مسند نويسى در تاريخ حديث

دكتر سيد كاظم طباطبائى

- ۲ -


يكم ـ كتابهايى كه برمحور ابواب تاليف شده اند:.

روش تـاليف اين كتابها بدين گونه است كه تمام احاديثى كه به موضوعى واحد مربوط مى شوند, زيرعنوانى فراگير مثل ((كتاب الحجة )), ((كتاب الصلاة )), ((كتاب الزكاة )), ((كتاب النكاح )) در كنار هم قرارمى گيرند آنگاه اين احاديث در بابها توزيع مى شوند وهر بابى يك يا چند حديث را در مـوضوعى جزئى دربر مى گيرد و براى هربابى عنوانى در نظر گرفته مى شود كه موضوع آن باب را نـشـان مـى دهـد مـثـل ((باب مفتاح الصلاة الطه ور)) (باب پاكيزگى , كليد نماز است ) برخى محدثان اين عنوان را ((ترجمه )) نامند. فـايـده اين گونه كتابها اين است كه رجوع به آنها آسان است زيرا پژوهنده اگر بخواهد در مساله مـعـيـنى به احاديث آگاهى يابد, موضوع آن احاديث او را وامى دارد كه به ابواب رجوع كند و اگر بـخـواهد حديثى راكه پيش از اين ديده بجويد و آن را درمخذ معتبر بيابد, موضوع حديث او را به بابى كه حديث در آن هست , رهنمون مى سازد. الـبـتـه بـهـره ورى ازايـن كـتـابـهـابـه برخوردارى ازذوق علمى وآگاهى از روش محدثان بزرگ درتبويب كتابهايشان نياز دارد, تاجوينده بتواند به موضوع حديث رهنمون گردد بساكه ديده شده مؤلفان حديثى را درغيرازآن بابى كه انتظار مى رود, آورده اند واين بدان جهت است كه يك حديث گاه به چند موضوع مربوطمى گردد. تصنيف برمحورابواب خود روشهاى گوناگونى دارد كه پاره اى از آنها ياد مى گردد:.

الف ـ جوامع .

جـامـع (كـه جمع آن جوامع است ) در اصطلاح حديث شناسان كتابى است كه احاديث و ابواب آن تـمـام مـوضـوعـات ديـنى را در برمى گيرد برخى شمار ابواب اصلى اين موضوعات را هشت باب دانـسـتـه انـد,بدين قرار: عقايد, احكام , تاريخ وسير, آداب خوردن وآشاميدن , تفسير, فتن واشراط الـسـاعـة , شـمـايـل يـاباب سفرو نشستن و برخاستن , مناقب و مثالب ((64)) توضيح اينكه كلمه ((جـامـع )) در زبان عربى از لحاظگستردگى معنا, بر مفاهيمى كه در آنها جامعيت واحاطه اى وجود دارد, اطلاق مى شود ((65)) . دانـشـمـنـدان مسلمان نيز از گستردگى و فراگيرى اين واژه بهره برده , آن دسته از كتابهاى خودرا كه درموضوع خود جامع الاطراف و در بردارنده همه يا بيشتر مسايل وابسته به آن موضوع بـوده , ((جـامـع )) نـام نـهـاده و با تركيب وصفى يا اضافى مثلا گفته اند: ((الجامع الصحيح )) يا ((جامع الاحكام )) ((66)) . كتابهاى جامع در حديث بسيارند نام آورترين آنها در شيعه عبارتند از:. 1ـ الكافى اثر ابوجعفر محمدبن يعقوب كلينى رازى (د 329 ق ). 2ـ الوافى از محمدبن مرتضى معروف به ملامحسن فيض كاشانى (د 1019 ق ). 3ـ بحارالانوار از مولى محمد باقربن محمد تقى مجلسى اصفهانى (د 1110 يا 1111 ق ). و در ميان كتابهاى سنيان معروفترين جوامع بدين قرار است :. 1ـ الـجامع الصحيح از محمد بن اسماعيل بخارى (د 256 ق )2ـ الجامع الصحيح از مسلم بن حجاج قشيرى نيشابورى (د 261 ق ). اين دو كتاب به ((صحيحين )) (دو صحيح ) معروفند.

ب ـ سنن .

سـنـن كـتـابـهـايى است كه احاديث احكام را در برمى گيرد اين احاديث برپايه ابواب فقه مدون شده است نام آورترين كتابهاى سنن بدين قرار است :. 1ـ السنن از ابوداوود سليمان بن اشعث ازدى سجستانى (د 275 ق ). 2ـ السنن از ابوعبداللّه محمدبن يزيد قزوينى معروف به ابن ماجه (د 275 ق ). 3ـ الـسـنن از محمدبن عيسى بن سوره ترمذى (د 279 ق ) كتاب ترمذى به نام جامع هم معروف است . 4ـ السنن معروف به المجتبى اثر ابوعبدالرحمن احمدبن شعيب نسائى (د 303 ق ). اين چهار كتاب به سنن چهارگانه معروفند. بـايـد افزود در ميان مجموعه هاى حديثى شيعه , كتابى كه به نام سنن معروف باشد, وجود ندارد امامجموعه هاى زير از جهت در برداشتن احاديث فقهى همانند سنن ياد شده هستند:. 1ـ من لايحضره الفقيه از ابوجعفر محمد بن على بن بابويه قمى ملقب به صدوق (د 381ق ). 2ـ تهذيب الاحكام از ابوجعفر محمدبن حسن طوسى ملقب به شيخ الطائفه (د 460 ق ). 3ـ الاستبصار فيما اختلف من الاخبار از دانشمند پيشگفته . 4ـ وسـائل الـشـيـعه الى تحصيل مسائل الشريعة از محمدبن حسن معروف به شيخ حرعاملى (د 1104 ق ).

ج ـ صحاح .

