بسم الله الرحمن الرحيم
شرح مختصري از زندگي نامه مؤلّف
مرحوم آية الله آقاي حاج شيخ محمّد امامي نجفي خوانساري ( رحمه الله )
در شب جمعه ماه رجب 1312 قمري در نجف اشرف و در خاندان علم و فضيلت و تقوا ديده به جهان گشود .
پدرش مرحوم آية الله ملاّ محمّد علي نجفي خوانساري ، از علماي بزرگ روزگار بود
كه در شب جمعه ، ليلة الرغائب ، سوم رجب 1332 قمري وفات يافت و در صحن مطهر امير
مؤمنان ( عليه السلام ) مدفون گرديد . والده ايشان نيز زني پارسا ، عالمه و عابده
بود كه هاجر خاتون نام داشت و در صحن شريف امير مؤمنان ( عليه السلام ) ، زير
ناودان طلا مدفون است .
جدّ مادري وي ، علاّمه ميرزا احمد كاشاني ، معروف « فيضي » بود كه در فقه و اصول
تأليفاتي داشت و به سال 1286 قمري در نجف اشرف رحلت كرد . او از نوادگان محقّق شهير
ملا محسن فيض كاشاني ( رحمه الله ) بود و به افتخار شاگردي علاّمه شيخ مرتضي انصاري
( رحمه الله ) نيز نائل آمد . جدّه مادري مؤلّف ، صبيه عالم جليل القدر سيّد حسين
لاجوردي بود كه از علماي اهل فضل كاشان به شمار آمد .
دوران تحصيل
پس از فراگيري مقدمات ، به منظور احاطه بر علوم عقلي و نقلي در محضر اساتيد
نامداري حضور يافت ، وي بخشي از جلد پنجم كتاب شرح لمعه و اندكي از « رسائل » مرحوم
شيخ انصاري را در محضر پدر بزرگوارش فراگرفت و بخشي از كتاب قوانين را نيز در محضر
عالم وارسته ، حاج شيخ علي قمي آموخت . همچنين براي فراگيري كتاب جامع السعادات
مرحوم نراقي ، صبح ها پس از اداي فريضه دقايقي را به حضور ايشان مشرف مي شد و از
علم وافر و انفاس قدسيه آن بزرگوار بهره مي گرفت . از ديگر اساتيد ايشان آية الله
سيد حسين اشكوري ( متوفاي 1349 قمري ) بود كه وي مكاسب را نزد آن مرحوم فرا گرفت .
او با بهره مندي از ذهن خلاق ، هوش سرشار و درك عميق خود توانست مراتب ترقي علمي
را به سرعت طي كند و به مقام استادي نائل گردد ، چندان كه در سنّ 16 سالگي تدريس
شرح لمعه را آغاز كرد ، حال آن كه خود در مقام آموختن ، تنها صفحاتي معدود از آن را
نزد استاد فراگرفته بود . در ادامه ، رسائل ، مكاسب و كفاية را نيز در روزگار جواني
به نحو احسن تدريس نمود و در وادي حكمت و كلام نيز بي آنكه در محضر استادي زانو زده
باشد ، اسفار و شرح منظومه مرحوم سبزواري و شرح تجريد را تدريس مي كرد . مدت دو سال
نيز دروس خارج فقه و اصول را در محضر آية الله ميرزا محمّد نائيني ( رحمه الله )
فرا گرفت و از جانب ايشان به كسب اجازه اجتهاد نائل گشت .
عزيمت به ايران
در تابستان 1343قمري ، به دنبال كسالت و بيماري مزمن و تب شديد ، به سفارش اطبا
از نجف اشرف به ايران آمد و در شهر اراك رحل اقامت افكند و تدريس علوم ديني را در
حوزه علميه اين شهر ادامه داد . در ايام ماه مبارك رمضان نيز پس از اقامه نماز
جماعت ، مجلس وعظ و خطابه برپا مي كرد و مشتاقان بي شماري از انفاس قدسيه او بهره
مند مي شدند . در سال هاي اقامت در سلطان آباد اراك ، چندين بار به زيارت عتبات
عاليات مشرف شد و در ذي حجه 1383 قمري نيز براي اداي فريضه حج و زيارت مرقد مطهر
نبي اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) ، به سرزمين وحي رهسپار شد .
آن عالم رباني از مظاهر بزرگ علم و معرفت و كمال بود كه در مهد تقوي و فقاهت و
در دامان ادب و فضيلت پرورش يافت . از روزگار جواني ، زهد و پرهيز و انقطاع از
ماديات را پيشه خود ساخت و هر اندازه بر دانش و منزلت علمي او افزوده مي شد ، تواضع
و فروتني اش فزوني مي يافت . آنان كه افتخار معاشرت و همنشيني با وي را يافته اند ،
از پرهيزكاري ، قناعت و ساده زيستي او خاطره ها دارند .
آن فقيه عارف سرانجام در سال 1400 قمري و در سن 88 سالگي ، پس از عمري تلاش و
مجاهدت علمي و معنوي ، نداي حق را لبيك گفت و در جوار رحمت پروردگار سكني گزيد . با
وجود موانع بسياري كه بر اثر كثرت مراجعات به ايشان پديد مي آمد ، آثار گرانبهايي
از وي به جا مانده كه برخي از آنها عبارتند از :
1 ـ منهاج الإحرام در احكام حج .
2 ـ تسديد القواعد حاشيه مبسوط بر رسائل مرحوم شيخ مرتضي انصاري ( رحمه الله ) .
3 ـ المواهب حاشيه متوسّط بر مكاسب شيخ انصاري ( رحمه الله ) .
4 ـ بغية الطّالب حاشيه مبسوط بر مكاسب
5 ـ شرح دعاء صباح منسوب به حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) به فارسي
6 ـ فلسفه و اسرار حج فارسي
7 ـ الكلم النابغة كلمات قصار .
