فصل سوم : اسرار عرفاني احرام
واجبات عمره
واجبات عمره مفرده 7 چيز است :
1ـ احرام .
2ـ طواف كعبه .
3ـ نماز طواف .
4ـ سعي بين صفا و مروه .
5ـ تقصير .
6ـ طواف نساء .
7ـ نماز طواف نساء .
اولين عملي كه عمره گزار بايد انجام دهد احرام است .
اسرار احرام
الف : تحريم انسان بر اشيا براساس اسم عزيز
عمره گزار ، با احرام ، چيزهايي را بر خود حرام مي كند . احرام
، به معناي تحريم اموري بر انسان است ، اما نگاه عرفاني به گونه اي ديگر است . ( 1 )
يكي از اسماي الهي « عزيز » است ، آنگاه كه خداوند دستور داد تا در
احرام درآيد و آنچه را كه حلال بود حرام شمرد ، خداوند با صفت عزت ظهور كرده است ؛
از اين رو مُحرم ، مظهر اسم عزيز است و عزت الهي جلوه اي در احرام مُحرم دارد .
در احرام ، اشيا بر انسان حرام نشده اند ، بلكه اين انسان است
كه بر اشيا حرام شده است ؛ زيرا انسان براي خدا خلق شده است و اشيا براي انسان . پس
انسان طالب خداست و اشيا طالب او . خداوند با عزت خود خواري و ذلت انسان را نشان
داد و به انسان ها فهماند كه اوست كه انسان را بر اشيا حرام كرد تا به آنها دست
نيازد نه اينكه به اشيا دستور داد تا بر انسان حرام شوند ؛ بنابراين ، دستور به
احرام ، دستور به تحريم انسان هاست نه اشيا . هدف از تحريم انسان ، تذكر اين نكته
است كه آدمي فقط براي خداست و در عين حالي كه مي تواند به اموري دست يابد و آن امور مسخّر و در
اختيار اويند ، انسان نبايد آنها را طلب كند و فقط بايد طالب او باشد . لطيفه احرام
، تحريم انسان بر اشيا است بدين لحاظ كه انسان بايد خود را وقف خدا كند ، نه ماسوا
!
ب : شهود و فنا
سرّ ديگر احرام آن است كه مشاهده محسوسات و ماديات را بر خود
حرام كند و در گامي بالاتر ، شهود ماسوا را بر خود حرام سازد . به عبارتي ديگر ، از
احرام ، به فنا دست يابد و از احرام متوجه عالم روحانيّت ، عالم وصل و عالم اسماي
الهي شود كه اين كعبه حقيقي و اين حج انفسي است .
اگر دل ، چونان آينه ، از كدورات ، آلودگي ها ، پليدي ها و
ناپاكي ها فاصله گيرد و پاك و صيقلي شود ، صفا به كمال مي رسد و اشراق آفتاب جمال
به قلب مي نشيند . بدين سعادت تنها دل هاي صاف و مستعد دست مي يابند و اين جام جهان
نماي تجلّي را فقط رياضت و تخلي در پي مي آورد و از اين روست كه در فتوحات ، بحث
تجلّي بعد از تخلّي مطرح مي شود . ( 2 )
آينه سكندر جام جم است بنگر * * * تا بر تو عرضه دارد احوال
ملك دارا
اگر آينه دل از صفات بشريت و زنگار طبيعت صاف شود ، صفات روحاني
بر دل تجلي مي كند و انوار غيبي بر جان آدمي غالب مي آيد . در اين صورت قلب به تمّوج در مي آيد و فوج موجي به ساختن دل تاختن آورد و
جلوه تجلّي دل را صفا مي بخشد . به گفته شيخ عبدالله انصاري : « تجلي حق ناگاه آيد
، اما بر دل آگاه آيد ( 3 ) » .
البته تجلي هر كس متناسب با مقام اوست . اگر براي نااهل ، ستر و
حجاب فرو افتد و كشف حاصل شود و سلطان حقيقت به ديدگان آيد ، وي نابود شود .
تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي * * * گوش نامحرم نباشد
جاي پيغام سروش
سرّ احرام آن است كه انسان به غير خدا ننگرد و جز او نبيند و
حريم دل را در اختيار غير او قرار ندهد . دو چشمش ، چشم واحدي گردد و همه به او
دوخته شود ، واحد ببيند و جز خدا نبيند ، شهود ماسوا نكند و به ماسوا اجازه ندهد
مانع ياد خدا گردند . اين است معناي فرازي از حديث مصباح الشريعه كه امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :
« وَأَحْرِمْ مِنْ كُلِّ شَيْء يَمْنَعُكَ عَنْ ذِكْرِ
اللَّهِ وَيَحْجُبُكَ عَنْ طَاعَتِهِ » .
