اسرار عرفانى عمره

محمّدتقى فعالى

- ۵ -


اسرار مكروهات احرام

در احرام اموري نيز مكروه است ؛ از جمله ، احرام با جامه سياه . لباس سفيد يادآور كفن و قبر است . اين امر موجب مي شود تا انسان در لباس احرام بيشتر به ياد مرگ و آخرت باشد . از سوي ديگر زائر خانه خدا ميهمان خداست و ميهمان بايد با لباس پاكيزه و تميز در محضر ميزبان حاضر شود . سفيدي لباس احرام به معناي گام نهادن در وادي نور و سرور است . احرام بستن در جامه چركين هم مكروه است . ميهماني كه به حضور حق بار يافته و در درگاه حضرت احديت حاضر شده ، هرگز با لباس كثيف و آلوده به ميهماني وارد نمي شود . ورود به ميهماني خدا با جامه چركين شايسته نيست . سزاست كه حضور در درگاه باري تعالي با تميزترين و پاكيزه ترين لباس ها باشد .

امر مكروه سوم احرام بستن در جامه راه راه است . نكته ظريفي كه در اين مورد وجود دارد اين است كه جامه راه راه نوعي زينت دنيوي است ، زائر بايد در حج و عمره از مظاهر دنيوي اجتناب كند ، از تعلقات خود بكاهد ، وابستگي هاي زخارف دنيوي را در منزل خويش گذارده ، از آن مهاجرت كند ؛ چرا كه به ميهماني خدا مي رود و در اين بزم نبايد زينت هاي دنيا را با خود برد .

لبيك گفتن در پاسخ كسي كه حاجي را صدا زند كراهت دارد . سرّ آن اين است كه لبيك فقط پاسخ به دعوت خليل الرحمان و خداي رحمان است . لبيك گفتن به غير او بوي شرك مي دهد ؛ گويا انسان براي خدا شريك قائل شده است . لبيك گفتن به غير خدا شرك خفي است و ميقات ، محلي است براي توحيد و نفي تمامي شرك ها .

اسرار محرمات احرام

حاجي در حين احرام ، از امور بيست و چهار گانه بايد اجتناب كند و اين امور براي او حرام است . اسرار و رموزي براي محرمات احرام بيان شده است كه به آنها اشاره مي شود :

1 ـ قلب زائر صيد خدا

در آيات ، حرمت صيد ، مسأله حساسي تلقي شده و با كمال صراحت از آن نهي شده است :

(  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنْ النَّعَمِ ) ؛ ( 1 )

« اي كساني كه ايمان آورده ايد ، هر گاه در احرام باشيد شكار را نكشيد . هر كه صيد را به عمد بكشد ، جزاي او قرباني كردن حيواني است همانند آنچه كشته است . »

احرام به دو قسم است ( 2 ) : احرام به تن و احرام به دل . شخصي كه فقط به تن احرام بسته و مُحرم به تن شده است صيد بر او حرام است چنان كه امور ديگري هم براي محرم تحريم شده است . اما زائري كه با معرفت ، احرامِ عرفان بسته ، مُحرم دل است و چنين كسي طمع به غير خدا را بر خود حرام كرده است ؛ او هرگونه طلب از غير خدا را ممنوع مي داند و خانه دل را در اختيار صاحبخانه واقعي قرار مي دهد .

نكته ديگري در اين آيه وجود دارد ( 3 ) و آن اين كه قلب زائر صيد خداست و قلبي كه صيد خداست شايسته نيست به دنبال صيد باشد و اگر سالك حج و عمره گزار ، قلب خويش را متوجه غير خدا كرد ، كفاره اي بر اوست و آن اين كه از اين توجه نادم باشد و تمام سعي خود را بر تداوم ياد حق بكار بندد . لذا نبايد در حين احرام دنبال حظوظ نفساني بود . بايد تمرين رستن از شهوات كرد . محرم قصد خدا و زيارت خانه او كرده است ، با چنين قصدي نبايد به دنبال غير او بود .

2 ـ آينه و سرمه زينت

از ديگر محرمات احرام ، نگاه كردن به آينه است ، همچنين سرمه كشيدن در حال احرام تحريم شده است . سرّ اين دو در حديثي چنين بيان شده است . امام صادق ( عليه السلام )  فرمود :

« لاَ تَنْظُرْ فِي الْمِرْآةِ وَأَنْتَ مُحْرِمٌ ، لاَِنَّهُ مِنَ الزِّينَةِ وَلاَ تَكْتَحِلِ الْمَرْأَةُ الْمُحْرِمَةُ بِالسَّوَادِ إِنَّ السَّوَادَ زِينَةٌ » ؛

