فصل چهارم : آثار معنوي حج
1. ياد مرگ
حاجي، کسي است که روزي دو تا سه بار ياد مرگ بيافتد، قلب او با شوق لقاي حق
همواره زنده بماند. مگر نه اين است که با پوشيدن احرام مرگ و قيامت را تجربه کرده
است. پس تا زنده است بايد آن حالات را در خود حفظ کند. البته همة مؤمنين بايد به
ياد مرگ باشند، چرا که اثر تربيتي و رواني فراواني در رشد انسان دارد و باعث دوري
از غفلت و بيداري عقل و دل ميشود و محبت غير خدا را از انسان دور ميکند. چه زيبا
فرمود امام صادق عليه السلام :
ذِکْرُ المَوْتِ يُميتُ الشَّهَواتِ فِي النَّفْس، وَيَقْلَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ، وَيُقَّوِي الْقَلْبَ بِمَواعِدِ اللهِ وَيُرِقُّ الطَّبْعَ،
وَيَکْسِرُ أَعْلامَ الْهَوَي و يُطْفِئُ نَارَ الْحِرصِ وَيُحَقِّرُ الدُّنيا.
(91)
ياد مرگ، شهوتها را در انسان ميکشد، از خواب غفلت دور ميکند و قلب را در
انجام وظايف الهي نيرومند ميسازد. طبع انسان را رقيق ميکند. نشانههاي هوا و هوس
را در هم ميکوبد و آتش حرص را خاموش مينمايد و دنيا را در چشم انسان حقير و کوچک
ميسازد.
همچنين امام باقر عليه السلام فرمود:
إِذَا بَلَغَ الرَّجُلُ أَرْبَعِينَ سَنَةً نَادَي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ قَدْ
دَنَا الرَّحِيلُ فَأَعِدَّ الزَّاد. (92)
زماني که انسان به سن چهل سالگي ميرسد، منادي از آسمان ندا ميکند که وقت رفتن
نزديک است، پــس توشة سفر را آماده کن.
انسان اگر مؤمن و خداطلب باشد، اين نداي آسماني را ميشنود. اگر پس از سن چهل
سالگي نشنيد بايد به حال خود گريه کند و با تلاش خالصانه و رياضت موانع را از خود
دور گرداند. امّا پس از سفر حج همواره بايد اين ندا در گوش حاجي طنينانداز باشد،
چون او در مراحل مختلف حج اين حجابها را بر گرفته و مانعها را زدوده است. وي بايد
هر لحظه با اين نداي آسماني طوري منقلب شود که نزديکان از تغيير حالات او مطلع شوند
و آنها نيز به برکت اين حالات معنوي منقلب شوند. اگر پس از حج حاجي اين چنين نباشد، معلوم است در کار او مشکلي وجود دارد.
2. مراقبه و محاسبه
حاجي بايد از اندوختههاي معنوي خود مراقبت کند تا از چنگاندازيهاي شيطان در
امان باشند. البته اين کار مهم تنها با محاسبه هر روزه امکانپذير است. هر چند اين
وظيفه هر مسلمان است که شامگاه و بامداد به حساب اعمال خود رسيدگي کند. امام کاظم
عليه السلام در اين باره فرمود:
لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ، فَإِنْ عَمِلَ
حَسَناً اسْتَزَادَ اللهَ وَإِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللهَ مِنْهُ وَتَابَ
إِلَيْه. (93)
کسي که هر روز خود را حسابرسي نکند، از ما نيست. پس اگر عمل خير او افزون بود،
طلب زيادي کار خير بکند و اگر عمل بد انجام داد از خدا طلب بخشش کند و توبه نمايد.
خوشا به حال آنان که هميشه به مراقبه و محاسبه نفس خود مشغولند و لحظهاي از
مراقبه نفس خود دست برنميدارند و اين کلام مولاي متقيان علي عليه السلام را همواره
آويزة گوش جان دارند:
يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الرَّجُلُ مُهَيْمِناً عَلَي نَفْسِهِ مُرَاقِباً
قَلْبَهُ حَافِظاً لِسَانَه. (94)
شايسته است که انسان از خودش بيم داشته و مراقب قلب خود باشد و زبان خود را نگه
دارد.
اگر انسان از مراقبه و محاسبه نفس غفلت کند، ناخودآگاه همه چيز او به تاراج
هواهاي نفساني و وسوسههاي شيطاني ميرود. روزي به خود ميآيد که تنها اسم حاجي
براي او مانده است. آنگاه حسرت ميخورد که از زهد، ايمان، خداپرستي، زيارت خانة خدا
و اماکن مقدسه چيزي براي او نمانده و از حرص و دنيا خواهي و دوز و کلک روزگار رهايي
نيافته است.
گرچه به درويشي و زهد شدم چهره ليک
بـوي ريا ميدهد دلق سينه فام من
صيدي ز عالم نشد بر من مسکين نصيب
هر چه که اندوختم دانه شد و دام من
3. محبت خدا در دل داشتن
حاجي بايد همواره محبتي را که از خدا ذخيره کرده، حفظ کند. و نيز روزبهروز بر
عشق و محبت خود نسبت به خدا بيافزايد تا مصداق عيني اين آية شريفه باشد:
(وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ) (بقره: 165)
و کساني که اهل ايمانند کمال محبت و عشق را براي خدا ذخيره دارند.
