مطاف و مقام ابراهيم :
آن مقدار از زمين سنگ فرش که گرداگرد خانه کعبه است و
فقها فاصله آن را از ديوار خانه تا بيست و شش ذراع و نيم دانسته اند و طواف
بايد در بين اين مساحت انجام گيرد ، مطاف نام دارد . به دور اين سنگ فرش ،
سنگ فرش ديگري است اندکي بلندتر از سنگ فرش نخستين . بر روي اين سنگ فرش
جايگاهي با ستونهاي باريک ديده مي شود که انتهاي آن باب بني شيبه بوده است
. ميان اين جايگاه و خانه کعبه بنايي با قبه اي کوچک ديده مي شود که مقام
ابراهيم نام دارد . و آن سنگي است که جاي پايي در آن ديده مي شود . اين جاي
پا منسوب به ابراهيم ( عليه السلام ) است
.
تاريخ خانه کعبه :
قرآن کريم مي فرمايد : ابراهيم و فرزندش اسماعيل اساس
خانه کعبه را نهادند ، ( هنگامي که ابراهيم و
اسماعيل پايه هاي خانه را بر مي افراشتند . ) ( 1 )
و چون ساخته شد به ابراهيم دستور رسيد که :
خانه را براي طواف کنندگان و اقامت کنندگان و
نمازگزاران پاکيزه سازد . ( 2 ) و چون خانه پرداخته شد ،
خداوند به ابراهيم فرمود : مردمان را براي زيارت
خانه بخواند . ( 3 ) از اين زمان تا صدها سال پس از
ابراهيم و اسماعيل تاريخ خانه کعبه در ابهام و تاريکي است .
بعضي جغرافي دانهاي مسلمان نوشته اند : در يکي از دوره
ها ، اين خانه به دست عماليق بود ، اما اين عماليق يا عمالقه که جمع است و
مفرد آن عملاق مي باشد چه کساني بوده اند ؟
گفته اند گروهي صحراگرد و جنگجو بودند که بااسرائيليان
دشمني داشتند . در بعضي داستانها اين قوم از جمله نخستين گويندگان به زبان
عرب به شمار مي آيند .
کعبه اندکي پيش از اسلام
:
از سده پنجم ميلادي تا عصر ما ، تاريخ خانه کعبه روشن
است ؛ چنانکه در تاريخ مکه نوشته شده : نخست قبيله جُرْهُم و پس از آن قبيله خُزاعه توليت حرم را در دست گرفت . تا
آنکه قصي بن کلاب نياي پنجم پيامبر خد
( صلّي الله عليه وآله ) که از عرب عدناني ( تيره هايي که در شمال
شبه جزيره عربستان مي زيستند ) احتمالاً در آغاز قرن ششم ميلادي در صدد
برآمد دست خزاعه را از رياست شهر مکه و توليت حرم کوتاه کند و کسان خود (
قريش ) را بر سر کار آورد . وي اين تيره را که تا آن روزگار در کوهها و دره
هاي بيرون مکه مي زيستند در ابطح يا بطحاء ( 4 ) سکونت داد ،
توليت خانه را که مرکب از منصب هاي پرده داري و پذيرايي و آب دادن حاجيان ،
و پرچم داري بود به دست گرفت .
پس از قصي بر سر منصب ها ، ميان فرزندان او درگيري پديد
شد ، سرانجام آن را ميان خود تقسيم کردند .
کليدداري ، علم کعبه و رياست دارالندوه به فرزندان
عبدالدار و آب دادن حاجيان و مهمانداري آنان ، به فرزندان عبد مناف رسيد .
نوشته اند عبدالمطلب از فرزندان عبدمناف نخستين کسي است
که بر خانه کعبه زيور بست .
تاريخ نويسان آورده اند که چون عبدالمطلب زمزم را کاوش
کرد ، دو آهو از زر ناب ديد و آن را زيور خانه ساخت ( 5 ) ليکن
چنان که ذيل عنوان پوشش خانه خواهيم نوشت ، گويا فرستادن زيور به خانه کعبه تاريخي
درازتر دارد .
پس از اسلام ، ارتفاع خانه کعبه چندان بلند نبوده است (
به اندازه قامت انسان ) و انتهاي در کعبه با سطح زمين مساوي بوده است ،
چنانکه اگر سيل به داخل حرم سرازير مي شده به درون خانه مي رفته است .
هنگامي که حضرت محمّد سي و پنج ساله بود ( پنج سال پيش از بعثت ) سيلي بزرگ
کعبه را ويران ساخت . قريش با مشورت يکديگر در صدد برآمدند خانه را نوسازي
کنند . چوبهاي کشتي شکسته اي از بيزانطيان را که در ساحل درياي سرخ افتاده
بود خريدند و براي ساختن خانه به کار بردند . براي خانه سقفي ساختند و براي
جلوگيري از سيل ، درِ خانه را از سطح بالاتر قرار دادند . و چون ساختمان به
موضع رکن و نصب حجرالاسود رسيد بر سر کار گذاشتن آن ، ميان ايشان خصومت در
گرفت . مهتر هر قبيله اي مي خواست
اين شرف از آن او باشد . نزديک بود با يکديگر درگير شوند ولي سرانجام به داوري گردن نهادند . مقرر شد هر کس
که از در درآيد آنچه گويد بپذيرند . نخست کسي که در آمد محمدامين بود .
گفتند او امين است و ما به داوري او راضي هستيم . چون داستان را با حضرتش
در ميان نهادند گفت پارچه اي بياوريد و سنگ را در ميان آن بنهيد ، سپس مهتر
هر قبيله را فرمود تا گوشه اي از پارچه را بگيرد و
بالابرد و چون سنگ را بدين ترتيب تا موضع نصب بالا بردند ، محمد
( صلّي الله عليه وآله ) آن را برگرفت و بر جاي نهاد و بدين کار از
خونريزي بزرگي جلوگيري کرد . ( 6 )
پيش از ظهور دين اسلام ، بعض قبيله ها در داخل خانه
کعبه بتي از آنِ خود داشتند که پس از فتح مکه به امر رسول اکرم
( صلّي الله عليه وآله ) آن بت ها و نيز بت هاي ديگر که در نقاط
نزديک شهر قرار داشت ، شکسته و نابود شد .