8 ـ الرّحمة السّائغة در معارف ديني و نصايح
9 ـ رساله مبسوط در انفعال ماء قليل
10 ـ علل اختلاف الحديث
11 ـ رساله مبسوطه در تعادل و تراجيح
12 ـ رساله در مسائل اصالة الصحّة وقرعه
13 ـ رساله در جمع بين حكم ظاهري و واقعي
14 ـ رساله در جمع بين امارات و اصول
15 ـ رسالة في انّ صيغة الامر موضوعة لمطلق الطّلب
16 ـ حاشيه نجات العباد
17 ـ حاشيه عروة الوثقي
18 ـ حاشيه بر رسائل پنج گانه : كه هر يك مشتمل بر فروع بسياري است ارث ،
نفقات ، قبله ، رضاعيّه و ربائيّه كه مرحوم حاج ملاّ هاشم خراساني مؤلّف منتخب التّواريخ به فارسي جمع آوري نموده .
19 ـ حاشيه بر توضيح المسائل مرحوم آقاي حاج آقا حسين بروجردي
20 ـ حاشيه بر مناسك حجّ مرحوم شيخ مرتضي انصاري ( رحمه الله )
21 ـ ديوان شعر .
و امّا مشايخ اجازه روايتي ايشان عبارتند از :
1ـ آية الله ميرزا محمدحسين نائيني
2ـ آية الله شيخ محمد علي خوانساري نجفي
3ـ آية الله حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي
4ـ علامه شيخ علي كاشف الغطاء
5 علامه سيد حسن صدرالدين كاظميني
6ـ علامه ضياء الدين خوانساري
7ـ حاج شيخ علي نجفي قمي
8ـ حاج شيخ عباس قمي
9ـ حاج شيخ مرتضي آشتياني
10ـ ميرزا محمد طهراني
11ـ شيخ ميرزا ابراهيم سلماسي
12ـ علامه سيد محمد علي هبة الدين شهرستاني
13ـ حاج شيخ هادي حائري اصفهاني
14ـ سيد ياسين بن سيد طه مفتي عامه نجف اشرف در زمان حكومت عثماني
بسم الله الرحمن الرحيم
پيشگفتار
ستايش و سپاس بيرون از اندازه و قياس سزاوار خداوندي است غائب از انديشه و حواس
، آن خداوندي كه ابتداي فطرت از اوست و انتهاي نشأت به او ، تذكار نعمت ها و عطايش
در دايره حصر نگنجد ، و كنگره قصر كبرياي جلالش بلندتر از آن است كه اوهام بندگان
بتواند بدانجا رسد ، يكتا و بي همتا ، دانا و توانا ، به شوق جمالش همگي در طواف و سرگشته .
زواهر تحيّات و جواهر صلوات بر مرقد مطهر و مضجع منوّر نخستين پاسخ دهنده به « بلي » و دارنده تشريف « ثم دني فتدلّي » ،
(1)
فاتح درهاي رحمت وخير ورشاد ، خاتم رسولان پاك نهاد ، خورشيد تابان در زمين و آسمان ، آنكه لواي حمد به اسم ساميش مرشح
(2)
است و پرچم تكميل به نام ناميش موشّح ،
(3)
معلم معالم فروع و اصول ، صاحب فرمان : وَما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ .
(4)
و بر سرور اوليا و سيد اوصيا پسر عم و داماد او ، و بر پاكان و پاكيزگان از
اولاد امجاد او ، ائمه دين و پيشوايان معصومين ، كه همگي مصابيح مشكوة ولايت و
وصايت و اقمار آسمان امامت و هدايتند ـ صلوات الله و سلامه عليه و عليهم اجمعين ـ
و بعد ؛ اين احقر انام در خاتمه كتاب منهاج الاحرام به نوشتن صحيفه اي در بيان پاره
اي از مصالح و اسرار تشريع حجّ راغب گشتم و به تحرير آن پرداختم ، و بعضي از دوستان
گرامي خواهش كردند كه آن را به فارسي ترجمه نمايم و اجابت را بر خود حتم ديدم و
پذيراي آن گرديدم ، و از كرم عميم و لطف عظيم نظركنندگان در اين رساله خواهانم كه
اگر بر خطايي و سهوي وقوف يابند ، ناديده بنگرند و معفوّم دارند ، خداوند متعال همه
را توفيق كرامت كند و حسنات را شرف قبول ارزاني داشته و خطايا را عفو فرمايد .
الاحقر محمد الامامي الخوانساري
بنام خداوند بخشاينده مهربان
پروردگارا ! در هر دو سرا اميد من تويي . در ازل مرا با هزار عيب ديده و خريده اي . آنگونه كه بايد تواناي ستايش تو نيستم .
تو چناني كه خود خويش را ستوده اي . نه درباني داري تا رشوه اش دهند ، نه پرده داري كه قصد او كنند
و نه ترجماني كه راز با او گويند .
آسمان ها و زمين به نور وجودت درخشيده اند و چهره ها خوار درگاهت گشته اند .
آوازها به پيشگاهت خشوع و پستي گرفته اند . خليل ات
(5) را به بانگ زدن در مردم به دعوت حجّ وتوقف
در عرفات (6)
امر فرمودي . در حالي كه از عالم جسمانيّت و اندازه ها و صفات ، برتري .
پروردگارا ! درود فرست بر خاتم پيغمبرانت به بهترين درودهايت ، و بر ائمه اطهار ، پيشوايان هدايت و دعوت كنندگان به سويت .
خوانندگان بندگانت از روي راستي به راهت و دستاويزان پيروزي و سعادت در روز وعده گاهت ؛
تا هر زماني كه حاجيان به زيارت خانه محترمت مي روند و با آمرزش و بخشش باز مي گردند و تا هنگامي كه شياطين را در مني
(7)
با انداختن سنگ ريزه به سوي جمره ها
(8) نشانه مي زنند .
پس از سپاس و درود در روزگاري كه ما درك كرديم ، بيشتر مسلمين در مقام عمل به
دانستن احكام شريعت و اوامر و نواهي قناعت مي كردند و در فرا گرفتن عبادات و احكام
، اعم از مشكل و آسان كوشا بودند و در گردن نهادن و پذيرفتن و انجام آن رغبتي بسزا
داشتند ، در حالي كه به دانستن اموري كه علت تشريع احكام و روح عمل است و به اطلاع
بر اسرار و حكمت هاي حاصله از آنها اهتمام نمي نمودند . مانند اينكه وعده و وعيد و
آگهي هاي ثواب و عقاب براي اطاعت و امتثال و انجام عمل ، قانع كننده آنان بود ، و
زياده بر آن مقصودي تصور نمي كردند .
