ترجمه تحف العقول

ابو محمّد حسن بن عليّ بن الحسين حرّاني‏
مترجم : آية الله شيخ محمد باقر كمره‏اى (ره)
مصحح: على اكبر غفارى‏

- ۹ -


خدا را، خدا را، در ذريه پيغمبرتان مبادا ميان شما ستم بكشند در حالى كه بتوانيد از آنان دفاع كنيد.

خدا را، خدا را، در اصحاب پيغمبر خود كه بدعتى نگزاردند و بدعتگرى را پناه ندادند زيرا رسول خدا (ص) سفارش آنها را كرده و هر كدام را بدعت گذارند از ايشان لعنت كرده و بدعت‏گزار غير ايشان را هم لعنت كرده و هر كه بدعت‏گذاران را پناه دهد نيز لعنت نمود.

خدا را، خدا را، در باره زنان و كسانى كه زير دست و مملوك شمايند كه آخرين سخن نبى شما اين بود كه فرمود: شما را بدو ناتوان سفارش كنم زنان و مملوكان.

نماز، نماز، نماز در زمينه خدا از سرزنش هيچ سرزنش‏كننده مهراسيد تا هر كه قصد بد بشما دارد و يا بشما ستم روا دارد از شما باز دارد، و با مردم خوشزبان باشيد چنانچه خدا بشما فرموده، امر بمعروف و نهى از منكر را وانگذاريد تا بدان شما سرپرست يا زمامدار شما شوند و سپس دعا كنيد و اجابت نشود.

اى فرزندانم بر شما لازم است با هم پيوست كنيد و بهم بخشش كنيد و بسوى هم بشتابيد، مبادا از هم ببريد و بهم پشت كنيد و پراكنده شويد، و بنيكى و تقوى همدست باشيد و بگناه و تجاوز همدست نباشيد و از خدا بپرهيزيد كه خدا سخت كيفر است، خدا شما خانواده را حفظ كند و حرمت پيغمبرتان را در باره شما نگهدارد، شما را بخدا ميسپارم و بشما درود ميفرستم و رحمت و بركت خدا را، سپس پيوسته مى‏گفت لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ تا در گذشت.

برترى دادن آن حضرت دانش را

أيا مردم بدانيد كه كمال دين در طلب علم است و بكار بستن آن، و راستى كه دانش جستن بر شما از طلب مال لازم‏تر است زيرا مال دنيا ميان شما تقسيم است و براى شما ضمانت شده، دادگرى او را ميان شما قسمت كرده و بزودى وفا كند براى شما بدان. و دانش براى شما نزد أهلش ذخيره است و مأموريد بطلب علم از آنها، بدنبالش برويد و بدانيد كه مال بسيار دين را فاسد كند، دلها را سخت گرداند و علم بسيار توأم با عمل دين را اصلاح كند، و وسيله رفتن ببهشت باشد، و خرج كردن مال را بكاهد، و علم با خرج كردنش بيفزايد و خرج كردن علم اينست كه آن را در ميان حافظان و راويانش منتشر كنى، و بدانيد كه همراهى با دانش و پيروى از آن دينى است كه براى خدا با آن ديندارى شود، و طاعت آن موجب كسب كردارهاى نيك گردد، و بدكرداريها را از ميان ببرد و ذخيره مؤمنانست، و مايه سربلندى آنان در زندگى، و ياد بخير پس از مردن آنها، راستى علم صاحب فضائل بسياريست، سرش تواضع است، و چشمش بر كنارى از حسد، و گوشش فهم، و زبانش راستى، و حفظش بررسى، و دلش خوش بينى، و عقلش معرفت اسباب امور، و دستش رحمت، و همتش سلامت، و پايش ديدار دانشمندان، و حكمتش ورع، و قرارگاهش نجات، و جلودارش عافيت، و مركبش وفا، و سلاحش سخن نرم و دلنشين، و شمشيرش خشنودى و رضا، و كمانش مدارا، و قشونش گفتگو با دانشمندان، و مالش ادب و ذخيره‏اش اجتناب از گناهان، و توشه‏اش احسان كردن، و جايگاهش سازش و صلح، و رهنمايش هدايت و رفيقش صحبت با نيكان.

و كلمات قصارى در اين معانى كه از آن حضرت روايت شده‏

1- از گنجهاى بهشت است نيكى كردن و كار بى‏رياء و صبر بر مصيبتها و نهان كردن گرفتاريها (يعنى شكايت نكردن از آنها).

2- خوش خلقى بهترين همنشين است، عنوان دفتر مؤمن خوش خلقى است.

3- زاهد در دنيا كسى است كه حرام صبرش را ندزدد، و حلال از شكرش باز ندارد.

4- بعبد اللَّه بن عباس نوشت اما بعد راستى مرد شاد است بيافتن چيزى كه از دستش نخواهد رفت، و ناشاد است به از دست رفتن چيزى كه بدست نتواند آورد، بايد بدان چه از آخرت برسى شاد باشى و هر آنچه از آنت از دست رود افسوس خورى و هر چه از دنيا بدست آوردى بسيار بدان شاد نباش، و هر چه از آنت هم كه از دست رفت بر آن افسوس مخور، و بايد توجه تو در آن چرا كه پس از مرگ است باشد.

5- در ذم دنيا فرمود: آغازش رنج است و پايانش نيستى، حلالش حساب دارد و حرامش عقاب، هر كه در آن تندرست است آسوده و هر كه بيمار است پشيمان، هر كه توانگر شود بر آشوبد و هر كه مستمند گردد اندوه خورد، هر كه برايش بكوشد آن را نيابد، و هر كه از آن دست كشد نزدش آيد، هر كه بسويش چشم دوزد كورش نمايد و هر كه بدان بعبرت نظر كند بينايش سازد.

6- با دوستت آرام بيا كه بسا باشد كه روزى دشمنت شود، و با دشمنت آرام بيا كه بسا باشد كه روزى دوستت شود.

7- ثروتى چون خرد نيست و فقرى بدتر از نادانى.

8- ارزش هر مردى آن چيزيست كه خوب انجام دهد.

9- هيبت نوميدى آرد و شرم بى‏نصيبى، حكمت گمشده مؤمن است و بايد آن را بجويد اگر چه در دست بدان باشد.

10- اگر حاملين علم درستش حمل كنند خدايشان و فرشته‏ها و فرمانبرانش از مردم او را دوست دارند ولى علم را براى طلب دنيا خواستند و خدا آنان را دشمن داشت و پيش مردم موهون شدند.

11- بهترين عبادت صبر است و خاموشى و انتظار فرج.

12- گرفتاريها را نهايتى است كه بدان پايان يابند اگر بر سر يكى از شماها آمد تحمل كند و صبر كند تا بگذرد زيرا چاره‏جوئى در هنگام روى آوردن آنها سبب فزونى بدى آنها است.

13- بمالك أشتر فرمود: اى مالك اين سخن را از من حفظ كن و نگهدار، اى مالك كاهش دارد مردانگى كسى كه يقين او سست است، و هر كه طمع بخود راه دهد خوار شود، و هر كه سختى حال خود را فاش كند بخوارى تن داده و خود را زبون ساخته، هر كه راز خود را بديگرى باخته، و هر كه اختيارش بدست زبانش داده بهلاكت رسيده است، حرص شديد كشنده قدر و مقام است، هر كه بدو سو رو كند از هر دو بماند. بخل ننگ است، ترس كاستى است، ورع سپر است، شكر ثروت است، صبر شجاعت بينوا در شهر خود هم غريب است، ندارى زبان را لال ميكند، چه خوب قرينى است رضا، ادب حله‏هاى نوين است، پايه مرد بخرد او است و سينه‏اش گنجينه راز او است، پايدارى دورانديشى است، و انديشه آئينه پاكى است، حلم طبيعت فاضله است و صدقه داروئى مؤثر، هر كار كه مردم در اين جهان كنند در آن جهان بينند، عبرت پذيرى تدبير نيكى است و خوشروئى رام دوستى است.

14- نسبت صبر بايمان چون سر است بپيكر هر كه صبر ندارد ايمان ندارد.

15- شما اندر مهلتى هستيد كه دنبالش مرگ است و بهمراه شما آرزوئى است كه سنك راه كار آخرتست اين مهلت را غنيمت شماريد و بسوى مرگ شتابيد و آرزو را بكنار گذاريد و بكار آخرت پردازيد آيا خلاصى از مرگ هست؟ و پناهى هست؟ و راه گريزى هست؟ و گذرگاهى و معاذ و ملاذيست يا نه؟ تا كى و تا كى دروغ پردازيد؟!!!

16- شما را بتقوى از خدا سفارش كنم كه براى جوياى اميدوار پر ارزش است و براى گريزان پناهنده تكيه‏گاه است، تقوى را شعار دل سازيد و خدا را با اخلاص ياد كنيد تا بهترين زندگى را دريابيد و براه نجات برويد، بدنيا چون زاهد گذرنده نگاه كنيد كه مأوى كن پا بر جا را بيرون كند و خوشگذران آسوده را آسيب رساند، ب‏آنچه‏اش گذشته اميدى نيست و وضع آنچه‏اش آيد معلوم نيست تا انتظار آن كشيده شود، آسايشش بسختى گرايد و بقايش بفناء، شاديش بغم آميخته و بقاء در آن بستى و ناتوانى كشاند.

17- خود را بزرگ پنداشتن از زورگوئيست و زورگوئى از نازندگى است و نازندگى بخود از تكبر و راستى كه شيطان دشمن حاضريست و بيهوده را بشما وعده دهد. راستى مسلمان برادر مسلمانست همديگر را واننهيد و نام بد بر هم ننهيد زيرا احكام دين يكى است و راه آن راست است هر كه بدان عمل كند بمقصود رسد و هر كه از آن جدا شود نابود گردد و هر كه آن را وانهد از دين بدر شود. مسلمان در گفتار دروغگو نيست و خلف وعده نكند و اگر چيزى بدو سپارند خيانت نكند.

18- خرد دوست مؤمن است و بردبارى وزيرش و نرمش پدرش و خوشخوئى برادرش، خردمند را سه چيز بايد، قدر خود را بداند و زبانش را نگهدارد و زمانش را بشناسد. هلا بينوائى بلائيست و سخت‏تر از بينوائى بيمارى نيست و سخت‏تر از بيمارى تن بيمارى دل است، هلا راستى كه وسعت مال از نعمتها است و بهتر از آن تندرستى است و بهتر از تندرستى تقوى دل است.

19- مؤمن را سه ساعت است، ساعتى كه با پروردگارش راز گويد و ساعتى كه بحساب خود رسد و ساعتى كه بلذت حلال و خوب پردازد، خردمند را نرسد كه بسيج كند مگر براى سه كار، تحصيل معاش و گاهى براى معاد و يا درك لذت حلال.

20- چه بسيارند كه از احسان خدا غافلگيرند و چه بسيار كه از پرده پوشى بر آنان فريب خورند و چه بسيار كه بستايش خود فريفته شوند، خدا بنده را بچيزى مانند مهلت دادن باو گرفتار نكند خدا عز و جل فرمايد (178- آل عمران) همانا مهلتشان دهيم تا بر گنه بيفزايند. 21- بايد نياز بمردم و بى‏نيازى از آنها را در دل بپرورى، نياز را از

نظر خوش‏صحبتى و خوش برخوردى و بى‏نيازى را از نظر آبرومندى و عزت‏طلبى.

22- نه خشم كنيد و نه بخشم آريد، سلام را فاش كنيد و شيرين سخن باشيد.

23- كريم در مهرورزى نرم مى‏شود و لئيم از لطف سخت دل ميگردد.

24- آيا شما را از فقيه كامل خبر ندهم؟ آن كس است كه بمردم اجازه نافرمانى خدا ندهد و از رحمت خدايشان نوميد نسازد و از مكر خدايشان آسوده نكند و از قرآن رو به چيز ديگر نكند، عبادت بى‏فقه خوب نيست و علم بى‏تفكر خيرى ندارد، و قرآن خواندن بى‏تدبر خيرى ندارد.

25- راستى كه چون خدا مردم را در محشر گرد آورد يك جارچى ميان آنها جار كشد أيا مردم راستى نزديكترين شماها بخدا در اين روز ترسانترين شماها از او بوده است، محبوبترين شماها نزد او خوش‏كردارترين شماها است براى او، و بهترين شماها در مقام نزد او كسى است كه با شوق بثواب بيشتر كار كرده، و گراميترين شما بدرگاهش پرهيزكارترين شماها است.

26- در شگفتم از مردمى كه از خوراكى پرهيز كنند از ترس آزارش چرا از گناه پرهيز ندارند از ترس دوزخ، در شگفتم از آنها كه بنده‏ها را با مال خود ميخرند چرا آزاده‏ها را با احسان ب‏آنها نميخرند تا در دستشان آرند، سپس فرمود: راستى خير و شر را نميتوان فهميد مگر به مردم، اگر ميخواهى خير را بفهمى كار خير كن تا أهلش را بشناسى، و اگر ميخواهى شر را بفهمى كار بد كن تا أهلش را بشناسى.

27- همانا بر شما از دو چيز ميترسم، درازى آرزو، و پيروى هواى نفس، اما درازى آرزو آخرت را فراموش كند و أما پيروى از هواى نفس از حق باز دارد، مردى در بصره از او پرسيد در باره برادران فرمود: برادران دو دسته‏اند برادران مورد اعتماد و برادران خوش و بش برادران مورد اعتماد پناهگاه و بال و پر و أهل و مالند، و اگر نسبت ببرادرى وثوق دارى مال و كمك خود را از او دريغ مدار و با دوستش دوست باش و با دشمنش دشمن، رازش و عيبش را بپوش و خوبيش را آشكار كن بدان اى پرسنده كه آنان از كبريت احمر كميابترند، و اما برادران خوش و بش همان لذتى كه از آنان ميبرى دست از آن لذت بر مدار و بيش از آنشان هم توقع مدار و آنچه از خوش برخوردى و خوش زبانى بتو دهند تو هم ب‏آنها بده.

28- با دشمن دوستت دوست مشو تا بدوستت دشمنى كرده باشى.

29- بصرف شك از برادرت مبر و بى‏گله از او جدا مشو.

30- براى مسلمان شايد كه از رفاقت با سه كس سر بتابد، هرزه و نابخرد و دروغگو، اما هرزه كار خود را پيش تو بيارايد و خواهد كه بمانند او باشى و تو را در كار دين و معادت كمكى ندهد پس همراهى با او جفا و سخت دلى است و رفتن نزد او ننگ تو است و اما نابخرد تو را بخيرى واندارد و اميد نيست كه هر چه هم بكوشد بدى را از تو بگرداند، و بسا خواهد سودت رساند بزيانت كشد مرگش به از زنده بودنست و خموشيش به از گفتن و دوريش به از نزديك شدن. و اما دروغگو پس باوى زندگى بر تو گوارا نيست حديثت را بديگران برد و حديث ديگران را براى تو آورد تا داستانى را بپايان رساند داستان ديگرى بدنبالش كشاند تا آنجا كه راست هم كه گويد باور نشود، ميان مردم دشمنى افكند و كينه در سينه‏ها بكارد، از خدا بترسيد و خود را بپائيد.

31- باكى نيست كه با خردمند همصحبت باشى و اگر چه از كرمش بر نخورى ولى از خردش سود برى و از اخلاق بدش بپرهيز، از صحبت مرد كريم خود دارى مكن و اگر سودى از عقلش نبرى بخردت از كرمش بر خورى، و تا توانى از لئيم نابخرد بگريز.

32- صبر بر سه گونه است صبر بر مصيبت و صبر بر طاعت و صبر بر ترك معصيت.

33- هر كه تواند خود را از چهار چيز نگهدارد شايسته است كه هرگز بد نبيند، گفته شد كه آنها چه‏اند؟ فرمود شتاب و لجبازى و خود بينى و سستى.

34- كارها بر سه گونه است، واجبات و فضائل و معاصى هر واجبى بامر خدا و خواست او و رضاى او و علم و تقدير او است بنده آنها را بكار بندد از عذاب خدا بوسيله آن نجات يابد، و أما فضائل مورد امر حتمى خدا نيستند ولى بخواست او و رضاى او و بعلم و تقدير اويند بنده آنها را بكار بندد و ثواب برد، و اما معاصى مورد امر و مشيت خدا و رضاى او نيستند ولى بعلم او و تقدير اويند كه آنها را در وقت خود اندازه گرفته و بنده باختيار خود مرتكب آنها گردد و خدايش بر آنها عقاب كند زيرا او را از آنها نهى كرده و او باز نايستاده.

35- أيا مردم راستى خدا را در هر نعمتى كه داده حقى است هر كه ادا كند فزونش سازد و هر كه كوتاهى كند خود را در خطر زوال نعمت و تعجيل در عقوبت انداخته. بايد خدا شما را در باره نعمت هراسان بيند چونان كه در باره گناهان ترسان بيند.

36- هر كه دست تنك شد و نپنداشت كه اين از لطف خدا است باو يك آرزو را ضايع كرده و هر كه وسعت در مال يافت و نپندارد كه اين يك غافلگيرى از خدا است نسبت باو در جاى ترسناكى آسوده مانده.

37- أيا مردم از خدا يقين خواهش كنيد و روى بعافيت آريد زيرا والاترين نعمت عافيت است و خوبترين چيزى كه پايدار در دل است يقين باشد. مغبون آن كس است كه زيان دينى دارد و رشك بر آن كس بايد برد كه يقين خوب دارد. 38- مردى مزه ايمان نچشد تا بداند آنچه بايدش رسيد از وى خطا نكند و آنچه از وى خطا كند نبايدش كه برسد.

39- مؤمن بچيزى گرفتار نشود كه از حرمان از سه خصلت بر او سخت‏تر باشد، گفته شد كه آنها چه‏اند؟ فرموده همراهى با هر چه دارد و حق دادن از طرف خود بديگران، ياد خدا در هر حال، مقصودم كلمه سبحان اللَّه و الحمد نيست بلكه ذكر و ياد خدا در مورد حلال و ياد خدا در مورد آنچه بر او حرام كرده.

40- هر كه در دنيا بدان چه او را بس است راضى باشد كمتر چيزى كه در آن هست او را بس است و هر كه بدان چه او را بس راضى است راضى نيست در دنيا چيزى نيست كه او را بس باشد.

41- مردن نه خوار شدن، و خود دارى نه خود باختن، عمر دو روز است روزى خوش و روزى ناخوش در خوشى مستى مكن و در ناخوشى غم مخور، تو در هر دوشان آزمايش ميشوى.

42- بهر كه خواهى احسان كن تا اسير تو باشد.

43- مؤمن چاپلوس و حسود نيست مگر در طلب دانش.

44- اركان كفر چهارند، شيفته بودن و هراسيدن و دل پرى و خشم.

45- صبر كليد دريافتن است، و كاميابى بدنبال صبر است، و براى هر طالب حاجتى وقتى است كه تقدير آن را ميجنباند.

46- زبان ترازوئى است كه نادانى آن را سبك ميكند و خردش سنگين ميسازد.

47- هر كه بناحق شفاى دل و دل خنكى جويد خدا بحق تلخى خوارى باو چشاند، خدا دشمن آنچه است كه بد دارد.

48- سرگردان نشود كسى كه خير انديشد يا جويد و پشيمان نشود كسى كه در كار خود مشورت كند.

49- بلاد بحب وطن آبادند.

50- سه‏اند كه هر كه مواظبت كند خوش بخت شود، چون نعمتى پديد آيدت خدا را سپاس‏گزار و چون روزيت دير رسد از خدا آمرزش جو و چون سختى بينى بسيار بگو لا حول و لا قوة الا باللَّه.

51- دانش سه باشد، مسأله دانى براى دين و پزشكى براى تن و نحو براى زبان.

52- حق خدا در تنگدستى رضايتمنديست و صبر. و حقش در فراخ‏دستى حمد است و شكر.

53- خطا نكردن از توبه كردن آسانتر است چه بسيار شهوت يك ساعت كه غم درازى را بدنبال دارد، مرگ رسوائى دنيا است و براى دلدارى در آن شادى باقى نگذاشته و نه براى خردمندى لذتى.

54- دانش جلودار است و كردار راننده و نفس اماره سركش و غير منقاد.

55- در آنچه نااميدى اميدوارتر باش از آنچه بدان اميد دارى زيرا موسى رفت تا آتش براى خاندانش بر گيرد خدا با او سخن گفت پيغمبر برگشت، ملكه سبا رفت در بر سليمان مسلمان شد، جادوگران فرعون رفتند در بر او عزيز شوند و مؤمن برگشتند.

56- مردم باميران خود ماننده‏ترند تا بپدران خود.

57- أيا مردم خردمند نيست كسى كه دل‏گير شود از گفتار ناحق در باره او و فرزانه نيست كسى كه ستايش نادان را بر خود بپسندد، مردم فرزندان آنچه‏اند كه خوب عمل كنند و ارزش هر مردى همانست كه خوب عمل كند، عالمانه سخن گوئيد تا قدر شما ظاهر شود.

58- خدا رحمت كناد مردى را كه پروردگارش را در نظر دارد و از گناهش دست بردارد و با هواى نفسش مبارزه كند و آرزو را دروغ شمارد و خود را با تقوى مهار كند، و از ترس پروردگارش لجام كند، و آن را با مهارش بطاعت كشد، و با لجامش از معصيت بعقب كشد، ديده بمعاد دوزد و هر آن در انتظار مرگ باشد پيوسته در فكر باشد و بيخوابى شب را طولانى كند، از دنيا دل بركند و براى ديگر سراى رنج برد، صبر را مركب راه نجات سازد و تقوى را آمادگى براى در گذشت و داروى درد دل، عبرت گيرد و بسنجد و از دنيا و مردم تنها شود، براى دين‏فهمى و درستى بياموزد، و دلش از ياد معاد سنگين بار باشد، بسترش را بر چيند و بالشش را بكنارى نهد، در آنچه در نزد خدا است رغبتش بزرك باشد و ترسش از خدا سخت باشد، كمتر از آنچه نهان دارد اظهار كند و كمتر از آنچه ميداند بگويد، آنانند كه سپرده‏هاى خدايند در بلادش و بوسيله آنان از بندگانش دفع بلاء كند اگر يكى از آنها بر خدا تعهدى كند خدا انجام دهد و آخر دعوتشان اينست كه الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.

59- روزى بنا بخردى سپرده شده و حرمان بخردمندى و بلاء بشكيبائى.

60- باشعث (بن قيس) فرمود بعنوان تسليت دادن او ببرادرش عبد الرحمن: اگر بيتابى كنى حق عبد الرحمن است كه ادا كردى و اگر صبر كنى حق خدا است كه ادا كردى، با اينكه اگر صبر كنى قضا بر تو روا شده و تو هم ستوده‏اى و اگر بيتابى كنى قضا بر تو روا شده و تو نكوهيده‏اى، اشعث گفت:

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، أمير المؤمنين (ع) فرمود: ميدانى تأويلش چيست؟ اشعث گفت تو پايان دانش و نهايت آنى فرمود: اما قولت انا للَّه اعتراف بملك خدا است و اما قولت إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ اعتراف بهلاكت خود است.

61- روزى سوار شد و جمعى بهمراهش پياده رفتند ب‏آنها فرمود: شما نميدانيد كه پياده روى بهمراه سواره مايه فساد دل سوار است و مايه خوارى پياده، برگرديد.

62- كارها بر سه گونه‏اند: كارى كه درستى آن بر تو روشن است پيروش باش و كارى كه گمراهى آن بر تو روشن است از آن كناره كن و كارى كه حكمش بر تو مشكل است بعالم مراجعه كن.

63- روزى جابر باو گفت چگونه صبح كردى يا أمير المؤمنين؟ در پاسخ فرمود كرديم بنعمت بيشمار خدا اندريم با گناهان فراوان خود، و ندانيم شكر خوبيهائى كه بما داده بكنيم يا زشتيهائى كه از ما پرده پوشى كرده؟!.

64- بعبد اللَّه بن عباس در تعزيت مرگ نوزادش فرمود: مصيبت ديگرى كه تو اجرش ببرى نزد من دوست‏تر است از مصيبت بر شخص خودت كه ثوابش را ديگرى برد، اجر از ان تو باد نه بخاطر تو باد و عزاء بتو نيكو باد نه از تو، و خدا بتو عوض او را بدهد چونان كه او را عوض از تو داده است.

65- باو عرض شد توبه نصوح چيست؟ در پاسخ فرمود: پشيمانى بدل و استغفار بزبان و عزم بر بازنگشتن بدان.

66- فرمود: راستى شما بنيروى خدا آفريده شديد و بزور پروريده شديد و در بر گورها خواهيد رفت و خاك خواهيد شد و تنها زنده ميشويد و بحساب شما رسيدگى مى‏شود، خدا رحمت كند بنده‏اى را كه گناه كه كرد اعتراف كند و بترسد و كار كند و برحذر شود و بشتابد، و عمر گذراند و متنبه شود و بازش دارند و باز گرفته شود و پاسخ گويد و باز گردد، و باز گردد و توبه كند و پيرو باشد و سر موئى خلاف نكند و بكاود در طلب و نجات يابد بگريز و پس اندازى بدست كند و نهادى پاك سازد، و آماده رستاخيز گردد، و توشه بر گيرد براى روز كوچ كردن، و براه خود رو كند و بوضع نياز و روز بينوائى متوجه باشد، و برك عيشى پيش فرستد براى خانه ابد خود پس خود را آماده كنيد آيا آنها كه در خرمى جوانيند انظار ديگرى جز دوران پيرى دارند؟

آنها كه در رنگ و روى تندرستند انتظارى جز بيمارى معمولى دارند؟ آنان كه در مهلت زندگيند انتظارى جز مرگ ناگهانى و درگيرى وفات و نزديكى مرگ دارند؟!.

67- بپرهيزيد از خدا پرهيز كردن كسى كه تنها دامن بكمر زده و در اين كار يگانه است، در ايام مهلت بگوشه‏اى خزيده و از ترس نگرانست و در كثرت مال نظر كرده و نيز در عاقبت شيرين صبر و انجام باز گشت، خدا براى انتقام و يارى بس است، بهشت براى ثواب و عطيه بس است، دوزخ براى شكنجه و كيفر بس است، قرآن خدا براى حجت و طرفيت بس است.

68- مردى از او در باره سنت و بدعت و فرقت و جماعت پرسيد. در پاسخ فرمود: اما سنت همان روش رسول خدا (ص) است، و اما بدعت هر چه بر خلاف آنست، و اما فرقت أهل باطل است و گر چه بسيار باشند، و اما جماعت أهل حقند و گر چه اندك باشند، و فرمود (ص) بنده خدا اميدوار نباشد جز بخدايش و نترسد جز از گناهش، و عالمى كه از او پرسند آنچه را نداند شرمش نيايد كه بگويد اللَّه اعلم، صبر از ايمان چون سر است از تن.

69- مردى گفتش بمن اندرز ده، فرمود: بتو سفارش كنم كه كار خير را هرگز بسيار مشمار و گناه خود را هر چه باشد كم مگير.

70- ديگرى بدو گفت مرا اندرز ده فرمود: خويش را تلقين بفقر و تنگدستى و نيز طول عمر منما.

71- براى دينداران نشانه‏ها است كه بدان شناخته شوند: راستگوئى، امانت پردازى، وفاء بعهد، صله ارحام، ترحم بر ناتوانان، كم در آميختن با زنان، بذل احسان، خوشخوئى، بردبارى كامل و پيروى از دانش و آنچه باعث نزديكى بخدا است، خوشا بر آنان و سرانجام خوبشان.

72- بنده آرزو دراز نكند جز اينكه آخرت را فراموش كند.

73- آدميزاده شبيه‏ترين چيزيست بترازو كه بنادانى سبك شود و بدانش سنگين گردد.

74- دشنام بمؤمن فسق است و جنك با او كفر است و احترام مالش چون احترام خونش است.

75- ببرادرت خون و مالت را بده و با دشمنت عدالت كن و انصاف و بهمه مردم خوشروئى و احسانت را بده بمردم سلام كن تا سلامت كنند.

76- آقاترين مردم در دنيا سخاوتمندانند و در آخرت پرهيزكاران.

77- دو چيز است چيزى كه در گذشته روزيم نشده و در آينده هم آرزويش را ندارم و چيزى كه اگر نيروى آسمان و زمين را جلب كنم تا وقتش نشود بدان نرسم پس براى كدام از اين دو عمرم را تمام كنم.

78- راستى چون مؤمن بنگرد عبرت برد و چون دم بندد ببنديشد و چون سخن كند ذكر گويد و چون توانگر شود شكر كند و چون در سختى افتد صبر كند او زود رضا و دير خشم است از خدا بكم راضى است و از بسيار هم بخشم نشود، با اراده خيرش بحد نيتش نرسد. نيت خير بسيار دارد و ببرخى از آن توفيق عمل يابد و افسوس ميخورد بر آنچه از كار خير كه از دستش رفته، منافق چون بنگرد سرگرم است و چون لب بندد در غفلت است و چون سخنى گويد هرزه درآيد و چون توانگر شود سركش باشد و چون بسختى افتد زبون گردد، زود خشم و دير رضا است از كم خدا بخشم آيد و بسيارش هم خشنود نسازد قصد شر فراوان دارد و برخى از آن را بكار تواند بست و افسوس ميخورد كه چرا فلان كار بد را نكرده.

79- دنيا و آخرت دو دشمن با هم جنگنده‏اند و دو راه از هم جدا هر كه دنيا را دوست دارد و بدنبال او رود دشمن آخرتست و با آن در ستيز است مثل آنها مثل مشرق و مغربست و هر كه ميان آن دو رود بيكى نزديك نشود جز اينكه بهمان اندازه از ديگرى دور شود.

80- هر كه از وعيد بترسد دور بدو نزديك شود، و هر كه از قوت دنيا سير نشود هر چه جمع كند او را بس نباشد، هر كه براى دنيا بكوشد از دستش برود و هر كه از آن دست كشد نزدش آيد، همانا دنيا سايه‏ايست كه تا مدت مقررى دراز است، خدا رحمت كند بنده‏اى را كه سخن حكيمانه را بشنود و بدل سپارد، و براه راست كه دعوت شد بدان گرايد، و دست بدامن نجاتبخش رهبرى زند و نجات يابد، خوبى پيش دارد، و كار خوب كند، ذخيره‏اى پيش فرستد و از محذور كناره گيرد، تيرى بنشان زند [و عوض پيش دهد ]با هواى نفسش مبارزه كند و آرزوى بيجا را بكنار نهد، صبر را مركب نجات كند و تقوى را ساز و برك وفات، براه روشن و جاده معلوم بچسبد و مهلت را غنيمت شمارد و بمرگ و امادگيش پيشدستى كند و از كردار خوب توشه بردارد.

81- بمردى فرمود: شما چگونه‏ايد؟ گفت: اميدواريم و بيمناك فرمود: هر كه بچيزى اميد دارد جوياى آنست و هر كه از چيزى ترسد از آن گريزد، من نميدانم ترس مرديكه شهوتى بر او رخ دهد و دست از آن برندارد چه مفهومى دارد؟ و نميدانم اميد مردى كه بلائى بر او فرود آيد و بر آن صبر نكند چه اميديست؟.

82- بعباية بن ربعى در پاسخ اين سؤال كه استطاعتى كه ما بدان برخيزيم و بنشينيم و كار كنيم چيست؟ فرمود تو از استطاعت پرسش كردى آيا بى‏نظر خدا آن را دارى يا بهمراه خدا؟ عبايه جوابى نداد و امير المؤمنين (ع) فرمود: اگر بگوئى بهمراه خدا آن را دارى تو را ميكشم (چون شرك است) و اگر بگوئى در برابر خدا آن را دارى تو را ميكشم (چون انكار خدا است) عبايه گفت: پس چه بگويم؟

فرمود: بگو كه آن را دارى بوسيله خدائى كه بغير تو داده است و اگر آن را بتو بدهد عطائى است از او، و اگرش از تو بگيرد بلائى است از او، او دارا است آنچه را بتو داده و او است توانا بر آنچه تو را بر آن توانا كرده.

83- اصبغ بن نباته گويد: شنيدم امير المؤمنين (ع) ميفرمود: من بشما حديثى باز گويم كه سزا است هر مسلمى آن را حفظ كند سپس بما رو كرد و فرمود: خدا هيچ بنده مؤمنى را در اين دنيا كيفر نكند جز آنكه بهتر و آبرومندتر است از اينكه در قيامت بكيفر او باز گردد، و خدا بر هيچ بنده مؤمنى در اين دنيا پرده پوشى نكند و از او نگذرد جز اينكه بهتر و آبرومندتر است از اينكه روز قيامت از او درگذرد، سپس فرمود: گاهى خدا بنده مؤمنى را بلا دهد در تنش يا مالش يا فرزندش يا اهلش و اين آيه را خواند (30- الشورى) هر مصيبت كه بشما رسد بسبب آنچه است كه بدست خود كرديد و از بسيارى هم ميگذرد، و تا سه بار دستش را بهم چسبانيد و ميفرمود: و از بسيارى هم ميگذرد.

84- آغاز قطع رابطه پرده افكندن است، افسوس مخور بر كسى كه زود رنج است، زشتترين پاداش سزاى با بدكرداريست.

85- آغاز خود بينى مرد تباهى خرد او است، هر كه اختيار زبانش را دارد از او آسوده ماند، هر كه اخلاقش را به نكند، بد بسيار بيند، هر كه بدخويست خاندانش از او دلتنگ باشند، بسا يك سخن كه نعمتى را ببرد، شكر جلو فتنه را بگيرد، آبرومندى سر مردانگى است، شفيع گنه‏كار فروتنى او است، پايه دورانديشى توقف در مورد شبهه است، اخلاق وسيع گنجينه‏هاى روزيند.

86- مصيبتها برابر ميان مردم قسمت شده‏اند، تا راه توبه باز است براى گناهت نوميد مشو، درستى در مخالفت شهوتست، آرزوها بمرگ پايان پذيرند، نگاه ببخيل دل را سخت كند، نگاه باحمق ديده را تار كند، سخاوت از هوشمندى است، و لئامت از غفلت و كور دلى است.

87- ندارى مرگ اكبر است، كم عيالى يكى از دو توانگريست و نيمه زندگى است، غم نيمى از پيريست، مرديكه ميانه روى كند مستمند نشود، مرديكه مشورت كند هلاك نشود، احسان نشايد جز بخانواده‏دار يا بديندار، سعادتمند كسى است كه از حال ديگرى پند گرفته، مغبون نه ستوده است و نه ثواب برده، كار نيك كهنه نگردد و نپوسد، و گناه فراموش نشود.

88- احسان كنيد تا سپاس بدست آريد، سپاسگزارى را شيوه خود كنيد تا خردمندان بشما انس گيرند، و در برابر نابخردان سخن زيادى را وانهيد، همنشين را ارجمند داريد تا انجمن شما آباد بماند، از آنها كه با شما گرايند حمايت كنيد تا بپناه شما رغبت كنند، از خود بمردم حق بدهيد تا بشما اعتماد كنند، بر شما باد باخلاق خوب كه باعث سر بلنديست، بپرهيزيد از اخلاق بد كه شريف را زبون سازند و بزرگوارى را ويران كنند.

89- فرمود (ع) قانع باش تا عزيز شوى.

90- صبر سپر نداريست، و حرص نشانه فقر است، و خود آرائى اجتناب از زبونيست، و پند پناه هر كس است كه بدان پناهد.

91- هر كس دانشش جامه در بر كند عيبش از مردم نهان گردد.

92- حسود را خوشى نيست، ملوك را دوستى نه، و دروغگو را مردانگى نيست.

93- براى بقاء عزتت بتنهائى شاد باش.

94- هر عزيزى زير نفوذ قرار گرفت خوار است.

95- دو چيز مردم را هلاك كرده، ترس فقر، و طلب فخر.

96- أيا مردم از حب دنيا بپرهيزيد كه مايه هر خطا است و راه هر بلاء و همراه هر فتنه و باعث هر مصيبت و گرفتارى.

97- همه خير در سه خصلت فراهم است، نظر و خموشى و سخن گفتن هر نظرى كه عبرت گير نيست سهو است، و هر خموشى كه در آن انديشه نيست غفلت است، و هر سخنى كه در آن يادآورى نيست بيهوده است، خوشا بر كسى كه نظرش عبرتست و خموشى او فكرت و سخن او ذكر، و بر خطاى خود بگريد و مردم از شرش آسوده باشند.

98- چه شگفت‏آور است اين انسان؛ بدريافت آنچه از دستش نميرود شاد است، و بر فوت آنچه‏اش بدست نمى‏آيد غمنده است، و اگر كه انديشه ميكرد بينا ميشد و ميدانست كه او تدبير شده است، و روزى او مقدر است و هر آينه اكتفاء ميكرد بدان چه ميسر است و دنبال آنچه دشوار است نميرفت.

99- هنگامى كه ببازارها ميگشت و آنان را پند ميداد ميفرمود: اى گروه بازرگانان پيش از كار از خدا خير بخواهيد، و با تسهيل كار داد و ستد بركت جوئيد، و با خريداران نزديك شويد، و خود را با حلم زينت كنيد، و از سوگند باز ايستيد، و از دروغ كناره كنيد، و از ستم بترسيد و بستم‏شده‏ها حق بدهيد (از ظلمى كه بشما شده درگذريد)، نزديك ربا نرويد و با پيمانه و ترازوى درست كار كنيد، و از مال مردم كم نگذاريد، و در زمين فساد نكنيد.

100- از او پرسش شد از آنچه خدا آفريده كدام بهتر است؟ در پاسخ فرمود: سخن گفتن، گفته شد كدام از خلق خدا زشت ترند؟ باز فرمود: سخن گفتن سپس فرمود: با سخن است كه سپيدرو ميشوند و با سخن است كه روسياه ميشوند.

101- خوب بگوئيد تا بخوبى معروف شويد، خوب كنيد تا از خوبان باشيد.

102- هر گاه بلا رخ داد مال را فداى جان كنيد، و چون ناگوارى رسيد جان را فداى دين كنيد، و بدانيد هالك كسيست كه دينش از دست برود و غارت شده كسيست كه دينش را برده‏اند، هلا پس از بهشت فقرى نيست و با دوزخ توانگرى نيست.

103- بنده خدا مزه ايمان را نچشد تا دروغ را چه شوخى چه جدى ترك گويد.

104- سزا است مرد مسلمان از رفاقت دروغگو بر كنار باشد زيرا كه دروغ گويد تا آنجا كه راستش هم باور نشود.

105- بزرگترين خطا بناحق بردن مال مسلمانست.

106- هر كه از قصاص ترسد از ستم بر مردم خوددارى كند.

107- ستمكارى ماننده‏تر بستمكش از حسود نديدم.

108- ستمكار و كمك بر ستم و راضى بستم هر سه با هم شريكند.

109- صبر دو تا است، صبر بر مصيبت كه نيكو و زيبا است و بهتر از آن صبر بر ترك حرامست، و ذكر دو تا است ذكر در هنگام مصيبت كه خوب و زيبا است و برتر از آن ياد خدا است در برابر كار حرام تا مانع از آن گردد. 110- بار خدايا برايم نيازى از بدان خلقت پيش مياور، و هر نيازى بمن دادى آن را حواله كن بخوشروترين و باسخاوت‏ترين و گوياترين خلقت بدان. و آنكه كمتر از همه منت بر من نهد.

111- خوشا بر كسى كه در طاعت خدا با مردم الفت گيرد و با او الفت گيرند.

112- از حقيقت ايمانست كه بنده خدا راستگوئى را شيوه خود سازد تا از دروغ در آنجا هم كه سود دارد نفرت كند، و نبايد مرد گفتار خود را علم خود را بشمارد.

113- امانت را بپردازيد گر چه بكشنده فرزندان پيمبران باشد.

114- تقوى بنياد و اصل ايمانست.

115- هلا زبونى در طاعت خدا نزديكتر است بعزت از همكارى در معصيت.

116- مال و فرزند كشت دنيا باشند و كار خوب همه كشت آخرتند و خدا براى مردمى هر دو را فراهم كرده.

117- در تورات دو صحيفه نوشته است يكى اينكه هر كه بر دنيا غمنده شود بقضاى خدا ناراضى است، و هر مؤمنى مصيبت خود را بمخالف دينش شكوه كند از پروردگارش بدشمنش شكوه كرده، هر كه براى توانگرى بطمع مالش تواضع كند دو ثلث دينش رفته، هر كه قرآن خوانده و مرده و بدوزخ رفته از آنها است كه آيات خدا را بمسخره گرفته، فرمود: در صحيفه ديگريست كه: هر كه مشورت نكند پشيمانست و هر كه مال جمع كند هلاك است و فقر مرگ اكبر است.

118- دل انسان زبان او است و خردش دين او و مردانگيش بلياقت او، و روزى قسمت شده است و روزگار هر روز بدست يكى است، و مردم تا ب‏آدم (ع) همه برابرند.

119- بكميل بن زياد فرمود: آرام باش خود را شهره مساز، خود را نهان دار كه يادت نكنند، ياد بگير تا بدانى، خموش باش تا سالم بمانى بر تو هيچ باكى نيست وقتى خدا دينش را بتو فهمانيد كه نه مردم را بشناسى و نه مردمت بشناسند.

120- فرزانه نيست كسى كه مدارا نكند با آنكه بناچارش بايد مدارا كرد.

121- چهارند كه اگر در باره دريافت آنها سخت شتر برانيد هنوز كم است: نبايد احدى جز بپروردگارش اميدوار باشد. و جز از گناهش بترسد و شرم نكند بگويد نميدانم در صورتى كه نداند، و بزرگى نكند از آموختن وقتى كه نداند.

122- بعبد اللَّه بن عباس نوشت اما بعد آنچه بدردت ميخورد بجو و آنچه بدرد تو نخورد واگذار زيرا در وانهادن آنچه بكارت نميخورد در يافتن آنچه است كه بكارت ميخورد، و همانا تو بر آن وارد شوى (پس از مردن) كه پيش داشتى نه بر آنچه بجا، گذاشتى، آنچه را فرداى مرگ بر خورى چنان بساز كه خواهى بدان برخورى و السلام.

123- بهترين چيزى كه براى مردم مايه الفت دل دوستانست و بوسيله آن كينه را از دل دشمنان بزدايند، خوش برخوردى هنگام ديدار و احوالپرسى در غياب و خرمى بحضور آنها است.

124- بنده خدا مزه ايمان نچشد تا بداند آنچه‏اش بايد برسد خطاء ندارد، و آنچه نبايد بدو برسد نخواهد رسيد.

125- پروردگارا چه بدبخت است كسى كه بزرگ شمارد در چشم و دل خود آنچه از ملك و سلطنت تو را بيند نسبت بدان چه چشم و دلش نبيند، و بدبخت‏تر آنكه كوچك نباشد در چشم و دلش هر چه را از ملك و سلطنت تو ديده و نديده نسبت بعظمت و جلالت، نيست شايسته ستايشى جز تو منزهى راستى كه من از ستمكارانم.

126- همانا دنيا فناء است و رنج است و ديگرگونى و عبرتست، نشانه فناء آنست كه تو مينگرى روزگار تير بكمان دارد زه كشيده و تيرش خطاء ندارد و زخمش شفاء ندارد. تندرست را بتير بيمارى زند، و زنده را بتير مرگ، و از رنجش اينست كه مرد آنچه نخورد فراهم كند و آنچه را مسكن نسازد بسازد، و سپس نزد خدا رود، نه مالى با خود برد و نه ساختمانى منتقل سازد، و از ديگرگونى آن آنست كه بنگرى آنكه رشكش برند مورد ترحم شود، و آنكه مورد ترحم است رشكش برند ميان آن دو فرقى نيست جز نعمتى كه زايل شده و تنگدستى كه رخ داده، و از عبرتهايش اينست كه مردى بر آرزوى خود دسترس مى‏شود و مرگش او را ميربايد نه آرزو برآيد و نه آرزو كن بپايد. سبحان اللَّه كه چه اندازه شاديش فريب است، و سيرابيش تشنگى، و سايه‏اش گذرا تا آنكه گويا آنچه كه از دنيا بوده است اصلا نبوده، و آنچه هم خواهد بود آمده و گذشته. همان خانه آخرتست كه خانه اقامت و استقرار و بهشت يا دوزخ است، اولياء خدا با صبر بمزد رسند و با كردار ب‏آرزوى خود.

127- از محبوبترين راهها بخدا دو جرعه است: يكى جرعه خشمى كه با حلمش درخورى، و يكى جرعه غمى كه با صبرش برخورى، و از محبوبترين راهها بخدا دو قطره است، قطره اشكى در دل شب، و قطره خونى در راه خدا، و از محبوبترين گامها بسوى خدا دو گام است: گام مرد مسلمانى كه صف مجاهدان راه خدا را محكم سازد، و گامى براى صله رحم، و اين گام دوم از گامى كه براى جهاد بردارد بهتر است. 128- دوست دوست نيست تا حفظ كند دوست خود را در سختى و غياب و پس از مردن.

129- دل جهال را طمع از جا بكند و در گرو آرزو بروند، و فريب در آنها در گيرد.

130- هر كه يكى از خصال خير در او محكم شود از خصال ديگر ميتوانم صرف نظر كرد، ولى بيخردى و بى‏دينى را ميتوانم صرف نظر كرد زيرا بيدينى ناامنى است، با ناامنى و ترس زندگى نيست، نبودن خرد هم مردن است كه جز در حساب مرده‏هايش نياورند.

131- هر كه خود را بتهمت اندازد نبايد بدبين بخود را سرزنش كند، و هر كه راز خود را نهان دارد اختياردار خود است.

132- خدا شش كس را بشش خصلت عذاب كند عرب را بتعصب، و خانهاى را بتكبر، و اميران را بجور، و فقيهان را بحسد، و تجار را بخيانت، و روستاها را بجهالت.