مقامات السالكين‏

محمد ابن محمد دارابى

- ۳ -


فصل اول در بيان حرمت غنا و دلايل تحريم آن‏

بدان وفّقك الله كه سابقاً معلوم شد كه در حرمت غنا، فى الجمله خلافى نيست. امّا در حرمت جميع افراد غنا خلاف است. بعضى، تمام افراد غنا را حرام مى‏دانند، حتى در قرآن، و بعضى در قرآن مستحب مى‏دانند، به احاديث متظافره‏اى كه به تفصيل خواهد آمد، و بعضى از احاديث كه دلالت بر جواز ترجيع و تحرير و امر به حسن صوت دارد و مى‏گويند كه صوت حسنِ مقرون به ترجيع و تحرير بدون غنا ممكن نيست و ترجيع، لازم دارد طرب را چنانكه از بعض اكابر نقل شده، و بعض احاديث دلالت بر جواز لحن دارد كه «اقْرَؤوا القُرْآن بِألْحانِ الْعَرَبِ» و لحن، غناست چنانكه از ابن اثير گذشت و تصريح بعضى علما و به تتبّع موارد استعمال آن هر چند حرمت غنا فى الجمله احتياج به دليل ندارد، امّا تيمّناً و تبرّكاً دليلى چند جلوه ظهور مى‏يابد. از اين جمله، شش دليل از آيه كريمه و اين ستّه ضروريه است و بيست و پنج حديث از كلام معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين).

[الف: دلايل قرآنى‏]

امّا دليل اول‏

از آيه، قوله تعالى: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ». يعنى: اجتناب كنيد از آنچه طبيعت از آن متنفّر مى‏شود كه عبارت از رجس است و آن عبادت اصنام است و همچنين اجتناب كنيد از قول زور كه به‏ تفسير ائمّه معصومين (عليهم السلام) عبارت از غناست.

و شيخ در خلاف از محمد بن حنفيه نقل كرده و اصحاب ما گفته‏اند كه غنا، در قول زور داخل است.

دليل دوم‏

قوله تعالى: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً». يعنى: «بعضى از مردمان كسى است كه مى‏خرد حديث و كلام لهو [را] تا آنكه گمراه كند مردم را از راه خدا و هُدى‏، و به راه ضلالت اندازد و آيات خدا را سخريّه و استهزا گيرند».

و در حديث وارد است كه غنا از جمله لهوِ حديث است. و شيخ طبرسى از اكثر مفسرين نقل كرده كه روايت واقع شده از امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام على بن موسى الرضا عليه و (عليهم السلام) كه لهوِ حديث، غناست و شيخ اين تفسير را از ابن عباس و ابن مسعود و غير ايشان نيز نقل نموده و بعضى از مخالفين ما كه عامّه باشند، تفسير لهو حديث به غنا [را]، از جماعتى از تابعين نقل كرده‏اند. و در تفاسير و احاديث واقع است كه يكى از صناديد قريش كه او را نضر بن الحارث مى‏گفتند، با كفّار قريش و ابو جهل و اميّة بن خلف و ديگران از اكابر و صناديد جمعيت نمودند، در دار الندوه مكه كه محل اجتماع و مشورت ايشان بود و با يكديگر گفتند كه اگر ما محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را به اين عنوان واگذاريم كه سلوك مى‏كند، در اندك وقتى همه مردمان را از راه مى‏برد و گمراه مى‏كند و به‏ دين اسلام و توحيد و ايمان درمى‏آورد. زيرا كه او حَسَنُ الخُلْق است و حُسْنِ صوت نيز دارد و هر يك از اصحاب او هم‏چنين‏اند و در مسجد الحرام و غير آن، حلقه‏هاى ذكرِ توحيد مى‏سازند و قرآن را به آواز خوش مى‏خوانند و اشعار توحيد الهى انشا مى‏كنند و مردمان رغبت به دين اسلام كرده‏اند و مى‏كنند و دين و كيش بت پرستى بر هم مى‏زنند پس ما را درباره ايشان فكرى بايد كرد، نضر بن الحارث از ميان ايشان گفت: مرا فكرى به خاطر رسيده است و فكر آن كرده‏ام ما هم شعراى خود را مى‏گوييم كه اشعار در كيش بت پرستى و بتان انشا كنند، و من نيز خود در مدح بت و بت پرستى انشا كرده‏ام و مى‏كنم، و كنيزان و غلامان صاحب جمال خوش آواز خريدارى مى‏كنيم تا همچنان كه محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) خوش آواز و خوبروست و على بن ابى طالب و جعفر بن ابى طالب و هر يك از اصحاب او به دستور [او هستند] و همچنان كه محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و اصحابش قرآن را به صوت حسن مى‏خوانند كه در اين حكايت قوم عاد و ثمود است، ما قصه رستم و اسفنديار مى‏خوانيم و مى‏گوييم كه بخوانند و همچنان كه محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و اصحاب او اشعار توحيد و مدح خدا پرستان و موحّدان و مذمّت بتان و بت پرستان و كيش ايشان به آواز خوش مى‏كنند ما نيز مدح بتان و بت پرستان و كيش ايشان و مذمّت موحّدان و ذاكران و قاريان به آن روش مى‏كنيم تا رغبت مردمان به توحيد و محمد و اصحاب او كم شود، و دين اسلام ضعيف شود. پس جماعت مشركان، آفرين بر رأىِ آن شيطان انسى نمودند و به آن شغل شنيع مشغول شدند و مردمان را از راه خدا باز داشتند و قطّاع الطريقىِ راه خدا پيش گرفتند. در اين صورت اين آيه در شأن ايشان نازل شد «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي...». پس غنا آن لهوِ حديثى است و ترجيع صوتى كه غرض از آن از راه خدا بازداشتن باشد و آن لهوِ حديث و غناىِ مُحَرَّم خواهد بود چنانچه از بيان شأن نزول و تفسير مفسّرين و احاديث محدّثين ظاهر مى‏شود، نه آنچه به خدا نزديك كند و از راه ضلالت دور اندازد.