« و هر چه تو را از ياد خدا و اطاعت او باز مي دارد ، بر خود
حرام كن . »
ج : دوري از معاصي
سرّ ديگر احرام ، دوري از جميع معاصي و حتي مشتبهات است . نفس
بايد به هنگام احرام از نفسانيات ، مشتهيات و تمام لذات فاصله بگيرد و حتي لذت حلال را ، به قدر ضرورت ، آن هم نه براي تحصيل لذت ، بلكه
براي انجام تكليف الهي استفاده كند . ( 4 )
امام سجاد ( عليه السلام ) در
حديث شبلي به اين حقيقت اشاره مي فرمايد :
« فَحِينَ أَحْرَمْتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلَي
نَفْسِكَ كُلَّ مُحَرَّم حَرَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ؟ قَالَ لاَ » ؛
( 5 )
« پرسيد وقتي احرام بستي نيت كردي كه همه محرمات خدا را بر خود
حرام سازي ؟ گفت : نه . »
انسان در عالم اَلست عهد و پيمان عبوديت با خدا بسته است . خدا
با انسان پيمان محبت بسته است ، خدا بر پيمانش ثابت است ، اما اكثر انسان ها عهد
خود با خداي خويش شكسته اند و اگر به عهد خود بازگردند ، باز عهد خود مي شكنند .
عهدي كه انسان با او بسته است ، بندگي ، انقياد ، توكل و نگه داشتن حرمت اوست . روا
نيست انسان عهد الست بشكند و مخالفت او كند . لطيفه احرام ، نفي معصيت و بازگشت به
پيمان عالم الست است .
د : حرمت كعبه
كعبه ، حرمت و احترام ويژه اي دارد ، خداي سبحان به احترام حرمت
كعبه محدوده آن را حرم و انسان هايي كه قصد ورود به آن را دارند ، مُحرم اعلام كرد
. پس هم حرمت مكه و هم تحريم احرام به لحاظ حرمت بيت الله است .
امام صادق ( عليه السلام )
فرمود :
« وَحُرِّمَ الْمَسْجِدُ لِعِلَّةِ الْكَعْبَةِ وَحُرِّمَ
الْحَرَمُ لِعِلَّةِ الْمَسْجِدِ وَوَجَبَ الاِْحْرَامُ لِعِلَّةِ الْحَرَمِ » ؛
( 6 )
« مسجدالحرام به خاطر كعبه حرمت داده شد و حرمت حرم به علت مسجد
الحرام است و احرام به علت حرم واجب شد . »
همچنين امام صادق ( عليه السلام ) در حديثي ديگر با صراحت بيشتر به اين سرّ عرفاني اشاره دارد :
« وَجَبَ الاِْحْرَامُ لِعِلَّةِ الْحَرَمِ » ؛ ( 7 )
« احرام به خاطر حرم واجب شد . »
يكي از ويژگي هايي كه مختص مكه معظمه است و روي زمين هيچ منطقه
ديگري اين خصيصه را ندارد ، وجوب احرام است . هر كس هر زمان بخواهد وارد مكه شود ،
بايد نخست به ميقات وارد شده ، در آنجا احرام بندد و سپس به مكه وارد شود . او در
اين صورت محرم است و مادام كه اعمال مخصوص را انجام ندهد ، از احرام خارج نمي شود .
اين حكم اختصاصي و انحصاري مكه ، علتي دارد . علت آن حرمت انحصاري كعبه است و به
همين خاطر ، خداوند قانون احرام را مقرر نمود . لذا كسي كه حكم واقعي احرام را
بداند و بدان عمل كند ، واقعاً مكّي است .
هـ : ناودان قلب
عارف بر سرچشمه مقام قلب نشسته و از آن سيراب مي شود ، ( 8 )
كسي كه اطاعت خدا نمود و احرام قلب بست به حريم قلب انسان كامل و مقام
عظماي ولايت نايل آمده است . مقام قلب اكمل انسان ها ، اقيانوس حكمت است كه اگر
آدمي قطره اي از آن بنوشد ، حكيم شده درك حقايق مي كند ، از اين رو محرم به درياي
قلب حكيم متصل است و از ناودان قلب بهره مي برد . حديث « اخلاص » اين واقعيت را بر
ملا مي كند .
« مَنْ أَخْلَصَ للهِِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ
يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَي لِسَانِهِ . . . » . ( 9 )
« كسي كه براي خدا چهل روز اخلاص ورزد ، چشمه هاي حكمت از قلب
او بر زبانش جاري مي شود . »
قلب مخلص بر اثر اخلاص باز مي شود و سرچشمه هاي حكمت از آن
جريان مي يابد . زلال حكمت كه از ناودان قلب ساري و جاري شده ، گمگشتگان و تشنگان
حقيقت را سيراب مي سازد .