صـحـاح (جـمـع صـحـيح ), كتابهايى هستند كه مول فان آنها به پندار خويش كوشيده اند تا تنها احـاديـث صـحـيح را در كتاب خود به وديعت گذارند, نه احاديث ضعيف يا ساختگى را به سخن ديـگـر, مـولفان اين كتابها ابتدا شرايطى را براى صحت حديث در نظر گرفته , آنگاه احاديث را بر وفـق آن شـرايـط بـر گزيده ومدون ساخته اند در ميان مجموعه هاى حديثى اهل سنت كتابهاى بـسـيـارى را ((صـحـيح )) مى خوانند ولى غالبا از واژه ((صحاح )), صحيح بخارى و مسلم و سنن چهارگانه پيش گفته مورد نظر است .

د ـ مصنفات .

مـصـنـف كتابى است كه براساس ابواب مدون شده , اما در كنار احاديث مرفوع , احاديث موقوف و مقطوع را نيز در بردارد ((67)) معروفترين مصنفها يكى مصنف عبدالرزاق بن همام صنعانى (د 211 ق ) و ديگرى مصنف ابى بكر بن ابى شيبه (د 235 ق ) است .

ه ـ مستدركات .

مـسـتـدرك كتابى است كه به عنوان متمم كتابى ديگر نوشته مى شود مؤلف در مستدرك تلاش مـى كـنـد تااحاديثى را كه با شروط كتاب پيشين موافق است و از آن كتاب فوت شده , گردآورد نـام آورتـريـن مـستدركهايكى مستدرك الصحيحين است از ابوعبداللّه حاكم نيشابورى و ديگرى مستدرك الوسائل از ميرزاحسين نورى (د 1320ق ).

و ـ مستخرجات .

در مـسـتخرج , مؤلف احاديث كتابى را در نظر مى گيرد و آن احاديث رانه با طريق صاحب كتاب , بلكه باسندى كه خود از طريق استادان خويش در اختيار دارد, نقل مى كند البته در طبقات بالاتر, طـرق روايـت بـه يـكـديگر مى پيوندد مانند مستخرج ابوبكر اسماعيلى نسبت به صحيح بخارى و مستخرج ابوعوانه اسفراينى (د 316ق ) نسبت به صحيح مسلم گفتنى است كه در پاره اى از كتابها مستخرج ابوعوانه را به غلط در شمار مسندها ياد كرده اند ((68)) .

دوم ـ كتابهايى كه برمحور نامهاى صحابه مدون شده اند:.

در ايـن كـتابها تمام احاديثى كه يك صحابى روايت مى كند, در يك جا فراهم مى آيد در اين روش چـنـانـچـه پـژوهنده نام صحابى ناقل حديث مورد نظر خود را بداند, به آسانى بدان دست مى يابد افـزون برآن , اين روش براى آگاهى از شمار مرويات يك صحابى از پيامبر(ص ) و نوع آنها سودمند تواند بود اين كتابهاخود دوگونه اند:.

الف ـ مسانيد.

سيوطى مى نويسد:.
دانـشمندان در تاليف و گردآورى حديث دو روش دارند: (([نخستين و] بهترين آنها, روش تاليف بـراساس ابواب فقهى است همچون كتابهاى ششگانه و شعب الايمان و البعث والنشور اثر بيهقى و جـز ايـنـهـا بنابراين روش , تمام رواياتى كه در دسترس مؤلف است درباب مورد نظر ذكر مى شود روايـاتى كه در باب مساله اى وارد شده و بر اثبات يا نفى آن مساله حكم مى كند در اينجا شايسته تر آن اسـت كـه بـه آوردن احـاديـث صـحـيـح و حـسن قناعت ورزد و اگر تمام احاديث مربوط را گردمى آورد, علت ضعف احاديث ضعيف رابيان دارد. ((روش ديگر, تاليف به شيوه مسانيد است به اين معنا كه به دنبال نام هر صحابى تمام مرويات او را اعـم از صـحـيـح و حسن و ضعيف گردمى آورند بنابراين سبك , گاه مسندهاى صحابه براساس حروف الفباى نام ايشان مرتب و پس و پيش مى گردد [ مثلا از احاديث ابى بن كعب واسامة بن زيد و شـروع مى شود و به همين ترتيب ادامه مى يابد ] اين آسان ياب ترين روش در تاليف مسندهاست و گاه ديگر قبايل را در نظر مى گيرند و در نتيجه از بنى هاشم , يعنى نزديكترين خويشاوندان رسول خـدا(ص ) شـروع مى كنند و از نزديكتر به دورتر پيش مى روند گاهى هم پيشى جستن در ورود به آيـيـن مـسلمانى را معيار قرار مى دهنددر نتيجه [ در ميان مردان ] از عشره مبشره ((69)) آغاز مـى كنند و پس از آن به ترتيب احاديث بدريان , شركت كنندگان در صلح حديبيه , صحابيانى كه در فـاصـلـه صلح حديبيه وفتح مكه هجرت كردند, آنان كه در روز فتح مكه به آيين مسلمانى در آمدند و در واپسين مرحله , مسند صحابيانى را مى آورند كه كم سن و سال ترين بوده اند مثل سائب بـن يـزيـد وابـوطـفيل [ در تمام اين شيوه ها ] مسندهاى زنان [ غالبا ] پس از مردان آغاز مى شود ودرميان زنان از همسران پيامبر(ص ) شروع مى كنند وبه ديگر زنان به پايان مى رسانند)) ((70)) . بـه عـقـيـده ابن صلاح روش اخير نيكوتر است ((71)) اما نبايد فراموش كرد كه همه مسلمانان درباره برترى صحابه با يكديگر همسخن نيستند روش دوم هم با تعاليم اسلام ناسازگار مى نمايد, بـلـكـه مى توان گفت تقديم و تاخير برپايه وابستگيهاى قبيله اى بيشتر از انديشه هاى جاهلى مايه مى گيرد بنابراين , ترتيب نخست از بيماريها و كاستيهاى دو روش اخير عارى به نظر مى رسد. بـايـد افـزود كـه عادت بيشتر مؤلفان مسندها چنين است كه مسند خود را با احاديث ابوبكر آغاز مـى كـنند,پس از آن احاديث ديگر خلفاى راشدى را به ترتيبى كه خلافت كرده اند, مى آورند آنگاه احـاديـث ديـگران از عشره مبشره را ياد مى كنند چنانكه در مسند ابوداوود طيالسى و حميدى و احـمـد هـمـين ترتيب به چشم مى خورد بنابر حكايت شاه عبدالعزيز در كتاب بستان المحدثين , ترتيب مسندعبدبن حميد وابى يعلى وبزار نيز به همين گونه است ((72)) . مـسـنـدهـا بـسيار گونه گون هستند مؤلفان در تدوين مسندها گاه بر احاديث يك تن صحابى بـسـنـده كرده اند,مثل مسنداميرالمؤمنين يا مسندابى بكر و گاهى احاديث چند تن از اصحاب را فـراهـم آورده اند, مثل مسندالاربعه يا مسندالعشرة گاهى هم احاديث گروه مخصوصى را فراهم سـاخـتـه اند كه در داشتن ويژگى واحدى مشتركند, مثل مسند المقلين و مسند الصحابة الذين مـاتـوا فـى زمان النبى (ص ) ودر بسيارى مواردهم مرويات شمار فراوانى از اصحاب را گردآورى كرده اند, مانند مسنداحمدبن حنبل ومسندابى يعلى موصلى . كـتـابـى كه مسند نام گرفته گاه به مولفش منسوب است , مانند مسنداحمدبن حنبل و گاه به راوى اش , مـانـنـدمسند امام موسى بن جعفر(ع ) ومسند الامام زيدبن على (ع ) و مسندابى حنيفه نگارنده دراين نوشتار ـ به خواست خداوند ـ اين دوگونه مسند را طى دو بخش جداگانه معرفى خـواهـد كرد گفتنى است كه هرگاه بطور مطلق و بدون هرگونه قيدى از مسند نام برده شود, مسند احمد مورد نظر است ((73)) .

