ترجمه تحف العقول

ابو محمّد حسن بن عليّ بن الحسين حرّاني‏
مترجم : آية الله شيخ محمد باقر كمره‏اى (ره)
مصحح: على اكبر غفارى‏

- ۱۴ -


35- مؤمن برادر مؤمن است. نه دشنامش دهد، و نه از او دريغ كند، و نه باو بدگمان باشد.

36- بفرزندش فرمود: خود را بر حق شكيبا دار زيرا هر كه براى حق از او چيزى دريغ شود در بيهوده و بى‏مورد دو برابرش باو دهند.

37- هر كه را كج‏خوئى دادند ايمان از او مستور است.

38- خداوند دشنام‏گوى بى‏آبرو روا دشمن دارد.

39- خدا را كيفرهاى روحى و تنى باشد چون تنگى معيشت و سستى در عبادت، و كيفرى بدتر از قساوت قلب نيست.

40- روز قيامت يك جارچى جار زند، صابران كجايند؟ چند گروه از مردم بپاى خيزند سپس جارچى جار زند، كجايند صبر پيشه‏ها؟ چند گروه ديگر از مردم بپاى شوند گفتم قربانت شوم صابران كيانند و صبرپيشه‏گان كيانند؟ فرمود صابران بر انجام واجبات و صبر پيشه‏گان بر ترك محرمات.

41- خدا فرمايد اى آدميزاده از آنچه‏ات حرام كردم اجتناب كن تا از اورع مردم باشى.

42- بهترين عبادت عفت شكم و فرج است.

43- چهره خرم و روى باز وسيله دوستى و تقرب بخدا است، و ترش‏روئى و بد برخوردى وسيله دشمنى و دورى از خدا است.

44- واسطه و وسيله‏اى براى من كه نزديكتر بدو باشد بسوى آنچه دوست دارد از پيشينه دست احسان نيست كه دست ديگرش دنبال آن آيد تا آن را حفظ كند و بپرورد. زيرا دريغ دستهاى آينده مايه قطع شكر دستهاى نخستين است، و دلم بمن اجازه نميدهد كه اولين حاجتها را رد كنم.

45- حياء و ايمان بيك ريسمان بسته‏اند هر كدام بروند ديگرى بدنبال آنست.

46- راستى كه اين دنيا را نيك و بد بدست آورند ولى اين دين را خدا جز بخاصانش ندهد.

47- ايمان اقرار است و عمل، و اسلام اقرار است بلا عمل.

48- ايمان آنچه است كه در دل باشد، و اسلام آنچه كه وسيله زناشوئى با يك ديگر و ارث بردن از همديگر و حفظ جانست، ايمان با اسلام است، و اسلام ملازم ايمان نيست.

49- هر كه يك باب هدايت آموزد اجر كسى دارد كه بدان عمل كند، و از اجر آنان كاسته نشود، و هر كه يك باب ضلالت آموزد بمانند گناهان آنان را دارد كه بدان عمل كنند و از گناهان آنان هم كاسته نشود.

50- چاپلوسى و حسد از اخلاق مؤمن نيست مگر در طلب علم.

51- عالم بايد كه چون از او چيزى را كه نداند پرسند بگويد خدا داناتر است، و غير عالم را نرسد كه آن را بگويد، و در خبر ديگر است كه غير عالم بگويد لا ادرى تا در دل سائل شكى واقع نشود.

52- اول كسى كه بعربى زبان باز كرد اسماعيل بن ابراهيم (ع) بود كه سيزده سال داشت و زبان پدر و برادر را داشت، و او نخست كس است كه بدان سخن گفت و هم او ذبيح است.

53- آيا شما را آگاه نكنم بچيزى كه چون بكار بنديدش سلطان و شيطان از شما دور شوند؟ ابو حمزه گفت آرى بما خبرش ده تا بكارش بنديم. فرمود (ع) بر شما باد بصدقه دادن در بامداد كه روى ابليس را سياه كند و شر سلطان ظالم را در آن روز از شماها بشكند، و بر شما باد بدوستى در راه خدا و مهرورزى و كمك بهم براى كار خوب. زيرا كه آن ريشه هر دو را قطع كند- يعنى شر سلطان و شيطان را- و در طلب آمرزش اصرار كنيد كه موجب محو گناهان گردد.

54- راستى اين زبان كليد هر خوبى و بديست، و سزاوار است كه مؤمن بر زبان خود مهر زند چنانچه بر طلا و نقره‏اش مهر ميزند. زيرا رسول خدا (ص) فرمود خدا رحمت كند مؤمنى را كه زبانش را از هر بدى باز دارد. زيرا اين صدقه ايست كه او بخود داده است. سپس فرمود: احدى از گناهان سالم نماند تا زبانش را در بند كند.

55- غيبت آنست كه در باره برادرت آن را بگوئى كه خداوند بر او پوشيده و مستور است. اما آنچه در او آشكار است مانند تندى و شتاب كردن عيب ندارد كه بگوئى، بهتان اينست كه عيبى كه در برادرت نيست باو ببندى.

56- پرافسوس‏ترين مردم روز رستاخيز بنده‏ايست كه عمل عدالتى را وصف كند و خودش خلاف آن عمل كند.

57- بر شما باد بورع و اجتهاد و راستگوئى و پرداخت امانت بصاحبش نيك باشد يا بد، و اگر قاتل على بن ابى طالب بمن امانتى سپرد باو برگردانمش.