اصحاب سلوك در باب اخلاص نكات و لطايفي گفته اند : ( 10 )
از جمله اين كه اخلاص ، صافي نمودن عمل است از هر پليدي و آلودگي . در
اخلاصبايد عمل را پاك نمود تا غير خدا در آن نصيبي نداشته باشد . اگر عامل جز از
خدا عوض نخواهد ، كاري با اخلاص انجام داده است . تا رسوم غيريت و انانيت باقي است
شرك و ريا در كار است . ارادت اهل خلوص نقشه تجليات محبوب است و
در قلب او جز ذات حق ، ديگري راه ندارد . بهشت اهل اخلاص ، مقام لقاء است و آنها
فقط با ديدار او راضي مي شوند ، درد آنها هجران است و فراق و جز با وصال ، دردشان
درمان نيابد . حكايت ني نامه مثنوي ، درد فراق يار را فرياد مي زند :
بشنو اين ني چون شكايت مي كند * * * از جدايي ها حكايت
مي كند
كز نيستان تا مرا ببريده اند * * * در نفيرم مرد و زن
ناليده اند
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق * * * تا بگويم شرح درد اشتياق
و : حضور
احرام دو گونه است ؛ احرام غيبت و احرام حضور . كسي كه در ميقات
غايب است و خود را براي انس با دوست مهيا نكرده ، گويا در خانه خويش نشسته است ،
حتي اين غيبت از آن غيبت بالاتر است و كسي كه در خانه خود نشسته و حضور دارد ، گويا
مُحرم است و مكي . اگر در احرام حضور يابد ، حضورش كامل گشته و در محضر حق باريافته
است . اگر مجاهد طريقت حق ، هجرت كرده باشد ، جهادش علت شهود او گشته ، احرام حضور
بسته است ؛ از اين رو غرض احرام ، حضور در محضر ربوبي و باريافتن در پيشگاه مالك
عالم است . سالك حاضر به هنگام احرام محو مي شود ، او بهت زده ، متحير در وجدها و
جذبه ها مي گردد . اين بهت و تحير ، گاهي سبب خاموشي انسان مي شود .
ز : تشبيه خدا
در احرام ، انسان از كارهايي بازداشته شده است ، احرام ، تحريم
و توقيف است ، احرام منع و دوري است . خداي سبحان مُحرم را شبيه خودش قرار داده است
. ( 11 ) او فرد فريد است و محرم هم از ديگران متمايز و منفرد . خداي
تعالي وصفي دارد ( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ) ؛ ( 12 ) او از
خود هر گونه همانندي را نفي كرده است در عين حال كه او تجلي و ظهوري دارد . محرم
مظهر اين اسم خداست ، او هم با احرام هر گونه همانندي را نفي مي كند ، لذا
باريتعالي محرم را به خود تشبيه نموده است .
در يك جمع بندي كلي مي توان گفت كه از امام رضا ( عليه السلام ) درباره علت و حكمت احرام سؤال شد
. امام ( عليه السلام ) چنين پاسخ داد ( 13 ) :
لان يخشعوا قَبْلَ دُخُولِ حَرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ
وَأَمْنِهِ وَلِئَلاَّ يَلْهُوا وَيَشْتَغِلُوا بِشَيْء مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا
وَزِينَتِهَا وَلَذَّاتِهَا وَيَكُونُوا جَادِّينَ فِيَما فِيهِ قَاصِدِينَ
نَحْوَهُ مُقْبِلِينَ عَلَيْهِ بِكُلِّيَّتِهِمْ مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّعْظِيمِ
لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلِنَبِيِّهِ وَالتَّذَلُّلِ لاَِنْفُسِهِمْ عِنْدَ
قَصْدِهِمْ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَوِفَادَتِهِمْ إِلَيْهِ رَاجِينَ
ثَوَابَهُ رَاهِبِينَ مِنْ عِقَابِهِ مَاضِينَ نَحْوَهُ مُقْبِلِينَ إِلَيْهِ
بِالذُّلِّ وَالاِسْتِكَانَةِ وَالْخُضُوع » ؛ ( 14 )
« همانا مردم مأمور شده اند كه احرام ببندند ، تا پيش از ورود
به حرم امن الهي ، خشوع پيدا كنند و به چيزي از كارهاي دنيا و
زينت ها و لذت هاي آن سرگرم و مشغول نباشند و در راه آن چه كه به سوي آن آمده اند
شكيبا باشند و با همه وجودشان رو به خانه خدا آورند . به علاوه در احرام ، بزرگداشت
خداي متعال و خانه او و فروتني براي حاجيان است ، وقتي كه مي خواهند به سوي خدا
روند و بر او وارد شوند ، در حالي كه به پاداش او اميدوار ، از كيفرش بيمناك و به
سوي او روانند و با فروتني و تواضع و خضوع ، روي به سوي او مي كنند . »
اسرار ميقات
الف : كندن لباس معصيت
گرايش به عالم غيب و تمايل به كشف اسرار ، جزء فطرت و سرشت
انسان است . طينت معنوي ريشه در جاذبه حضرت ربوبيت دارد . نخست جذبه او شامل حال
انسان مي شود و سپس انسان كششي به سمت او پيدا مي كند . حديث « كنز مخفي » ، اساس
هستي و آفرينش را حبّ ، عشق و جذبه رحماني مي داند :
« كُنْتُ كَنْزاً مَخْفيّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُعْرَفَ
فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَي أُعْرَف » ؛ ( 15 )
« گنج پنهاني بودم ، دوست داشتم تا شناخته شوم ، آفريدم تا
شناخته شوم . »
در ازل پرتو حسنت زتجلي دم زد * * * عشق پيدا شد و آتش به
همه عالم زد
مغناطيس جان ، جان جانان است و منبع جمال و غايت كمال ريشه
جذبه هاي انساني است . اين جذبه مغناطيسي نتيجه اي جز پاره كردن قيود طبيعي و رفض علقه هاي نفساني ندارد . در اين صورت انسان به سوي
عالم تجرد بالا مي رود ، ملكوت و جبروت را در مي نوردد تا به اصل حقيقت هستي واصل
شود كه اين مقام ، اتصال با كعبه مقصود و ديدار يار است .