ب ـ اطراف .

اطراف جمع طرف و طرف , به معناى نوك و لبه هر چيزى است ((74)) و طرف حديث , جان كلام وبـرجـسـتـه ترين بخش از متن حديث و نمودار آن است مانند جمله ((الاعمال بالنيات )) در اين حديث : ((انماالاعمال بالنيات ولكل امرئ مانوى فمن كانت هجرته الى اللّه ـ عزوجل ـ فهجرته الى ماهاجر اليه , ومن كانت هجرته لدنيا يصيبها او امراة ينكحها فهجرته الى ماهاجراليه )) ((75)) . مـقـصـود از كـتابهاى اطراف , كتابهايى است كه مولف به ذكر برجسته ترين بخش حديث قناعت مـى كـنـد,آنـگـاه طـرق نقل و اسانيد آن حديث را از مخذى كه آن را روايت كرده اند, يكجا گرد مـى آورد بـرخـى ازمولفان , تمام طرق نقل يك حديث را فراهم مى آورند و برخى به ذكر پاره اى از طـرق بـسـنـده مى كنندبنابراين مى توان گفت , كتابهاى اطراف در واقع حكم فهرست راهنما يا فـرهـنـگ حديث ياب را دارند اين فرهنگها از دو جهت سودمند است : يكى آنكه آگاهى بر اسانيد حـديـثـهـا را آسـان مـى كـند زيرا تمام طرق دريكجا فراهم آمده است ديگر آنكه نشان مى دهد از صـاحـبـان منابع و مجموعه هاى حديثى چه كسانى آن حديث را نقل كرده و در چه بابى از كتاب خود آورده اند. ايـن قـبيل فهرستها بسيارند معروفترين آنها تحفة الاشراف بمعرفة الاطراف , اثر حافظ ابوالحجاج يوسف بن عبدالرحمن مزى (د 742 ق ) است مولف دراين كتاب , اطراف احاديث صحاح ششگانه و پـاره اى كتابهاى ديگر را گردآورده است اين كتاب براساس ترتيب الفبايى نام صحابه مدون شده واز همين رو بامسند ابيض بن حمال آغاز شده است ((76)) .

سوم : معاجم .

مـعـاجم , جمع معجم و معجم كتاب حديثى است كه احاديث در آن به ترتيب صحابه يا استادان يا شـهرهاآورده شود معجم ها غالبا به ترتيب حروف الفبا هستند به اين معنا كه مولف معجم از ميان استادان خودمثلا از احاديث ابان شروع مى كند سپس احاديث ابراهيم را مى آورد وبه همين ترتيب پـيـش مـى رود ((77)) گاهى هم ترتيب معجم ها براساس تاريخ وفات استاد يا برمبناى فضيلت و تقدم و تاخر آنان در دانش وپرهيزكارى است ((78)) . نـام آورترين معجم ها, معاجم سه گانه ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (د 360 ق ) مى باشد در مـيـان ايـن سه معجم , المعجم الصغير و المعجم الاوسط براساس نام استادان مؤلف فراهم آمده و الـمـعـجـم الـكـبـيـر مـسـنـدهـاى صـحابه را به ترتيب حروف الفباى نام آنان در بردارد معجم كبيربزرگترين معجم هاست و شهرتش به حدى است كه هرگاه بطور مطلق بگويند ((معجم )) يا بـگـويـند ((طبرانى اين حديث را در كتابش آورده )) همين معجم كبير مورد نظر است ((79)) به نظر نگارنده معجم كبير خودگونه اى از مسندهاست .

چهارم ـ كتابهايى كه براساس واژه هاى آغازين احاديث مرتب شده اند.

