اسرار عرفانى عمره

محمّدتقى فعالى

- ۸ -


سرّ آغاز كردن از صفا

سرّ آن كه سعي بايد از صفا آغاز شود چيست ؟ سرّ شروع كردن سعي از صفا اين است كه خداوند در قرآن از صفا آغاز كرده است و نام صفا را در ابتدا بيان نموده است . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) هنگام سعي از صفا شروع كرد و فرمود :

« ابْدَءُوا بِمَا بَدَأَ اللَّهُ بِهِ » ( 1 ) ؛

« از همانجا آغاز كنيد كه خداي سبحان آغاز كرد . »

معاوية بن عمار از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند :

« أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) حِينَ فَرَغَ مِنْ طَوَافِهِ وَرَكْعَتَيْهِ قَالَ : أَبْدَأُ بِمَا بَدَأَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ مِنْ إِتْيَانِ الصَّفَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ ( إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه ) » ؛ ( 2 )

« رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) وقتي از طواف و دو ركعت نماز آن فراغت يافت فرمود : از جايي آغاز مي كنم كه خداوند آغاز كرده است ، خداوند بزرگ مي فرمايد : صفا و مروه از شعائر خداست . »

آغاز كردن از صفا در واقع رعايت ادب با خداست . ادب انواعي دارد ؛ ادب شاگرد مقابل استاد ، ادب فرزند برابر والدين يا ادب امت در برابر رسول خدا . اما مهم ترين نوع ادب ، ادب در برابر حضرت ربوبيت است . ادب با خدا را بايد از ابراهيم ( عليه السلام ) آموخت . خليل الله براي آن كه غفران و رحمت الهي را براي عصيانگران درخواست كند ، به خدا امر نكرد بلكه از او طلب مغفرت نمود . يعني گفت : ( وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) ؛ ( 3 ) « هر كس فرمان من نبرد ، تو آمرزنده مهرباني » . و نگفت : « آن ها را ببخش و به آن ها رحم كن » . عيسي هم براي طلب دفع عذاب از امت خويش با خدا رعايت ادب كرد ؛ يعني عرض كرد : ( إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) ؛ ( 4 ) « اگر آنان را عذاب كني ، بندگان تو هستند و اگر آنان را بيامرزي تو پيروزمند و حكيمي » . و نگفت : « آن ها را عذاب نكن و آن ها را ببخش » . ايوب هم براي طلب شفا و رحمت به خدا امر نكرد يعني عرض كرد : ( أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمِينَ ) ؛ ( 5 ) « به من بيماري و رنج رسيده و تو مهربان ترين مهرباناني » و نگفت : « مرا رحم كن » .

رعايت ادب با خدا ثمره محبت است ، چنان كه براي انسان حب و عشق بيشتري هم مي آورد . سالك بايد در ظاهر و باطن ، در سرّ و علن و در پيدا و پنهان اهتمام به ادب با حضرت حق داشته باشد . ادب انسان را از حد عبوديت خارج نمي كند ، رعايت ادب آدمي را به فقر و مسكنت خويش واقف مي گرداند و موجب مي شود كه اصل خويش را باز يابد . چنانكه در حكايت محمود واياز مي بينيم .

« وقتي محمود به خلوت قصد وثاق اياز كرد چون حاضر شد ، ديد كه در برابر اياز پوستيني دريده و كلاهي كهنه بر ميخ آويخته بود . پرسيد كه اين چيست ؟ اياز جواب داد : چون دست دولت مرا در سلوك عبيد پادشاه انتظام بخشيد ، اين لباس افلاس از سر من بركشيد و خلعت كرامتم در پوشانيد . اكنون جهت دفع نسيان و منع طغيان كه از لوازم نفس انسان است آن را در مقابله نظر نصب كرده ام تا هر لحظه بدو نگرم و به تكرير و تذكير او ، مذاكره سوالف احوال خود مي كنم و قدر مرتبه خود را فراموش نگردانم و به كلاه و كمر مرصّع و جامه زربفت كه از احسان پادشاه يافته ام مغرور و طاغي نگردم . دانم كه لباس ذاتي من آن است و اين چه اكنون دارم همه فضل پادشاهي است » . ( 6 )