58- صله رحم اعمال را بپرورد، و اموال را بيفزايد، و بلا را بگرداند، و حساب را آسان كند، و عمر را دراز سازد.

59- أيا مردم شماها در اين دار دنيا نشانه‏هاى تير اجل هستيد، و هيچ كدام شما روز تازه‏اى از عمر خود را در پيش نگيرد جز با گذشت يك روز ديگر از عمرش، كدام لقمه‏ايست كه گلوگيرى ندارد؟ و كدام نوشابه‏اى كه در حنجره گره نشود؟ آنجا كه ميرويد اصلاح كنيد بوسيله اينجا كه از آن كوچ ميكنيد زيرا امروز غنيمت عمر است و نميدانى فردا از آن كيست، مردم دنيا مسافرند و بار خود را در جهان ديگر باز كنند. بنيادهاى ما از ميان رفتند و ماها شاخ و برگ آنانيم شاخه را پس از قطع ريشه چه بقائى است؟ كجايند آن كسانى كه از ما درازعمرتر و دور آرزوتر بودند؟ اى آدميزاده آنچه كه نتوانيش برگردانيد تو را در گرفت، و عمرى كه برنگردد از دستت رفت. خوش‏گذرانى را خوشى مشمار، تو را نيست از آن مگر لذتى كه بمرگت نزديك كند، و باجلت بكشاند. گويا تو يك دوست ناپيدا و شخص مرده و ربوده‏اى هستى تو خود را بپا و از جز آن در گذر و از خدا يارى جو تا ياريت كند.

60- هر كه چنان كند كه باو كرده‏اند پاداش داده، و هر كه دو چندان كند شكرگزارى كرده، و هر كه شكر كند كريم است، هر كه بداند هر چه كند با خود كند شكر مردم را دير نشمرد، و مهر آنان را مزيد نخواهد، از ديگرى مخواه شكر آنچه بخود كرده‏اى، و آبرويت را بدان نگهداشته‏اى، بدان كه طالب حاجت از تو آبرويش را برابر تو حفظ نكرده تو آبرويت را از ردكردن او حفظ كن.

61- راستى خدا بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار دهد، چنانچه غائبى هديه براى اهل خود بفرستد. و او را از دنيا پرهيز دهد چنانچه طبيب مريض را پرهيز دهد.

62- راستى خدا دنيا را بدوست و دشمن خود بدهد، و دينش را ندهد مگر بدوست خود.

63- همانا شيعه على آنانند كه در راه ولايت ما بهم بخشش دارند و بخاطر دوستى ما همديگر را دوست دارند، و براى احياى امر ما از هم ديدن كنند، هر گاه خشم كنند ستم نكنند و هر گاه خشنود شوند اسراف نورزند، بركت همسايه‏اند و سازش كن با معاشران.

64- تنبلى بدين و دنيا زيان رساند.

65- اگر گدا ميدانست در گدائى چيست، احدى از احدى گدائى نميكرد، و اگر آنكه از او گدائى كنند ميدانست در رد سؤال چيست احدى از احدى دريغ نميكرد.

66- راستى براى خدا بنده‏هائيست با ميمنت و دارا كه خوش زيند، و مردم در كنار آنها خوش زيند و آنها در ميان بنده‏هايش مانند بارانند، و براى خدا بنده‏هائيست ملعون و نكبت بار نه خود زندگى دارند و نه كسى در كنار آنها زندگى دارد، و اينان در ميان بنده‏هايش بمانند ملخ باشند كه بر چيزى در نيفتند جز آنكه نابودش سازند.

67- بمردم بگوئيد بهتر آن چيزى كه خواهيد بشما بگويند زيرا خدا دشمن دارد لعنت كن دشنام ده و طعنه زن بر مؤمنان را، دشنام ده بى‏آبرو، گداى مبرم را، و دوست دارد با حياء و بردبار و عفيف و پارسا را.

68- راستى خدا دوست دارد فاش سلام كردن را.

باب آنچه از امام صادق (ع) روايت شده‏

بنام خداوند بخشاينده مهربان

از امام صادق ابى عبد اللَّه جعفر بن محمد عليهما السلام در اين معانى كلماتى طولانى روايت شده است.

سفارش آن حضرت بعبد اللَّه بن جندب‏

روايت شده كه آن حضرت فرمود: اى عبد اللَّه ابليس دامهايش را در اين دار فريب نصب كرده، و مقصودش از آن جز دوستان ما نيست و آخرت چشم داشت آنها است، و بدلى از آن نخواهند، سپس فرمود: آه آه بر دلهائى كه پر از نور است، و همانا دنيا در نظر آنها چون مار گزنده است و دشمن بى‏زبان، بخدا انس دارند و از آنچه خوشگذرانها بدان انس دارند ميهراسند، آنان براستى دوستان منند و بخاطر آنها هر فتنه بر طرف شود و هر بلاء رفع گردد.