ايـن كـتـابـهـا براساس نخستين واژه از متن حديث وبه ترتيب الفبا نظم يافته اند اين روش براى مـراجـعه بسى آسان است , ولى پژوهشگر بايد دقيقا عين نخستين واژه از حديث مورد نظر خود را بداند وگرنه تلاش اوبراى يافتن آن حديث سودمند نمى افتد اين تاليفات دوگونه اند. الـف ـ كتابهايى كه احاديث مجموعه هاى حديثى گوناگون را در خود فراهم آورده اند مهمترين ايـن كتابهادوتاست : يكى , الجامع الكبير يا جمع الجوامع از جلال الدين سيوطى متقى هندى كتاب كـنـزالـعمال رابرشالوده اين كتاب بنا كرده است ديگرى , الجامع الصغير لاحاديث البشير النذير از دانـشـمـند پيشگفته سيوطى اين كتاب را از اثر پيشين برگرفته و احاديث تكرارى آن را حذف و رواياتى را برآن افزوده است شمار احاديث اين كتاب 10031 فقره است . ب ـ كـتـابـهايى كه احاديثى را در خود فراهم ساخته اند كه بر سر زبان مردمان جارى است مانند حديث ((الحرب خدعة )) ((80)) (جنگ نيرنگ است ) هدف دانشمندان از جمع اين احاديث , روشن ساختن حال اين احاديث است نام آورترين اين گونه كتابها عبارتند از:. 1 ـ الـمـقـاصد الحسنة فى الاحاديث المشتهرة على الالسنة از شمس الدين محمدبن عبدالرحمن سـخـاوى (د902 ق ) اين كتاب 1356 حديث از احاديث متداول بر سر زبانها را در بردارد مؤلف در بيان حال احاديث , گاه مى گويد: ((لااصل له )), يعنى : اين حديث را سندى نيست و در هيچ يك از مجموعه هاى حديثى , اين روايت به چشم نمى خورد و گاهى مى گويد: ((لااعرفه )), يعنى : ((من براى اين حديث به سندى دست نيافته ام )). 2 ـ كـشـف الـخـفا و مزيل الالباس عما اشتهر من الحديث على السنة الناس اثر اسماعيل بن محمد عجلونى (د1162 ق ) وى احاديث كتاب سخاوى را همراه با گزيده سخن وى در كتاب خود آورده و احاديث بسيارى را برآن افزوده , تا جايى كه شمار احاديث كتاب مزبور به 3250 رسيده است آنگاه مطالب سودمندى در فن حديث چاشنى آن كرده است از همين رو در نوع خود فراگيرترين كتاب به شمار مى آيد.

پنجم : مجامع يا كتابهاى فراگير.

ايـن كـتـابها در عين حال كه احاديث شمارى از مخذ حديث را در برگرفته , برمحور ابواب تاليف شـده انـدمـهمترين اين گونه مجموعه ها بدين قرار است :1 ـ جامع الاصول من احاديث الرسول اثر مبارك بن محمدجزرى معروف به ابن اثير (د 606 ق ) وى دراين كتاب احاديث صحيح بخارى و مـسـلـم , مـوطا مالك ,سنن نسايى , ترمذى و ابوداوود را فراهم آورده و احاديث را از اسانيد مجرد ساخته و در پى هر حديث ,واژه هاى نامانوس آن را به گونه اى كوتاه شرح داده است . 2 ـ كـنـز العمال فى سنن الاقوال و الافعال از على بن حسام متقى هندى (د 975ق ) مؤلف دراين مجموعه تخمينا احاديث 93 كتاب را يك جا گردآورده و ازاين حيث , كتاب مزبور به بحارالانوار از مرحوم علامه مجلسى شباهت دارد اساس كنزالعمال همان جمع الجوامع سيوطى است . 3 ـ الـتـاج الجامع للاصول فى احاديث الرسول اثر منصور على ناصف (د پس از 1371 ق / 1951 م ) التاج كه شامل 5887 حديث است , ((81)) احاديث صحيح بخارى و مسلم , سنن ابوداوود و ترمذى و مجتبى اثر نسايى را در بر مى گيرد مؤلف احاديث را از اسانيدش عارى ساخته است .

ششم : زوايد.

گـاه مـولـفـى دو كـتـاب حـديـث را در نظر مى گيرد و محتويات آن دو را با يكديگر مى سنجد واحـاديث زايديكى برديگرى را در كتابى گرد مى آورد اين گونه كتابها را زوايد خوانند ((82)) مانند:. 1 ـ مجمع الزوايد و منبع الفوايد اثر نورالدين على بن ابى بكر هيثمى (د 807 ق ) كه احاديث زايد بر صحيح هاى ششگانه را از مسند احمد وابى يعلى و بزار و معجم هاى سه گانه طبرانى بيرون كشيده و حـال احـاديـث را از جهت صحت و ضعف و پيوستگى و گسستگى سند,روشن ساخته است 2 ـ الـمـطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية اثر ابن حجر عسقلانى (د 852 ق ) نگارنده ـ به خواست خـداوند ـ در فصل مسند حميدى درباره اين كتاب و اهميت آن به تفصيل سخن خواهد گفت از همين رو در اين جا درباره آن سخنى نمى گويد.

هفتم : كتابهاى تخريج .

تـخـريـج كتابى است كه براى نشان دادن منابع و مخذ احاديث كتابى معين نوشته مى شود مانند: المغنى عن حمل الاسفار فى الاسفار فى تخريج مافى الاحيا من الاخبار تاليف حافظ عبدالرحيم بن حـسـين عراقى (د 806 ق ) عراقى در كتاب خود احاديث احيا علوم الدين غزالى را تخريج كرده , به اين معنا كه ابتداطرف هر حديث از احاديث احيا را ذكر مى كند سپس نشان مى دهد كه چه كسى آن حديث را در كتاب خود آورده و كدام صحابى آن را روايت كرده و پس از آن بيان مى كند كه آن حديث صحيح است يا حسن يا ضعيف اين اثر همراه با احيا چاپ شده است ((83)) .