بت هاي داخل خانه کعبه را علي
( عليه السلام ) بر زمين افکند و خرد ساخت .
پس از فتح مکه تا حکومت معاويه ، کعبه تغييري نيافته
است . از سال شصتم هجري که عبدالله بن زبير خود را خليفه مسلمانان خواند و
مکه را مرکز خلافت خود قرار داد به فکر تغييري در خانه برآمد .
و دري ديگر مقابل در موجود در خانه برآورد و حجراسماعيل
را داخل خانه ساخت .
چون حجاج بن يوسف ثقفي از جانب عبدالملک ابن مروان مأمور سرکوبي او گرديد ، پس از کشتن ابن زبير
خانه را به حالت اول برگرداند ( سال 74 ) .
به سال 960 هجري سلطان سليمان خليفه عثماني سقف خانه را
تغيير داد .
سلطان احمد در سال 1021 خانه را مرمت کرد . پادشاهان
عثماني هم زمان با نوسازي مسجدالحرام مي خواستند خانه کعبه را نيز نوسازي کنند ، اما پيشواي شافعيان رخصت چنين کاري را نمي داد . مي گفت خراب کردن خانه در
صورتي جايز است که بناي آن ويران شود . در سال 1039 هجري سيلي در بناي خانه
رخنه کرد و مجوزي براي تجديد بنا پيش آمد و خانه را نوسازي کردند . در اين
تجديد بنا پيشوايان چهار مذهب و گروهي از قاضيان و ديگر مردم در آوردن سنگ
شرکت نمودند و تا آنجا کندند که به سنگ سبزي رسيدند و مي گفتند : اين سنگ
نهاده اسماعيل پيغمبر است . سپس خانه را با سنگ هاي سبز مايل به خاکستري از
نو بالا بردند . ستون هاي قديمي را با محلولي از زعفران و صمغ اندودند و
بناي فعلي خانه ، همان بناي آغاز قرن يازدهم هجري است . ( 7 )
پوشش خانه :
بر روي چهار ديوار خانه کعبه پوششي سياه افکنده است که آن را پرده کعبه با پوشش خانه و يا به تعبير دقيق آن ، کسوه نامند . اين پوشش تا پايين ديوار خانه مي رسد و در آنجا با حلقه هايي به شاذروان بسته مي شود
.
ولي در موسم ( ايام حج ) به خصوص روزهاي نزديک به تعويض پرده ، اندک اندک آن را بالا مي برند و بر مي
چينند و به جاي آن ، پرده سفيدي مي پوشانند و پس از انجام مراسم حج ، پرده
نو را بر آن مي پوشانند . پوشش کعبه نيز تاريخي کهن دارد .
نوشته اند نخستين کسي که خانه کعبه را پرده پوشانده
تُبَّع ابوبکر اسعد پادشاه حمير بود . وي خانه را با پرده هايي که حاشيه
نقره دوزي داشت پوشاند ( 8 ) ليکن گمان نمي رود اين داستان ،
اصلي داشته باشد ، چه اولاً تاريخي که براي آن نوشته اند با دوره پادشاهي
اين تُبَّع تطبيق نمي کند ، ديگر آنکه در بعض اسناد نوشته اند : تبع مي
خواست حجرالاسود را از کعبه به يمن ببرد ولي با مخالفت خُوَيْلِد پدر خديجه
، همسر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )
رو به رو گرديد . و نيز نوشته اند : نخستين عربي که در جاهليت خانه را
پوشاند نَبيله دختر حباب مادر عباس بن عبدالمطلب بود که پوششي از حرير بر
خانه خدا افکند . ( 9 ) گفته اند : سبب آن اين بود که پسري از
وي به نام خوارا گم شد و در پي او مي گشت و نذر کرد که اگر وي را بيابد
کعبه را پرده بپوشاند . مردي از جذام پسر را يافت و بدو رساند و او هم به
نذر خويش وفا کرد .
در علل الشرائع حديثي طولاني از امام صادق
( عليه السلام ) درباره نخستين پوشش خانه کعبه آمده است که خلاصه آن
را در اين جا مي آوريم :
زني از حمير پس از مرگ شوي خود ، اسماعيل
( عليه السلام ) را به شوهري گرفت و از وي خواست تا پرده اي بر در
خانه بيفکند ، اين پرده را به درازي دوازده زرع بافتند و بر در خانه
افکندند ، سپس گفت : چرا براي خانه پرده نبافيم ؟ تا آن را بپوشاند که اين
سنگها سخت است و بد نما . اسماعيل ( عليه السلام
) اجازت بافتن داد و او پرده اي بافت و بر خانه افکند . مردم چون به
زيارت آمدند و پرده را ديدند گفتند براي سازنده اين خانه هديه بايست آورد و
اين هديه ها در خانه گرد آمد . ( 10 )
به هر حال پيش از اسلام ، خانه کعبه را با پرده هايي مي
پوشانده اند ، اما همه خانه را و يا قسمتي از آن را ؟ به درستي روشن نيست .
سالها اين منصب را فرزندان قصي بن کلاب عهده دار بودند . پس از اسلام و پس
از فتح مکه رسول الله خانه را با پارچه هاي يمني پوشاند . سپس عُمَر آن را
با پوششي مصري که در تنيس بافته مي شد پوشانيد . اين پوششها همچنين بر روي
هم انباشته مي شد . در خلافت عمر زيور خانه بر روي هم انباشته شده بود و
مسلمانان از جهت معيشت در مضيقه بودند . به وي گفتند اگر زيورهاي خانه را
به فروش رساني و به بهايش سپاه مسلمانان را آماده گرداني ثوابش بيشتر است .
