ترجمه تحف العقول

ابو محمّد حسن بن عليّ بن الحسين حرّاني‏
مترجم : آية الله شيخ محمد باقر كمره‏اى (ره)
مصحح: على اكبر غفارى‏

- ۱۳ -


25- راستى دنيا كوچ كرده و پشت داده و آخرت كوچ كرده و مى‏آيد و هر كدام فرزندانى دارند، شما پسر آخرت باشيد و پسر دنيا نباشيد، از دنيا زهد ورزيد و ب‏آخرت رو كنيد زيرا زاهدان زمين را بساط زندگى دانند و خاك را بستر سازند و كلوخ را بالش كنند و آب را عطر و تنها معاش را از دنيا قيچى زنند، بدانيد هر كه شيفته بهشت است بحسنات شتابد و از شهوات باز گيرد، هر كه از دوزخ ترسد براى توبه از گناهانش بدرگاه خدا بدود و از محارم باز پس رود، هر كه در دنيا زاهد است هر مصيبت بر او سهل است و آن را بد ندارد، و راستى براى خدا عز و جل دلها است كه ب‏آخرت و ثوابش آويخته و آنان چون كسانيند كه اهل بهشت را در بهشت جاويدان ديدند و چون كسانى كه اهل دوزخ را در دوزخ معذب ديده‏ها آنانند كه شرور و ناگواريشان از مردم دور است زيرا دلشان از بيم خدا متوجه مردم نيست، ديده‏ها از حرام بر گرفته‏اند و نياز سبكى بمردم دارند، اندك معاش را از خدا پذيرفتند كه همان قوت است چند روزى كوتاه صبر كردند بخاطر افسوس دراز روز رستاخيز.

26- مردى باو گفت من براى خدايت سخت دوست دارم، آن حضرت سر بزير انداخت و سپس فرمود: بارخدايا بتو پناه برم كه براى توام دوست دارند و توام دشمن باشى، سپس باو فرمود: من هم تو را دوست دارم براى آنچه مرا در باره آن دوست دارى.

27- راستى خدا، بخيل گداى اصرار كن را دشمن دارد.

28- بسا فريب خورده و گول خورده كه بازيگر و خندان است ميخورد و مينوشد و نميداند شايد كه از خدا خشمى بر سرش آيد كه آتش دوزخش در گيرد.

29- راستى از اخلاق مؤمن است انفاق باندازه كم در آمدى و هر خرجى باندازه پردرآمدى و حق دادن بمردم از طرف خود و سلام كردن ب‏آنها.

30- سه چيز نجات بخشند براى مؤمن: دم بستن از مردم و بد گفتن به آنها، واداشتن خودش بدان چه ب‏آخرت و دنيايش سود دهد، و پر گريستن بر گناهش.

31- نگاه مهر آميز مؤمن بچهره برادر مؤمنش و محبت كردنش با وى عبادتست.

32- سه‏اند كه در هر مؤمنى باشند در پناه خدا است و در سايه عرش خدا روز قيامت و خدايش از هراس اكبر آسوده دارد، هر كه بمردم همان دهد كه از آنها توقع دارد، مرديكه گامى پيش و پس ننهد تا بداند كه در طاعت خدا پيش داشته يا در معصيتش، و مرديكه برادرش را بچيزى عيب نكند تا آن عيب را از خود دور كند، و براى مرد بس است كه عيب خود گيرد و از عيب مردم چشم پوشد.

33- چيزى نزد خدا پس از معرفت او محبوبتر از پارسائى در شكم و فرج نيست، و چيزى نزد خدا محبوبتر نيست از اينكه از او خواهش كنى.

34- بفرزندش محمد (ع) فرمود: هر كه از تو خير خواست براى او عمل كن اگر أهل آنست بجا عمل كردى و اگر هم كه او أهل آن نيست تو خود اهل آنى، و اگر مردى از طرف راستت بتو دشنام داد و سپس بسوى چپت گرديد و عذر از تو خواست عذرش را بپذير.

35- مجالس صالحان بنيكى دعوت كند، و آداب دانشمندان فزونى در خرد است، و طاعت واليان امر كمال عزتست، و استفاده از مال كمال مردانگى، و ارشاد مشورت‏جو قضاء حق نعمت، و خود دارى از آزار كمال خرد است و مايه راحت تن در دنيا و آخرت.