هشتم : اجزا.

اجـزا جـمـع جـز است و جز, مجموعه حديثى است كه تنها از يك تن نقل شده باشد, چه آن كس ازطـبـقـه صـحـابـه باشد يا از طبقه هاى بعدى مانند جز حديث ابى بكر و جز حديث مالك به يك مجموعه حديثى هم كه درباره يك مطلب گرد آمده باشد,جز گويند مانند جز القراة خلف الامام اثـر بـخـارى نـوشـته اى را هم كه به بررسى اسنادهاى يك حديث واحد بپردازد, جز خوانند مانند اخـتـيـار الاولـى فى حديث اختصام الملاالاعلى از ابن رجب حنبلى ((84)) بخشهاى گوناگون خصال شيخ صدوق هم حكم اجزا را داراست . اربـعـيـن نـويـسـى هـم كـه از ديـرزمـان رواج داشـتـه , خود نوعى جزنويسى است بايد دانست , اربـعـين نويسى به استناد حديثى است كه از رسول اكرم (ص ) نقل كرده اند آن حديث چنين است : ((مـن حـفـظ عـلى امتى اربعين حديثا مما يحتاجون اليه فى امردينهم بعثه اللّه يوم القيامة فقيها عالما)) ((85)) . حـجـم اجزا از چند برگ تا دهها برگ در نوسان است اما غالبا جز, مجموعه اى كوچك است امتياز جـزايـن اسـت كـه دانش و ژرفكاوى نويسنده اش را نشان مى دهد زيرا نوشتن مطلب درباره يك موضوع كوچك به ژرف نگرى و بررسى همه جانبه نياز دارد.

نهم : مشيخات .

مـشـيـخـات جـمـع مـشـيـخـه (بـه كـسر شين ) و مشيخه اسم مكان از كلمه شيخ و شيخوخه به معناى محل يادكردن استادان و ا سنادهاست و مقصود از آن كتابى است كه محد ثان نام استادان خـود وكـتـابها و احاديثى را كه از آنان فرا گرفته اند, در آن فراهم مى آورند و اسناد خود را به آن كـتـابـهـا درآن مـى نـويـسند ((86)) مثل مشيخه الفقيه اثر شيخ صدوق كه به پيوست كتاب من لايـحـضـره الفقيه چاپ شده است محدثان در تاليف مشيخه روشهاى گوناگون دارند پاره اى از مـشـيـخـه ها را فهرست نامند به نظر نگارنده مشيخه به كتابهاى رجال بيشتر شباهت دارد تابه كتابهاى حديث .

دهم : علل .

عـلـل جمع علت و علت عبارت از عيب پنهان و پيچيده اى است كه بر حديث عارض مى گردد و درنـتيجه صحت و سلامت حديث را خدشه دار مى سازد و معلل حديثى است كه در آن بيماريى يـافـت شـود كـه بـه سلامت حديث لطمه وارد كند, با آنكه آن حديث برحسب ظاهر تهى از عيب به نظر مى رسدحديث معلل خود اقسامى دارد:. (1) معلل در سند, (2) معلل در متن , (3) معلل در هردو ((87)) . علل كتابهايى است كه احاديث معلل را همراه با بيان علتش درآن گرد مى آورند ((88)) تصنيف كتابهاى علل , اوج تلاشهاى محدثان به حساب مى آيد زيرا درتتبع اسانيد به تلاش پيگير و شكيبايى بـسيار وباريك بينى و ژرفكاوى نياز است تا بتوان ازاين رهگذر به عيبهاى پوشيده و پنهان حديث پـى بـردالـمـسـنـدالـمعلل اثر يعقوب بن شيبه سدوسى ((89)) (د 262 ق ) را مى توان نمونه اى از كتابهاى علل به شمار آورد.

يازدهم : امالى . امـالـى (جـمـع املا) ((90)) , غالبا كتاب حديثى را گويند كه شيخ حديث در مجالس متعدد, آن

رابـرشـاگردان املا كرده باشد, مانند امالى شيخ صدوق از همين رو امالى را مجالس نيز نامند گـفـتـنى است كه همه امالى ها به موضوع حديث مربوط نمى شود, بلكه برخى از آنها به حديث و برخى ديگر به تفسير,ادب و غيره مربوط مى گردد ((91)) .

انواع كتابهاى حديث .

يكم ـ كتابهايى كه بر محور ابواب تاليف شده است :الف ـ جوامع .
ب ـ سنن . ج صحاح . د ـ مصنفها. ه ـ مستدركها. و ـ مستخرجها. دوم ـ كتابهايى كه برمحور نامهاى صحابه مدون شده است :. الف ـ مسندهاب ـ اطراف . سوم ـ معجم ها. چهارم : كتابهايى كه براساس واژه هاى آغازين احاديث مرتب شده است :. الف ـ كتابهايى كه احاديث مجموعه هاى حديثى گوناگون را در خود فراهم آورده اند. ب ـ كتابهايى كه احاديثى را در خود فراهم ساخته اند كه بر سر زبان مردمان جارى است . پنجم ـ مجامع يا كتابهاى فراگير. ششم ـ زوايد. هفتم ـ كتابهاى تخريج . هشتم ـ جزها. نهم ـ مشيخه ها. دهم ـ علل . يازدهم ـ امالى .

نقد و سنجش روش مسندنگارى .

