي رضاي حضرت پروردگار تبديل مي كند ، و هيچ چيزي در تزكيه نفوس و قوه تأثير در دل ها مانند حج نيست .

بجاي آورنده حج باز مي گردد ، در حالي كه راز زندگاني را فرا گرفته و به خوبي دريافته ، و او در برابر خداوند عزّ و جل فروتني كننده است ، و با تمامي اركان وجودش به درگاه او روي آورده ، و بجا آورنده حج بر نمي گردد مگر اينكه از سروران راستي و درستي و فرستادگان هدايت و دعوت كنندگان به اخلاق و ياري كنندگان خوبي و نيكويي خواهد بود . زنده باد اسلام و احكام متين و ارزنده آن .

اسلام چنانكه دانستي مقصودي ندارد جز دعوت و ترغيب مسلمين به ايمان و زندگي پاكيزه ، و رشد معنوي كه قوي ترين سلاح جنگي و كاملترين اسلحه اخلاقي و ادبي است .

حج عبارت است از تربيت دقيق نفساني و پرورش جسماني و تربيت ادبي و پيشرفت هاي اجتماعي و بيداري روح سياسي و تكامل تربيت ديني به رساترين وجهي كه ممكن است تصور شود و عالي ترين نحوي كه امكان اعتبار دارد . و آن نظامي است كه به راستي درهاي يكتاپرستي و ايمان به خدا را به روي اشخاص كم هوش و كم خرد مي گشايد ، و حس حق شناسي و تحكيم مباني ايماني را با همه دقايق و حدود آن بر سركشي طبيعت تفوّق مي دهد .

اجتماع صدها هزار نفر از تمام نقاط زمين در عرفات در حالي كه دنيا را فراموش كرده و هوس ها را پشت سر انداخته اند ، همه با يك طرز فكر ايستاده ، و به يك طرف روي آورده اند ، نوع لباس همه يكسان است ، و به يك نظام مخصوص درآمده اند ، همگي به سوي خداوند يگانه روي آورده ، با كلمات آسماني و اشارات غيبي او را مي خوانند و به درگاه او تضرّع و زاري مي كنند ، به روش بندگي ايستاده ، و به سوي جلال و بزرگواري پروردگار گردن كشيده ، در حالي كه از او پايداري و هدايت را آرزو دارند و راهنمايي هميشگي را خواهانند .

نظامي است كه ناموس زندگاني اين امت را نگه مي دارد و تمام فضيلت ها و خوبي ها را فراهم مي سازد ، و از آسمان رحمت بركت ها را فرود مي آورد .

حج اكسيري است كه آيات قرآني آن را در بر دارد و قبلا جناب ابراهيم خليل ( عليه السلام ) به آن دعوت نموده ، و مانند آن چه در اسلام و چه در ساير اديان يافت نمي شود .

اي خواننده محترم از آنچه شرح داديم تعجب مكن ، و در همه قوانين الهي با دقت و احتياط كامل تفكرنما ، افرادي كه طريق ظلمت را پيش گرفته و به سرگرداني و تباهي مي روند ، روشني را به جز از سوراخ سوزن نمي بينند .

فصل پنجم : حج ، صفاي روح

هيچ حكم واجبي از احكام شريعت مقدس اسلام را نمي بيني مگر اينكه مقصود از تشريع آن تحقق فوايد اخلاقي است و مقصود اصلي و حكمت همه احكام در شرايع و اديان ، هدايت آدمي و آشنايي مردم است به حدود اعتدال و فرود آوردن آنان از اوج طغيان ، و زايل نمودن صفت تكبر و خودبيني از دل ها ، و پائين آوردن آنان از تخت هاي خودخواهي و بزرگ منشي ، و عادت دادن نفوس است به مروت و جوانمردي و برادري و برابري ، و سائر نتايج عاليه از ملكاتي كه مهرباني و الفت مي آورد ، و تحكيم روابط يگانگي انسان و تثبيت موجبات برادري را به عهده دارد .

فريضه حج در آنچه گفته شد تأثير فراوان دارد ، چه همانا خداوند متعال اوقات و مكان هايي را كه براي انجام حج مقرر فرموده ، به فزوني احترام و زيادتي ثواب « در صورت محافظت بر حدود و آداب آن » و سختي عقاب ( به ارتكاب محرمات ) اختصاص داده ، تا اينكه خودداري از ستم و طغيان و التزام به داد و احسان كه حج گزار ملتزم به آن بوده در او تاثير كرده و دوري جستن از ظلم و ستمگري و طغيان و سركشي ملكه او شود . و حج براي انجام دهنده آن نگهدارنده و وسيله توفيق است و براي نيكويي يا ستم نمودن ترازويي است مستقيم و در جلوگيري از بدي ها سدي است استوار .

آيا به آنچه كه در حال احرام ـ آن احرامي كه نشانه القا تعيّنات ظاهري است ـ بايد ترك شود توجه نداري ؟ مانند ترك ستم و دشمني و ظلم بر هر موجود زنده اعم از انسان و حيوان و دل بستگي به اقسام پوشاك هاي دوخته و علائم و نشانه هاي ظواهر دنيايي ، و ديگر چيزها كه بازگشت آن به جدايي و پراكندگي و تكبر و ناز و خودفروشي و برتري جويي و افتخارات بي پايه تباه كننده است و با ناموس و شؤون زندگي سازگار نيست .

از حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده كه فرمود : براي حج مبرور ( مقبول ) پاداشي جز بهشت نيست . پس به او عرض شد : اي رسول خدا ! موجب قبولي حج چيست ؟ فرمود : پاكيزگي در گفتار و اطعام طعام .

اشتغال انسان به كاري در پاره اي از اوقات گاهي عادت به آن كار مي آورد ، پس اگر در پاره اي از زمان يا مكان از گناهان دوري جست ـ و علت گريز او ترس از عقوبت سخت بود ـ آن دوري از گناه عادت او مي شود و به آن انس و الفت گرفته و جزء صفات طبيعي او مي گردد . اين اعتياد و خوي گرفتن ، علاوه بر آن است كه شخص خردمند از تباهي عملش دوري مي جويد ، و او را از پيدايش عيب و رخنه اي در آن نگه مي دارد ، و چون روان انساني بر دوست داشتن فضيلت و نيكي و دشمن داشتن فرومايگي و پستي سرشته شده ، پس اگر هنگامي فرمان خداي را به اميد ثواب به جاي آورد ، آن را به صدور معصيتي نابود نمي كند و از ارتكاب گناهان اجتناب ميورزد ، و همين انديشه خواننده او است به كناره گيري از معاصي و دوري جستن از گناهان ، بجاآورنده حج را مي بيني كه در حج خود به سوي خداي تعالي بازگشت نموده ، واعمال حج را تمام نمي كند مگر اينكه اعتقاد كامل به آمرزش خداوند متعال و بزرگواري او به محو گناهانش از نامه اعمال خود دارد . پس زماني كه به خانه خود بازگشت نمود از راه شر و تباهكاري دوري جسته و به راه فضيلت و راستي مي رود .

علاوه بر آن هرگاه بجاآورنده حج نفسش او را از راه هاي ستمكاري و اعمال پست و ناشايسته جلوگيري ننمايد ، به سرزنش ديگران و ملامت اين و آن دچار خواهد گرديد ، و همين سرزنش ها خواه و ناخواه موجب برگشتن وي از گمراهي و ضلالت خواهد شد .

آدمي را در دين مبين اسلام ، از فضيلت حج همين فايده نيكو كافي است ، و عمل حج در اسلام ، روان انجام دهنده را صفا و جلا مي بخشد ، و اخلاق او را پاكيزه و عقلش را كامل مي گرداند ، و او را در اجتماع عضوي سودمند قرار مي دهد ، بلكه براي تهذيب و پاكي نفس هيچ عامل حقيقي بهتر از تربيت حج نيست . پس حج براي نفوس شريره و سركش تربيت دهنده اي خوب و پاكيزه كننده اي نيكو است .

بسياري از خلفا و پادشاهان اسلامي در زمان هاي گذشته فريضه حج را انجام مي دادند . تا اينكه خودشان بدون واسطه بر حال رعيت و مردم كشورشان آگاه و واقف شوند و اين كار در سياست داخلي و خارجي كشورشان بزرگترين فايده را به ايشان مي رساند و اميد است كه فرمانروايان مسلمين فريضه حج را امري بزرگ بشمارند و جلال و عظمت آن را زنده نگه دارند ، تا بدان سبب خود و كشورهايشان زنده و استوار باشند ، چه همانا اگر ايشان اندكي از مقام خود تنزل نموده و به ميان دستجات مردم فرود آيند و با همه آنها اعم از دور و نزديك ملاقات كنند و آواز فقير و گريه نابينا را بشنوند و نياز شخص گرفتار و مقدار تأثّرات دروني مستمندان را ـ كه ديوار رفعت و عظمت پادشاهي از شناختن حقيقت حال ايشان حائل شده ـ دريابند و آشنا شوند ، هر آينه آنچه را كه بر ايشان واجب است نسبت به حال رعيتشان اطلاع كامل يابند ، و به عاطفه مهرباني متوجه شوند ، و به حالتي كه ستم رسيدگان به آن مبتلا هستند اندوهگين مي شوند و غمخواري نمايند و براي كمك به ناتوان و ضعيف و فريادرسي مضطر و بيچاره شتابند و كار كنند ، بزرگان و اعيان نيز در كارهاي خير از ايشان پيروي خواهند كرد ، و به آنچه در سرشت همه است از پيروي كساني كه برتري دارند به تقليد فرمانروايان رانده شوند ، و مردم به كيش پادشاهان خود هستند . اگر فرمانروايان مسلمين چنين باشند كارهاي رعيت اصلاح مي شود و استقرار مي يابد و به خوشي و آساني زندگي خواهند كرد و زمامداران و رعاياي ايشان در خوش ترين حالت و بهترين كيفيت قرار خواهند گرفت ، و اين همان نيك بختي است كه فرمانروا و رعيت در آن سهيمند .

با اين حقيقتي كه شرح داده شد ، چگونه خواهد بود هنگامي كه پادشاهان با بيچارگان ، و بزرگان و اعيان همگي با ناتوانان در پيشگاه عرش خداوند يكتاي عادل بايستند در حالي كه او را توانا و غالب بر همه چيز و همه كس دانند و از سخت گيري او ترسان و در برابر بزرگواري و عظمتش فروتن گردند .

