ترجمه تحف العقول

ابو محمّد حسن بن عليّ بن الحسين حرّاني‏
مترجم : آية الله شيخ محمد باقر كمره‏اى (ره)
مصحح: على اكبر غفارى‏

- ۱۰ -


133- أيا مردم از خدا بپرهيزيد زيرا صبر بر تقوى آسانتر است از صبر بر عذاب خدا.

134- زهد در دنيا كوتاه كردن آرزوست و شكر بر هر نعمت و خوددارى از آنچه خدا حرام كرده.

135- چون همه چيز همسر شدند تنبلى و درماندگى با هم همسر شدند، و فقر از آنها زائيد.

136- هلا همه روزها سه‏اند روزى كه گذشت و اميدى بدان نيست، و روز حاضر كه نتوانى آن را نگهدارى و روزى كه آيد و تو از آن خاطر جمع نيستى، ديروز پند است، و امروز غنيمت، و فردا معلوم نيست كه از كيست. ديروز گواه درستى است، و امروز امين پرداخت‏كننده، و فردا پيش تو روز كوچ است، غيبت طولانى كرده نزد تو آيد و تو نزد او نروى.

أيا مردم بقاء پس از مرگ است. حق اينست كه ما وارث پيش از خوديم و وارثانى پس از خود داريم. شما آن منزلى كه وارد ميشويد با تقديم چيزى كه از آن ميكوچيد اصلاح كنيد، و براه خير برويد و از آن كه اهلش كمند نهراسيد، و بياد آريد كه خدا در آن بخوبى همراه شما است. هلا امروز روز عاريتها است و فردا روز بخششها است. همانا ما خود شاخه‏هاى بنهائى هستيم كه درگذشتند، اصل كه رفت فرع هم ميرود، أيا مردم اگر شما دنيا را بر آخرت ترجيح بدهيد زود باو در باره كالاى پست پاسخ داديد، و مركب آرزو را بى‏نهايت تاختيد، و شما را بانجام پشيمانى كشد، و آنچه را با امتهاى گذشته و قرون ماضيه از ديگرگونى حالات و نمونه‏هاى عبرت خيز ساختن آنها كرده است بكام شما ريزد.

137- نماز تقرب هر پرهيزكار است، حج جهاد هر ناتوانست، هر چه را زكاتيست و زكاة تن روزه است، بهترين كار مرد انتظار فرج از خدا است، آنكه دعا كند و عمل نكند چون تير انداز بى‏زه است، هر كه يقين دارد كه عوض ميگيرد عطا ميبخشد، با صدقه دادن روزى را بخواهيد، با پرداخت زكاة مال خود را بيمه كنيد، فقير نشود مرديكه ميانه رو است، اندازه‏گيرى نيمى از زندگى است، اظهار محبت نيمى از خردمنديست، غم و غصه نيمى از پيريست، كمى نان‏خوران يكى از دو وسعت حال است، هر كه پدر و مادر را غمنده سازد ناسپاسى آنها كرده، هر كه هنگام مصيبت دست بر زانو زند اجر خود را برده، احسان بجا نيست مگر بخانواده‏دار يا دين‏دار، خدا روزى را باندازه مصيبت نازل كند و هر كه باندازه خرج كند خدا باو روزى دهد و هر كه ولخرجى كند خدا محرومش سازد، امانت دارى روزى‏رسانست و خيانت مايه فقر است، اگر خدا خوشى مورچه را ميخواست باو بال نميداد.

138- كالاى دنيا نشخواريست، و مال و ميراثش مشتى شتر و گوسفند باندازه زندگى از آن به از جمع كردن آنست و دل كندن از آن خاطرجمع‏تر از دلدادن بدانست، هر كه بيش از آن دارد محكوم بنيازمندى است و هر كه از آن صرف نظر كند راحت است هر كه را سيرى از دنيا خوش آيد دو چشمش نابينا شوند، و هر كه از آن شاد شود دلش پر از غمها گردد كه بر صحنه دلش برقصند بمانند رقصيدن زبدة بر صحنه‏هاى مدرجه، يك همى او را غمنده كند و هم ديگرش بكار گيرد، چنين است تا گلويش را بگيرند و دو رك قلبش را ببرند، و در برابر قضا پيكرى در افكنده گردد و در بر خدا بسر رسيدن عمرش هموار باشد، و در بر نيكان بهرجا افتد سهل باشد، همانا مؤمن بديده عبرت بدنيا نگرد و باندازه ضرورت از آن خورد و بگوش شنوا در آن شنود. (يا بگوش خشم و دشمنى)

139- بردبارى آموزيد كه بردبارى دوست و وزير مؤمنست، و دانش رهنماى او است، و نرمش برادرش، و خرد رفيقش، و صبر فرمانده لشكرش.

140- بمردى كه در ژنده‏پوشى از حد گذرانده بود فرمود: اى فلانى نشنيدى فرموده خدا را (11- الضحى) و اما نعمت پروردگارت را باز گو- بخدا سوگند نعمت خدا را عملا منتشر كنى بهتر است كه بزبان منتشر كنى.

141- بپسرش حسن (ع) فرمود: تو را سفارش كنم بتقوى از خدا و برپا داشتن نماز بوقت، و پرداخت زكاة بجا، و تو را سفارش كنم بگذشت از گناه، و فرو بردن خشم، و صله رحم، و بردبارى در برابر نادان، و فهميدن دين و بررسى در كار، و وارسى قرآن، و خوش همسايگى، و امر بمعروف، و نهى از منكر، و بر كنارى از همه هرزگيها در آنچه معصيت خدا است.