هريك از روشهاى تدوين حديث كه در بالا بدانها اشارت رفت , از فوايدى برخوردار است و در كنار اين فوايد, كاستيهايى هم دارد مسندنگارى هم از اين قاعده مستثنى نيست بيشترين خرده اى كه مـنـتقدان براين روش گرفته اند, دشوارياب بودن آن است ((احمدعبدالرحمن البنا)) مشهور به ((ساعاتى )) ((92)) در نقداين روش مى نويسد:. ((هـدف از نـگـاشـتن مسندها در آن عصر, تنهاگرد آوردن احاديث پراكنده صحابه , تابعان واتباع تـابـعـان بـوده تا مبادابه دست روزگار تباه و نابود گردد روشن است كه مولفان مسندهادرباره دسته بندى و تبويب اين احاديث چندان انديشه نكرده اند اين ترتيب در روزگارپيشينيان سودمند بـوده , زيـرا ايـشان به حافظه تكيه مى كردند, در نتيجه جاى حديث موردنظر و نيز جاى احاديث هـمـانـنـد آن را در كتاب مى دانستند وبراى يافتن آن سرگردان نمى شدند اما امروزه كه اعتماد مردمان بر نوشتن و نوشته است , اين ترتيب , آنان راسودمند نخواهد بود, زيرا پژوهنده نمى تواند به آسانى به حديث معينى رهنمون گردد ونيز نمى تواند ميان احاديث پراكنده اى كه درباره موضوع واحـدى روايت شده , جمع كند به ويژه اگر اين احاديث از طريق چند تن از صحابيان روايت شده بـاشد, در آن صورت انسان ناگزير است تا مسندهاى جملگى آنان را بخواند اين در حالى است كه پـژوهـشگر اسم راوى حديث را بداند, اما اگر نام او را نداند, راهى جز خواندن تمام كتاب در برابر خـود نـمـى بـيـندو اين كارى است كه هيچ كس توان انجام آن را ندارد از همين رو بهره جويى از كتابهاى مسند رو به كاهش نهاده و ميان مردم كمتر تداول دارد)) ((93)) . محمد ابوزهره هم اين روش را به همين سان ارزيابى مى كند و مى نويسد:. ((مـى بـيـنـيم احمد در ترتيب مسند روشى را پيشه ساخته كه محدثان پس از او در مقام مراجعه بـدان , آن روش را دشـوار يافته اند اين روش با شيوه كتابهاى پيشين و پسين تفاوت دارد موطا كه پيش از آن و صحاح كه پس از آن تاليف شده , جملگى براساس موضوعات فقهى و غير فقهى مرتب شده اند و بدين ترتيب رجوع بدانها و بهره ورى از آنها آسان است ,زيرا كسى كه مى خواهد به حديثى در مـوضوعى دينى استشهاد كند, به كتاب حديثى كه دراختيارش هست , پناه مى برد و آن را زير عنوان مربوط به آن موضوع مى جويد و مى يابد اماگردآورنده مسند احمد آن را براساس صحابيى كـه حديث پيامبر(ص ) به او منتهى مى شود,مرتب ساخته واگر حديث مرسل بوده , آن را براساس نـام تابعى منظم كرده است در نتيجه بااحاديث عشره مبشره آغاز كرده تا به تابعان رسيده است از ايـن بـابـت مى توان گفت اين روش دشوارياب است و تنها حافظان حديث بدان رجوع مى كنند و تنها آنان كه در حديث و دانشهاى وابسته به آن ورزيده هستند, از آن بهره مى برند)) ((94)) . امـا انـصاف اين است كه بگوييم در كنار اين دشواريابى , اين روش سودهايى را هم در پى داشته و دارد ازآن جمله :. 1 ـ مسندنگارى در زمان پيدايش خود, يك گام تازه در تدوين حديث بوده كه استقلال حديث از فقه رامى توان از مزاياى آن به شمار آورد زيرامرويات هريك از اصحاب را جمع و كتابهاى حديث را ازاقوال صحابه و فتواهاى تابعان پيراسته مى ساخت ((95)) . 2 ـ ايـن روش نشان مى دهد از طريق هر صحابى چه تعداد حديث نقل شده و مرويات او از چه نوع است ((96)) . 3 ـ ايـن روش يـكـى از راههايى است كه براى استخراج حديث مفيد تواند بود به اين معنا كه اگر پـژوهـنـده ,نام صحابى راوى حديث را بداند, مى تواند از رهگذر مسندها به حديث مورد نظر خود دست يابد ((97)) . 4 ـ روش تـدويـن مـسـنـدها گرايش سياسى , حزبى و قبيله اى صحابه را نشان مى دهد و معلوم مـى دارد كـه فـلان حـديـث يا فلان گونه احاديث را چه كسى يا كسانى نقل كرده اند در نتيجه تا حـدودى روشن مى سازدكه آيا آن حديث با منافع گروهى و مصلحت اشخاص ويا تعصب حزبى و سـلـيقه هاى فردى توام شده ياخير؟