36- شيوه على بن الحسين (ع) بود كه چون اين آيه را ميخواند (37- ابراهيم) و اگر نعمت خدا را بشماريد آمارشان نتوانيد- ميفرمود پاك است آن كسى كه باحدى معرفت نعمت خود نداد جز باعتراف از عدم معرفت آن، چنانچه باحدى معرفت ادراك خود را نداد مگر بهمين اندازه كه بفهمد نميتواند او را ادراك كند و خدا عز و جل از معرفت عارفان بتقصير از معرفتش بخوبى قدردانى كرد چنانچه همان علم دانشمندان را باينكه او را نفهمند ايمان مقرر ساخت براى اينكه ميدانست وجود او وسيعتر از گنجايش فهم مردم است و نميتوانند از آن حد تجاوز كنند.

37- منزه است آن خدائى كه اعتراف بنعمت خود را حمد خود شناخته، منزه باد آنكه اعتراف بدرماندگى از شكرش را شكر دانسته.

باب آنچه از امام باقر (ع) روايت شده‏

بنام خداوند بخشاينده مهربان

از امام كاشف دانش خدا و رسولش ابى جعفر محمد بن على (ع) كلمات طوالى در اين معانى روايت شده‏

وصيت آن حضرت (ع) بجابر بن يزيد جعفى‏

روايت شده كه باو فرمود اى جابر از مردم دورانت نسبت بخودت پنج چيز را غنيمت شمار:

اگر حاضر باشى تو را نشناسند، و اگر ناپيدا شوى از تو وارسى نكنند، و اگر در انجمن باشى از تو رأى نخواهند و با تو مشورت نكنند، و اگر سخنى بگوئى گفته‏ات را نپذيرند، و اگر زنى را خواستگارى كنى بتو ندهند، تو را به پنج عمل در برابر مردم سفارش كنم: اگر ستم شدى ستم مكن، اگر بتو خيانت شود تو خيانت مكن، اگر دروغت گويند تو دروغ مگو، اگرت مدح كنند شاد مشو و اگرت نكوهش كنند بيتابى مكن و در آنچه كه در باره تو گفته شود انديشه كن و اگر آنچه در باره‏ات گفته‏اند در خود ديدى بدان كه سقوط تو از چشم بيناى خدا جل و عز در هنگامى كه براى امر درستى خشم كردى مصيبتى بزرگتر است برايت از اينكه بيم دارى از چشم مردم بيفتى، و اگر بر خلاف واقع گفته‏اند اين خود ثوابيست كه بيرنج بدست آورده‏اى. و بدان كه تو دوست ما شمرده نشوى تا چنان (محكم) شوى كه اگر همه همشهريانت گرد آيند و بزبان واحد گويند تو مرد بدى هستى مايه اندوه تو نگردد، و اگر همه گويند تو مرد خوبى هستى شادت نكند، ولى خود را برابر قرآن بدار اگر براه قرآن ميروى و آنچه را قرآن نخواسته نميخواهى و آنچه را خواسته بخواهى و از آنچه بيم داده بترسى بر جا باش و مژده‏ات باد كه هر چه در باره تو گويند بتو زيانى ندارد، و اگر از قرآن جدائى پس براى چه بخود ميبالى، راستى مؤمن سخت متوجه جهاد با خود است تا بر هواى نفس خود غلبه كند، يك بار نفس را از كجى براستى آرد و با خواهش او براى خدا مخالف شود، و بار ديگر هم نفس او را بزمين زند و پيرو هوس او گردد و خدايش دست گيرد و از جا بلند كند و از لغزشش بگذرد و متذكر شود و بتوبه كردن و ترسيدن از خدا گرايد و معرفت و بينائيش بيفزايد براى اينكه ترسش فزوده، اينست كه خدا ميفرمايد: (200- الاعراف) راستى كسانى كه تقوى دارند چون شيطان ولگردى ب‏آنها بر خورد فورا متذكر شوند و بيدرنگ بينا و متوجه گردند.