اسرار زمزم

مستحب است عمره گزار بعد از فراغ از نماز طواف و پيش از سعي ، از آب زمزم قدري بياشامد و به سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد :

« اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً وَرِزْقاً وَاسِعاً وَشِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاء وَسُقْم » . ( 7 )

« خداوندا ! اين را علمي سودمند و رزقي گسترده و درماني براي هر درد و بيماري قرار بده . »

زمزم نام هاي مختلفي دارد نظير : « ركضه جبرئيل » به معناي قدمگاه جبرئيل ، « حفيره اسماعيل » ، به معناي چاه اسماعيل ، « حفيره عبدالمطلب » به معناي چاه عبدالمطلب ، « برّه » به معناي پرخير ، « مضنونه » به معناي نفيس ، « رواء » به معناي آبرو ، « شبعه » به معناي سير كننده ، « شفاء سقم » به معناي شفاي بيماري و « زمزم » . به اين علت به اين آب زمزم مي گويند كه هاجر بعد از آن كه آب زير پاي اسماعيل آشكار شد با ريگ ها دور آن را گرفت تا آب در آنجا جمع شود ( زمّ يعني جلو چيزي را گرفتن يا جمع كردن ) .

امام صادق ( عليه السلام ) داستان پيدايش زمزم را چنين بيان مي كند .

« إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَمَّا خَلَّفَ إِسْمَاعِيلَ بِمَكَّةَ عَطِشَ الصَّبِي . . . » ؛ ( 8 )

« چون ابراهيم ( عليه السلام ) اسماعيل را در مكه جا گذاشت ، كودك تشنه شد . ميان صفا و مروه درختي بود . مادرش بيرون شد تا آن كه بر صفا ايستاد و گفت : آيا در اين دشت كوهي هست ؟ كسي پاسخش نداد . رفت تا به مروه رسيد و گفت : آيا در اين وادي همدمي هست ؟ پاسخي نشنيد . دوباره به صفا بازگشت و همان را گفت و اين كار را هفت بار انجام داد . از اين رو خداوند آن را سنت قرار داد . جبرئيل نزد هاجر آمد و پرسيد : كيستي ؟ گفت : كنيز ابراهيم . گفت : به اميد چه كسي شما را اينجا واگذاشته است ؟ گفت : اگر چنين مي گويي هنگامي كه خواست برود به او گفتم : اي ابراهيم ! ما را به كه سپردي ؟ گفت : به خداي متعال . جبرئيل گفت : شما را به كسي سپرده است كه شما را بس است .

مردم از مكه عبور نمي كردند ، چون آب نبود . كودك با پاي خود به زمين زد و زمزم جوشيد . ( حضرت ) فرمود : هاجر از مروه به سوي كودك بازگشت در حالي كه آب جوشيده بود . شروع كرد به جمع كردن خاك در اطراف آب تا جاري نشود و اگر آن را واگذاشته بود ، آب جاري مي شد . فرمود : چون پرندگان آب را ديدند بر گرد آن جمع شدند . كارواني از يمن به قصد سفر گذشت چون كاروانيان ، پرندگان را ديدند گفتند : پرندگان جز پيرامون آب جمع نمي شوند . نزد آنان آمدند به آنان آب و غذا دادند و خداوند به اين وسيله روزي ايشان را جاري ساخت . مردم از مكه عبور مي كردند و از طعام به آنان مي خوراندند و از آب سيرابشان مي كردند . »

1 ـ بخشش گناهان

نوشيدن آب زمزم گناهان را مي برد ، آن ها را مي شويد و درون انسان را پاك مي گرداند . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :

« فَطَافَ بِالْبَيْتِ سَبْعاً وَصَلَّي خَلْفَ الْمَقَامِ رَكْعَتَيْنِ شَرِبَ مِنْ مَاءِ زَمْزَم غُفِرَتْ ذُنُوبُهُ كُلُّهَا بَالِغَةً مَا بَلَغَت » ؛ ( 9 )

« كسي كه هفت بار طواف كعبه كند و دو ركعت نماز پشت مقام بخواند و از آب زمزم بنوشد ، تمام گناهان او ـ هر مقدار كه باشد ـ آمرزيده مي شود . »

سرّ اين تأثير شگرف آن است كه نهر زمزم از نهرهاي بهشتي است كه در روي زمين جاري است ، پيداست كه هر گاه آبي از بهشت به درون و بيرون آدمي ريخته شود او را از هر جهت پاك و مبرا خواهد كرد . لذا آب زمزم بهترين آب هاي روي زمين است .

نشستم در كنار چاه زمزم * * * بنوشيدم از آن سرچشمه نم نم

درونم روشن از نور خدا گشت * * * روانم شد رها از آتش غم

2 ـ درمان دردها

آب زمزم براي كسي كه آن را بنوشد شفاست ، دردهاي او را درمان مي كند ، آلام او را از بين مي برد و امراض روحي ، رواني و تني انسان را علاج مي كند . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :

« مَاءُ زَمْزَمَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاء وَسُقْم وَأَمَانٌ مِنْ كُلِّ خَوْف وَحَزَن » . ( 10 )

« آب زمزم هر دردي را شفا مي دهد و از هر بيم و اندوهي ايمن مي دارد . »

اگر انسان از خوف و حزن مبرا شود ، ولي خدا مي گردد ، زيرا از ويژگي هاي اولياي خدا اين است كه نسبت به آينده خائف نيستند و از گذشته هم حزني در دل ندارند : ( أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ ) . ( 11 )

از آنجا كه آب زمزم جايگاه و تأثير ويژه اي دارد ، يكي از سنت هاي پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) اين بود كه مي خواست آب زمزم را برايشان هديه بياورند . رسول خدا از اين آب مي نوشيد و زماني كه در مدينه بود آن را به عنوان هديه مي پذيرفت . امام باقر ( عليه السلام ) فرمود :

« كانَ النَّبِيُّ يَسْتَهْدي مِنْ ماءِ زَمْزَمَ وَهُوَ بِالْمَدينَةِ » ( 12 ) ؛

« پيامبر خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) وقتي در مدينه بود درخواست مي نمود كه از آب زمزم برايش هديه بياورند . »

سرّ تقصير

بر عمره گزار واجب است پس از اتمام سعي ، تقصير كند ؛ يعني قدري از ناخن ها يا مقداري از موي سر يا شارب يا ريش خويش را بزند . اين عمل از واجبات و عبادات حج و عمره است و بايد با نيتي پاك و خالص انجام گيرد .

زائر بعد از آنكه سعي خويش را انجام داد ، همانند انساني است كه به ديار معشوق بازگشته ، نوراني شده و از تمامي گناهان پاك و مبرا شده است . او به ميهماني خدا رفته و با كوله باري از خوبي ها ، نيكي ها و زيبايي ها بازگشته است . او تولدي دوباره يافته ، حياتي مجدد پيدا كرده و اينك انساني ديگر شده است .

خداوند مي خواهد اين تغيير و تحول را با علامتي در بدن او نشان دهد لذا امر كرده است كه بخشي از بدن خويش را جدا كند . مو نشانه زيبايي است . خدا خواسته است انسان از زيبايي ظاهري بكاهد و سيرتي زيبا بيابد ، درونش نوراني شده از نعمت هاي الهي بهره مند شود . خدا خواسته كه انسان جمال خويش را به پاي جمال او قرباني كند ، از درون خود روزنه اي به سوي نور معرفت پيدا كند ، در پايان اين راه و در آخرين مرحله اين هجرت طولاني به نشانه بازگشت به زندگي نوراني ، دستي به سر و روي خويش كشد و اوج خشوع و تواضع را در ظاهر خود هم نشان دهد . تقصير ، رهايي از آلودگي هاست ، تقصير ، شستن زشتي هاست ، تقصير ، تمرين بندگي است ، تقصير ، شكستن قفس هاي مادي است و تقصير ، پالايش ظاهر و درون است .