اى پسر جندب بر هر كه ما را شناسد سزد كه در هر شبانه روز كردارش را برابر خود عرضه كند، و حساب خود را بكند اگر حسنه ديد بر آن افزايد، و اگر گناه ديد از آن آمرزش خواهد تا روز قيامت رسوا نشود، خوشا بر بنده‏اى كه بر جفاكاران رشك نبرد نسبت بنعمت دنيا و زيورش، خوشا بر بنده‏اى كه آخرت جويد و براى آن بكوشد، خوشا بر كسى كه آرزوهاى دروغ او را سرگرم نكند. سپس فرمود: خدا رحمت كند مردمى را كه چراغ و نوربخش بودند با كردار خود بطرف ما دعوت كردند، و با نهايت طاقت خود، اينان چون كسانى نيند كه رازهاى ما را فاش كنند. اى پسر جندب همانا مؤمنان كسانيند كه از خدا بترسند و بهراسند كه از راه حق بدر بروند، و هر گاه بياد خدا و نعمتهايش افتند بترسند و نگران شوند، و هر گاه آيات خدا بر آنها خوانده شود ايمانشان بيفزايد بخاطر اظهار نفوذ قدرت او، و بر پروردگارشان توكل كنند.

اى پسر جندب ديريست كه نادانى آبادان شده و بنيادش نيرومند گشته، تا دين خدا را ببازى گرفتند، و آنكه بخدا تقرب جويد از آنان بنظر خودش جز او را خواهد، آنانند ستمكاران.

اى زاده جندب اگر شيعه ما درست بودند فرشته‏ها با آنها دست ميدادند و ابر بر سرشان سايه مى‏انداخت و در روز هم مى‏درخشيدند و از فراسر و زير پاى خود روزى ميگرفتند و از خدا هر چه ميخواستند ب‏آنها ميداد.

اى پسر جندب در گنهكاران اهل دعوت خود بد مگو و از خدا بخواهيد كه ب‏آنها توفيق دهد و توبه كردن آنان را خواهش كنيد، هر كه ما را خواهد و دوست ما باشد و دوستى با دشمن ما نكند و آنچه داند بگويد و از آنچه نداند و بر او مشكل باشد دم بندد در بهشت باشد.

اى پسر جندب آنكه بر كردارش توكل دارد هلاك است و آنكه بر گناهان دلير است و برحمت خدا اميدوار است نجات ندارد. گفتم پس چه كس نجات يابد؟ فرمود: آنها كه ميان بيم و اميدند تا گويا دلشان در منقار پرنده است از شوق بثواب و بيم از عقاب. اى پسر جندب هر كه خوشش آيد كه خدايش با حور العين همسر كند و تاج نورش بر سر نهد بايد دل برادر مؤمنش را شاد كند. اى پسر جندب در شب كم بخواب و در روز كم بگو. در تن چيزى كم‏سپاس‏تر از ديده و زبان نيست زيرا مادر سليمان بسليمان گفت پسر جانم از خواب بپرهيز كه تو را نيازمند كند در روزى كه مردم باعمال خود نيازمندند.

اى پسر جندب راستى شيطان را دامها است كه با آنها آشكار كند از دامش خود را نگهداريد گفتم يا ابن رسول اللَّه آنها چه باشند؟ فرمود: اما دامهايش جلوگيرى از نيكى با برادرانست، و اما شبكه‏هايش خواب رفتن از اداى نمازهاى واجب است. هلا كه خدا پرستيده نشده است بعبادتى مانند گام برداشتن براى نيكى كردن ببرادران و ديدن آنان، واى بر آنها كه از نماز غفلت كنند و در خلوت بخوابند و بخدا و آياتش در دوران ضعف دين استهزاء كنند، آنانند كه در آخرت بهره ندارند و خدا در روز قيامت با آنها سخن نكند و آنها را تبرئه نكند و از آن آنها است عذاب دردناك.

اى پسر جندب هر كه صبح كند و همى جز آزادكردن خود دارد امر بزرگ را خوار شمرده و در سود اندك از طرف پروردگارش رغبت كرده، و هر كه با برادرش دغلى كند و او را كوچك شمارد و با او در افتد خدايش در دوزخ جا دهد، و هر كه بر مؤمنى حسد برد ايمان در دلش آب شود چنانچه نمك در آب حل شود.

اى پسر جندب آنكه در انجام حاجت برادرش گام زند چون كسى است كه ميان صفا و مروه سعى كند و برآورنده حاجتش چون كسى است كه روز بدر در راه خدا بخون غلطيده، و خدا هيچ مردمى را عذاب نكرده مگر هنگام بى‏اعتنائى بحقوق فقراء خودشان. اى پسر جندب بگروه شيعه ما برسان و ب‏آنها بگو بهر راهى مرويد بخدا بولايت ما نتوان رسيد جز با ورع و اجتهاد در دنيا، و برابرى و مواسات با برادران بخاطر خدا، كسى كه بمردم ستم كند شيعه ما نيست.

اى پسر جندب همانا شيعه ما بچند خصلت شناخته شوند، بسخاوت و بخشش ببرادران، و بنماز پنجاه ركعت در شبانه روز، شيعه ما چون سگ زوزه نكشند، و چون كلاغ طمع نورزند، و با دشمن ما مجاورت نكنند، و گدائى از دشمن ما نكنند اگر چه از گرسنگى بميرند، شيعه ما مارماهى نخورند، و بر روى موزه مسح نكشند، و نماز را اول ظهر بخوانند، و مست‏كننده ننوشند. گفتم قربانت آنها را كجا بجويم؟ فرمود: بر سر كوهها و كنار شهرها، و چون بشهرى در آئى بپرس از كسى كه مجاورت اهل آن را ندارد، و با او مجاورت نكنند همان مؤمن است چنانچه خدا فرموده است (19- يس) آمد از دورترين محل شهر مرديكه شتاب ميكرد بخدا كه او همان حبيب نجار تنها بود.