142- فرمود: دنيا بچهار چيز بر پا است بعالمى كه علمش را بكار بندد، و بتوانگرى كه احسان كند، و بنادانى كه از آموختن بزرگى نكند، و بمستمندى كه آخرتش را بدنياى ديگرى نفروشد، و هر گاه عالم علمش را بكار نبرد، و توانگر احسان نكرد، و نادان از آموختن سر باز زد، و مستمند آخرتش را بدنياى ديگرى فروخت پس واى بر همه.

143- هر كه تواند خود را از چهار چيز باز دارد سزاوار است كه بدى نبيند، گفته شد آنها چه‏اند يا امير المؤمنين؟ فرمود: شتاب، لجبازى، خود بينى، و سستى.

144- اى بنده‏هاى خدا بدانيد تقوى قلعه محكمى است، و هرزگى دژ زبونى كه اهلش را نگهدارى نكند، و پناهنده خود را محفوظ ندارد، هلا با تقوى نيش خطاها كنده شود، و بوسيله صبر بر طاعت خدا بثواب رسند، و با يقين نهايت مطلوب را يابند، بنده‏هاى خدا راستى خداوند وسيله نجات را از بنده‏هاى خود دريغ نداشته. زيرا آنان را بدان رهنمائى كرده و از رحمتش نوميد نساخته كه چون گناه كنند بسوى او باز گردند.

145- خاموشى فرزانگى است، سكوت سلامت است، و رازدارى قسمى از سعادت.

146- همه كارها تا آنجا زبون تقديرند كه تدبير دچار آفت گردد.

147- مردانگى مرد كامل نيست تا دين فهم باشد، و در زندگى ميانه روى كند، و بر ناگواريها كه آمدند صبر كند، و تلخى را از دوستانش گوارا داند.

148- پرسش شد كه مروت چيست؟ فرمود: كارى در نهان نكنى كه در عيان از آن شرمنده باشى.

149- استغفار با اصرار بر گناه خود گناهان تازه‏ايست. 150- معرفت خدائى كه ميپرستيد در دل جا دهيد تا عبادت بجوارح و اعضاء براى شما سودمند باشد.

151- آنكه دين را وسيله خوردن كند بهره‏اش از دين همانست كه بخورد.

152- فرمود: ايمان گفته ايست پسنديده، و كاريست كرده، و شناسائى است با خردها.

153- ايمان چهار پايه دارد، توكل بر خدا، واگذاردن كار بخدا، تسليم بامر خدا، و رضا بقضاى خدا، كفر هم چهار پايه دارد: شيفتگى، هراس خشم، و شهوت.

154- هر كه در دنيا زهد ورزد از خوارى آن بيتاب نگردد، و هر كه براى عزت آن رقابت نورزد خدايش بى‏هدايت خلق رهنما است، و بى‏تعليم او را بياموزد، و حكمت را در دلش جاى دهد، و بر زبانش بگرداند.

155- خدا را بندها است كه با نهاد پاك با او معامله كردند و خدا درست از آنها قدردانى كرد و آنانند كه روز قيامت حسابشان پاك است، و چون در برابر او ايستند دفتر اعمالشان پر است از اسرارى كه با او در ميان نهاده‏اند.

156- اخلاق خود را رام خوبيها كنيد، و ببزرگواريهاشان بكشانيد و خود را ببرد بارى عادت دهيد، و بر خود و بديگران احسان كنيد. بدان چه وسيله سپاس بر شما است و با مردم بسيار خرده‏گيرى نكنيد، و قدر خود را بالا بريد بوسيله كناره‏گيرى از كارهاى پست، توان ناتوان را حفظ كنيد ب‏آبروى خود و كمك باو هنگامى كه نداريد از خود آنچه را بشما اميد داشته باو بدهيد، از آنچه در غياب شما است پر بحث و كاوش نكنيد تا غائب از شما بيشتر گردد (تا غائب پيش شما بزرگ شود «خ ل)» خود را از دروغ نگهداريد كه از پست‏پايه‏ترين اخلاق است و نوعى از دشنام است، و طورى از پستى، و خود را بچشم بهم نهادن از وارسى كامل امورى ارجمند داريد.

157- موعد مقرر مرگ خود بهترين دژ است. زيرا هيچ كس نيست جز اينكه بهمراه او از طرف خدا نگهبانها است كه او را نگه مى‏دارند از اينكه در چاه افتد، و يا ديوار بر سرش فرو ريزد، و يا درنده‏اش آسيب رساند، و چون مرگ او برسد او را در برابر مرگش رها سازند.

باب آنچه از امام حسن مجتبى (ع) روايت شده‏

بنام خداوند بخشاينده مهربان

از امام سبط تقى ابى محمد حسن بن على (ع) در گفتارهاى طولانى راجع باين معانى رواياتى است كه در پاسخ پرسشهائى كه امير المؤمنين (ع) يا ديگرى از آن حضرت كرده در موضوع‏هاى مختلفه وارد شده.

اين سؤال و جواب مفصل‏

1- زهد چيست؟ رغبت بتقوى و بى‏رغبتى در دنيا، 2- حلم چيست؟ خشم فروخوردن و اختيار خود داشتن، 3- سداد چيست؟ دفع از زشتى بخوبى، 4- شرف چيست؟ احسان بقبيله و تبار و تحمل خسارت و جرم آنها، 5- نيرومندى چيست؟ دفاع از پناهنده و صبر در نبردها و اقدام هنگام سختى، 6- بزرگوارى چيست؟ اينست كه در غرامت عطابخشى و از جرم بگذرى، 7- مروت چيست؟ حفظ دين، عزت نفس، نرمش، وارسى كرد و كار، پرداخت حقوق و دوست‏يابى، 8- كرم چيست؟ بخشش پيش از خواهش، اطعام در قحطى، 9- دنائت چيست؟ خرد بينى و دريغ از اندك، 10- ناكسى چيست؟ كم‏بخشيدن و گفتار ناهنجار، 11- جوانمردى چيست؟ بخشش در خوشى و سختى، 12- بخل چيست؟ آنچه در كف دارى شرف بدانى و آنچه انفاق كنى تلف شمارى، 13- برادرى چيست؟ همراهى در سختى و خوشى، 14- ترس چيست؟ دليرى بر دوست و گريز از دشمن،