اى جابر روزى كم را از طرف خدا بسيار حساب كن كه از عهده شكرش بايد بدر آئى و طاعت بسيار خود را براى خدا كم بگير تا نفس را زبون دارى و خود را مورد گذشت سازى، شر موجود را از خود بوسيله دانش حاضر دفع كن، و علم حاضر خود را با عمل خالص بكار بند، و در عمل خالص از غفلت بزرگ بخوب بيدار بودن كناره گير، و بيدارى خوب را با ترس درست از خدا بدست آور، و از آرايش‏هاى نهانى بزندگى حاضر دنيا بر حذر باش، و از بازى با خطر هواى نفس برهنمائى خرد خود را نگهدار، و هنگام چيره‏گى هواى نفس با استرشاد از دانش باز ايست، و عمل خالص را براى روز جزا بر جاى دار، و بوسيله پرهيز از حرص در آستان قناعت منزل كن، و با انتخاب قناعت از حرص عظيم دفاع كن، و با كوتاه كردن آرزو شيرينى زهد را بدست آر، و با خنكى نوميد بودن از مردم اسباب طمع را قطع كن، و با خودشناسى راه خود بينى را ببند، و با تفويض درست بخدا آسايش خود را تأمين كن و با دلدارى راحت تن را بجوى، و با كم كردن خطاء دلدارى را بدست آورد، و با ذكر بسيار در خلوت رقت قلب را بخواه، و بادوام اندوه دل را نورانى كن، و با ترس درست از شيطان خود را حفظ كن، مبادا بيجا اميدوار باشى كه ترا در هراس بجا و درست اندازد، و با راست كردارى خود را در برابر خدا بياراى، و بوسيله شتاب در انتقال از دنيا خود را نزد او محبوب كن، مبادا در كار تأخير روا دارى كه در اين دريا هالكان غرقه شوند، مبادا غفلت كنى كه مايه قساوت قلب است، از سستى در آنچه‏ات عذرى نباشد بپرهيز كه پشيمانها بدان پناه برند، و از گناهان گذشته با پشيمانى سخت و استغفار برگشت خواه و با مراجعه خوب بدرگاه خدا برحمت و گذشت خدا درآويز و مراجعه خوب را با دعاى خالص و با مناجات در شبهاى تار بدست آور، و از فزون شمردن روزى كم و كم شمردن طاعت بسيار شكر عظيم را بكف آر، و با شكر عظيم فزونى نعمت را جلب كن، و وسيله تحصيل عظيم شكر با ترس از زوال نعمت است، و با كشتن طمع بقاء عزت را بجو و خوارى طمع را با عزت يأس از مردم دفع كن، و عزت يأس را با با همت بلند بكف آر، و كوتاه كردن آرزو را از دنيا توشه بردار، و در هر فرصت بمقصود خود پيشى‏گير، هيچ فرصتى بهتر از روزهاى بى‏مشغله و تندرستى نيست مبادا بدان چه خاطر جمع نيستى اعتماد كنى زيرا بدى را اعتيادى است چون اعتياد انسان بغذا. بدان راستش اينست كه دانستى چون سلامت‏جوئى نيست و سلامتى چون دل پاكى نيست و خردمندى چون مخالفت هوائى نفس نيست، ترسى نيست چون ترسى كه مانع گردد، و اميدى نيست چون اميدى كه كمك بكار خير كند، فقرى چون دلباختگى نيست، و ثروتى چون بى‏نيازى دل، نيروئى چون غلبه بر هواى نفس نيست، و نورى چون نور يقين و يقينى چون خرد شمردن دنيا، معرفتى چون خودشناسى نيست و نعمتى چون عافيت، و عافيتى چون مساعدت توفيق، شرفى چون همت بلند نيست و زهدى چون آرزومندى كوتاه و حرصى چون رقابت در درجات عاليه، و عدلى چون حق دادن بديگران و تجاوزى چون جور، و جورى چون موافقت با هواى نفس، و طاعتى چون اداى فرايض نيست، و ترسى چون اندوه، مصيبتى چون كم عقلى نيست، و كم عقلى چون كمى اعتقاد، و كمى اعتقادى چون نترسى، و ناترسيدنى چون كم‏اندوهى بر ناترسيدن، مصيبتى چون خوار شمردن گناهت نيست و خشنودى بحالى كه دارى، فضيلتى چون جهاد نيست، و جهادى چون مبارزه با هواى نفس، نيروئى چون جلوگيرى خشم نيست، و معصيتى چون حب بقاء در دنيا نباشد، خوارشدنى چون خوارشدن از طمع نيست، مبادا فرصت را از دست بدهى كه در اين ميدان زيان ببار آيد.