البته اين وظيفة هر مؤمن است که شبانهروز در تحصيل محبت
خدا تلاش کند. بهترين راه دريافت محبت الهي ذکر الله است: «عَلامَةُ حُبِّ اللهِ
تَعَالَي حُبُّ ذِكْرِ الله» (95)
؛ «نشانة دوستي خداي تعالي علاقه به
ياد اوست.»
انسان ميتواند تا آنجايي در رسيدن به عشق الهي پيشروي کند که قلب او از عشق خدا
لبريز شود و ديگر جايي براي اغيار نماند. به قول حافظ:
چنان پرشد فضاي سينه از دوست
که فکر خويش گم شد از ضميرم
امّا حاجي که در ايام حج لذّت محبت خدا را چشيده است و آرامش قلبي را در ذکر
مدام الهي تجربه نموده، به طريق اولي بايد حريم دل را براي پروردگار حفظ کند و نه
تنها از حضور اغيار جلوگيري کند، بلکه پيوسته بر محبت و ارادت خود به خدا بيافزايد.
تا جايي که عشق و دلدادگي او ثابت شود. آنگاه است که خداوند پاسدار قلب عاشقانش
ميشود. البته پاسداري خدا همان عشق موّاج است که مانع ورود اغيار ميشود.
حاجي بايد روز و شب از پروردگار بخواهد که عشق خود را فزوني دهد و او را در
زدودن اغيار و عوامل بيگانه در دل ياري کند و اين مناجات عاشقانه امام حسين عليه
السلام را زياد تکرار کند: «إلَهي أَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الأغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ
أحِبّائِکَ»؛ (96)
«خداي من! تو کسي هستي که هجوم اغيار را از دلهاي عاشقانت
ميزدايي».
خالق يگانه به دوستانش محبت زيادي دارد و همواره آنها را از خـطر
حفظ ميکند به شرط آنکه ما، در دوستي با خدا صادق باشيم.
شخصي، از بيابان به سوي مدينه ميآمد. در بيابان پرندهاي را ديد که سراغ
جوجههاي خود در لانه رفت. مرد مسافر سراغ لانه رفت، جوجهها را گرفت و به عنوان
هديه نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برد.
وقتي حضور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد، جوجهها را نزد آن حضرت نهاد.
جمعي از اصحاب پيرامون پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم حاضر بودند. ناگاه
پرندة مادر را ديدند که بدون وحشت به خاطر جوجههايش به دنبال آن شخص آمده و آنقدر
به فرزندانش علاقه داشته که بدون ترس خود را روي جوجههايش انداخت. پيامبر خدا صلي
الله عليه و آله و سلم فرمود: «اين محبت مادر را نسبت به جوجههايش درک کرديد، ولي
بدانيد خداوند هزار برابر اين علاقه، به بندگانش عشق ميورزد».
(97)
براي زياد کردن محبّت خداوند متعال بسيار به جاست که مناجات اميرالمؤمنين علي
عليه السلام را مرتب بخوانيم:
إِلَهِي كَفَي بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً. وَكَفَي بِي فَخْراً أَنْ
تَكُونَ لِي رَبّاً، أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبّ.
(98)
خداي من! برايم همين عزّت بس که بندة توام، و همين افتخار مرا کافي است که تو
خداي مني. تو هماني که من دوست دارم، مرا آن کن که تو دوست بداري.
4. علاقه به نماز شب
قلب، سرمايه مؤمن در دنيا و آخرت است و قلبي ارزش دارد که از نور ايمان روشن
باشد. چراغ اين نور شبزندهداري است. به خصوص مؤمن به حج رفته بايد نـورانـيـت
خانة خدا را همواره با شبزندهداري و سحرخيزي حفظ کند. نماز شب چنان نورانيتي به
دل ميدهد که شعاع آن آسمانها را روشن ميکند. امام رضا عليه السلام در اينباره
فرمودند:
إِنَّ الْبُيُوتَ الَّتِي يُصَلَّي فِيهَا بِاللَّيْلِ يَزْهَرُ نُورُهَا
لأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لأَهْلِ الأَرْضِ.
(99)
خانههايي که در آن نماز شب خوانده ميشود نوري از آنها تابش ميکند که روشني آن
براي اهل آسمان ظاهر ميشود. همانطوري که نور ستارگان در شب براي ساکنان زمين روشن
است.
شبزندهداري اگر با سوز دل و اشک ديده همراه باشد، و ترس از خدا بر دل چيره
شود، سلامت نفس و نورانيت قلب مؤمن براي هميشه تضمين ميگردد. مولاي متقيان دراين
باره فرمودند:
أَلْبُكَاءُ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ يُنِيرُ الْقَلْبَ وَيَعْصِمُ مِنْ مُعَاوَدَةِ
الذَّنْب. (100)
گريه از ترس خداوند قلب را نوراني و در برابر گناهان حفظ ميکند.