اما بشر از ماده زاده شد و با ماده در ظلمتكده طبيعت رشد مي كرد
. ظلمت ماديت ، بستر زندگي انسان است ، آدمي در بيكران شهوات و كثرات غوطه مي زند ،
امواج علايق و وابستگي هاي مادي او را هر لحظه به طرفي پرتاب مي كند ، هنوز از
بيهوشي موجي به هوش نيامده ، موج سهمگين ديگري ، سيلي تاريكي و ماديت به صورت او
صدمه مي زند ، امواج خروشان اين درياي هولناك و دهشت انگيز هر لحظه او را بيشتر فرو
برده ، به گونه اي كه ناله ها و فريادش ميان نهيب امواج گم مي شود ؛ به هر سو كه
مي نگرد ، حرمان و حسرت است و تهديد و رعب .
در اين ميان گاهي جذبه اي از آسمان درمي رسد كه چون نسيم جان
بخش و روح افزايي او را نوازش مي دهد ؛ اين جذبه مهرانگيز او را به سمت بالا دعوت
مي كند ، به مقصد و مقصود سوق مي دهد ، اما افسوس كه اين نسيم حيات بخش و اين جذبه
رحماني دوامي ندارد و چونان برقي رونده و گذرا عبور مي كند .
« أَنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُم نَفَحَات أَلاَ
فَتَعَرَّضُوا لَهَا » . ( 16 )
« در روزگارانتان نسيم هايي ميوزد ، آگاه باشيد كه به آن اقبال
كنيد و از آن دوري نكنيد . »
مهم ترين توشه سلوك ، ترك مخالفت الهي است . معصيت ، مخالفت حق است . معاصي پاي انسان را به زمين ماده مي بندد و به او
اجازه سلوك و حركت نمي دهند . وابستگي ها و دلبستگي ها جرم مي آورند و مجرم ، مُحرم
نمي گردد . ميقات ، نويد ترك معصيت است ، ميقات مژده احرام واقعي است ، حضور در
ميقات ، حضور در محضر موجودي است كه مي بيند . در حضور او انسان بايد عهد و پيماني
ببندد تا اوصاف حيواني را رها كند ، پا جاي پاي شيطان نگذارد ، انسانيت در او تقويت
شود و زحمات انبيا را قدر شناسد .
ميقات محل تخليه است . در آنجا بايد از گناه خالي شد ، به عالم
نور وارد گشت ، خضوع و تذلّل را تجربه كرد و از لباس جرم و معصيت خارج شد . به اين
حقيقت نوراني ، امام سجاد ( عليه السلام ) در حديث
شبلي اشاره دارد .
« قال : فَحِينَ نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ
خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِيَةِ وَلَبِسْتَ ثَوْبَ الطَّاعَةِ ؟ قَالَ لاَ » ؛
( 17 )
« پرسيد : آنگاه كه به ميقات فرود آمدي ، آيا نيت كردي كه لباس
نافرماني را درآورده ، لباس طاعت بپوشي ؟ گفت : نه . »
اگر حاجي هنگام نزول به ميقات از مخالفت الهي دست نكشد و ترك
معصيت نكند ، او در واقع ، ميقات و احرام را درك نكرده است .
ب : زيارت خدا
مشاهده ، رؤيت حق است با چشم دل ، عارفي كه جهان را به عنوان
مظهر و آيت خدا مي بيند ، در واقع عالم را فاني و مستهلك شهود مي كند و نيز حق را
در تمام اشيا ظاهر مي بيند :
( إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَي لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ
أَلْقَي السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ ) ( 18 ) ؛
« در هلاكت پيشينيان پند است آن را كه داراي قلب هوشياري باشد
يا گوش دل به كلام حق فرا دهد و به حقايقش توجه كند . »
عارف ، شهيد را به معناي شهود اخذ مي كند .
هر كه را جان از هوس ها گشت پاك * * * زود بيند قصر و ايوان
سماك
اي برادر تو نبيني قصر او * * * زان كه در چشم دلت رسته است
مو
چشم دل از موي علت پاك كن * * * تا ببيني قصر فيض ( من لدن )
كسي كه به زيارت حق نايل نيايد ، زيان كرده و ديدار حق نهايت
سير انسان است :
( يَا أَيُّهَا الاِْنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ
كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ ) ( 19 ) ؛
« اي انسان با هر رنج بكوشي ، عاقبت به ملاقات او نايل مي شوي .
»
البته انسان با بصيرت و حقايق ايماني ، به زيارت وجه الله نايل
مي شود ، لقاي حق ، با انقطاع ، قرين و همراه است ؛ چنان كه در مناجات شعبانيه
مي خوانيم :
« إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَأَنِرْ
أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّي تَخْرِقَ أَبْصَارُ
الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَي مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ » ؛
« خدايا ! بر من بريدن از همه و پيوستن به خود را عطا كن . و
ديده هاي دلمان را به نور توجهشان به سوي خود روشن گردان تا ديده هاي دل پرده هاي
نور را پاره كند و به مخزن اصلي بزرگي و عظمت برسد . »
دردمندي اوليا و عارفان ، همه از سر هجران و شوق ديدار بوده است
. ميقات ، گاهِ ديدار يار است ، ميقات ، زمان زيارت دوست مي باشد و حاجي در ميقات
قصد مواجهه رودررو با خداي عظيم دارد . امام سجاد ( عليه السلام ) فرمود :
« فَحِينَ دَخَلْتَ الْمِيقَاتَ ، نَوَيْتَ أَنَّكَ
بِنِيَّةِ الزِّيَارَةِ ؟ قَالَ : لاَ » ؛ ( 20 )
« وقتي وارد ميقات شدي نيت كردي كه بر نيت زيارت باشي ؟ گفت :
نه . »
ميقات براي راه هاي مختلف ، متفاوت است . براي اهل مدينه ، مسجد
شجره ( ذوالحليفه ) ، براي اهل عراق و نجد ، وادي عقيق ، براي اهل طائف ، قرن
المنازل ، براي اهالي يمن ، يلملم و براي شاميان ، جحفه ، ميقات مي باشد . اما
نزديك ترين افراد به حرم خدا ، ساكنين و مقيمين مكه اند ، براي آنها نزديك ترين
ميقات يعني تنعيم قرار دارد . ساكنان مكه ، همسايگان كعبه و حرم خدا هستند .
همسايگان بيت الله نزديك ترين افراد به خانه خدا هستند ، لذا بايد در نزديك ترين
ميقات ها احرام ببندند . خداوند براي آنان با اسم « الاول » تجلي كرده است . ( 21 )
اين تجلي جز براي اهل حرم نباشد و ساكنان حرم به حكم اوّليّت ، بر ديگران
برتري دارند ، لذا اولين و نزديكترين ميقات ها ، احرام گاه آنهاست .
احرام ، اولين محل سلوك و ميقات ، نخستين منزلگاه سالكين است ،
ميقات ، آغازين مرز حضور است ، حاجي با ميقات به سرزمين عهد و پيمان و عالم الست باز مي گردد ؛ او از خود شروع كرده ، براي ديدار خدا
آماده مي شود . ميقات نقطه عزيمت يك سفر معنوي و روحاني است ؛ سفري از دنيا به آخرت
، سفري از توبه به توحيد ، سفري از كثرت به وحدت ، سفري از شهادت به غيب ، سفري از
ظاهر به باطن ، سفري از « من » به « او » و سفري از « من » به « تو » .
به ميقات آمدم تا بينم او را * * * به آب توبه شويم دست و رو
را
ببار اي ابر رحمت بر سر من * * * كه مي بينم بهار آرزو را
ميقات ، شميم حضور است ، نسيمي است كه صبا از آن طرّه بگشايد ،
ميقات ، برهنه شدن از رسوم و عادات و در بر كردن لباس قنوت و عبوديت است . ميقات
شكوهي به اندازه قيامت دارد ، ميقات محل انابه ، ابتهال و تضرّع است ، ميقات ،
اجابت ندايي است كه از عمق تاريخ بر مي آيد ، ميقات تن دادن به زلال علم و معرفت و
درنگي در گذشته خويشتن است ، به شاهراه صراط مستقيم آمدن است ، ميقات ، سرّ زمان
است ، ميقات مردن از گذشته و يافتن حياتي دوباره است ، گذشتن از پستي ها و پيوستن
به زيبايي هاست ، ميقات تهي شدن از غير او و سرشار از او گشتن است . سالك در ميقات
خوديت را دفن و خدا را اظهار و بر ملا مي كند و ميقات ، وقت مؤانست و عشق بازي است
. در ميقات بايد نعلين انانيت بركند ؛ زيرا آنجا وادي قداست و نور است .
( فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِي الْمُقَدَّسِ طُويً ) ( 22 ) ؛
« نعلين از خود بدور كن كه اكنون در وادي مقدس قدم نهادي . »
در ميان ميقات ها مسجد شجره رمزي ديگر دارد . سرّ آن را بايد در
عمل رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) جست و جو كرد . از امام صادق ( عليه السلام ) پرسشي شد و آن اين كه چرا پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
از مسجد شجره احرام بست ؟ امام ( عليه السلام ) پاسخ داد :
« زيرا معراج پيامبر به آسمان از برابر مسجد شجره صورت گرفت ،
ملائكه هم از برابر مسجد شجره رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
را تا بيت المعمور بالا بردند و در آنجا ندايي آمد ، پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
عرض كرد : لبيك . صاحب ندا گفت : آيا من
تو را يتيم نيافتم و پناه ندادم ؟ آيا تو را گمراه نيافتم و هدايت نكردم ؟ رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
عرض كرد : « اِنَّ الْحَمْدَ
وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ ، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك » .
از اين رو احرام پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) از مسجد شجره بود . ( 23 )
اسرار مستحبات احرام
احرام داراي آداب و مستحبات متعددي است كه به لطايف و دقايق
بعضي از آنها اشاره شد . اما در ميان مستحبات احرام دو چيز مهم تر است ؛ يكي غسل
احرام و ديگري نماز احرام كه هر يك معناي باطني دارد .
سرّ غسل احرام
سرّ غسل احرام دو چيز است ؛ يكي تائب شدن و ديگري پاك شدن . هر
چند اين دو به هم مربوط هستند ، ولي مي توان به عنوان دو نكته عرفاني براي غسل
احرام بيان كرد .
الف : غسل توبه
قصد اصلي از غسل ، طهارت از خطاها و گناهان است . سالك به هنگام
احرام بايد قصدي جز خروج از گناه و كندن ريشه هاي معصيت از دل نداشته باشد ؛ به
عبارت ديگر ، نيت و قصد واقعي انجام غسل احرام ، طهارت از گناه و رجوع به مقام
ربوبي و الهي است . چنان كه در حديث شبلي امام سجاد ( عليه السلام ) فرمود :
« فَحِينَ اغْتَسَلْتَ ، نَوَيْتَ أَنَّكَ اغْتَسَلْتَ مِنَ
الْخَطَايَا وَالذُّنُوبِ ؟ قَالَ : لاَ . قَالَ : فَمَا نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ »
؛
« وقتي غسل كردي ، نيت كردي كه خود را از خطاها و گناهان شست و
شو دهي ؟ گفت : نه . فرمود : پس در ميقات فرود نيامده اي . »
خداوند در باب توبه فرموده :
( وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الظَّالِمُونَ ) ( 24 ) ؛
« و هر كه از فسق و گناه به درگاه خدا توبه نكند ، ظالم و
ستمكار است . »
از اين آيه به دست مي آيد ، كسي كه تائب نباشد ، ظالم است . لحن
آيه به گونه اي است كه ظلم را منحصر به كساني ساخته كه اهل توبه نباشند ؛ لذا تنها
غير تائبين ظالمند و كسي كه اهل توبه باشد ، ظلم از او منتفي است .
توبه از ابواب رحمت الهي است . در ميان ابواب رحمت پروردگار ،
دو باب از همه وسيع تر و نافذتر است ؛ يكي دعا و ديگري توبه است . اگر راه توبه
مسدود بود و هر گناه ، جرم و اشتباهي كه انسان مرتكب مي شد ، مي ماند و عقاب و
كيفرش ماندگار مي شد ، ديگر اميد و آرزويي براي هيچ انساني باقي نمي ماند و انساني
كه به نااميدي برسد ، به پايان عمرش رسيده است .
رحمت خدا بر غضبش غالب است ، در حديث آمده است كه :
« اگر امتي گناه نكند ، خداوند آن گروه را مي برد و گروهي را
مي آورد كه گناه كنند تا آنهارا بيامرزد . ( 25 ) »
خداوند در اين حديث نفرمود آن گروه اول را كيفر مي دهد ، بلكه
فرموده كه آنها را مي برد و گروهي مي آورد كه غفرانش شامل حال آنان شود
. بنابراين در جانب خدا اصل رحمت است و آمرزش و از اين رو اصل در انسان گناه است و
خطا ، زيرا گناه تقاضاي غفران دارد ، البته اين به معناي جبر نيست ، بلكه بدين
معناست كه در ميدان مسابقه ميان اسماي الهي ، اسم رحمان غالب است و پيروز .
نكته ديگر در باب توبه اين كه ، توبه يعني بازگشت از مخالفت حق
به فرمانبري او . شخص تائب كسي است كه از مخالفت خدا بازگردد ، از آن پشيمان گردد و
با خدا عهد بندد كه بعد از آن نزديك گناه نشود . از آنجا كه محور توبه بازگشت از
گناه است ، گناه شناسي شرط اساسي توبه است . بر سالك لازم است پيش از همه ، تمامي
گناهان و خطاها را به دقت شناسايي كند تا بتواند از آنها اجتناب ورزد .
امام موسي بن جعفر ( عليه السلام ) از كنار خانه اي مي گذشتند ، سر و صدا و شواهد بزم و جشن مفصلي را مشاهده
كردند . از مستخدم منزل كه بيرون آمده بود پرسيدند : صاحب اين سرا ، آيا بنده است
يا آزاد ؟ او با شگفتي پاسخ داد : صاحب خانه آزاد است و گرنه چگونه مي توانست بزمي
به راه اندازد . امام فرمودند : آري اگر بنده بود چنين نمي كرد و گذشتند . چون اين
پرسش و پاسخ به گوش بُشر ( صاحب خانه ) رسيد ، شتابان به دنبال حضرت شتافت و به دست
آن حضرت توبه كرد و به احترام آن لحظه اي كه از روي شتاب كفش به پا نكرده بود ،
ديگر هرگز كفش نپوشيد و از اين رو به حافي ( پابرهنه ) مشهور گرديد . ( 26 )
ابو بصير از اصحاب امام صادق ( عليه السلام ) مي گويد : همسايه اي داشتم كه بسيار گناه مي كرد و من بارها به
اوتذكر داده بودم كه دست از گناه بردارد ؛ اما او نمي پذيرفت . تا آنكه توفيق حج نصيبم شد . وقتي براي خداحافظي
به ديدار همسايه ها رفتم ، آن همسايه گناهكار از من خواهش كرد كه احوال او را براي
امام صادق ( عليه السلام ) بگويم و از حضرت بخواهم
كه او را دعا كنند . ابوبصير مي گويد : من به حج رفتم و اعمال خويش را انجام دادم و
آنگاه به نزد امام صادق ( عليه السلام ) در مدينه
مشرف شدم و چون پيام آن همسايه را به خدمت امام ( عليه السلام ) عرضه داشتم امام فرمود : « ابوبصير ، سلام مرا به او برسان و به او
بگو تصميم بگيرد كه از اين لحظه گناه نكند تا من بهشت را برايش ضمانت كنم ( 27 ) » .
ب : غسل طهارت
زائر به هنگام غسل احرام ، قصد پاكي درون مي كند . طهارت باطني
، نيت غسل كننده است ؛ براي احرام بستن بايد طاهر بود . طهارت و پاكي ذات انسان را
فرامي گيرد . اعمالي كه حاجي و عمره گزار مي خواهد انجام دهد ، بايد همراه با پاكي
و صفاي دروني باشد ، او مي خواهد مظهر نام « القدوس » شود . ( 28 ) ورود
به اين اسم با غسل طهارت امكان پذير است و بدون آن ، صفت طهارت براي سالك فراهم
نمي شود .
از سوي ديگر ، خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد . از جمله
مظاهر جمال الهي ، نظافت است . امام سجاد ( عليه السلام ) در باب نظافت غسل احرام فرمود :
« فَحِينَ تَنَظَّفْتَ وَأَحْرَمْتَ وَعَقَدْتَ الْحَجَّ
نَوَيْتَ أَنَّكَ تَنَظَّفْتَ بِنُورَةِ التَّوْبَةِ الْخَالِصَةِ لِلَّهِ تَعَالَي ؟ قَالَ : لاَ » ؛
« پرسيد : وقتي نظافت كردي و احرام بستي و نيت حج كردي آيا نيت
كردي كه با نور توبه خالص خود را پاك كني ؟ گفت : نه . » حمام تذكره است ، ( 29 ) حمام چرك ها و كثافات را از
انسان زائل مي كند و آدمي را به ياد رفع حجب مي اندازد .
نكته ديگر اين كه حمام از حميم است و حميم به معناي دوست
شفيق است : ( فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِينَ * وَلاَ صَدِيق حَمِيم ) . ( 30 )
بهترين دوست و همنشين انسان خداست ، لذا حمام مي تواند يادآور
مجالست با خدا باشد و اين نكته را به انسان تذكر دهد كه دوستي هاي دنيوي پايدار
نيست .
نكته سوم اين كه اين پديده آخرت و مرگ را به يادانسان مي آورد .
انسان با عريان شدن در حمام و نفي تعلقات ، لحظه اي را به ياد مي آورد كه از گور ،
برهنه خارج شده است . مالك هيچ چيز نيست و در محضر الهي تنها و بي كس ايستاده است .
ورود به حمام همانند حضور در محضر خداست در حالي كه انسان ها عريان و برهنه اند .
همچنين در حمام از آب استفاده مي شود و آب لطيف است و نرم ، آب يادآور لطافت الهي
است و آب زايل كننده كاستي ها ، زشتي ها و پستي هاي انساني است .
غسل احرام قلب و بطن آدمي را از رجس و فسوق پاك مي كند ، شهوات
را از دل زايل مي سازد ، پستي ، تباهي و تعلقات را از درون انسان بيرون مي راند و
غسل احرام انسان را شبيه فرشتگان مي سازد . فرشتگان الهي پاك و منزهند ، آدمي با
غسل همانند فرشتگان آماده طوافي پروانه وار به دور كعبه مقصود مي گردد . غسل احرام
قلب سالك را سرشار از عشق و محبت مي سازد ، غسل احرام تقرب مي آورد ، ابتهال و تضرع
و زاري را براي انسان به ارمغان مي آورد ، زلالي آب ، روح انسان را مي شويد و شبنمي
از طراوت و ترنمي از بهشت چهره انسان را مي نوازد . غسل ، پژمردگي ، كسالت و رخوت
را از انسان مي برد و بهار حيات به انسان مي بخشد ، ناپاكي ها را مي برد و
شفافيت ، سلامت و صداقت به انسان هديه مي كند . تطهير آدمي باعث جلب رحمت خداست ،
پاكيزگي ، كليد محبت است و طهارت ، سالك را محبوب خدا مي سازد . ( وَاللهُ
يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ ) ( 31 ) .
موانع تا نگرداني ز خود دور * * * درون خانه نايدت نور
موانع چون در اين عالم چهار است * * * طهارت كردن از وي هم
چهار است
نخستين پاكي از احداث و ارجاس * * * دوم از معصيت وز شر
وسواس
سيم پاكي ز اخلاق ذميمه است * * * كه با وي آدمي همچون بهيمه
است
چهارم پاكي سرّ است از غير * * * كه اينجا منتهي گرددش سير
هر آنكه كرد حاصل اين طهارات * * * شود بي شك سزاوار مناجات
پىنوشتها:
1 . ترجمه فتوحات مكيه ، باب 70ـ72 ، ص578ـ582
2 . فتوحات مكيه ، ج2 ، ص485
3 . مجموعه رسائل فارسي خواجه عبدالله انصاري ، ج1 ، مناجات نامه .
4 . اسرارالشريعه و اطوارالطريقه و انوارالحقيقه ، ص229
5 . مستدرك الوسائل ، ج10 ، ص166
6 . محاسن ، ج2 ، ص55 ، روايت1162 ؛ علل الشرايع ، ص415 ، روايت1 ؛ من لايحضره
الفقيه ، ج2 ، ص195 ، روايت2122
7 . من لايحضره الفقيه ، ج2 ، ص195 ، روايت2122 ؛ محاسن ، ج2 ، ص55 ، روايت1162 ؛
علل الشرائع ، ص415 ، روايت1
8 . اسرارالشريعة و اطوارالطريقة و انوارالحقيقة ، ص231
9 . جامع الأخبار ، ص 94 .
10 . شرح منازل السائرين ، باب اخلاص ، ص68
11 . ترجمه فتوحات مكيه ، باب 70ـ72 ، ص780
12 . شوري : 11
13 . من لايحضره الفقيه ، ج2 ، ص518 ، روايت3110
14 . بحارالأنوار ، ج6 ، ص84
15 . بحارالأنوار ، ج84 ، ص344 .
16 . بحارالأنوار ، ج80 ، ص352
17 . مستدرك الوسائل ، ج10 ، ص166
18 . ق : 37
19 . انشقاق : 6
20 . مستدرك الوسائل ، ج10 ، ص166
21 . ترجمه فتوحات مكيه ، باب 70ـ72 ، ص802
22 . طه : 12
23 . علل الشرائع ، ج2 ، ص433
24 . حجرات : 11
25 . ترجمه فتوحات مكّيه ، باب 70ـ72 ، ص762
26 . بحار الانوار ، ج99 ، ص107
27 . منتهي الامال ، باب 9 ، فصل 2 ، روايت7
28 . ترجمه فتوحات مكيه ، باب 70ـ72 ، ص612
29 . ترجمه فتوحات مكيه ، ص583ـ585
39 . شعراء : 101 و 102
31 . توبه : 108