دليل سوم‏:

«وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً». امّا شيخ ابو على طبرسى در مجمع البيان گفته در اين لغو، غنا داخل است. و نسبت اين تفسير نيز به «مجاهد» كه از مفسرين است داده. و اين تفسير [را] نيز از امام محمد باقر و امام جعفر صادق (عليهما السلام) نقل كرده.

دليل چهارم:

و نيز در كتاب مستطاب كافى به سند صحيح از ابى الصباح الكنانى از امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل نموده كه آن حضرت فرمودند كه مراد از زور، در قول حق سبحانه و تعالى كه فرموده: «وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ» غناست.

دليل پنجم:

صدوق در من لا يحضره الفقيه مرسلًا روايت كرده از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) كه از آن حضرت سؤال كرده شد از تفسير آيه «وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»، حضرت فرمودند: «رجس اوثان، شطرنج است و قول زور، غناست» و اين حديث در كتاب ديگر نيز به سند ديگر مذكور است و ديگر در باب احاديث، روايتى كه دلالت بر اين تفسير كند، عن قريب خواهد آمد.

دليل ششم‏

: قال الله تعالى: «أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ. وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ. وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ» شيخ طبرسى گفته كه مراد از حديثى كه از آن تعجب و خنده مى‏كنند، غناست. و مروى است كه كفّار، غنا مى‏كردند تا آنكه مردم را از شنيدن قرآن باز دارند و از عكرمه كه از مفسّرين است و در كشاف نيز مذكور است كه بعضى براى جاريه خود گفتند: «اسْمِدي» يعنى «غَنّي» و تفسير «سامِدُون» به غنا كنندگان در كتب لغت مذكور و از ابن عباس اين تفسير هم منقول است.

اگر كسى گويد اين آيات كه شما آورديد، نصّ در حرمت غنا نيست، چه تفسير و تأويل ديگر دارد؟

جواب آنكه مقصود، استدلال به كلّ واحد از اين آيات نيست، بلكه مطمح نظر از ذكر مذكورات، تأييد است نه دليل، چه حرمت غنا فى الجمله متّفق عليه است و محتاج به دليل نيست.

[ب: دلايل روايى‏]

امّا دلايل از احاديث و حجّت بر حرمت غنا، از اخبار مستفيضه بلكه از متواتره به حسب معنا از طريق خاصّه و عامّه بسيار است. امّا اقتصار بر طريق خاصّه مى‏كنيم. هر چند حرمت غنا فى الجمله از غايت شهرت، محتاج به ذكر احاديث نيست، امّا تيمّناً و تبرّكاً اقتصار بر بيست و پنج حديث مى‏شود.

و چرا گفتيم متواتر به حسب معنا، نه متواتر به حسب لفظ به واسطه آنكه حديث متواتر به حسب لفظ در هر باب نزد عامّه بلكه خاصّه، دو حديث است بلا نزاع، يكى: «البيّنة عَلَى المدّعي و اليَمينُ عَلى‏ مَنْ أنْكرَ»، دوم: «مَنْ كَذَّبَ عَليّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّءْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّار» و يك حديث ملحق به متواتر: «انّما الأعمالُ بِالنّيات»، ديگر: «عَلَى اليَدِ ما أخَذَتْ حَتّى‏ تُؤدّي»، ديگر «النّاسُ مسلَّطُونَ عَلى‏ أمْوالِهِمْ». مشهور اينكه هشت حديث متواتر است و نادرى تا هژده گفته‏اند اما به صحّت نرسيده و نزد خاصّه در خبر متواتر خلاف است و زياده از هشت حديث متواتر اللفظ به نظر نرسيده، امّا متواتر المعنى‏، از طرفين بسيار است.

حديث اوّل‏

: از ابن ابى عُمير كه علماى حديث او را در حكم صحيح دانسته‏اند، از مهران بن محمد نقل كرده، هر چند مهران بن محمد را در كتاب رجال ثقه ندانسته‏اند، امّا چون كتابى دارد كه ابن ابى عمير از او نقل مى‏كند، دلالت بر خوبى او دارد. چرا كه شيخ در عدة الاصول نقل كرده كه ابن ابى عمير، نقل نمى‏كند مگر از ثقات. حاصل كه از امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل كرده كه شنيدم، آن حضرت فرمودند: غنا از آن چيزى است كه حق سبحانه و تعالى، فرموده كه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ».