اى پسر جندب همه گناهان آمرزيده شود جز نارضايتى همكيشانت، و همه نيكوئيها مورد قبول است مگر آنها كه ريائى باشد.

اى پسر جندب براى خدا دوست بدار و بعروة الوثقى بچسب، و بهدايت خود را نگهدار تا عملت پذيرفته شود. زيرا خدا ميفرمايد (84- طه با اندك اختلافى) جز كسى كه گرويده و كار خوب كرده و سپس براه حق رسيده- جز ايمان پذيرفته نشود، و ايمان ندارد كسى كه عمل نكند، و عملى نيست جز با يقين، و يقينى نيست جز با خشوع، و مناط همه هدايت است، هر كه هدايت شد عملش قبول است، و بملكوت برآيد و پذيرفته است، و خدا هر كه را خواهد براه راست هدايت كند. اى پسر جندب اگر دوست دارى كه با خداى جليل در خانه بهشت مجاور باشى، و فردوس را در جوارش مسكن خود سازى بايد دنيا نزد تو خوار باشد، و مرگ را برابر چشمت بدارى، و چيزى براى فردايت پس‏انداز نكنى، و بدان هر چه را پيش فرستى از آن تو است، و هر چه را بجا گذارى بر زيان تو است.

اى پسر جندب هر كه خود را از دست آوردش محروم سازد همانا براى ديگرى گرد آورده، و هر كه پيرو هواى نفسش باشد پيرو دشمن خويش است، هر كه بخدا اعتماد دارد خدا مهم دنيا و آخرتش را كفايت كند، و هر چه از او غايب است برايش حفظ كند. درمانده است هر كه براى هر بلا صبرى آماده ندارد، و براى هر نعمت شكرى، و براى هر دشوارى هموارى. خود را در برابر هر بلائى در فرزند و دارائى و مصيبت شكيبا دار همانا (خدا) عاريت و بخشش خود را بازستاند تا صبر و شكر ترا بيازمايد، بخدا تا آنجا اميدوار باش كه بنافرمانيش دليرت نكند، و تا آنجا بيم دار كه از رحمتش نوميدت نكند، بمدح و گفته نادان فريب مخور تا تكبر و تجبر كنى و بعملت خودبين شوى. زيرا بهترين عمل عبادتست و تواضع، مال خود را ضايع مكن و باصلاح مال ديگرى مپرداز، و آن مالى است كه بجاى خود گذارى، بدان چه خدايت قسمت كرده قانع باش، و منگر جز بدان چه در نزد تو است، و آرزو مكن بدان چه نرسى زيرا هر كه قناعت ورزد سير شود، و هر كه قناعت نكند سير نشود، و بهره آخرتت را برگير، و در توانگرى بدمست مشو، و در بينوائى بيتابى مكن، و سخت‏دل و ترش‏رو مباش كه مردم را نزديكى بتو بد آيد، و سست و زبون مباش كه هر كه تو را شناسد شماردت. با بالادست خود ستيزه مجوى، و با زير دستت تمسخر مزن، و با صاحب امرى ستيزه مجوى، و پيروى از نابخردان مكن، و خود را زير پاى هر كس خوار مكن، و بكفايت كردن احدى اعتماد مكن، در برابر هر كارى توقف كن و فكر كن تا ورود و خروج آن را بدانى پيش از آنكه در آن بمانى، و پشيمان گردى، دلت را چون خويشى كن كه با او شريكى، و عملت را چون پدرى كه بدنبالش ميروى و نفس اماره‏ات را چون دشمنى كه با او جهاد ميكنى، و عاريه‏اى كه برميگردانى. زيرا تو طبيب نفس خويشى، و نشانه صحة را شناختى، و درد را دانستى و دارو را فهميدى، و ببين با خود چه ميكنى، اگر نعمتى بكسى دادى با منت تباهش مكن، و آن را بزبان مياور ولى با احسان بهترى دنبالش كن. زيرا كه اين زيباتر است برايت در اخلاق، و ثواب آورتر است در آخرت. بر تو باد بخموشى تا بردبار باشى چه نادان باشى چه دانا زيرا خموشى زيور تو است نزد دانشمندان، و پرده آبروى تو است نزد نادانان. اى پسر جندب راستى عيسى ابن مريم بيارانش گفت بمن بگوئيد كه اگر يكى از شماها ببرادرش گذر كرد و ديد جامه‏ى او اندكى از عورتش را عيان كرده آيا همه عورتش را عيان كند يا جامه را بر وى آنچه عيان شده برميگرداند؟ گفتند بلكه آن را بروى عورتش برميگردانيم فرمود: نه بلكه همه را عيان ميكنيد. پس دانستند كه اين مثلى بوده كه براى آنها زده است. باو گفته شد يا روح اللَّه اين چگونه است؟ فرمود يكى از شماها بر عورت برادرش مطلع مى‏شود و آن را نميپوشاند، بحق ميگويم بشماها كه شماها بدان چه توجه داريد نميرسيد مگر بترك شهوات خود، و بدست نياوريد آنچه را آرزو داريد مگر بصبر بر آنچه ناخواه شما است. از يك نگاه بپرهيزيد كه تخم شهوت در دل بكارد، و همان براى فتنه صاحبدل بس است. خوشا بر كسى كه ديده‏اش را در دل خود نهد و ديده را در همان چشم ننهند، مانند ارباب در عيب مردم ننگريد، و چون بنده‏ها بعيب خود نگريد. همانا مردم دو دسته باشند مبتلا و در عافيت، بگرفتار ترحم كنيد و خدا را بر عافيت سپاس گزاريد. اى پسر جندب بپيوند با كسى كه از تو بريده، و بده ب‏آن كه از تو دريغ كرده، و احسان كن بدان كه با تو بدى كرده، و سلام كن بر كسى كه بتو دشنام داده و انصاف بده بكسى كه با تو خصومت كرده، و بگذر از كسى كه بتو ستم كرده چنانچه دوست دارى كه از تو گذشت شود، بعفو خدا از خودت توجه كن، نبينى كه آفتابش بر نيكان و بدان هر دو ميتابد و بارانش بر صالح و خطاكار ميبارد.