جناب حافظ هم زيبا گفته است:
دلا به سوز که سوز تو کـارها بـکـند
نياز نيم شبي دفع صد بلا بکند
عتاب يار پريچهره عاشقانـه بکش
که يک کرشمه تلافي صد بلا بکند
طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق ليک
چو درد در تـو نبيند که را دوا بکند
سعدي ميگويد:
«يک شب از آغاز تا انجام، همراه کارواني حرکت ميکردم. سحرگاه کنار جنگلي رسيديم
و در آنجا خوابيدم. در اين سفر، «شوريدهدلي» همراه ما بود، نعره از دل برکشيد و سر
به بيابان زد و يک نفس به راز و نياز پرداخت.
هنگامي که روز شد به او گفتم: اين چه حالتي بود که ديشب پيدا کردي؟ در پاسخ گفت:
بلبلان را بر روي درخت و کبکها را بر روي کوه، قورباغهها را در ميان آب و حيوانات
مختلف را در ميـان جنگل ديدم. همــه ميناليدند، فکر کردم که از جوانمردي به دور
است که همه در تسبيح باشند و من در خواب غفلت.
گـفـت: بـاور نـداشتم که تو را
بانگ مرغي کند چنين مدهوش
گفت: اين رسم آدميت نيست
مرغ تسبيح گوي و من خاموش». (101)
البته يکي از اوصاف مؤمنين در قرآن همين است که اهل شب زنده داري و سحر خيزي
باشند.
(كَانُوا قَلِيلاً مِّنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ وَبِالأَسْحَارِ هُمْ
يَسْتَغْفِرُونَ) (ذاريات: 17و18)
پاسي از شب را به تهجّد و در سحرگاهان به استغفار مشغولند.
امّا حاجي بايد اين صفت عارفانه را تا هنگام مرگ، با خود همراه کند و به خودش
ببالد که به برکت سفر حج، شبها را عاشقانه با محبوب خود سحر ميکند و همواره بر
اين نعمت الهي شکرگزار باشد. و با خود زمزمه کند:
مرا سـرمـايـة دنيا سحر شد
خـيـال ايـن و آن از دل به در شد
چنان تير حقيقت خورده بر دل
کـه از اسـرار غيبي بـا خبر شد
بياور کيمياي زرشناسان
که اشک جمله شبهايم گهر شد
بگو بلبل ز هجر گل ننالد
بـه بـاغـم رويـش گل مستمر شد
5. کمک به نيازمندان
يکي از اوصاف برجسته حج گزار و هر مسلمان پرهيزکار، کمک مادي و معنوي به
نيازمندان است. حاجي محترم در سفر حج ميآموزد که بايد از هر چه دارد در راه خدا
ببخشد، پس بايد در داراييهاي خود حقي را براي نيازمندان قائل شود و به اين آية
شريفه جامه عمل بپوشاند: (وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ)؛
«(مؤمنين) در اموالشان حقي را براي نيازمند و درمانده قائلند.» (ذاريات: 19)
فـرهـنگ انفاق به عنوان مهمترين عامل مبارزه با نابرابري در جامعه، بايد به
وسيلة همة مسلمانان با پيشداري حاجيان خداجو، گسترش يابد. آنان بايد همه را به
صورت آشکار و پنهان به انجام اين وظيفه الهي دعوت نمايند
و اين آيه را منشور رفتار اجتماعي و اقتصادي خود قرار دهند:
(الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا
وَعَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَرَبِّهِمْ وَلاَخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ
هُمْ يَحْزَنُونَ) (بقره: 274)
کساني که اموال خود را شب و روز به صورت آشکار و نهان در راه خدا ميبخشند
برايشان اجر عظيم نزد پروردگارشان است و هيچ غم و ترسي براي آنان نخواهد بود.
البته انفاق نوعي مبادله مادي با معنويت است و مزدي که خدا در برابر بخشندگي
مادي ميدهد را نميشود محاسبه کرد. اما در کارهاي عامالمنفعه انفاق به صورت آشکار
بهتر است، چون موجب تشويق ديگران ميشود. البته بخشش سرّي، در مواردي است که آبروي
اشخاص نيازمند در ميان است. اينجا فرد بخشنده بايد همه جوانب را رعايت کند تا باعث
حقارت نيازمندان نشود.
حارث ميگويد: «شبي در خدمت اميرمؤمنان عليه السلام به گفتوگو مشغول بوديم. در
ميان صحبتها عرض کردم براي من مشکلي پيش آمده است. امام فرمودند: اي حارث! آيا مرا
براي بيان نمودن حاجتت شايسته ميداني؟ عرض کردم: البته يا علي! خدا شما را جزاي
خير دهد.