15- ثروتمندى چيست؟ رضاى بقسمت هر چه كم هم باشد 16- فقر چيست! آزمندى بهر چيز، 17- جود چيست؟ بخشش دسترنج، 18- كرم چيست؟ خوددارى در سختى و خوشى، 19- دليرى چيست؟ هم نبردى با پهلوانان، 20- مناعت چيست؟ سخت جنگيدن و ستيزه با غالب‏ترين مردم، 21- ذل چيست؟ هراس از راستى و حقيقت، 22- كج‏خوئى چيست؟ مبارزه با فرمانده خود و با كسى كه ميتواند بتو زيان رساند، 23- بزرگى چيست؟ آوردن خوب و ترك زشت، 24- استوارى چيست؟ آرامى با دوام و نرمى با واليان و ملاحظه از همه مردم، 25- شرافت چيست؟ موافقت با دوستان و حفظ همسايگان، 26- بى‏بهرگى چيست؟ از دست دادن بهره‏اى كه بتو ميدهند 27- سفاهت چيست؟ بپستى گرائيدن و با گمراهان نشستن، 28- درماندگى و عجز در كلام چيست؟ بازى كردن با ريش و لكنت هنگام سخن، 29- شجاعت چيست؟ هم نبردى با پهلوانان و پايدارى در نبرد، 30- كلفت چيست؟ سخن در چيزى كه بتو مربوط نيست، 31- سفاه چيست؟ نابخردى در مال و زبون كردن آبرو، 32- ناكسى چيست؟ خوشگذرانى و بى‏اعتنائى بهمسر.

از سخنان حكيمانه آن حضرت‏

أيا مردم راستش اينست كه هر كه براى خدا اخلاص ورزيد و فرموده او را (قرآن) راهنماى خود گرفت بروشى كه درست‏تر است رهبر ده و خدايش براى رشاد توفيق داده و بعاقبت خوش كمك كرده زيرا پناهنده بخدا آسوده و محفوظ است و دشمنش ترسان و بى‏ياور خدا را واپائيد با ذكر بسيار، از خدا بترسيد بوسيله تقوى و بخدا نزديك شويد بطاعت كه او نزديك است و پاسخ‏گو، خدا تبارك و تعالى فرموده (182- البقره) و هر گاه بندگانم تو را از من پرسند راستى من نزديكم و دعاى هر داعى را اجابت كنم هر وقت مرا دعا كند، بايد از من اجابت خواهند و بمن گروند تا شايد براه درست در آيند پس از خدا اجابت خواهيد و باو گرويد زيرا سزاوار است كسى كه بزرگى خدا را دانست خود را بزرگ شمارد زيرا بزرگى كسانى كه عظمت. خدا را دانستند اينست كه تواضع كنند و عزت آنها كه جلال خدا را شناختند اينست كه برايش زبونى كنند و سلامت آنها كه دانستند خدا چه قدرتى دارد اينست كه باو تسليم شوند و خود را گم نكنند پس از معرفت، و گمراه نشوند پس از هدايت، بيقين بدانيد كه شما هرگز تقوى را نفهميد تا وصف هدايت را بفهميد و هرگز به پيمان قرآن نچسبيد تا آنها كه كنارش گذاشتند بشناسيد، و آن را بحق نخوانيد تا آنها كه تحريفش كردند بشناسيد. هر گاه اين را فهميديد بدعت و زورگوئى را ميفهميد و هم دروغ بر خدا و تحريف را، و ميفهميد آنكه سقوط كرد چگونه سقوط كرد و آنان كه نميدانند شما را بنادانى نكشانند، آن را از اهلش خواهش كنيد كه آنان مخصوصان بنور بخشيند، و از آنها بايد پرتو گرفت، و امامانى هستند كه بايد پيرويشان كرد. زندگى دانش و نابودى جهل بدانها است، و آنهايند كه حلمشان شما را بجهل ديگران خبر ميدهد، و خموشيشان دليل گفتارشان است، و ظاهرشان نشانه باطنشان، با حق مخالف نيستند، و در آن اختلاف ندارند، و از خداوند در باره آنها روشى مقرر شده، و حكم خدا در باره آنها امضاى گرديده، راستى در اين مطلب يادآوريست براى يادآوران، و چون آن را شنيديد درست تعقل كنيد، و بمحض روايت آن اكتفاء نكنيد، زيرا راويان كتاب بسيارند. و رعايت‏كننده‏هاى آن كميابند، و اللَّه المستعان.

پاسخ آن حضرت از مسائلى كه از وى پرسيدند.

در ضمن خبر مفصلى كه اندازه نياز آن را نقل كرديم معاويه مرد ناشناسى را فرستاد تا مسائلى را از امير المؤمنين (ع) بپرسد كه پادشاه روم از او پرسيده بود، و چون آن مرد بكوفه آمد با امير المؤمنين صحبت كرد حضرت او را ناشناس تشخيص داد، و از او بازجوئى كرد، و او هم بحقيقت حال اعتراف كرد، امير المؤمنين (ع) فرمود: خدا زاده هند جگر خوار را بكشد چه اندازه خود و همراهانش گمراهند، خدا او را بكشد كنيزى را آزاد كرد و چه خوب بود كه او را بزناشوئى ميگرفت: ميان من و اين امت خدا حكم باشد از من قطع رحم كردند و مقام بزرگ مرا كوچك كردند، و دوران مرا ضايع كردند.