دوم:

به سند حَسَن به سبب ابراهيم بن هاشم محمد بن مسلم كه يكى از اركان اربعه حديث است از امام محمد باقر (عليه السلام) نقل كرده كه شنيدم كه آن حضرت فرمودند: كه غنا از آن چيزى است كه حق تعالى وعده آتش به آن فرموده (يعنى از گناهان كبيره است). بعد از اين سخن، حضرت اين آيه [را] خواندند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ». يعنى: «بعضى از مردمان حديث لهو مى‏خرند تا آنكه گمراه كنند مردمان را از راه حق و اين آيات را استهزا مى‏شمارند و سهل مى‏گيرند، از براى چنين جماعتى، عذابى خوار كننده مهياست».

و مخفى نيست كه در طريق سند اين حديث «على بن اسماعيل» است و توثيق مُعتَد به او در كتب رجال به نظر نرسيده، امّا چون ابن ابى عمير از او نقل مى‏كند، دليل است بر اينكه مرد خوبى باشد، چنانچه گذشت كه ابن ابى عمير نقل نمى‏كند مگر از ثقات.

سوم:

به سند صحيح زيد شحّام از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل نموده كه فرمودند: خانه‏اى كه در آن غنا مى‏شود، ايمن نيست از اينكه در آن خانه مصيبت و نوحه و زارى واقع شود و دعا در آن خانه مستجاب نمى‏شود و فرشته در آن خانه داخل نمى‏شود.

چهارم:

ثقة الإسلام محمد بن يعقوب، بنا بر مشهورِ متأخّرين به سند صحيح از ابن ابى عمير نقل كرده و چرا گفتيم بنا بر مشهورِ متأخّرين؟ به جهت آنكه متقدّمينِ ما رضوان الله عليهم تمام احاديث كتب اربعه را معتمد عليها مى‏دانند و تقسيم احاديث به صحيح و غير صحيح نمى‏كنند از مهران بن محمد از حسن بن هارون، و نه توثيق اين دو كس واقع شده و نه تضعيف بلكه مهمل واگذاشته‏اند بنا بر اين، ضعفى به اين حديث راه يافته. به هر حال، راوى مى‏گويد كه شنيدم از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) كه فرمودند: مجلس غنا مجلسى است كه حق سبحانه و تعالى نظر به اهل آن مجلس نمى‏كند و غنا از جمله چيزى است كه حق تعالى فرموده: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ».

پنجم:

شيخ عليه الرحمة و صاحب كافى نيز به سند صحيح تا مسعدة بن زياد و گفته شده كه او عامى است. بنا بر اين، حديث ضعيف است بارى، راوى روايت مى‏كند كه: در خدمت حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) بودم كه مردى از او سؤال كرد به سبيل استفتاء چنانكه اكثر احاديث اهل بيت به طريق فتواست كه پدر و مادر من فداى تو باد، يا حضرت! هرگاه من به خلوت مى‏روم براى قضاى حاجت و همسايگان من كنيزانى دارند كه غنا مى‏كنند و عود مى‏نوازند و بسيارى از اوقات مى‏شود كه من آنجا مكث طويل مى‏كنم كه آواز ايشان و عود بشنوم. حضرت فرمودند كه اين كار مكن. آن مرد گفت كه من عمداً به پاى خود نمى‏روم در آنجا كه اينها را بشنوم بلكه براى قضاى حاجت مى‏روم [كه‏] اين صداها به گوش خود مى‏شنوم. حضرت فرمودند: تو از خدا بپرهيز آيا نشنيده‏اى كه حق تعالى فرموده: «إِنَّ السَّمْعَ‏ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» «كه گوش و چشم و دل سؤال كرده مى‏شوند». آن مرد كه اين را از آن حضرت شنيد، متنبّه شد و گفت: گويا من هرگز اين آيه را نشنيده‏ام، نه از عربى و نه از عجمى. لا علاجم كه عَوْد نكنم به چنين فعلى كه سابق مى‏كردم ان شاء الله به درستى و تحقيق كه طلب آمرزش از خدا مى‏كنم. پس حضرت به آن مرد فرمود كه برخيز و غسل كن و نماز كن هر قدر كه خواهى، چرا كه اين گناه عظيمى بود كه مى‏كرده‏اى. چه بسيار بد حال بودى اگر بر اين كار مى‏مردى، شكر و حمد خدا به جاى آور به شكرانه توفيق ترك اين فعل شنيع. و از خدا توبه و استغفار در خواه از هر فعلى كه خدا را خوش نيايد. زيرا كه كارى كه خدا را از آن خوش نيايد، قبيح است و قبيح را واگذار از براى اهل آن قبيح، يعنى بدى را به بدان واگذار، چرا كه هر كارى به كسى نسبت دارد نيكى به خوبان و بدى به بدان. پس بدى مكن تا از بدان شوى.

ششم:

ابن بابويه قدس سره به طريق ارسال و صاحب كافى از ابى بصير نقل كرده و اگر چه ابى بصير مشترك است ميان ليثِ مرادىِ ثقه و يحيى بن قاسمِ غير ثقه امّا چون مكرر اين تفسير از معصوم واقع شده اگر متواتر المعنى‏ نباشد مستفيض خواهد بود پس قصورى ندارد گفت: سؤال كردم از امام جعفر صادق (عليه السلام) از قول حق تعالى كه فرموده: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» فرمودند: زور غناست.