ناگهان امام از جاي برخاست چراغ را خاموش کرد و با مهرباني هر چه بيشتر مخصوص به
خود پهلو به پهلوي من نشست و فرمود: ميداني چرا چراغ را خاموش کردم؟ براي اينکه
بدون ملاحظه و رودربايستي، هر چه در دل داري بگــويي و من ذلّت احتيــاج را در
چهرهات نبينم. اکنون هر حرفي داري بزن. شنيدم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: در صورتي که
نيازهاي مردم به دل ديگري سپرده شود يک امانت الهي است که بايد آن را از ديگران
پنهان داشت. کسي که آن را فاش نکند به او ثواب عبادت ميدهند و اگر افشا گرديد،
شايسته است هرکس که ميشنود به کمک حاجتمند برخيزد و براي او کارسازي نمايد».
(102)
آري، خداي متعال چه موفقيت ارزشمندي را نصيب توانگران کرده تا در دنيا وآخرت به
نيکويي شهره شوند. به قول حافظ:
توانگرا دل درويش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نميماند
برين رواق زبـرجد نوشتهاند به زر
که جـز نکوئي اهل کرم نميماند
به هر حال حجگزاران بايد آنچنان زبانزد باشند که نيازمندان
به راحتي نيازهاي خود را با آنان در ميان بگذارند و به رفع آن يقين داشته باشند.
حتي بهتر آن است که حاجيان قبل از رجوع نيازمندان، خود به رفع حوائج آنان اقدام نمايند.
طوري که اگر در يک محلّه چند حاجي زندگي ميکنند، اثري از نداري و قرض نباشد.
6. خلوت نشيني
مؤمن بايد هر روز يا چند ساعت در هفته با خدا خلوت کند.
بسياري از افاضات الهي بدون خلوت کردن به دست نميآيد. همچنين روح انسان براي اينکه از
هياهوي روزگار فارغ شود، به اين خلوتنشيني نياز دارد.
انديشيدن در آثار صنع الهي و حالات دروني و بيروني، بدون سکون در خلوت ممکن
نيست. اگر قرآن کريم ما را به تفکر دعوت ميکند، اين تفکر بايد در آرامش و در جايي
خلوت انجام پذيرد. ذکر هم بايد به ياري فکر بيايد. يعني ساحت ذکر و فکر در خلوت
است، در آياتي نظير:
(إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ
وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لأُوْلِي الألْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِيَامًا
وَقُعُودًا وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ
وَالأَرْضِ رَبَّنا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ
النَّارِ) (آل عمران: 190و191)
همانا در آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف شب و روز نشانههايي براي صاحبان خرد
است. کساني که در حال قيام و قعود و به حالت (خوابيده به) پهلو ياد خدا ميکنند و
در آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند و ميگويند: پروردگارا! ما را بيهوده
نيافريدي. اي که منزهي ما را از عذاب دوزخ رهايي بخش.
همچنين آيه:
(وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ
الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآْصالِ وَلا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ) (اعراف: 205)
خداي خود را با تضرّع و (به صورت) پنهاني و بيآنکه صدايت را بلند کني در دل خود
در صبح و شام ياد کن و از غافلان مباش.
از اين آيه فهميده ميشود که خلوت دو نوع است: خلوت آشکار و خلوت نهان. در خلوت
آشکار انسان مؤمن و سالک در ظاهر خود را از همه چيز دور ميکند و در مکاني مقدس
مقيم ميشود. امّا در خلوت نهان دل را از غير تهــي ميسازد و آن را به کــوي يار
مبــدّل ميکند تا در آن تجلي يابد. به قول خواجة شيراز:
خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است
تا کوي دوست هست به صحرا چه حاجت است
حجگزاران عزيزکه لذّت خلوت با خدا و دوري از اغيار را در سفر حج چشيدهاند بايد
اين لذت خلوتنشيني را همواره حفظ کنند و دوباره دل را به لذّت دروغين دنيا
نسپارند. اگر هم کساني آنها را به لذّتجويي دنيا دعوت ميکنند، پاسخ حالشان اين
بيت سعدي باشد:
هر کس به تماشايي رفتند به صحرايي
ما را که تو منظوري خاطر نرود جايي
امام باقر عليه السلام در اهميت خلوتنشيني فرمودند: «تَعَرَّضْ لِرِقَّةِ
الْقَلْبِ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ فِي الْخَلَوَاتِ»
(103)
؛ «قلب را با ذکر بسيار در خلوتها رقيق و نوراني کنيد.
قلب ذاکر، نوراني ميشود، و اين نورانيت دواي دردهاي دنيوي است. در روزگاري که
همه از غفلت و زياده روي در مسائل مادي مينالند، صاحبان قلبهاي باصفا ميتوانند طبيب بيماريهاي روحي و اخلاقي بشر
باشند. در واقع، زندگي بشر بدون حضور اين خلوتنشينان عاشق، به تيرگي کشيده خواهد
شد.
جناب حافظ فرمود:
درونها تيره شد باشد که از غيب
چراغي برکند خلوت نشيني
گر انگشت سليماني نباشد
چه خاصيت دهد نقش نگيني
7. پرهيز از دنيا طلبي
انسان مـؤمن کسي است که مــاهيت دنيا را خــوب ميشناسد و اين شناخت را در زيارت
خانة خـدا به کمال ميرســاند. از بياعتبــار بودن دنيا آگاه ميشود و پيـام اين
آية نــوراني قرآن را دريــافت ميکند که فرمود:
(اَلْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ
الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلاً) (کهف: 46)
مال و فرزندان زينت زندگي دنيا هستند و عمل صالح نزد خدا پايدار و نيکوست.