بعد فرمود حسن و حسين و محمد را نزد من بياوريد، آنها را خواستند و فرمود اى برادر شامى اين دو فرزند رسول خدايند و اين فرزند من از هر كدام خواهى مسائل خود را بپرس. آن شامى گفت از اين (يعنى حسن) ميپرسم سپس چنين آغاز پرسش كرد:

ميان حق و باطل چند است؟ ميان آسمان و زمين چند فاصله است؟ ميان مشرق و مغرب چند است؟ اين لكه بى‏نورى كه در ماه است چيست؟ قوس و قزح چيست؟ كهكشان چيست؟ نخست آبى كه بر روى زمين روان شد كدامست؟ نخست چيزى كه بر روى زمين بجنبش در آمد چيست؟ آن چشمه كه ارواح مؤمنان و مشركان بدان مأوى كنند كدام است؟ مؤنث چيست؟ و آن ده چيزى كه هر كدام از ديگرى سخت‏ترند چيست؟

امام حسن (ع) فرمود: اى برادر شامى ميان حق و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه بچشم خود بينى حق است، و با گوش خود بيهوده و ناحق بسيار بشنوى. ميان آسمان و زمين باندازه دعاى ستمديده و مد بصر فاصله است، و هر كه جز آن گويد، او را تكذيب كن.

ميان مشرق و مغرب يك روز پيوست حركت خورشيد است. نگاه كن بخورشيد كه برآيد، و ب‏آن نگر كه غروب كند هر كه جز آن گويد دروغگو شمارش.

و اما اين كهكشان همان شكافهاى آسمانست كه محل نزول آب سيل آسا بوده‏اند در طوفان نوح (ع) و اما قوس و قزح مگو قزح زيرا قزح شيطانست ولى آن قوس اللَّه است و امان از غرق است.

و اما لكه سياه روى ماه راستى كه نور ماه بمانند نور آفتاب بوده و خدايش محو و تاريك كرده و در قرآنش فرموده (12- الاسراء) آيت شب را محو كرديم و آيت روز را بينا و روشن ساختيم.

و اما نخست چيزى كه بروى زمين روان و عيان شد وادى دلس بود (يعنى وادى ظلمت) و اول چيزى كه روى زمين جنبيد درخت خرما بود، و اما چشمه‏اى كه ارواح مؤمنان در آن مأوى كنند چشمه‏ايست بنام سلمى، و اما آن چشمه‏اى كه ارواح كفار در آن مأوى گيرند

چشمه‏ايست بنام برهوت.

و اما مؤنث آن آدمى است كه معلوم نيست زنست يا مرد است تا هنگام بلوغ در انتظار بايد ماند اگر زنست پستان برآورد و اگر مرد است ريش درآورد، و اگر اين نشانه‏ها عيان نشد باو گفته شود بديوار بشاشد اگر شاش او بديوار رسد مرد است، و اگر واپس رود چون شاش شتر زنست.

اما آن ده چيز كه از يك ديگر سختترند، سخت‏تر چيزى كه خدا آفريده سنك است، و سخت‏تر از سنك آهن است، و سختتر از آهن آتش است، و سختتر از آتش آبست، و سختتر از آب ابر است، و سختتر از ابر باد است، و سختتر از باد ملك است، و سختتر از ملك ملك الموتست، و سختتر از او مرگ است، و سختتر از مرگ فرمان خدا است.

شامى گفت من گواهى ميدهم كه تو پسر رسول خدائى و باينكه على (ع) وصى محمد است، سپس اين جواب را نوشت و براى معاويه برد، و او براى پادشاه روم فرستاد (در تواريخ عرب روميان را بنى الاصفر گويند) و چون بدست او رسيد گفت من معتقدم كه اين جواب از معاويه نيست و اين جواب جز از معدن نبوت نيست.

سخن آن حضرت در باره استطاعت‏

حسن بن ابى حسن بصرى بامام ابى محمد حسن بن على (ع) نامه نوشت كه: شما گروه بنى هاشم فلك جاريه و لجج غامره و اعلام نيره شاهره‏ايد و چون كشتى نوح باشيد كه مؤمنان در آن نشستند و مسلمانان در آن نجات يافتند، يا ابن رسول اللَّه من بشما اين نامه را نوشتم چون در معنى قدر اختلاف داريم، و در موضوع استطاعت سر گردانيم بما خبر ده از آنچه عقيده تو و عقيده پدران تو است (ع). زيرا شما از علم خدا آموختيد، و شما حجت بر مردم و خدا حجت بر شما است، و نژادى هستيد كه از يك ديگر باشيد، و خدا شنوا و دانا است امام حسن باو چنين پاسخ داد:

بنام خداوند بخشاينده مهربان نامه‏ات بمن رسيد و اگر سرگردانى خودت و سرگردانى كسانى كه پيش از تو درگذشتند نبود من تو را از اين موضوع خبر نميدادم اما بعد هر كه بقدر در خوب و بدش ايمان ندارد و معتقد نيست كه خداوند آن را ميداند محققا كافر است، و هر كه گناهان را بخدا حواله ميدهد و كار او ميداند محققا فاجر و نابكار است. راستش خدا بزور اطاعت نشود، و در نافرمانى مغلوب نشده است، و دست از مردم نكشيده، و آنها را سر خود و مهمل رها نكرده كه سر خود باشند، بلكه او است مالك هر آنچه ب‏آنها داده، و قادر بر هر چه آنها را بدان توانا كرده. بلكه ب‏آنها فرمان داده تا باختيار خودشان آن را بپذيرند، و نهيشان كرده تا باختيار خود در حذر باشند. پس اگر سر بفرمان او نهند مانعى در ميان ندارند، و اگر بنافرمانى گرايند و خدا خواهد بر آنها منت نهد و جلو آنها را بگيرد ميتواند، و اگر هم نگرفت خداوند آنان را بزور بر آن وارد نكرده، و آنها را اكراه ننموده، بلكه باز هم ب‏آنها منت نهاده كه آنها را بينا كرده و معرفت داده، و بر حذر ساخته و امر كرده و نهى كرده آنها را بطبع وادار بر اجراء فرمانش نساخته بمانند فرشته‏ها، و بر آنچه هم از آن نهيشان كرده اجبار نكرده، از آن خدا است حجت رسا، و اگر خواهد همه را بحق رساند وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏.