هفتم:

ابى اسامه از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت نموده كه‏ فرمودند: غنا عُشّ نفاق است. يعنى آشيانه نفاق است.

هشتم:

سماعه از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت كرده كه آن حضرت فرمودند: وقتى كه هابيل از دنيا رفت، شيطان و قابيل هر دو شماتت و خوشحالى كردند، پس هر دو همراه شدند در زمين. پس ابليس و قابيل، سازها و لهوها ترتيب دادند به جهت شماتت كردن بر آدم. پس هر چه در زمين باشد كه نزديك به اين باشد كه تلذذ يابند، پس داخل در ملاهى خواهد بود. و از حديث حسن بن هارون تا اينجا كه پنج حديث است همه ضعيف است به اصطلاح متأخّرين.

نهم:

وَشّاء روايت مى‏كند و مى‏گويد كه: شنيدم از حضرت امام رضا (عليه السلام) كه از غنا سؤال كردند. حضرت فرمودند كه قول حق سبحانه و تعالى است كه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ».

دهم:

ابو ايوب خزّاز روايت كرده كه: در مدينه فرود آمديم و به خدمت امام جعفر صادق (عليه السلام) رسيديم، آن حضرت پرسيد كه در كجا فرود آمده‏ايد؟ گفتيم: در منزل فلانى كه غنا كنندگان دارد. حضرت فرمودند كه بايد شما از جمله مردمان كريم النفس باشيد. يعنى صاحب كمالات نفسانى و صفات حميده، نه كه از جمله لئيمان باشيد. پس به خدا قسم كه ما نفهميديم مگر آنكه چيزى به صاحب منزل بايد داد و كَرَمى و مهربانى نسبت به او بايد كرد. باز به خدمت حضرت آمديم و گفتيم كه يا حضرت! نمى‏دانيم كه مراد از آن‏ قول كه «گرامى باشيد» چه بود؟ حضرت فرمودند مگر نشنيده‏ايد، قول حق تعالى كه فرموده: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً». مقصود حضرت اينكه غنا، لغو است و ملتفت شنيدن غنا نبايد شد.

يازدهم:

عبد الاعلى‏ كه مشترك است ميان جماعتى غير موثّق، روايت كرده كه: سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) در باب غنا پس گفتم كه ناس گمان مى‏برند كه حضرت رسول الله (صلّى الله عليه وآله وسلّم) رخصت داده كه مردم اين طريق مى‏گفته باشند كه:

«نزد شما آمديم نزد شما آمديم بياييد بَرِ ما بياييد بَرِ ما كه ما هم بَرِ شما خواهيم آمد».

و امثال اين سخنان، حضرت فرمودند كه دروغ مى‏گويند، خداى تعالى مى‏فرمايد:

«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ. لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ. بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ». يعنى: «ما خلق نكرده‏ايم آسمان و زمين را و آنچه ما بين آنهاست از بسايط و مركّبات به بازى، و اگر اراده داشتيم كه لهو و بازى از براى خود، هر آينه از نزد خود مى‏گرفتيم نه از ديگرى. اگر اين كار مى‏كرديم لهو و بازى مى‏خواستيم. بلكه شأن ما اينها نيست، بلكه طريقه ما اين است كه حق را غالب مى‏گردانيم بر باطل كه مغز و دماغ باطل را شق مى‏كنيم و باطل را محو و ناچيز مى‏گردانيم. واى بر شما! به سبب آنكه ما را به اوصافى كه لايق شأن ما نيست متّصف مى‏سازيد».

پس حضرت فرمود: واى بر كسى كه حرف كسى در غيبت او گويد! مقصد آنكه غنا لهو و مذموم است. چنانچه اشاره در اين آيه كريمه شده.

دوازدهم:

ابراهيم [بن‏] محمد همدانى [مدنى‏] روايت مى‏كند از شخصى كه سؤال از غنا كردند، حضرت جواب فرمودند كه داخل خانه‏هايى مشويد كه خدا اعراض از اهل آن خانه‏ها كرده است.

سيزدهم:

عنبسة بن مُصْعَب از امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت كرده كه حضرت فرمودند كه شنيدن لهو و غنا، مى‏روياند نفاق را در دل، چنانچه آب زرع را مى‏روياند. و اين مَجاز عقلى است. چه، خدا مى‏روياند به سبب آب.

چهاردهم:

يونس روايت مى‏كند كه سؤال كردم از خراسانى (عليه السلام) و گفتم كه عباسى [هشام بن ابراهيم عباسى‏] ذكر كرد كه تو رخصت داده‏اى در غنا، حضرت فرمودند كه دروغ مى‏گويد زنديق. من [امام رضا (عليه السلام)‏] همچنين نگفتم براى او. آرى سؤال كرد مرا از غنا، من جواب او گفتم كه مردى از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) سؤال از غنا كرد، پس حضرت جواب او گفت: كه اى فلان! زمانى كه خداى تعالى جدا كند حق [را] از باطل، آيا غنا داخل حق خواهد بود يا باطل؟ پس گفت كه غنا البته داخل باطل خواهد بود. پس گفت حكم كردى‏

تو بر بطلان غنا. بر متتبّع مخفى نيست كه از روايت حسن بن هارون تا اينجا كه يازده حديث است، بر صحت اين احاديث، علما چندان اعتبارى نكرده‏اند، به سبب تضعيف بعض ارباب رجال، بعضى رُواة اين احاديث را، چنانكه بر ضعف پنج حديث اول از اين احاديث سابقاً اشاره شد.