فصل ششم : غنيمت حج

حج ، انجمني است بزرگ از گروه مسلمانان كه دانشمندان و سخن دانان و دارندگان حكمت و خداوندان بينش و معرفت در آن به پا خيزند ، ومردم را به راه يكتاپرستي و اخلاص و دادگري خوانند ، نادانان را دانش آموزند و جويندگان راه را هدايت و راهنمايي كنند . حضرت ختمي مرتبت ( صلّي الله عليه وآله ) جدي ترين مردم در راه دعوت به سلامت و گستردن آرامش بود . بزرگ ترين هدف پيامبر گرامي در دعوت ها و مجاهداتش بالا بردن كلمه توحيد و پايبندي عباد به حدود آن و خوي گرفتن آنان به اخلاق خداوندي بوده است .

روي آوردن مردم از هر سوي زمين در آن اجتماع مهيب با توجه كامل به دل ها و گوش هاي خود به هر سخني كه به ايشان القا مي شود ، باعث مي گردد كه از آنچه شنيده اند متأثّر شوند ، خصوصاً هنگامي كه به آنچه صلاح ايشان در آن است خوانده شوند ، پس هنگامي كه خطيب و سخنران ، مسلك هاي ديني و راه و رسم آن را براي ايشان توضيح مي دهد ، گفته هاي او را پذيرفته و فرمانبرداري از او خواهند نمود ، و اوامر او را گردن نهاده و از آنچه نهي كرده دوري خواهند جست ، و اگر ايشان را از حالات و چگونگي امت هاي دور از يكديگر آگاه ساخت و آنچه از عادات پسنديده و صفات نيكو و پيشرفت آنان در علوم و صنايع براي حاضرين شرح داد ، بدون هيچ شك و ترديدي اشتياقشان براي دنبال كردن روش آنان و استفاده از نقش هاي ايشان و سبقت گرفتن بر آنها برانگيخته مي شود و چون به سوي مردم خود برگشتند و در سرزمين هاي خود پراكنده شدند ، آنچه را فرا گرفته و دانسته اند براي برادران خويش بازگو نموده و انتشار مي دهند و ايشان را نيز تا حدود توانايي و كوشش خود هوشيار مي سازند .

علاوه بر اينها ، اجتماع مردم از هر نقطه زمين با بندگان نيكوكار و پيشوايان ديني و دانشمنداني كه به علم خود عمل مي نمايند ، با راهنمايي هاي ايشان قلوب كساني كه جوياي حقيقت و رستگاري هستند روشن مي گردد و با مشاهده مقام فضيلت و نيكي و برتري ايشان ، اشخاص بي خبر و غافل آگاه و بيدار و پيرو حق شده و راه هدايت و رستگاري را پيش خواهند گرفت و به ارشاد و دلالت ايشان جوينده راه حقيقت و درستي خوشنود شود ، و به نور هدايتشان روشني دل ها فزوني يابد و به بركت ايشان يقين در قلوب عامه مردم استوار ، و به ديدار و گفتار آنان دردهاي ناداني و ترديد در عقايد حقه ريشه كن و نابود گردد ، و فايده هاي حاصل از بركات وجودشان در راه نيكويي و درستكاري و اصلاح دنيا و آخرت غنيمتي است بسيار با ارزش .

ولي جاي تأسف است كه هميشه حيله هاي شيطاني و بزه كاري ها مواضعي را كه دين هموار كرده خراب و دل هايي را كه به صلاح آورده است تيره مي كند ، خداوند عز اسمه فرموده : « و از بندگان من اندكي سپاسگزارند . » (21)

از توجه خاطر و دايره فكر و انديشه ات دور مباد كه حضور در آن امكنه عبادتي و ديدن مناسك حج و مظاهر ديني نفس را به خوبي آگاه مي كند و به ترس از خداوند و شناسايي او وامي دارد ، و اولياي پيشين خداوند يكتا و دوستان نيكوكار او را به ياد مي آورد ، و از سرگذشت پدر بزرگوار ما آدم ( عليه السلام ) ( پناه بردن به خداوند تعالي پس از فرود آمدن از بهشت ) و جناب ابراهيم خليل ( عليه السلام ) ( زماني كه به كشتن فرزندش اسمعيل ( عليه السلام ) آزمايش شده ) و آنچه به هاجر مادر اسمعيل گذشته آگاه مي گردد .

پس بيننده آن اماكن مقدسه به آنان اقتدا مي كند و در خوار شدن پيشگاه خداوند متعال به آداب ايشان مؤدّب مي گردد و به اخلاق نيكان خوي مي گيرد و به سنن و روش هاي آنان گام بر مي دارد و اميدوار مي شود كه به ايشان بپيوندد و در زمره آمرزندگان درآيد و از بستگان آن دسته در پذيرفتن بندگي به شمار رود .