کعبه را چه نيازي به زيور است ؟ عمر قصد چنين کار کرد و از امير مؤمنان
( عليه السلام ) نظر خواست امام فرمود : در روزگار رسول خدا کعبه
زيور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت و رسول
( صلي الله عليه وآله )
را در اين باره حکمي نفرمود و آن از روي فراموشي نبود .
تو نيز آن را همانجا بنه که خدا و پيامبر او مقرر فرمود . ( 11 )
مجلسي از قرب الاسناد ، از امام صادق
( عليه السلام ) حديث کند که امير مؤمنان
( عليه السلام ) هر سال از عراق براي کعبه پوشش مي فرستاد . (
12 ) چون مهدي عباسي به خلافت رسيد خادمان
کعبه از انبوهي پرده ها بر روي خانه شکايت کردند و گفتند بيم آن مي رود که
خانه بر اثر سنگيني اين پوشش ها صدمه ببيند . مهدي دستور داد پرده ها را
بردارند ، تنها يک پرده بر آن بگذارند و سالي يکبار پرده را عوض کنند . اين
سنت همچنان باقي ماند و تا امروز هم ادامه دارد .
در سالهاي قدرت عباسيان ، خلفا پوشش کعبه را از حرير
سياه مي دوختند . سپس پادشاهان يمن و مصر اين کار را به عهده گرفتند .
نوشته اند در سال 532 هجري قمري يکي از ثروتمندان ايراني کعبه را با هزينه
اي به مبلغ هيجده هزار دينار ، پرده پوشاند . ( 13 ) و سرانجام
اين منصب ، خاص مصر گرديد و هر سال پرده کعبه را از آنجا با تشريفات خاص به
همراه محمل به مکه مي آوردند ، به سال 1218 سعود بن عبدالعزيز آوردن محمل را منع کرد ، نتيجه آنکه از سال 1221 تا سال 1229
پوشش خانه از مصر نيامد و سعود خود خانه را پرده مي پوشانيد . نخست پرده از حرير سرخ بود ، سپس به حرير
سياه تبديل گرديد .
در سال 1381 هجري قمري فرستادن پوشش از مصر موقوف شد و
حجاز که خود از سالها پيش کارگاهي براي بافتن پوشش درست کرده بود آن را به
عهده گرفت و تا امروز اين رسم برقرار است .
پرده چنانکه نوشته شد از پارچه اي سياه بافته مي شود (
کژ سطبر ) و در حاشيه فوقاني آن آيه هايي از قرآن کريم که درباره خانه کعبه
است قلاب دوزي مي شود .
مسجدها ، جاي
هاي مقدس و يا تاريخي در
مکه معظمه :
کوه حِـرا ؛ که نام معروفتر
آن جبل النور است ، کوهي است داراي قلّه اي نسبتاً بلند و تيز ، مقابل کوه
ثبير .
در شمال مکه و به فاصله شش کيلومتر از شهر ، مُشرف بر
مِنا بر دامنه جنوبي کوه به فاصله 160 متر از قله آن غاري است بنام حراء
( 14 ) . غار حراء يکي از جاي هاي مقدس در شهر مکه است . هم از
آن جهت که حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله )
پيش ازبعثت از
مردم گوشه مي گرفت و در آنجا با خدا خلوت مي کرد و هم
از آن جهت که نخستين آيه هاي قرآن در آن غار بر رسول خدا نازل گشت . و از
روايتي که مرحوم مجلسي از کتاب انوار شيخ بکري آورده است معلوم مي شود ابراهيم خليل
( عليه السلام ) در آن غار مي خفته است . ( 15 )
اميرالمؤمنين علي ( عليه
السلام ) در خطبه قاصعه فرمايد : هر سال در حراء خلوت مي گزيد و من
او را مي ديدم و جز من کسي وي را نمي ديد . . . ( 16 )
زادگاه رسول الله ( صلّي الله
عليه وآله )
يکي از جاهاي مقدس در مکه که بايد زيارت کرد ، زادگاه
پيغمبر اسلام است . اما اين جاي مقدس کجاست ؟ اين سال ها جايي را نشان مي
دهند که محل کتابخانه عمومي شهر مکه است .
در اصول کافي آمده است که رسول خدا
( صلّي الله عليه وآله ) در شِعْبِ ابي طالب در خانه محمد بن يوسف
ثقفي در زاويه اي از جانب چپ ، کسي که به خانه درآيد ، متولد شد . سپس
خيزران مادر هارون آن خانه را مسجدي کرد که مردم در آن نماز مي گزاردند .
( 17 ) چون رسول خدا از مکه به مدينه هجرت کرد ، عقيل آن خانه را
گرفت . سالي که رسول خد ( صلّي الله عليه وآله )
براي حج به مکه آمد ( حجة الوداع ) از او پرسيدند به کدام خانه فرود
مي آيي فرمود : مگر عقيل سايباني براي ما گذاشته است ؟
اين خانه همچنان در دست عقيل و فرزندان او بود تا آنکه آن را از محمد بن يوسف خريدند .