« در حالي كه محرم هستي به آينه نگاه مكن ؛ زيرا اين نوعي زينت است و زن در حال احرام ، سرمه سياه نكشد ، كه آن هم زينت است » . ( 4 )

اين دو امر زينت اند و زينت بهره گيري از تشريفات و تجملات دنيوي است . از دنيا بايد رهيد و از آسمان دنيا بايد پريد و به آسمان ملكوت بايد سر كشيد و نور الهي را در افق جبروت بايد ديد . از سوي ديگر نگاه به آينه ، نگاه به خود است و از خوديت بايد رست ؛ از خود بايد فارغ شد ، بودن خويش را بايد از ياد برد ، خودبيني و خدابيني در يك دل نمي گنجد ، قاصد خدا قلب خويش را براي ديدار دوست مهيا مي كند . نظر به آينه را تحريم كردند تا محرم قلب خويش را آينه كند و در آينه دل جمال يار را نظاره گر باشد .

نمي خواهم كسي نزدم نشيند * * * بگو آيينه هم رويم نبيند

ز تن مرغ دلم بيرون پريده * * * نشسته در حرم تا دانه چيند

3 ـ سايه و ذوب گناه

عبدالله بن مغيره از امام موسي كاظم ( عليه السلام ) درباره سايه براي محرم پرسيد . امام ( عليه السلام ) در پاسخ آن را حرام دانست . او گفت : من گرمايي هستم و گرما بر من طاقت فرساست . آيا راه چاره اي براي من وجود دارد ؟ امام ( عليه السلام ) فرمود :

« أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الشَّمْسَ تَغْرُبُ بِذُنُوبِ الْمُحْرِمِينَ » ؛

« آيا نمي داني كه خورشيد ، گناهان محرمين را پنهان مي كند » . ( 5 )

بنابراين ، سرّ اين كه سايه و سايه بان براي محرم حرام شده ، اين است كه آفتاب سوزان بر سر و تن محرم بتابد تا گناهان او را پاك كرده ، ذوب سازد و از اين روست كه گفتند آفتاب پاك كننده است ؛ زيرا نجاست گناه را تطهير مي كند .

4 ـ كندن درخت و اصلاح زمين

در حريم امن الهي و در حال احرام نبايد درخت يا گياهي را كَند ؛ زيرا اين كار از بين بردن « حرث » و « نسل » است . نابود كردن حرث و نسل فساد است و كار مفسدان و دوزخيان . اما بهشتيان كه همواره در جهت اصلاح و احياي زمين و دل آدمي اند گياه نمي كَنند و علفي را نابود نمي كنند . اين ها آثار خداست ، در سرزمين عشق و كسي كه عاشق اوست ، به آثار او تعرض و تجاوز نمي كند .

به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست * * * عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست

5 ـ تجربه برادري

در حريم امن الهي براي تقرب به خدا بايد دل ها را به هم نزديك كرد ، از جدايي ها پرهيز داشت و هر آنچه مايه تفرقه است ، از بين برد . در محضر حق نبايد به زائران او توهين كرد . بايد از فسوق ، جدال ، مشاجره ، فحاشي ، تفاخر و مباهات پرهيز كرد . نبايد به كسي دستور داد ، سزا نيست زبان به ناسزا گشود ، حريم حرم محدوده برادري است ، در آنجا بايد تمرين اخوت كرد ، در پيشگاه دوست به دوستان دوست نبايد جز خير گفت ، در محضر بندگي ، تفاخر معنا ندارد .

6 ـ رحمت و آشتي

از حمل سلاح بايد پرهيز كرد . حمل سلاح به معني دشمني و خصومت است . در حضور خداوند رحيم خشونت لازم نيست ، اساساً كينه و دشمني شأن دوزخيان است و خدا اهل رحمت و آشتي است ، او اهل داد و رأفت است و نسبتي با انتقام و خشونت ندارد . خشونت و دشمني ضعف و كاستي است كه با ربوبيت خدا سازگار نيست ؛ از اين رو كشتن جانوران ، اذيت و آزار ديگران و حتي زخم كردن بدن خويش حرام شده است .

7 ـ شراب لم يزلي

در راه عشق خدا بايد از ديگر عشق ها گذشت . شهوت با دلدادگي به خدا قابل جمع نيست ، هر چيز يادآور شهوت را بايد كنار گذاشت ؛ نظير عقد كردن زني براي خود يا ديگري ، در اين حال نبايد شاهد شهوت بود ، بايد از سكر ظاهري گذشت و از پيمانه شراب لم يزلي سرمست شد .

به پيش روي من اينك مقام است * * * حرم از اهل دل در ازدحام است

برو اي ما سوي الله چونكه ما را * * * شَراب فيض رباني به جام است

فصل چهارم : اسرار عرفاني طواف

اسرار طواف

1 . تشبّه به فرشتگان

فرشتگان الهي در اطراف كعبه آسماني مي گردند ، لذا انسان بايد خود را همگون با فرشتگان كند .