حاجي در حج تکليف خود را با دنيا يکسره ميکند و تنها دل را به آخرت ميسپارد و
عمر باقي مانده را صرف عبادت و تحصيل باقيات الصالحات ميکند. ديگران را نيز از
حــرص و دنياخواهي منــع مينمايد و اين حديث امام رضا عليه السلام را براي همه
ميخواند که فرمود:
لا يَجْتَمِعُ الْمَالُ إِلاَّ بِخِصَالٍ خَمْسٍ: بِبُخْلٍ شَدِيدٍ وَأَمَلٍ
طَوِيلٍ وَحِرْصٍ غَالِبٍ وَقَطِيعَةِ الرَّحِمِ وَإِيثَارِ الدُّنْيَا عَلَي
الآخِرَة. (104)
ثروت جمع نميشود مگر با داشتن پنج ويژگي: بخل زياد و آرزوي دراز و حرص مسلط بر
انسان و قطع رحم و ترک خويشاوندان و ترجيح دنيا بر آخرت.
واي بر کسي که عهد خود را با خدا بشکند، يا در سفر حج نتواند محبت دنيا را از
دلش ريشهکن سازد و دوباره راه ثروتاندوزي را در پيش گيرد. يا اميال و آرزوها که
در حج او را رها نکردند دوباره در وجودش فعال شوند. چنين کسي نه تنها حاجي نشده
بلکه حج و ساير عبادتها را وسيله رسيدن به دنياي خويش قرار داده است. اعمال چنين
فردي هزار بار بدتر از کسي است که اصلاً به حج نرفته. چنين فردي عاقبت مصداق اين
آية شريفه ميشود:
(قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالأَْخْسَرِينَ أَعْمالاً * الَّذِينَ ضَلَّ
سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ
صُنْعاً) (کهف: 104 و 103)
آيا شما را خبر کنيم از زيانبارترين کارها؟ عمل کساني که در تلاش دنيا طلبي خود
گم شدهاند، و گمان ميکنند که اعمال آنها بهترين عمل است.
عزّ دنيا بايدت با دين به هم
دين و دنياي کسي نايد به هم
دنيا چنان خود را بر انسان تحميل ميکند و به کارهاي بيهوده
وا ميدارد که آدمي گاهي به شدّت احساس خستگي ميکند و نميداند که چرا تا اين
اندازه کلافه و کم حوصله است. هر چند فرصت زيارت خانه خدا او را از چنگال اميال
دنيوي نجات داده است، اما نبايد کاري کند که دوباره دنيا و مشغلههاي بيحاصل بر او
مسلط شوند و لذّت حضور در حج را از او بستانند.
حضرت استاد حسن زاده آملي با آن همه مراتب علمي و عرفاني و سلوک در طول زندگي
مدام ميفرمايد:
باز در سوز و گـدازم ز تـف دل چه کنم
کار مشکل شده مشكل شده مشکل چه کنم؟
دفتر عمر گشودم که چه بگذشت از آن
هيـچ نگذشـت مگر عاطـل و باطل چه کنم؟
وقتي شخصيت بزرگي همانند ايشان از حاصل عمرش ناخشنود است، ما بيچارگان دنيا
گزيده بايد چه خاکي بر سر خودمان بريزيم و از کجا چاره بجوييم؟ پس بياييم نورانيت
حج را در خود حفظ کنيم و از برکتهاي آن در رونق کارهاي خير به ويژه امور آخرت که
سراي هميشگي ماست، استفاده کنيم. و به شيطان و وسوسههاي او فرصت ندهيم تا نتواند
دوباره ما را گرفتار اميال و آرزوهاي دنيوي کند، به خصوص حرص که بلاي جانسوزي
است.
8. دوري از حرص
حرص، بيماري خطرناکي است که دين و دنياي انسان را از بين ميبرد
و مفاسد ديگري چون بخل و حسد را در او، ريشهدار ميکند. او را بيدليل
به دنبال دنيا ميکشد و در جمعآوري مال از راه حلال و حرام حريص ميکند.
سعدي ميگويد:
شنيدم بازرگاني صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل غلام خدمتکار که شهر به شهر
حــرکت ميکرد براي تجارت. يک شب در جزيرة کيش مرا به حجرة خود دعوت کرد. به
حجرهاش رفتم. از آغاز شب تا صبح آرامش نداشت. مکـرّر پريشان گويي ميکــرد و
ميگفت: فلان انبارم در تاکستان است و فلان کالايم در هندوستان. اين قباله و سند
فلان زمين ميباشد و فلان چيز در گرو فلان جنس است. فلان کس ضامن فلان وام است. در
آن انديشهام که به اسکندريه بروم که هواي خوش دارد ولي درياي مديترانه طوفاني است.