فصل هفتم : فضائل مدينه منّوره

سرّ نام هاي مدينه منوّره

مدينه نام هاي هشتگانه دارد كه تمامي آن ها را پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) عنوان فرموده است . اسامي اين شهر نوراني عبارتند از : مدينه ، طيبه ، طابه ، مسكينه ، جبار ، محبوره ، يندد و يثرب . پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) در اين باره تعابير متعددي دارد . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) در هر سفري كه به مدينه وارد مي شد ، خطاب به آن مي فرمود :

« يا طَيِّبَةَ يا سَيِّدَةَ الْبُلْدان » ( 13 ) ؛

« اي پاك ! اي سرور شهرها . »

همچنين مي فرمود :

« اَنَّ اللهَ تَعالي سَمَّي الْمَدينَةَ طابَة » ( 14 ) ؛

« خداي متعال مدينه را طابه ( پاك ) ناميده است . »

پس اين شهر آسماني حتي به لحاظ نامگذاري اشاره به طهارت ، رفعت و بزرگي دارد . نام هاي شهر مدينه را خداوند و رسولش انتخاب كرده اند . پيداست كه نام شهر پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) هم بايد پاك باشد ؛ زيرا اين ، شهرِ برترين خلق روي زمين است . مدينه شهر اكمل انسان هاست ، مدينه محلي است كه يادآور گام ها ، موعظه ها و اشك هاي اهل بيت ( عليهم السلام ) است ، مدينه در خود قطعه اي از بهشت را جاي داده ، پس خداوند به اين شهر عزيز نظر و عنايت خاصي دارد .

شهر مدينه منوره

1 ـ محبوب نبي ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )

رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) علاقه و شوق خاصي به اين شهر داشت ، هرگاه از سفر مي آمد و نگاهش به ديوارهاي مدينه مي افتاد ، از شوق وسايلش را بر زمين مي نهاد و با سرعت بيشتري به سمت اين شهر مي آمد و اگر سوار مركب بود ، مركب خويش را با شتاب بيشتري حركت مي داد ، اين عمل نشان از حب و شوق زايد الوصف حبيب خدا نسبت به اين شهر داشت . آخرين فرستاده خدا با تشبيه مدينه به مكه مي فرمايد :

« اَللّهُمَّ إِنَّ اِبْراهيمَ خَليلُكَ وَعَبْدُكَ وَنَبِيُّكَ دَعاكَ لأَهْلِ مَكَّة وَأَنَا مُحَمَّدٌ عَبْدُكَ وَنَبِيُّكَ وَرَسوُلُكَ أَدْعُوكَ لأَهْلِ الْمَدينَةِ مِثْل ما دَعاكَ بِهِ اِبْراهيمُ لأَهْلِ مَكَّة نَدْعُوكَ أَنْ تُبارِكَ لَهُمْ في صاعِهِمْ وَمُدِّهِمْ وَثِمارِهِمْ اَللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَيْنَا الْمَدينَةَ كَما حَبَّبْتَ إلَينَا مَكَّة » ( 15 ) ؛

« خدايا ! ابراهيم دوست و بنده و پيامبر توست ، براي اهل مكه تو را خواند . من محمد ، بنده و پيامبر و فرستاده توام و براي اهل مدينه تو را مي خوانم ، مثل آنچه ابراهيم براي اهل مكه خواست . تو را مي خوانيم كه پيمانه و ميوه آنان را بركت دهي . خدايا ، مدينه را محبوب ما گردان ، آن چنان كه مكه را محبوب ما ساختي . »