پانجدهم:

يونس از عبد الله بن سنان و او از امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت مى‏كند كه از رسول الله (صلّى الله عليه وآله وسلّم) كه فرمودند: «بخوانيد قرآن را به حسن صوت عرب و بپرهيزيد از خواندن به طريق اهل فسق و آوازهاى اهل فجور و جماعتى كه گناهان كبيره مى‏كنند، به درستى و تحقيق كه جماعتى بعد از من بيايند و آواز قرآن خواندن در گلو بگردانند و در خيشوم بلرزانند، مثل آواز گردانيدن اهل غنا و به طرز رهبانان و اهل نوحه و قوم نصارا، قرآن از چنبرهاى گردن ايشان، تجاوز نخواهد كرد». كنايه از اينكه ثواب او [را] به آسمان نخواهند برد و از ملأ اعلى فيضى بر چنين قرآن خواندن مترتّب نخواهد شد و در بعضى روايات كه چنين باشد كه: «لا يجوز حناجرهم» يعنى از حنجره‏ها و حلقوم ايشان، آن قرآن تجاوز نمى‏كند. بلكه محض صوتى است كه در گلوى ايشان است و دلهاى آن جماعت فريفته دنيا و رعونت نفس خواهد بود و دل ايشان از حق برگشته است و دل جمعى خواهد بود كه صاحب عجب و كبر خواهند بود. و اين روايت به طريق عامّه نيز منقول است از حُذَيفة بن يمان، با تغيّرى فى الجمله و در مجمع البيان نيز مذكور است. و صاحب نهاية بعد از آنكه نقل اين روايت كرده تا قول «و اهل الكتابين» به جاى «اهل الكبائر» گفته كه الحان جمع لحن است و آن تطريب است و ترجيع صوت و تحسين قرائت، شعر و غناست، و لحن را به غنا تفسير كرده، بعد از آن گفته: يحتمل، كه مراد اين باشد كه قرّاء در اين روزگار در محافل و مجالس مى‏خوانند، چرا كه علماى يهود و نصارا، كتاب خود را بدين نحو مى‏خوانند. تا اينجا كلام ابن اثير بود.

شانزدهم:

على بن ابراهيم در تفسير خود نقل از ابن عباس كرده كه ما حجّة الوداع با رسول الله (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به جاى آورديم. پس حضرت، حلقه دروازه كعبه را به دست مبارك خود گرفت و روى نورانى به جانب ما كرد و فرمود كه: آگاه باشيد كه شما را خبر مى‏دهم به علامات قيامت و در اين وقت سلمان فارسى به حضرت نزديكتر از ياران ديگر بود. پس گفت: آرى يا رسول الله! آن سرور فرمودند: از علامات قيامت ضايع گردانيدن نماز است و تابع شدن شهوات و ميل كردن به هواهاى نفسانى و علامات بسيارى فرمودند، بعد از آن فرمودند كه در آن وقتى كه اين علامتها ظاهر شود، طايفه‏اى باشند كه قرآن ياد گيرند، نه به واسطه رضاى خدا بلكه به واسطه اغراض نفسانى، و قرآن را مثل نائى اخذ كنند. كنايه از اينكه به عنوان ساز و غنا قرآن خوانند و در آن زمان، جماعتى باشند كه فقه ياد گيرند، امّا نه به جهت رضاى خدا، و بسيار شود در آن وقت اولاد زنا، و قرآن را به طريق غنا بخوانند. و در قاموس مذكور است: «زَمَرَ يَزْمُرُ، غنّى في القصب» حاصل كه قارى قرآن مثل نائى باشد كه علامات قيامت ظاهر شود.

هفدهم:

محمد بن يعقوب در كافى و شيخ ابو جعفر، هر دو روايت كرده‏اند از سعيد بن محمد طاطرى از پدرش كه گفت: سؤال كرد مردى از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) در باب فروختن كنيزان مغنّيه، حضرت فرمودند كه: خريد و فروش آنها حرام است و تعليم غنا دادن به آن كنيزان، كفر است و شنيدن غناى ايشان نفاق است.

هجدهم:

حسن بن على وَشّاء از حضرت امام رضا (عليه السلام) روايت كرده كه از آن حضرت سؤال كردند در باب خريدن كنيزك مغنّيه، فرمودند كه گاه مى‏باشد از براى مرد، جاريه مغنّيه‏اى كه آن جاريه، آن مرد را به لهو مى‏اندازد، قيمت همچنين كنيزكى مثل قيمت كلب است و قيمت كلب حرام است، و سزاى حرام آتش است. مخفى نماند كه مراد، كلب هراش است، يعنى سگى كه در كوچه خوابيده و نفعى نمى‏رساند و الّا قيمت سگ شكارى و گلّه و آنكه حفظ و حراست زراعت و باغ و خانه مى‏كند، حرام نيست.