ليکن بعضي مولد رسول را ( عُسفان ) و بعضي ( ردم )
نوشته اند . به هر حال در گذشته دور ، خليفه هاي عباسي و پادشاهان يمن و
پادشاهان عثماني مسجدي را که به مولد آن حضرت شهرت داشت آبادان نگاه مي
داشتند ؛ چنانکه در سال 1009هـ . ق . سلطان محمد پسر سلطان مراد آن را از
نو عمارت کرد و براي آن قبه و مناره ساخت و مؤذن و خادم و امام جماعت گمارد
. ( 18 )
از مجموع روايت ها به نظر مي رسد زادگاه آن حضرت در شعب
بوده است . ( رجوع به شعب ابي طالب شود . )
دار ارقم
اين همان منزلي است که پيغمبر و نخستين دسته هاي
نومسلمان در آغاز اسلام پنهاني در آنجا گرد مي شدند و خدا را عبادت مي
کردند . دار ارقم نزديک کوه صفا بوده است ، بيرون ازمسجد . سپس در آنجا
کتابخانه اي ساختند اين کتابخانه به سال 1395هجري قمري ويران شد واکنون جزو
ميدان است . ( 19 )
دار الندوه
دارالندوه يا مجلس مشاوره ، مجلسي است که قُصَيّ بن
کلاب نياي پيامبر خدا در مکه ساخت و بزرگان قريش در آن مجلس فراهم مي شدند و تصميم هاي مهم در آن مجلس گرفته مي شد . اين همان مجلسي است که سران قريش در آن گرد
آمدند و براي کشتن رسول خدا به مشاوره پرداختند ، ليکن پيش از آن که تصميم
آنان عملي شود رسول اکرم به مدينه هجرت کرد و علي
( عليه السلام ) را بر جاي خود خواباند . دار الندوه تا پس از فتح
مکه برپا بود . از آن پس محلي براي سکونت خلفا و اُمرا گرديد که به هنگام
حج در آنجا ساکن مي شدند سپس رو به ويراني نهاد .
معتضد عباسي به سال 281 آن را تبديل به مسجد کرد . به
سال 957 امير مکه مجدداً آن را ويران ساخت و عمارتي چهارگوشه و دو طبقه
براي امام و نمازگزاران ساخت . ( 20 )
اين بنا نيز به مرور زمان آسيب ديد و اکنون اثري از آن نيست و زمين آن جزو
مسجد است .
شِعْب ابي طالب
يا شعب ابو يوسف يا شعب بني هاشم . يا شعب علي ، جايي
است که گويند رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )
در آنجا متولد شده است .
نيز جايي است که مشرکان مکه بني هاشم را در آنجا محصور
کردند و مردم را از ديدار و معاملت با آنان منع نمودند و براي محکم ساختن
کار ، صحيفه اي نوشتند و آن صحيفه را بر ديوار خانه کعبه آويختند . اين محاصره دو يا سه سال طول کشيد
تا به قدرت خدا موريانه اي صحيفه را خورد و جز
بِاسْمِکَ الّلهُمَّ که بر بالاي آن نوشته بودند چيزي باقي نگذاشت .
ابوطالب به جمع قريشيان رفت و گفت برادرزاده ام چنين خبري مي دهد اگر راست باشد محاصره را بشکنيد و اگر دروغ
باشد او را به شما خواهم سپرد . چون به سر وقت صحيفه رفتند چنان بود که
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خبر
داده بود . قريش محاصره را شکستند . ( 21 )
اين دره چنانکه مؤلف معجم معالم الحجاز نوشته است به سوي کوه ابو قبيس سرازير بوده و به سال 1399 هجري
قمري کساني که مي خواستند شارع غزه را وسعت دهند آن را خراب کردند . و همان
جاست که هم اکنون کتابخانه مکه مکرّمه در آن قرار دارد . ( 22 )
قبرستان ابوطالب
محوطه وسيعي که در کنار پل حَجون قرار دارد و اکنون
گورستان مردم مکه است ، خود تاريخي کهن دارد .
محمد بن عبدالله ازرقي م ـ 223هـ . ق . در کتاب اخبار مکه ذيل عنوان ما جاء في مقبرة
مکة وفضائله مي نويسد : مردم جاهليت و صدر اسلام مردهاي خود را در
شِعب ابودُبّ از حَجون تا شعب صفي السباب و در شعب چسبيده به ثَنيَّه
مدنيين که امروز گورستان مکه است به خاک مي سپردند و نام تني چند از بزرگان
مکه را مي برد که در آنجا مدفونند . ( 23 )
ابن حجر روايتي از طريق علي بن محمد بن متيم از علي
( عليه السلام ) آورده است که ابوطالب را در حجون در قبر عبدالمطلب
به خاک سپردم و چون گور را گشودم عبدالمطلب را رو به قبله خفته ديدم .
( 24 ) هيچ دور نيست علت شهرت آن مکان به شعب ابوطالب از آن جهت باشد
که قبر ابوطالب در آنجاست .
ولي جايي که به نام شعب ابوطالب معروف بوده است و رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا
متولد شد اينجا نيست .
عـرفـات
صحرايي است به درازاي دوازده کيلومتر در شش کيلومتر و
نيم ، در فاصله بيست و يک کيلومتري شمال مکّه ، بر سر راه طائف .
عرفات صيغه جمع است و مفرد آن عرفه است . امّا معني آن
چيست ؟
گويند از عرفان و به معني شناسايي است . شناسايي چه کسي
يا چه کساني ؟ گويند حاجيان در آنجا با يکديگر آشنا مي شوند . پيداست اين
وجه تسميه درست نيست ، و گفته اند در آنجا آدم و حوا با هم آشنا شدند و وجه
تسميه هاي ديگر هم نوشته اند که به خاطر اختصار از نوشتن آن چشم مي پوشيم .
صحراي عرفه را در اين سالها درختکاري کرده اند و دور
نيست که چند سال ديگر آن سرزمين خشک و سوزان به جنگلي مبدل شود . هر حاجي
بايد از ظهر روز نهم ذوالحجه تا غروب شرعي آن روز در اين صحرا باشد و اين
عمل را وقوف اختياري مي نامند .
در جهت شمالي اين دشت کوهي است که آن را جبل الرحمه يا
جبل عرفات نامند .
ازرقي نويسد : مجاهد از ابن عباس روايت کند که حد عرفه از کوه مشرف بر بطن عُرَنَه است تا ملتقاي وَصِق
( 25 ) و
توقفگاه رسول خدا ( صلّي الله
عليه وآله ) در شامگاه عرفه ميان کوههاي نَبْعَه و نُبَيْعَه و
نابِت بوده است . ( 26 )
مشعرالحرام
مشعر يا مُزْدَلِفَه جايي است که حاجيان پس از بيرون
شدن از عرفات بدانجا مي روند و تا سرزدن آفتاب در آن مي مانند . مشعر ميان
دو تنگناي عرفه از يک سو و مُحَسِّر از سوي ديگر است .