مدينه نسبتي با اشرف مخلوقات و فخر كائنات دارد ، برگزيده حضرت رب در اين شهر آرميده است ، روح ملكوتي پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) آنگاه كه از كالبد خاكي رحلت فرمود و به عالم بالا صعود كرد ، نهايت احاطه را بر اين عالم دارد و هيچ ذره اي در اين عالم نيست كه نزد ايشان منكشف نباشد . وجود پاك حبيب خدا در كل كائنات توان تصرف و تأثير را دارد از اين رو هر كه به اين شهر وارد شد ، مورد مرحمت و لطف خاص ايشان واقع مي شود . نصيب لطف ايشان شامل اهل مدينه است ، دامن شفاعتش همه را فراگير است و از خداي سبحان براي همه طلب مغفرت و عفو مي نمايد .

مدينه شهر اشرف خلايق است ، شهر حبيب خداست ، انساني كه در معراج ، جبرئيل امين را گذاشت و او از مصاحبت پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) درماند . او به اندازه ( قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْني ) ( 16 ) نزديك و نزديكتر شد ، به افق اعلي رسيد ، اسم اعظم الهي را دريافت كرد و صاحب كوثر و شفاعت كبرا شد . مكانت و منزلت او نزد خدا به حدي است كه انبيا و مرسلين از اولين تا به آخر و حتي ملائكه مقرب به آن غبطه مي برند . خداي سبحان تنها در باب او فرمود :

« لَوْلاَكَ لَمَا خَلَقْتُ الاَْفْلاَك » . ( 17 )

ديوارهاي مدينه يادآور هجرت پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) و اصحاب اوست ، در اينجاست كه رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) از سوي خدا احكام دين را بيان مي فرمود و سنت هاي خويش را ارائه مي كرد ، در اين شهر برگزيده خدا با دشمنان به نبرد پرداخت و دين خدا را آشكار نمود ، گام هاي استوار رسول حق ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) در اين وادي است . هر جا كه زائر پا نهد ، جاي پاي مقدس ترين انسان هاست لذا بايد با كمال آرامش و سكينه قدم گذارد ، بايد خشوع و وقار سرورِ دو عالم را در خاطره زنده كرد ، بزرگمردي كه رسوم جاهليت را برچيد و با هدايت هاي دلسوزانه خويش راه مستقيم را پيش روي بشر نهاد .

ماه فروماند از جمال محمد * * * سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلك را كمال و منزلتي نيست * * * در نظر قدر با كمال محمد

وعده ديدار هر كسي به قيامت * * * ليله اسري شب وصال محمد

آدم و نوح و خليل و موسي و عيسي * * * آمده مجموع در ظلال محمد

عرصه گيتي مجال همت او نيست * * * روز قيامت نگر مجال محمد

همچو زمين خواهد ، آسمان كه بيفتد * * * تا بدهد بوسه بر نعال محمد

2 ـ شهر قرآن

خداي سبحان اراده فرمود كه جانشيني براي خود در زمين قرار دهد :

* * * ( وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَلِيفَةً ) ( 18 ) ؛

« وچون پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمين خليفه اي مي آفرينم . »

در ادامه به عنوان معياري كلي ، ملاك خلافت را معرفي فرمود . خلافت الهي از آن كسي است كه جامع اسماء باشد و از خداوند تمامي اسماء را آموخته باشد :

( وَعَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ ) ( 19 ) ؛

« و نام ها را به تمامي به آدم بياموخت . »

انساني كه به مقام خلافت نايل شد و خليفه الهي گشت ، بايد تمامي اوصاف و ويژگي هاي خدا را واجد باشد ؛ زيرا اقتضاي خلافت و جانشيني چيزي جز اين نيست . خليفه خدا آينه تمام نماي اوست ، او خدا را با تمامي اوصاف و صفاتش نشان مي دهد ، تنها تفاوتي كه ميان مقام خلافت و خدا وجود دارد ، اين است كه هرچه خليفه خدا دارد ، به اذن الهي دارد . برترين خليفه الهي وجود شريف نبي خاتم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) است . تنها اوست كه كامل ترين انسان ها بلكه موجودات روي زمين است ؛ بنابراين شهري كه آرامگاه پيامبر است ، بهره اي از خلافت الهي داشته ، اوصاف حق در آن نمايان است .