نوزدهم:

نضر بن قاموس روايت كرده گويد: شنيدم از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) كه فرمودند: مغنّيه ملعون است و معلون است.  يعنى از رحمت خدا دور است كسى كه اجرت مغنّيه بخورد. در آن زمان چون متعارف بوده كه كنيزكان را غنا تعليم مى‏دادند و صاحبان ايشان اجرت تغنّى آن كنيزكان مى‏خوردند و حالا در هند نيز اين متعارف و شايع است، و اين شيوه از كفار قريش هنوز نزد بعضى در مكه معظّمه باقى است با اجرت بعضى از افعال ديگر!

بيستم:

ابراهيم بن ابى البلاد روايت كرده و گفته كه وصيت كرد اسحاق بن عمر نزد وفاتش كه كنيزكان مغنّيه او را بفروشند و قيمت آن را به خدمت ابى الحسن (عليه السلام) ببرند. ابراهيم مى‏گويد كه كنيزكان را بنا بر وصيت او فروختم به سيصد هزار درهم و آن را به خدمت حضرت بردم و گفتم كه غلام و مخلص تو اسحاق بن عمر نزد وفات وصيت كرد كه كنيزكان مغنّيه او را بفروشند و قيمت آن را به خدمت تو آورند، حالا آن كنيزكان را به سيصد هزار درهم فروخته‏ام و به خدمت آورده‏ام. حضرت فرمودند كه مرا احتياجى به اين نيست. به تحقيق كه اين حرام است و تعليم دادن غنا به آن كنيزكان كفر است و شنيدن غناى ايشان نفاق است و قيمت آنها حرام است در نهايت حرمت.

بيست و يكم:

در عيون أخبار الرضا (عليه السلام) از محمد بن ابى عباد با آنكه به سماع غنا و شرب نبيذ، مشهور است، روايت كرده كه از حضرت امام رضا (عليه السلام) از سماع غنا سؤال كردم، فرمودند كه اهل حجاز را در سماع غنا رأيى است و آن رأى باطلى و لهوى است. آيا شنيده‏اى [نشنيده‏اى‏] قول خداى تعالى كه مى‏فرمايد: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً». مراد حضرت كه مى‏فرمايد اهل حجاز را در سماع غنا رأيى است، آن است كه ابو طالب مكّى كه از عامّه است به تقريب حلّيّت غنا نقل كرده كه اهل حجاز در ايّام متبرّكه كه ايّام معدودات است، غنا از كنيزكان مى‏شنيدند.

بيست و دوم:

ثقة الإسلام محمد بن يعقوب از ياسر از معصوم (عليه السلام) نقل كرده كه فرمودند: هر كس نگاه دارد خود را از شنيدن غنا، به تحقيق كه درختى هست در بهشت كه حق سبحانه و تعالى امر مى‏كند به باد كه آن درخت را به حركت در مى‏آورد. پس از آن حركت، آواز خوشى به گوش آن شخص مى‏رسد كه هرگز به خوشى آن، آوازى نشنيده است و كسى كه در دنيا از شنيدن غنا خود را حفظ نكرده باشد، از اين صداى خوش محروم خواهد بود.

بيست و سيم‏

: زيد شحّام روايت مى‏كند كه از امام جعفر صادق (عليه السلام) سؤال كردم از آيه كريمه «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» فرمود: رجس اوثان، شطرنج است و قول زور غناست. امّا در سند اين حديث «درست» است و «درست» نادرست است! و شيخ در كتاب رجال گفته كه «درست» واقفى است، هر چند در فهرست چيزى نگفته و همچنين نجاشى.

امّا ابن ابى عمير از او روايت مى‏كند و بنا بر قاعده‏اى كه: ابن ابى عمير روايت نمى‏كند مگر از ثقه، دلالتى بر خوبى او دارد و اگر بنا بر قول بعضى بگذاريم كه مى‏گويند: ابن ابى عمير ارسال نمى‏كند مگر از ثقه نه آنكه گوييم روايت نمى‏كند مگر از ثقه خوبى از براى او ظاهر نمى‏شود، اما حديث «درست» را متأخّرين بر هر تقدير نادرست مى‏دانند چنانچه دانستى‏ لكن اين حديث به طريق متعدّده روايت شده پس وجود «درست» در سند قدحى در اعتبار متن حديث نمى‏كند.

بيست و چهارم‏

: روايت است كه هيچ كس آواز خود را به غنا بلند نكند، مگر آنكه خداى تعالى دو شيطان بفرستد كه بر دوشهاى او سوار شده، پاشنه‏هاى پا بر سينه او بزنند تا زمانى كه خاموش شود.

بيست و پنجم:

عيّاشى در تفسير خود گفته كه: رسول الله (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمودند كه اول كسى كه غنا و حُدا كرد شيطان بود. و فرمود كه: وقتى كه آدم از شجره خورد، شيطان خوانندگى كرد و در وقتى كه در زمين قرار گرفت نوحه كرد و بهشت به خاطر آدم آورد.