آن را مزدلفه گويند چون جايي است که در رفتن بدان هجوم
مي آورند . و به هم نزديک مي شوند يا آنکه در شب بدانجا مي روند و جز اين ،
وجه تسميه هاي ديگر نيز نوشته اند .
مزدلفه از منتهاي عرفه تا وادي محسّر است .
مـنـا
دره اي است به عرض تقريباً هفتصد متر و طول دو کيلومتر
و نيم ( از جمره عقبه تا وادي مُحَسِّر ) . حاجيان بايد از سرزدن خورشيد
روز دهم تا ظهر روز دوازدهم در اين درّه بمانند .
در ضبط کلمه منا و معني آن نظرهاي گوناگون داده اند .
ازرقي نويسد : منا را مِن گويند چون هنگامي که جبرئيل خواست از آدم جدا شود
او را گفت آرزو کن ! آدم گفت بهشت را آرزو مي کنم و بدين سبب مني ناميده شد
چون آرزوي آدم است . براساس اين وجه تسميه بايد منا را به ضم ميم خواند . و
هم او در روايت ديگري آورده است آن را مِني گويند چون خون در آنجا ريخته مي
شود و بعضي آن را به فتح ميم خوانده اند که به معني قصد است ، و بعضي به
کسر ميم ضبط کرده اند . ( 27 )
جـمـرات
جمعِ جَمره به معني توده اي از سنگ است . جمره هاي سه
گانه ، در منا و نزديک به مکه است : جمره اولي ، وسطي و جمره عَقَبَه و فاصله هر يک از اين جمره ها به اندازه
يک تير پرتاب است .
جمره اولي ـ يا نخستين ـ نزديک مسجد خيف است و جمره
وسطي ـ يا ميانه ـ بين جمره اولي و جمره عقبه قرار دارد . حاجيان مکلفند
روز عيد قربان به جمره عقبه هفت سنگ بيندازند ، و در روزهاي يازدهم و
دوازدهم نيز به هر يک از سه جمره هفت سنگ بزنند .
نوشته اند در اينجا بود که آدم شيطان را که در پي وي مي
رفت ، با افکندن سنگ ريزه از خود راند . نيز گفته اند چون ابراهيم
( عليه السلام ) آماده قرباني کردن اسماعيل شد ، شيطان کوشيد تا آن
دو و هاجر را وسوسه کند و از اين کار باز دارد و آنان در سه جا با افکندن
سنگ ريزه شيطان را راندند .
گفته هاي ديگر نيز هست که به خاطر اختصار نمي آوريم .
مسجدها :
در داخل شهر مکه و اطراف آن مسجدهاست که قدمت تاريخي و
شهرت اسلامي دارد ؛ چون مسجد خيف ، مسجد نَمِرَه ، مسجد جِن و مسجد تَنْعيم
.
مسجد خَيف
خيف در لغت سراشيبي در کوه است تا بستر رودخانه و گويند
آن سراشيبي را که هم اکنون مسجد خيف در آنجاست خيف نامند . چون اين کلمه به
معني اختلاف است و آن قسمت که خيف نام دارد نه در بلندي است و نه پستي و
مخالف اين هر دو است آن را خيف گفته اند . اين خيف که در منا است بنام خيف
بني کنانه موسوم است و جز اين مکان جايهاي ديگري نيز به نام خيف معروف است
. نام مسجد خيف در دعاي مشهور سمات که در عصر جمعه خوانده مي شود آمده است
. مسجد خيف در سمت جنوبي و بر جانب چپِ کسي که از سوي عرفات آيد واقع است .
تا چندي پيش مسجد خيف جايگاه حاجيان مغرب اسلامي بود . و به سنت ديرين در
آنجا سکونت مي کردند ، و گذشته از کار پخت و پز ، حرمت مسجد رانيز با ملوث
ساختن آن در هم مي شکستند . اين مسجد در تاريخ اسلام شهرتي بسزا دارد . و
گويند رسول اکرم در حجة الوداع خيمه خود را در اين مکان زده است . ودر جايي
که محراب مسجد است پنج نماز را از نماز ظهر تا نماز صبح ادا کرده است .
معتمد عباسي به سال 256 آن را تعمير کرد و وزير ، محمد
ابن علي اصفهاني به سال 559 و احمد بن عمر معروف به ابن مرجاني به سال 720
و قايتباي به سال 874 و سلطان محمد قزلويه سال 1072 و سليمان آغا از جانب
سلطان محمد به سال 1092 هر يک تعميراتي در آن انجام دادند در چند سال اخير
بناي قديمي را ويران کرده و بجاي آن مسجدي زيبا با گنجايشي وسيع ساخته اند
( 28 ) .
مسجد نَمره :
مسجدي است بزرگ در ابتداي عرفات ، نزديک جبلُ
الرَّحْمَه که آن را مسجد عُرَنَه و مسجد عرفه و جامع ابراهيم نيز نامند .
مسجدي بزرگ است و بر گرداگرد آن رواق هاست . اين مسجد نيز از مسجدهاي
تاريخي است که آثار بناي اميران و پادشاهان ترک و مصر در آن ديده مي شود .
مشهور است که رسول الله نماز ظهر و عصر را به جمع ، در اين مسجد خوانده است
.
مسجد جن :
اين مسجد نزديک مِعْلاة است . گويند سبب نام يافتن اين
مسجد به مسجد جن از آنجاست که سوره مبارک جن در اين مکان بر پيغمبر نازل شد
.
مسجد تنعيم
:
اين مسجد نزديک ترين مسجدها به حدود حرم است . غالباً
براي عمره مفرده در اين مسجد مُحرِم مي شوند . جزاين مسجدها مکانهاي مقدس
ديگر نيز در داخل و خارج مکه وجود دارد .