وجود شريف پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) ابعادي دارد كه مهم ترين آن پيوند و نسبت ايشان با قرآن كريم است .

( إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلاً ) ( 20 ) ؛

« ما قرآن را بر تو نازل كرديم ، نازل كردني نيكو . »

از طرف ديگر قرآن هم ربط و نسبتي وثيق با مدينه دارد . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :

« اُفْتُتِحَتِ الْقُري بِالسَّيْفِ وَافْتُتِحَتِ الْمَدينَةُ بِالْقُرآنِ » ( 21 ) ؛

« آبادي ها با شمشير فتح شد ولي مدينه با قرآن . »

بنابراين اگر رسول خاتم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) با قرآن پيوند دارد و اگر قرآن ارتباطي با مدينه ، مي توان گفت كه مدينه ، شهر قرآن است .

3 ـ وادي پاكي

مدينه آلودگي ها را از انسان دور مي كند . اين شهر نوراني ، آتش را محو مي سازد ، شهر پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) زائران خويش را همانند رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) نموده ، آنها را پاك مي گرداند و آنها را از پليدي ها ، پلشتي ها و زشتي ها مي رهاند .

گروهي از اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) از اُحُد باز مي گشتند ، در ميان آنها در رابطه با منافقان انشعاب و تفرقه ايجاد شد ، گروهي مي گفتند : « آنها را بكشيد » و گروهي ديگر مخالفت مي كردند . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :

« اِنَّها طَيِّبَة تُنفِي الْخُبْثَ كَما تُنفِي النّارُ خُبثَ الْفِضَّة » . ( 22 )

« مدينه پاك است ، پليدي ها را مي زدايد آنگونه كه آتش چرك هاي نقره را » .

از اين رو مدينه شهر پاكي و پاكان است . بايد به آنجا با طهارت وارد شد ، با طهارت ظاهري و باطني نمازگزارد و با خدا به راز و نياز پرداخت و به او گفت :

« يَا صَرِيخَ الْمَكْرُوبِينَ وَيَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ اكْشِفْ هَمِّي وَغَمِّي وَكَرْبِي كَمَا كَشَفْتَ عَنْ نَبِيِّكَ هَمَّهُ وَغَمَّهُ وَكَرْبَهُ وَكَفَيْتَهُ هَوْلَ عَدُوِّهِ فِي هَذَا الْمَكَانِ » . ( 23 )

« اي فريادرس گرفتاران ، اي پاسخ دهنده دعاي بيچارگان ، اندوه و غم و ناراحتي مرا بزداي ، آنگونه كه از پيامبرت اندوه و غم و گرفتاري را زدودي و در اين مكان از هراس دشمن او را كفايت كردي . »

فصل هشتم : فضائل مسجد النبي ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )

مسجد نبوي در آغاز به دست رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) ساخته شد . اين مسجد نخست با خشت و در ابعادي نسبتاً كوچك بنا شد . چون مسلمانان زياد شدند ، آنان از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) خواستند كه فضاي مسجد افزوده شود ، پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) خواسته آنان را پذيرفت و دستور داد بر آن افزودند و مسجد را از يك خشت و نيم بنا كردند ، باز هم مسلمانان زياد شدند و گفتند : اي رسول الله ! كاش دستور مي داديد مسجد را بزرگ كنند . پيامبر نيز دستور داد تا ديوار آن را با دو رديف خشت بنا كردند ، سپس گرما بر آنان چيره شد . از پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) خواستند تا دستور دهد سايباني بر مسجد زنند ، ايشان هم دستور داد تا ستون هايي از تنه درخت خرما برپا كردند و سپس چوب هاي پهن با شاخه برگ هاي درخت خرما بر آن افكندند ، تا اين كه باران آمد و سقف مسجد چكه كرد . گفتند : اي رسول الله ! كاش فرمان دهي سقف مسجد را گل اندود كنند . پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود : نه ، مسجد بايد سقف و سايباني همانند سايبان موسي ( عليه السلام ) داشته باشد . مسجد النبي به همين وضعيت باقي ماند تا اين كه رسول الله ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) از دنيا رفت . ( 24 )

مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فضيلتي بزرگ و عظمتي رفيع دارد و علاوه بر مسجد كعبه و مسجد ايليا در شهر بيت المقدس ، يكي از سه مسجد بزرگ روي زمين است . نبي خاتم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :

« مِنْ خَرَجَ عَلَي طُهْر لايُريدُ اِلاّ مَسجِدي هذا وَلَيُصَلّي فيهِ كانَ بِمَنْزِلَةِ حَجَة » ( 25 ) ؛

« هركس با طهارت بيرون شود و قصدي جز آمدن به مسجد مرا نداشته باشد تا در آن نماز بخواند ، مانند انجام حج است . »

بيش از همه ، نسبت به نماز در مسجد النبي سفارش شده است . گاهي يك نماز در اين مسجد معادل هزار نماز در مساجد ديگر ـ غير از مسجد الحرام ـ قرار داده شده ( 26 ) و گاهي برابر ده هزار نماز ( 27 ) و گاهي نيز به اندازه پنجاه هزار نماز شمرده شده است . ( 28 ) رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) درباره مسجد خويش فرمود :

« مَنْ صَلّي في مَسْجِدي اَرْبَعينَ صَلاةً لا يَفُوتُهُ صَلاة كَتَبَتْ لَهُ بَراءَة مِنَ النَّارِ وَنَجاة مِنَ الْعَذابِ وَبَرَيءَ مِنَ النِّفاق » ( 29 ) ؛

« هر كس در مسجد من چهل نماز بخواند ، بي آنكه حتي يك نماز از او فوت شود ، براي او برائت از دوزخ و نجات از عذاب نوشته مي شود و از نفاق هم پاك مي شود . »

مسجد النبي ، زيارت آن و مشاهده قبر نوراني پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) اسراري دارد كه به آن ها اشاره مي شود :

1 ـ ديدار پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )

نفوس قدسي هرگاه از بدن هاي شريف خويش جدا شوند و به عالم جبروت ارتحال نمايند ، تسلط و احاطه آنها بر اين جهان به غايت مي رسد ، امور اين عالم بر آن ها مكشوف بوده ، تصرف و تأثير و نفوذ در اين عالم بر آن ها ممكن است ، آن ها زنده اند و از دست خداي خويش روزي مي خورند ؛ روزي آن ها با خداست : ( بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ) . ( 30 )

هر كس در مقابل قبر آن ها بايستد و نزد جسم شريف آن ها وقوف كند و در برابر مشاهد نوراني آنان حضور يابد ، از فضل آن ها بهره مند مي شود ، اين وجودهاي نوراني نسبت به زائر خويش آگاهي كامل دارند ، سؤال ها ، درخواست ها و تقاضاهاي آن ها را نيك مي دانند . آنان نسيم رحمت خويش را شامل حال زائر مي كنند و رشحات انوار خود را بر آن ها افاضه مي فرمايند و نزد خدا براي بخشش گناهان و قضاي حاجات شفاعت و وساطت مي كنند .

آنچه گذشت درباره زيارت اوليا و انبياي الهي بود ؛ اما زيارت نبي اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) جايگاهي ويژه دارد . هرگاه زائر به نزديك مدينه رسيد و چشمانش به ديوارهاي شهر مدينه افتاد ، بايد متوجه باشد كه مدينه شهري است كه خداوند براي نبيّش انتخاب فرمود و هجرت او را به سوي اين شهر قرار داد . مدينه شهري است كه در آن فرايض و سنن الهي بنيان نهاده شد ، تربت پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) در اين شهر است ، زائر هرجا قدم گذارد ، جاي پاي رسول خداست . لذا بايد معرفت خويش را به اين وجود شريف تكميل كند و عمل خويش را با هتك حرمت از بين نبرد .