به عنوان نمونه با نگريستن به مسند احمد دانسته مى شود از مـيـان چـهـارده حـديثى كه سبرة بن معبدجهنى روايت كرده , ده حديث به نسخ حليت ازدواج مـوقـت در حـيـات رسـول اكـرم (ص ) مـربـوطمـى شـود ((98)) واز مـيـان چـهـار حـديثى كه نـافـع بـن عـبدالحرث [ ياالحارث ] نقل كرده , دو حديث درمنقبت ابوبكر, عمر و عثمان است به همان ترتيبى كه برتخت جانشينى نشسته اند, ((99)) و طرق متعددحديث ((ان الميت ليعذب ببكا الحى عليه )) ((100)) غالبا به عمربن خطاب و پسرش عبداللّه باز مى گرددبنابراين مى توان گفت مسندنويسى به نقد داخلى و خارجى حديث ((101)) كمك شايانى مى كند. ام ا دشـواريـاب بـودن مـسـنـدهـا را فـهـرستهاى علمى كنونى , كه به پايان كتابها مى افزايند, تا اندازه اى چاره كرده و ازاين بابت مشكلى بر سر راه پژوهندگان وجود ندارد. سبب نهادن نام مسند بر كتابهاى مورد بحث . گـويا مسندها را به تبع احاديث كامل الاسنادى كه در آنها به ثبت رسيده , مسند خوانده اند به اين معنا كه اين نام يا وصف را از يك حديث منفرد برگرفته و به كل مجموعه داده اند ((102)) و اين از باب تسميه كل به جز است سخن زير از حاكم نيشابورى مى تواند گواه اين ادعا باشد او مى نويسد:. ((گـاه مى بينيم صحابى چنين مى گويد: به ما فرمان داده اند كه چنين كنيم , ما را از اين كار وآن كار باز داشته اند, ما به فلان كار مامور بوديم , ما از انجام فلان كار ممنوع بوديم , ماچنين مـى كـرديـم , مـا سـخـن مى گفتيم و رسول خدا در ميان ما بود, ما آن چيز يا آن كار راعيب نـمـى ديـديـم , چـنين و چنان گفته مى شد, يكى از سنتها چنان بود و عباراتى شبيه به آنچه گـفته شد هرگاه صحابيى كه به مصاحبت با پيامبر شناخته شده , عباراتى از اين دست بگويد, آن سخن در زمره حديث مسند است و تمام اين قبيل موارد را در كتابهاى مسند آورده اند)) ((103)) . افـزون براين , در برخى از مجموعه هاى حديثى مى بينيم كه به دنبال مسندهاى صحابه , مراسيل تـابـعـان راآورده انـد ((104)) و ايـن خود يكى از قرينه هايى است كه نشان مى دهد, نام مسندها از حديث مسند دربرابر مرسل گرفته شده است . يكى از پژوهندگان معاصر در همين باره مى نويسد:. ((اگـر اطـلاق واژه ((مـسـنـد)) بـر حـديـث , مـجـاز باشد ـ چنانكه زمخشرى بر اين باور است (اسـاس البلاغه , ص 461) ـ اطلاق اين واژه بر كتاب ((مسند)) هم جنبه مجازى دارد, خواه مسند رابـه مـولفش نسبت داده باشند, خواه به استاد مولف كه از او روايت مى كند [البته ] اين سخن در صورتى درست است كه اين واژه اسم مفعول از اسند الحديث (به معناى حديث را پله پله بالا برد و به پيامبر (ص ) نسبت داد) باشد زيرا چنين كتابى , احاديث مرفوعى را دربردارد كه در اصطلاح آن را ((مسند)) خوانده اند)) ((105)) . الـبـتـه بايد افزود: اسناد احاديث موجود در مسندها جملگى مسند و پيوسته نيستند, بلكه در اين كـتـابـهـااحـاديث منقطع بسيارى به چشم مى خورد براى نمونه با بررسى دويست حديث از آغاز مـسـنـدابـن حـنـبـل بـه سـى حـديـث منقطع برخورد مى كنيم آن حديثها به ترتيب بدين قرار است : ((106)) حديث شماره 7,18, 27, 37, 46, 49, 60, 62, 64, 65, 66, 68, 69, 70, 71, 81, 98, 106, 107, 108, 109,113, 115, 118, 126, 132, 140, 142, 193, 194 در مـيان اين حديثها پاره اى گسسته بودنشان روشن و آشكار است و پاره اى ديگر به ظاهر پيوسته مى نمايند, اما باژرفكاوى در اسـنـاد حـديـث , دانسته مى شود كه پيوسته نيستند بنابراين , مسند ناميدن كتابهاى مزبور از باب تغليب وبا در نظرگرفتن بيشتراحاديث آنهاست .