[توضيح احاديث‏]

اگر كسى گويد كه: بيست و پنج حديث كه بر حرمت غنا نقل كرديد، حديث صحيح در ميان اين احاديث بسيار كم است و بعضى دلالتش بر مدّعا صريح نيست. مثلًا حديث سوم كه سندش صحيح است، دلالت صريح بر مدّعا كه حرمت غناست ندارد. چرا كه مى‏گويد در خانه‏اى كه غنا مى‏شود فجيعه يعنى مصيبت خواهد شد و دعا مستجاب نمى‏گردد و ملك داخل نمى‏شود و على هذا القياس و حديثى كه دلالت صريح بر حرمت غنا دارد، مثل حديث چهارم [است، ولى‏] ضعف حال مهران بن محمد و حسن بن هارون را دانستى! جواب آنكه: ما استدلال به حرمت غنا به كل واحد از اين احاديث‏ نكرده‏ايم تا آنكه بايد هر يك دليلى مستقل باشد، بلكه به ضمّ بعضى با بعضى، از مجموع، حرمت غنا [را] مى‏فهميم، پس ضعف بعض احاديث و عدم دلالت بعضى قدحى در مدّعا ندارد. و ديگر سابقاً گفته شد كه حرمت غناى فى الجمله محتاج به دليل نيست.

اگر كسى گويد كه: در دليل بر كراهت و استحباب، مسامحه جايز است. چه، حديث حسنى داريم كه هر چه از ما در باب حسنه به شما برسد، اگر بدان عمل كنيد، به ثواب آن مى‏رسيد هر چند از ما نباشد. پس در فعل مستحب و ترك مكروه اگر به حديث ضعيف عمل كنيم در حقيقت به حديث حسن عمل كرده‏ايم. و اما در وجوب و حرمت اگر مسامحه شود، يحتمل كه تحريم «ما أحلّ الله» و تحليل «ما حرّم الله» باشد.

جواب آنكه: به ضمّ اجماع بر تحريم غنا فى الجمله، و بعض احاديث صحيح، مدّعا ثابت مى‏شود و دفع شبهات بعد [از] ذكر احاديثى كه موهم معارضه است، خواهد شد إنْ شاء الله. چه، هنوز مدّعا ناتمام است. زيرا كه مشهور است كه ردّ دليل خصم از تتمّه دليل مدّعاست و اگر نه هرگاه كلّ واحد از خصمين دليل بر مدّعاى خود گويند، به مقتضاى «إذا تعارضا تساقطا» مدعاى هيچ يك از طرفين ثابت نمى‏شود.

اگر كسى اعتراض كند كه: اجماعى كه شما ادّعا مى‏كنيد بر حرمت غنا فى الجمله، اعتبار ندارد. چه، انعقاد اجماع بغايت مشكل است، چنان چه در اصول بر اين، اشكالات وارد آورده‏اند و قطع نظر از اين، مى‏بينيم كه هر يك از علماى خاصّه، دعواى اجماع بر چيزى كرده‏اند كه خلاف واقع است، از اين جمله علّامه حلّى نوّر الله ضريحه، در منتهى المطلب كه اول تصنيفات اوست گفته كه اجماع است بر اينكه نماز جمعه بدون اذن امام منعقد نمى‏شود و اين كلام اشعار دارد بر آنكه در حال غيبت، نماز جمعه حرام باشد و در تصانيف بعد از اين‏اش گفته كه وجوب عينى بدون اذن امام در زمان غيبت منعقد نمى‏شود. يعنى وجوب تخييرى مى‏شود. و در مختلف كه تصنيف آخر اوست گفته كه اجماعى كه دعوى شده بر اينكه نماز جمعه بدون اذن امام در زمان غيبت منعقد نمى‏شود، اعتبار ندارد. ديگر، علّامه دعوىِ اجماعِ فرقه محقّه كرده بر اينكه كَعْب، مفصلِ ساق است و حال اينكه خودش متفرّد به اين قول است. چنانچه بعضى طعن كرده‏اند، مثل شيخ شهيد و شيخ على [بن‏] عبد العالى. و شيخ بهاء الدين طعن را فى الجمله از او دفع كرده است. و شيخ عليه الرحمة در مسأله شُفْعه حيوان، دعوىِ اجماع كرده و در كتاب ديگر، خلاف، نقل كرده و از اين قبيل بسيار است. و شيخ زين الملّة و الدين مى‏فرمايد كه: شيخ عليه الرحمة در سى چهل مسأله دعواى اجماع كرده و خودش خلاف در آن مسائل نقل كرده. جواب آنكه: بطلان خاصّ، دلالت بر بطلانِ عام نمى‏كند، از اينكه در بعضى، مواضع اجماع بى اعتبار باشد لازم نمى‏آيد كه در جميع مواضع چنين باشد، و مراد ما اجماع فرقه محقّه به دخول قول معصوم است. پس اگر چند كس از معلوم النسب يعنى معلوم باشد كه غير معصومند مخالفت اجماع كنند، قدح در اجماع بر حرمت غنا فى الجمله نمى‏كند.

امّا فرقه ثانيه در جواب مى‏گويند كه اجماع بر حرمت غنا فى الجمله واقع است نه بر حرمت جميع افراد غنا، پس جواز غنا در قرآن يا در ذكر، منافى اجماع نيست و چگونه دعواى اجماع بر جميع افراد غنا توان كرد و حال آنكه بعضى از فرقه محقّه، مثل شيخ ابو على طبرسى و غير او بر جواز غنا در قرآن و غير آن، بلكه به استحباب آن رفته‏اند. اگر كسى گويد كه: حكايت عايشه كه حضرت او را بر دوش برداشته بود و نظاره بازى و استماع ساز و غنا مى‏كرد، چنانچه بعض عامّه مثل غزالى و غيره نقل كرده‏اند و ديگر اينكه عبد الله جعفر و ابن زبير و مغيرة بن شعبه و جمع كثيرى از اهل حجاز و اهل مدينه و سرّى سقطى و امثال اينها و همچنين قياسى كه غزالى كرده يا خوابها كه ديده‏اند، دلالت دارد بر اينكه غنا مطلقاً مباح باشد. جواب آنكه: اينها هيچ كدام حجّت شرعى نمى‏تواند شد خصوصاً در برابر احاديث مستفيضه متواترة المعنى مؤيّد به اجماع فرقه محقّه بر حرمت غنا فى الجمله، رزقنا الله العلم و العمل و عصمنا من الزلل و الخلل.