زيارت مكّه معظّمه ـ خداوند متعال شرافت آن را زياده فرمايد ـ آن سرزميني كه سيّد رسل و خاتم انبياء و هاديان سبل در آن متولد شده و در آنجا نيز مبعوث و برانگيخته گشته ، و پاهاي با شرافت آن بزرگوار و ديگر پيامبران ـ درود بر ايشان باد ـ بر بيشتر جاهاي آن رسيده و در آن قدم نهاده اند و فرشتگان مقرب و جبرئيل امين در آن شهر مقدس بر آن پيامبر گرامي و بر ابراهيم خليل الرحمن كراراً فرود آمده اند ، يادآوري روشن ، و اطلاع كامل خواهد بود ، بر شهري كه سيد فرزندان آدم و تكميل شده در دانشگاه الهي در آنجا به مقام رسالت رسيده ، و از آنجا تعليمات عاليه او شروع و گسترش يافته ، همان شهري كه مهبط وحي و قرآن كريم است ، آن قرآني كه هدايت كننده بشر به استوارترين راه هاي سعادت است ، و يادآوري است براي زائرين كه دين از آن سرزمينِ كنارافتاده و غير معموره انتشار نيافت و پس از ضعف به آن پايه از قوت ( كه نور آن به تمام كرانه ها رسيده و اشعه آن در مشرق و مغرب زمين تحول عجيبي به وجود آورده ) نرسيد و نيرومند نشد ، مگر به معجزه اي آشكار و ياري و نصرت گرانقدر از حضرت پروردگار .

يادآوري است براي ايشان كه خداوند سبحان ، زمين حرم را نشانه توحيد ، و شهر مكه را نشانه امان ، و خانه كعبه را بناي مقدس و با شكوهي براي يكتاپرستي ، و روز عرفه را روز آرامش روح انسانيت قرارداد . روز عرفه روزي است كه پرچم توحيد افراشته و به اهتزاز در آمده ، روزي است كه همه مسلمين در اثر روي آوردن به درگاه حضرت باري جل شأنه به آزادي كامل و فضيلت هاي عالي مادي و اخلاقي نائل و اميدوار و خوشنود مي گردند .

پس همانا حج عبادتي است تهذيبي ، ملكوتي ، روحي ، اجتماعي و ادبي كه اثر و نتيجه فراوان در شؤون زندگي ديني حجاج دارد و از آن خير بسيار به عموم مسلمانان مي رسد ، و اين فوايد علاوه است بر آنچه در آن است از نور بندگي ، و فرمانبرداري خداوند متعال ، و به پاداشتن شعار براي اولين خانه اي كه محل عبادت بندگان قرار داده شده ، و آن شعار موجب اداي وظيفه احترام آن خانه « كعبه مقدسه » و مستلزم عزت و عظمت آن و بقاي تذكرات و دوام بركات آن است .

فصل هفتم : حج ، تقويت ايمان

عبادت حج در نزد مسلمين از لحاظ برخي آثار مانند رهبانيت است كه در زمان سابق نزد نصاري عبادتي بزرگ و با اهميت شمرده مي شد ، و رَهبانيت به فتح اول از كلمه رَهبه به معناي ترسيدن اشتقاق يافته ، و كلمه اي است كه به واسطه ياء ، نسبت داده مي شود به رَهبان كه به معني ترسناك است ، و آن به فتح راء بر وزن فعلان مشتق از رَهب است مانند خشيان و رحمان از خشي و رحم ، و رُهبانيت به ضم اول ، كلمه اي است كه به واسطه ياء ، نسبت داده مي شود به رُهبان كه به معني پارسايان و جمع راهب است مانند رُكبان جمع راكب ، به هر حال رَهبانيت به فتح راء عبادتي است كه ترسايان به آن توصيف مي شوند و علت آن منزوي شدن ايشان پس از حضرت عيسي ( عليه السلام ) در كوه ها براي فرار از آشوب هاي ديني و ظهور ستمكاران بر مؤمنين آن زمان بوده است .

پس زماني كه مي خواستند دشوارترين عبادت را بر خود هموار كنند و به آن بپردازند از مردم كناره گيري مي كردند و بر سر كوه ها منزل مي گرفتند و بالاخره دوري و گوشه گيري از خلق را اختيار مي كردند و اين عمل را به خاطر طلب انس به خداوند و دوستي با حضرتش و پرداختن به او در همه حالات و سكنات و حركات همواره مادام العمر ملتزم مي شدند ولذات خاطر را ترك نموده ، خود را به زحمات بسيار دشوار به جهت طمع درآخرت ملتزم مي ساختند .

خداوند متعال در قرآن كريم ايشان را چنين ستايش فرموده :

« اين به خاطر آن است كه در ميان آن ها افرادي عالم و تارك دنيا هستند و آنها در برابر حق تكبّر نميورزند . » (22)

و در جاي ديگر از قرآن در وصف آنان فرموده :

« رهبانيتي را كه ابداع كرده بودند ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم گرچه هدفشان جلب خشنودي خدا بود . » (23)

پس از آن به مرور زمان عبادتي را كه خالص براي خداوند بود رها كردند و ديرها را به جاي تصفيه باطن و انديشه انس با خداوند و عزلت در دنيا و بريدن از اهل آن به قصد شهرت طلبي و رياكاري اتخاذ نمودند ، و نيت پاك پارسايان گذشته را دگرگون ساختند ، تا اينكه به تدريج ديرنشيني متروك شد و كهنه گرديد و اثر و نشانه آن ناپديد و نيست شد و مردم پيرو شهوات گشتند و به آن روي آوردند .

خداوند سبحان بر امت خاتم پيامبران و سرور آنان كه با احكام خود راه سلامت دنيا و آخرت را زنده و سنت هاي پيغمبران گذشته را تجديد نمود ، تفضل فرموده و حج را براي ايشان به منزله رهبانيت مقرر داشت ، پس آن عبادت برابر بزرگترين عبادات و سخت ترين طاعات است . از حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده ( در اسلام رهبانيت نيست ) و نيز از آن حضرت است ( رهبانيت امت من حج و جهاد است ) .