( وَتَرَي الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ ) ( 6 ) ؛

« در آن روز فرشتگان را مشاهده مي كني كه گرداگرد عرش الهي درآمده اند . »

كعبه نمادي از خدا در عالم ملك و شهادت است . انسان به هنگام طواف بايد متذكر بيت معمور در آسمان ها باشد . طواف انسان به دور كعبه ملكي ، همان طواف ملائكه به دور عرش الهي است و انسان بايد به هنگام طواف تا آسمان ها و فرشتگان بالا رود . امام صادق ( عليه السلام ) در حديث مصباح الشريعه به اين نكته بلند عرفاني اشاره فرمود :

« وَطُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلاَئِكَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ كَطَوَافِكَ مَعَ الْمُسْلِمِينَ بِنَفْسِكَ حَوْلَ الْبَيْتِ » ؛ ( 7 )

« همانگونه كه با بدنت همراه مسلمانان بر گِرد كعبه طواف مي كني ، با قلبت همراه فرشتگان بر گِرد عرش طواف كن . »

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : همراه با پدرم در حجره نشسته بودم ، ايشان به نماز برخاست ، در اين لحظه مردي وارد شد . چون پدرم از نماز خارج شد و سلام داد ، آن مرد از پدرم پرسيد : سئوالي از شما دارم كه كسي جز شما جواب آن را نمي داند . آن سئوال سرّ و علت طواف خانه خداست . چرا مسلمين بايد گرداگرد كعبه بچرخند ؟ امام ( عليه السلام ) فرمود :

« آنگاه كه خداوند عزوجل ملائك را امر به سجده نمود آنان در ابتدا اين امر را رد كردند و گفتند : ( أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ) .

خداي تعالي هم در جواب فرمود : ( إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ) .

خداوند به آن ها غضب كرد ، فرشتگان الهي درخواست توبه نمودند خداوند آن ها را امر كرد تا طواف بيت معمور كنند آن ها هفت سال طواف كردند ، استغفار نمودند و توبه كردند .

خداوند توبه آن ها را پذيرفت و سپس كعبه را مقابل و برابر آن ، در روي زمين مستقر كرد و طواف آن را توبه و طهارت بني آدم قرار داد .

خداوند توبه را دوست دارد ، پشيماني بندگان را دوست دارد ، از استغفار بندگان استقبال مي كند ، خداوند مي خواهد آدميان مانند فرشتگان دور خانه اش در زمين بگردند تا از اين طريق گناهان آنها را بريزد .

خداوند طواف را وسيله آمرزش بندگان قرار داد و خواست تا بندگانش در عمر خويش يكبار پاك شوند و مزه ملكوتي طهارت را بچشند . هر كس هفت بار اين خانه را طواف كند و دو ركعت نماز ، در هر جاي مسجد كه بخواهد بخواند ، خداوند شش هزار حسنه برايش مي نويسد و شش هزار گناه از او مي زدايد و شش هزار درجه بر او مي افزايد وشش هزار نياز از او بر مي آورد . هر كدام از اين نيازها زود برآيد به خاطر رحمت خداست و هر كدام به تأخير افتد به خاطر اشتياق خداوند به دعاي اوست » . ( 8 )

بنابراين سرّ طواف تشبّه به فرشتگان و همانندي با توبه ملائكه است ، دريافت رحمت و مغفرت الهي است ، تولدي دوباره است و آنگاه كه انسان از گناه پاك شود ، خداوند به انسان هاي پاك مباهات مي كند . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :

« إِنَّ اللَّهَ يُبَاهِي بِالطَّائِفِينَ » ؛ ( 9 )

« خداوند به طواف كنندگان مباهات مي كند . »

2 . طواف قلب

زائر بايد با قلب خويش طواف خانه خدا كند . طواف شريف ، طواف قلب در محضر ربوبيت است . آدمي با چشم سر ، كعبه زميني را مي بيند و با چشم دل بيتي در عالم ملكوت . تن با آب و گل خانه خدا رو به روست و دل ، با خدا . چشم سر ، عالَم شهادت مي بيند و چشم دل عالَم غيب ؛ از اينجاست كه خداوند بيت معمور را در آسمان ها محاذي و مقابل كعبه در زمين آفريد تا كسي كه به زيارت كعبه نايل آيد ، با دل و جان خود زائر خانه خدا و خدا در آسمان حقيقت باشد .