به هنگام زيارت پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) بايد ايشان را روبه روي خويش ببيند ، زائر در اين لحظه زيارت زنده مي كند ، اگر به سمت قبر ايشان گام بر مي دارد ، به وجود مقدس پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) تقرب جسته است ، او بايد با تمام خضوع و خشوع به مولاي خويش سلام كند كه فرمود :

« اِنَّ اللهَ تَعالي وَكَّلَ بِقَبْرِهِ مَلَكَاً يُبَلِّغُهُ سَلامَ مَنْ سَلَّمَ عَلَيْهِ مِنْ أُمَّتِهِ » ( 31 ) ؛

« همانا خداوند ملكي را بر قبر نبيش وكيل كرده تا سلام هريك از افراد امت را به آن بزرگوار برساند . »

كسي كه به زيارت قبر پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) برود ، همانند آن است كه ايشان را در حياتش زيارت كرده است ؛ از اين رو زائر قبر نبي ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) ، در واقع به ديدار پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) بار يافته است . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :

« مَنْ حَجَّ فَزارَ قَبْري بَعْدَ مَوْتي ، كانَ كَمَنْ زارَني في حَياتي » ( 32 ) ؛

« هركس حج به جا آورد و پس از مرگ من ، مرا زيارت كند ، هم چون كسي است كه در حال حيات من ، مرا زيارت كرده است . »

امام صادق ( عليه السلام ) به زائران قبر نبي ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) تهنيت مي فرستد . ( 33 ) پر واضح است كسي كه با معرفت به ديدار رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) نايل آيد ، مجاورت و قرابت او را براي خويش خريده است . جايگاه پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) در بهشت است ؛ بنابراين جايگاه زائر او هم در بهشت برين خواهد بود .

پى‏نوشتها:‌


1 . تهذيب الأحكام ، ج1 ، ص96 ؛ وسائل الشيعة ، ج9 ، ص522 ، روايت18259
2 . فروع كافي ، ج4 ، ص431 ، روايت1
3 . ابراهيم : 36
4 . مائده : 118
5 . انبياء : 83
6 . مصباح الهداية و مفتاح الكفايه ، ص147
7 . فروع كافي ، ج4 ، ص430
8 . فروع كافي ، ج4 ، ص202 ، روايت2
9 . در المنثور ، ج1 ، ص293
10 . فقه الرضا ( عليه السلام ) ، ص46
11 . يونس : 62
12 . تهذيب الاحكام ، ج5 ، ص471 ، روايت1657
13 . كنز العمّال ، ج12 ، ص259 ، روايت34941
14 . صحيح مسلم ، ج2 ، ص1007 ، روايت1385
15 . مسند ابن حنبل ، ج8 ، ص384 ، روايت22693
16 . نجم : 9
17 . بحار الانوار ، ج71 ، ص115 .
18 . بقره : 30
19 . بقره : 31
20 . انسان : 23
21 . كنز العمّال ، ج12 ، ص230 ، روايت34803
22 . صحيح بخاري ، ج4 ، ص1676 ، روايت4313
23 . فروع كافي ، ج4 ، ص560 ، روايت1
24 . فروع كافي ، ج3 ، ص295 ، روايت1 ، تهذيب الاحكام ، ج3 ، ص261 ، روايت58
25 . شعب الايمان ، ج3 ، ص500 ، روايت4191
26 . فروع كافي ، ج4 ، ص556 ، روايت10
27 . ثواب الاعمال ، ص50 ، روايت1
28 . سنن ابن ماجه ، ج1 ، ص453 ، روايت1413
29 . مسند ابن حنبل ، ج4 ، ص311 ، روايت12584
30 . آل عمران : 169
31 . محجة البيضاء ، ج2 ، ص206
32 . سنن الكبري ، ج5 ، ص403 ، روايت10274
33 . فروع كافي ، ج4 ، ص549 ، روايت3