چگونه چنين نباشد ؟ و حال آن كه مهيا شدن براي حج ، حاكي از ايمان حقيقي و يكتاپرستي خالص است ، و حاجيان با اختلاف عنصري و نژادي كه دارا هستند با انجام عمل حج آن نيرو را كه از ايمان و توحيد ناشي مي شود در مي يابند و دارا مي شوند .

كسي كه از خانه اش بيرون رفت و قصدش رفتن به سوي خداوند بود ، به پرستش حضرتش و كناره گيري و دوري از غير خواسته هاي او خشنود است ، و زندگي پاك و نيكو را به بهترين وجهي درك مي كند و هنگامي كه به حرم مكه معظمه رسيد و پيرامون آن زمين محترم در آمد ، روانش مي درخشد و شادي و جنبشي در او ظاهر مي شود .

هنگام زيارت كعبه شريفه و حجر الاسود ـ خداوند متعال شرافت آن ها را بيفزايد ـ فروتني و عظمتي بسيار درخشنده درخود مي يابد ، و خود را بنده اي كه از همه هستي ها گسسته و به خداوند پيوسته است مي بيند . در پاكيزگي از پليدي هايي كه دلش را فر گرفته و رهايي از دل بستگي هايي كه ميان او و حضرت پروردگار پرده افكنده و از رحمت او جدايش ساخته ، مي كوشد . گام ها را آهسته و با سكينه برمي دارد و گرد خانه كعبه معظمه با خرمي و نظر اعتبار مي گردد و طواف مي كند ، و نماز را با ادب و خواري و شكسته دلي و بيچارگي انجام مي دهد ، و دست نياز و حاجت و عذرخواهي به سوي خداوند متعال بلند مي كند . منظوري از همه اين اعمال نيست مگر مقدمه براي حالتي كه در عرفات مي يابد چه در آن بيابان انجام دهنده حج از لحاظ روحي و عقلي راهي بلند مي پيمايد ، و بهترين ساعات زندگي و گرامي ترين آن ها را در نزد خداوند سبحان احساس مي كند ، و بلكه آنچه از علايق زندگاني دنيايي و تنعمات آن او را فرا گرفته ، از دايره انديشه و خاطر خود طرد نموده و به وادي فراموشي مي سپارد ، و خود را در درجه بالاتري از زندگي كه ارزش بيشتري دارد مي يابد . خيام يكتاپرستاني را كه از زندگاني مادي به يك سو شده اند ، در بياباني كه از ايشان موج مي زند تا دورترين نقطه اي كه ديده مي شود مشاهده مي كند ، به غير از ناله هاي زاري نمي شنود و جز جنبش لب ها با خواري و بسياري خواسته ها از درگاه خداوندي و روان شدن اشك از ديده ها نمي بيند . احرام بستگان را در آنجا مي نگرد كه از خود گذشته اند ، و با نغمه هاي نيكو و دل نشين به تلاوت قرآن كريم و ذكر و دعا پرداخته اند ، همانا وجدان آن ها بر وجودشان چيره و روحانيتشان بر جسمانيت آنان غالب و پيروز شده ، و با آن لباس پاكيزه و سفيد چون فرشتگان در آن بيابان ديده مي شوند . آن سرزميني كه بانگ ها و انعكاس ناله ها و زاري ها را به سوي خداوند يكتاي بي نياز و بخشنده مي رساند و بر مي گرداند ، و در نتيجه جنبشي در جان و روان آن ها از ترس خداوند بزرگ حاصل مي شود كه دل ها براي آن مي تپد و جگرها سوخته و پريشان مي گردد ، و از سطوت آن جلوه گاه ملكوتي بدن ها لرزان و گوشت و پوست آنان گويي كه در كالبدها فرو رفته و خوشيده (24) مي شود .

اين اجتماع بزرگ در ساعت هاي شريف و ارجمند با آن كيفيت كه دانستي همانا بالاترين مظاهر ايمان و ماده حياتي و قلب متحرك اسلام است ، و آن روزي است كه اميد مي رود خداوند متعال در آن به بندگان مخلص خود تجلي فرمايد .

فصل هشتم : احرام و شرايط آن

اولين عبادات حج بيرون كردن لباس معمولي و پوشيدن لباس احرام است و آن شعار و نشانه است ، حاجيان به آن وسيله از ديگران شناخته مي شوند ، و در ميان آنها امتيازي نيست ، پس ايشان را از هر دسته اي كه باشند مي بيني مانند ديگران لباس احرام پوشيده ، و گويي با آن يادآور مي شوند كه برابر خداوند جل شأنه قرار گرفته و همه مساوي يكديگر آفريده شده اند ، و اينكه در روز قيامت هم همين گونه به حساب آنها رسيدگي مي شود .