سخن آن حضرت (ع) با جابر نيز

يك روز بيرون شد و بجابر ميگفت: اى جابر بخدا سوگند من امروز غمنده و دل گرفته صبح كردم، گفتم: قربانت غمت چيست و دل گرفتگيت چيست؟ همه اينها براى دنيا است؟ فرمود: اى جابر نه، ولى از غم آخرتست، اى جابر بر دل هر كه حقيقت پاك ايمان درآيد از هر زينتى كه در دنيا است رو بر تابد، زيرا زينت شكوفائى دنيا همان بازى و سر گرمى است، و راستى كه خانه آخرت همان زندگانيست، اى جابر راستى كه مؤمن را نشايد بدنيا تكيه زند، و بشكوفائى زندگى آن اطمينان يابد، و بدان كه فرزندان دنيا همه اهل غفلت و غرور و نادانى هستند، و فرزندان آخرت همان مؤمنان با كردار و زاهد و اهل علم و فقه و اهل فكر و عبرت‏گيرى و آزمايشند، و از ذكر خدا خسته نميشوند.

و بدان اى جابر راستى كه اهل تقوى همان بى‏نيازانند، اندكى از دنيا آنها را بى‏نياز كرده و خرج آنها كم است اگر خير را فراموش كنى بيادت آورند، و اگر بدان عمل كنى تو را يارى دهند شهوت و لذت را پشت سر انداختند، و طاعت پروردگار خود را جلو روى نهادند، و براه خير چشم دوختند، و بولايت دوستان خدا، و آنان را دوست داشتند و بدانها گرويدند و از آنها پيروى كردند.

خود را در دنيا چنان بدار كه يك ساعت در آن منزل گيرى، و سپس از آن كوچ كنى، يا چون مالى كه بخواب بينى و بدان شاد و مسرور گردى، و سپس بيدار شوى از خواب و چيزى در دست ندارى، و من همانا براى تو مثلى زدم تا تعقل كنى و بكار بندى، اگرت خدا توفيق دهد.

اى جابر آنچه از دين خدا و حكمتش بتو سپردم حفظ كن و خير خود را بخواه و ببين خدا در زندگيت چه مقامى نزد تو دارد و بهمان اندازه از تو وارسى كند چون بسوى او برگردى و ببين اگر دنيا نزد تو [جز ]آنيست كه برايت شرح دادم و بدان دل بسته‏اى پس بايد از آن صرف نظر كنى و بخانه آخرت رو كنى كه گله‏پذير است امروزه، چه بسيار كسى كه حريص است بر امرى از امور دنيا كه بدان رسيده و چون بدان رسيده و بال او شده و باعث بدبختى او گرديده، و بسا كسى كه براى امرى از امور آخرت كراهت دارد و بدان رسد و بدان سعادتمند گردد.

سخن آن حضرت در باره شمشيرها

مردى از شيعيانش راجع بنبردهاى امير المؤمنين (ع) از آن حضرت پرسيد و در پاسخش فرمود خداوند محمد (ص) را با پنج شمشير فرستاد سه تا از آنها هميشه كشيده است و بغلاف نروند تا جنگ جهان بپايان نرسد و هرگز جنگ بپايان نرسد تا خورشيد از مغرب خود بر آيد و چون خورشيد از مغربش برآيد همه مردم در آن روز آسوده شوند و در آن روز براى هيچ كس ايمان آوردنش سودى ندارد در صورتى كه پيش از آن ايمان نياورده و با ايمان كار خيرى نكرده، و شمشيرى كه نگهدارى مى‏شود، و شمشيرى كه در غلاف است آن را ديگران كشند و حكمش با ما است.