اى پسر جندب در چشم مردم صدقه مده بقصد اينكه تو را خوب شمارند، زيرا اگر چنين كنى مزدت همانست كه گرفتى ولى چنان باش اگر بدست راستت عطا كنى دست چپت نفهمد، زيرا براى آنكه نهانى صدقه دهى عيانى و در بر مردم بتو عوض دهد در روزى كه بتو زيان نيست كه مردم از صدقه تو مطلع نباشند، آهسته بگو زيرا پروردگارت نهان و عيان همه را ميداند، سؤال نكرده ميداند چه ميخواهيد. چون روزه گرفتى از كسى غيبت مكن. و روزه را بستم ميالائيد و براى نمايش بمردم روزه مگير كه چهره را تيره و سر را ژوليده و لب را خشكيده كنند تا مردم بدانند كه روزه دارند. اى پسر جندب خير همه و همه در برابر تو است، و همه شر و بدى هم در برابر تو است و خير و شر كلى را نبينى مگر پس از آخرت زيرا خدا جل و عز خير كلى را در بهشت نهاده و شر كلى را در دوزخ، زيرا اين دواند كه باقيند لازمست بر هر كسى كه خدا باو هدايت بخشيده و بايمانش گرامى داشته و رشدش را بوى الهام كرده و باو عقلى داده كه نعمتهايش را بفهمد و علم و حكمتى كه امر دين و دنيايش را تدبير كند اينكه خود را وادارد كه خدا را شكر گزارد و ناسپاسيش نكند، و خدا را بياد آرد و فراموشش نكند. و خدا را اطاعت كند و نافرمانيش نكند. براى ديرينه‏اى كه تنها در آن خوشبينى كرده، و براى نعمت تازه‏اى كه باو داده آنگاه كه او را آفريده، و براى ثواب شايانى كه باو وعده داده، و تفضل باينكه او را تكليف بيش از توان نكرده كه از انجام آن درمانده شود، و ضامن كمك باو شده تا بارش را بر او آسان كند، و او را دعوت كرده بيارى خواستن از وى در انجام همان تكليف كمتر، و با اين حال اين بنده از امر او روگردانست و عاجزنما، و جامه بى‏اعتنائى بدان چه ميان او و پروردگار او است ببر كرده و قلاده اطاعت هواى نفس را بگردن انداخته، و دنبال شهوات رفته، و دنيا را بر آخرت برگزيده، و با اين حال آرزوى جنات فردوس را هم دارد، و نسزد كسى كه كار فاجران را ميكند بمقام ابرار رسد، هلا اگر آن روز برسد و قيامت برپا شود و هنگامه سخت بيايد، و خداوند جبار براى حكم ميان مردم ترازوى عدل برآويزد، و خلايق براى روز حساب بدر آيند، در اينجا است كه ميفهمى رفعت و كرامت از آن كيست، و افسوس و پشيمانى دچار كيست، امروز در دنيا عملى كن كه بدان اميد كاميابى در آخرت را دارى. اى پسر جندب خدا جل و عز در يك وحى خود فرمايد: همانا من نماز كسى را پذيرم كه در برابر بزرگواريم فروتنى كند، و خود را از براى من از شهواتش بازدارد، و روزش را در ذكر من بسر آرد، و بر خلقم بزرگى نفروشد، و گرسنه را سير كند، و برهنه را بپوشاند، و ب‏آسيب‏رسيده ترحم كند، و غريب را جاى دهد. اين است كه نورش چون خورشيد بتابد، در تاريكى باو نور دهم، و در نادانى باو حلم بخشم، بعزت خودم نگهش دارم، و فرشته‏هايم پاسبانيش كنند، مرا بخواند و پاسخش گويم، و از من بخواهد باو عطا كنم، نمونه اين بنده نزد من نمونه جنات فردوس است كه ميوه بيش از ميوه آن نيست، و حالش ديگرگون نشود. اى پسر جندب اسلام برهنه است جامه از شرم خواهد، و زيور از وقار، و مردانگى آن كار خوب است، و ستونش ورع، هر چيزى را بنياديست، و بنياد اسلام دوستى ما خاندانست.