مدينه منوّره
:
مدينه . مدينة الرَّسول ، طَيِّبَه ، هجرتگاه پيغمبر .
مرکز تأسيس حکومت اسلامي و نامبردارترين شهرهاي اسلامي پس از مکه معظمه ،
در عربستان است که در پانصد کيلومتري شمال شرقي مکه قرار دارد . ارتفاع آن
از سطح دريا 916 متر . طول جغرافيايي آن 39 درجه و پنجاه و پنج دقيقه و عرض
آن 24 درجه و 15 دقيقه است . اين شهر در دشتي وسيع و ريگ زار ساخته شده است
و به خاطر داشتن قنات ها و کاريزها و خرمابنان فراوان ، هوايي گرم و مرطوب
دارد . تابستان ها از نزديک ظهر تا پسين ، هوا به شدت گرم مي شود ، چنانکه
در تابستان درجه گرما به 48 تا 50 درجه سانتي گراد بالاي صفر مي رسد . ولي
در زمستانها روز 10 درجه بالاي صفر و شب ها تا به صفر و گاهي به زير صفر مي
رسد . ( 29 )
با افزايش جمعيت و تأسيس ساختمان هاي چند طبقه ، بتدريج
درختان خرما از ميان مي رود و امروز جز نخلستانهايي اندک در آن بر جاي
نمانده .
تاريخ مدينه :
شهرت اين شهر به خاطر هجرت پيغمبر اکرم
( صلي الله عليه وآله ) بدانجاست ، اما شهر خود تاريخي طولاني دارد
. چنانکه نوشتيم ، نام پيشين آن يثرب است و بعضي تاريخ نويسان احتمال داده
اند حدود قرن دوم پيش ازميلاد مسيح مردمي از نژاد مصر قديم اين شهر را در
دست داشته اند و بدين جهت واژه يثرب را لغتي قبطي گرفته اند . ( 30 )
آنچه از نتيجه پژوهشهاي دانشمندان اخير بدست آمده است
اين که : در سده چهارم ميلادي پس از بهم خوردن وضع سياسي و اقتصادي جنوب
عربستان ، گروهي از مهاجران آن منطقه به يثرب آمدند و چون وضع طبيعي زمين
را مناسب ديدند در آنجا سکونت کردند ، اينان از نژاد قحطاني
بودند که بعدها نام يماني و نامهاي ديگر بخود گرفتند .
چنانکه دسته اي هم از مهاجران يهودي در داخل شهر و
دهکده هاي مجاور آن سکونت کردند . احتمال مي دهند هجرت کوچ کنندگان يهودي
پس از ويراني اورشليم به دست بخت نصر بوده است .
بهر حال آنچه مدينه را در تاريخ اسلام و جهان مشهور
ساخت هجرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله )
بدانجا بود . پيغمبر در ماه سپتامبر سال ششصد و بيست و دو ميلادي که مصادف
با ربيع الاول بود بدين شهر درآمد . و اين هجرت مبدأ تاريخ مسلمانان گشت ،
ليکن آغاز سال را از محرم گرفتند .
گروهي از مسلمانان شهر مکه پيش از پيغمبر و پس از هجرت
او ، شهر خود را ترک گفتند و بتدريج به مدينه آمدند . در قرآن و سنت پيغمبر
و عرف مسلمانان مردم شهر مدينه انصار و مسلمانان مکه مهاجران لقب گرفتند .
رسول الله ( صلّي الله عليه
وآله ) در ماههاي نخستينِ هجرت ، ميان دو گروه عقد برادري بست و هر
يک تن از عرب هاي قحطاني با تني از عرب هاي عدناني برادر گشت و بدين ترتيب
آن هم چشمي و يا برتري جويي که از صدها سال پيش ، ميان دو دسته شمالي و
جنوبي پديد آمده بود برطرف گرديد .
قرآن کريم فرمايد : و به ياد آوريد نعمت هاي خدا را بر
خويش که دشمن بوديد و خدا ميان دلهاي شما سازگاري داد و به نعمت او برادر
يکديگر گشتيد . ( 31 )
پيمان نامه مدينه که بايد آن را کاملترين و جامع ترين
اعلاميه حقوق انساني خواند در اين شهر و به فاصله کمتر از يک سال از هجرت
نوشته شد . پس از آن مدينه مرکز حکومت اسلامي گرديد . پس از رحلت پيغمبر تا
سال سي و پنجم هجري سه خليفه اين شهر را مقر حکومت خود قرار دادند .
هر چند ازآن پس مرکز خلافت به کوفه و سپس به دمشق و
بغداد منتقل شد اما مدينه موقعيت معنوي خود را تا سده چهارم هجري همچنان
نگاهداشت و جايگاه علم و ادب و موطن بسياري از علما ، فقها و صالحان بود .
وضع شهر مدينه در عهد پيامبر خدا و ابوبکر و عمر از جهت
عمران و آباداني تغييري چندان نيافت . نخستين بار عثمان بود که براي خود
خانه اي از سنگ و گچ ساخت که درهاي آن از چوب کاج بود .
در سال چهل و يکم هجرت که معاويه خود را خليفه مسلمانان
خواند ، براي اين که بزرگان مهاجر را همراه داشته باشد و نيز از آن جهت که
گروهي از خاندان او در اين شهر بسر مي بردند از بذل مال به آنان دريغ نکرد
. اين روش در تمام دوران حکومت اموي ادامه داشت و در نتيجه مدينه از جهت
عمران و آبادي پيشرفتي بزرگ کرد . اما به موازات برخورداري اين بزرگان از مال و آسايش ، فساد اخلاق نيز
در ميان آنان رواج يافت ؛ چنان که هنوز سده نخستين هجرت
پايان نيافته بود که مدينه مرکز مهم تربيت موسيقي دانان ـ زن
يا مرد ـ و صدور آنان به ديگر شهرها گرديد و خانه هايي در اين شهر برپا شد
که جايگاه عياشان و خوشگذرانان بود . ( 32 )
کشتار دسته جمعي مردم به سال شصت و سوم هجري که به امر
يزيد بن معاويه به دست مسلم بن عُقْبه صورت گرفت و به نام وقعه حَرّه
( 33 ) معروف شده ، يکي از برگ هاي سياه تاريخ حکومت امويان است و مي
توان قسمتي از تباهي عمومي و فساد اخلاق مردم مدينه را در سالهاي بعد معلول
اين فاجعه دانست . پس از انتقال مقر خلافت از دمشق به بغداد ( دوره عباسيان
) خلفاي اين خاندان توجه چنداني به اين شهر نکردند .