اما آن سه شمشير كشيده: 1- شمشير بر سر مشركان عربست خدا جل و عز فرمايد (5- التوبة) مشركان را هر جا يافتيد بكشيد و بگيريد و محاصره كنيد و در هر جا براى آنها كمين كنيد و اگر توبه كردند يعنى ايمان آوردند- و نماز خواندند و زكاة دادند برادران دينى شمايند، اينانند كه از آنها پذيرفته نشود جز كشتار يا پذيرفتن اسلام و اموالشان بغنيمت گرفته شود و اولادشان اسير شوند طبق قانونى كه رسول خدا مقرر كرده كه هم اسير گرفت و هم بخشيد و هم فديه و عوض گرفت و آزاد كرد. شمشير دوم بر اهل ذمه است خداى سبحان فرمايد: (83- البقرة) بمردم خوشزبانى كنيد، اين آيه در باره اهل ذمه نازل شد و ناسخ آن قول خدا است (30- التوبة) بجنگيد با آن كسانى كه ايمان بخدا و روز قيامت ندارند و آنچه را خدا و رسولش حرام كردند حرام نميدانند و بدين حق متدين نيستند از آنها كه كتاب ب‏آنها داده شده تا باز بوى جزيه بپردازند- هر كدام در كشور اسلامند جز جزيه يا قتل و غنيمت گرفتن اموال و اسير شدن اولاد از آنها پذيرفته نشود و چون جزيه بر خود قبول كردند اسير كردن آنها بر ما حرام گردد و اموالشان محترم گردد و ازدواج با آنها بر ما حلال شود و هر كدام در كشوريند كه با ما در جنگ است براى ما رواست كه اسيرشان كنيم و اموالشان را ببريم و ازدواجشان حرام است و از آنها پذيرفته نيست جز دخول در دار الاسلام و جزيه دادن و يا كشتن آنها.

شمشير سوم بر سر مشركان عجم است چون ترك و ديلم و خزر، خدا عز و جل در آغاز سوره‏اى كه در آن ذكر كرده است داستان كفار را فرموده (4- محمد) گردنشان را بزنيد تا چون از پا در آورديدشان بند آنها را محكم بكشيد تا اينكه بعد از آن منت كشند و آزاد شوند يا عوض مالى بدهند تا وقتى جنگ بپايان رسد- و اما اينكه فرمايد فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ- يعنى بعد اسيرشدنشان، و اما فداء يعنى ميان آنها و ميان مسلمانان فديه رد و بدل شود، اينانند كه پذيرفته نشود از آنها هرگز جز كشته شدن يا مسلمان شدن و حلال نيست بر ما ازدواج با آنها تا در كشور محاربند. و اما شمشيرى كه بايدش نگهداشت شمشير بر اهل شورش ضد حكومت اسلام است و اهل تأويل، خدا فرمايد (9- الحجرات) اگر يك دسته از مسلمانان بر دسته ديگر شوريدند با آن دسته كه شوريدند بجنگيد تا تسليم بامر خدا شوند، چون اين آيه نازل شد رسول خدا (ص) فرمود: راستى از شماها كسى ميباشد كه پس از من بتأويل قرآن بجنگد چنان كه من بحكم صريح و تنزيلش جنگيدم از پيغمبر (ص) سؤال شد كه او كيست؟ فرمود: او پينه‏كننده نعلين است مقصودش امير المؤمنين (ع) بود. و عمار بن ياسر گفت من زيرا اين پرچم سه بار بهمراه رسول خدا (ص) جهاد كردم و اين بار چهارم است بخدا اگر ما را بزنند تا برسانند بنخلستانهاى هجر (كه در يمن است يا بصره) ما ميدانيم بر حق هستيم و آنها بر باطلند و روش امير المؤمنين در باره آنان كه با او جنگيدند چنان بود كه رسول خدا (ص) با اهل مكه رفتار كرد موقعى كه آن را فتح كرد زيرا كه اولاد آنان را باسيرى نگرفت و فرمود: هر كه در خانه‏اش را بروى خود ببندد در امانست و هر كه اسلحه را بزمين گذارد در امانست و همچنين فرمود امير المؤمنين در روز جنگ بصره در ميان لشكر جار زد كه اولادشان را اسير نكنيد و زخمدارشان را نكشيد و هر كه گريخت دنبالش نكنيد، هر كه در خانه‏اش را بر بست در امانست و هر كه سلاح افكند در امانست.

و شمشيرى كه در غلاف است آن شمشيريست كه بدان قصاص كنند، خدا عز و جل فرمايد (47- المائدة) جان بجاى جانست و چشم بجاى چشم و آن را اولياء مقتول كشند و فرمانش باما است. اينها است شمشيرهائى كه خدا محمد (ص) را با آنها مبعوث كرد هر كه آنها را انكار كند يا يكى از آنها را منكر شود يا چيزى از روش و احكامش را منكر شود آنچه را خداوند تبارك و تعالى بر محمد پيغمبر خود نازل كرده منكر شده است.