احرام آزمايشي است در برادري ، و پندي است براي يگانگي و ناگسستگي ، و اشاراتي است به اينكه انسان از آرايش ها و لذات دنيا و آنچه در دنيا است بيرون شده ، و به سوي حضرت پروردگار و جهاني پاك و دور از آلودگي روان گشته ، و از هيبت دنيا و جلوه ها و زينت آن گسسته و به سوي آفريدگار خويش رفته و در برابر حضرتش با حالتي كه طبيعت پاك و بي آلايش وجود آزاد بشري اقتضا مي نمايد آمده است و نشانه و گواه آن احرام است كه اشتراكيه حقّه را با همه معاني آن نشان مي دهد . و در لباس احرام فقرا و پادشاهان برابرند ، و كجايند مستكبرين تا از نزديك اين تجلي شگفت آور و روي آوردن مسلمين را از هر گوشه جهان به پيرامون خانه محترم خداوندي ، و اجتماع آنان را در برابر حضرت پروردگار در يك سرزمين با لباس متحد الشكل ببينند ، و كسي را از ايشان بر ديگري برتري نيست مگر به پرهيزگاري .

احرام در صورتي كه با شرايط مقرره آن انجام شود ، و به حدودي كه در باب محرمات احرام بيان گشته مقيد گردد ، طريقه خاصي است از مهيا شدن و آمادگي براي كسي كه قصد تشرف در پيشگاه خداوندي دارد ، و با پيوستگي و مواظبت بر آن حدود شايسته است بنده را كه به درگاه پروردگار خود حضور يابد و در جايگاه قرب خداوند متعال و سراي قدس وي به مقام ارجمندي مشرف شود .

احرام براي شخص محرم مدارج سعادت و خوشبختي را در بر دارد و انسان به وسيله آن حدود ، در بالاترين درجات تربيت و بندگي قرار مي گيرد .

از آن جمله دوري جستن اوست از ستم ، و ريشه كن نمودن آن از سراسر وجود خود ، و بازداشتن خود از شكار بياباني و رساندن آزار به هر حيواني حتي حيوانات ريزي كه بعضاً در بدن پيدا مي شود ، مگر حيوان موذي كه كشتنش بر محرم جائز است ، و بازداشتن خود از جدا كردن شاخه هاي درخت و گياه و برگ هاي آنها و هر چه از زمين روئيده مي شود .

از آن جمله كناره گيري از خواهش هاي حيواني و بازداشتن نفس از ارتكاب و ميل به شهوات به نحو كلي ، اگر چه دست زدن به زن خود و نگاه كردن به او از روي شهوت باشد ، و سبب نشود براي استيفاي ديگري شهوتي را كه در غير حال احرام مشروع بوده است ، مانند اجراي عقد نكاح براي ديگري يا شاهد شدن براي عقد يا پذيرفتن شهادت در حال احرام .

از آن جمله ترك هر چه با حيا و مقام بندگي و تواضع منافات دارد و نيكويي خلق را مي كاهد و با او سازش ندارد مانند دروغ و تكبر و خودنمايي و خود را از ديگران بالاتر پنداشتن و به خود باليدن و خود را چيره و توانا دانستن .

از آن جمله كناره گيري از آنچه كينه و رشك را ايجاب كند و صفات زشت پوشيده و پنهاني نفس اماره را كه موجب دشمني و كدورت است ، برانگيزد ، و سبب تيرگي و آزار و آلودگي عواطف و آشفتگي و نوميدي و گسيختگي مي شود ، مانند خصومت شديدي كه انسان را به سوگند خوردن به خداوند سبحان مي كشاند و جنگ نمودن و دشنام دادن و هر كردار بد و ناپسند و سخن زشت و با خود برداشتن سلاح جنگ و پوشانيدن سر براي مردان و پوشيدن لباس دوخته و آنچه پشت پا را مي پوشاند .

شخص محرم مكلف است به مداومت به شرايط احرام از ميقات هاي (25) مقرّر تا رسيدن به خانه محترم خداوندي و انجام دادن عبادت را كه عمره است يا حج ، و مداومت در اين مدت اگر چه زماني كوتاه باشد ، آن عادات زشت حيواني را از روان او خارج مي كند ، و از اين تربيت پروردگاري و رياضت هاي روحي كه در طول عمر و مدت زندگاني خود فراموش نخواهد كرد متأثر مي شود ، و خواهد دانست كه در اين دنياي فاني از لحاظ زندگي محدود و در زنجيري از تكاليف و آداب خداوند متعال گرفتار و مقيّد است .

انسان از تحمل شدائدي كه به او مي رسد و فراموش نمي كند ، سعادت و بهجت در زندگي و خوشي آن را در مواقع وسعت و راحتي مي فهمد و احساس مي كند ، و كسي كه پس از گذشتن سال ها از زندگاني آزاد خود كه همواره در خوش گذراني و انواع گردن فرازي و نعمت و نازپروردگي بوده ، و هميشه خود را با تنوع در لباس هاي فاخر و جامه هاي با نقش و نگار آرايش مي داده ، همين كه براي بستن احرام سعادت يافت و شرايط مقرّره آن را بر خود هموار كرد ، از همه آن البسه برهنه شده و بر اندام لطيفش جز چيزي كه عورت و عيب او را بپوشاند و جامه تن و روپوش آن شمرده شود چيز ديگري ديده نمي شود ، و اين شريف ترين واقعه و پيش آمدي است كه فراموشش نخواهد كرد .