اى پسر جندب راستى براى خدا تبارك و تعالى باروئيست از نور، آغشته بزبرجد و حرير، و آراسته بسندس و ديبا، اين بارو ميان دوستان و دشمنان ما كشيده است، و چون مغزها بجوشد، و دلها بگلوگاه رسد و جگرها از طول موقف قيامت بپزند. اولياء خدا را بدرون اين بارو درآورند، و در امن و پناه خدا باشند. براى آنها در آنست هر چه دل بخواهد، و هر چه ديده از آن لذت برد، و دشمنان خدايند كه عرق دهانشان را بسته و ترس بند دلشان را بريده، و آنان بنگرند بدان چه خدا برايشان آماده كرده و بگويند (62- ص) ما را چه شده مردانى را كه از اشرار ميشمرديم نمى‏بينيم؟- و دوستان خدا ب‏آنها نگاه كنند و ب‏آنها بخندند و اينست معنى گفته خدا عز و جل (63- ص) آنها را بمسخره گرفتيم. يا ديده‏ها از آنها لغزيده است- و فرموده او (34- المطففين) امروزه آن كسانى كه گرويدند بكفار ميخندند. و تكيه بر پشتى زده، و نگاه ميكنند و كسى نماند كه يك كلمه بيك مؤمن از دوستان ما كمك كرده باشد جز اينكه خداوند او را بى‏حساب ببهشت ميبرد.

سفارش آن حضرت (ع) بابى جعفر محمد بن نعمان احول‏

ابو جعفر گويد امام صادق (ع) بمن فرمود: راستى خدا جل و عز مردمى را در قرآن مجيد بفاش كردن راز سرزنش كرده است باو گفتم قربانت در كجاى قرآن؟ فرمود گفته خدا (82- النساء) هر گاه بايشان خبرى از امن يا ناامنى برسد آن را فاش ميكنند- سپس فرمود كسى كه راز ما را بر زبان ما فاش كند چون تيغ كشنده بروى ما است، خدا رحمت كند بنده‏اى را كه علم محرمانه ما را بشنود و آن را زير پاى خود بخاك سپارد، بخدا من ببدان شماها از دامپزشك نسبت بچهارپايان داناترم، بدان شما آن كسانيند كه قرآن را همان ناهنجار خوانند، و نماز را همان در آخر وقت (يا آخر صف) گزارند، و زبانشان را نگه ندارند، بدان كه چون حسن بن على عليهما السلام نيزه خورد و مردم در باره حكومتش اختلاف كردند كار را بمعاويه واگذارد و شيعه بر او گفتند (السلام عليك يا مذل المؤمنين) فرمود: من مؤمنان را خوار نكردم ولى عزيزكننده مؤمنانم، چون من ديدم شماها نيروى مقاومت (با هواداران معاويه) نداريد كار را واگذار كردم تا من و شماها در ميان آنها بمانيم، چنانچه آن عالم كشتى را معيوب كرد تا براى صاحبانش بماند و چنين است كار شخص من با شماها تا بمانيم در ميان آنها. اى پسر نعمان راستى من حديثى بيكى از شماها بازگويم و او از قول من اين حديث را بازگويد و باين خاطر لعن و برائت از او را حلال شمردم، زيرا پدرم بارها ميفرمود: كدام چيز است كه چشم روشن‏كن‏تر از تقيه باشد، راستى تقيه سپر مؤمن است اگر تقيه نبود خدا پرستش نميشد، و خدا عز و جل فرموده است (27- آل عمران) مؤمنان كافران را در برابر مؤمنان دوست نگيرند و هر كس چنين كند هيچ ارتباطى با خدا ندارد، جز اينكه از آنها نوعى تقيه كنيد. اى پسر نعمان از مناقشه بپرهيز كه عملت را حبط كند و از جدال بپرهيز كه هلاكت كند، بسيار طرفيت مكن كه تو را از خدا دور كند، سپس فرمود: راستى كسانى كه پيش از شماها بودند خموشى مى‏آموختند و شماها سخن گفتن و كلام مى‏آموزيد، شيوه اين بود كه هر كدام آنان ميخواست خداپرست شود ده سال تمرين خاموشى ميكرد و اگر آن را خوب انجام ميداد و بر آن صبر ميكرد بعبادت ميپرداخت و گر نه دست باز ميداشت و ميگفت من اهل اين مقام نيستم، همانا نجات يابد كسى كه از هرزه‏گوئى دم بندد و در حكومت باطل بر آزار صبر كند (يعنى از عقيده و روش خود بجهت آزار آنها دست برندارد و پايدارى و استقامت كند) آنانند نجيبان برگزيده و اولياء الهى بحق و همانانند مؤمنان.

همانا مبغوض‏ترين شماها نزد من آنهايند كه خبر پراكنى كنند و سخن چينان، آنان كه ببرادران خود حسد ورزند، از من نيستند و من از آنها نيستم همانا دوستان من كسانيند كه سر بفرمان ما دارند و پيرو دستورهاى مايند و در همه كارشان بما اقتدا كنند، سپس فرمود: بخدا اگر يكى از شماها باندازه همه زمين طلا بخدا تقديم كند و بمؤمنى حسد برد با آن طلاها او را در دوزخ داغ كنند. اى پسر نعمان آنكه گفتگوهاى سرى و محرمانه ما را فاش كند مانند كسى نيست كه با تيغ ما را بكشد بلكه گناهش بزرگتر است بلكه گناهش بزرگتر است بلكه گناهش بزرگتر است. اى پسر نعمان هر كه حديثى بر عليه ما روايت كند از كسانيست كه عمدا ما را كشته نه بخطا.

اى پسر نعمان هر گاه دولت ظلم بر پا است برو و از كسى كه از او ميترسى با خوشباش ظاهرى استقبال كن زيرا كسى كه بچنين دولتى تعرض كند خودكشى كرده است و خود را هلاك كرده (اين در صورتيست كه اصول و مبانى اسلام و ضروريات دين بواسطه تقيه باقى بماند و حفظ شود و الا اگر تقيه سبب از بين رفتن دين الهى و تقويت ظالم شود جايز نيست و اساسا تقيه در اصول دين رخصت است نه عزيمت يعنى جايز است نه واجب چنان كه شيخ طوسى- رحمه اللَّه- و ديگران گويند) راستى خدا فرمايد (195- البقره) بدست خودتان در هلاكت نيفتيد.