يك پند

يك روز جمعى از شيعه در حضورش بودند و آنها را پند داد و برحذر داشت در حالى كه آنان بى‏توجه و سرگرم خود بودند او از اين وضع بخشم شد سر بزير انداخت و درنگى نمود سپس سر برداشت و رو ب‏آنها كرد و فرمود:

راستى اگر جانبى از اين سخن من بدل يكى از شماها نشسته بود مرده بود، هلا اى نمونه‏هاى بى‏جان و مكسهاى بى‏چراغ گويا شماها ديوار چوبى هستيد و بتهاى واداشته، شما فرق ميان طلا و سنگ ننهيد و از نور درخشان پرتو نگيريد، آيا مرواريد را از دريا برنميگيريد؟ سخن خوب را از هر كه گفت ضبط كنيد و گرچه بدان عمل نكند زيرا خدا است كه ميفرمايد (18- الزمر) آن كسانى كه سخنى شنوند و خوبترش را پيروى كنند آنانند كه خداوندشان هدايت كرده. واى بر تو اى مغرور آيا حمد نكنى كسى را كه دنياى فانى را بدو بدهى و او بتو عوض باقى بدهد يك درهم فانى را به ده درهم تا هفتصد درهم باقى بگيرد برابرهاى چندان از جوادى كريم، خدا وقت پاداش بتو ميدهد. او است كه بتو ميخوراند و مينوشاند، و تو را ميپوشاند، تندرستى ميدهد، و تو را كفايت ميكند، و از آنكه ترا ميترساند مستور دارد، آنكه ترا حفظ نمايد در شب و روز، و هنگام بيچارگى تو را اجابت ميكند، و در آزمايشت رشد تو را تصميم دارد، گويا تو شبهاى گرسنگى و ترست را فراموش كردى، دعايش كردى و برايت اجابت كرد، و با احسانى كه بتو كرد مستوجب شكر گرديد، و او را در ميان كسانى كه بياد باشند فراموش كردى، و در آنچه‏ات فرمود مخالفت كردى، واى بر تو همانا تو يكى از دزدان گناهان هستى هر آنگاه كه بر تو شهوتى يا ارتكاب گناهى رخ دهد بدان شتابى، و با جهل خود بدان اقدام كنى، و اندر آن افتى، گويا در برابر چشم خدا نيستى. يا گويا خدا در كمين تو نيست. اى كه بهشت خواهى چه اندازه خوابت دراز است، و مركبت كند است، و همتت سست خدايت باد از اين طالب و مطلوب واى گريزان از دوزخ چه تند مركب بسوى آن ميرانى، و چه خود را زود در آن ميپرانى، باين گورها بنگريد كه چون سطورى در پناه خانه‏ها نقشند خط آنها بهم نزديك، و آرامگاهشان پهلوى هم، و ديدارشان بسيار دور است، آباد كردند و ويران نمودند، و در آرامى بودند، و بهراس افتادند، و سكنى داشتند، و رانده شدند و نوميد شدند و كوچيدند، چه كسى شنيده نزديكى دور است و آواره‏اى نزديك است، و آبادى ويرانه است، و آرامى در هراس است و ساكنى آواره است، و اندر وطنى كوچا است جز همان اهل قبور. اى پسر سه روز، روزى كه در آن زادى، و روزى كه بگورت روى، و روزى كه از آن برآئى بدرگاه پروردگارت، واى چه روز بزرگى است اى صاحبان هيئت خوشايند، اى شترانى كه گرد آب زانو زده‏ايد، چرا من تن شما را آباد و دل شماها را ويران مينگرم، هلا بخدا اگر بچشم ببينيد آنچه را كه بايد ملاقات كنيد، و آنچه را بسوى آن روانه‏ايد هر آينه ميگوئيد (27- الانعام) اى كاش بر ميگشتيم و آيات پروردگار خود را دروغ نميشمرديم و از مؤمنان بوديم، فرمود آن گوينده جليل بلكه آنچه نهان بود برايشان عيان شد، و اگر بر گردند بدنيا باز همان كنند كه بر آنها قدغن بود و راستى كه آنها دروغ‏گويانند.