يك پند

اى بنده‏هاى خدا بدانيد براستى كه خدا شما را بيهوده نيافريده، و سر خود رها نكرده، عمر شما را نوشته و روزى شما را ميانتان قسمت كرده تا هر خردمندى اندازه خود را بداند، و بفهمد كه هر چه برايش مقدر است باو ميرسد، و هر چه از آنش نيست باو نخواهد رسيد، خدا خرج دنياى شما را كفايت كرده، و شماها را براى پرستش فراغت بخشيده، و بشكرگزارى تشويق كرده، و ذكر و نماز را بر شما واجب كرده، و تقوى را بشما سفارش كرده، و آن را نهايت رضايتمندى خود مقرر ساخته، تقوى باب هر توبه و سر هر حكمت و شرف هر كردار است. هر كه از متقيان كامياب شد بسبب تقوى كامياب گشته، و خداوند تبارك و تعالى فرمايد (32- النبأ) راستى براى متقين مقام شايانى است- و نيز فرموده (61- الزمر) و خدا پرهيزكاران را در مقام شايان خود نجات بخشد، نه بدى بدانها رسد و نه غمى دارند.

اى بنده‏هاى خدا از خدا بپرهيزيد و بدانيد كه هر كه از خدا بپرهيزد خدايش از فتنها و آزمايشها نيكو برآورد، و در كارش موفق سازد، و راه حق را برايش آماده كند، و حجت او را پيروز گرداند، و رويش را سفيد كند، و دلخواهش را باو عطا كند، بهمراه آنان كه خدا بر آنها نعمت داده از پيمبران و صديقان و شهيدان و نيكان و چه خوب رفيقانى باشند.

خطبه آن حضرت پس از قبول صلح هنگامى كه معاويه باو گفت فضل ما را ياد كن‏

خدا را سپاس نمود و ستايش كرد، و صلوات بر محمد پيغمبر و خاندانش فرستاد، و سپس فرمود:

هر كه مرا ميشناسد، ميشناسد و هر كه نميشناسد بداند منم حسن زاده رسول خدا (ص)، منم زاده بشير و نذير، منم زاده برگزيده برسالت، منم زاده آنكه فرشته‏ها بر او رحمت فرستند، منم زاده آنكه امت باو شرافت يافتند، منم زاده آنكه جبرئيل از طرف خدا نزد او سفير بود، منم زاده آنكه برحمت براى جهانيان مبعوث شد (ص). معاويه نتوانست دشمنى و حسد خود را نهان دارد گفت: يا حسن اكنون خرماى تازه را براى ما وصف كن، در پاسخش فرمود: آرى اى معاويه بادش آبستن كند، و خورشيدش بدمد، و ماهش رنگ‏آميزى كند، و گرمايش بپزد، و شبش خنك سازد. سپس سر سخن خود رفت و فرمود: منم پسر مستجاب الدعوه منم پسر آنكه نسبت بپروردگارش چون نزديكى دو سر كمان بود و يا نزديكتر، منم پسر شفيع مطاع، منم پسر مكه و منى، منم پسر آنكه قريش بزور تسليم او شد، منم پسر آنكه هر كه پيرو او باشد سعادتمند است و هر كه او را رها كند بدبخت است، منم پسر آنكه همه زمين برايش مسجد و پاك‏كننده شده، منم پسر آنكه اخبار آسمانها براى او پياپى مى‏آمد، منم فرزند آنها كه خداوند پليدى را از آنها برده، (آنها را خوب پاكيزه كرده، معاويه گفت اى حسن بگمانم باز دلت خلافت ميخواهد؟

در پاسخ فرمود: واى بر تو اى معاويه همانا خلافت حق كسى است كه بروش رسول خدا (ص) برود و بطاعت خدا عمل كند و بجان خودم كه ما اعلام هدايت و چراغگاه تقوى هستيم، ولى تو اى معاويه از كسانى باشى كه سنت را از ميان برند، و بدعت را زنده كنند و بنده‏هاى خدا را ببردگى گيرند، و دين خدا را بازيچه دانند، و آنچه تو در آنى از ميان برود و گم شود تو اندكى زنده بمانى و عقوبتش بر تو بماند.

اى معاويه بخدا كه خداوند دو شهر آفريده يكى در مشرق و ديگرى در مغرب، و نامشان جابلقا و جابلسا است. بر مردم آنها پيغمبرى جز جد من رسول خدا (ص) مبعوث نيست. معاويه گفت يا ابا محمد از شب قدر بما خبر بده فرمود: آرى از اين گونه بپرس. آرى خداوند از آسمان هفت آفريده و از زمين هفت و جن از هفت و انس از هفت، و بايد شب قدر را از شب بيست و سوم تا شب بيست و هفتم جست، و سپس بر خاست (ع).