اي سعدي! سفر ديگري در پيش دارم، اگر آن را انجام دهم باقيمانده عمر گوشهنشين گردم
و ديگر به سفر نروم. پرسيدم آن کدام سفر است که بـعـد از آن تـرک سـفر ميکني و
گوشهنشين ميشوي؟ در پاسخ گفت: ميخواهم گوگرد ايراني را به چين ببرم که شنيدهام
اين کالا در چين بهاي گران دارد و از چين کاسة چيني بخرم و به روم ببرم و در روم
حرير نيک رومي بخرم و به هند ببرم و در هند فولاد هندي بخرم و به شهر حلب (سوريه)
ببرم و در آنجا شيشه و آينه حلبي بخرم و به يمن ببرم و از آنجا لباس يماني بخرم و
به پارس (ايران) بياورم. بعد از آن تجارت را ترک کنم ودر دکاني بنشينم. او اينگونه
انديشههاي ديوانهوار را آنقدر به زبان آورد که خسته شد
و ديگر تاب گفتار نداشت و در پايان گفت: اي سعدي تو هم سخني از آنچه
ديدهاي و شنيدهاي بگو، گفتم: آن را خبر داري که در دورترين جا از سرزمين هور
(ميان هرات و غزنه) بازرگان قافله سالاري از پشت مرکب بر زمين افتاد. يکي گفت: چشم
تنگ دنياپرست حريص را تنها دو چيز پر ميکند، يا قناعت يا خاک گور.
(105)
مرض حرص موجب ميشود که انسان در خريد و فروشهايش حقوق خدا و مردم را رعايت
نکند. در آن صورت نه تنها «الکاسب حبيب الله دربارة او صدق نميکند بلکه شيطان
دوست او ميشود، هرچند به ظاهر از خدا و دين مايه بگذارد. به خصوص حجگزاري که
عنوان مکه و مدينه رفتن خود را در راه مالاندوزي هزينه کند، دنياطلبي حرفهاي
ميشود که شيطان به وجود او افتخار ميکند.
سعدي در کتاب گلستان خود حکايت ميکند:
فردي مال مردم را به تلبيس و سوداگري ميخورد، امّا لقلقة زبانش لعن بر شيطان
بود، غافل از اينکه شيطان را بايد با عمل از خود دور کرد. روزي شيطان او را ديد و
گفت: تو که حلال و حرام نميشناسي و با هر حيلهاي مال مردم را ميخوري، رفيق شفيق
من هستي، با اين لعن و نفرينهاي ظاهري که دشمن من نميشوي:
يکي مال مردم به تلبيس خورد
چـو برخواست لعنت بر ابليس کرد
بدو گفت ابـليـس انـدر رهـي
کـه هـرگز نـديدم چنين ابـلهي
تو را با من است اي فلان آشتي
به جنگم چرا گـردن افـراشـتي
(106)
9. بدي را با خوبي پاسخ دادن
يکي از اوصاف پسنديده مؤمن آن است که بديهاي ديگران را با خوبي پاسخ ميدهد.
خداوند متعال در بيان چند صفت مؤمن ميفرمايد:
(وَالَّذِينَ صَبَرُواْ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ
وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَؤُونَ
بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عُقْبَي الدَّارِ) (رعد: 22)
و کساني که براي رضاي خدا صبر و شکيبايي پيشه ميکنند و نماز به پا ميدارند و
از آنچه روزي آنها کرديم انفاق ميکنند در نهان و آشکار و بديها را با خوبي جبران
ميکنند. آنان کساني هستند که عاقبتي پايدار در انتظار آنهاست.
در اين آيه شريفه به چهار صفت مهم انسان مؤمن اشاره شده است که مهمترين آن
صفتها پاسخ بديها را با خوبي دادن است. چه خصوصيت زيبايي، که اگر در حجگزاران
زنده شود و به عنوان هدية اين سفر روحاني به جامعه عرضه گردد، بسياري از
نابسامانيهاي اجتماعي و ناهنجاريهاي اخلاقي کاهش پيدا ميکند.
«روزي امام حسن عليه السلام سواره، در راهي با مردي از اهل شام ملاقات ميکند.
مرد پي در پي او را لعن و ناسزا ميگفت. امام عليه السلام هيچ
نفرمود تا مرد شامي از دشنام دادن خسته شد. آنگاه امام رو به مرد شامي کرد، سلام
نمود و فرمود: «اي آقا! گمان ميکنم غريب باشي و گويا امر بر تو مشتبه شده است. اگر
از ما طلب رضايت ميجويي از تو راضي ميشويم. اگر چيزي سؤال کني عطاء ميکنيم. اگر
طلب ارشاد کني تو را ارشاد ميکنيم. اگر گرسنه باشي تو را سير ميکنيم. اگر برهنه
باشي تو را ميپوشانيم. اگر محتاج باشي بينيازت ميکنيم. اگر رانده شدهاي پنــاهت
ميدهيــم. اگـر حاجت داري حاجتت را بــر ميآوريم. اگر بار خود را بر خانة ما فرود
آوري و ميهمان ما باشي تا وقت رفتن از تو پذيرايي خواهيم کرد.