آنچه كلمات قصار در اين معانى از آن حضرت روايت شده است‏

1- با منافق بزبانت سازگارى كن، و مؤمن را از دل دوست بدار، و اگر با يهودى هم همنشين شدى خوش رفتارى كن.

2- چيزى با چيزى نياميزد كه بهتر از حلم با علم باشد.

3- كمال كامل فهم در دين است، و صبر بر ناگوارى، و اندازه‏گيرى خرج زندگانى.

4- بخدا سوگند كه متكبر با خداوند در رداء عظمت او ستيزه دارد.

5- روزى بحاضران محضرش فرمود: مروت چيست؟ و آنان هر يك سخنى گفتند و خود فرمود: مروت اينست كه طمع نكنى تا خوار شوى، و گدائى نكنى تا ندار شوى، و بخل نورزى تا دشنام شنوى، و نادانى نكنى تا محكوم شوى. گفته شد كه چه كسى بر اين كار قادر است؟ در پاسخ فرمود: كسى كه دوست دارد بعزيزى مردمك چشم باشد، و بخوبى مشك در عطرها، و بمقام خليفه در اين روز شماها.

6- روزى مردى در بر او گفت بارخدايا ما را از همه خلقت بى‏نياز كن. امام باقر (ع) فرمود: چنين مگو ولى بگو: بارخدايا ما را از بدان خلقت بى‏نياز كن. زيرا مؤمن از برادر خود بى‏نياز نتواند بود.

7- بحق قيام كن و از آنچه‏ات فائده ندهد بركنار باش، و از دوست خود از هر قومى باشد برحذر باش مگر امين آنكه از خدا بترسد، با فاجر هم‏صحبت مشو، و او را بر سر خود مطلع مكن، و در كار خود با كسانى مشورت كن كه از خدا ميترسند.

8- رفاقت بيست سال قرابت است.

9- اگر توانى با احدى معامله نكنى جز اينكه احسان باو كنى چه بهتر.

10- سه چيزند كه از مكارم دنيا و آخرتند- گذشت از كسى كه بتو ستم كرده، و صله با آنكه از تو بريده، و بردبارى در صورتى كه با تو نادانى شود.

11- ستم سه است، ستمى كه خدايش نيامرزد، و ستمى كه بيامرزد، و ستمى كه از آن نگذرد، ستمى كه خدايش نيامرزد شرك بخدا است. ستمى كه خدايش بيامرزد ظلم بنفس است ميان خود و خدا، و اما ستمى كه خدا از آن نگذرد دينى است كه بنده‏ها بهم دارند.

12- هيچ بنده نيست كه از كمك برادر مسلمانش و كوشش در حاجت او سر باز زند جز اينكه گرفتار شود بكوشش در حاجتى كه گناه براى او دارد و أجر ندارد، و هيچ بنده نيست كه دريغ كند از خرج در راه خدا جز اينكه گرفتار شود بخرج چند برابرش در مورد خشم خدا.

13- فرمود: در هر قضاء الهى براى مؤمن خيرى نهفته است.

14- خدا را بد آيد كه مردم در خواهش از يك ديگر اصرار ورزند، ولى اصرار را در سؤال از خودش دوست دارد. خدا جل ذكره دوست دارد كه از او سؤال شود، و آنچه نزد او است طلب شود.

15- هر كه از خود پند دهى ندارد پندهاى مردم در او اثر ندارد.

16- هر كه ظاهرش بر باطنش بچربد ترازويش سبك باشد.

17- چه بسيار مردى كه بديگرى برخورد و باو گويد: خدا دشمنت را سر نگون كند، و او جز خدا دشمنى نداشته باشد.

18- به سه كس سلام نكنند: آنكه بنماز جمعه رود، و آنكه دنبال جنازه رود، و در ميان حمام گرم يعنى در اين حالات بكسى سلام نكنيد.

19- يك دانشمند كه از علمش استفاده شود بهتر است از هفتاد هزار عابد.

20- هيچ بنده عالم نباشد تا اينكه ببالادست خود حسد نبرد، و زير دست خود را خوار نشمارد.(يعنى عالم نيست كسى كه ببالادست خود حسد برد و زيردست خود را خوار شمارد).