چگونه اين ادبي را كه تا اعماق قلب و اعصاب اثر مي گذارد فراموش خواهد كرد ، آنكه در تمام مدت عمرش همه نوع خواسته هاي نفساني و بازيگري ها را مرتكب شده و از همه چيز غافل بوده ، و در كارها و عمليات خود به هر نحوي كه خواسته عمل نموده ، و سپس به اختيار خود چنان گشته كه همه امتيازات از او گرفته شده ، و در مدتي از زمان سر و پاي برهنه آشكارا در انظار مردم نمايان مي شود ، و از تمايلات خود و از آنچه بخواهد بايد پرهيز كند و از هر چه بر آن عادت كرده ممنوع گشته ، به نحوي كه توانايي اين كه درختي را قطع كند يا گياهي را بچيند نخواهد داشت ، و ناچار اين ادب الهي او را به داشتن عدل و داد و مهرباني مي كشاند و مي بيند كه بيرون رفتن از حدود راستي شايسته انسان نيست ، و در آن يك نوع سياست و تنبيهي است نسبت به آنچه گذشته از طغيان او و آنچه به وجود او عارض گرديده از بازي گري ها و تظاهراتي كه خواهان بوده است .

فصل نهم : لباس احرام

همانا بر كسي كه اراده حج دارد واجب است كه بدنش را در حال احرام با دو پارچه ندوخته بپوشاند و اين عمل را جهاتي است :

از آن جمله اينكه دو جامه احرام شباهت به كفن دارد ، بلكه كفن نمودن ميت را با دو پارچه احرامش مستحب است و پوشيدن آن وحشت هاي هنگام مرگ و سختي و اندوه هاي مراحل بعد از مرگ و روز رستاخيز را به ياد مي آورد ، و خداوند سبحان فرموده است :

« در آن روز مردم به صورت گروه هاي پراكنده از قبرها خارج مي شوند تا اعمالشان به آن ها نشان داده شود ، پس هر كس به اندازه ذره اي عمل نيك انجام داده آن را خواهد ديد و هر كس به اندازه ذره اي عمل بد مرتكب شده آن را خواهد ديد . » (26)

همچنين خداوند متعال فرموده است : « امروز بر دهانشان مهر مي نهيم ، و دست هايشان با ما سخن مي گويند و پاهايشان كارهايي را كه انجام مي دادند شهادت مي دهند . » (27)

خداوند جل شأنه فرموده است :

« سرانجام ، سكرات مرگ حقيقت را پيش چشم او مي آورد [ و به انسان گفته مي شود : ] اين همان چيزي است كه از آن مي گريختي و در صور دميده مي شود ، آن روز ، روز تحقّق وعده وحشتناك است . » (28)

لباس دوخته از چيزهايي است كه بيشتر مردم آن را براي زينت مي خواهند كه به آن افتخار كنند و ظاهرشان را آرايش دهند ، و اين انديشه چه اندازه دور است و چه سازشي دارد با رفتن به سوي حضرت پروردگار ، و اجابت دعوت او و شباهت به فرشتگان ، و واضح است كه چنين روحيه اي با فروتني نمودن براي بزرگواري ذات اقدس متعال و خوارگرديدن براي ارجمندي و پادشاهي او ، منافات كلي دارد ، و با روح يگانگي و نتائجي كه در نظام حج وديعه گذارده شده است به هيچ وجه تناسبي ندارد !

لباس دوخته از چيزهايي است كه اعيان و ثروتمندان آن را وسيله امتياز و برتري قرار مي دهند و به وسيله آن فرومايگان به عناويني از نيرنگ و فريب ، انسان ها را مي فريبند و در ورطه خطر و هلاكت مي اندازند ، و اگر خواستي مي تواني بگويي كه دوخت در پوشاك گاهي آدمي را به برانگيختن كينه ها و افروختن آتش اختلافاتي كه براي نوع انسان زيان آور است مي كشاند ، و اين برخلاف آن چيزي است كه مقام بندگي در پيشگاه حضرت خداوندي از فروتني و فرمانبرداري اقتضا دارد ، و برخلاف خواسته خداوندي است از بسياري مهر و دوستي نمودن بندگان با يكديگر و نگاه داري از همديگر و يگانگي ايشان و نبودن وجه امتيازي ميان مردم مگر به پرهيزگاري و راستي و درستي .

همانا واضح است كه اهالي شهرستان ها و همه ساكنين زمين از زمان گذشته تا امروز و آينده در شكل و رنگ پوشاك و لباس مانند هم نبوده و نخواهند بود و به كيفيت هاي مختلف مي باشند پس اگر به سوي حج خوانده شدند و اين دعوت خداوندي را پذيرفتند ، و در اماكن مقدسه كه براي اعمال حج و مشاعر خداوندي تعيين گشته حاضر شدند ، با پوشش هاي مختلفي كه دارند و هيئت هاي گوناگوني كه مي خواهند نمايش دهند ، يكديگر را از مقصد اصلي باز مي دارند ، و از روي آوردن به سوي حضرت خداوند عظيم الشأن و توجه به ساحت قدسش ـ با آن معاني بسياري كه داردـ در اعمال و مناسك مقرّره حج محروم مي گردند ، و بدين جهت اين اجتماع عمومي سبب هم چشمي و خودنمايي مردم هوسران مي شود ، پس مفاسد بزرگ و خودخواهي هاي بيجا كه مانند ندارند حادث خواهد شد ، و اين نتايج با آنچه كه در حج از ايشان خواسته شده سازش ندارند و برخلاف آن مقصود است .