فصل دوم در ذكر احاديثى كه دلالت دارد بر اينكه صوت حسن ممدوح است‏

و بعض علما از بعض احاديث چنين فهميده‏اند كه بعض افراد غنا مثل غناى در قرآن به حديث «رجّع صوتك بالقرآن» و «اقرؤوا القرآن بالحزن» مستحب است، چه در حديث، امر به ترجيع و تحزين و لحن، هر سه واقع شده و اينها بدون غنا ممكن نيست. چه دانستى كه لحن در لغت به معنى غناست و چنانچه صاحب صحاح و صاحب نهاية و غيرهما گفته‏اند و صاحب نهاية نيز گفته كه: «لحن، ترجيعِ صوتِ مطرب است». و بعضى ترجيع تنها [را] در غنا كافى دانسته‏اند. و بعضى غنا در مرثيه معصومين (عليهم السلام) به تخصيص حضرت سيد الشهدا (صلوات الله عليه) و در اذكار و اشعار مقارن ذكر كه متضمّن ترك دنيا و زهد و تقوا و ورع و معرفت باشد تجويز كرده‏اند. و بعضى در هر چيزى كه به خدا نزديك كند و بهشت به ياد آورد، به دليل حديث شريف «ما عليك لو اشتريتها فذكرتك الجنّة». لمؤلفه‏

بگويم كلامى كه با رونق است *** به حق هر چه خواند تو را آن حق است‏

و حق اين است كه هر چه در عُرف آن را غنا گويند حرام است نه غنا به تعريفات مختلفه ارباب لغت، چه دانستى كه اضطراب بسيارى در تفسير غنا از كلام اهل لغت معلوم مى‏شود كه معناى معيّن و مفهوم محصّلى كه خاطر جمع شود، به دست نمى‏آيد و بعضى از آنها معانى متباينه است كه قدر مشتركى ندارد. پس حق اين است كه رجوع به عرف كنند. چنانچه بعض علما گفته‏اند يا آنچه لهو و زور و لغو يا مقارن معصيتى باشد چنانچه حديث بر اين معنا خواهد آمد كه غنايى كه مقارن معصيتى نباشد حرام نيست چنانچه جمعى‏ كثير به اين رفته‏اند همچنانكه گذشت. و بدان كه بسيارى از امور شرعيه است كه مبنى بر عرف عام است، مثلًا اكرام ضيف و استاد و مؤمن و اسَنِ از خود، در شرع وارد است و اهانت ايشان حرام و ما اكرام و اهانت را نمى‏دانيم مگر آنچه در عرف آن را اكرام و اهانت گويند و همچنين اشفاق و رحم با زير دستان و زنان، به حديث «ارحموا اسراءكم قيل: يا رسول الله من هم؟ قال: العبد و النساء».

با آنكه اختلافى كه در تفسير غنا واقع است، در رحم و شفقت نيست، و از اين قبيل كه مبنى بر عرف است لا يُعَدُّ و لا يُحصى‏ است، و آنچه جمهور قرّاء و ذاكرين مى‏خوانند در عرف آن را غنا نمى‏گويند. چنانكه اگر كسى به غلام خود گويد كه مغنّى براى من بطلب، قارى و ذاكر و مرثيه خوان را نمى‏طلبد! و اگر كسى چيزى نذر كند، براى قرّاء و ذاكرين و شرط كند كه به مغنّى ندهند، البته به قرّاء و ذاكرين عصر كه در عرف مسمّا به اين نامند، مى‏دهند و كسى نمى‏تواند گفت كه چون به اعتقاد بعضى، ايشان در ذكر و خواندن قرآن، غنا مى‏كنند از اين نذر محرومند. چه، دانستى كه الفاظ مأخوذه در شرع، محمول بر تفاهم عرف و عادت است و آنكه گويد: به اين قرّاء نمى‏توان داد، كلام ايشان حجّت بر خصم نمى‏شود و همچنين اشعار خوانى كه در اثناى ذكر، شعرى كه به زهد و ورع و تقوا رغبت دهد بخواند و به خدا نزديك گرداند و جنّت به ياد دهد، چنانكه در اين عصر بعضى مى‏خوانند مغنّى، و كلام و خواندن او غنا نيست و اگر به سر حدّ غنا رسد حرام است.

القصه، حلّيت صوت حسن اشهر و اقوى از آن است كه محتاج بيان باشد، مثل حرمت غنا فى الجمله. امّا به مضمون «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» تذكّراً و تبرّكاً، بيست و هفت حديث سمت تحرير مى‏يابد. و الله‏ الموفّق و المعين: