مسند نويسى در تاريخ حديث

دكتر سيد كاظم طباطبائى

- ۱۷ -


سـيـوطى يـكـى از دانشمندان پر تاليف است , تا جايى كه در زمان تاليف كتاب حسن المحاضره , شـمـارآثـارش به سيصد رسيده بود او هفت سال پيش از وفاتش , يعنى درسال 904 ق , فهرستى از نـوشـتـه هـايـش تـنـظـيـم كـرده , بـر پـايـه آن فهرست , آثار او در زمينه هاى مختلف بدين قرار است : ((1449)) . ـ 36 كتاب و رساله در فن تفسير و علوم وابسته به آن . ـ 203 كتاب و رساله در فن حديث و دانشهاى وابسته به آن . ـ 24 كتاب و رساله درباره مصطلح الحديث . ـ 71 كتاب و رساله در دانش فقه . ـ هفده نوشته در اصول دين , عقايد و تصوف . ـ 63 نوشته در لغت , نحو و صرف . ـ هفت اثر در معانى , بيان و بديع . ـ نه اثر كه حاوى دانشهاى متعدد است . ـ 69 اثر در زمينه ادبيات , نوادر, انشا و شعر. ـ 29 اثر در زمينه تاريخ . مـجـمـوع اين نوشته ها به 528 مى رسد ((1450)) اما گويا سيوطى پس از آن زمان همچنان قلم زده و تـاگاه مردن بر حجم تاليفاتش افزوده , تا آنجا كه شمار نوشته هايش را اعم از كتاب بزرگ و رسـالـه كوچك , 600 فقره ذكر كرده اند ((1451)) پاره اى از اين آثار از شهرت ويژه اى برخوردارند مانند: الاتقان فى علوم القرآن , الدرالمنثور فى التفسير بالماثور و البهجة المرضية فى شرح الالفيه . بـايد دانست كه زندگى سيوطى از زادن تا مردن در عصرى واقع شده كه در تاريخ مصر به عصر مـمـاليك معروف است عصر مماليك , عصر نوآورى در عرصه علم و ادب نبوده , بلكه عصر جمع و نـقـل و ترتيب و تهذيب و به عبارت ديگر دوره پيدايش ((دايرة المعارفها)) يا ((مجموعه ها)) بوده است ((1452)) نبوغ سيوطى هم در همين عرصه ها بروز كرده و شكوفا شده ا ست به همين دليل و نيز به دليل بسيارى و گونه گونى آثارسيوطى است كه برخى از پژوهندگان معاصر به او لقب ((انديشمند دانشنامه اى )) ((1453)) يا ((دانشمند دايرة المعارفى )) ((1454)) داده اند باعنايت به مـطـلـب بالا مى توان گفت : بيشتر آثار سيوطى از نوآورى و اصالت بى بهره است زيرا غالبا حاصل اقتباس , نقل قول و درهم آميختن آثار ديگران است و گاهى هم ديده مى شود كه يك اثر خود را با انـدكـى تـغـيـير با دونام و بلكه بيشتر عرضه مى دارد براى نمونه در كتاب الاقتراح فى علم اصول الـنحو ((1455)) هجده فصل كامل از كتاب لمع الادله فى اصول النحو اثر ابوالبركات كمال الدين بـن الانـبـارى را يـكـجا نقل مى كند وبا نقل بخشهايى از كتاب الخصايص اثر ابن جنى كتاب را به پايان مى رساند ((1456)) . همچنين او كتابى دارد در شرح حال صحابيانى كه به مصر آمده اند, به نام درالسحابة فى من دخل مـصـر مـن الـصحابة بنابه گفته خود او شالوده اين كتاب , كتابى است كه محمد بن ربيع جيزى دراين باره نوشته واودر واقع كمبودهاى آن اثر را تدارك كرده است ((1457)) اما با كمال شگفتى مـى بينيم كه اثر يادشده را يكجا وموبه مو در حسن المحاضره نقل مى كند ((1458)) حتى كتاب بـلـنـد آوازه الاتقان فى علوم القرآن بازسازى وتهذيبى است از كتاب البرهان فى علوم القرآن , اثر بدرالدين محمد زركشى يكى از دانشوران سده هشتم (745ـ794 ق ) ((1459)) . بـا ايـن وصـف , سـيـوطى را مى بينيم كه سخت شيفته كارهاى خويش است و بدانها مى بالد و به پـندارخويش ((از باب زبان گشودن به نعمتهاى پروردگار)) ((1460)) ونه از روى فخر فروشى , بارها و بارها زبان به ستايش خويش باز كرده و مثلا مى گويد:. ((... ايـنـك در خـاور و باختر كسى نيست مگر آنكه در دانش زير پرچم من بسر مى برد... درجهان اسـلام سـرزمـيـنـى نـيـسـت مگر آنكه آثار من به آنجا رسيده و شهرى نيست مگر آنكه بخشى از نوشته هايم را در آن توان يافت )) ((1461)) . پـس از ايـن گـامـى فراتر مى نهد و گاه با تعبير ((ادعا)) و گاه ديگر با تعبير ((ترجى )), خود را ((معمار تجديد بناى انديشه دينى )) امت اسلام در سده نهم مى خواند و مى گويد:. ((اين فقير از فضل و بخشايش خداوند اميد دارد كه براو اين نعمت را ارزانى دارد واو رامجدد اين قرن گرداند واين كار بر خداوند دشوار نخواهد بود)) ((1462)) . متقابلا عده اى درباره صحت انتساب اين تاليفات به سيوطى ترديد روا داشته و گفته اند: بسيارى از اين كتابها از آن استادان سيوطى است وى آنها را سرقت كرده و با اندك تغييراتى به خود نسبت داده اسـت يـكـى از ايـن مدعيان شمس الدين سخاوى ((1463)) (د 902 ق ) صاحب كتاب الضؤ اللامع و معاصرسيوطى است ((1464)) .

آگاهيهايى درباره مسند اصحابى كه در زمان پيامبر مرده اند.

اينك برگرديم به اصل موضوع سخن , يعنى كتاب مسند الصحابة الذين ماتوا فى زمان النبى (ص ) كـاتـب چـلـبى كه در كتابش از اين اثر ياد كرده , مى افزايد: مولف خود در فهرست آثارش از اين كتاب نام برده است ((1465)) از اينكه سيوطى در فهرست نوشته هاى خود در حسن المحاضره از اين كتاب نام نبرده ,دانسته مى شود كه تا زمان تاليف آن كتاب , مسند مورد بحث هنوز تاليف نشده بوده و ظاهرامقصود كاتب چلبى فهرستى است كه سيوطى در سال 904 ق تنظيم كرده است اگر فـهـرسـت مـزبـور يا مسند مورد بحث در اختيار نگارنده نيست , در عوض به كتاب تدريب الراوى دسـترسى دارد وى در كتاب اخير, انديشه تاليف اين مسند و هدف و فوايد آن را روشن مى سازد او در كـتـاب نـامـبرده بابى با عنوان ((معرفة من اسندعنه من الصحابة الذين ماتوا فى حياة رسول اللّه (ص ) ((1466)) )) گشوده وبه دنبال آن گفته است :. ((فـايـده شـنـاخـت ايـن مـطـلـب در عـلـم حـديـث اين است كه اگر ديديم يكى از تابعان بى واسـطـه صحابى ديگرى از يكى از اين اصحابى كه در حيات پيامبر درگذشته اند, روايت مى كند, به مرسل بودن آن روايت حكم خواهيم كرد. آنگاه افزوده :. ((مـن اميدوارم كه مسندى براى اين قبيل اصحاب گردآورم يكى از اين گروه , ابوسلمه همسر[ پـيشين ] ام سلمه است كه پس از جنگ بدر در گذشت ام سلمه از طريق او از پيامبر(ص )روايت مـى كـنـد كـه فـرمـود: ما من مسلم يصاب بمصيبة فيفزع الى ما امراللّه به م ن قول اناللّه وانااليه راجعون اللهم عندك احتسب مصيبتى , فاجرنى عليها الا اعقبه اللّه خيرا منها ((1467)) يكى ديگر از اين اصحاب جعفربن ابى طالب است كه احمد در مسند خود داستان مهاجرت به حبشه را از زبان او نقل مى كند ((1468)) ديگرى حمزه عموى پيامبر است كه طبرانى حديثى از او روايت مى كند خديجه وابوطالب هم ـ در صورتى كه ايمان آوردن ابوطالب مسلم باشد ((1469)) ـ از همين گروه هستند)) ((1470)) . در اينجا لازم مى داند دو نكته را بيفزايد:. نـخـسـت ايـنـكـه , بسيارى از مرويات آن دسته از اصحاب هم كه پس از رحلت پيامبر زيسته اند, مـى تواندمرسل باشد مثلا ابو هريره كه در واپسين سالهاى دوران رسالت اسلام آورده , آن بخش از مـروياتش كه گزارش حوادثى است كه پيش از اسلام آوردن او رخ داده , قاعدتا مرسل است و بايد ميان او و پيامبرصحابى ديگرى واسطه شده باشد. ديگر اينكه , سيوطى از باب نمونه از افراد پيشگفته نام برده و گرنه صحابيانى كه در حيات پيامبر به شهادت رسيده يا به مرگ طبيعى از دنيا رفته اند, بسيارند يكى از اين كسان عبداللّه بن جحش , عمه زاده رسول خداست كه در جنگ احد به شهادت رسيد ((1471)) و در مسند احمد از طريق او حديث يا احاديثى هم نقل شده است ((1472)) ديگرى زيدبن حارثه پسرخوانده رسول خدا و يكى از سـه فـرمـانده انتصابى پيامبردر سريه موته است وى در سال هشتم هجرى در همان ماموريت به شـهـادت رسـيـد ((1473)) در مـسند احمديك حديث از او روايت شده است ((1474)) به عنوان سـومين نمونه , مى توان از عبداللّه بن رواحه انصارى نام برد كه ماموريتى شبيه به ماموريت زيدبن حـارثـه داشـت و در هـمان ماموريت نيز شهيد شد ((1475)) محدثان از طريق او دو ـ سه حديث روايت كرده اند ((1476)) . بـا توجه به مطالبى كه در سطور بالا درباره چند و چون آثار سيوطى مطرح شد, به عنوان نتيجه سـخـن بـايـدگـفت : بسيار دور به نظر مى رسد كه مسند مورد بحث از اصالت و ارزش مستقلى برخوردار باشد.

3ـ بخش مسانيد در جمع الجوامع سيوطى .

سـيـوطى در حـديـث مـجموعه اى دارد به نام جمع الجوامع يا الجامع الكبير وى اين كتاب را بر پايه مندرجات بيش از هفتاد كتاب و مجموعه حديثى تاليف ((1477)) و آن را در دو بخش تدوين كرده است :. الـف ـ بـخـش اقـوال : در ايـن بـخش سخنان منسوب به پيامبر(ص ) بر پايه حروف ابجدى مرتب شـده اسـت بنابر اين كافى است كه پژوهنده نخستين كلمه از حديث مورد نظر را بداند تا بتواند به آسانى به متن كامل آن حديث و مرتبه آن از حيث صحت , حسن و ضعف دست بيابد. ب ـ بـخش افعال : اين بخش برپايه مسانيد صحابه تنظيم شده است كسى كه به اين بخش بنگرد, آنچه را كه يك صحابى از افعال پيامبر روايت كرده يا خود آن صحابى گفته يا گفتار و كردارى را كـه بـه وى نـسـبت داده اند, يكجا در مسندى كه به نام همان صحابى نامگذارى شده , خواهد ديد ((1478)) . مؤلف در بخش اخير, مسند عشره مبشره را مقدم داشته و پس از آن مسانيد ساير مردان صحابى را بـه تـرتيب حروف الفباى نام و كنيه آنان آورده و در مرحله بعد, مسند صحابيانى را ذكر كرده كه نـامـشـان مـعـلوم نيست پس از اين مرحله , مسند زنان صحابى و به دنبال آن مراسيل چند تن از تابعان , مانند: حسن بصرى , شعبى و سعيد بن مسيب و... را مى آورد بنابراين , اينكه يكى از محققان مـعـاصـر روش سـيوطى رادراين كتاب , همان ترتيب ابن حنبل در مسند دانسته و اظهار داشته : ((احـاديـث را بـه تـرتيب راويان مبوب ساخته )) ((1479)) چندان دقيق به نظر نمى رسد زيرا اين سخن تنها بر بخش اخير اين كتاب صدق مى كند. مـولـف در كـتـاب مـورد بـحـث , احـاديـث را بـدون زنـجـيـره سند مى آورد و به ذكر مخرج يا مخرجان ((1480)) آن قناعت مى كند وبا رمز (نشانه كوتاه شده ) خواننده را به منابع خود رهنمون مـى سـازد ((1481)) هـدف سـيـوطى در كـتـاب مـزبور اين بوده كه تمام احاديث نبوى (ص ) را گـردآورد, ولـى بـه عـقيده دانشمندانى كه از پس اوآمده و به ارزيابى كارش پرداخته اند, دراين جـهـت بـه تـوفيق كامل دست نيافته است ((1482)) مؤلف خود به تلخيص كتابش پرداخته و آن خلاصه را الجامع الصغير من حديث البشير النذير ناميده است ((1483)) . بـه نظر احمد محمد شاكر, كتابهاى الجامع الكبيرو گزيده آن الجامع الصغير كارى است شبيه به فـهـرسـت نـويـسـى بـراى كتابهاى حديث زيرا مولف در [ بخش اقوال از اين ] دو كتاب , جملات آغازين روايات را درنظر گرفته و احاديث را براساس حروف ابجد مرتب ساخته و پس از هر حديث با رمز خواننده را به منابع خود رهنمون ساخته است ((1484)) . پـاره هـايـى از بـخش مسانيد جمع الجوامع به كوشش عزيز بيگ درحيدرآباد هندوستان منتشر شـده , آن بـخـشها عبارتند از: مسند على بن ابى طالب (ع ), مسند فاطمة الزهرا(ع ), مسند ابى بكر, مـسـنـد عـثمان بن عفان ((1485)) اخيرا برخى از پژوهندگان تركيبى از كتاب جمع الجوامع و الـجـامـع الـصـغير را زير عنوان جامع الاحاديث منتشر ساخته و پاره اى از مستدركهايى را هم كه ديـگـران براى آن دو كتاب فراهم آورده اند,به طور جداگانه به آن پيوست كرده اند بايد افزود كه مـدونان جامع الاحاديث ترتيب كتاب سيوطى رااندكى دگرگون ساخته اند مثلا در بخش اقوال تـرتـيـب ابـجدى را به ترتيب الفبايى تغيير داده و در بخش اقوال , مسانيد صحابه را به ترتيب زير آورده اند: ((1486)) . 1ـ مسانيد ده تنى كه به عقيده سنيان از زبان رسول اكرم مژده بهشت يافته اند (عشره مبشره ). 2ـ مـسـنـد آبا يعنى : صحابيانى كه به كنيه معروفند مانند ابوالاحوص , ابوايوب انصارى , ابوالدردا 3ـمسند همسران پيامبر(ص ) و به دنبال آن مسند ساير زنان . 4ـ مسند صحابيانى كه نامهايشان محلى به ((ال )) تعريف است . 5ـ مسانيد ساير صحابه به ترتيب حروف الفبا. 6ـ در واپـسـيـن مـرحـلـه , مـراسيل تابعان مى آيد مانند: مراسيل ابراهيم تيمى , مراسيل ابراهيم نخعى ,مراسيل حسن بصرى , مراسيل شعبى , مراسيل سعيد بن مسيب . در اين بخش سيوطى مسند بيش از هفتصد تن از صحابه را مدون ساخته است اين نكته در اينجا شايان توجه است كه بسيارى از احاديثى كه سيوطى در اين بخش آورده , فعل (كردار) پيامبر(ص ) نيست تاحديث مسند به شمار آيد, بلكه حديث موقوف است يعنى : قول (گفتار) يا فعل (كردار) يا تـقـرير صحابى است روشن است كه نظر صحابى يا تابعى نظر يك فرد عادى است و آن را در زمره حديث نمى توان به حساب آورد. در پايان مى افزايد: سيوطى در كارنامه علمى خويش از كتابى با نام جامع المسانيد ياد مى كند, اما تـوضـيح بيشترى نمى دهد ((1487)) كاتب چلبى نيز احتمالا با استناد به نوشته خود سيوطى , از كـتـاب مـزبور نام برده است ((1488)) افزون برآنچه گفته شد, سيوطى در همان كارنامه ضمن بـرشـمـردن كـتابها و رساله هاى خوددرباره تفسير وعلوم قرآنى , از نوشته اى با عنوان المسند نام مى برد ((1489)) كه درباره چند و چون آن برپايه آگاهيهاى موجود سخنى نمى توان گفت .

4ـ المسند الجامع .

ايـن كـتـاب را دكـتـر بـشـار عـواد مـعروف (معاصر) با همكارى سيد ابوالمعاطى محمد نورى , احـمـدعـبـدالـرزاق عـيـد, ايـمـن ابـراهـيـم زامـلـى و محمود محمد خليل فراهم آورده است گردآورندگان اين مجموعه , شمارى از نام آورترين كتابهاى حديث اهل سنت را برگزيده واساس تاليف كتاب خود قرارداده اند و براى سامان دادن كار خويش كوشيده اند از بهترين چاپى كه از هر كـتـاب در دسـترس بوده , بهره جويند در نتيجه بايد گفت : كتاب مزبور تمام احاديث موجود در كتابهاى زير و طرق گوناگون آن روايات را در بر دارد:. 1ـ الـمـوطـا, اثر ابوعبداللّه مالك بن انس , به روايت يحيى بن يحيى ليثى (د 234 ق ), چاپ قاهره به كوشش محمد فؤاد عبدالباقى . 2ـ المسند, اثر ابوبكر عبداللّه بن زبير حميدى , تحقيق حبيب الرحمان اعظمى . 3ـ المسند, اثرابوعبداللّه احمدبن حنبل , چاپ المطبعة ا لميمنيه 1896م . 4ـ الـمـسـنـد, اثـر ابـى مـحمد عبدبن حميد كشى كه نسخه دستنويس آن زير شماره 1066 در دارالكتب الظاهريه ـ دمشق نگهدارى مى شود همين دستنوشته در تاليف كتاب مورد بحث مورد اسـتـفـاده واقـع شـده مـولـفـان احـاديـث ايـن مـسـند را از روى نسخه عكسى اين دستنوشته شماره گذارى كرده و به شماره احاديث ارجاع داده اند. 5ـ السنن , تاليف ابومحمد عبداللّه دارمى كه در قاهره چاپ شده است . 6ـ الجامع الصحيح , تاليف ابوعبداللّه محمد بن اسماعيل بخارى كه در نه جز انتشار يافته است . 7ـ الادب المفرد, اثر بخارى سابق الذكر, چاپ قاهره , به كوشش قصى محب الدين الخطيب . 8ـ رفع اليدين , تاليف بخارى , چاپ كويت . 9ـ جز القراة خلف الامام , اثر بخارى كه در قاهره انتشار يافته است . 10ـ خلق افعال العباد, اثر بخارى كه در سال 1390 ق در مكه مكرمه چاپ و منتشر شده است . 11ـ الـجـامـع الـصـحيح , اثر ابوالحسين مسلم بن حجاج قشيرى كه در سال 1329ق در استانبول چاپ شده است . 12ـ الـسـنـن , اثـر ابـوداوود سـلـيـمـان بن اشعث , چاپ داراحيا السنة النبوية , به كوشش محمد محيى الدين عبدالحميد. 13ـ الـسـنـن , تاليف ابوعبداللّه محمد بن يزيد معروف به ابن ماجه قزوينى كه در قاهره به اهتمام محمدفؤاد عبدالباقى چاپ شده است . 14ـ الجامع , اثر ابو عيسى محمد بن عيسى ترمذى , چاپ قاهره , 1356 ق . 15ـ الـشـمـايل يا شمايل النبى , تاليف محدث پيشگفته مؤلفان از دستنوشته اى كهن از اين كتاب بهره جسته اند ((1490)) . 16ـ الـزوائد, مـقـصـود از زوايـد احـاديـثـى است كه عبداللّه پسر احمدبن حنبل بر مسند پدرش افزوده است اين احاديث در لابه لاى مسند احمد مسطور است . 17ـ السنن موسوم به المجتبى , اثر ابوعبدالرحمن احمدبن شعيب نسايى , چاپ مصر, 1348 ق . 18ـ عـمـل الـيـوم والـليلة , اثرنسايى سابق الذكر, چاپ دارالبيضا, مغرب , 1401ق به كوشش دكتر فاروق حماده . 19ـ فـضـايـل الـقـرآن كـه بـخشى از كتاب السنن الكبرى اثر محدث پيشگفته مى باشد چاپ دار البيضا,مغرب , 1400 ق , به كوشش دكتر فاروق حماده . 20ـ فـضـائل الـصحابه , اين كتاب نيز پاره اى از كتاب السنن الكبرى است چاپ دارالبيضا, مغرب , 1404ق , با تحقيق دكتر فاروق حماده . 21ـ آن بخش از صحيح ابن خزيمه كه تاكنون به دست آمده است , تحقيق دكتر مصطفى اعظمى . لازم بـه يـادآورى اسـت , مـولفان به هنگام رهنمون ساختن خواننده به منابع پيشگفته , به شماره احـاديث اشاره كرده اند, مگر در مورد موطامالك , مسند احمد, صحيح بخارى و مسلم و المجتبى اثر نسايى كه به شماره جز و صفحه ارجاع داده اند. هدف از فراهم ساختن اين كتاب . مولفان انگيزه و مقصود خويش را از فراهم آوردن اين كتاب چنين بيان مى دارند:. (( درايـن روزگـاران كـه عـلـم راه كمال مى پويد و روشهاى گونه گونى در پژوهشهاى علمى پديدآمده , ديديم يكى از وظايف مسلمانان اين است كه سنت رسول خدا(ص ) را به روشى آسان در اختيار پويندگان آن و عمل كنندگانش قرار دهند و آن را بر پايه روشى مرتب ومنظم سازند كه بـهـره وران را تـا سرحد امكان يارى دهد, به گونه اى كه جوينده يك حديث راكه در كتاب واحد تـكـرار شـده يـا در مـجـموعه اى از چند كتاب مندرج است , گردآمده دريكجا بيابد بويژه آن كه مـى دانـيـم براثر فراوانى كتابها و گونه گونى اسلوب نظم و ترتيب آنهاوتفاوت روشها, پژوهشگر بـراى يـافـتـن آن حـديث در همه آن كتابها با دشوارى مواجه مى گردد از همين رو مجموعه اى ارزشمند از كتابهاى حديث را برگزيده , اساس تاليف اين كتاب قرار داديم )) ((1491)) .

علت نامگذارى كتاب به المسند الجامع .

ايـن كـتاب را به دو دليل المسند الجامع ناميده اند: يكى به دليل آنكه احاديث آن بر محور صحابه مرتب شده , ديگر آنكه احاديث تمام كتابهاى پيشگفته را بروفق روش زير در برگرفته است :. 1ـ احـاديـث هـر صـحابى بطور مستقل و يكجا فراهم آمده وبه ترتيب حروف الفباى نام صحابيان سـامان يافته است به اين ترتيب : احاديث آبى اللحم غفارى , احاديث ابى بن عماره مدنى ... تا يونس بن شداد. 2ـ آنـگاه احاديث هر صحابى بر پايه ابوابى كه نزد فقيهان دركتابهاى جوامع و سنن معروف است , مـرتـب شـده , مانند كتاب (باب ) ايمان , كتاب (باب ) طهارت , كتاب (باب ) صلاة ... كتاب قيامت و بهشت و دوزخ . بـراى مـرتـب سـاخـتن احاديثى كه به باب واحدى مربوط مى شود, ترتيب بخارى و مسلم را الگو گـرفـته انداز باب نمونه , احاديث مربوط به نماز در مسند صحابى معينى , با احاديث فضيلت نماز شـروع شده ,سپس به ترتيب با احاديث مواقيت نماز, اذان , تكبيرة الاحرام و ... ادامه يافته واحاديث مـنـاقب صحابه به ترتيب با مناقب خلفاى راشدى آغاز شده و مناقب ساير صحابيان به ترتيب الفبا بازگو شده است . 3ـ اين مسند به سه باب تقسيم شده است :. بـاب نـخست ـ مسند اصحابى را شامل مى شود كه به نام يا لقب معروفند, مانند: آبى اللحم غفارى , ابـى بـن عـماره مدنى , ابى بن كعب و... تايونس بن شداد اين بخش سه چهارم اين مجموعه (يعنى پانزده جلد) رابه خود اختصاص مى دهد. باب دوم ـ در ابتدا مرويات اصحابى را شامل مى گردد كه به كنيه شناخته شده اند, مانند: ابوهريره دوسـى به دنبال آن احاديث ابنا مى آيد يعنى : صحابيانى كه به ابن فلان معروفند مانند: ابن عابس جـهنى پايان بخش باب دوم , مسانيد گروهى از صحابه مى باشد كه بدون ذكر نام از ايشان روايت كرده اند مثلاگفته اند:فلان كس از مردى انصارى چنين روايت كرد احاديث اين دسته از صحابه بر مبناى نام راويان مرتب شده است . بـاب سوم ـ ويژه مسانيد زنان است دراين باب هم همان ترتيب بالا رعايت شده , يعنى ابتدا مسانيد زنانى ذكر شده كه به نام معروفند, مثل : اسما بنت ابى بكر, اسما بنت عميس , اسما بنت يزيد پس از آن مسانيد زنانى آمده كه به كنيه شناخته مى شوند, مانند: ام اسحاق , ام ايمن , ام ايوب و در واپسين مرحله ,احاديث زنانى كه نامشان براى ما مجهول است , مانند: حديث زنى انصارى يا حديث يكى از همسران پيامبر(ص ) دو جلد اخير از اين مجموعه , مسانيد زنان را در بر مى گيرد. 4ـ مـؤلفان اين مسند اظهار مى دارند كه احاديث مقطوع , مرسل , معلق ((1492)) را در اين كتاب واردنـسـاخته اند و همچنين احاديثى را كه نام راوى اش معلوم نيست , كنار گذاشته اند و تنها بر نـقـل احـاديـث مسند قناعت ورزيده اند زيرا تنها احاديث مسند است كه مى توان برقوى يا ضعيف بودن آنها حكم راند ((1493)) . علت انتخاب اين روش . مولفان درباره علت تنظيم مطالب كتاب به روش مسانيد مى نويسند:. ((شـايـد دانـشـوران و خـوانـنـدگـان نـظـر ما را درباره ترتيب كتاب كه بر پايه مسانيد صحابه تـنـظـيـم شـده , نـپـسندند بايد دانست : انتخاب اين ترتيب به دو دليل بود يكى اينكه آن را آسان ياب ديديم و ديگر آنكه براى بيان اسنادها و طرق متنوعش , دركار گرد آوردن سنت مطهر نبوى و هـمـچـنـين در آينده براى تشخيص احاديث صحيح از ناصحيح , اين روش را داراى فوايد ونتايج بـسيار يافتيم افزون بر آن فهرستهاى فراوان , گوناگون و غنى بى ترديد موادالمسندالجامع را به آسـانـى در اختيار طالبانش قرار خواهد داد وبه آنان كمك خواهد كرد كه بى هيچ رنج و سختى به خواسته خويش دست يابند)) ((1494)) . فهرستهايى كه گويا در نظر است در آينده به كتاب پيوست گردد, ((1495)) بدين قرار است :. الـف ـ فـهرستهايى كه تمام احاديث كتاب را برپايه ابواب فقهى دسته بندى كرده , به گونه اى كه در هرمساله فقهى به تمام احاديث وابسته به آن موضوع اشاره مى كند. ب ـ فهرستى شامل جملات آغازين احاديث كه بر مبناى حروف الفبا دسته بندى شده اند. ج ـ فهرستى كه حاوى واژگان موجود در احاديث است و پاره اى فهرستهاى ديگر ((1496)) . پاره اى اطلاعات اساسى درباره اين مجموعه . 1ـ درايـن مجموعه هر حديث با ذكر كسى كه آن را از صحابى روايت مى كند, آغاز شده , خواه اين راوى خـود صـحـابـى باشد ((1497)) و خواه تابعى آنگاه به دنبال آن متن حديث به صورت كامل , مضبوط و مشكول نقل مى شود. 2ـ سپس جاى اين روايات در منابع پيشگفته به ترتيب زمان در گذشت مولفانش نشان داده شده , زيرااولا هرچه تاريخ تاليف كتاب كهنتر باشد, زنجيره سندش تا رسول خدا(ص ) كوتاهتر و احتمال لغزش درآن كمتر است ثانيا بسا كه مولف پسين از فرد پيشين بهره برده باشد هر چند كه شمارى از مـولفان اين كتابها, مثل بخارى , مسلم و ابن خزيمه به پندار سنيان از اين امتياز برخوردارند كه در كتابهاى خويش تنهابه ذكر احاديث صحيح قناعت كرده اند. مـنـاسب مى بيند اينجا اين مطلب را هم بيفزايد كه دراين مجموعه براى كتابها و مولفان از رمز يا نشانه اختصارى استفاده نشده , بلكه به روشنى و صراحت از آنها ياد مى شود به عقيده نگارنده اين سـطور, اين امر از خوبيهاى كتاب مورد بحث است زيرا به كارگرفتن نشانه هاى اختصارى , افزون بر تلف ساختن وقت خواننده , ذهن او را نيز پريشان و آشفته مى سازد ((1498)) . 3ـ در مـرحـلـه بعد, مولفان اسنادها و طرق گوناگون نقل يك حديث را بايكديگر سنجيده واين سـنجش رااز شيخ يا استادى كه صاحب كتاب از او روايت مى كند, آغاز كرده و تا صحابى يا تابعيى كـه آن حـديـث رااز صحابى نقل كرده , ادامه داده اند براى اين مقصود ابتدا استاد (يا شيخ ) مولف كـتـاب مـورد نظر و سپس راوى يا راويان بعدى را ذكر كرده اند تا جايى كه زنجيره سند با راويان هـمين حديث در كتابهاى ديگر يكى شود آنگاه به بررسى خود به همين شيوه ادامه داده اند تا تمام زنـجيره ها به صحابى يا تابعيى بپيوندند كه حديث را از آن صحابى نقل مى كند يعنى : صحابيى كه گردآوردن احاديثش مورد نظر است اگر پژوهنده بر هريك از احاديث اين كتاب بنگرد, در خواهد يافت كه درهم آميختن زنجيره راويان يا اسنادها به شيوه اى صورت گرفته كه هر سندى استقلال خـودش را هـم حفظ كرده , به طورى كه مثلاتشخيص سلسله سند بخارى از مسلم چندان دشوار نمى نمايد. بـراى اين كه مطالب اين بند و دو بند پيشين روشنتر گردد, يك نمونه از احاديث كتاب عينا نقل مى شود:. 228ـ25: عن ثابت عن انس , قال :. ((كـان غـلام يـهـودى يخدم النبى (ص ) فمرض , فاتاه النبى (ص ) يعوده فقعد عند راسه , فقال له : اسـلـم , فنظرالى ابيه و هو عنده , فقال له : اطع اباالقاسم (ص ) فاسلم فخرج النبى (ص ) و هويقول : الحمدللّه الذى انقذه من النار)) ((1499)) . اخـرجـه احـمـد 3/175 قـال : حـدثـنـا مؤمل وفى 3/227 و 280 قال : حدثنا يونس واخرجه احمد 3/280,والـبـخـارى 2/118 و 7/152, وفـى ((فرد 524)) , ابوداود (3095) و ((النسائى )) فـى الـكـبرى ((تحفه295 )) عن اسحاق بن ابراهيم اربعتهم (احمد, والبخارى , وابوداود و اسحاق ) عن سليمان بن حرب . ثلاثتهم (مؤمل , و يونس , و سليمان ) عن حماد بن زيد, عن ثابت , فذكره ((1500)) . 4ـ درايـن مـجـموعه هركس كه روايتى را از يك صحابى نقل كرده , روايتش به عنوان يك حديث مـستقل به حساب آمده , چه اين راوى تابعى باشد چه صحابى بنابراين اگر يك حديثى را دو تن از يـك صـحـابـى نـقـل كـرده باشند, دو حديث و اگر سه تن نقل كرده باشند, سه حديث به شمار آمده است اين امر طرق گوناگون آن حديث را روشن مى سازد وبه معرفت اسانيد از حيث قوت و ضـعـف مدد مى رساند, زيرا آن حديث گاه از طريق يك تابعى به صورت صحيح و از طريق تابعى ديگر به صورت ناصحيح به دست مارسيده است ((1501)) . 5ـ احاديث اين مسند از آغاز تا انجام شماره گذارى شده ودر نتيجه هر حديث يك شماره مسلسل داردكـه امـر ارجـاع بـه احاديث كتاب را آسان مى سازد به دنبال آن شماره , شماره ديگرى مى آيد شـمـاره اخـيـر ازابتداى احاديث يك صحابى شروع مى شود و در پايان احاديث آن صحابى خاتمه مـى پـذيـرد از شـماره گذارى اخير تعداد احاديث هر صحابى دراين كتاب دانسته مى شود افزون برآنكه امر ارجاع را هم آسانترمى سازد بنابراين در حديثى كه به عنوان نمونه ذكر شد, شماره 228 به اين معناست كه اين حديث دويست وبيست وهشتمين حديث دراين كتاب و شماره 25 گوياى اين است كه حديث مزبور بيست وپنجمين حديث در مسند انس بن مالك است . بـى مـنـاسـبـت نـيـسـت بـيـفـرايـيم كه مجموع احاديث المسند الجامع طبق شماره گذارى گـردآورندگانش 17802 حديث است كه از اين تعداد 15733 فقره آن از طريق مردان صحابى و بقيه يعنى 2069 فقره آن از طريق زنان صحابى روايت شده است . ميزان اعتبار احاديث اين مسند از نگاه مؤلفانش . مـولفان اظهار مى دارند كه دوست داشته اند همراه با تخريج احاديث , درباره صحت و سقم هريك ازروايـات هم داورى كنند وبا تكيه به دانش جرح و تعديل و در پرتو آگاهيهاى رجال شناختى , به نـحـوى بنيادين , نه از روى تقليد, معايب و بيماريهاى پنهان و آشكار هر حديث را روشن سازند اما در حال حاضر به دو دليل اساسى از آن كار چشم پوشيده اند:. يكى ترس از پرحجم شدن كتاب به نحوى كه چاپ و انتشارش دشوار و ناممكن گردد. ديـگـر آنـكـه ممكن است حديثى با طرق صحيح در ديگر كتابها موجود باشد كه از چشم مؤلفان مـسـندحاضر پنهان مانده باشد, بويژه آنكه بسيارى از كتابهاى حديث هنوز به صورت دستنوشته دركتابخانه هاى شرق و غرب باقى مانده و محققان بدانها دسترسى ندارند. از هـمـيـن رو خاطرنشان مى سازند كه اين مسند جامع احاديث موجود در مخذ پيشگفته را چه درست وچه نادرست , در خودگرد آورده است وظيفه فرد مسلمان اين است كه پيش از استشهاد بـه هـر حـديـث يـاعـمـل به آن , درستى و نادرستى آن را بسنجد و عيار آن را به دقت محك زند ((1502)) .

شمار اصحابى كه مرويات آنان در ((المسند الجامع )) فراهم آمده است .

شـمـار كـل صحابيانى كه مرويات آنان دراين مسند گرد آمده 1237 تن مى باشد كه اين تعداد از گروههاى زير شكل گرفته است :. الف ـ مردان صحابى 1073 تن :. 1) از ميان اين تعداد 816 تن به نام يا كنيه شناخته شده اند. 2) 257 تـن بـاقى مانده , اصحابى ناشناخته هستند به اين معنا كه به صورت مبهم از ايشان روايت شده ,مثلا گفته اند: فلانى از يكى از ياران پيامبر يا از مردى كه پيامبر را ديده , روايت كرد. ب ـ زنان صحابى 164 تن :. 1) از اين تعداد 114 تن به نام يا كنيه معروفند. 2) 50 تن باقى مانده , افرادى ناشناخته هستند به اين معنا كه گفته اند: فلان كس از خاله اش يا از يكى ازهمسران رسول (ص ) يا از زنى انصارى چنين روايت مى كند . كتاب مورد بحث در ذى قعده سال 1412 ه ق به انجام رسيده است ((1503)) .