بعضي از پزشكان چندي است متوجه شده اند و چنين دريافته اند كه انسان بايستي در مدت سال يك ماه بدنش را در هواي آزاد برهنه كند . و از آنچه كه در فضاي آسماني تأثير در دستگاه موجودات كره زمين دارد از قبيل نور و حرارت خورشيد استفاده كند ، تا بدن نيرو و نشاط خود را به واسطه برخورد اكسيژن هوا به تمام منافذش ، بازگرداند و با اين عمل آن چه كربن در خون ايجاد شده و خون آن را در هنگام جريان از فضولاتي كه در بدن به وجود آمده است گرفته ، مي سوزد ـ چه اين كه كربن در اكسيژن و هوا مي سوزد پس خون تصفيه شده و پاكيزه كه صلاحيت براي تغذيه و حفظ حيات داشته و سلامتي كامل و صحت عمومي بدن كه مايه هستي ، و قوام وجود به آن مربوط است به قلب بر مي گردد .

علاوه بر اين ها فلسفه عصر حاضر مي گويد : لازم است بر انسان كه گرفتاري هاي زندگي و قيود در كارهايش را رها كند و در تمام شؤون زندگي طالب آزادي مطلق گردد .

چنان كه مي گويد : بر انسان لازم است كه از وطن خود مدتي دوري جويد تا جستجو كند و آگاه گردد و خود را به ديدن چيزهايي كه نديده از شهرها و بدايع خلقت ، بر خوردار سازد ، و بر همان پايه مقرر شده است نظام آگاهي هاي دولت ها و تأسيس مي شود اجتماعات مهم عمومي و شركت هاي بسيار و گوناگون براي گردش ها و دور شدن از ميهن ها .

همانا محرم به دو جامه ، احرام مي بندد يكي را لنگ وار بسته ( ازار ) و ديگري را بر دوش مي افكند ( رداء ) و گفته شد كه آن نشانه اي است از حضور در پيشگاه حضرت پروردگار ، ولي هنگام سرماي زمستان جايز است و منعي براي او نيست كه هر چه بخواهد از پوشاك هاي ندوخته بپوشد . و جايز است كه در زمان ناچاري به علّت بيماري يا تابش خورشيد و بارش باران بر سرش ، سايه بان بگيرد ، يا لباس دوخته بپوشد و در عوض براي زندگي فقرا و بيچارگان فديه بدهد .

فصل دهم : تلبيه و مقصود حقيقي از آن

احرام منعقد نمي شود مگر به تلبيه هاي چهارگانه ، و آن چنين است كه محرم بگويد :

« فرمانبردارم پروردگارا فرمانبردارم ، فرمانبردارم شريكي براي تو نيست فرمانبردارم ، همانا ستايش و نعمت و پادشاهي مختص تو است شريكي براي تو نيست » (29)

تكرار آن به قدر امكان مستحب است به خصوص بعد از نمازها و هنگام بالا و پائين رفتن از راه هاي دشوار كوه ها و هنگام خوابيدن و بيدار شدن و سوار شدن و پياده شدن از خودروها و هنگام برخورد با مسافران در بيابان ها و در سحرگاهان و نزديك بر آمدن صبح كه بهترين اوقات است .

با اين تكرار ، روح لبيك گوينده متأثر مي شود ، و با گوش قلبش مايل به شنيدن دعوت خداوند مي گردد . چه ، همانا مقصود از تلبيه اعلام حضور است بر وجه خدمتگزاري حضرت پروردگار جل شأنه .

آري همانا تلبيه كلمه اي است بسيار بلند كه حج كننده آن را تكرار مي كند تا مقامي را كه جز اندكي از مردم به آن نمي رسند به دست آورد ، و آن پيروزي با ارزش و بهره گرانبهايي است كه جز كساني كه سزاوار آن هستند كس ديگر به آن دست نمي يابد ، و آن حقيقت فرمانبرداري از خداوند متعال و جوهر بندگي در درگاه اوست و همانا از مهمترين امور و گرانبهاترين آنها ايجاد روحيه اي است قوي و بلند مرتبه و پاكيزه در باطن شخص كه آراسته به آن گوهر و حقيقت باشد .

در پيدايش آن چاره اي جز اصرار محرم براين تلبيه به تمرين و تكرار و تاييد آن با بلندكردن و آشكار نمودن صدا نيست ، چه همانا سبب ارتعاشاتي كه در هوا در پي صدا توليد مي شود و داخل در مجراي گوش شده و پرده صماخ را مرتعش و لرزان مي نمايد ، بسا كه وجود لفظي آن در قواي خياليه منعكس گشته و به واسطه آن قلب نيرومند مي گردد ، و خواهان انديشه اي مي شود كه قوه عاقله و فرمانده قلب را متأثر مي كند ، و روحيه تازه اي براي فرمانبرداري و بندگي حاصل خواهد گشت .

از ازدي منقول است كه درحديثي گفته : با او « يعني با امام صادق ( عليه السلام ) » سالي حج بجا آوردم ، پس چون مركب سواري آن حضرت مهيا شد هرگاه كه قصد گفتن لبيك مي كرد صدا در گلويش مي بريد و نزديك مي شد كه از شتر بيفتد .

پس گفتم : اي پسر رسول خدا بگو و چاره اي براي تو جز گفتن نيست . حضرت فرمود : اي پسر ابي عاصر چگونه جرأت كنم ، كه بگويم « لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ » ، مي ترسم كه خداوند عزّ وجلّ به من بگويد : « لا لَبَّيْكَ وَلا سَعْدَيْكَ » .