21- فرمود: خدا را نشناخته كسى كه او را نافرمانى كرده و اين دو بيت را خواند:

تو نافرمان معبودى و گوئى دوستش دارم بجانت اين بود در كارها كارى بديعانه گرت در دوستى صادق بدى فرمان او بردى كه باشد دوست را با دوستش رسمى مطيعانه‏

22- همانا مثل كسى كه نيازمند نو دولتى شده بمانند درهمى است كه در دهان افعى است كه هم ب‏آن نياز دارى و هم در خطرى.

23- سه خصلتند كه مرتكبشان نميرد تا وبالشان را ببيند، ستمكارى، قطع رحم، و قسم دروغ كه نبرد با خدا است، راستى كه نزديكترين طاعت بثواب صله رحم است، و راستى مردمى بدكار باشند و با هم مهربانى و پيوست كنند اموالشان فزون شود و ثروتمند گردند، و راستى كه قسم دروغ و قطع رحم خانمانها را ويران و تهى از اهلش سازند.

24- هيچ كردارى پذيرفته نيست جز بمعرفت و معرفتى نيست جز بهمراهى كردار، هر كه معرفت يافت او را بكردار رهنمايد، و هر كه معرفت ندارد عملى نيارد.

25- خدا براى احسان و كار خير اهلى از خلق خود مقرر داشته كه آنان را احسان دوست نموده و كارهاى خير را محبوب آنان ساخته و طالبان احسان را روى بسوى آنها كرده، و خدا برايشان حاجت روا كردن را آسان نموده، چنانچه باران را براى زمين بى‏حاصل روان كرده تا آن را زنده و پرحاصل كند و اهل آن را زنده نمايد. و راستى خدا برخى خلق خود را دشمن احسان نموده و كار خير را مبغوض آنان ساخته و عمل بدان را بر آنها ناگوار كرده، و طالبان احسان را قدغن كرده كه بدانها روآورند و بر آنها هم قدغن كرده كه حاجت روا سازند، چنانچه باران را از زمين بيحاصل غدقن كرده تا نابود شود و اهلش هم نابود شوند، و باز هم گذشت خدا بيشتر است.

26- دوستى دل برادرت را از اندازه دوستى خودت نسبت باو بفهم.

27- ايمان دوستى و دشمنى است.

28- شيعيان ما نيستند مگر كسانى كه از خدا تقوى دارند و او را اطاعت كنند و نشانه‏اى ندارند جز تواضع و خشوع و أداء امانت و كثرت ذكر خدا و روزه و نماز و خوش كردارى بپدر و مادر و وارسى همسايگان فقير و مستمند و قرض دار و يتيم، و راست‏گوئى و قرآن خواندن و دم بستن از مردم جز بسخن خوب، و آنان امين قبيله خود باشند در هر چيزى.

29- چهارند كه از گنج نيكوئيند: نهان داشتن حاجت، و نهان داشتن صدقه، و نهان داشتن درد، و نهان داشتن مصيبت.

30- هر كه زبانش راست است كردارش پاك است، هر كه خوش نيت است روزيش فزونست، و هر كه باهلش خوشرفتار است بعمرش افزوده گردد.

31- از تنبلى و تنگدلى بپرهيز كه اين دو كليد هر بدى باشند، هر كه تنبلى كند حقى نپردازد، و هر كه تنگدلى شود بر حق شكيبا نبود.

32- هر كه براى خدا برادرى بدست آورد باعتماد ايمان بخدا و وفا كرد ببرادرى او براى رضاى خدا شعاعى از نور خدا و امانى از عذاب خدا بدست آورده، و هم حجتى كه روز قيامت بوسيله آن پيروز گردد، و عزتى پاينده، و نامى بلند زيرا مؤمن نسبت بخدا عز و جل نه موصول است و نه مفصول.

باو عرض شد نه مفصول است و نه موصول يعنى چه؟ فرمود باو پيوسته نيست كه او باشد و از او هم جدا نيست كه از او نباشد.

33- همين دغلى مرد با خودش بس است كه عيب ديگران را بيند و از خود را نبيند، و بچيزى ديگران را نكوهش كند كه خودش ترك آن نتواند، يا همنشين خود را بيازارد بدان چه‏اش فائده‏اى ندارد.

34- تواضع اينست كه بنشستن در آنجا كه شأنش نيست رضا باشد، و بهر كه رسيدى سلام كنى و جدال را وانهى گر چه بر حق باشى.