هرج و مرج و بى قانونى در به كار بردن نام مسند.

اكـنـون كـه با معناى مسند آشنا شديم و دانستيم كه درميان كتابهاى حديث , به كداميك مسند مـى گويند,شايسته است كه به پاره اى از بى ضابطه گى ها در به كار بردن اين نام اشاره شود براى بيان اين مقصود بايدگفت : برخى از مجموعه هاى حديثى را مى بينيم كه از طريق دونام شناخته شده اند براى نمونه سنن عبداللّه بن عبدالرحمن دارمى را مسند هم مى خوانند با آنكه از نظر نظم و تـرتـيب ميان اين كتاب ومسندها همانندى به چشم نمى خورد مصنف ابن ابى شيبه را هم گاه با نـام مـسند ياد مى كنند در پاره اى ازمنابع متاخر شيعه از مصنف عبدالرزاق بن همام صنعانى نيز با نام مسند سخن به ميان آمده است ((107)) مستخرج ابى عوانه اسفراينى بر صحيح مسلم را هم غالبا بـا نـام مسند مى شناسند شگفت آورتر از همه اينكه ابن خلدون از كتابهاى بخارى و مسلم با عنوان الـمسند الصحيح ((108)) سخن مى گويد و از سنن ابوداوود و ترمذى و نسايى در كنار دو كتاب پـيـشـگـفته با عنوان مسانيد ياد مى كند و مى گويد: ((اينهامسندهاى مشهور در اسلام است )) ((109)) بـا آنـكـه مى دانيم كتابهاى ياد شده را معمولا به نام صحاح مى شناسند و نام مسند, اين كتابها را به خاطر نمى آورد. بـه نـظر مى آيد, اين آشفتگى و هرج و مرج نشان از اين باشد كه تشخيص مجموعه هاى حديثى كه مـتـعـلـق بـه اين نوع است يا آن نوع , در دوره هاى نخستين تا حدودى از ضوابط مشخص پيروى نمى كرده است ((110)) افزون برآن , ناروا نخواهد بود اگر بگوييم كه مؤلفان در روزگاران كهن , بـرخلاف نويسندگان امروزى , براى كتاب خود نامى برنمى گزيده اند و اين امر راه را براى اعمال سـلـيقه هاى گوناگون بازمى گذاشته است براى نمونه مى توان از كتابى از ابوعبيداللّه محمدبن عمران مرزبانى (د 384 ق ) ياد كردكه ياقوت آن را مسندالنحويين ناميده است او مى نويسد:. ((نـخستين كسى كه در اخبار نحويان كتابى نگاشت , ابوبكر محمدبن عبدالملك تاريخى است , كه كـتابى كوچك دراين باره فراهم آورد پس از او مرزبانى كتابى بزرگ و گسترده دراين باره تاليف كرد كه سزاوار است آن را مسندالنحويين بنامند من برآن كتاب دست يافتم و مطالب سودمند آن را در اين كتاب (معجم الادبا) نقل كردم )) ((111)) . نـمـونـه مـهـمـتـر از آنـچـه گـفـته شد, بوستان سعدى است كه نامش را سعدى خود انتخاب نـكـرده اسـت درنـسـخـه هاى قديم نام اين كتاب سعدى نامه است كه گويا آن را هم سعدى خود انـتـخـاب نكرده باشد وبه حدس محمدعلى فروغى , كار استنساخ كنندگان تواند بود پس از آن , خداوندان ذوق نام بوستان را به قرينه گلستان براى اين كتاب برگزيده اند ((112)) . گـفـتـنـى است كه پاره اى از گزارشها حكايت از آن دارد كه بخارى كتاب خود را مسند ناميده ((113)) افـزون برآن , از ز بان مسلم گزارش شده كه درباره صحيح خود گويد: ((من اين مسند صـحـيـح را از مـيان سيصدهزارحديثى كه خود شنيده ام , تاليف كرده ام )) ((114)) حاكم نيز در چندجا از كتاب مسلم با عنوان المسندالصحيح نام برده ((115)) واين گواه درستى آن گزارش تـوانـد بـود دربـاره مـقـصود مسلم ازتعبيرمسند صحيح دو احتمال به نظر مى رسد: يكى اينكه مقصودش اين باشد كه احاديث اين كتاب دوبار نقد و ارزيابى و غربال شده است به بيان ديگر اسناد احـاديـث اين كتاب هم مسند است (يعنى :زنجيره راويانش از مولف تا پيامبر(ص ) پيوسته است ) و هـم صـحـيـح ديـگـر ايـنـكـه ايـن تـعـبير را در برابرمجموعه هايى چون مسنداحمدبن حنبل و اسحاق بن راهويه و به كار برده باشد كه اسناد جملگى احاديث آنها اصطلاحاصحيح نيست اما اسناد احاديث صحاح دست كم از نگاه مؤلفان خود, جملگى صحيح است . نـتـيـجـه آنكه , درميان انبوه كتابهاى حديث كه مسند خوانده مى شوند, شمار چشمگيرى كتاب هـسـت كـه ازنظر نظم و ترتيب با مسندها همانندى ندارند, بلكه از آن جهت كه برپايه ابواب و بر محور موضوعات تاليف شده اند, شايسته است در زمره مصنفها به حساب آيند نگارنده در بخشهاى آينده خواهد كوشيد تامجموعه هايى را كه به خطا يا از روى سهل انگارى در رديف مسندها قلمداد شده اند, معرفى كرده و آنهارا از مسندهاى واقعى باز شناساند.

نوعى ديگر از مسندها.

با گذشت زمان دامنه معناى مسند گسترش يافته و در نتيجه هركتابى را كه تنها مرويات يكى از پـيـشـوايان معصوم ـ عليهم السلام ـ يا مرويات يكى از راويان را در برداشته باشد, مسند خوانده اند مـانـنـدمـسـنـدالامـام الـصـادق (ع ), مـسـنـدالامـام الرضا(ع ), مسندالامام زيد, مسندابى حنيفه ومـسـنـدالشافعى احاديث اين كتابها غالبا براساس موضوع دسته بندى و تبويب شده واز اين حيث درسـت بـه مسندبقى بن مخلدقرطبى شباهت دارند زيرا بقى در مسند خود احاديث هر صحابى را برپايه ابواب فقهى دسته بندى كرده است ((116)) . از همين رو كتانى در مقام تعريف مسند مى نويسد:. ((گاه مسند نزد محدثان بر كتابى اطلاق مى شود كه برپايه ابواب يا حروف يا كلمات مرتب شده , نه بـر پـايه صحابه و اين نامگذارى به خاطر مرفوع و مسندبودن احاديث چنين كتابى است كه پله پله آنها را بالا برده وبه پيامبر(ص ) نسبت داده اند ((117)) . اين مسندها برخلاف گونه نخست , بيشتر به راويان خود منسوبند تا به مؤلفان خود و غالبا هم آنها را به نام راويانش مى شناسند اين مسندها در آينده طى گفتارى جداگانه معرفى خواهند شد.

بخش دوم .

مسند نويسى در تاريخ تدوين حديث .

جايگاه مسندنويسى در مراحل تدوين حديث اهل سنت .

تدوين حديث در ميان پيروان مكتب اهل بيت (ع ) و پيروان مكتب خليفگان سرنوشتى متفاوت دارد بـاايـنـكـه اهتمام به شنيدن و ضبط و نقل احاديث هم درميان پيروان اهل بيت وجود داشت و هم درمـيـان پيروان خليفگان , يك تفاوت ريشه اى در سده نخست هجرى ميان خاصه و عامه به چشم مـى خـورد و آن ايـنكه عامه در مدت يك سده به پيروى از دستور خليفه دوم و نظر برخى صحابه ديـگـر, نـوشـتن حديث رانمى پسنديدند و عذر آنان براى اين كار اين بود كه مبادا حديث با قرآن مـشـتـبـه شود ويا اهتمام به حديث جاى اهتمام به قرآن را بگيرد ((118)) ولى پيروان اهل بيت از هـمـان آغـاز, هـمـچنان كه نسبت به استماع وضبط و نقل احاديث اهتمام مى ورزيدند, نسبت به نوشتن و تدوين آن نيز اهتمام داشتند.