اما امروز آگاه شده و درك مي كنند كه براي هر كرداري جاني است ،
و براي هر فرمان و حكم شرعي ، حكمت و حقيقتي ؛ اگرچه حكمت بعض احكام بر مدارك عقليه ما پنهان است
(9)
و امروز سوال مي كنند كه چيست ارزش كرداري كه اسرار حكمت هاي آن را به مقداري كه معرفت آن ممكن است ،
ندانيم و آنچه را شريعت مطهره آورده شكي در آن نيست و فرمان او در مقام امتثال ، مسلمانان را كافي است .
لكن مجرد عمل بدون توجه به فوايد و آثاري كه در زندگي بر آن مترتب است ،
عاجز و قاصرتر از آن است كه بنده را برساند به آن مرتبه و درجه از خير كامل و خوشي زندگي كه مقام انسانيت ميل به سوي آن دارد ؛
و روان آدمي مرتبه اش بلندتر از آن است كه در فرمانبرداري از خداوند سبحان
به آنچه مردمان بي توجه و كم انديشه قناعت مي كنند ، قانع باشد . پس ديدند سزاوار ايشان است
كه حكمت خداوندي را در احكام و قوانينش جستجو كنند و سؤال كنند چرا خداوند بزرگ بر كساني كه توانايي و قدرت اعمال حج را دارند ،
آن را واجب فرموده است .
نيروي خالص ديني و زيبايي و استواري شريعت اسلامي مرا بر آن داشت كه رساله اي ، در پايان كتاب منهاج
(10)
كه در جامعيت و اشتمال بر كليه مسائل حج و احكام آن مانند درختي برومند
با شاخه هاي بسيار و ميوه هاي بي شمار است ، و مشتمل بر مقاصد و موضوعاتي پي درپي درباره احكام حج است بنگارم ،
و در آن منافع حج و بهره هاي ديني و دنيوي آن را يادآور شوم ، و به پاره اي از اسرار و دقايق با ارزش آن كه
جستجويش مخصوص به دارندگان دل هاي بيدار است اشاره كنم تا روشن شود كه در آن اجتماع براي شناسايي و ميزان و اندازه نيروي
مادي و روحي ملل اسلامي چه فرصت و مجالي است و اين كه بر روي كره خاكي چنين اجتماعي در ايام سال براي مردم ممكن نيست ،
نيروي پنهاني و الهام يزداني ، مرا به نوشتن اين رساله وادار نمود .
همانا گذشتگان نيكوكار ما ، و دانشمندان سلف ديني ،
و بازماندگان پيامبران ( كه خداوند بزرگ خاك آنان را پاكيزه و پايه منزلت ايشان را بلند گرداند ) ستون هاي حج
(11)
را بنيان نهادند ، و منتهاي كوشش را به انجام رساندند وكتاب ها درشناختن تفاصيل و
خصوصيات آن نوشته و ترتيب داده اند و سخن را به نحوي كه سزاوار اين عبادت است
استوار و روشن نمودند و من به رنج بسيار ايشان اعتراف مي نمايم . پاداش خير ايشان و
پدرانشان بر خداوند متعال باد . وليكن نسبت به موضوع رساله ما توجه زيادي نداشتند و
به پيرامون اين مقصد نشتافتند و سبب اين مطلب همان توجه نداشتن مردم به شناختن
مصالح احكام ، و قناعت به فرا گرفتن مسائل بوده است ، وگرنه جهت ديگري آنان را از
انجام اين مقصودباز نمي داشت .
چگونه ؟ و در آن جماعت از خداوندان فضل و فضيلت و صاحبان معرفت و دانشمندان پر
مايه بسيار است ، و دانش ما از آنان گرفته شده ، و ما از خوان گسترده و آراسته
ايشان بهره مند هستيم ، و از چشمه سارهاي آنان مي آشاميم ، و از درياي حكمت و
آگاهيشان استفاده مي نمائيم .
تا هنگامي كه به اطلاع بر آنچه در قرآن مجيد به خير كثير ياد فرموده ، توفيق ياري دهد
(12)
و لطف پروردگار حقايقي را كه از آسمان فكر بر لوح سينه فرود آيد ،
به من ببخشايد . به خواست خداوند در آنچه پذيراي آن شدم كوتاهي نخواهم كرد و از آنچه در توانايي من است دريغ نخواهم داشت ،
و در حج مانند ديگر احكام وجوبي و استحبابي شريعت اسلامي ، فوايد و مصالحي است ، كه درك آنها نيازمند به تدبّر و تفكر است ،
و فكر دقيق چون به بحث عميق بپردازد ، خطوط برجسته اي از فلسفه آنها ، و مناظر زيبايي از حكمت خداوندي بر او روشن مي شود .
ما چه ايم ؟ و چه اندازه از فهم آنچه در آن احكام از انوار و حقايق و معارف و دقايق هست دور هستيم !
اي خواننده عزيز ! آنچه در خور فهم و سرمايه اندك من است بيان مي كنم ،
تمنّا دارم خرده گيري نكرده و با فكر بلند و فهم روشن عذرم را بپذيري .
اميدوارم اين رساله راهنماي كساني باشد كه در شك هستند ، و بازگرداننده بدسگالي
ستم كنندگان و روندگان به سوي باطل گردد ، و يقين اهل ايمان را نيرو بخشد . اما
كساني كه آرايش هاي دروغ خداناشناسي دل هايشان را به بازي گرفته است و درهاي آسمان
روشنايي و رستگاري به رويشان بسته شده ، پس براي اينان در عاقبت ، زيان بسيار و
گزند بي شمار مارها در دوزخ آتش بار خواهد بود ، پس ايشان را با شكنجه ها و خواري
ها كه برايشان آماده است واگذار .
اين رساله خود مرواريدي و گوهري نفيس است كه به روشنايي مي درخشد ، و نور حكمتي
است رسا كه از آسمان ايمان ، فهم و شعور مي رساند . پس اگر با كتاب « منهاج الاحرام
» پيوسته و متصل باشد مقام بلند خود را دارد ، و اگر از او جدا گردد آفتابي روشني
دهنده و تابان است . مقاصد عالي و نيكو را در الفاظي بسيار ساده و آسان به وديعه
نهادم تا همه كس بتواند از ثمرات آن بهره مند شود ، وسخن رابه روش اصل كتاب كه بيان
مطالب است ، در ضمن چند فصل قرار دادم ، چه راه سخن روشن تر و براي فراگرفتن آسان
تر خواهد بود ، و سرپرست ، خداوند پاك و يكتا است و از او بايد ياري خواست وتوفيق
دهنده اوست ، و جز به فضل او نتوان به چيزي اميد داشت و جز به توانايي او نتوان
آرزومند بود ، جز به احسانش نتوان بستگي داشت و جز در سايه مهر او نتوان آرامش يافت .
فصل يكم : اثر معنوي حج
عمل حج را نمي توان با ساير مقررات دين مقايسه نمود ، چه براي بسياري از عبادات
مانند نماز و روزه و ذكر خداوند و مانند اينها از اعمال عبادتي اگرچه تأثير و نتيجه
نيكو در روحيه شخص دارد و ليكن آن اثر به هر اندازه كه باشد محدود به حد معيني است
، ولي عمل حج اگر از روي التفات و داراي اركان و شرايط مقرره باشد و به علت عدم
توجه به حقيقت آن تباه نشود ، در روان انسان نيرويي پديد مي آورد كه تا زنده است در
پنهان و آشكار نگهبان او خواهد بود و رازهاي خواسته شده او را با دقت رسيدگي مي كند
، و قاصد حج هنگامي كه مهيّا مي شود از خانه اش خارج شود ، اگر به مقصود خويش و
رفعت شأن خود دانا باشد و آن را چنانكه سزاوار است دريابد و به نور الهي به آن نظر
افكند و خواسته باشد آن راه را بر طبق هدايت و راهنمايي حضرت پروردگار طي نمايد ،
دل او متوجه عالم ديگري خواهد شد و از ظواهر ناپايدار به حقايقي استوار بينا مي شود
. و در آن هنگام است كه خواهان بي نيازي و توانايي خود مي گردد ، نه آنچه تا كنون
خواهنده آن بوده است و مهياي آن مي شود كه همه خواهش ها و تاريكي هاي طبيعت را از
خود پاك سازد .
اين نخستين انديشه است كه قاصد حج احساس مي كند تأثير آن را در شناسايي مقام نفس
انساني و برتري روح از دل بستگي به ظواهر زندگي دنيايي ، و هنگامي كه در ميقات حاضر
شد و غسل كرد و جامه احرام دربر نمود ، دل او از جلال آن انديشه ها و ملكاتي كه در
نفس او پيدا شده است پر گشته و زندگي و همه شؤون آن را از خود دور مي افكند جز
اينكه عباداتي را كه در حج از او خواسته شده به نحوي كه موجب تقرب و قبول باشد
انجام دهد ، و نمي بيند خود را مگر فردي از لشگريان خداوند متعال كه آنان را خوانده
اند و به اجابت موفق گشته اند ، و هنگامي كه پوشش و كيفيت خود را تغيير داد و خواري
موقف و بيچارگي خود را آشكار نمود ، بر خود لازم مي داند كه دلش پاك و كردارش
پاكيزه ، و گفتارش راست و بي آلايش باشد و كسي را از خود نرنجاند و براي خشنودي
حضرت پروردگار از روي صفا و حقيقت از خود بگذرد و هستي خود را از هر گونه آلودگي و
آميختگي به اغراض دور ، و متوجه حق متعال سازد .
در نتيجه هنگامي كه عملش را تمام نمود ، نور معرفت دل او را فرا گرفته و روشن
ساخته ، و گوشه هاي قلب او از همه رخنه هاي ريز و باريك شرك و كفر پاك شده است ، و
فايده عملش در همه قوا و سپاهيان و دسته هاي مددكار آنها سرايت نموده ، و همه را
اسلام آورنده ، و در راهي كه خداوند متعال مقرر فرموده پشتيبان يكديگر و هم دست و
هم آهنگ و يگانه و خرسند مي بيند ، و نفس او به روح تبديل گشته ، و گمان و انديشه
بي جاي او را تعقل ، و دانش هاي بي حقيقت او را حكم و برهان جايگزين گشته ، و صفات
زشت او نيكو و پسنديده گرديده ؛ شهوات او عفت و پاكدامني ، خشم او بردباري و عزم بر
كارهاي خير ، لذت شخصي او دوستي و محبت ، و نوميدي او از خير و رحمت خداوندي به
اميدواري ، و ناسپاسي او به سپاسگزاري ، و آز او به توكل بر خدا ، و توانايي او به
مهرباني ، و حماقت او به فهم و زيركي ، و بي پروايي و رسوايي او به نيكي و پرستش
خداوندي ، و خودخواهي او به فروتني و نرمي ، و بيهوده گويي او به خاموشي ، و برتري
خواستن و گردنكشي او به تسليم و پاكي از هر گزندي مبدل گرديده ، و جز اينها از
فضائل ديگري نيز بهره گرفته كه نتيجه و اثر حج است ، و چنانكه آثار الكتريسته از
روشنايي و غير آن بسيار و اطلاع بر كيفيت تأثير آن دشوار است ، حج نيز عاملي است كه
كليد تمام سعادت ها و كاميابي ها است .
در عصر ما بين ملل پيشرفته جهان مادي چنين مرسوم است كه همه ساله در بعض اوقات
جوانان را به تمرين هاي نظامي وامي دارند . و اين خود اندك شباهتي به عمل حج دارد
كه يك مرتبه در سال ، ملل مسلمان طبق برنامه مخصوص ديني انجام مي دهند ، و روح
انجام دهنده عمل حج علاوه بر آن خاصيت كه در تمرين هاي نظامي است به اصول و ملكاتي
كه آميخته به نيكويي ها و پاكي و ايمان و فضيلت است ورزيده مي شود .
فصل دوم : غرض از تشريع عبادات
بدانكه مقصود اصلي از آفرينش انسان شناسايي خداوند متعال و رسيدن به دوستي او و
مأنوس شدن به حضرت او است و رسيدن به اين مقام كه دوستي و انس با خداوند جل شأنه
است ، موقوف است بر صفاي نفس و تجرد آن ؛ و هر اندازه كه صفاي نفس بيشتر و وارستگي
آن شديدتر باشد ، انس و علاقه آن نسبت به خداوند متعال افزونتر خواهد بود .
بديهي است كه صفاي نفس و تجرد آن منوط است به پيراستگي از شهوت هاي نفساني و
اجتناب از لذت هاي بدني و آرزوهاي پست حيواني و عدم تعلق به مال و منال فناپذير
دنيوي ، زيرا همه اين ها موانعي هستند كه انسان را از معارف الهي و نفحات
(13) قدسي
باز مي دارد ، و هيچ چيز روح انساني را از نزديك شدن به عالم قدس كه از آن نزول
يافته مانع نمي شود ، مگر آنچه به نام مشتهيات نفساني ناميده شده از قبيل غرايز
حيواني و ناستوده هاي اخلاقي و كردارهاي شيطاني ، همچنانكه ظرف ، تا هنگامي كه از
آب پر است ورود هوا به داخل آن امكان ندارد ، نفوس انساني نيز تا از صفات و ملكات
نكوهيده خالي و وارسته نباشد ، نور الهي چنانكه شايسته است قلوب آنان را روشن
نخواهد نمود ، و به هر نسبت كه از اين پليدي ها پاك شوند انوار دانش بر دل آنها
اشراق بيشتري يافته و بخشش هاي يزداني بر آنها روي آور مي شود .
به عكس ، نفوسي كه به غير خدا اشتغال دارند ، معرفت و شناسايي پروردگار و حلاوت
دوستي و انس با او در دل آنها جاي نخواهد گرفت . به هر اندازه كه تجرد نفس كمال
يابد ، ايمان و يقين بيشتر مي شود و صفات عاليه و فضائل كم نظير و بلندي كه نفس
انساني در آن مرحله از صفا و تجرد خواهان است ، از عالم كمال الهي بر او فرود مي آيد .
بدين جهت عباداتي كه به منزله نردبان ترقي و راه وصول به اين كمال است تشريع شده
است . چه ، پاره اي از آنها انفاق مال و بخشيدن آن است كه باعث انقطاع انسان از
آزمندي به دنيا است ، مانند زكات و خمس و صدقات و اين انقطاع همان علت غايي تشريع
انفاق است كه به اصطلاح دانشمندان ، غرض از تشريع ناميده مي شود . اگر چه بهره بردن
پاره اي از مردم بر آن مترتب است . بعضي ديگر از آنها خودداري و اجتناب از شهوت ها
و لذت ها است مانند روزه ، و پاره اي از آنها به منظور پرداختن دل به ياد خداوند
متعال و توجه به او توأم با حركات خاص گوناگون جسمي است مانند نماز .
معرفت حاصله از فكر و نور خلقت يا معرفتي كه از به كار بردن قواعد منطقي حاصل مي
گردد ، در حصول دوستي و انس با خداوند كافي نيست و اگر به اينها توجه و انس به
خداوند و دوستي او حاصل شود ، سست بوده و پايدار نيست . و آثار كامل و شايسته اي كه
در نفس از مداومت و پيوستگي بر آن اعمال حاصل مي شود ثابت و استوار خواهد بود ،
زيرا ميان نفس و بدن ارتباطي است ، و فعل و انفعالات آنها در يكديگر مؤثر واقع مي
شود . آيا هنگامي كه عضوي را جراحتي برسد ، روان آدمي از جراحات متألم نمي شود ؟ و
بالعكس در مواقع هيجانات روحي و اضطراب هاي رواني كه در نتيجه عوامل مختلفي از قبيل
مرگ عزيزان يا انجام كارهاي وحشت زا به انسان روي آور مي شود ، نمي بيني كه اعضاء
بدن نيز متأثر شده و فرائص
(14)
مي لرزد ؟ و به عبارت ديگر عكس العمل خود را به صورت رعشه دست و پا يا پريدگي رنگ رخسار و غيره نشان مي دهد .
بنابراين همان طور كه قبلا اشاره گرديد مقصود از وضع و تشريع عبادات اين است كه
بدان وسيله انسان مدارج كمال را قدم به قدم پيموده و به صفات ملكوتي نائل آيد .
آنچه مسلم است اين است كه صورت ظاهري هر عبادتي نقش و اثر مطلوبي در روح ايجاد كرده
به موازات عبادات عضوي و اعمال جوارحي آثار بسيار نيكويي در تنوير و اصلاحات نفسي
از خود به جاي مي گذارد . چنانكه حسّاً درك مي كنيم طهارت ظاهري در پاكي و روشني
نفس تأثير دارد ، مثلا هنگامي كه به وضو مي پردازيم به وسيله اين عمل به طهارت
ظاهري پي مي بريم ، در خاتمه اين عمل عبادي ، يك نوع حالت صفا و انبساط در روان خود
احساس مي كنيم كه اين حالت قبل از انجام وضو در ما وجود نداشت و علت آن همان طور كه
اشاره گرديد راز بستگي ميان روان و تن است . و گرنه ظاهر بدن از عالم محسوس ، و روح
نظر به اصل فطرتش از عالم ملكوت است و موقعيت آن در اين بدن مانند كسي است كه از
موطن اصلي خويش دور گشته و غريب افتاده باشد ، بنابراين همچنان كه از معارف نفسي
آثاري به بدن فرود مي آيد ، از اعمال جوارحي هم انواري به سوي روح بالا مي رود و حج
هر چه را كه سائر اقسام عبادات در بر دارد ، شامل است .
به علاوه رياضت هاي خاصي را نيز دارد كه عبارت است از ترك نمودن وطن ، رنج دادن
به تن ، گذشتن از مال ، گسيختگي آرزوها ، تحمل مشقت ها ، تجديد پيمان ، حاضر شدن در مشاعر
(15) و آگاهي يافتن بر شعائر
(16) و ديدن
آنها است ، و در افعال حج ، خلوص نيت براي ياد خدا و روي آوردن به او به اقسام ديگر
طاعت و عبادات نيز پديد مي آيد .
با اينكه بعض از اعمال حج اموري هستند كه نفوس ، به حكمت و رموز آن آشنايي
ندارند و عقول به معاني آنها پي نمي برند مانند افكندن سنگ ريزه به جمار
(17) و رفت و آمد
بين صفا و مروه بر سبيل تكرار ، معهذا نمي توان ترديد نمود كه احكام خداوندي همگي
داراي حكمت بالغه و مصالح و منافع عاليه است منتهي مصلحت بعضي از آنها روشن و بعضي
پنهان و برخي به نحوي است كه بيشتر عقل ها به آنها پي نمي برند و در اين قسم است كه
نور كمال بندگي به تمام حقيقتش محقق مي شود ، زيرا در اعمالي كه حكمت و مصلحتش ظاهر
باشد ـ چون انسان فطرتاً مايل به كمال است ـ تمايل به انجام آن عمل پيدا كرده و خود
اين مطلب انگيزه اي براي انجام عمل مي شود و به فرمان برداري كمك مي نمايد و كمال و
حقيقت بندگي به آن آشكار نمي شود ، و اما احكامي را كه خداوند مقرّر داشته و عقل
انسان از درك حقيقت آن عاجز است و به كُنه معني و اثراتي كه بر آن مترتب است راه
نمي يابد و طبيعت به آن انس ندارند ، پذيرفتن آن نيست مگر به جهت صدور فرمان و قصد
امتثال آن از حيث اينكه فرمان و دستور است و اطاعت آن واجب است ، و انجام اين قبيل
عبادات كه در تزكيه نفوس ، و برگرداندن آنها از مقتضيات طبع و بدي و ستم ، و مايل
گشتن نفوس به خداوند متعال ، و آراسته شدن به اخلاق حضرتش تأثير كامل دارد ، شايسته
است كه برترين انواع عبادت باشد .
راز اين مطلب آن است كه روح هر عبادتي بلكه مي توان گفت حقيقت آن همان نيت است ،
و پيش از اين دانستي كه مقصود از تشريع عبادات اثري است كه از انجام آنها به روان
مي رسد ، از قبيل قطع علائق دنيوي و صفا و تجرد نفس و متخلق شدن به صفات پاك ملكوتي
، و افعال و كردارهاي ظاهر عضوي و جوارحي مقصود بالعرض اند و براي پيدايش آن صفات
است ، و روشن است كه حصول اين اثر به نحو كمال و حقيقت حاصل نمي گردد مگر به تصحيح
نيت و انجام آن براي خداوند سبحان بدون آلودگي به هدف هاي دنيوي ، بلكه حصول اثر در
حقيقت از همان خلوص نيت است اگر چه پيدايش آن بسته به عمل است و بدين جهت است كه
عمل ، عبادت و طاعت خداوند سبحان شمرده نمي شود ، مگر در صورتي كه از آن عمل تقرب
به خداوند و رسيدن به خانه آخرت و فرمانبرداري و امتثال امر خداي تعالي اراده شود ؛
و نشان بندگي و درجه فرمانبرداري نسبت به حضرت پروردگار ظاهر نمي شود مگر هنگامي كه
كاري را كه از بنده خواسته اند انجام داده ، و حدود آداب آن را آن طور كه خدا دستور
داده رعايت نمايد ، و با قصد اخلاص براي خداوند تعالي باشد .
ندانستن حكمت و مصلحت خصوصيات خواسته شده در برخي از عبادات ، از حيث كميت و
كيفيت ، براي بعضي از مردم باعث تعجب و حيرت ايشان گشته ، و علت آن همانا ندانستن
حقايق رازهاي تعبدات و انوار مكنونه در مجاهدات است . هر عملي كه بايد به قصد قربت
انجام گيرد و هر اندازه كه دور از تصرفات عقلي باشد ، خصوصاً اگر انسي به آن عمل
نباشد و كلفت و مشقتي نيز در پي داشته باشد ، حصول مقام بندگي و تعبد به آن عالي تر
و ارزنده تر است ، و به انجام اين گونه عبادات است كه جان آدمي در برابر حضرت حق
تعالي قرار مي گيرد ، و در دو جهان به راهي كه پايدار است رهنمون مي شود .
فصل سوم : اثر معرفت پروردگار
چون شناخت خداوند بزرگ و بلند منزلت ، و رسيدن انسان به مرتبه كمال لايق ، و
پيدايش قلبي پاك و بي آلايش ، و ارتقاء او به مقامي بس ارجمند ، حصار زندگي و نعمتي
بزرگ و كاخ آبادي و آرامش حقيقي مقرون به سعادت است . پس براي شكفتن گل هاي حقيقت و
تجلي توحيد و تابش نور معرفت ، به ويژه براي بسياري از جوانان امروزي ، شايسته و
لازم است كه به حول و قوت خداوند متعال دامنه سخن وسيع تر ساخته و به توضيح و تشريح
گفته ها بپردازيم :
يگانه هدف از ارسال پيامبران الهي و تشريع اديان آسماني ، همانا بهبود و سعادت
بشر به نور دانش و كردار نيك و يكتاپرستي بي آلايش و آراسته شدن به اخلاق پسنديده
است ، و اينكه افراد جامعه انساني داراي يك نوع زندگي سعادتمندانه و مرفه باشند ، و
معاشرت هر يك از آنان با افراد نوع خود به نيكويي و سلامت و مهرباني باشد ، اگر چه
رفتار و حالات و عادات هر كدام با هم اختلاف داشته باشد .
پيامبران مبعوث نشدند مگر براي اينكه اخلاق فاضله را در جامعه انساني تعليم داده
و به وسيله تشريع مقررات ، افراد را در حفظ حقوق يكديگر كه باعث انتظام و قوام
جامعه است مكلف سازند و آنان را از اخلاق پست و نيرنگ هاي شيطاني و سودجويي و مسلك
هاي شهواني و قوانين منحط اشتراكي كه مولود و تراوش مغزهاي فاسد بشري است باز دارند .
چگونه شايسته جلال لطف خداوندي و عدل و رحمت و فضل او است كه بندگان را در سختي
ها و تاريكي هاي ناداني در معارف و اخلاق و نظام زندگي رها كند و آنان را به خود
واگذارد ، در حالي كه هوي و هوس چون گرداب هاي سهمناك ايشان را در كام نيستي فرو
برد ، چنانكه گاهي بت ها و لات و منات
(18) را پرستش
كنند و زماني پسران و دختران دلبند خود را براي آنها قرباني نمايند و هنگامي به
گفتار و كردارهاي بي مايه به ستيز برخاسته جان هزاران نفر از هم نوعان خويش را دست
خوش آتش كينه و حقد و حسد نمايند و به دشمني ها بپردازند ، و حال اينكه او جل شأنه
آفريننده و حكيم و مهربان است و به راهنمايي بندگان به راه رستگاري و وضع قوانين
عدل و تنظيم موجبات سعادت و تشريع شرايع مدنيت و نشان دادن طريق نجات از مهالك
دنيوي و عقبات اخروي دانا و توان است ؟ !
بديهي است وقتي كه انسان مانند كرم ها و حشرات سر خود و رها و بدون رهنما باشد ،
و خداوند عالم او را در عرصه هولناك زندگي مهمل و بدون كتاب گذارد ، در گرداب
ناداني و نابينايي خود فرو رفته و به گمراهي و ضلالت گرايش مي يابد و تربيت زشت
حيواني و اميال پست شهواني بر او غالب خواهد گشت .
پس روح شريعت جز اين نيست كه افراد انساني را داراي ايمان سازد و از آلودگي و فساد
اخلاق پاك نمايد و از تربيت فاسد و شرارت و آزار آنها نسبت به يكديگر باز دارد و
فضيلت انساني را كه تربيت سياسات از آن عاجز است ، و روش هاي اصلاحي نسبت به آن
قاصر ، در ايشان محقق و به اخلاق فاضله مؤدّب سازد .
برترين كمال و هدف نهايي از زندگي در اين دنياي فاني و بالاترين مقام در عالم باقي
، همانا شناختن خداوند متعال و معرفت به اسماء حسني و اوصاف عاليه او كه سرچشمه
شادماني و منبع خير و نور است مي باشد ، و رهايي جان از دل بستگي هاي پست مادي و
ارتقاء به عالم ملكوت اعلا فقط منوط به آن است .
چگونه چنين نباشد ؟ حال اينكه شناختن خداي تعالي و يكتا دانستن او استوارترين
جايگاه روح و پناهگاه عواطف و آرامشگاه عقل است ، و هنگامي كه انسان به اين درجه از
معرفت نائل شد بارگاه خداوند مهربان توجه او را به خود جلب كرده و قوايش به تسليم و
امان تمايل پيدا مي كند و همه عقايد و انديشه هايش مستقيم ، و زياده روي ها و سستي
هايش خود به خود صورت صلاح به خود گرفته و معتدل مي گردد .
معرفت حضرت الهيّه بر نفس و قواي انساني چنين اثري مي بخشد كه او را به راه حق
واداشته ، و براي سير در اين طريق به نور هدايت و سعادت كامل مهيا مي سازد .
گاهي ايمان به خداوند سبحان آنچنان بر همه عواطف و قواي انساني مستولي و چيره مي
شود ، كه همان ادب الهامي آن ، حاكم بر همه عواطف و متصرف در تمام انديشه هاي نفسي
خواهد بود .
كسي كه از روي كمال يقين ، به خداوند متعال گرويد ، و از طريق دستور پيامبران سر
تسليم در پيشگاه عظمت و مقام بلند او فرود آورد ، از بند صفات حيواني رهايي يافته و
مؤدب به ادب الهي مي شود ، و در انوار پروردگار توانا و آن خدايي كه حافظ و نگهبان
و بر آنچه اراده كند و خواستار آن باشد فعال مطلق است ، به شاهراه اصول نيكويي از
ادب و جمال و كمال رهنمون مي گردد .
خلاصه : كليد سعادت و نيك بختي به تمام معاني كه براي آن گفته شده ، همانا شناختن
خداوند عزّ اسمه است ، زيرا كه انسان را به سوي كمال روحاني و زيباترين و بهترين آن
سوق مي دهد و براي تربيت ملكات انسان و تهذيب اخلاق و صفات او نيرومندترين عامل
مؤثر است .
با اينكه طبيعت بيشتر مردم بر تجاوز از راه حق و انحراف از قوانين عدل سرشته گشته ،
چنانكه در بسياري از آيات قرآن مجيد به آن اشاره شده ، و انسان در هر حالي از احوال
كه باشد دگرگون شونده و در معرض انتقال است و او را ياراي پايداري بر امري نيست .
پيغمبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) با آن همه كمال معرفت و بزرگي مقام و مرتبه اش
مأمور بيداري و استقامت بود و هميشه ثبات در دين و فرمانبرداري را از خداي خود
مسئلت مي نمود .
هنگامي كه انسان به شاهراه ايمان و آنچه مأمور به انجام آن است از آداب و عبادات و
كارهاي خوب و كوشش هاي نيكو با تشويق و تهديد و وعده و وعيد خوانده شد ، از دلي كه
محل تابش نور الهي و فرودگاه راز قدسي است ، نور معرفت و مشعل راهنمايي و زندگي
حقيقي مي درخشد و نفس را به اجابت دعوت مي نمايد . پس نفس نيز در حالي كه منقاد و
اطاعت كننده است به سرعت و با يك نوع فروتني مخصوص به سوي آن روي آور مي گردد .
طاعات و عبادت هاي شرعي با كيفيت هاي مخصوص به خود به رازهاي خداوندي و انواري كه
در هر يك به نحو خاصي تعبيه شده است مشتمل اند مانند اشتمال نفس داراي ايمان به راز
و لطيفه نور رباني ، كسي كه آن عبادات را به نحوي كه خواسته شده انجام داد ، پليدي
ها كه چون غده هاي چركين طبيعت در هنگام فراموشي از ياد خدا و غفلت و تاريكي هاي
لذات شهواني انباشته و گرد آمده اند از او زدوده مي گردد ، و توجه او را در آشكارا
و نهان به خداوند سبحان معطوف ساخته و به ذكر و مناجات حضرتش مشغول مي دارد . شاعري
مضمون مورد بحث را در قالب يك شعر عربي بيان كرده كه مضمون لطيف آن به فارسي چنين
است :
نفس اگر مهمل و به خود واگذاشته شد با پستي ملازم مي شود ، و اگر به طرف فضيلت ها
برانگيخته شد دل بستگي به آنها پيدا مي كند .
(19)
معرفت و ايمان از لحاظ شدت و ضعف و كمال و نقص به درجات متفاوت است يعني چه بسا
مومني كه قلباً عقيده مند باشد و ليكن در روح او انبساطي از براي نور معرفت تامه
نيست و ليكن همان مرتبه منشأ تحريك اعضاء به طرف طاعات شده و وي را به انجام آنها
ترغيب و تشويق مي كند ، و همان عمل او را به اصلاح قلب و تصفيه آن مي رساند ، و
براي حصول معرفت كامل تر بيش از پيش آماده و مهيا مي گردد . به همين قياس تا برسد
به مرتبه بلندي از صفاي قلب و معرفتي كه به سبب آن انسان به بالاترين مظاهر كمال
دنيوي و شامخ ترين و بلندترين درجات فضيلت انساني خواهد رسيد ، پس معرفت و عمل صالح
هر دو باهم پيوسته اند و هر ايماني موجب عملي صالح و هر عملي صالح به مرتبه اي از
ايمان منتهي مي شود و شرايع خداوندي اگرچه روش هاي گوناگون دارند ، ولي همه آنها
هدف و مقصدي واحد دارند ؛ و آن شناسايي خداوند سبحان و آراسته شدن به اخلاق خداوندي
است ، و فلسفه تشريع اديان و ارسال پيامبران الهي و نزول كتب آسماني جز راهنمايي
بندگان به راه سعادت و سلامت و آرامش در هر دو جهان چيز ديگري نيست . هنگامي كه خوب
توجه نمائيم درخواهيم يافت كه همه اديان آسماني مشتمل است بر احكام دنيوي و پاداش
هاي اخروي و رياضت هاي بدني و كوشش ها و نيروهاي رواني كه كمال معرفت و فضيلت را
نتيجه بخش هستند ، و به واسطه آنها روان آدمي با عواطفي بس زيبا مأنوس شده و به
درجات كمال نائل مي شود .
و ليكن دين اسلام دين سلامت و نجات و رستگاري عمومي است ، و متانت و برتري آن بر
ساير اديان با آن همه قوانين موضوعه متقن و درخشان قابل تشكيك نيست و تعاليم آن
براي اصلاح و بهبود زندگاني فردي و اجتماعي جامعه انساني بهترين ضامن و كفيل است ،
و براي سعادت دنيا و آخرت برنامه اي است ارزنده و عالي كه هر صاحب شعور و منصفي
حكمت بالغه و اثر شگفت تربيتي اين تعاليم را آشكارا در مي يابد و معترف مي گردد كه
دين اسلام براي بسط و نشر عدالت اجتماعي و تربيت فردي داراي بهترين آداب و سنن است
به طوري كه مي توان گفت دين اسلام عجيب ترين شگفتي ها را براي تربيت نوع انسان به
ارمغان آورده است . سعادتمند كسي است كه به اين نداي جان بخش آسماني گوش فرا داشته
و به آن ندا پاسخ اجابت دهد و به آن بگرود .
دين اسلام براي فرد حيات قلبي و كانون بيداري و هوشياري است . براي جامعه نقطه
اتّكا و هسته مركزي نيروهاي فعال اجتماعي است .
حج داراي انواع فضيلت ها است كه هر كس آن را از روي حقيقت و معرفت با توجه به دقايق
و شروط و آداب آن انجام دهد ، او را از تاريكي ها بيرون كشيده و به جهاني از نور كه
خالي از جميع شرور است وارد مي سازد .
انجام دهنده آن بر مي گردد ، در حالي كه حقيقت خود را در برابر پيشگاه خداوند متعال
خالص نموده و خداشناسي گشته كه از سرزنش هيچ ملامت كننده اي نمي ترسد ، و بنده اي
شده كه در مقابل كليه امور و پيش آمدها خود را به حضرت آفريدگار سپرده و تسليم او
ساخته .
بازگشت مي نمايد ، در صورتي كه قبلا شخصي بود مادي و زياده رو در دوستي دنيا و
آزمند و طمعكار و بخيل و بد اخلاق ، و براي طلب معيشت و روزي شايد از محرمات نيز
اجتناب نمي كرد و اكنون از مهرباني و خير و فرمانبرداري ، و شجاعت و شهامت ، و وقار
و جمال و كرم و نيكوكاري دل او آكنده و لبريز گرديده است ، و به تحقيق آن قوه
شيطاني كه او را به دنبال خواسته هاي دروغ مي رانده و به طلب آنها وادارش مي نموده
و به هوس ها و آرزوهاي خيالي او را بنده خود كرده بود ، از او دور شده و آن بستگي و
بي خردي حيواني و سستي انديشه و ناداني او را ترك نموده و زنگ همه تعلقات از وجودش
زدوده گرديده .
باز مي گردد در حالي كه خداوند متعال آرامش در دل را به او بخشيده ، و دل آرام
همانا جايگاه وزش بادهاي فرح بخش و خوش نسيم زندگي است .
باز مي گردد در حالي كه پايداري در گفتار و كردار ، و بردباري و استواري در فكر و
انديشه را فراهم آورده .
باز مي گردد در حالي كه در تن و جان و عقل و احساس و سرنوشت و راز دروني خود ، به
ملكات نيرومندي آراسته شده .
باز مي گردد در حالي كه آهنگ زندگي و كوشش او در راه راستي آغاز و زبانش پاك و از
صميم قلب پارسا و انسانيت او كامل خواهد بود .
باز مي گردد با حقيقت پاكي ، و نظام و تربيت ، و با عزم و استواري و آنچه شايستگي
انسان به آن حتمي است ، با شوق و رغبت به اشاره و فرمان دل و الهام روحي آسماني .
باز مي گردد در حالي كه روح خداوندي و زندگي پاكيزه را دارا است .
باز مي گردد در حالي كه در ميان امت و مردم خويش محور هوش و دانايي و پيشروي است ،
كه مانند او را بزرگترين جامعه ها و برترين مكتب ها و جوامع علمي نمي توانند تربيت
كنند .
خداوند متعال فرموده « هر كس كار شايسته اي انجام دهد ، خواه مرد باشد يا زن ، در
حالي كه مؤمن است ، او را به حياتي پاك زنده مي داريم ، و پاداش آن ها را به بهترين
اعمالي كه انجام مي دادند ، خواهيم داد . »
(20)
آن كس كه حج را به جا آورد و از آن همه فوائد مادي و معنوي كه نام برديم
برخوردار نشد ، بايد بداند كه تاريكي هايي كه از شهوات و كارهاي دنيايي بر قلب او
عارض شده ، ايجاد نابينايي در ادراك قلبي او نموده . پس طوري شده كه الطاف خداوندي
و نكات پر مغز احكام شرعي را حس نمي كند ، و اين شخص بايد به معالجه قلبش بپردازد
كه ضرورت آن از هر كاري كه بدان اندر است ، واجب تر باشد .