آنچه در اين معانى بلفظ مختصر از آن حضرت روايت شده‏

1- هيچ مردمى با هم مشورت نكنند جز اينكه بدرستى رهبرى شوند. 2- پستى و ناكسى اينست كه شكر نعمت نكنى. 3- بيكى از فرزندانش فرمود اى پسر جانم با احدى برادرى مكن تا بدانى كجاها ميرود و كجاها مى‏آيد، و چه ريشه‏اى دارد، و چون خوب از حالش آگاه شدى و معاشرتش را پسنديدى با او برادرى كن بشرط اينكه از لغزش گذشت باشد و در تنگى مواسات باشد. 4- چون پيروز در طلب مكوش و چون تسليم شده بقدر اعتماد مكن، براستى طلب فزونى روزى از سنت است، و آرامى در طلب روزى از عفت است، عفت مانع روزى نيست. و حرص جالب زيادى نيست، روزى بقسمت است، و بكار بردن حرص بكار بردن گناه است. 5- خويش كسى است كه دوستيش نزديك كرده و گر چه نژادش دور است، و بيگانه كسيست كه از دوستى بدور است و گر چه نژادش نزديك باشد، چيزى از دست به تن نزديكتر نيست، و راستى كه دست بشكند و معيوب شود پس آن را ببرند و جدا كنند. 6- هر كه اعتماد دارد كه هر چه خدا برايش پيش آورد خوبست آرزو نميكند در غير حالى باشد كه خدا برايش اختيار كرده. 7- خيرى كه شر ندارد شكر با نعمت است و صبر بر ناگوار. 8- بمردى كه از بيمارى به شده بود فرمود: خدا يادت كرد يادش كن، و از تو گذشت شكرش كن. 9- ننگ كشيدن آسانتر از دوزخ رفتن است. 10- هنگام صلح با معاويه فرمود: بخدا ما از اهل شام برنگشتيم با سلامت دلها، و صبر در برابر دشمن، پس سلامت ما بدشمنى مبدل شده بود و صبر ببيتابى. شما مردم اهل كوفه جنك صفين را كه آغاز كرديد. در حالى كه دين خود را بر دنياى خود مقدم ميدانستيد، و اكنون دنياتان را بر دينتان مقدم ميداريد. 11- من كسى را نديدم جز اينكه ميان خود و پروردگارش خردمندى ندارد. 12- باو گفته شد شما در بزرگى قرار داريد؟ در پاسخ فرمود بلكه در من عزت است. خدا فرمايد (8- المنافقون) عزت از آن خدا است و از آن رسولش و از آن مؤمنان. 13- در وصف يك برادر خوب خود فرموده است: از همه مردم بچشمم بزرگتر بود و سره بزرگوارى او در چشم من كوچكى دنيا بود در چشم او، از تحكم نادانى بدر بود، دست دراز نميكرد مگر در مورد اعتماد براى يك سودى، نه شكايتى داشت و نه خشم و نه دلتنگى، بيشتر عمرش خموش بود، و چون لب بسخن ميگشود بر همه گوينده‏ها چيره بود، نزار و لاغراندام بود و بهنگام نبرد شيرى درنده مينمود، چون با دانشمندان انجمن داشت بشنيدن شيفته‏تر بود تا گفتن، بهنگام ضرورت سخن سكوت خود را ميشكست، شيوه داشت كه نگويد آنچه را نميكند و بكند آنچه را نگويد، چون در برابر دو كار قرار ميگرفت كه نميدانست كدام خدا پسندتر است آن را در نظر ميگرفت كه پسند نفسش نبود، هيچ كس را بكارى كه ميتوان از آن عذرى آورد سرزنش نميكرد. 14- هر كه پيوسته بمسجد رود يكى از هشت فائده برد- آيه محكمه، دوستى دريافته، دانشى تازه، رحمتى مورد انتظار، سخنى كه راه راستش كشد يا از هلاكتش رهاند، ترك گناهان از شرم مردم، و ترس خدا. 15- پسرى او را روزى شد و قريش بمبارك بادش آمدند و گفتند: اين پهلوان بر تو مبارك باد.

فرمود: اين چه گفتاريست شايد پهلوان نباشد، جابر گفت يا بن رسول اللَّه چه بگوئيم؟ فرمود: چون خداوند بشما پسرى داد و براى مبارك‏باد او رفتيد بگوئيد: شكر بخشنده را باش، آنچه بتو بخشيده شده مبارك است خدايش بدوران جوانى رساند، و نيكى كردنش را بتو روزى كند. 16- از مروتش پرسيدند در پاسخ فرمود: دريغ بر دين، و اصلاح مال، و قيام بحقوق است. 17- راستى پرديدترين ديده‏ها آنست كه در خير نفوذ كند، و شنواترين گوشها آنكه يادآورى را بشنود و از آن سود برد، سالمترين دلها آنست كه از شبهه‏ها پاك باشد. 18- مردى از او خواست كه در او تفرسى كند يا پندش دهد فرمود: مبادا مرا مدح كنى زيرا من خود را بهتر ميشناسم، يا مرا دروغگو شمارى زيرا دروغگو رأى و عقيده ندارد، يا كسى را در بر من غيبت كنى، آن مرد گفت اجازه بده بر گردم، فرمود: آرى هر گاه بخواهى. 19- راستى هر كه عبادت خواهد براى آن خود را پاك و آماده كند، هر گاه مستحب بواجب زيان رساند آنها را ترك كنيد، يقين پناهگاه سلامتى است، هر كه دورى سفر را بياد آرد آماده گردد، خردمند بكسى كه از او اندرز خواهد دغلى نكند، ميان شما موعظه پرده عزت‏طلبى است، دانش عذر دانشجويان را از ميان برده، هر كه در شتاب گرفتار است مهلت خواهد، و هر كه مهلت دارد بتأخير و تعلل گذراند. 20- اى بنده‏هاى خدا از خدا بپرهيزيد، و در طلب بكوشيده و در برابر گريز باشيد، و بعمل شتابيد پيش از نقمتهاى عمر برانداز و مرگ لذت ويران كن. زيرا نعمت دنيا پايدار نيست و از آسيبش آسودگى نه و از بديهايش جلوگيرى نيست، فريبى است حايل سعادت، و تكيه‏گاهى است خميده. اى بنده‏هاى خدا از عبرتها پند گيريد، و از اثر گذشته‏ها متوجه شويد. از نعمتخوارگى بازايستيد و بپندها سود بريد. خدا بس است كه نگهدار باشد و ياور، و قرآن بس است كه حجت باشد و خصم در محشر، و بهشت براى ثواب بس است، و دوزخ براى كيفر و شكنجه. 21- هر گاه يكى از شماها ببرادر خود برخورد بايد محل نور از پيشانى او را ببوسد (يعنى محل سجده). 22- روز عيد فطر بمردمى گذر كرد كه بازى ميكردند و ميخنديدند بالاى سرشان ايستاد و فرمود: راستى خدا ماه رمضان را ميدان مسابقه خلق خود ساخته است تا بوسيله طاعتش برضاى او سبقت گيرند.