اى پسر نعمان ما خاندانى هستيم كه پيوسته شيطان كسى بميان ما در آورد كه نه از ماست و نه بكيش ما است و چون او را نامور كند و مورد توجه مردم گردد شيطان باو فرمايد تا بر ما دروغ بندد و يكى كه رفت ديگرى آيد.

اى پسر نعمان از هر كه مسأله علمى پرسند و گويد نميدانم حق دانش را ادا كرده، مؤمن تا نشسته كينه دارد و چون بپاخاست كينه‏اش برود.

اى پسر نعمان عالم نميتواند هر چه ميداند بتو بگويد زيرا آن سرّ خدا است كه بجبرئيل سپرده و جبرئيل آن را بمحمد (ص) سپرده و محمد بعلى (ع) سپرده و على بحسن (ع) سپرده و حسن بحسين (ع) سپرده و حسين (ع) بعلى سپرده و على (ع) بمحمد سپرده و محمد (ع) آن را بهر كه خواسته سپرده، شتاب نكنيد بخدا سوگند اين امر نزديك شده بود، سه بار، شما آن را فاش كرديد و خدا آن را پس انداخت، بخدا شما را ديگر رازى و نقشه محرمانه‏اى نيست جز اينكه دشمن شما بدان داناتر است. اى پسر نعمان بر جان خود ببخش كه تو مرا نافرمانى كردى راز مرا فاش مكن كه مغيرة بن سعيد بر پدرم دروغ بست و راز او را فاش كرد و خدا باو شكنجه آهن چشانيد و ابى الخطاب بر من دروغ بست و راز مرا فاش كرد و خدا باو سوزش آهن چشانيد، هر كه كار ما را نهان دارد خدا در دنيا و آخرت او را آرايد و بخت را يارش كند و از سوز آهن و زندان تنگش نگهدارد، بنى اسرائيل در قحطى افتادند تا رمه‏ها و فرزندانشان هلاك شدند موسى بن عمران بدرگاه خدا دعا كرد، خدا فرمود اى موسى آنان آشكار زنا كردند و ربا خوردند، و كنائس را آباد كردند ولى زكاة را ندادند، عرض كرد معبودا برحمت خود بر آنها مهر ورز كه آنها بى‏خردند خدا باو وحى كرد من پس از چهل روز باران فرستم و آنها را بيازمايم، اين مناجات را پراكندند و فاش كردند و خدا چهل سال باران را از آنها بريد و كار شما نزديك شده بود و شما آن را در مجالس خود فاش كرديد.

اى ابا جعفر (كنيه راويست) شما را بمردم ديگر چه كار؟ دست از مردم بداريد و احدى را بدين امر دعوت نكنيد كه بخدا اگر اهل آسمانها (و زمين) گرد آيند تا بنده‏اى را كه خدا خواهد رهنمائى كند گمراه كنند نتوانند گمراهش سازند، دست از مردم بداريد كسى از شماها نگويد: برادر من است، عموى من است، همسايه من است زيرا خدا جل و عز چون خير بنده‏اى را خواهد روحش را پاك كند و هيچ خوبى بگوشش نرسد جز آنكه آن را بفهمد و زشتى را نشنود جز آنكه زشتش داند و سپس كلمه‏اى بدلش الهام كند كه كارش را بدان فراهم آورد و درست كند (يعنى در مقام دعوت ديگران به تشيع، خود را بزحمت ميندازيد زيرا در زمان تقيه بدين امر مأمور نيستيد). اى پسر نعمان اگر خواهى برادرت با تو يك دل باشد با او شوخى نكن و جدال نكن و باو نبال و با او ستيزه مجو، و دوستت را براز خودت آگاه مكن مگر آن رازى كه اگر دشمنت هم بفهمد بتو زيان ندارد، زيرا بسا كه دوستت روزى دشمنت شود.

اى پسر نعمان بنده مؤمن نباشد تا در او سه خصلت بود: يكى از خدا و يكى از رسول خدا و يكى از امام، اما آنچه از خدا عز و جل است رازپوش باشد، خدا جل ذكره ميفرمايد: (26- الجن) غيب دانست خدا واحدى را برغيب خود مطلع نسازد، و اما آنچه از رسول خدا است (ص) اينست كه با مردم مدارا كند و با اخلاق اسلامى با آنها رفتار كند، و اما آنچه از امام است صبر در سختى و شدت تا خدا فرج بدهد.

اى پسر نعمان بلاغت به تيزى زبان و بيهوده‏گوئى نيست ولى رساندن مقصود و برهان درست است.

اى پسر نعمان هر كه نزد دشنامگوى باولياء خدا نشيند خدا را نافرمانى كرده، و هر كه در باره ما خشم كند و نتواند انتقام گيرد و آن را فرو خورد در درجه بلندتر با ما است، و هر كه روزش را با فاش كردن راز ما آغاز كند خدا بر او تيزى آهن و زندان تنگ را مسلط سازد.

اى پسر نعمان از دانش‏جوئى سه چيز مخواه، خودنمائى و باليدن و جدال كردن و آن را براى سه چيز واننه نادانى خواستن و بى‏رغبتى بدانش و شرم از مردم، دانش بمانند چراغ زير سرپوش مصونست.

اى پسر نعمان راستى خدا جل و عز چون خير بنده‏اى را خواهد نقطه سپيدى در دلش بكوبد و دل براه حق در پرش افتد و سپس بعقيده شما گرايد شتابان‏تر از پرنده‏اى كه ب‏آشيانه‏اش پرواز گيرد.

اى پسر نعمان راستى خداوند حب ما خانواده را فرود آورد از آسمان، از گنجينه‏هاى زير عرش بمانند گنجينه‏هاى طلا و نقره و آن را فرود نياورد جز باندازه و ندهد جز ببهترين مردم، و راستى كه براى آن ابرى باشد بمانند ابر باران، و هر گاه خدا خواهد هر كدام از خلقش را كه دوست دارد بدان مخصوص كند بدان ابر اجازه دهد تا ببارد چونان كه ابر ميبارد و بدان جنينى كه در شكم مادر است ميرسد.

نامه‏اى كه آن حضرت بجماعت شيعيان و يارانش نگاشته‏

اما بعد از پروردگارتان عافيت بخواهيد، نرمش و وقار و آرامش و آبروى خود را حفظ كنيد، از آنچه خوبانتان بركنارند بر كنار باشيد با اهل باطل مدارا كنيد، ستم آنها را بر خود هموار سازيد و با آنها نستيزيد، حق مسلمانى را ميان خودتان و آنها مراعات كنيد. گاهى كه با آنها همنشين و در آميزش و در گفتگو شويد، شما از همنشينى و آميزش و ستيزگى با آنها بايد تقيه را رعايت كنيد كه خدا بشما فرمانش را داده است، هر گاه ب‏آنها گرفتار شويد شما را آزار دهند و از چهره شما بدخواهى را بخوانند و اگر نه اين بود كه خدا شر آنها را از شماها دفع كرده بشما يورش ميبردند، دشمنى و كينه‏اى كه از شماها در سينه دارند بيشتر است از آنچه براى شما اظهار ميدارند، انجمنهاى شما و انجمنهاى آنها يكى است، راستى بنده‏اى را كه خدا در اصل- اصل خلقت- مؤمن آفريده نميرد تا او را ناخواه بدى كند و از آتش دور سازد، و هر كه را خدا ناخواه بدى كرد و از آتش دور نمود از كبر و جبروتش دور كرده، و متواضع و خوشخو و خوشرو شود، و وقار و آرامش و خشوع اسلامى در او پديد آيد، و از محارم و سخطهاى خداوند كناره كند، و خداوند مهرورزى با مردم و مدارا و ترك مقاطعه و خصومت باو روزى كند، و با اين اخلاق بد و اهل آنها سرو كارى ندارد. و راستى چون خداوند بنده‏اى را در اصل- اصل خلقت- كافر آفريند نميرد تا شر را محبوب او كند و بدانش نزديك نمايد، و چون شر دوست شد و بدان نزديك گرديد بتكبر و جبروت گرفتار شود و دلش سخت شود و بدخلق گردد و ترش‏رو و دشنام‏گو و بى‏آبرو باشد، و خدا پرده‏اش را بدرد، و مرتكب محارم شود، و از آنها باز نايستد، و دنبال نافرمانيها رود و طاعت و اهل طاعت را دشمن دارد، دور است مسافت ميان حال مؤمن و كافر، از خدا عافيت خواهيد و از اويش بجوئيد و لا حول و لا قوة الا باللَّه.

دعا بسيار بخوانيد كه خدا بنده‏هاى دعا كن خود را دوست دارد، و ببنده‏هاى مؤمنش وعده اجابت داده، و خداوند روز قيامت دعاى مؤمنان را از كردارشان محسوب دارد، و ثوابش را بهشت فزايد، تا توانيد در هر ساعت از شب و روز ذكر خدا بسيار كنيد زيرا خداوند فرموده او را بسيار ذكر كنيد، و خدا ياد كن هر مؤمنى است كه او را ياد كند، هيچ كدام از بنده‏هاى مؤمنش ياد او را نكند جز اينكه خدا هم او را به خير ياد كند. بر شما باد كه وقت نماز را حفظ كنيد و خصوص نماز وسطى را و براى خدا نمازگزار باشيد چنانچه خدا در كتاب خود بمؤمنان كه پيش از شما بودند فرمان داده، بر شما باد كه مسلمانان مستمند را دوست بداريد زيرا هر كس آنان را كوچك شمارد و بر آنها تكبر كند از دين خدا لغزيده، و خدا زبون‏كننده و بدخواه او است، و پدر ما رسول خدا (ص) فرموده: پروردگارم بمن فرموده مستمندان مسلمان را دوست بدارم، و بدانيد كه هر كس يك مسلمان را حقير شمارد خدا ببدخواهى و حقارتش دچار كند تا مردمش سخت دشمن دارند. از خدا بپرهيزيد در باره برادران مسلمانان و مسكين خود زيرا آنان بشما حق دارند كه دوستشان بداريد، زيرا خدا پيغمبرش را فرموده تا آنها را دوست بدارد، و هر كه دوست ندارد كسى را كه خدا بدوستى او فرمان داده خدا و رسولش را نافرمانى كرده، و هر كه خدا و رسولش را نافرمانى كند و بر آن وضع بميرد از گمراهان مرده است.