خانه كعبه خانه دل هاست * * * ساحت قدس و جايگاه خداست

خرم آن كس كه گرد آن خانه * * * در طواف است همچو پروانه

گر نصيب تو نيست فيض حضور * * * گرم ديدار خانه باش از دور

طواف قلب بُعد ديگري هم دارد . طواف ، گرديدن دور قلب انسان كامل است . ( 10 ) خداوند قلب وليّ خويش را بيت كريم و حرم عظيم خويش قرار داد ؛ زيرا قلب اوست كه توانست بار امانت كشد ؛ امانتي كه زمين و آسمان از حمل آن سرباز زدند . در طواف بايد به گِرد وليّ خدا گشت . با او بيعت كرد و با آنچه لايق و در خور اوست ، او را ستود . بلندي بيت به اندازه بلندي قلب انسان كامل است ؛ يعني تا خدا ادامه دارد ، منازل بيت با منزلگاه هاي قلب وليّ خدا هماهنگ است ، گنجي كه خدا در خانه خويش گذاشته ، با گنج او در ضمير ولي اش يكي است . زائر با طواف خويش گنج هاي اين گنجينه را مشاهده مي كند و مدارج باطني را تا نيل به مقام سرّ انسان كامل طي مي كند . بنابراين طواف قلب دو سويه است ؛ از يك سو طواف كعبه با قلب است و از سوي ديگر طواف قلب وليّ خداست .

3 . طهارت از شهود غير

طهارت دو گونه است ؛ ( 11 ) طهارت ظاهر و طهارت دل . طهارت ظاهر با آب حاصل مي شود ، اما طهارت باطن و دل با معرفت درست مي گردد . بايد با آب عرفان قلب را شست و شو داد ، سموم را از جان بيرون كرد ، توحيد را بر قلب حاكم نمود و نفاق را از دل زدود . تا قلبي پاك ، ضميري آرام و سرّي موحد يافت .

زائر به هنگام رجوع به كعبه حقيقي ، قلب خويش را از مشاهده غير پاك مي كند . ( 12 ) شهود غير خدا توبه مي خواهد ، حج و عمره گزار در لحظه طواف از اينكه به غير خدا توجه كرده و اعتمادش به غير او بوده و ياد دنيا در قلب او جاي داشته است ، استغفار مي كند . اگر انسان در دنيا به غير او رجوع مي كند ، اين هم به خاطر دستور اوست و اگر امر او نبود ، سالك و عارف به غير او حتي رجوع هم نمي كرد . سرور شهيدان در بيانات نوراني خود را اينگونه فرمود :

« إِلَهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الآْثَارِ ، فَأرْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوَارِ وَهِدَايَةِ الاسْتِبْصَارِ ، حَتَّي أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاعْتِمَادِ عَلَيْهَا ، إِنَّكَ عَلَي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ » . ( 13 )

« معبودا ! فرمان دادي مرا مراجعه به آثار كنم ، پس مرا به خود جلب كن از تجلي انوار و راهنمايي بينش دل ، تا مراجعه كنم به درگاهت از آنها ، چنانچه از همان ها به حضرتت ره يافتم و سرّ خويش از نگاه به آنها بازداشتم و همت خود را از اعتماد به آنها برداشتم ؛ زيرا تو به هر چيز توانايي . »

سيد و سالار شهيدان حضرت امام حسين ( عليه السلام ) قبل از آن كه به مسلخ عشق و شهادت برود ، با خدا نجوا مي كرد كه آيا براي غير تو ظهوري هست ، تو كي غايب بوده اي تا غير تو ، تو را اثبات كند و كي دور بوده اي كه آثار دليل تو باشد ، كور باد چشمي كه تو را نبيند و زيان باد قلب بنده اي كه از حب تو نصيبي نداشته باشد .

« أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ ، مَتَي غِبْتَ حَتَّي تَحْتَاجَ إِلَي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْكَ وَمَتَي بَعُدْتَ حَتَّي تَكُونَ الآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْد لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيبا » . ( 14 )

4 . حديث شمع و پروانه

طواف ، برگرد كعبه چرخيدن است ، و به ديدار معشوق شتافتن ! طواف ، چرخش عاشق گرداگرد معشوق است تا خود را با آتش عشق او بسوزاند . طواف آن است كه عارف پروانهوار بر گرد شمع بچرخد تا عاقبت با بال و پري سوخته خويش را به پاي شمع افكند . زائر آتش عشقي در ضمير خود دارد و بار سفر را بسته است . از خانه ، كاشانه ، زن ، فرزند و وطن بريده و لبيك گويان خود را تا پاي خانه دوست رسانده است . او آماده چرخيدن است تا پروانه وار گرد شمع فروزان خانه عشق و بيت محبوب بچرخد .