حاکمان مدينه :
هنگامي که اميرالمؤمنين علي (
عليه السلام ) ، به دنبال شورشيان ( طلحه و زبير ) که بصره را مرکز
مقاومت ساخته بودند به عراق رفت و سرانجام کوفه را مقر خود ساخت ، در
سالهاي 37 ـ 40 هجري از جانب آن حضرت سهل بن حنيف و ابو ايوب انصاري به
ترتيب به حکومت مدينه معين شدند .
پس از شهادت علي ( عليه
السلام ) در سالهاي چهلم تا شصتم هجري ، معاويه به ترتيب ابوهريره ،
سعيد بن عاص ، وليد بن عتبه و عمر و بن سعيد را به حکومت مدينه معين کرد و پس
از اينان ، درمانده دوره امويان 22 تن از جانب واليان دمشق به حکومت مدينه
رسيدند و دو تن از جانب عبدالله بن زبير که مکه را مرکز خلافت خود ساخته
بود براي حکومت به مدينه فرستاده شد ( در سالهاي 65 ـ 72 ) . سپس از سال
132 تا 248 بيش از چهل تن پي در پي براي اداره اين شهر آمدند تا آنکه نوبت
به حکومت علويان رسيد و تا حدود يک هزار و يکصد هجري مدينه را در دست
داشتند . ( 34 )
مدينه به خاطر ضعف حکومت ها و نداشتن برج و باروي
استوار ، بارها مورد هجوم عرب هاي بيابان نشين واقع مي شد . نخستين باروي
مدينه به امر محمد بن اسحاق جعدي به سال 236 هجري ساخته شد و چهار در براي
شهر قرار دادند .
عضدالدوله ديلمي به سال 372 بارويي استوار براي آن ساخت
.
سپس محمد بن ابي منصور مشهور به جواد اصفهاني به سال
540 هجري بارويي گرد مسجد نبوي کشيد و جمال الدين وزير صاحب موصل ديوار شهر
را که ويران شده بود تجديد بنا کرد . نورالدين زنگي به سال 558 و ملک صالح
بن قلاوون به
سال 755 و سلطان قايتباي به سال 881 و سلطان سليم
عثماني به سال 939 ، هر يک در ترميم و تجديد باروي شهر کوشيدند .
( 35 ) و چون در جنگ وهابيان باروي شهر آسيب ديد محمد علي پاشا
آن را مرمت نمود .
در سال 1285 عبدالعزيز ديوار بلندي به ارتفاع 25 متر
گرد شهر کشيد . ( 36 ) در اين عصر به خاطر توسعه روز افزون شهر ،
ديوارهاي قديمي در بسياري از مناطق از ميان رفته است .
حرم مدني :
خدايا ! من محمد بنده و فرستاده تو ، تو را مي خوانم که
به مردم مدينه برکت دهي در پيمانه ها و وزن ها و ميوه هاي آنان . خدايا !
مدينه را محبوب ما گردان . وبايي را که در آن است به خم ( 37 )
بازگردان . خدايا ! من ميان دو لابه ( 38 ) مدينه را حرم قرار
دادم چنانکه ابراهيم ( عليه السلام ) مکه
ر . ( 39 )
نيز فرمود : مدينه ميانه عَيْر ( 40 ) تا
ثَوْر ( 41 ) حرم است هر کس در آن فتنه اي پديد آرد لعنت خدا و
فرشتگان و همه مردمان بر او باد . ( 42 )
مسجدالنَّبي
:
مسجد پيغمبر که در قسمت شرقي مدينه بنا شده ، پس از
مسجدالحرام مشهورترين مسجد در تاريخ اسلام است و يکي از مسجدها است که به
فرموده رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )
بايد به سوي آن کوچ کرد . اين مسجد مربعي است مستطيل که جز قسمت وسط از
چهار سو ، مسقف است و داراي پنج در مي باشد :
باب السلام و باب الرحمه در جهت مغرب . باب توسل يا باب
مجيدي در جهت شمال و باب النساء و باب جبرئيل در جهت شرق . در نوسازي اخير
آن چنان که بر مساحت آن افزوده اند ، شمار درها نيز بيشتر شده .
مسجد مدينه تاريخي دراز دارد . هنگامي که پيامبر خدا
( صلّي الله عليه وآله ) از مکه به مدينه رسيد و در خانه ابو ايوب
انصاري منزل کرد ، جايي را که شتر وي بر آن خفت ـ و درآن خرما مي خشکاندند
، ـ از آنِ دو يتيم بود ، پيغمبر آن زمين را از وليِّ آن دو طفل به ده
دينار خريد و مسجد را در آن ساختند .
مساحت زمين در آن روز حدود هفتصد و پنجاه متر بوده است
( 30 * 25 ) صحن مسجد را با ريگ سياه فرش کردند . ديوارها را با خشت و گل
بالا بردند .
پيغمبر شخصاً در ساختمان اين مسجد کمک مي کرد .
قسمتي از مسجد را با شاخ و برگ درخت خرما مسقف ساختند و
اين سقف را بر روي پايه هايي از تنه درخت خرما نهادند . سه در از جانب شرق
و غرب و جنوب براي آن قرار دادند .