مردمى پيش رفتند و كامياب شدند، و ديگران كوتاهى كردند و نوميد شدند، بسيار بسيار عجب است از خندان و بازيگر در امروز كه بنيكوكاران در آن ثواب دهند و بيهودگان در آن زيان برند. بخدا سوگند اگر پرده برگيرند بدانند كه نيكوكار اندر كار نيك خود است، و بدكار گرفتار بدكردارى خود است. سپس گذر كرد.

باب آنچه از امام حسين (ع) روايت شده‏

بنام خداوند بخشاينده مهربان

از امام تقى سبط شهيد حسين بن على (ع) روايات طولانى در اين معانى رسيده است‏

سخن آن حضرت در امر بمعروف و نهى از منكر

اين كلام از امير المؤمنين (ع) هم روايت شده أيا مردم از آنچه خدا بدان اولياء خود را پند داده پند گيريد مانند بد گفتن او از ملايان يهود آنجا كه ميفرمايد (66- المائده) چرا كه ربانيون و احبار آنان را از گفتار خلاف خود باز ندارند- و فرمايد (81- المائده) لعن شدند آن كسانى كه كافر شدند از بنى اسرائيل- تا فرمايد- چه بد است آنچه ميكنند- و همانا خداوند آنها را بدان نكوهش كرد براى آنكه مى‏ديدند از ستمكارانى كه ميان آنها بودند كار زشت و فساد، و آنها را از آن نهى نميكردند بطمع آنچه كه داشتند، و از ترس اينكه در محذور واقع شوند با اينكه خدا ميفرمايد: (47- المائده) از مردم نترسيد و از من بترسيد، و فرموده (72- التوبه) مردان و زنان مؤمن دوستان همديگرند، و امر بمعروف ميكنند و نهى از منكر- خدا بامر بمعروف و نهى از منكر بعنوان يك فريضه خود آغاز سخن كرده است. چه ميدانسته كه چون اين فريضه ادا شود و بر پا گردد همه فرائض از هموار و دشوار بر پا شوند، و اين براى آنست كه امر بمعروف و نهى از منكر دعوت باسلام است بهمراه رد مظالم، و مخالفت با ظالم، و قسمت كردن بيت المال، و غنائم و گرفتن زكاة از جاى خود، و صرفش در مورد خود. سپس شماها اى گروه نيرومند دسته‏اى هستيد معروف بدانش و نامور بخوبى و معروف بخيرخواهى، و بوسيله خدا در دل مردم مهابتى داريد، شرافتمند از شما حساب ميبرد، و ناتوان شما را گرامى ميدارد، و آنان كه همدرجه شمايند و بر آنها حق نعمتى نداريد شماها را بر خود ترجيح ميدهند، شما واسطه حوائجى هستيد كه بر خواستاران آنها ممتنع شدند، و بهيبت پادشاهان و ارجمندى اكابر در ميان راه گام برميداريد، آيا همه اينها براى اين نيست كه مردم بشما اميد دارند كه بحق خدا قيام كنيد، و اگر از بيشتر حق او كوتاه بيائيد بحق ائمه بى‏اعتنائى كرديد، و اما حق ناتوانها را ناديده گرفتيد، و با اينكه حق خود را كه بدان معتقديد طلب كنيد. شماها نه مالى در اين راه خرج كرديد و نه جانى را براى خدا كه آن را آفريده بمخاطره انداختيد، و نه براى رضاى خدا با عشيره‏اى در افتاديد، شماها بدرگاه خدا آرزوى بهشت او را داريد، و همجوارى رسولان او و امان از عذاب او را، اى كسانى كه اين آرزوها را بدرگاه خدا داريد من ميترسم كه يك انتقامى از خدا بر شما فرود آيد. زيرا شماها بيك مقامى از كرامت خدا رسيديد كه بدان برترى داريد بر ديگران. بندگان مؤمن بخدا فراوانند و مردم آنها را گرامى نمى‏دارند، و شماها بخاطر خدا در ميان مردم ارجمند هستيد و بچشم خود ملاحظه ميكنيد كه پيمانهاى خدا شكسته شده، و شما هراس نميكنيد با آنكه براى يك نقض تعهد پدران خود بهراس مى‏يافتيد، در حالى كه تعهد رسول خدا (ص) خوار و بى‏مقدار شده، كورها و لالها و زمين‏گيرها در همه شهرها بى‏سرپرست ماندند، و بر آنها ترحم نميشود، شما باندازه مقام خود و در خور مسئوليت خود كار نميكنيد، و نه بكسى هم كه آن كار را ميكند خضوع داريد، و بمسامحه و سازش با ظالمان خود را آسوده ميداريد.

همه اينها همانست كه خداوند شما را بدان فرمان داده از جلوگيرى و بازداشتن دسته جمعى، و شما از آن غافليد، مصيبت بر شما از همه مردم بزرگتر است زيرا در حفظ مقام بلند علمى دانشمندان و علماء مغلوب شديد (يعنى نتوانستيد مقام علماء خود را حفظ كنيد و ديگران را بر آن مقام چيره نموديد-) و كاش شما كوشش ميكرديد. اين براى آنست كه مجارى امور و احكام بدست دانشمندان و علماء بخدا است كه امين بر حلال و حرام او هستند، و بايد زمام امور بدست آنها باشد، و شمائيد كه اين مقام از شماها گرفته شده، و آن از شماها گرفته نشده مگر بواسطه تفرق شما از حق، و اختلاف شما در باره روش پيغمبر با وجود دليل روشن، و اگر شماها بر آزار شكيبا باشيد، و در راه خدا تحمل بخرج دهيد، زمام امور خدا بشماها برگردد و از طرف شماها اجراء شود، و شما مرجع كار مردم باشيد ولى شما خودتان ظلمه را در مقام خود جاى داديد، و امور حكومت خدا را ب‏آنها واگذاشتيد تا بشبهه كار كنند، و در شهوت و دلخواه خود پيش روند. آنان را بر اين مقام مسلط كرده گريز شماها از مرگ و خوش بودن شماها بزندگى دنيا كه از شما جدا خواهد شد. ناتوان را زير دست آنها كرديد برخى را برده و مقهور كنند و برخى را ناتوان يك لقمه نان و مغلوب نمايند مملكت را برأى خود زير و رو كنند و رسوائى هوسرانى را بر خود هموار سازند به پيروى از اشرار و دليرى بر خداى جبار، در هر شهرى خطيبى سخنور بر منبر دارند و همه كشور اسلامى زير پاى آنها است و دستشان در همه جا باز است، و مردم همه در اختيار آنهايند و هر دستى بر سر آنها زنند دفاع آن نتوانند، برخى زورگو و معاندند و بر ناتوانان بسختى يورش برند، و برخى فرمانروايند و بخدا و معاد عقيده ندارند شگفتا از اين وضع و چرا در شگفت نباشم كه زمين در تصرف مردى دغل و ستمكار است، و يا زكاة بگير نابكار، و يا حاكم بر مؤمنان كه ب‏آنها مهربان نيست و ترحمى ندارد، و خدا حاكم باد در آنچه ما كشمكش داريم، و او بحكم خود در موضوع اختلاف ما قضاوت كناد.

بار خدايا تو ميدانى كه آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در سلطنتى نيست، و بخواهش كالاى دنيا نيست ولى براى اينست كه دين تو را بر پا بينيم (بر گردانيم) و در بلادت اصلاح نمائيم، و ستم رسيده‏هاى از بنده‏هايت را آسوده خاطر كنيم، و بواجب و سنت و احكام تو عمل شود. شماها بايد ما را يارى كنيد، و بما حق بدهيد. نيروى ستمكاران بر سر شماها است، و آنها در خاموش كردن نور پيغمبر شما ميكوشند، و خدا ما را بس است، و بر او توكل داريم، و بدرگاه او باز گرديم. و سرانجام بسوى او است.

يك پند من شما را بتقوى از خدا سفارش ميكنم، و از ايام او شما را بر حذر ميدارم، و اعلامش و نشانه‏هايش را براى شما بلند ميكنم، گويا آنچه ترس دار است با ورودى هولناك و مقدمى ناآشنا و مزه‏اى تلخ رسيده است، و ميان شما و عمل حايل شده، شماها با تن سالم در مدت عمر خود شتاب كنيد بعمل كه گويا بناگهان بر شما شبيخون زند، و شما را از روى زمين بدرونش كشاند، و از بلنديش بگودال افكند، و از انس و آرامش بوحشت و تنهائى برد، و از فضا و روشنى آن بتاريكى، و از وسعت مكان بتنگنايش اندازد. آنجا كه نه بديدن خويشاوند روند، و نه از بيمارى عيادت شود. و نه بفرياد كسى پاسخ گويند، خدا ما را يارى دهد از هراسهاى اين روز، و ما و شما را نجات دهد از عقاب او، و براى ما و شما ثواب شايانش را واجب كند.

بندگان خدا اگر همين دنيا آخر زندگى شما بود و منزل نهائى سزاوار بود كه انسان در آن كارى كند كه غمهاى او را ببرد و او را از دنيا بكنار كشد و در خلاص از دنيا و گرفتاريش بكوشد. و چطور چنين نباشد كه انسان پس از اين جهان در گرو كار خويش است. و بپاى حسابش باز دارند، نه وزيرى دارد كه او را نگهدارد، و نه پشتيبانى كه از او دفاع كند، در اين روز است كه براى كسى سود ندهد كه ايمان آورد در صورتى كه در دنيا ايمان نداشته و يا كار خير در حال ايمان خود نكرده، بگو شما در انتظار باشيد كه ما هم منتظر هستيم، شما را بتقوى از خدا سفارش كنم زيرا خدا ضامن است كه هر كه تقوى داشته باشد او را از وضعى كه بد دارد بوضعى برد كه خوش دارد، و از آنجا كه گمان نبرد باو روزى رساند. مبادا تو از كسانى باشى كه بر گناه سائر بنده‏هاى خدايش نگرانيست و خودش از عقوبت گناهش آسوده خاطر است زيرا خدا در باره بهشتش گول نميخورد و آنچه نزد او است جز بطاعت او بدست نيايد ان شاء اللَّه.