زائر نقطه پرگار كعبه را كانون عشق قرار مي دهد تا چرخشي گرداگرد آن كند و چونان ستاره حول محور وجود حق بچرخد . او با طواف جذب مغناطيس وجود حق مي شود و شعاع محبت حق ، او را بر مدار عشق مي چرخاند . طواف حركت معنوي است ، طواف ، سفر روحاني است ، زائر در مطاف به جنبش درآمده خود را در درياي عشق الهي غرق مي كند ، از خوديت تهي گشته ، رنگ و بوي او مي گيرد ، گرد شمع دوست چرخيده ، هستي خويش را به پاي او ذوب مي كند تا آن كه ذره اي بي مقدار گشته ، چونان مولود كعبه فرياد سر دهد كه :

« هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَي عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَي فِرَاقِك » . ( 15 )

به شمع كعبه بس پروانه ديدم * * * هزاران عاشق ديوانه ديدم

چه شمعي اين همه پروانه دارد ؟ * * * چه دلبر اين همه ديوانه دارد ؟

همه افسرده خاطر ، دل شكسته * * * به روي گونه شان اشكي نشسته

زن و كودك هزاران در هزاران * * * همه گريند چون ابر بهاران

بسي مجنون در صحرا دويده * * * به شادي در بر ليلي رسيده

5 . هفت شهر عشق

در طواف بايد هفت دور ( شوط ) گرد كعبه چرخيد . عدد هفت رمز و رازي دارد ؛ هفت آسمان ، ( 16 ) سبع المثاني قرآن ، ( 17 ) هفت دريا ، ( 18 ) هفت روز هفته ، هفت بطن قرآن و هفت شوط طواف . براي هفت دور طواف وجوهي از لطايف عرفاني بيان شده است .

وجه اول : سرّ هفت دور طواف اين است كه آدمي داراي هفت اخلاق رذيله است كه گاهي از آن تعبير به « هفت شوط حجاب » مي شود . ( 19 ) اخلاق رذيله عبارتند از : عجب ، كبر ، حسد ، حرص ، بخل ، غضب و شهوت . سالك بايد اين ها را زايل و به جاي آن هفت اخلاق حميده را جايگزين كند كه عبارتند از : علم ، حكمت ، عفت ، شجاعت ، عدالت ، كرم و تواضع .

وجه دوم : خداوند اقليم هاي هفت گانه دارد كه گاهي از آن تعبير به افلاك سبعه مي شود . اين آيه كه فرمود : ( خَلَقَكُمْ أَطْواراً ) ( 20 ) ناظر به طورهاي هفت گانه افلاك و اقاليم است . احتمال دارد كه هفت شوط طواف ، اشاره به سير در اطوار خلقت و افلاك سبعه داشته باشد . ( 21 )

وجه سوم : هفت دور طواف شايد اشاره به هفت مرحله نماز داشته باشد . ( 22 ) مراحل نماز عبارتند از : قيام اول ، ركوع ، قيام دوم ، سجده اول ، نشستن ميان دو سجده ، سجده دوم و نشستن براي تشهد . اين حركات هفت گانه كه در نماز حضور ، سالك به جاي مي آورد ، آثار روحاني و معنوي دارد ؛ انسان را به عالم ارواح و نشئه نماز واقعي وارد مي كند . شايد به همين دليل باشد كه در برخي از روايات طواف را نماز دانسته اند . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :

« الطَّوافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ » ؛ ( 23 )

« طواف خانه خدا همچون نماز است » .

وجه چهارم : هفت هزار حجاب . ابوحمزه ثمالي از امام زين العابدين ( عليه السلام ) درباره علت هفت شوط طواف سؤال مي كند . امام ( عليه السلام ) پاسخ مي دهد :

« خداوند به ملائكه فرمود : مي خواهم در زمين براي خود خليفه اي قرار دهم . ملائكه هم با فساد آدم آن را رد كردند . خداوند ملائكه را در هفت هزار حجاب نور قرار داد . آنها به عرش الهي هفت هزار سال پناه بردند تا اين كه رحمت خداوند شامل حال آنها شد و توبه آنها را پذيرفت و براي آنها بيت معمور قرار داد . از اين رو هفت شوط را در طواف واجب كرد تا بندگان به ازاي هر يك هزار سال ، يك دور طواف انجام دهند » . ( 24 )

وجه پنجم : قرآن داراي هفت بطن است . « اِنَّ لِلْقُرآنِ ظَهْرَاً وَبَطْنَاً وَلِبَطْنِهِ بَطْنَاً اِلي سَبْعَةِ أبْطُن » . زائر ، با هر دوري گرد كعبه ، به رمزي از رموز قرآن واقف مي شود . انسان حج و عمره گزار با هر شوطي از طواف به بطني و تأويلي از قرآن كريم نايل مي گردد ؛ لذا هفت شوط طواف مي تواند اشاره به هفت بطن قرآن باشد . ( 25 )

طواف به جز اسرار ، آدابي هم دارد ؛ آدابي نظير : غسل ، تواضع ، سكينه و اين كه با پاي برهنه به مطاف برود ، كه هر يك از آنها سرّي دارد .

يكي از مهم ترين مستحبات و آداب به هنگام طواف دعاست . اين دعاها مضامين بلندي دارند ؛ طواف كننده به خدا عرض مي كند ما بندگان توايم ، پيشاني ما در قبضه قدرت توست ، اگر ما را عذاب كني به سبب گناهان ماست و اگر ما را ببخشي به سبب رحمت توست . . . زائر در طواف مي گويد ( 26 ) :

« اللَّهُمَّ إِنِّي إِلَيْكَ فَقِيرٌ وَمِنْ عَذَابِكَ خَائِفٌ مُسْتَجِيرٌ ، اللَّهُمَّ لاَ تُبَدِّلْ اِسْمِي وَلاَ تُغَيِّرْ جِسْمِي . . . » ؛ ( 27 )

« خدايا به تو نيازمندم و بيمناك و پناهنده ام ، نامم را عوض مكن و جسمم را تغيير مده . »

و چون در دور هفتم به آخر كعبه رسيد دستانش را مي گستراند و صورت و شكم خود را به كعبه مي چسباند و مي گويد :

« اللَّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ وَهَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ » ؛ ( 28 )

« خدايا ! خانه خانه توست و بنده ، بنده تو و اينجا جايگاه پناه آورنده به تو از آتش است . »

همچنين طواف ، واجباتي نظير طهارت دارد كه لطايف عرفاني آن ها گذشت . از جمله واجباتي كه در طريقت طواف دخالت دارد ، ابتدا كردن و ختم نمودن به حجرالأسود است . چنان كه بايد طواف داخل مطاف باشد و مطاف فاصله ميان ركن و مقام ابراهيم است . از سوي ديگر اموري مثل ملتزم ، حطيم ، مستجار ، حجر اسماعيل ، و ركن يماني داخل طواف است . از اين رو شايسته است اسرار هر يك را بر شمرد :

اسرار حجرالأسود

1 . سنگ بهشتي

حجرالأسود از بهشت آمده و رنگ و بوي اين جهان را ندارد . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) در حديثي فرمود :

« الْحَجَرُ الاَْسْوَدُ مِنَ الْجَنَّةِ » ؛

« حجرالأسود از سنگ هاي بهشت است » . ( 29 )

منذر ثوري از امام باقر ( عليه السلام ) درباره حجرالأسود سؤال كرد كه چه سنگي است و از كجا آمده است ؟ امام در پاسخ چنين فرمود :

« نَزَلَتْ ثَلاَثَةُ أَحْجَار مِنَ الْجَنَّةِ ؛ الْحَجَرُ الاَْسْوَدُ اسْتَوْدَعَهُ إِبْرَاهِيمَ ( عليه السلام ) وَ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ( حَجَرُ بَنِي إِسْرَائِيلَ ) قَالَ أَبُو جَعْفَر ( عليه السلام ) إِنَّ اللَّهَ اسْتَوْدَعَ إِبْرَاهِيمَ الْحَجَرَ الاَْبْيَضَ وَكَانَ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الْقَرَاطِيسِ فَاسْوَدَّ مِنْ خَطَايَا بَنِي آدَمَ » ؛ ( 30 )

« سه سنگ از بهشت فرود آمده است : حجرالأسود كه به وديعت به ابراهيم سپرده شد ، مقام ابراهيم و سنگ بني اسرائيل . خداوند سنگي سفيد به حضرت ابراهيم سپرد كه سفيدتر از كاغذ بود ، و در نتيجه گناهان بني آدم سياه شد . »

بهشت محل نعمت ( 31 ) و رحمت و رضوان الهي ( 32 ) است . كسي كه به بهشت وارد شد ، اهل رستگاري است . ( 33 ) كسي كه به بهشت راه يابد فرشتگان الهي او را اكرام مي كنند . ( 34 ) اين ها بعضي از ويژگي هاي بهشت ، بهشتيان و پديده هاي بهشتي است . قطعه سنگي كه از بهشت آمده ، بي ترديد نعيم است ، با خود رحمت و رضوان الهي را آورده است و هر كس او را لمس كند ، مكرم و بهشتي است .

دلا از خانه خاكي سفر كن * * * به بيت يار افلاكي نظر كن

گذر از لعل و ياقوت و زمرد * * * بسنده بر تماشاي حجر كن

2 . حضور در بهشت

سنگي كه از بهشت است طبعاً به بهشت باز مي گردد و خود را در بهشت نشان مي دهد ؛ بنابراين حجرالأسود در بهشت حضور دارد و حتي در بهشت شهادت خواهد داد . اين قطعه سنگ بسيار با وفاست ؛ زيرا هر كس او را در اين دنيا لمس كرده باشد ، شهادت داده ، براي او بهشت را تضمين مي كند . اساساً بهشت و وفا با يكديگر همراهند و اگر بيوفايي يا نقض عهدي وجود دارد ، ويژگي جهنم و دوزخيان است . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) درباره حجرالأسود ضمن اشاره به وفاداري آن فرمود :

« يَبْعَثُ اللهُ الْحَجَرَ الاَْسْوَدَ وَالرُّكْنَ الْيَماني يَوْمَ القِيامَة وَلَهُمَا عَينان وَلِسان وَشَفَتان ، يَشهَدانِ لِمَنْ اسْتَلَمَهُمَا بِالوَفاء » ( 35 ) ؛

« خداوند روز قيامت حجرالأسود و ركن يماني را مبعوث مي كند در حالي كه دو چشم و زبان و دو لب دارند و با وفاداري براي كساني كه اين دو را لمس كرده اند شهادت مي دهند . »

3 . علت سياهي

حجرالأسود در آغاز بسيار سفيد بود ، از كاغذ و شير هم سفيدتر ؛ اما سياه شد و تغيير رنگ داد . علت سياهي به دو گونه مطرح شده است ؛ گاهي به گناهان مشركين عهد جاهليت نسبت داده شده ؛ چون اين سنگ در زمان جاهليت لمس شده ، كارهاي پليد و زشت و جُرم هاي آن ها باعث شد تا اين سنگ سياه شود . پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :

« حجرالأسود از سنگ هاي بهشتي است و سفيد بود تا اين كه در زمان جاهليت افرادي با رجس آن را مَس كردند . » ( 36 )

گاهي نيز به مجرمين و منافقين نسبت داده شده است . چنان كه امام صادق ( عليه السلام ) در حديثي عجيب به مضموني عميق اشارتي دارد .

« إِنَّ الاَْرْوَاحَ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا فِي الْمِيثَاقِ ائْتَلَفَ هَاهُنَا وَمَا تَنَاكَرَ مِنْهَا فِي الْمِيثَاقِ اخْتَلَفَ هَاهُنَا وَالْمِيثَاقُ هُوَ فِي هَذَا الْحَجَرِ الاَْسْوَدِ أَمَا وَاللَّهِ إِنَّ لَهُ لَعَيْنَيْنِ وَأُذُنَيْنِ وَفَماً وَلِسَاناً ذَلْقاً وَلَقَدْ كَانَ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ اللَّبَنِ وَلَكِنَّ الُْمجْرِمِينَ يَسْتَلِمُونَهُ وَالْمُنَافِقِينَ فَبَلَغَ كَمِثْلِ مَا تَرَوْنَ » . ( 37 )

« همانا ارواح ، نيروهاي آماده هستند ، هر كدام كه در عالم ميثاق با يكديگر آشنا بودند با يكديگر الفت برقرار مي كنند و هر كدام در عالم ميثاق از يكديگر دور بودند ، نزد حجرالأسود از يكديگر دور مي مانند . آگاه باشيد ، به خدا سوگند حجرالأسود دو چشم و دو گوش و دهان و زباني دارد و همانا از شير سفيدتر بود ، ولي مجرمين و منافقين آن را لمس نمودند و چنين شد كه مي بينيد » . ( 38 )

از اين حديث نكته جالب توجهي به دست مي آيد و آن اين كه وضعيت ارواح در عالم بالا در حجرالأسود ثبت است ، گويا يك برنامه نرم افزاري بسيار دقيق در اين قطعه سنگ قرار دارد تا نفوسي كه در عالم ذر و ميثاق با يكديگر انس و محبتي داشته اند ، نزد حجرالأسود خود را بيابند و آن نفوسي كه يكديگر را دفع كرده اند نزد حجرالأسود از يكديگر فاصله گيرند . به تعبيري مي توان گفت اين قطعه سنگ بهشتي ، گويي ابررايانه خداست .

در باب علت سياهي حجرالأسود تعبير كلي تري هم بيان شده است و آن اين كه خطاها و جرم هاي بني آدم باعث تغيير رنگ حجرالأسود شد . پس علت سياهي حجر جرم ها ، معاصي و خطاهاي فرزندان آدم است . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :

« نَزَلَ الْحَجَرُالاَْسْوَدِ مِنَ الْجَنَّةِ وَهُوَ اَشَدُّ بَياضَاً مِنَ اللَّبَنِ ، فَسَوَّدَتْهُ خَطايا بَني آدَم » ( 39 ) ؛

« حجرالأسود از بهشت نازل شد در حالي كه از شير سفيدتر بود ولي گناهان فرزندان آدم آن را سياه نمود . »

رنگ رخساره خبر مي دهد از سرّ درون . سفيدرويي حكايت از تقواي درون دارد چنان كه روسياهي اشاره به كفر باطني و معاصي . قطعه سنگي كه از بهشت آمده بايد نشاني از بهشت داشته باشد لذا در آغاز سفيدتر از شير بود ، اما همين كه به دنيا آمد با لمس دست هاي گنهكار تغيير رنگ داده ، سياه شد . نكته لطيف اين كه حجرالاسود سياهي جرم و خطاي بني آدم را به خود گرفت و با استلام خويش آنها را پاك نموده درونشان را سفيد كرد . گويا حجرالاسود سياهي گناه را از انسان گرفته باعث طهارت و سفيدرويي آنان مي شود ، زبان حال حجرالاسود خطاب به گنهكاران اين است : سياهي تو به من ، سفيدي من به تو .

4 . سنگ ميثاق

لمس حجرالاسود از مستحبات و آداب طواف است ؛ چنان كه طواف بايد از آنجا آغاز شده ، به همانجا ختم شود . يكي از سنت هاي پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) ، استلام حجرالاسود بود ؛ ايشان در هر طوافي ، چه واجب و چه مستحب اين سنگ بهشتي را مسح مي نمود . جابر بن عبدالله مي گويد :

« روز بالا آمده بود كه وارد مكه شديم . پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) كنار در مسجد آمد ، شترش را خواباند ، سپس وارد مسجد شد . از حجرالاسود آغاز كرد و دست بر آن كشيد و چشمانش پر اشك شد . سپس سه دور هروله كنان و چهار دور معمولي طواف كرد تا فارغ شد .

پى‏نوشتها:‌


1 . مائده : 95
2 . كشف الاسرار ، ج3 ، ص237
3 . لطائف الاشارات ، ج1 ، ص449
4 . فروع كافي ، ج4 ، ص356 ، روايت1 ؛ تهذيب الاحكام ، ج5 ، ص302 ، روايت1029
5 . فروع كافي ، ج4 ، ص350 ، روايت2
6 . زمر : 75
7 . مستدرك الوسائل ، ج10 ، ص172
8 . فروع كافي ، ج4 ، ص411 ، روايت2
9 . تاريخ بغداد ، ج5 ، ص369 ؛ حلية الاولياء ، ج8 ، ص216 ؛ مسند ابي يعلي ، ج4 ، ص330 ، روايت4589 ؛ عوالي اللئالي ، ج1 ، ص96 ، روايت8
10 . ترجمه فتوحات ، باب 70ـ72 ، ص503ـ508
11 . كشف المحجوب ، ص374
12 . اسرار الشريعه واطوار الطريقه و انوار الحقيقة ، ص232
13 . مفاتيح الجنان ، دعاي امام حسين در روز عرفه .
14 . مفاتيح الجنان ، دعاي امام حسين در روز عرفه .
15 . فرازي از دعاي كميل .
16 . بقره : 29
17 . حجر : 87
18 . لقمان : 27
19 . اسرار الشريعه و اطوار الطريقه و انوار الحقيقه ، ص230
20 . نوح : 14
21 . اسرار الشريعه و اطوار الطريقه و انوار الحقيقه ، ص243
22 . ترجمه فتوحات ، باب 70ـ72 ، ص652
23 . مستدرك علي الصحيحين ، ج1 ، ص630 ، روايت1686 و ج3 ، ص293 ، روايت3056 ؛ سنن الدارمي ، ج1 ، ص472 ، روايت1791 ؛ سنن الكبري ، ج5 ، ص138 ، روايت9292 ؛ سنن ترمذي ، ج3 ، ص293 ، روايت960
24 . علل الشرائع ، ج2 ، ص407
25 . اسرار الشريعه و اطوار الطريقه و انوار الحقيقه ، ص240
26 . تهذيب الاحكام ، ج5 ، ص104 ، روايت339 ؛ فروع كافي ، ج4 ، ص411 ، روايت5
27 . فروع كافي ، ج4 ، ص406
28 . فروع كافي ، ج4 ، ص410
29 . سنن نسائي ، ج5 ، ص226
30 . تفسير عياشي ، ج1 ، ص59 ، روايت93
31 . مائده : 65
32 . توبه : 21
33 . آل عمران : 185
34 . معارج : 35
35 . الترغيب و الترهيب ، ج2 ، ص194 ، روايت13
36 . همان ، ص194 ، روايت17
37 . بحارالأنوار ، ج96 ، ص220
38 . علل الشرائع ، ص426 ، روايت7
39 . همان .