جهت شمال متوجه قبله نخستين مسلمانان ( مسجدالاقصي )
بود سپس جهت قبله به خانه کعبه تغيير يافت . در داخل مسجد ، صفّه اي (
ايوانچه مانند ) آماده کردند که مستمندان در آنجا بسر مي بردند . اينان
همان دسته از مسلمانانند که به اصحاب صُفَّه معروف گشتند .
خانه هاي زنان پيغمبر نيز که حجره هايي بود در اطراف
مسجد قرار داده شد . چون رسول خدا از جنگ خيبر بازگشت مسجد راازسه سوي
شرقوغربوشمال وسعت دادو به صورت مربعي درآمد که هر ضلع آن يکصد ذراع بود .
( 43 ) چون پيغمبر به جوار پروردگار رفت او را در حجره عايشه که
در کنارمسجد بودبه خاک سپردند . پس از رحلت رسول خدا ، مدتي در
مسجد تغييري صورت نگرفت . چه ، مي گفتندچون پيغمبر خود در ساختمان اين مسجد شريک بود ، تصرف در آن روانيست ،
سرانجام ضرورت ، آنان را بدين تغيير واداشت . کساني که در کنار مسجد سکونت
داشتند خانه هاي خود را بخشيدند و بر وسعت مسجد افزوده شد .
نخستين تغيير در عهد عمر به سال هفدهم از هجرت صورت
گرفت . عمر ديوار مسجد را نوسازي کرد . بعض ستونها را تغيير داد و اندکي از
سه سمت غرب ، شمال و جنوب به مساحت مسجد افزود . ( سال هفدهم هجري ) در
خلافت عثمان در سال بيست و نهم هجري مسجد را از چهار جهت وسعت دادند . و
رواق ها از جانب شرق و شمال و سمت قبله براي آن ساختند .
در خلافت وليد بن عبدالملک ، عمر بن عبدالعزيز از جانب
وي حاکم مدينه بود ، مسجد را از سوي شمال و غرب و شرق وسعت داد . خانه هاي
زنان پيغمبر را داخل مسجد کرد . براي مسجد چهار مئذَنه ساخت و صحن آن را با
سنگ مرمر فرش کرد . اين نوسازي از سال هشاد و هشت تا سال نود و يک هجري
ادامه داشت . به سال 160 تا 165 هجري مهدي عباسي ديگر بار در نوسازي آن
کوشيد .
شب جمعه اول رمضان سال 654 بر اثر شعله يکي از چراغها ،
مسجد آتش گرفت و سراسر آن جز قبه اي در صحن مسجد سوخت ( 44 )
عبدالله بن منتصر در اين باره به مستعصم نامه نوشت و او در سال 665 مسجد را
نوسازي کرد .
به سال 678 قلاوون براي مسجد گنبد ساخت . به سال 813
الملک الاشراف برساباي و به سال 853 ملک ظاهر برقون در آن تعميرات ديگري
کردند .
در سال 866 بر اثر صاعقه اي جانب بيروني روضه مطهر آسيب
ديد ، اما خود روضه مصون ماند . ( 45 ) از آن روزگار شعرهايي از
شاعران مذاهب اسلامي در دست است که هر دسته به گمان خود مي خواسته است شومي
اين حادثه را در نتيجه بدعتِ دسته ديگر بداند . باري چون خبر آتش سوزي به
قايتباي پادشاه مصر رسيد بنايان و معماران مخصوص را به مدينه فرستاد و آنان
مسجد را نوسازي کردند . بر بالاي گنبد پيشين گنبدي بلندتر برآوردند .
در سال 980 سلطان سليم تعميراتي ديگر انجام داد و در
سال 1223 سلطان محمود گنبد را نوسازي کرد . در سال 1255 آن را به رنگ سبز
نمود و بدين جهت به قبة الخضر موسوم شده است . ( 46 )
نوشته اند سلطان عبدالمجيد مبلغ يک ميليون ليره عثماني
صرف اين تعميرات کرد . ( 47 ) در سلطنت سلطان
عبدالمجيد به سال 1326 هجري مسجد را برق کشي کردند . ( 48 )
اثر تعميراتي که در دوره اخير پادشاهان عثماني در مسجد نبوي
صورت گرفت چنان بود که تا عصر ما نيز باقي مانده است .
در سالهاي 1370 ـ 1375 دولت عربستان سعودي با صرف هزينه
اي در حدود پنجاه ميليون ريال سعودي تعميراتي در مسجد پديد آورد .
در طرحي که اکنون در دست اجراست مساحت مسجد به شصت و
هفت هزار متر مي رسد و داراي شصت و پنج در خواهد بود و گنجايش دويست و
پنجاه هزار نمازگزار را خواهد داشت .
روضه نبوي
:
ميان منبر و خانه من باغي است از باغهاي بهشت . (
49 ) روضه نبوي مسافت ميان قبر پيغمبر و منبر آن حضرت است . طول آن
بيست و دو متر و عرض آن پانزده متر . در سمت غربي محراب مسجد ، منبري است
از سنگ مرمر در نهايت زيبايي . که سلطان مراد سوم آن را در محرم سال 998
هجري هديه مسجد کرد و آن را به جاي منبر قايتباي قرار دادند .
ستون هاي مسجد نبوي
در مسجد نبوي ستون هايي است که هر يک نامي خاص دارد و
نشانه واقعه اي است . اما آيا اين ستون ها همان است که در روزگاران پيشين ؛
يعني دوره رسول ( صلّي الله عليه وآله ) ،
صحابه و تابعين بوده يا در نوسازي هاي مکرر جاي آنها تغيير يافته است ؟ با
اهتمامي که در گذشته به حفظ آثار متبرک مي کرده اند ، مي توان گفت عثمانيان
در تعميرهايي که کردند ، جاي ستون ها را محفوظ نگاهداشتند .
بهرحال ستونهايي که سمهودي در پايان دهه نهم و آغاز دهه
دهم در کتاب خود ( وفاءالوفا ) نام مي برد و در آن تاريخ مشهور بود ، چنين
است :