كمال الدين و تمام النعمه ، جلد۱

شيخ صدوق ابى جعفر محمد بن على بن الحسين قمى قدس سره
مترجم: منصور پهلوان

- ۳۱ -


2- و به طرق عديده از كميل بن زياد نخعى روايت است كه گفت: امير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السلام دست مرا گرفت و به خارج كوفه برد چون به صحرا رسيد نفس عميقى كشيد و فرمود: اى كميل! اين دلها ظرفهايى هستند و بهترين آنها حافظترين آنهاست، پس آنچه را كه برايت مى‏گويم حفظ كن: مردم سه گونه‏اند: عالم ربانى و متعلمى كه بر طريق نجات است و پشه‏هايى حقير كه پيروان هر بانگى هستند و به هر طرف كه باد بوزد متمايل مى‏شوند آنها به نور علم استضائه نكنند و به ركنى استوار پناهنده نشوند، اى كميل! علم از مال بهتر است، علم حافظ توست اما تو بايد حافظ مال باشى و مال را بخشش مى‏كاهد اما علم به واسطه انفاق فزونى مى‏يابد، اى كميل! دوستى دانش دينى است كه بايد بدان متدين بود، انسان به وسيله آن در دوران حيات خود طاعت خداى تعالى را كسب مى‏كند و پس از وفات نام نيك و ذكر جميل به دست مى‏آورد در حالى كه احسان مالى با زوال مال از بين مى‏رود، اى كميل! گردآورندگان مال در دوران زندگانى مرده‏اند، اما دانشمندان مادام كه روزگار برقرار است باقى هستند جسمهاى ايشان مفقود گردد اما صورتهاى آنان در دلها موجود است، هاى كه اينجا علوم بسيارى است - و با دست به سينه خود اشاره فرمودند - اگر به كسانى كه بتوانند آن را حمل كنند برخورد كنم، آرى رسيده‏ام به كسى كه سريع الفهم است اما بر او ايمن نيستم، كسى كه ابزار دين را براى دنيا استعمال مى‏كند و به حجتهاى الهى عليه خلقش استظهار مى‏جويد و نعمتهاى پروردگار را عليه اولياى او بكار مى‏بندد تا ضعيفان او را دوست گيرند و از ولى حق اعراض كنند، يا آنكه مطيع حاملان علم را ملاقات مى‏كنم اما كسى را كه بصيرتى در اطراف و جوانبش نيست و شعله شك با اولين عارضه شبهه در قلبش فروزان مى‏شود، آگاه باش كه نه آن سريع الفهم و نه اين بى‏بصيرت هيچ كدام صلاحيت حمل علم مرا ندارند، يا آنكه كسى را ملاقات مى‏كنم كه حريص به لذات دنياست و آسان به شهوات كشيده مى‏شود، يا ديگرى را مى‏بينم كه حريص به گردآورى و ذخيره مال دنياست، اين هر دو كس به هيچوجه از رعايت كنندگان و شبيه‏ترين موجودات به آنها چهارپايان چرا كننده هستند، در چنين شرايطى است كه علم با مرگ حاملان آن نابود مى‏شود.

آرى اى خداى من! زمين از قيام كننده به حجت الهى خالى نمى‏ماند كه او يا ظاهر و مشهور است و يا ترسان و مستور تا حجتهاى الهى و بينات او باطل نشود و اين چقدر است و آنان كجا هستند؟ به خدا سوگند كه آنان به لحاظ عدد كم‏اند، اما به لحاظ مرتبه و منزلت بزرگند و به واسطه ايشانست كه خداوند حجتها و بينات خود را حفظ مى‏كند تا آنكه آنها را به نظيران بى‏مثال خود بسپارند و آنان را در دلهاى آنها برويانند، علمى كه بر طبق حقايق امور است بر آنان به يكباره وارد مى‏شود و با روح يقين مباشرت مى‏كنند و آنچه را كه ناز پروردگان سخت مى‏شمارند بر آنان نرم و ملايم است و به آنچه نادانان از آن استيحاش دارند مانوس هستند و با بدنهايى كه ارواحشان متعلق به محلهاى اعلى است در دنيا زندگى مى‏كنند، اى كميل! آنان خلفاى الهى در زمين و دعوت گران به دين او هستند، آه كه چه شوقى به ديدار ايشان دارم و از خداى تعالى براى خود و آنها استغفار مى‏كنم.

و در روايت عبدالرحمن بن جندب در پايان اين كلام آمده است: اى كميل! هر وقت خواستى برگرد.

و ابو احمد قاسم بن محمد بن احمد سراج همدانى اين حديث را براى من به سند خود از عبدالرحمن بن جندب فزارى از كميل بن زياد چنين روايت كرده است: اميرالمؤمنين على بن أبى طالب عليه السلام دست مرا گرفت و به ناحيه گورستان كوفه بيرون رفتيم و چون به صحرا در آمد نشست و سپس فرمود: اى كميل بن زياد! آنچه را كه برايت مى‏گويم حفظ كن: اين دلها ظروفى هستند و بهترين آنها حافظترين آنهاست، و دنباله كلام بمانند حديث مذكور در فوق است، جز آنكه در آن فرموده است: آرى اى خدا من! زمين از قيام كننده به حجت الهى خالى نمى‏ماند تا حجتها و بينات الهى باطل نشود و در آن نفرموده است: ظاهر مشهور اوخاف مغمور و در پايان آن فرموده است: اذا شئت فقم اگر خواستى برخيز.

و ما را به اين حديث، حاكم ابو محمد بكربن على بن محمد بن فضل حنفى شاشى به سند خود از كميل بن زياد چنين خبر داده است: على بن أبى طالب عليه السلام دستم را گرفت و به ناحيه گورستان كوفه برد و وقتى به صحرا درآمد نشست و نفس عميقى كشيد و آنگاه فرمود: اى كميل! آنچه برايت مى‏گويم حفظ كن، اين دلها ظروفى هستند، و بهترين آنها حافظترين آنهاست، مردم سه دسته هستند: عالم ربانى و متعلم بر سبيل نجات و پشه‏هاى بى مقدار كه پيروان هر بانگى هستند. و همه حديث را با طول و تفصيل آن تا پايان ذكر كرده است.

و ابوالحسن على بن عبدالله بن احمد اسوارى در ايلاق اين حديث را با سند خود براى من از كميل بن زباد چنين روايت كرده است: على بن أبى طالب عليه السلام دست مرا گرفته و به ناحيه گورستان كوفه برد و چون به صحرا در آمد نشست، آنگاه نفس عميقى كشيد و فرمود: اى كميل بن زياد! اين دلها ظروفى هستند و بهترين آنها حافظترين آنهاست. و همه حديث را تا پايان ذكر كرده است.

و ابولحسن احمد بن محمد بن صقر صائغ عل نيز تمامى اين حديث را با سند خود براى من روايت كرده است.

و حاكم ابو محمد بكر بن على بن محمد بن فضل حنفى شاشى با سندى ديگر اين حديث را براى من از كميل بن زياد چنين روايت كرده است: اميرالمؤمنين على ابن أبى طالب عليه السلام دست مرا گرفت و از كوفه خارج شديم و به گورستان رسيديم. و حديث را ذكر كرده و در آن مى‏گويد: آرى اى خداوند! زمين از قيام كننده به حجت خالى نمى‏ماند كه يا ظاهر و مشهور است و يا باطن و مستور تا حجتهاى الهى و بينات او باطل نشود و در آخر آن مى‏گويد: هرگاه خواستى باز گرد.

و پدرم على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى - رضى الله عنه - به سند خود اين حديث را از كميل بن زياد نقل كرده و در ضمن آن آمده است: بار الها! تو زمين را از قيام كننده به حجت خالى نگذارى و او يا ظاهر و مشهور است و يا ترسان و مستور تا حجتهاى الهى و بينات او باطل نشود.

و محمد بن على ماجيلويه - رضى الله عنه - به سند خود از كميل بن زياد روايت كند كه اميرالمؤمنين عليه السلام در ضمن كلامى طولانى فرمود: بار الها! زمين از قيام كننده به حجت خالى نمى‏ماند كه او يا ظاهر و مشهور است و يا ترسان و مستور تا حجتها و بينات الهى باطل نشود. و در پايانش فرمود: اگر خواستى برگرد.

و جعفر بن محمد بن مسرور - رضى الله عنه - به سند خود از كميل بن زياد روايت كرده است كه گفت: از على عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود: بار الها! تو زمين را از قيام كننده به حجت خالى نمى‏گذارى كه او يا ظاهر است و يا ترسان و مستور تا حجتها و بينات الهى باطل نشود.

و محمد بن على ماجيلويه - رضى الله عنه - به سند خود از كميل بن زياد روايت كند كه اميرالمؤمنين عليه السلام در ضمن كلام طولانى فرمود: بارالها! زمين از قيام كننده به حجت خالى نمى‏ماند كه او يا ظاهر و مشهور است و يا ترسان و مستور تا حجتها و بينات الهى باطل نشود. و در پايانش فرمود: اگر خواستى برگرد.

و جعفر بن محمد بن مسرور - رضى الله عنه - به سند خود از كميل بن زياد روايت كرده است كه گفت: از على عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود: بار الها! تو زمين را از قيام كننده به حجت خالى نمى‏گذارى كه او يا ظاهر است و يا ترسان تا حجتها و بينات الهى باطل نشود.

و محمد بن موسى بن متوكل - رضى الله عنه - به سند خود از كميل بن زياد روايت كند كه امير المؤمنين عليه السلام در ضمن كلامى طولانى فرمود: بارالها! تو زمين را از قيام كننده به حجت خالى نمى‏گذارى كه او يا ظاهر است و يا ترسان و مستور تا حجتها و بينات الهى باطل نشود. و براى اين حديث طرق كثيره‏اى وجود دارد.

3- حدثنا أبو سعيد محمد بن الفضل بن محمد بن إسحاق المذكر بنيسابور قال حدثنا أبو يحيى زكريا بن يحيى بن الحارث البزاز قال حدثنا عبد الله بن مسلم الدمشقى قال حدثنا إبراهيم بن يحيى الأسلمى المدينى عن عمارة بن جوين عن أبى الطفيل عامر بن واثلة قال شهدنا الصلاة على أبى بكر ثم اجتمعنا إلى عمر بن الخطاب فبايعناه و أقمنا أياما نختلف إلى المسجد إليه حتى سموه أمير المؤمنين فبينا نحن عنده جلوس يوما إذ جاءه يهودى من يهود المدينة و هم يزعمون أنه من ولد هارون أخى موسى (ع) حتى وقف على عمر فقال له يا أمير المؤمنين أيكم أعلم بعلم نبيكم و بكتاب ربكم حتى أسأله عما أريد قال فأشار عمر إلى على بن أبى طالب (ع) فقال له اليهودى أ كذلك أنت يا على فقال نعم سل عما تريد قال إنى أسألك عن ثلاث و عن ثلاث و عن واحدة فقال له على (ع) لم لا تقول إنى أسألك عن سبع قال له اليهودى أسألك عن ثلاث فإن أصبت فيهن سألتك عن الثلاث الأخرى فإن أصبت فيهن سألتك عن الواحدة و إن أخطأت فى الثلاث الأولى لم أسألك عن شى‏ء فقال له على (ع) و ما يدريك إذا سألتنى فأجبتك أخطأت أم أصبت قال فضرب يده إلى كمه فأخرج كتابا عتيقا فقال هذا ورثته عن آبائى و أجدادى إملاء موسى بن عمران و خط هارون و فيه الخصال التى أريد أن أسألك عنها فقال له على (ع) على أن لى عليك إن أجبتك فيهن بالصواب أن تسلم فقال اليهودى و الله لئن أجبتنى فيهن بالصواب لأسلمن الساعة على يديك فقال له على (ع) سل قال أخبرنى عن أول حجر وضع على وجه الأرض و أخبرنى عن أول شجرة نبتت على وجه الأرض و أخبرنى عن أول عين نبعت على وجه الأرض؟

فقال له على (ع) يا يهودى أما أول حجر وضع على وجه الأرض فإن اليهود يزعمون أنها صخرة بيت المقدس و كذبوا و لكنه الحجر الأسود نزل به آدم (ع) معه من الجنة فوضعه فى ركن البيت و الناس يتمسحون به و يقبلونه و يجددون العهد و الميثاق فيما بينهم و بين الله عز و جل قال اليهودى أشهد بالله لقد صدقت قال له على (ع) و أما أول شجرة نبتت على وجه الأرض فإن اليهود يزعمون أنها الزيتونة و كذبوا و لكنها النخلة من العجوة نزل بها آدم (ع) معه من الجنة و بالفحل فأصل النخل كله من العجوة قال له اليهودى أشهد بالله لقد صدقت قال له على (ع) و أما أول عين نبعت على وجه الأرض فإن اليهود يزعمون أنها العين التى نبعت تحت صخرة بيت المقدس و كذبوا و لكنها عين الحياة التى نسى عندها صاحب موسى السمكة المالحة فلما أصابها ماء العين عاشت و سربت فاتبعها موسى (ع) و صاحبه فلقيا الخضر قال اليهودى أشهد بالله لقد صدقت قال له على (ع) سل عن الثلاث الأخرى قال أخبرنى عن هذه الأمة كم لها بعد نبيها من إمام عدل و أخبرنى عن منزل محمد أين هو من الجنة و من يسكن معه فى منزله قال له على (ع) يا يهودى يكون لهذه الأمة بعد نبيها اثنا عشر إماما عدلا لا يضرهم خلاف من خالف عليهم قال له اليهودى أشهد بالله لقد صدقت قال له على (ع) و أما منزل محمد ص من الجنة فى جنة عدن و هى‏وسط الجنان و أقربها من عرش الرحمن جل جلاله قال له اليهودى أشهد بالله لقد صدقت قال له على (ع) و الذين يسكنون معه فى الجنة هؤلاء الأئمة الاثنا عشر قال له اليهودى أشهد بالله لقد صدقت قال له على (ع) سل عن الواحدة قال أخبرنى عن وصى محمد فى أهله كم يعيش بعده و هل يموت موتا أو يقتل قتلا قال له على (ع) يا يهودى يعيش بعده ثلاثين سنة و تخضب منه هذه من هذا و أشار إلى رأسه قال فوثب إليه اليهودى فقال أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله و أنك وصى رسول الله.

3- ابوالطفيل عامر بن واثله گويد: ما شاهد نماز خواندن بر جنازه ابوبكر نزد او به مسجد آمد و شد مى‏كرديم تا آنكه او را امير المؤمنين ناميدند، يك روز كه نزد وى نشسته بوديم يكى از يهوديان مدينه كه به عقيده آنها از نسل هارون برادر موسى بود آمد و مقابل عمر ايستاد و گفت: اى امير المؤمنين! كدام يك از شما به علوم پيامبرتان و كتاب پروردگارتان داناتريد تا سؤالات خود را از او بپرسم؟ راوى گويد: عمر به على بن أبى طالب عليه السلام اشاره كرد، يهودى گفت: اى على! تو چنين هستى؟ فرمود: آرى، هر چه مى‏خواهى بپرس، گفت: من سه سؤال و سه سؤال و يك سؤال دارم، على عليه السلام فرمود: چرا نمى‏گويى كه هفت سؤال دارم؟

يهودى گفت: من ابتدا از سه چيز پرسش مى‏كنم اگر پاسخ صحيح دادى از سه چيز ديگر پرسش مى‏كنم و اگر آنها را نيز پاسخ صحيح دادى از آن يكى مى‏پرسم، و اگر در آن سه پرسش اول خطا كردى ديگر پرسشى ندارم، على عليه السلام فرمود: تو از كجا مى‏دانى كه پاسخ درست است يا خطا؟ راوى گويد: يهودى دست به گريبان خود برد و كتاب عتيقى را از آن بيرون آورد و گفت: اين كتاب را از آباء و اجداد خود به ارث برده‏ام، املاى موسى بن عمران و خط هارون است و خصالى كه مى‏خواهم از آن پرسش كنم در آن ثبت است. على عليه السلام فرمود: به شرط آنكه حق من بر تو آن باشد كه اگر پاسخ سوالهاى تو را درست بگويم مسلمان شوى يهودى گفت: به خدا سوگند كه اگر پاسخ سوالهاى مرا دادى الساعه به دست تو مسلمان خواهم شد. على عليه السلام فرمود: بپرس! گفت: اولين سنگى كه بر زمين نهاده شد و اولين درختى كه بر سطح زمين روئيد و اولين چشمه‏اى كه از زمين جوشيد چه بود؟

على عليه السلام فرمود: اى يهودى! اما اولين سنگى كه بر زمين نهاده شد، يهوديان مى‏پندارند كه آن صخره بيت المقدس است و دروغ مى‏گويند، بلكه آن حجرالأسود است كه آدم عليه السلام آن را به همراه خود از بهشت فرود آورده است، و آن را در ركن بيت الله قرار داد و مردم آن را مسح كرده و مى‏بوسند و به وسيله آن ميان خود و خدا تجديد عهد و پيمان مى‏نمايند، يهودى گفت: خدا را گواه مى‏گيرم كه راست گفتى. على عليه السلام فرمود: اما اولين درختى كه بر سطح زمين روئيد، يهوديان مى‏پندارند كه آن درخت زيتون است و دروغ مى‏گويند بلكه آن درخت خرماى عجوه است كه آدم عليه السلام آن را و زوج آن را، همراه خود از بهشت آورد. و اصل همه درختهاى خرما عجوه است. يهودى گفت: خدا را گواه مى‏گيرم كه راست گفتى. على عليه السلام فرمود: اما اولين چشمه‏اى كه از زمين جوشيد، يهوديان مى‏پندارند كه آن چشمه‏اى است كه از زير صخره بيت‏المقدس جوشيده است و دروغ مى‏گويند، بلكه آن چشمه حيات است كه رفيق موسى نزد آن، ماهى آغشته به نمك را فراموش كرد و چون آب چشمه به آن ماهى رسيد زنده شد و به راه افتاد و موسى و رفيقش به دنبال او رفتند و خضر را ملاقات كردند. يهودى گفت: خدا را گواه مى‏گيرم كه راست گفتى. على عليه السلام فرمود: از سه سؤال ديگر پرسش كن. گفت: براى اين امت چند امام عادل پس از پيامبرشان سكونت دارد؟ على عليه السلام فرمود: اى يهودى! براى اين امت دوازده امام عادل پس از پيامبرش وجود دارد و مخالفت مخالفين ضررى به آنان نمى‏رساند يهودى گفت: خدا را گواه مى‏گيرم كه درست گفتى. على عليه السلام فرمود: و منزل محمد صلى الله عليه و آله و سلم در بهشت در جنت عدن است و آن در وسط بهشت و نزديكترين مكان به عرش رحمان است. يهودى گفت: خدا را گواه مى‏گيرم كه راست گفتى. على عليه السلام فرمود: و كسانى كه با او در منزلش سكونت دارند ائمه اثنا عشر هستند. يهودى گفت: خدا را گواه مى‏گيرم كه راست گفتى. على عليه السلام فرمود: آن يك سؤال را هم بپرس، گفت: وصى محمد چند سال پس از پيامبر در ميان اهلش زندگى مى‏كند و آيا مى‏ميرد و يا آنكه كشته مى‏شود؟ على عليه السلام فرمود: اى يهودى! او پس از پيامبر سى سال زندگى مى‏كند و اين از آن او رنگين شود - و اشاره به محاسن و سر مبارك خود فرمودند - راوى گويد: در اين هنگام آن يهودى از جا پريد و گفت: شهادت مى‏دهم كه هيچ معبودى جز الله نيست و شهادت مى‏دهم كه محمد رسول اوست و تو وصى رسول خدايى.

4- حدثنا محمد بن على ماجيلويه رضى الله عنه قال حدثنى عمى محمد بن أبى القاسم عن أحمد بن محمد خالد البرقى عن القاسم بن يحيى عن جده الحسن بن راشد عن أبى بصير عن محمد بن مسلم عن أبى جعفر محمد بن على الباقر عن أبيه على بن الحسين عن أبيه الحسين بن على عن أبيه أمير المؤمنين (ع) أنه قال إن الله تبارك و تعالى أخفى أربعة فى أربعة أخفى رضاه فى طاعته فلا تستصغرن شيئا من طاعته فربما وافق رضاه و أنت لا تعلم و أخفى سخطه فى معصيته فلا تستصغرن شيئا من معصيته فربما وافق سخطه و أنت لا تعلم و أخفى إجابته فى دعائه فلا تستصغرن شيئا من دعائه فربما وافق إجابته و أنت لا تعلم و أخفى وليه فى عباده فلا تستصغرن عبدا من عباده فربما يكون وليه و أنت لا تعلم.

4- امام باقر عليه السلام از پدران بزرگوارشان از امير المؤمنين صلوات الله عليهم اجمعين روايت كند كه فرمود: خداى تعالى چهار چيز را در چهار چيز مخفى ساخته است، رضاى خود را در طاعتش نهان ساخته است و مبادا چيزى از طاعتش را كوچك شماريد كه بسا آن طاعت موافق رضاى او باشد و تو ندانى، و خشم خود را در معصيتش نهان ساخته است، و مبادا چيزى از معصيتش را كوچك شماريد كه بسا آن معصيت موافق با خشم او باشد و تو ندانى، و اجابت خود را در دعايش نهان ساخته است و مبادا چيزى از دعايش را كوچك شماريد كه بسا آن دعا موافق با اجابت او باشد و تو ندانى، و ولى خود را در ميان عبادش نهان ساخته است و مبادا كه بنده‏اى از بندگانش را كوچك شماريد كه بسا آن بنده، ولى او باشد و تو ندانى.

5- حدثنا أبى و محمد بن الحسن رضى الله عنهما قالا حدثنا سعد بن عبد الله و محمد بن يحيى العطار و أحمد بن إدريس جميعا عن أحمد بن أبى‏عبد الله البرقى و يعقوب بن يزيد و إبراهيم بن هاشم جميعا عن ابن فضال عن أيمن بن محرز الحضرمى عن محمد بن سماعة الكندى عن إبراهيم بن يحيى المدينى عن أبى عبد الله (ع) قال لما بايع الناس عمر بعد موت أبى بكر أتاه رجل من شباب اليهود و هو فى المسجد فسلم عليه و الناس حوله فقال يا أمير المؤمنين دلنى على أعلمكم بالله و برسوله و بكتابه و بسنته فأومأ بيده إلى على (ع) فقال هذا فتحول الرجل إلى على فسأله أنت كذلك فقال نعم فقال إنى أسألك عن ثلاث و ثلاث و واحدة فقال له أمير المؤمنين أ فلا قلت عن سبع فقال اليهودى لا إنما أسألك عن ثلاث فإن أصبت فيهن سألتك عن ثلاث بعدهن و إن لم تصب لم أسألك فقال أمير المؤمنين ص أخبرنى إن أجبتك بالصواب و الحق تعرف ذلك و كان الفتى من علماء اليهود و أحبارها يرون أنه من ولد هارون بن عمران أخى موسى‏فقال نعم فقال له أمير المؤمنين (ع) بالله الذى لا إله إلا هو لئن أجبتك بالحق و الصواب لتسلمن و لتدعن اليهودية فحلف اليهودى و قال ما جئتك إلا مرتادا أريد الإسلام فقال يا هارونى سل عما بدا لك تخبر قال أخبرنى عن أول شجرة نبتت على وجه الأرض و عن أول عين نبعت على وجه الأرض و عن أول حجر وضع على وجه الأرض فقال له أمير المؤمنين (ع) أما سؤالك عن أول شجرة نبتت على وجه الأرض فإن اليهود يزعمون أنها الزيتونة و كذبوا إنما هى النخلة من العجوة هبط بها آدم (ع) معه من الجنة فغرسها و أصل النخل كله منها و أما قولك أول عين نبعت على وجه الأرض فإن اليهود يزعمون أنها العين التى ببيت المقدس تحت الحجر و كذبوا هى عين الحيوان التى انتهى موسى و فتاه إليها فغسل فيها السمكة المالحة فحييت و ليس من ميت يصيبه ذلك الماء إلا حيى و كان الخضر على مقدمة ذى‏القرنين يطلب عين الحياة فوجدها الخضر (ع) و شرب منها و لم يجدها ذو القرنين و أما قولك أول حجر وضع على وجه الأرض فإن اليهود يزعمون أنه الحجر الذى فى بيت المقدس و كذبوا إنما هو الحجر الأسود هبط به آدم ع معه من الجنة فوضعه فى الركن و الناس يستلمونه و كان أشد بياضا من الثلج فاسود من خطايا بنى آدم قال فأخبرنى كم لهذه الأمة من إمام هدى هادين مهديين لا يضرهم خذلان من خذلهم.

و أخبرنى أين منزل محمد ص من الجنة و من معه من أمته فى الجنة قال أما قولك كم لهذه الأمة من إمام هدى هادين مهديين لا يضرهم خذلان من خذلهم فإن لهذه الأمة اثنى عشر إماما هادين مهديين لا يضرهم خذلان من خذلهم و أما قولك أين منزل محمد ص فى الجنة ففى أشرفها و أفضلها جنة عدن و أما قولك من مع محمد من أمته فى الجنة فهؤلاء الاثنا عشر أئمة الهدى قال الفتى صدقت فو الله الذى لا إله إلا هو إنه لمكتوب عندى بإملاء موسى و خط هارون بيده قال فأخبرنى كم يعيش وصى محمد ص من بعده و هل يموت موتا أو يقتل قتلا فقال له على‏ع ويحك يا يهودى أنا وصى محمد ص أعيش بعده ثلاثين سنة لا أزيد يوما و لا أنقص يوما ثم يبعث أشقاها شقيق عاقر ناقة ثمود فيضربنى ضربة هاهنا فى مفرقى فتخضب منه لحيتى ثم بكى (ع) بكاء شديدا قال فصرخ الفتى و قطع كستيجه و قال أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله و أنك وصى رسول الله

قال أبو جعفر العبدى يرفعه قال هذا الرجل اليهودى أقر له من بالمدينة أنه أعلمهم و أن أباه كان كذلك فيهم.

5- ابراهيم مدينى از امام صادق عليه السلام روايت كند كه فرمود: بعد از مرگ ابوبكر چون مردم با عمر بيعت كردند مردى از جوانان يهود در مسجد به نزد او آمد و بر وى سلام كرد و مردم هم در اطراف او بودند، آنگاه گفت: اى امير المؤمنين! دانشمندترين شما به خدا و رسول و كتاب و سنتش كيست؟ مرا به او راهنمايى كنيد. عمر با دست به على عليه السلام اشاره كرد و اين مرد، يهودى روى به جانب على كرد و پرسيد: آيا تو چنين هستى؟ فرمود: آرى، گفت: من از سه چيز و سه چيز و يك چيز از شما پرسش مى‏كنم، امير المؤمنين عليه السلام فرمود: پس چرا نگفتى از هفت چيز پرسش مى‏كنم؟ يهودى گفت: نه، من از سه چيز پرسش مى‏كنم، اگر پاسخ آنها را درست گفتى از سه مسئله بعدى پرسش مى‏كنم و اگر پاسخ درست نگفتى ديگر نمى‏پرسم، امير المؤمنين صلوات الله عليه فرمود: بگو تا بدانم اگر پاسخ تو را راست و درست بگويم آيا مى‏فهمى كه درست است؟ - آن جوان از علما و احبار يهود بود و مى‏پنداشتند كه او از فرزندان هارون بن عمران برادر موسى عليه السلام است - گفت: آرى، امير المؤمنين عليه السلام فرمود: تو را به خدايى كه هيچ معبودى جز او نيست سوگند مى‏دهم، اگر پاسخ تو را راست و درست بگويم آيا مسلمان مى‏شوى و يهوديت را فرو مى‏گذارى؟ يهودى سوگند ياد كرد و گفت: من طالبم و اسلام را مى‏جويم. فرمود: هر چه مى‏خواهى بپرس تا آگاه شوى. گفت: اولين درختى كه بر سطح زمين روئيد و اولين چشمه‏اى كه از زمين جوشيد و اولين سنگى كه بر روى زمين نهاده شد چه بود؟ امير المؤمنين عليه السلام فرمود: اما سؤال تو از اولين درختى كه بر سطح زمين روئيد، يهوديان مى‏پندارند كه آن زيتون است و دروغ مى‏گويند و جز اين نيست كه آن درخت خرماى عجوه است كه آدم عليه السلام به همراه خود از بهشت فرود آورد و در زمين كاشت و اصل همه نخلها از آن است، اما آن سخن تو كه اولين چشمه‏اى كه از زمين جوشيد، يهوديان مى‏پندارند كه آن چشمه‏اى است كه از زير صخره بيت المقدس جوشيده و دروغ مى‏گويند، آن چشمه زندگانى است كه موسى و آن جوانى كه همراه او بود به آن رسيدند و ماهى آغشته به نمك را در آن شست و زنده شد و هيچ مرده‏اى نيست كه آن آب بدو رسد مگر آنكه زنده شود و خضر پيشگام ذوالقرنين در جستجوى چشمه حيات بود و آن را يافت و از آن نوشيد و ذوالقرنين آن را نيافت. اما سخن تو كه اولين سنگى كه بر روى زمين نهاده شد، يهوديان مى‏پندارند كه آن صخره بيت المقدس است، اما دروغ مى‏گويند جز اين نيست كه آن حجرالاسود است آدم عليه السلام آن را از بهشت آورد و آن را در ركن بيت قرار داد و مردم آن را استلام مى‏كنند، و از برف سفيدتر بود و در اثر گناهان بنى آدم سياه گرديد.

گفت: اين امت را چند امام هدى است كه هادى و مهدى اند و خذلان فروگذراران به امامت آنان ضرر نرساند؟ و جايگاه محمد در كجاى بهشت است؟ و از امتش چه كسانى با او در بهشتند؟ فرمود: اما اينكه گفتى اين امت را چند امام هدى است كه هادى و مهدى‏اند و خذلان فروگذاران به امامت آنان ضرر نرساند، اين امت را دوازده امام است كه همگى آنها هادى و مهدى هستند و خذلان فروگذاران به آنها ضررى نرساند.

اما اينكه گفتى: جايگاه محمد در كجاى بهشت است، جايگاه او در شريفترين و بهترين جاى بهشت يعنى جنت عدن است؛ و اينكه گفتى: از امتش چه كسانى با او در بهشتند، آنان ائمه دوازده‏گانه بر هدايت هستند. آن جوان گفت: راست گفتى به خداى لا اله الا هو كه آنچه گفتى نزد من به صورت مكتوب با املاى موسى و خط هارون موجود است. و پرسيد: وصى محمد پس از او چند سال زنده خواهد ماند و آيا فوت مى‏كند و يا به قتل خواهد رسيد؟ على عليه السلام فرمود: واى بر تو اى يهودى! من وصى محمد صلى الله عليه و آله و سلم هستم و پس از او سى سال زندگى خواهم كرد نه يك روز كم و نه يك روز افزون، سپس بدبخت‏ترين اين امت برانگيخته مى‏شود، كسى كه از پى كننده ناقه ثمود بدبخت‏تر است و يك ضربتى بر اين فرق سرم مى‏زند كه محاسنم از آن رنگين مى‏شود، سپس آن حضرت گريه شديدى كرد. راوى گويد آن جوان نيز فريادى كشيد و آن كمربندى را كه به نشانه يهوديت بر ميان مى‏بست پاره كرد و گفت:أشهد أن لا اله الا الله و أشهد أن محمداً رسول الله و أنك وصى رسول الله

ابو جعفر عبدى در حديث مرفوع خود گويد: مردم مدينه همه اعتراف داشتند كه اين يهودى دانشمندترين آنهاست و پدرش نيز دانشمندترين مردم مدينه بود.

6- حدثنا محمد بن على ماجيلويه رضى الله عنه قال حدثنا محمد بن أبى‏القاسم عن أحمد بن محمد بن خالد البرقى عن أبيه عن عبد الله بن القاسم عن حيان السراج عن داود بن سليمان الغسانى عن أبى الطفيل قال شهدت جنازة أبى بكر يوم مات و شهدت عمر حين بويع و على (ع) جالس ناحية إذ أقبل عليه غلام يهودى عليه ثياب حسان و هو من ولد هارون حتى قام على رأس عمر فقال يا أمير المؤمنين أنت أعلم هذه الأمة بكتابهم و أمر نبيهم قال فطأطأ عمر رأسه فقال إياك أعنى و أعاد عليه القول فقال له عمر ما شأنك فقال إنى جئتك مرتادا لنفسى شاكا فى دينى فقال دونك هذا الشاب قال و من هذا الشاب قال هذا على بن أبى طالب ابن عم رسول الله ص و هو أبو الحسن و الحسين ابنى رسول الله و هذا زوج فاطمة ابنة رسول الله ص فأقبل اليهودى على على (ع) فقال أ كذلك أنت؟

قال: نعم فقال اليهودى إنى أريد أن أسألك عن ثلاث و ثلاث و واحدة قال فتبسم على (ع) ثم قال يا هارونى ما منعك أن تقول سبعا قال أسألك عن ثلاث فإن علمتهن سألتك عما بعدهن و إن لم تعلمهن علمت أنه ليس لك علم فقال على (ع) فإنى أسألك بالإله الذى تعبده إن أنا أجبتك فى كل ما تريد لتدعن دينك و لتدخلن فى دينى‏فقال ما جئت إلا لذلك قال فسل قال فأخبرنى عن أول قطرة دم قطرت على وجه الأرض أى قطرة هى و أول عين فاضت على وجه الأرض أى عين هى و أول شى‏ء اهتز على وجه الأرض أى شى‏ء هو فأجابه أمير المؤمنين (ع) فقال أخبرنى عن الثلاث الأخرى أخبرنى عن محمد كم بعده من إمام عدل و فى أى جنة يكون و من الساكن معه فى جنته فقال يا هارونى إن لمحمد ص من الخلفاء اثنى عشر إماما عدلا لا يضرهم خذلان من خذلهم و لا يستوحشون بخلاف من خالفهم و إنهم أرسب فى الدين من الجبال الرواسى‏فى الأرض و مسكن محمد ص فى جنة عدن معه أولئك الاثنا عشر الأئمة العدل فقال صدقت و الله الذى لا إله إلا هو إنى لأجدها فى كتاب أبى‏هارون كتبه بيده و أملاه عمى موسى (ع) قال فأخبرنى عن الواحدة فأخبرنى عن وصى محمد كم يعيش من بعده و هل يموت أو يقتل قال يا هارونى يعيش بعده ثلاثين سنة لا يزيد يوما و لا ينقص يوما ثم يضرب ضربة هاهنا يعنى قرنه فتخضب هذه من هذا قال فصاح الهارونى و قطع كستيجه و هو يقول أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له و أن محمدا عبده و رسوله و أنك وصيه ينبغى أن تفوق و لا تفاق و أن تعظم و لا تستضعف قال ثم مضى به (ع) إلى منزله فعلمه معالم الدين.

6- ابوالطفيل گويد: در روزى كه ابوبكر مرد، شاهد جنازه او بودم و زمانى را كه با عمر بيعت كردند ناظر بودم - و على عليه السلام در گوشه‏اى نشسته بود - كه به ناگاه جوانى يهودى كه لباسى نيكو در برداشت و از فرزندان هارون بود پيش آمد و بالاى سر عمر ايستاد و گفت: اى امير المؤمنين! آيا تو دانشمندترين اين امت به كتاب و امور پيامبرانشان هستى؟ راوى گويد: عمر سرش را تكان داد، يهودى گفت: با تو هستم و كلامش را تكرار كرد، عمر گفت: چه كار دارى؟ گفت: در جستجوى چيزى براى خود هستم و در دين خود شك دارم. عمر گفت: برو و اين جوان را درياب! پرسيد: اين جوان كيست؟ گفت: على بن أبى طالب پسر عموى رسول خدا و پدر حسن و حسين فرزندان رسول خدا و شوهر فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم. يهودى به جانب على عليه السلام رو كرد و گفت: آيا شما چنين هستيد؟ فرمود: آرى، يهودى گفت: مى‏خواهم از شما از سه و سه و يك مسئله پرسش كنم، على عليه السلام تبسمى فرمود و گفت: اى هارونى! چرا نگفتى از هفت مسئله؟ گفت من از سه مسئله مى‏پرسم اگر آنها را مى‏دانستى از مسائل بعدى خواهم پرسيد و اگر آنها را نمى‏دانستى مى‏فهمم كه تو را دانشى نيست، على عليه السلام فرمود: تو را به آن خدايى كه مى‏پرستى سوگند مى‏دهم كه اگر پاسخ همه سؤالات تو را دادم آيا دينت را فرو مى‏گذارى و به دين من در مى‏آيى؟ گفت: من براى همين آمده‏ام، على عليه السلام فرمود: سؤال كن، گفت: اولين قطه خونى كه بر زمين ريخت و اولين چشمه‏اى كه از زمين جوشيد و اولين چيزى كه بر سطح زمين جنبش كرد چه بود؟ امير المؤمنين عليه السلام سؤالات او را پاسخ فرمود: سپس يهودى گفت: مرا از پاسخ سه سؤال ديگر آگاه كنيد؟ پس از محمد چند امام عادل خواهد بود؟ و جايگاه او در كدام جنت است؟ و در آن جنت چه كسانى با او ساكن هستند؟ فرمود: اى هارونى! خلفاى محمد صلى الله عليه و آله و سلم دوازده امام عادل هستند و خذلان فروگذاران به امامت آنان ضرر نرساند. از مخالفت مخالفان نيز وحشتى ندارند و آنان در دين از كوههاى استوار محكمترند، و مسكن محمد صلى الله عليه و آله و سلم در جنت عدن است و با او دوازده امام عادل ساكن هستند؟ يهودى گفت: راست گفتى، به خداى لا اله الا هو كه من آنها را در كتاب پدرم هارون ديده‏ايم، كتابى كه هارون آن را با دست خود و به املاى عمويم موسى نوشته است، بعد از آن گفت: پاسخ آن يك سؤال را نيز بفرمائيد، وصى محمد پس از او چند سال زندگى خواهد كرد و او مى‏ميرد و يا آنكه به قتل مى‏رسد؟ فرمود: اى هارونى! او پس از پيامبر سى سال زندگانى خواهد كرد نه يك روز كم و نه يك روز افزون، سپس ضربه‏اى به اينجا زده شود - يعنى بالاى پيشانى او - و اين از اين رنگين خواهد شد. رواى گويد: هارونى فريادى كشيد و كمربندى را كه به نشانه يهوديت بر ميان مى‏بست پاره كرد و گفت:أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شريك له و أن محمداً عبده و رسوله و أنك وصيه و سزاوار است كه برتر باشى و كسى بر تو برتر نباشد و بزرگ باشى و تو را ضعيف نشمرند. راوى گويد: سپس على عليه السلام او را به منزل خود برد و معالم دين را بدو آموخت.

7- حدثنا أبى رضى الله عنه قال حدثنا عبد الله بن جعفر الحميرى عن محمد بن عيسى عن عبد الرحمن بن أبى هاشم عن أبى يحيى المدينى عن أبى عبد الله (ع) قال جاء يهودى إلى عمر يسأله عن مسائل فأرشده إلى على‏بن أبى طالب (ع) ليسأله فقال على (ع) سل فقال أخبرنى كم يكون بعد نبيكم من إمام عدل و فى أى جنة هو و من يسكن معه فى الجنة فقال له على‏ع يا هارونى لمحمد ص بعده اثنا عشر إماما عدلا لا يضرهم خذلان من خذلهم و لا يستوحشون بخلاف من خالفهم أثبت فى دين الله من الجبال الرواسى و منزل محمد ص فى جنة عدن و الذين يسكنون معه هؤلاء الاثنا عشر فأسلم الرجل و قال أنت أولى بهذا المجلس من هذا أنت الذى تفوق و لا تفاق و تعلو و لا تعلى.

7- ابراهيم مدينى از امام صادق عليه السلام روايت كند كه فرمود: يك فرد يهودى به نزد عمر آمد و مسائلى از او پرسش كرد، عمر او را به على بن أبى طالب راهنمايى كرد تا از او پرسش كند، على عليه السلام فرمود: بپرس، گفت: پس از پيامبرتان چند امام عادل وجود دارد؟ و او در كدام جنت است؟ و چه كسانى با او در آن جنت ساكن هستند؟ على عليه السلام فرمود: اى هارونى! پس از محمد صلى الله عليه و آله و سلم دوازده امام عادل خواهد بود كه خذلان فروگذار به امامت آنها ضررى نرساند و از مخالفت مخالفان نيز در هراس نباشند و در دين خداوند از كوههاى استوار محكم‏ترند و منزل محمد در جنت عدن است و كسانى كه با او در آن بهشت ساكن هستند آن دوازده امامند. آن شخص مسلمان شد و گفت: تو به اين مسند سزاوارتر از اين هستى، تو تفوق مى‏يابى و كسى فوق تو نيست و تو برترى مى‏يابى و كسى برتر از تو نيست.

8- حدثنا أبى و محمد بن الحسن رضى الله عنهما قالا حدثنا سعد بن عبد الله عن محمد بن الحسين بن أبى الخطاب عن الحكم بن مسكين الثقفى عن صالح بن عقبة عن جعفر بن محمد (ع) قال لما هلك أبو بكر و استخلف عمر رجع عمر إلى المسجد فقعد فدخل عليه رجل فقال له يا أمير المؤمنين إنى‏رجل من اليهود و أنا علامتهم و قد أردت أن أسألك عن مسائل إن أجبتنى عنها أسلمت قال و ما هى فقال ثلاث و ثلاث و واحدة فإن شئت سألتك و إن كان فى قومك أحد أعلم منك فأرشدنى إليه فقال عليك بذلك الشاب يعنى على بن أبى طالب (ع) فأتى عليا (ع) فقال له لم قلت ثلاث و ثلاث و واحدة أ لا قلت سبعا قال أنا إذا جاهل إنك إن لم تجبنى فى الثلاث اكتفيت قال فإن أجبتك تسلم قال نعم قال سل فقال أسألك عن أول حجر وضع على وجه الأرض و أول عين نبعت على وجه الأرض و أول شجرة نبتت على وجه الأرض فقال (ع) يا يهودى أنتم تقولون إن أول حجر وضع على وجه الأرض الحجر الذى فى بيت المقدس و كذبتم بل هو الحجر الذى نزل به آدم (ع) من الجنة قال صدقت و الله إنه لبخط هارون و إملاء موسى‏قال و أنتم تقولون إن أول عين نبعت على وجه الأرض العين التى نبعت ببيت المقدس و كذبتم هى عين الحياة التى غسل فيها يوشع بن نون السمكة و هى‏التى شرب منها الخضر و ليس يشرب منها أحد إلا حيى قال صدقت و الله إنه لبخط هارون و إملاء موسى (ع) قال و أنتم تقولون إن أول شجرة نبتت على وجه الأرض الزيتونة و كذبتم و هى العجوة نزل بها آدم‏من الجنة قال صدقت و الله إنه لبخط هارون و إملاء موسى (ع) قال فالثلاث الأخرى قال كم لهذه الأمة من إمام هدى لا يضرهم من خالفهم قال اثنا عشر إماما قال صدقت و الله إنه لبخط هارون و إملاء موسى (ع) قال و أين يسكن نبيكم من الجنة قال فى أعلاها درجة و أشرفها مكانا فى جنات عدن قال صدقت و الله إنه لبخط هارون و إملاء موسى (ع) قال فمن ينزل معه فى منزله قال اثنا عشر إماما قال صدقت و الله إنه لبخط هارون و إملاء موسى‏قال السابعة قال فأسألك كم يعيش وصيه بعده قال ثلاثين سنة قال ثم يموت أو يقتل قال يقتل فيضرب على قرنه فتخضب لحيته قال صدقت و الله إنه لبخط هارون و إملاء موسى (ع) فأسلم اليهودى.

8- صالح بن عقبه از امام صادق عليه السلام روايت كند كه فرمود: وقتى كه ابوبكر هلاك شد و عمر را جانشين خود كرد و او در مسجد نشست، مردى بر او وارد شد و گفت: اى امير المؤمنين! من مردى يهودى و علامه آنها هستم و مى‏خواهم از مسائلى از تو پرسش كنم كه اگر پاسخ آنها را بگويى مسلمان خواهم شد گفت: آن چه مسائلى است؟ گفت: سه پرسش و سه پرسش و يك پرسش است، اگر مى‏خواهى از تو بپرسم و اگر در ميان قوم تو كسى هست كه اعلم از تو باشد مرا بدو راهنمايى كن، گفت: بر تو باد كه به سراغ آن جوان بروى (يعنى على بن أبى طالب عليه السلام) پس به نزد على عليه السلام آمد آن حضرت فرمود: چرا مى‏گويى: سه و سه و يك و نمى‏گويى هفت؟ گفت: اگر پاسخ مرا در آن سه سؤال اول نگويى به همان اكتفا مى‏كنم، فرمود: آيا اگر پاسخت را گفتم مسلمان مى‏شوى؟ گفت: آرى، فرمود: بپرس، گفت: اولين سنگى كه بر روى زمين نهاده شد و اولين چشمه‏اى كه از زمين جوشيد و اولين درختى كه از زمين روئيد چه بود؟ فرمود: اى يهودى! شما معتقد هستيد كه اولين سنگى كه بر روى زمين نهاده شده صخره‏اى است كه در بيت المقدس است و دروغ مى‏گوئيد، بلكه آن سنگى است كه آدم عليه السلام از بهشت آورد، گفت: راست گفتى، به خدا سوگند كه آن به خط هارون و املاى موسى نزد من است، بعد از آن فرمود: و شما مى‏گوئيد كه اولين چشمه‏اى كه از زمين جوشيد چشمه‏اى است كه در بيت المقدس جوشيد و دروغ مى‏گوئيد، بلكه آن چشمه حيات است كه يوشع بن نون آن ماهى را در آن شست و همان است كه خضر جرعه‏اى از آن را نوشيد و هر كس از آن بنوشد حيات يابد، گفت: راست گفتى، به خدا آن به خط هارون و املاى موسى نزد من است، فرمود: و شما مى‏گوئيد: اولين درختى كه از زمين روئيد درخت زيتون است اما دروغ مى‏گوئيد بلكه آن عجوه است كه آن را آدم از بهشت آورد، گفت: راست گفتى، به خدا آن به خط هارون و املاى موسى نزد من است، فرمود: آن سه ديگر چيست؟ گفت براى اين امت چند امام هادى وجود دارد كه مخالفت مخالفان به امامت آنها ضرر نرساند؟ فرمود: دوازده امام، گفت: راست گفتى به خدا آن به خط هارون و املاى موسى نزد من است، آنگاه گفت: پيامبر شما در كجاى بهشت مسكن دارد؟ فرمود در عاليترين و بهترين مكان بهشت كه جنت عدن است.

گفت: راست گفتى، بخدا آن به خط هارون و املاى موسى نزد من است، گفت: چه كسانى با او در آن منزل هستند؟ فرمود: دوازده امام، گفت: راست گفتى، به خدا آن به خط هارون و املاى موسى نزد من است، فرمود: سؤال هفتم چيست؟ گفت: وصى پيامبر چند سال پس از او زندگانى خواهد كرد؟ فرمود: سى سال، گفت: آنگاه فوت مى‏كند و يا آنكه كشته مى‏شود؟ فرمود: كشته مى‏شود، بر بالاى پيشانى او ضربتى مى‏زنند و محاسنش رنگين مى‏شود، گفت: راست گفتى، بخدا سوگند آن به خط هارون و املاى موسى عليه السلام نزد من است، آنگاه اسلام آورد.

9- حدثنا محمد بن الحسن رضى الله عنه قال حدثنا أحمد بن إدريس قال حدثنا جعفر بن محمد بن مالك الفزارى الكوفى قال حدثنى إسحاق بن محمد الصيرفى عن أبى هاشم عن فرات بن أحنف عن سعد بن طريف عن الأصبغ بن نباتة عن أمير المؤمنين (ع) أنه ذكر القائم (ع) فقال أما ليغيبن حتى يقول الجاهل ما لله فى آل محمد حاجة

9- اصبغ بن نباته گويد امير المؤمنين عليه السلام از قائم عليه السلام ياد كرد و فرمود: او غايب خواهد شد تا به غايتى كه نادان گويد: خداوند را در آل محمد حاجتى نيست.

10- حدثنا أبى و محمد بن الحسن رضى الله عنهما قالا حدثنا سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد بن عيسى و محمد بن الحسين بن أبى الخطاب و الهيثم بن أبى مسروق النهدى عن الحسن بن محبوب عن هشام بن سالم عن أبى إسحاق الهمدانى قال حدثنى الثقة من أصحابنا أنه سمع أمير المؤمنين (ع) يقول اللهم إنك لا تخلى الأرض من حجة لك على خلقك ظاهر أو خاف مغمور لئلا تبطل حججك و بيناتك.

10- ابو اسحاق همدانى گويد يكى از اصحاب موثق ما از امير المؤمنين عليه السلام شنيده است كه مى‏فرمود: بارالها! تو زمين را از حجت بر خلق خود خالى نمى‏گذارى كه او يا ظاهر است و يا ترسان و مستور تا حجتها و بيناتت باطل نشود.

11- حدثنا أبى رضى الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله قال حدثنا هارون بن مسلم عن سعدان عن مسعدة بن صدقة عن أبى عبد الله عن آبائه عن على (ع) أنه قال فى خطبة له على منبر الكوفة اللهم إنه لا بد لأرضك من حجة لك على خلقك يهديهم إلى دينك و يعلمهم علمك لئلا تبطل حجتك و لا يضل أتباع أوليائك بعد إذ هديتهم به إما ظاهر ليس بالمطاع أو مكتتم مترقب إن غاب عن الناس شخصه فى حال هدايتهم فإن علمه و آدابه فى قلوب المؤمنين مثبتة فهم بها عاملون.

11- مسعده بن صدقه گويد امام صادق از پدران بزرگوارشان روايت كرده است كه على عليه السلام به منبر كوفه خطبه خوانده و فرمود: بارالها! ناگزير بايستى در زمين حجتى براى خلايق باشد تا ايشان را به دين تو هدايت كرده و علم تو را به آنها بياموزد تا حجت تو باطل نشود و پيروان اولياى تو پس از هدايت گمراه نشوند، او يا آشكار است ولى مطاع نيست و يا آنكه مستور است و منتظر ظهور، اگر شخص او در حالى كه آنان را هدايت مى‏كند غايت باشد اما علم و آداب او در قلوب مؤمنين ثبت است و بدان عمل مى‏كنند.

12- حدثنا الحسين بن أحمد بن إدريس رضى الله عنه قال حدثنا أبى عن جعفر بن محمد بن مالك الفزارى عن عباد بن يعقوب عن الحسن بن حماد عن أبى الجارود عن يزيد الضخم قال سمعت أمير المؤمنين (ع) يقول كأنى بكم تجولون جولان النعم تطلبون المرعى فلا تجدونه.

12- يزيد بن طعمه گويد از امير المؤمنين عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود: گويا شما را مى‏بينم كه مانند چهار پايان جولان مى‏دهيد و در جستجوى چراگاه هستيد اما آن را نمى‏يابيد.

13- حدثنا على بن أحمد بن محمد بن موسى بن عمران رضى الله عنه قال حدثنا محمد بن أبى عبد الله الكوفى قال حدثنا سعد بن عبد الله عن محمد بن عبد الحميد و عبد الصمد بن محمد جميعا عن حنان بن سدير عن على بن الحزور عن الأصبغ بن نباتة قال سمعت أمير المؤمنين (ع) يقول صاحب هذا الأمر الشريد الطريد الفريد الوحيد.

13- اصبغ بن نباته گويد: از امير المؤمنين عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود: صاحب اين امر شريد (آواره) و طريد (رانده) و فريد (تك) و وحيد (تنها) است.

14- حدثنا محمد بن أحمد الشيبانى رضى الله عنه قال حدثنا محمد بن جعفر الكوفى قال حدثنا سهل بن زياد الأدمى قال حدثنا عبد العظيم بن عبد الله الحسنى رضى الله عنه عن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب (ع) عن أبيه عن آبائه عن أمير المؤمنين (ع) قال للقائم منا غيبة أمدها طويل كأنى بالشيعة يجولون جولان النعم فى غيبته يطلبون المرعى فلا يجدونه ألا فمن ثبت منهم على دينه و لم يقس قلبه لطول أمد غيبة إمامه فهو معى فى درجتى يوم القيامة ثم قال (ع) إن القائم منا إذا قام لم يكن لأحد فى عنقه بيعة فلذلك تخفى ولادته و يغيب شخصه حدثنا على بن أحمد بن موسى رضى الله عنه قال حدثنا محمد بن جعفر الكوفى عن عبد الله بن موسى الرويانى عن عبد العظيم بن عبد الله الحسنى عن محمد بن على الرضا عن أبيه عن آبائه عن أمير المؤمنين (ع) بهذا الحديث مثله سواء.

14- عبدالعظيم حسنى از امام جواد از آباء بزرگوارشان از امير المؤمنين عليه السلام چنين روايت كند: براى قائم ما غيبتى است كه مدتش طولانى است، گويا شيعه را چنين روايت كند: براى قائم ما غيبتى است كه مدتش طولانى است، گويا شيعه را در دوران غيبت او مى‏بينم كه جولان مى‏دهد مانند جولان چهارپايان، چراگاه را مى‏جويند اما آن را نمى‏يابند، بدانيد هر كه در آن دوران در دينش استوار باشد و قلبش به واسطه طول غيبت امامش سخت نشود او در روز قيامت هم درجه من است. سپس فرمود: هنگامى كه قائم ما قيام كند بيعت احدى بر گردن او نيست و به اين دليل است كه ولادتش پنهان است و شخص او غايب مى‏شود.

على بن احمد بن موسى نيز همين حديث را براى ما روايت كرده است.

15- حدثنا على بن عبد الله الوراق قال حدثنا سعد بن عبد الله عن إبراهيم بن هاشم عن إسحاق بن محمد الصيرفى عن هشام عن فرات بن أحنف عن الأصبغ بن نباتة قال ذكر عند أمير المؤمنين (ع) القائم (ع) فقال أما ليغيبن حتى يقول الجاهل ما لله فى آل محمد حاجة.

15- اصبغ بن نباته گويد: نزد امير المؤمنين عليه السلام ذكر قائم عليه السلام شد فرمود: او غيبت مى‏كند تا به غايتى كه نادان گويد: براى خداوند در آل محمد حاجتى نيست.

16- حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمدانى رضى الله عنه قال حدثنا على‏بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن على بن معبد عن الحسين بن خالد عن على بن موسى الرضا عن أبيه موسى بن جعفر عن أبيه جعفر بن محمد عن أبيه محمد بن على عن أبيه على بن الحسين عن أبيه الحسين بن على‏عن أبيه أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع) أنه قال التاسع من ولدك يا حسين هو القائم بالحق المظهر للدين و الباسط للعدل قال الحسين فقلت له يا أمير المؤمنين و إن ذلك لكائن فقال (ع) إى و الذى بعث محمدا ص بالنبوة و اصطفاه على جميع البرية و لكن بعد غيبة و حيرة فلا يثبت فيها على دينه إلا المخلصون المباشرون لروح اليقين الذين أخذ الله عز و جل ميثاقهم بولايتنا و كتب فى قلوبهم الإيمان و أيدهم بروح منه.

16- حسين بن خالد گويد امام رضا از پدران بزرگوارشان از على عليه السلام روايت كند كه فرمود: اى حسين! نهمين از فرزندان تو همان قائم به حق است كسى كه آشكار كننده دين و بسط دهنده عدل است، حسين عليه السلام گويد: گفتم يا امير المؤمنين! آيا آن واقع خواهد شد؟ فرمود: سوگند به خدايى كه محمد را به نبوت مبعوث كرد و او را بر جميع خلايق برگزيد آن واقع خواهد گرديد وليكن پس از غيبت و حيرتى كه جز مخلصين كسى در آن استوار نمى‏ماند، كسانى كه مباشر روح اليقين هستند و خداوند پيمان ولايت ما را از آنها گرفته و ايمان را در قلوبشان نگاشته و آنان را به واسطه روحى از جانب خود مؤيد داشته است.

17- حدثنا أبى رضى الله عنه قال حدثنا على بن إبراهيم عن أبيه عن محمد بن سنان عن زياد المكفوف عن عبد الله بن أبى عقبة الشاعر قال سمعت أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع) يقول كأنى بكم تجولون جولان الإبل تبتغون المرعى فلا تجدونه يا معشر الشيعة.

17- عبدالله بن أبى عقبه شاعر گويد: از امير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود: اى گروه شيعه گويا شما را مى‏بينم كه مانند شتران جولان مى‏دهيد و در جستجوى چراگاهيد اما آن را نمى‏يابيد.

18- حدثنا أبى و محمد بن الحسن رضى الله عنهما قالا حدثنا سعد بن عبد الله عن محمد بن الحسين بن أبى الخطاب عن محمد بن سنان عن أبى‏الجارود زياد بن المنذر عن عبد الله بن أبى عقبة الشاعر قال سمعت أمير المؤمنين (ع) يقول كأنى بكم تجولون جولان الإبل تبتغون المرعى فلا تجدونه يا معشر الشيعة.

18- حديث فوق به سند ديگر نيز براى ما روايت شده است.

19- حدثنا محمد بن الحسن رضى الله عنه قال حدثنا محمد بن يحيى العطار عن سهل بن زياد الأدمى و أحمد بن محمد بن عيسى قالا حدثنا الحسن بن العباس بن الحريش الرازى عن أبى جعفر محمد بن على الثانى‏عن آبائه (ع) عن أمير المؤمنين ص قال لابن عباس إن ليلة القدر فى كل سنة و إنه ينزل فى تلك الليلة أمر السنة و لذلك الأمر ولاة بعد رسول الله ص فقال ابن عباس من هم قال أنا و أحد عشر من صلبى أئمة محدثون.

19- حسن بن عباس بن حريش گويد: امام جواد از پدران بزرگوارشان از امير المؤمنين عليهم السلام روايت كند كه به ابن عباس فرمود: شب قدر در هر سالى هست و در آن شب امر آن سال نازل مى‏شود و براى آن امر واليانى پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وجود دارد، ابن عباس گويد: آنان چه كسانى هستند؟ فرمود: من و يازده تن از صلب من كه ائمه محدثون هستند.