مرد شامي چون اين سخنان را از حضرت شنيد، به گريه افتاد و گفت: «شـهـادت ميدهم
که تويي خليفةالله روي زمين و خدا بهتر ميداند که خلافت و رسالت را در کجا قرار
دهد. پيش از آنکه تو را ملاقات کنم، تو و پدرت دشمنترين خلق نزد من بوديد، و الان
محبوبترين خلق نزد من هستيد. پس بار خود را به خانه حضرت فرود آورد و تا وقتي که
در مدينه بود مهمان امام مجتبي عليه السلام بود و از محبان و عاشقان اهل بيت
گرديد. (107)
پاسخ بدي را با خوبي دادن بايد به عنوان يک اصل تربيتي مورد توجه ما باشد. به
خصوص کساني که مدعي اخلاق ديني هستند، بايد اين رکن اساسي را در همة بخشهاي زندگي مورد توجه قرار دهند زيرا که آثار اخلاقي
فراواني در پي دارد. مولاي متقيان علي عليه السلام در اين باره فرمود:
فَإِنَّ الْعَفْوَ مَعَ الْعَدْلِ أَشَدُّ مِنَ الضَّرْبِ لِمَنْ كَانَ لَهُ
عَقْلٌ. (108)
گذشت همراه با عدالت بهتر از برخورد مستقيم با (بيادب) است؛ براي کسي که صاحب
عقل و خرد باشد.
روزي شيخ جعفر کاشفالغطاء که از علماي بزرگ بود، مبلغي پول بين فقراي اصفهان
تقسيم کرد. پس از تمام شدن پول براي خواندن نماز جماعت به مسجد رفت. در بين دو نماز
که مشغول خوانـدن تعقيبات بود سيــد فقيري آمد، مقابل شيخ ايستاد و بــا بيادبي
گفت: «اي شيخ مال جدّم (خمس و سهم امام) را به من بده.
شيخ فرمود: «قدري دير آمدي، متأسفانه چيزي باقي نمانده است. سيد فقير با کمال
جسارت آب دهان خود را به محاسن شيخ انداخت. شيخ جعفر نه تنها هيچ عکسالعمل
خشونتآميزي از خود نشان نداد بلکه برخاست و در حالي که دامن خود را گرفته بود،
ميان صفوف نمازگزاران گردش کرد و گفت: «هرکس ريش شيخ را دوست دارد به اين سيد کمک
کند. مردم که ناظر اين صحنه بودند اطاعت نموده و دامن شيخ را پر از پول کردند. سپس
آن عالم بزرگ همه پولها را آورد و به آن سيد تقديم کرد و به نماز عصر ايستاد.
با اين عمل همگان را به ياد رفتار پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم انداخت
که به عيادت بيماري يهودي که خاکروبه بر سر او ميريخت، رفت. پرسيد: «اين مرد يهودي
كجاست که چند روزي ما را اذيت نميکند؟ پاسخ دادند: يا رسول الله، او مريض است.
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم بيمعطلي به عيادت وي رفت.
10. سخاوت و ايثار
سخاوت و جوانمردي جزيي از اخلاق انبياء و از مظاهر ايمان است. خداوند متعال در
اين باره ميفرمايد:
(فَأَمَّا مَن أَعْطَي وَاتَّقَي * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي * فَسَنُيَسِّرُهُ
لِلْيُسْرَي) (ليل: 5-7)
امّا هرکس بخشش و سخاوت کرد و پرهيزگار شد و به نيکويي اين عمل را تصديق کرد،
البته کارش را سهل و آسان ميگردانيم.
با توجه به اين آيه معناي سخاوت، بخشش مال با رضايت کامل به مستحقان، خويشان و
مانند اينهاست. خداوند متعال همة مشکلات کسي که سخاوت را به کمال برساند آسان و
ختم به خير مينمايد. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم در اين باره فرمود:
وَلا يَصْلُحُ لِدِينِکُمْ إلاَّ السَّخَاءُ وَحُسْنُ الْخُلْقِ.
(109)
خداوند صلاح و خير دينتان را جز با سخاوت و خوش اخلاقي ممکن نميکند.
امّا «ايثار از سخاوت فراتر است. چنانکه مولاي متقيان
علي عليه السلام فرمود: «الإِيثَارُ أَعْلَي الْمَكَارِم
(110)؛
«ايثار عاليترين درجه مکارم است.
زيرا در سخاوت انسان مالي که از نياز او فزونتر است را ميبخشد اما در ايثار
چيزي را عطا ميکند که خود نيز به آن احتياج دارد.
مردي نزد پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و از گرسنگي شکايت کرد.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رو به يارانش کرد و فرمود: «کسي هست که امشب او
را سير کند؟
علي بن ابي طالب عليه السلام گفت: «أَنَــا يَا رَسُـول الله.
سپس مرد گرسنه را نزد فاطمه (سلام الله عليها) آورد و گفت:
مَا عِنْدَکَ يَا بِنْتَ رَسُولِ الله؟ فَقَالَتْ: مَا عِنْدَنَا إِلاَّ قُوتُ
الْعَشيَّةِ لَکِنّا نُؤْثِرُ ضَيْفَنَا. (111)
چه نزد توست اي دختر پيامبر خدا؟ پاسخ دادند: ما جز قوت شب چيزي نداريم ولي
ميهمان را بر خود ترجيح ميدهيم. (غذاي خود را با وجود نيازمندي به فقير دادند).
فرداي آن روز اين آيه نازل شد:
(وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ
شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (حشر: 9)
آنها را بر خود مقدم ميکنند در حالي که خود بدان محتاج بودند، و کساني که
[براي آسايش ديگران] به نفس خود سختگيري کنند از رستگارانند.
بزرگترين رهآورد اخلاقي حجگزار سخاوت و ايثار است، تا صدق در بندگي و ميثاق
با خداي کعبه را به اثبات برساند. البته ايثار داراي مراتب مختلف است که عبارتند از:
ـ ايثار مال
ـ ايثار آبرو
ـ ايثار سرمايه عمر
ـ ايثار جان
در مورد ايثار مال مطالبي را گفتيم. امّا درجه دوم ايثار، بذل آبرو در راه دين و
خدمت به نيازمندان است. يعني اگر در شرايطي حفظ دين
و يا آبروي ديگران بسته به شخصيت و آبروي انسان بود نبايد دريغ نمود.
«شيخ زينالعابدين مازندراني از شاگردان صاحب جواهر و شيخ انصاري در کربلا ساکن
بوده است. در مورد سخاوت او نوشتهاند: «تا ميتوانست قرض ميکرد و به محتاجان
ميداد. هر چند وقت، که بعضي از ارادتمندانش از هند به کربلا
روزي بينوايي به در خانه او رفت و از او چيزي خواست. شيخ چون پولي نداشت بادية
مسي منزل را برداشت، به او داد و گفت: اين را ببر و بفروش. دو سه روز بعد که اهل
منزل متوجه شدند باديه نيست، فرياد کردند که باديه را دزد برده است. صداي آنان در
کتابخانه به گوش شيخ رسيد. فرمود: دزد را متهم نکنيد، باديه را من بردهام. در يکي
از سفرها که شيخ به سامرا رفته بود به سختي بيمار ميشود. ميرزاي شيرازي از او
عيادت ميکند و او را دلداري ميدهد. شيخ ميگويد: من هيچگونه نگراني از مرگ ندارم
ولکن نگراني من از اين است که بنا به عقيده ما اماميه وقتي که ميميريم روح ما را
به امام عصر« عرضه ميکنند. اگر امام سؤال بفرمايند: زينالعابدين ما به تو بيش از
اين اعتبار و آبرو داده بوديم که بتواني قرض کني و به فقرا بدهي، چرا نکردي؟ من چه
جوابي به آن حضرت ميتوانم بدهم؟ گويند ميرزاي شيرازي پس از شنيدن اين حرف متأثر
شده و به منزل ميرود و هرچه وجوهات شرعي در آنجا داشته ميان نيازمندان تقسيم
ميکند. (112)
بعد از دفاع مقدس هشت ساله وظيفه ما نشر فرهنگ ايثار و شهادت است. مروّجان اين
حرکت بايد مراتب ايثار چهارگانه را در وجود خود پايدار کنند. در بخشش مال طوري
باشند که خود را در عسر و حرج قرار دهند تا ديگران در آسايش زندگي کنند. جملهاي که
مولاي متقيان علي عليه السلام در وصف متقين فرمود:
نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَالنَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ. (113)
خود را در راه خدا و بندگان او به رنج و تعب مياندازد تا مردم از سوي او در
راحتي و آسايش باشند.
الهي قمشهاي در اين باره هم زيبا گفت:
به خلق آسايش آرد خويش را رنج
کـه جويد در خراب خويشتن گنج
تو نيز اي جان چو مردان وفا کيش
جهان را نوش باش و خويش را نيش
دوم آنکه هرگاه منافع انقلاب و نظام جمهوري اسلامي طلب کرد، براي حفظ حيثيت نظام از ايثار آبرو و شخصيت خود دريغ نکند.
سوم آنکه همة لحظههاي عمرش را براي تحقق آرمانهاي خون شهدا و انقلاب اسلامي صرف نمايد.
چهارم آنکه سر و جانش را آماده نگه دارد تا هر زمان که لازم شد آن را همانند شهدا نثار کند.
اين روحية فداکاري و التزام عملي ميتواند انقلاب اسلامي و جامعه ِ خداجوي ما را
در مقابل همة خطرها بيمه کند و موجب شکوفايي و رسيدن به اهداف مقدس آن شود. اگر
ايثار، جز اين باشد شعاري بيش نيست و اگر آگاهانه يا ناآگاهانه، انقلاب و خون شهدا
وسيله آبادي دنياي ما شود، عمل خود ما تبديل به موانع جدّي خواهد شد و فرهنگ ايثار
و شهادت به تاراج هواهاي نفساني، غرور و دنياخواهي ما خواهد رفت.