سرّ نماز احرام
زائر در ميقات لباس ظلمت افكنده و غسل توبه كرده است . لباسِ
احرامِ عزت پوشيده كه زمان حضور در پيشگاه الهي است . اينك لحظه حضور است ، اينك
زمان توجه و تقرب است ، و اينك گاهِ نماز عشق است ؛ نماز عشق بر سجاده عشق در
بارگاه عشق . زائر در آن لحظات زمين و زمينيان را ترك كرده و سبكبار گشته ، با
بال هايي به وسعت پرواز به سوي بهشت نور پرمي كشد و در افق ملكوت بال مي گشايد و تا
عمق هستي پرواز مي كند ، او لايه هاي نور را يك به يك درمي نوردد و چونان قطره اي
در اقيانوس هستي محو مي شود .
زبان حال نمازگزار به خدا اين است كه آغوشش را به روي او بگشايد
، فصل با خدا بودن را براي زائر آغاز كند ، مرغ دل را از قفس تن جدا كند و راه
پرواز تا آشيانه را به او نشان دهد . گفت و گوي نمازگزار در ميقات با خداوند ، در
محضر خدا ، گفت و گويي رودررو و چهره به چهره است . او دست اميد به آسمان بلند
مي كند و با دلي شكسته و چشمي گريان تمام دارايي خويش را كه چيزي جز « نداري » نيست
تقديم مي كند . فقر و كاستي خويش را به چشم ، عيان مي يابد و با خدايش زمزمه مي كند
؛ عقده اندوه با او وامي كند ، نياز به درگاه او مي آورد ، نفس خود را در بارگاه حق ذبح مي كند ، تنها
به سجاده بندگي مي رود ، فقط او را مي خواند ، در برابر عظمت و كبريايي حق به ذلت و
خضوع مي افتد ، با جامه سپيد احرام پاكي دل و نورانيت آخرت را طلب مي كند . زائر با
نماز عشق در برابر حق به قامت مي ايستد . امام سجاد ( عليه السلام ) در حديث شبلي در باب نماز احرام مي فرمايد : بايد به هنگام
انجام نماز احرام ، چنين نيت داشت كه انسان به خدا تقرب يابد و مشغول انجام حسنات
او باشد تا داخل ميقات بيايد :
« فَحِينَ صَلَّيْتَ الرَّكْعَتَيْنِ نَوَيْتَ أَنَّكَ
تَقَرَّبْتَ إِلَي اللَّهِ بِخَيْرِ الاَْعْمَالِ مِنَ الصَّلاَةِ وَأَكْبَرِ
حَسَنَاتِ الْعِبَادِ ، قَالَ : لاَ » .
« آن هنگام كه نماز احرام مي خواندي آيا نيّت كردي كه به وسيله
نماز ، كه بهترين اعمال و برترين حسنات بندگان است ، به خداوند نزديك شوي و به او
تقرّب جويي ؟ شبلي گفت : نه » .
اسرار واجبات احرام
واجبات احرام سه چيز است : يكي نيت ، يعني اين كه انسان در حالي
كه مي خواهد محرم شود ، نيت عمره مفرده و قصد ترك محرمات احرام كند ، ديگري تلبيه
است ؛ يعني اين كه لبيك بگويد و سوم پوشيدن دو جامه احرام براي مردان كه يكي را
لُنگ و ديگري را رداء گويند . هر يك از اين سه ، اسرار باطني دارد كه توجه به آن ها
، عمره نوراني و نورانيت عمره براي زائر به ارمغان مي آورد .
اسرار نيت
الف : هجرت باطني و اخلاص
يكي از شرايط هر عبادتي ، از جمله عمره و احرام ، نيت است . سرّ
نيت ، اخلاص است . حقيقت اخلاص تصفيه نمودن عمل است از شائبه غير خدا . خلوص در نيت
صاف نمودن سرّ ضمير آدمي است . انسان اعمال مختلفي دارد چه ظاهري ، چه باطني ، چه
جوارحي چه جوانحي . اعمال حتي شامل خطورات قلبي هم مي شود . ريشه تمامي آلودگي هاي
عمل ، انانيت و نفسانيت است . خلوص در نيت خشكاندن آلودگي ها و ناپاكي هاي عمل از ريشه
است ؛ يعني بايد نفسانيت و خوديت را از ميان برداشت . دين را بايد براي خدا خالص
كرد .
( أَلا لِلّهِ الدِّينُ الْخالِصُ ) ( 1 ) ؛
« آگاه باشيد كه براي خداست دينِ خالص . »
خداوند از انسان دين خالص طلب كرده است ؛ بنابراين در دين ،
دينداري و عبادت نبايد غير او را دخالت داد . هواهاي نفساني و شوائب شيطاني دين را
از خلوص مي اندازند و اگر ديانت و عبادت انسان ناخالص شد ، خدا آن را پذيرا نيست .
اي برادر تو همان انديشه اي * * * مابقي خود استخوان و
ريشه اي
گر بود انديشه ات گل گلشني * * * وربود خاري تو هيمه گلخني
ب : قصد تحول
هنگامي كه انسان در ميقات مي ايستد ، گذشته سياه خود را در نظر
گرفته ، دعا و استغفار بر لب جاري مي كند . اينك هنگامِ تحول است و اينك زمانه آن
است كه حاجي ، انساني دگر شود ؛ لحظه تحقق تحولي عظيم است . زندگي انسان نقطه هاي
عطفي دارد كه مي تواند تلنگري به وجود انسان باشد . كساني كه از اين نقطه هاي عطف
بهره برده ، راه خود يافته اند ، برده اند و برنده اند و فوز و فلاح براي آنهاست .
به گاهِ قصدِ احرام در مسجد شجره ، اضطرابي عجيب وجود انسان را در بر مي گيرد ،
زبان انسان قفل مي شود ، شعله هاي بيقراري از نگاه انسان زبانه مي كشد و شراره هاي
عشق بن مايه وجود آدمي را تكان مي دهد ؛ زمان انتظار پايان يافته است و حاجي
خود را روبه روي خدا احساس مي كند . اكنون زمان دلدادگي است ، ميقات حسرت است و
اميد ؛ حسرت بر گذشته و اميد به آينده . در آنجا بايد قصد دگرگوني داشت ، انساني
متحول شد ، از خود انساني جديد ساخت ، از غفلت ها و نسيان ها كاست و بر عشق ها ،
خلوص ها و حضورها افزود .
با نيتي كه انسان در ميقات همراه با احرام مي بندد ، پيمان تحول
با خدا مي بندد . به بيان بهتر ، عهد و پيماني كه حج و عمره گزار با پروردگار عالم
در عالم الست بسته است ، تجديد مي كند . نيت احرام ، عقد با خدا و بريدن از ماسواست
. به اين نكته نوراني ، امام سجاد ( عليه السلام )
اشاره مي كند :
« فَحِينَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ أَنَّكَ قَدْ حَلَلْتَ
كُلَّ عَقْد لِغَيْرِ اللَّهِ ؟ قَالَ : لاَ » ؛
« پرسيد : وقتي نيت حج كردي آيا نيت كردي كه هر پيوندي با غير
خدا را رها كني ؟ گفت : نه . »
اسرار تلبيه
الف : پاسخ به دعوت خدا
آنگاه كه انسان در ميقات قرار مي گيرد و قصد بستن احرام مي كند
، بايد « لبيك » بگويد ؛ يعني اين ذكر را بر زبان خود جاري سازد : « لَبَّيْكَ ،
اللّهُمَّ لَبَّيْكَ ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ اِنَّ الْحَمْدَ
وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ ، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك » . كيفيت تلبيه
براساس حديث امام صادق ( عليه السلام ) به همين
نحو بود كه گذشت . امام در ادامه حديث خود فرمود :
« رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) بعد از گفتن لبيك « ذاالمعارج » را زياد مي فرمود و هر گاه به
سواره اي بر مي خورد يا به بالاي تپه اي مي رسيد يا به دشتي سرازير مي شد و آخر شب
و پس از نمازها ، لبيك مي گفت » . ( 2 )
البته تلبيه ادامه اي هم دارد كه مستحب است .
آنگاه كه مردان الهي لباس احرام مي پوشند و قصد حضور در درگاه
باريتعالي دارند ، خداوند آن ها را صدا مي زند ، آن ها را
مي خواند و براي آن ها دعوتنامه اي ارسال مي كند . لبيك زائر ، پاسخ به دعوت خداست
. سليمان بن جعفر از امام رض ( عليه السلام )
درباره علت و حكمت تلبيه پرسيد ، حضرت فرمود :
« إِنَّ النَّاسَ إِذَا أَحْرَمُوا نَادَاهُمُ اللَّهُ عَزَّ
وَجَلَّ ، فَقَالَ : عِبَادِي وَإِمَائِي ، لاَُحَرِّمَنَّكُمْ عَلَي النَّارِ
كَمَا أَحْرَمْتُمْ لِي ، فَقَوْلُهُمْ : « لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ »
إِجَابَةٌ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَي نِدَائِهِ لَهُمْ » ؛ ( 3 )
« وقتي مردم احرام ببندند ، خداوند متعال ندايشان مي دهد و
مي گويد : اي بندگان و كنيزان من ! بدن شما را بر آتش حرام خواهم كرد ، آنگونه كه
شما به خاطر من احرام بستيد . آنگاه مردم به عنوان اجابت خداوند متعال كه آنان را
ندا داد ، مي گويند : « لبيك ، خدايا لبيك . »
تلبيه پاسخ مثبتي است كه زائر به دعوت خدا مي دهد . زائر به
ميهماني خانه خدا آمده است و در ميقات خود را براي ميهماني آماده و مهيا مي سازد .
ميزبان او را فراخوانده است و زائر در پاسخ به دعوت حق لبيك گويان آماده ديدار
مي شود .
زائر هنگامي مي تواند به دعوت خدا پاسخي شايسته دهد كه كاملاً
خود را آماده كند . پس بايد ميان خوف و رجا باشد ؛ زيرا احتمال دارد پروردگار عالم
به او بگويد : « لاَ لَبَّيكَ وَلاَ سَعْدَيْكَ » .
عمره گزار بايد با اعتقاد به خدا فضل او را در نظر گيرد ،
اعتماد و توكل به او ورزد ، به قدر توان خشوع و خضوع به درگاه باريتعالي آورد ،
حالتش به گونه اي باشد كه در برابر سلطان عالم قرار گرفته و بداند او به
اندازه اي كه سخط دارد ، كريم و رحيم است و با اين حالت به درگاه پروردگار راز و
نياز كند و از خدا بخواهد كه او را از درگاهش نراند .
در حديثي از امام سجاد ( عليه السلام ) آمده است كه آن حضرت بعد از احرام رنگ از رخسارش پريد ، اصحاب علت آن را
جويا شدند . امام ( عليه السلام ) اظهار داشت خوف
دارم كه خداوند در پاسخ من بگويد : « لا لبيك » .
« فَلَمَّا أَحْرَمَ وَاسْتَوَتْ بِهِ رَاحِلَتَه اِصْفَرَّ
لَونُهُ وَوَقَعَتْ عَلَيْهِ الرَّعْدَة وَلَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُلَبّي فَقيلَ : أ
لا تُلَبّي ؟ فَقالَ : أَخشي أن يَقُولَ لي لاَ لَبَّيكَ وَلاَ سَعْدَيكَ فَلَمَّا
لَبّي خَرَّ مَغشيّاً عَلَيه . . . » ؛ ( 4 )
« امام سجاد ( عليه السلام )
به حج رفت . چون احرام بست و بر مركب خويش قرار گرفت ، رنگش زرد شد و به لرزه افتاد
و نتوانست لبيك بگويد . كسي گفت : لبيك نمي گويي ؟ فرمود : مي ترسم خداوند در پاسخ
من بگويد : لا لبيك و لاسعديك ! و چون لبيك گفت ، بيهوش شد . » ( 5 )
از سوي ديگر وجه تسميه هم همين است . اين واژه در لغت به معناي
اجابت است . در حديثي از امام صادق ( عليه السلام ) هم به اين نكته اشاره شده است . از امام ( عليه السلام ) درباره وجه تسميه تلبيه سؤال شد . امام ( عليه السلام ) فرمود :
« إجابَةٌ ، أَجابَ مُوسي رَبَّه » ( 6 ) ؛
« اين اجابت است ، موسي هم پروردگارش را چنين جواب داد . »
بنابراين لبيك شعار حج شد و اجابت دعوت خدا رمزي براي حج
ابراهيمي قرار گرفت .
امام صادق ( عليه السلام ) در
حديث مصباح الشريعه بيان لطيفي دارد :
« وَلَبَّ بِمَعني إجابَةً صافِيَةً خالِصَةً زاكِيَةً للهِ
عَزَّ وَجَلَّ في دَعْوَتِكَ مُتِمَسِّكَاً بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي » ؛ ( 7 )
« لبيك تو به معناي اجابت زلال و پاك براي خداي متعال در دعوتش
مي باشد در حالي كه به دستگيره محكم الهي چنگ زده اي . »
پس تلبيه ، اجابت است اما اجابتي كه سزاوار دعوت الهي باشد ،
پاسخي همراه با صفا و پاسخي پاك براي خداوند عظيم و كريم . پاسخ دهنده هم بايد خود
را براي اجابت دعوت حق مهيا كند و با استعداد لازم به حضور او باريابد ، قلبي صاف
فراهم كند ، تزكيه نفس داشته باشد ، صدق ، ادب ، صبر ، شكر ، ايثار و سخا ، توشه
راه داشته باشد تا بتواند پاسخي شايسته به فراخوان الهي بدهد .
ب : سكوت معصيت
امام سجاد ( عليه السلام ) در
حديث شبلي فرمود :
« فَحِينَ لَبَّيْتَ ، نَوَيْتَ أَنَّكَ نَطَقْتَ لِلَّهِ
سُبْحَانَهُ بِكُلِّ طَاعَة ، وَصُمْتَ عَنْ كُلِّ مَعْصِيَة ؟ قَالَ : لاَ » ؛
« پرسيد : وقتي لبيك گفتي آيا نيت كردي كه در طاعت محض او سخن
بگويي و از هر معصيت او لب فرو بندي ؟ گفت : نه . »
زائر بايد با لبيك خويش در برابر خدا از مخالفت او اجتناب ورزد
، او بايد روزه معصيت گيرد و شعله معصيت را در درون خود خاموش كند ، ريشه هاي آن را
بخشكاند و پاسخ به هواي نفساني ندهد .
اگر لبيك اجابت دعوت خداست ، عدم اجابت دواعي نفساني و هواهاي
شيطاني هم هست . لبيك گو بايد از شريك خدا دوري كند ، هواي نفس شريك اوست . آنگاه
كه با چشم دل به بيت الله نگاه مي كند ، به صاحب خانه هم التفاتي كند و در حضور او
عزم خود را جزم كند تا نزديك گناه نشود .
ميقات احرام ، محل حضور ملائكه آسماني است . فرشتگان خدا به
احرام بستگان مي نگرند ، بر آنها غبطه مي خورند ، مباهاتي كه خداي سبحان نسبت به
زائران خويش داشته ، هميشه پيش چشم ملائكه است ، روا نيست كه زائر با معصيت كردن
خويش مباهات خدا را تضييع كند .
زائر با لبيك گفتن مصمم مي شود كه گناه نكند و شهادت مي دهد كه
از معصيت دوري ورزد ، سزا نيست كه اين تصميم و شهادت كذب و دروغ باشد . گناه و
معصيت طيف گسترده اي دارد ؛ گناهان زبان ، گناهان دست ، گناهان پا ، گناهان چشم ، و
بسياري معاصي ديگر .
كسي كه لبيك خدا مي گويد بايد تمامي معاصي ، جرم ها و اشتباهات
را مدّ نظر قرار دهد و قصد دوري از آنها كند . او بايد تصميمي سرنوشت ساز بگيرد ،
از گذشته زشت خود پشيمان شود و لبيك خود را نقطه عطف حيات خويش قرار دهد تا
آينده اي روشن و نوراني در پيش داشته باشد .
باري ، لبيك آغاز مجاهدت است ، شروع پاره اي تحريم هاست ، او
بايد تجربه كند تا خود را از بعضي امور محروم كند ، اين محروميت ها نويد بخش
حقيقت هايي است كه در آينده عمر ، پيش روي زائر قرار مي گيرد ، لبيك زير ساخت مناسك حج و عمره است ، اساس ورود به حرم الهي است ، لبيك
روزنه اي به رحمت الهي باز مي كند ، لبيك فريادي عليه طغيان نفس است ، زائر با لبيك
خويش طاغوت درون را درهم مي شكند ، دامان نفس را از وسوسه ها و شيطنت ها مي زدايد ،
حريم درون را از حيله ها ، نيرنگ ها وخدعه هاي نفساني پاك مي كند ، لبيك باطن انسان
را عرصه گاه نور الهي قرار مي دهد ، لبيك سلامت نفس ، پاكي روح و آشتي با آسمان را
به ارمغان مي آورد ، لبيك گويان در حمايت و پناه حق قرار مي گيرند ، لباس تلبيه ،
لباس توبه ، ورع ، زهد ، عشق و توجه است و زائر با لبيك خويش گامي به سوي بهشت بر
مي دارد .
ج : هماهنگي با ابراهيم
لبيك ، زائر را شبيه ابراهيم مي كند ، مشابهتي ميان او و
ابراهيم برقرار مي كند . لبيك گو شبيه ابراهيم مي شود . ابراهيم ( عليه السلام ) حليم ، صبور ، شاكر و اهل ابتهال و انابه بود . ( إِنَّ
إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوّاهٌ مُنِيبٌ ) ؛ ( 8 ) ابراهيم صادق بلكه
صدّيق بود . ( وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً
نَبِيّاً ) ؛ ( 9 ) ابراهيم اهل دعا و تضرع بود . او دعاهاي فراواني
بعد از تجديد بناي خانه خدا كرد .
د : الگوي زندگي
عارفان و سالكان ، تلبيه منقطع ندارند ؛ لبيك آنها دائمي است .
آنها در تمامي عمر اجابت حق مي كنند و لبيك گويان مقام قدس ربوبي اند . خداوند دعوتي عام فرموده است :
* * * ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا للهِِ
وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ . . . ) ( 10 ) ؛
« اي اهل ايمان چون خدا و رسول ، شما را به ايمان دعوت كنند
اجابت كنيد تا به حيات ابدي برسيد . »
اجابت دعوت حق ، حيات آور است ، انسان را زنده مي كند و به او
علم و معرفت و قدرت و توان مي دهد . مردان الهي دائماً حق را اجابت مي كنند . هر
گاه از حالي به حال ديگر منتقل شوند ، با تمامي نفس هايشان خدا را مي خوانند ، پاسخ
او را مي دهند . اگر سالك لباس طاعت پوشد و از لباس معصيت خارج گردد ، بهترين پاسخ
را به خداي سبحان داده است . لذا لبيك حج و عمره در ميقات ، الگويي براي تمامي
زندگي است تا انسان در طول حياتش و سراسر عمرش مراقب حضور حق باشد ، نجواها و
نداهاي او را بشنود و او را اجابت كند .
هـ : ذوب گناه
لبيك گناهان را مي برد ، با معصيت سازگار نيست ، آثار آن را
نابود مي كند ، بر ايمان مي افزايد ، لبيك غروب گناه است ، آنگاه كه خورشيد حق
بتابد معاصي غروب مي كنند . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :
« مَا مِنْ حَاجّ يَضْحَي مُلَبِّياً حَتَّي تَزُولَ
الشَّمْسُ إِلاَّ غَابَتْ ذُنُوبُهُ مَعَهَا . . . » ؛
« هيچ حج گزاري نيست كه روز را به لبيك گفتن به سر آورد ، مگر
آن كه همراه غروب خورشيد ، گناهانش پنهان مي شود » . ( 11 )
همچنين فرمود :
« مَنْ أضْحَي يَوماً مُلَبِّياً حَتَّي تَغْرِبَ الشَّمْس
غَرِبَتْ ذُنُوبُهُ فَصَارَ كَمَا وَلَدَتْهُ أُمُّه » ؛
« كسي كه يك روز تا غروب آفتاب لبيك بگويد ، گناهانش از بين
مي رود و همچون زماني مي شود كه مادرش او را به دنيا آورده است » . ( 12 )
و نيز فرمود :
« مَنْ لَبَّي فِي إِحْرَامِهِ سَبْعِينَ مَرَّةً إِيمَاناً
وَاحْتِسَاباً ، أَشْهَدَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ مَلَك بِبَرَاءَة مِنَ
النَّارِ وَبَرَاءَة مِنَ النِّفَاقِ » ؛
« كسي كه در احرامش ، از روي ايمان و اميد به پاداش الهي هفتاد
بار لبيك بگويد ، خداوند هزارهزار فرشته را شاهدمي گيرد كه اورا ازدوزخ ونفاق رهايي
داده است . » ( 13 )
رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود : « خداوند از هر چيز ، چهار چيز را انتخاب كرد ؛ از ملائك :
جبرئيل ، ميكائيل ، اسرافيل و عزرائيل را ، از انبياي مرسل صاحب شمشير ، چهار نبي
را : ابراهيم ( عليه السلام ) ، داوود ( عليه السلام ) ، موسي ( عليه السلام ) و
مرا ، از خانوده ها چهار خانواده را انتخاب كرد ، زيرا خداوند فرمود : ( إِنَّ اللهَ
اصْطَفي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ ) ( 14 )
و از شهرها چهار بلد و فرمود : ( وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ
* وَطُورِ سِينِينَ * وَهذَا الْبَلَدِ اْلأَمِينِ ) ، تين مدينه ، زيتون
بيت المقدس ، طور سينين كوفه و بلد امين مكّه است ، و از زن ها چهار زن : مريم ،
آسيه ، خديجه و فاطمه ( عليه السلام ) و از حج
چهار چيز را : ثجّ يعني قرباني ، عجّ يعني ضجّه و ناله حاجيان به هنگام تلبيه ،
احرام و طواف را . . . » ( 15 )
و : زمزمه هستي
غور در بيكرانه آيات آسماني نشان از حقيقتي ژرف و شگرف دارد .
قرآن واقعيت را به گونه اي متفاوت معرفي مي كند . خداوند درخت را در حال سجده
مي داند : ( وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ ) . ( 16 ) تمام
عالم هستي يا تمامي پرندگان از نماز و تسبيح خود آگاهند : ( كُلٌّ قَدْ عَلِمَ
صَلاَتَهُ وَتَسْبِيحَهُ ) . ( 17 ) سنگي كه از بالاي كوه فرو
مي افتد به دليل خوف و خشيت الهي است : ( وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ
خَشْيَةِ اللهِ ) . ( 18 ) صداي رعدي كه از ابرها به گوش مي رسد ،
حمد و تسبيح است و خوف و خشيت آنها را نشان مي دهد : ( وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ
بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ ) . ( 19 ) گذشته از
تمامي موارد پيش گفته ، يكي از واقعياتي كه قرآن آن را با تأكيد و عنايت بيان
مي فرمايد ، تسبيح تمامي هستي است : ( يُسَبِّحُ للهِِ مَا فِي السَّمَوَاتِ
وَمَا فِي الاَْرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ . . . ) . ( 20 ) البته
انسان ها به اين واقعيت و حقيقت دست نمي يابند . به تعبير ديگر
نيافتن دليل بر نبودن نيست . هستي همه تسبيح گوي حق است هر چند انسان نفهمد .
به هر تقدير ، جهان هستي آنگونه كه خدا در قرآن تصوير مي كند و
براي انسان معرفي مي نمايد ، با جهاني كه ما مي شناسيم ، كاملا متفاوت است . اين
وظيفه ماست كه نگاه خود را به هستي تغيير دهيم و بينشي الهي نسبت به عالم بيابيم .
چشم ها را بشوييم و جهان را جور ديگر ببينيم .
از جمله حقايقي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
در باب لبيك بر ملا كرد اين كه زبان هستي ، لبيك
است . اگر عالم وجود تسبيح گوي حق اند ، اگر عالم هستي آيات حق و بنده اويند و اگر
جهان بيكران خاضع و خاشع براي اوست ، همه چيز لبيك مي گويند . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
فرمود :
« ما مِنْ مُلَبٍّ يُلَبِّي إلاّ لَبّي عَن يَمِينِهِ
وَشِمَالِهِ مِن حِجر أو شَجَر أو مَدَر ، حَتّي تَنْقَطِعَ اْلأرض مِن
هَاهُنا وَهَاهُنا » ؛
« هيچ لبيك گويي نيست ، مگر آن كه آنچه از سنگ و درخت و كلوخ در
چپ و راست اوست ، ( هم صدا با او ) لبيك مي گويد ، تا آنجا كه چشم كار مي كند . »
( 21 )
همچنين امير مؤمنان فرمود :
« مَا مِنْ مُهِلّ يُهِلُّ فِي التَّلْبِيَةِ إِلاَّ أَهَلَّ
مَنْ عَنْ يَمِينِهِ مِنْ شَيْء إِلَي مَقْطَعِ التُّرَابِ وَمَنْ عَنْ يَسَارِهِ
إِلَي مَقْطَعِ التُّرَابِ ، وَقَالَ لَهُ الْمَلَكَانِ : أَبْشِرْ يَا عَبْدَ
اللَّهِ وَمَا يُبَشِّرُ اللَّهُ عَبْداً إِلاَّ بِالْجَنَّةِ » ؛
« هيچ لبيك گويي نيست ، مگر آنكه هر چه در چشم انداز اوست ، در
سمت راست و چپ لبيك گويند . و دو فرشته به او مي گويند : « مژده باد بر تو اي بنده
خدا » و خداوند هيچ بنده اي را جز به بهشت مژده نمي دهد » . ( 22 )
تلبيه را آدابي است كه يكي از آنها خشوع است . حاجي به هنگام
گفتن لبيك بايد با خشوع و خضوع اجابت حق كند و دعوت او را لبيك بگويد . مالك بن انس
مي گويد : سالي با امام صادق ( عليه السلام ) به
حج رفتم ، هنگام احرام چون بر مركبش قرار گرفت هر چه مي خواست لبيك بگويد صدا در
گلويش مي شكست و نزديك بود امام از مركبش فرو افتد . به ايشان عرض كردم ناچار بايد
لبيك بگويي . امام فرمود :
كَيْفَ أَجْسُرُ أَنْ أَقُولَ : « لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ
لَبَّيْكَ » وَأَخْشَي أَنْ يَقُولَ عَزَّ وَجَلَّ لِي لاَ لَبَّيْكَ وَلاَ
سَعْدَيْكَ ؟ » ؛ « چگونه جرأت كنم و بگويم : « لَبَّيْكَ اللهُمَّ لَبَّيْك
» در حالي كه بيم دارم خداي متعال به من بگويد : « لاَ لَبَّيْكَ وَلاَ
سَعْدَيْكَ » . » ( 23 )
از ديگر آداب لبيك گفتن كثرت آن است . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
زياد لبيك مي گفت تا آنكه خانه هاي مكه را
مشاهده مي كرد . زائر چه سواره و چه پياده ، چه بر فراز تپه و چه در دشت ، چه روز و
چه شب و در همه احوال آنگاه كه احرام بست ، بهتر است لبيك گو باشد و پاسخ حق را
مدام بر زبان خود جاري كند . محمد بن منكدر درباره پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
مي گويد كه ايشان لبيك را زياد تكرار مي كرد . ( 24 )
ادب ديگر لبيك آن است كه مردان لبيك را بلند بگويند . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
مي فرمايد :
« جبرئيل نزد من آمد و گفت : خداوند متعال به تو دستور مي دهد
كه به يارانت فرمان دهي صدايشان را به لبيك گفتن بلند سازند ؛ چرا كه شعار حج است »
. ( 25 )
خداي سبحان فرشتگان را خبر داد كه به حاجيان مباهات مي كند ، در
حالي كه آنها ژوليده و خاك آلودند ، آنها ضجه و ناله مي كنند ، و خداوند دل هاي
شكسته و آه و اشك را دوست دارد . زائر خانه خدا با اين اوصاف شتابان به سوي خدا
مي رود و بايد صدايش را به هنگام لبيك بلند كند تا مباهات خدا نزد فرشتگان بزرگ آيد
.
تلبيه براساس فرموده امام صادق ( 26 )
( عليه السلام ) تكمله اي هم دارد كه سزاوار است
بعد از هر نماز واجب يا مستحب و در همه حال آن را تكرار كرد تا پيمان وفاداري انسان
با خدا تمام گردد :
« لَبَّيْكَ ذَا الْمَعارِجِ لَبَّيْك ، لَبَّيْكَ داعِياً
إِلي دارِ السَّلامِ لَبَّيْك ، لَبَّيْكَ غَفّارَ الذُّنُوبِ لَبَّيْك ، لَبَّيْكَ
أَهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيْك ، لَبَّيْكَ ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ لَبَّيْك ،
لَبَّيْكَ تُبْدِئُ وَالْمَعادُ إِلَيْك لَبَّيْكَ ، لَبَّيْكَ تَسْتَغْنِي وَيُفْتَقَرُ إِلَيْكَ لَبَّيْك ، لَبَّيْكَ مَرْهُوباً
وَمَرْغُوباً إِلَيْكَ لَبَّيْك ، لَبَّيْكَ إِلهَ الْحَقّـِ لَبَّيْك ، لَبَّيْكَ
ذَا النَّعْماءِ وَالْفَضْلِ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ لَبَّيْك ، لَبَّيْكَ كَشّافَ
الْكُرَبِ الْعِظامِ لَبَّيْك ، لَبَّيْكَ عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدَيْكَ لَبَّيْك ،
لَبَّيْكَ يا كَرِيم لَبَّيْكَ » ؛
« لبيك ، لبيك ، اي صاحب والايي ها لبيك ، لبيك اي فرا خواننده
به خانه امن ، لبيك ، لبيك اي آمرزنده گناهان ، لبيك اي شايسته لبيك گويي ، لبيك ،
لبيك اي صاحب شكوه و بزرگواري ، لبيك ، لبيك آغاز و بازگشت به سوي توست ، لبيك ،
لبيك تو بي نيازي و ديگران به تو محتاج ، لبيك ، لبيك ديگران از تو بيم دارند و به
تو مشتاق اند ، لبيك ، لبيك اي خداي حق ، لبيك ، لبيك اي صاحب نعمت و بخشش نيكوي
زيبا ، لبيك ، لبيك اي برطرف سازنده گرفتاري هاي بزرگ ، لبيك ، لبيك منم بنده ات و
فرزند دو بنده ات ، لبيك اي بزرگوار ، لبيك . »
اسرار لباس احرام
از اركان احرام ، پوشيدن دو جامه احرام براي مردان است ؛ يكي
لُنگ است و ديگري رداء كه بايد به دوش انداخت . مستحب است جامه احرام از پنبه باشد
و در صورت تمكّن بعد از فريضه ظهر ببندد ، ولي زنان مي توانند در لباس خويش به هر
نحو كه هست محرم شوند . افضل است احرام در جامه سفيد باشد ، يعني جامه سياه به
عنوان احرام كراهت دارد . لباس احرام اسرار و رموزي دارد كه مي توان در دو بخش بيان
كرد :
الف : اسرار كندن لباس
1 ـ كندن لباس مخالفت خدا
سالك بايد به هنگام كنار گذاشتن لباس هاي معمولي از گناهان خود
نيز خارج شود . او بايد قصد كند كه از ثوب مخالفت بيرون رود . كارهاي حرام و حتي
مكروه ، انسان را از خدا باز مي دارد ، مانعي بر سر راه ارتباط و اتصال با خدا
هستند . كسي كه اراده وصال دارد بايد از علايق و شهوات بكاهد . زائري كه وارد ميدان حج و عمره شد بايد با تمام جد و جهد خود را براي
درك نفحات الهي مهيا كند و در خود شوق ايجاد كند .
بر اساس حديثي ، ( 27 ) مشتاق ، اشتهاي طعام ندارد ،
مشتاق اهل لذت نيست ، مشتاق با ديگران انس واقعي نمي گيرد ، مشتاق آرام و قرار
ندارد ، مشتاق اهل آباد كردن دنيا نيست ، مشتاق لباسي به تن ندارد ، مشتاق بي مسكن
است ، كسي كه داراي شوق است شب و روز بندگي خدا مي كند ، او هر لحظه انتظار ديدار
مي كشد و با زبان شوق با خدا نجوا مي كند . او سرائر خود را براي حق بيان مي كند ،
او اهل رجاء است ، خواب به ديدگانش نمي آيد ، دنيا مراد او نيست ، تمامي عادات را
فرو گذارده است و در تمامي عمر با زبان حال به خدا لبيك مي گويد . جذبه هاي الهي ،
او را مي ربايد ، واردات قلب ، او را احاطه مي كند و شايق براي حضور رب انتظار
مي كشد . براي شوق ، محبت و عشق ، انسان را به سمت تحصيل كمال و وصول به اوج
انسانيت سوق ميدهد .
سالك مي داند كه رسيدن به قله ممكن نيست مگر بعد از عبور از
پستي ها . آن كه قصد قله دارد بايد از پستي هاي گناه و معصيت بگذرد و از آن ها عبور
كند . كندن لباس براي احرام ، نزع ريشه هاي غلّ ، حسد ، هوي و محبت دنيا از قلب است
. نيت حاجي بايد اين باشد كه به اين عادات زشت باز نگردد ، از متابعت هواي نفس فرار
كند و چشم خود را بر زخارف و زينت هاي دنيا ببندد . امام زين العابدين ( عليه السلام ) در حديث شبلي سرّ كندن لباس را اينگونه بيان مي فرمايد :
« فَحِينَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ ثِيَابِكَ ، نَوَيْتَ
أَنَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الرِّيَاءِ وَ النِّفَاقِ وَالدُّخُولِ فِي الشُّبُهَاتِ ؟ قَالَ : لاَ »
؛
« پرسيد : وقتي لباس هاي دوخته را در آوردي ، نيت كردي كه از
ريا و نفاق و وارد شدن به شبهه ها خود را عريان كني ؟ گفت : نه . »
2 ـ بي حجابي
اصل در انسان نفي حجاب باطني است . تغيير لباس لطيفه اي دارد و
آن رجوع به اصل است . آنگاه كه مُحرم لباس بر مي كَند ، از تنگي در آمده است و به
فراخي بي حجابي دست مي يابد ؛ تغيير لباس به معناي تغيير حال شدت و تنگي به رخا و
فراخي است . سينه ها دو گونه است ؛ ضيق و وسيع . از جمله اسرار كندن لباس در احرام
انتقال از محدوديت و ضيق سينه است به گشادگي و وسعت ؛ بايد شرح صدر يافت كه تنها
راه وصول به آن تسليم و رضاست و نتيجه آن چيزي جز نور ، بهجت و سرور نيست .
( أَفَمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلاِْسْلاَمِ فَهُوَ
عَلَي نُور مِنْ رَبِّهِ ) ( 28 ) ؛
« آيا آن كس كه خدا براي اسلام شرح صدر عطا فرمود كه وي به نور
الهي روشن است ( چنين كسي با مردم كافر تاريك يكسان است ؟ هرگز ) . »
در اين صورت انسان به نعيم و برخورداري مي رسد ، در بركات و
التذاذات الهي غوطه مي خورد . مشاهده نيز بر دو گونه است : گاهي از طريق يقين كامل
و گاهي از طريق غلبه محبت حاصل مي شود . نبي اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
چشم بر هيچ موجودي باز نكرد ، مگر آن كه با دل
موحد آن را ديد . اگر انسان چشم سر را بر شهوات بست و چشم دل را از مخلوقات فرو كاست ، ديدگان دلش به شهود محبوب مي رسد . اهل مشاهده ، عمر
خويش را از زمان شهود حساب مي كنند و آنچه را كه اندر غيبت گذشت ، عمر نمي شمرند .
چنان كه از عارفي پرسيدند : عمر تو چقدر است ؟ گفت : چهار سال . گفتند : چگونه ممكن
است ؟ گفت : هفتاد سال بود كه در حجاب دنيا بودم ، اما چهار سال است كه او را
مي بينم . و روزگار حجاب را جزو عمر نمي شمرم . ( 29 )
حجاب اصلي ، انانيت و نفسانيت است . آنجا كه سرزمين قداست و نور
است ، بايد بي حجاب شد ، لباس عادات كَند ، نعلين خوديت بر كَند و سپس به سرزمين
نور وارد شد . ( فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِي الْمُقَدَّسِ طُويً ) . ( 30 )
در ميقات بايد از خويشتن عبور كرد ، دژ نفسانيت را تخريب نمود
و در آستانه قصرهاي آسماني درآمد ؛ بايد از تمامي تعلقات رست ، خود را سبكبال كرد .
زائر بايد تمام منيت هاي خود را با لباس خود بركند و در ميقات دفن كند ، پيماني
صادقانه ، عهدي موسايي و پيوندي استوار با خداي خود ببندد كه تا به كعبه مقصود نرسد
، از پاي نايستد .
ب : اسرار پوشيدن لباس
1 ـ لباس تقوا
لباس انسان نشان تعلقات اوست . بايد لباسي پوشيد كه رنگ تعلق
نپذيرد ، لباسي كه با آن هر لحظه شاهد مرگ آرزوها و تمنيات خويش باشيم ؛
بي رنگ ترين رنگ ها رنگ سفيد است ، سفيدي احرام نشان دهنده رنگ باختن تمامي رنگ هاست . بي رنگي نماد پاكي ، طهارت ، سادگي و
صداقت است . سالك ، رنگ خدايي دارد ( صِبْغَةَ اللهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ
صِبْغَةً ) ؛ ( 31 ) در اين لباس ، نام ، نشان ، شهرت ، مقام و ثروت
جايگاهي ندارد . محرم با انسان هايي مواجه است كه همه با او هم رنگ اند و همه با
يكديگر يك رنگ اند . درياي انسان ها تنها يك فرياد دارد و آن رفتن به سوي خداست .
لباس احرام بدين معناست كه نبايد غريبه را به جاي دوست گرفت ، بايد با اغيار بيگانه
و تنها با دوست نشست و از شيريني مجالست او كام گرفت . زائر در ميقات مهمان خداست .
او نبايد از تار و پود دنيوي نزد خدا چيزي ببرد ؛ يعني بايد لباسش ندوخته باشد .
لباس احرام به معناي پوشيدن لباس تقواست كه گمشده هر انساني است : ( لِباسُ
التَّقْوي ذلِكَ خَيْرٌ ) . ( 32 )
2 ـ كفن
پوشيدن لباس احرام يادآور كفن است . لباس احرام انسان را متوجه
مرگ ، قبر و جهان ديگر مي كند ؛ لباس احرام انسان را براي سفر ابدي مهيا مي سازد .
هنگامي كه انسان از قبر برمي خيزد ، خود را با كفني ساده و سفيد در حضور حق مي يابد
. كفن دوخت و دوزي ندارد ، لباسي ساده است ، همراه با تكلف و زينت نيست ، اين ها
خصوصيات لباس احرام است . راهي پيش پاي انسان جز كوچ كردن نيست و بايد تنها سفر كرد
. ( وَلَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادي كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّة ) . ( 33 )
تنها با رخت و لباسي ساده بايد به كوچستان غربت رفت . خود را
بايد براي روزي مهيا كرد كه نه پاي رفتن است و نه اختيار ماندن .
زماني كه حاجي احرام بست و به ميقات رفت و به خدا لبيك گفت ، بايد با خود تنها بشود
، با خويشتن خلوت كند و با تن پوشي سفيد همچون كبوتران آماده پرواز گردد تا بيرنگ و
بي نشان اوج گيرد و در عشق يار ذوب شود . لباس ساده احرام انسان را به ياد بت شكن
تاريخ مي اندازد ؛ زائر بايد با تبر عبوديت و اخلاص بت هاي درون خويش را بشكند و بر
زمين ريزد .
3 ـ جامه معنا
خداوند در حديثي قدسي فرموده :
« الْكِبْرِيَاءُ رِدَائِي وَالْعَظَمَةُ إِزَارِي » ؛
« كبريا و بزرگي بالاپوش من است و عظمت زير جامه ام » . ( 34 )
اين دو ؛ لباس احرام خداست . اين دو جامه ساده اند ، سفيداند ،
طاهرند و خداي سبحان با دو جامه كبريا و عظمت مُحرم شده است ؛ احرامي كه تنزيه ابدي
را مختص خداوند كرده است .
سالك هم بايد به صفت معنوي الهي درآيد و جامه معنا بپوشد ؛ يعني
با تكبر براي كبريايي اش شريك نياورد و با عجب و فخرفروشي به عظمتش لطمه وارد نكند
. قلب زائر بايد با كمال خشوع و تواضع پوشيده شود و جانش با اوج انقياد و فقر
درآميزد كه نجات و رستگاري از آن انسان خاشع و منقاد است . اگر خداي سبحان با دو
اسم « كبير » و « عظيم » بر سالك زائر تجلي كند ، او كبر خويش را از دست داده ،
قلبش مطيع و منقاد مي شود و در اين صورت دو جامه احرام بر او برازنده مي گردد .
محرم شدم به جامه احرام بنده دار * * * آماده حضور و ملاقات
كردگار
لبيك گفتم از دل و جان در حريم دوست * * * گشتم ز شوق وصل دل
آرام بيقرار
رفتم به سوي كعبه ببينم جان او * * * يا تر كنم ز زمزم دل
چشم اشكبار
پىنوشتها:
1 . زمر : 3
2 . من لايحضره الفقيه ، ج2 ، ص325 ، روايت2578 ؛ قرب الاسناد ، ص162 ، روايت592 ؛
وسائل الشيعة ، ج12 ، ص377 ، روايت7
3 . من لايحضره الفقيه ، ج2 ، ص196 ، روايت2124 ؛ عيون اخبار الرضا ، ج2 ، ص83 ،
روايت21 ؛ علل الشرائع ، ص416 ، روايت2
4 . عوالي اللئالي ، ج4 ، ص35
5 . محجة البيضاء ، ج2 ، ص201 ؛ عوالي اللئالي ، ج4 ، ص35 ، روايت121
6 . علل الشرائع ، ص418 ، روايت4
7 . بحارالأنوار ، ج96 ، ص124
8 . هود : 75
9 . مريم : 41
10 . انفال : 24
11 . من لايحضره الفقيه ، ج2 ، ص222 ، روايت2238 ؛ المعجم الاوسط ، ج6 ، ص193 ،
روايت6125
12 . سنن الكبري ، ج5 ، ص67 ، روايت9022 و 9020
13 . فروع كافي ، ج4 ، ص337 ، روايت8 ؛ محاسن ، ج1 ، ص138 ، روايت180 ؛ الفردوس ، ج3
، ص614 ، 5918
14 . آل عمران ، 33 .
15 . الخصال ، ج1 ، ص225 .
16 . الرحمن : 6
17 . نور : 41
18 . بقره : 74
19 . رعد : 13
20 . جمعه : 1
21 . سنن ابن ماجه ، ج2 ، ص975 ، روايت2921 ؛ سنن ترمذي ، ج3 ، ص189 ، روايت828 ؛
سنن الكبري ، ج5 ، ص67 ، روايت9019 ؛ حلية الاولياء ، ج3 ، ص251
22 . من لايحضره الفقيه ، ج2 ، ص203 ، روايت2140
23 . علل الشرائع ، ص235 ، روايت4 ؛ امالي الصدوق ، ص234 ، روايت247
24 . دّر المنثور ، ج1 ، ص527
25 . تاريخ الكبير ، ج4 ، ص150 ، روايت2285 ؛ سنن ابن ماجه ، ج2 ، ص975 ، روايت2923
؛ مسندابن حنبل ، ج1 ، 688 ، روايت2953 ؛ سنن الدارمي ، ج1 ، ص462 ، روايت1755 ؛ من
لايحضره الفقيه ، ج2 ، ص326 ، روايت2558
26 . فروع كافي ، ج4 ، ص235 ، روايت3 ؛ تهذيب الاحكام ، ج5 ، ص91 ، روايت300 و ص284
، روايت967
27 . به نقل از : المراقبات ، ص199
28 . زمر : 22
29 . كشف المحجوب ، ص429
30 . طه : 12
31 . بقره : 138
32 . اعراف : 26
33 . انعام : 94
34 . مستدرك الوسائل ، ج12 ، ص31 و نيز به نقل از : ترجمه فتوحات مكيه ، باب 70ـ72 ،
ص559