2- ابو بصير گويد:
امام صادق (ع) بمن فرمود غمنده نشوى مهموم نگردى دردناك نشوى ؟ گفتم
بخدا چرا فرمود هر وقت چنين شدى بياد آور كه ميميرى و در گور تنها
ميمانى و ديده گانت بر دو گونه ات روان ميشوند و بندهايت از هم بريده
شوند و كرمهايت بخورند و پوسيده شوى و از دنيا دستت ببرد اين است كه تو
را وادار بكار كند و از كثرت حرص بر دنيا باز دارد.
3- امام صادق (ع) فرمود:
ابو ذر برسول خدا (ص) گذشت و جبرئيل بصورت دحيه كلبى خدمت آن حضرت بود
و با او خلوت كرده بود و چون ابو ذر آن وضع را ديد برگشت و سخن آنها را
قطع نكرد جبرئيل گفت اى محمد اين ابو ذر است كه بر ما گذشت و سلام نداد
ولى اگر سلام داده بود جوابش را ميداديم اى محمد دعائى دارد كه بدان
دعا ميكند و نزد اهل آسمان معروف است وقتى من ب آسمان بالا رفتم از او
بپرس چون جبرئيل بالا رفت ابو ذر خدمت پيغمبر آمد و باو فرمود اى ابو
ذر وقتى بر ما گذشتى چه مانعت شد كه بر ما سلام ندادى ؟ گفت گمان كردم
دحيه كلبى با شما در موضوعى خلوت كرده فرمود او جبرئيل بود اى ابو ذر و
گفت اگر بر ما سلام كرده بود پاسخش ميدادم و چون ابو ذر دانست كه او
جبرئيل است بسيار پشيمان شد كه بر او سلام نكرد، رسول خدا (ص) باو
فرمود اين چه دعائيست كه ميخوانى بمن خبرداد كه تو را دعائيست نزد اهل
آسمان معروف است ، گفت آرى يا رسول اللّه ميگويم بارخدايا از تو خواهم
ايمان بتو و تصديق به پيغمبرت و عافيت از هر بلا و شكر بر عافيت و بى
نيازى از مردمان بد را.
4- عبد اللّه بن ابى اوفى گويد:
پيغمبر اصحابش را دو بدو برادر ساخت و على آمد و عرضكرد يا رسول اللّه
اصحابت را با هم برادر ساختى و مرا واگذاشتى فرمود قسم بدان كه جانم
بدست او است تو را براى خود گذاشتم تو برادر و وصى و وارث منى ، گفت يا
رسول اللّه چه ارث برم از تو؟ فرمود آنچه پيغمبران پيش از من ارث دادند
كتاب پروردگار خود روش پيغمبر خود را تو و دو پسرت در بهشت در قصر
خصوصى من با من خواهيد بود.
5- سلمان فارسى از پيغمبر (ص) شنيد كه ميفرمود:
برادر و وزير و بهتر خلق پس از من على بن ابى طالب است .
6- سلمان فارسى گفت :
ابليس بچند تن گذشت كه بعلى (ع) بد ميگفتند برابر آنها ايستاد آن مردم
گفتند كيست كه جلو ما ايستاده است ؟ گفت من ابو مرّه ام گفتند سخن ما
را نشنيدى ؟ گفت بد ببينيد بسرور خود على بن ابى طالب بد ميگوئيد گفتند
از كجا دانستى او سرور ما است ؟ گفت از گفتار پيغمبر شما كه فرمود
من كنت مولاه فعلى مولاه
خدايا دوستدار هر كه دوستش دارد و دشمن دار هر كه دشمنش دارد يارى كن
هر كه ياريش كند و واگذار هر كس واگذاردش گفتند تو از دوستان و شيعيان
او هستى ؟
گفت نه ولى او را دوست دارم و هر كه با او دشمن باشد من در مال و فرزند
او شريكم گفتند اى ابو مره در باره على چيزى بگو ب آنها گفت اى گروه
ناكثان و قاسطان و مارقان من خدا را در بنى جان دوازده هزار سال پرستش
كردم و چون هلاك شدند از تنهائى بخدا شكايت كردم و مرا ب آسمان دنيا
بردند و در آنجا دوازده هزار سال خدا را پرستش كردم با فرشتگان در اين
ميان كه مشغول عبادت پوديم و خداى عز و جل خود را تسبيح و تقديس
ميكرديم يك نور پر پرتو بما گذشت كه همه فرشتگان در برابرش رو بر زمين
نهادند و گفتند سبوح قدوس اين نور فرشته مقرب يا پيغمبر مرسلى است و
نداء از طرف خداى جل جلاله رسيد اين نور نه از فرشته مقرب و نه از
پيغمبر مرسل است اين نور طينت على بن ابى طالب است .
7- امام باقر (ع) فرمود:
رسول خدا (ص) على را بيمن فرستاد و در آنجا اسب كسى از اهل يمن گريخت و
با پاى خود بمردى لگد زد و او را كشت اولياء مقتول آن مرد را گرفتند و
خدمت امير المؤمنين آوردند و بر او اقامه دعوى كردند صاحب اسب گواه
آورد كه اسبش گريخته و آن مرد را زده و كشته على خون او را هدر ساخت
اولياء مقتول از يمن نزد پيغمبر (ص) آمدند و از حكم على شكايت كردند و
گفتند على بما ستم كرده و خون صاحب ما را هدر كرده پيغمبر فرمود على
ستمكار نيست و براى ستم آفريده نشده ولايت و سرورى پس از من با عليست و
حكم حكم او است و قول قول او، رد حكم و قول و ولايت او را نكند مگر
كافر و حكم و قول و ولايتش را نپسندد مگر مؤمن ، چون اهل يمن در باره
على از پيغمبر چنين شنيدند گفتند يا رسول اللّه ما بقول و حكم على راضى
شديم ، فرمود همين توبه شما است از آنچه گفتيد.
مجلس پنجاه و ششم سه شنبه هشتم ربيع الاخر 368
1- فضيل بن يسار
گويد:
صبح روزى كه زيد بن على در كوفه خروج كرد من خود را باو رساندم و شنيدم
كه ميگفت كسى كه از شما مرا در نبرد با نبطيهاى شام كمك دهد؟ بحق آنكه
پيغمبر را بشير و نذير مبعوث كرده هيچ كس نباشد كه مرا در نبرد آنها
كمك كند جز آنكه روز قيامت دستش را بگيرم و باذن خدا او را ببهشت برم
گويد چون كشته شد من يك شترى كرايه كردم و بمدينه رفتم و خدمت امام
صادق (ع) رسيدم با خود گفتم خبر شهادت زيد را باو ندهم كه بر او بيتابى
كند چون خدمت او رسيدم بمن فرمود اى فضيل عمم زيد چه كرد؟ گويد گريه
گلويم را گرفت گفت او را كشتند؟ گفتم آرى بخدا او را كشتند گفت بدارش
زدند؟ گفتم آرى بخدا بدارش زدند شروع بگريه كرد و اشكش بر دو گونه اش
مانند مرواريد ميغلطيد سپس فرمود اى فضيل با عمويم در نبرد با اهل شام
شركت كردى ؟ گفتم آرى گفت چند تن از آنها كشتى ؟ گفتم شش تن ، گفت شايد
در قتل آنها شك داشتى گويد گفتم اگر شك داشتم كه آنها را نميكشتم شنيدم
فرمود خدا مرا در اين خونها شريك كند بخدا عمويم و يارانش زيد شهيد در
درگذشتند بمانند على بن ابى طالب و يارانش .
2- از رسول خدا (ص) پرسيدند كدام مال بهتر است ؟
فرمود:
زراعتى كه بكارند و اصلاح كنند و روز درو حقش را بپردازند عرض شد يا
رسول اللّه پس از زراعت كدام مال بهتر است ؟ فرمود گوسفنددارى كه
بدنبال محل باران ميرود و نماز ميخواند و زكاة ميدهد، عرض شد يا رسول
اللّه پس از گوسفند كدام مال بهتر است ؟ فرمود گاو كه بامداد شير ميدهد
و پسين هم شير ميدهد، عرض شد بعد از گاو كدام مال بهتر است ؟
فرمود درختانى كه در لجن برپاينده و در گرانى خوراك ميدهند چه خوب
چيزيست نخل خرما هر كه آن را بفروشد پولش چون خاكستر بر سر كوه است كه
باد سختى بر آن بوزد مگر بجاى آن نخل ديگرى بخرد، عرض شد يا رسول اللّه
پس از نخل كدام مال بهتر است ؟ آن حضرت خاموش شد، مردى گفت پس شتر چطور
است ؟
فرمود بدبختى و جفاكارى و رنج و در بدرى دارد بامداد و پسين و پشت
بصاحبش دارد خيرش از سوى شومترش مى آيد هلا كه اشقياء نابكار آن را از
دست ندهند.
3- رسول خدا در حجة الوداع در مسجد خيف اين خطبه
را خواند:
پس از حمد و ثناى الهى فرمود: خرم كند خدا بنده اى را كه گفتار مرا
بشنود و حفظ و كند بكسى كه آن را نشنيده برساند بسا كسى كه فقيه نيست و
فقهى را حمل كند و بسا فقيهى كه فقهى را بفقيه تر از خود رساند، سه چيز
است كه دل مرد مسلمان در آن دغلى روا ندارد اخلاص عمل براى خدا و خير
خواهى براى پيشوايان مسلمانان و ملازمت جمعيت مسلمانان كه دعوت آنها
بهر كه پشت سر آنها است احاطه دارد همه
مسلمانان برادرند و خونشان با هم برابر تعهد پست ترين آنها بعهده همه
است و همه بايد همدست باشند بر عليه ديگران .
4- امير المؤمنين (ع) فرمود:
من نسبى براى اسلام مرتب كنم كه ديگرى پيش از من و بعد از من نكند
اسلام تسليم است ، تسليم تصديقست و آن يقين است و يقين ادا كردنست و آن
عمل است مؤمن دين را از خدا گيرد نه از رأ ى خود ايا مردم دين شما، دين
شما بدان بچسبيد كسى شما را از آن بدر نبرد زيرا گناه در ديندارى به از
حسنه در بيدينى است زيرا گناه ديندار آمرزيده شود و حسنه از بيدين
پذيرفته نگردد.
5- ابو شاكر ديصانى خدمت امام صادق رسيد و گفت :
تو اختر درخشانى و پدرانت ماههائى تابان و مادرانت بانوانى پارسا و
شايان بودند و جوهرت گرامى ترين جوهر است و چون نام دانشمندان برند
انگشتها بسوى تو خم شو نداى درياى ژرف دليل بر حدوث جهان چيست ؟ امام
صادق (ع) فرمود بنزديكترين چيزى بدان دليل جويم ، گفت چيست ؟ امام
دستور داد تخم مرغى آوردند و آن را بر كف دست نهاد و فرمود اين قلعه
ايست اندود شده و درونش مايعى است رقيق و نظيف از سيم روان و طلاى آب
شده و بشكافد و مانند طاوسى از آن بيرون آيد چيزى درونش رفته ؟ گفت نه
فرمود همين دليلست بر حدوث عالم ابو شاكر گفت ، خوب موضوعى را اختيار
كردى و مختصر سخن نمودى و فرمودى و خوش فرمودى ولى تو ميدانى كه ما
نپذيريم جز آنچه را بديده بينيم يا بگوش خود بشنويم يا بدست خود
بسائيم يا با بينى خود ببوئيم يا بدهن خود بچشم يا در دل ما عيان باشد
و يا بطور يقين از روايات استنباط كنيم ، امام صادق (ع) فرمود حواس خمس
را تذكر دادى ؟ آنها بدون دليل ديگر سودى ندهند چنانچه تاريكى را بى
چراغ روشن نتوان قطع كرد.
6- مردى خدمت امام رضا (ع) رسيد و عرضكرد:
چه دليلى است بر حدوث عالم ؟ فرمود تو نبودى و بود شدى تو ميدانى كه
خود را به وجود نياوردى و كسى هم كه مانند تو است تو را به وجود
نياورده .
7- يك روز رسول خدا در مسجد قباء كه انصار جمع
بودند بعلى بن ابى طالب (ع) فرمود:
اى على تو برادر منى و من برادر تو اى على تو وصى و خليفه من و امام
امت منى بعد از من با خدا پيوسته هر كه با تو پيوسته و با خدا دشمنست
هر كه با تو دشمنست و با خدا بغض دارد هر كه با تو بغض دارد، خدا را
يارى كرده هر كه تو را يارى كند و خدا را واگذاشته هر كه تو را
واگذارد، اى على تو همسر دختر منى و پدر دو فرزند منى ، اى على چون مرا
ب آسمان بالا بردند پروردگارم در باره تو سفارش كرد فرمود اى محمد گفتم
لبيك و سعديك تباركت و تعاليت و فرمود على امام متقيان و پيشواى
روسفيدان و يعسوب مؤمنانست .
8- رسول خدا روزى در منزل ام ابراهيم بود و جمعى
اصحابش حضور او بودند كه على بن ابى طالب آمد و چون چشم پيغمبر باو
افتاد گفت :
اى گروه مردم نزد شما آمد بهترين مردم بعد از من ، او سرور شما است و
طاعت او فرض است چون طاعت من ، و نافرمانى او حرام است چون نافرمانى من
، گروه مردم من خانه حكمتم و على كليد آنست و بخانه نتوان رسيد جز به
وسيله كليدش دروغ گويد كسى كه گمان دارد مرا دوست داشته و على را دشمن
دارد.
9- امام صادق فرمود:
روزى رسول خدا (ص) بجابر بن عبد اللّه انصارى فرمود اى جابر تو محققا
ميمانى تا فرزندم محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب را درك كنى
كه در تورات معروف است بباقر چون باو برخوردى سلام مرا باو برسان جابر
وارد بر على بن الحسين (ع) شد محمد بن على را كه پسر بچه اى بود نزد او
يافت باو گفت اى غلام بيا پيش ، پيش آمد و گفت عقب برو عقب رفت جابر
گفت بپروردگار كعبه اين شمايل رسول خدا است سپس رو بعلى بن الحسين (ع)
كرد و گفت اين كيست ؟ فرمود پسر منست و امام بعد از من محمد باقر است
جابر برخاست و بر پاهاى او افتاد و آنها را ميبوسيد و ميگفت جانم
قربانت يا ابن رسول اللّه سلام پدرت را بپذير رسول خدا (ص) بتو سلام
رسانيده گويد دو چشم امام باقر اشگين شد و گفت اى جابر بر پدرم رسول
خدا سلام باد تا آسمانها و زمين بر پا است و بر تو اى جابر بخاطر آنكه
سلام او را بمن رساندى .
10- رسول خدا (ص) فرمود:
چون مرا ب آسمان بردند جبرئيل مرا بنهر نور رسانيد كه خدا فرموده
(انعام - 1) خدا ظلمات و نور را ساخته است - و گفت اى محمد ببركت خدا
از آن بگذر كه خدا ديده آن را منور كرد و جلوتر باز كرد اين نهريست كه
كسى از آن نگذشته نه فرشته مقربى و نه پيغمبر مرسلى تنها من روزى يك
بار در آن غوطه ور شوم و برآيم و پرهايم را بتكانم و از آن قطره اى
نريزد جز آنكه خدا از آن فرشته مقربى بيافريند كه بيست هزار و دويست
هزار زبان دارد و با هر زبانى بلغتى سخن گويد كه زبان ديگر آن را نفهمد
رسول خدا (ص) از آن درگذشت تا بحجابها رسيد كه پانصد بودند و ميان هر
دو حجابى مسافت پانصد سال بود.
سپس جبرئيل گفت يا محمد پيش رو فرمود اى جبرئيل چرا تو با من همراه
نيستى گفت حق ندارم از اينجا پيش روم رسول خدا آنچه را خدا ميخواست پيش
رفت تا آنجا كه شنيد خداى تبارك و تعالى ميفرمود منم محمود و توئى محمد
نامت را از نام خود بازگرفتم هر كه با تو پيوندد با او پيوندم و هر كه
از تو ببرد سركوب كنم فرود شو نزد بندگانم و ب آنها از پذيرائى خود كه
از تو كردم خبر ده من پيغمبرى مبعوث نكردم جز آنكه برايش وزيرى مقرر
كردم تو رسول منى و على وزير تو است رسول خدا فرمود آمد و نخواست آنچه
شنيده بمردم باز گويد از ترس آنكه او را متهم كنند چون تازه از جاهليت
در آمده بودند تا شش سال گذشت خداى تبارك و تعالى اين آيه را فرستاد
(سوره هود- 12) شايد تو ترك كنى پاره اى از آنچه بتو وحى شده و سينه ات
از آن تنگست رسول خدا آن را بر خود هموار كرد تا روز هشتم اين آيه رسيد
(مائده - 67) ايا رسول برسان آنچه را از پروردگارت بتو نازل شده و اگر
نرسانى تبليغ رسالت نكردى خدايت از مردم نگه مى دارد رسول خدا فرمود
تهديديست پس از وعده عذاب بايد دستور خدا را اجرا كنم و اگر مردم مرا
متهم كردند و تكذيب نمودند بر من آسان تر است از اينكه خدا مرا عقوبت
سختى كند در دنيا و آخرت ، گويد جبرئيل با لفظ امير المؤمنين بعلى سلام
داد و على عرضكرد يا رسول اللّه كلامى ميشنوم و كسى را نبينم ؟ فرمود
اين جبرئيل است از جانب خدا آمده براى تصديق آنچه خدا بمن وعده داده .
سپس رسول خدا دستور داد مردها پى در هم بر على سلام امير المؤمنينى
دادند و ببلال گفت جار زند كسى جز دردمندها نماند جز اينكه بغدير خم
رود و چون فردا شد رسول خدا با اصحابش بيرون رفت و حمد و ثناى الهى بجا
آورد و فرمود ايا مردم به راستى خداى تبارك و تعالى مرا به رسالتى نزد
شما فرستاده كه بسيار نگرانم از آنكه مرا متهم كنيد و تكذيب نمائيد تا
اينكه خدا پياپى مرا توعيد و تهديد نموده و تكذيب شما بر من آسانتر از
عقوبت خدا است خدا مرا بمعراج برد و فرمود اى محمد من محمودم و تو محمد
نامت را از نامم باز گرفتم هر كه با تو پيوندد با او پيوندم و هر كه از
تو ببرد سركوبش كنم فرود شو و به بندگانم خبر ده چه احترامى از تو كردم
، من هيچ پيغمبرى مبعوث نكردم جز آنكه وزيرى برايش مقرر كردم تو رسول
منى و على وزير تو است سپس دو دست على را گرفت و بالا برد تا مردم
بسفيدى زير بغل هر دو نظر كردند و پيش از آن ديده نشده بود سپس فرمود
اى مردم به راستى خداى تبارك و تعالى مولاى منست و من مولاى مؤمنانم هر
كه را من مولا و آقايم على مولا و آقا است بار خدايا دوست دار هر كه را
دوستش دارد و دشمن دار هر كه را دشمنش دارد يارى كن هر كه را ياريش
كند و وانه هر كه را وانهدش شكاكان و منافقان و بيمارهاى دل و كج دلان
گفتند بخدا بيزاريم از اين گفتارش اين از راه عصبيت است .
سلمان و مقداد و ابو ذر و عمار بن ياسر گويند بخدا از آن عرصه بيرون
نشديم تا اين آيه نازل شد (مائده - 3) امروز دين شما را كامل كردم و
نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما پسنديدم سه بار آن را
تكرار كرد رسول خدا سپس فرمود به راستى كمال دين و تمام نعمت و وصى از
طرف پروردگار به رسالت مخصوص من نزد شما به ولايت على بن ابى طالب است
بعد از من .
مجلس پنجاه و هفتم روز جمعه يازدهم ربيع الاخر
368
1- مفضل بن عمر گويد:
از مولايم امام صادق (ع) شنيدم ميفرمود در ضمن مناجات خدا با موسى بن
عمران اين بود كه باو فرمود اى پسر عمران دروغگويد كسى كه گمان برد مرا
دوست دارد و چون شبش فرو گيرد بخوابد و ياد من نكند مگر نيست كه هر
دوستى خلوت با دوست را ميخواهد من اى پسر عمران چون شب شود بر دوستانم
متوجه شوم ديده آنها را بر دلشان نهم و كيفرم را برابر چشمان مجسم كنم
و مرا مشاهده كنند و با من حضورى گفتگو نمايند اى پسر عمران از دلت بمن
خشوع بده و از تنت خضوع و از دو چشمت اشك در تاريكى شب و مرا بخوان كه
مرا بيابى نزديك و اجابت كن .
2- امام صادق (ع) اين دعا را ميخواند:
معبودا چگونه تو را بخوانم با آنكه نافرمانيت كردم و چگونه نخوانم و
مهرت در دل دارم اگر گنهكارم دستى پر از گناه بدرگاهت بردارم و چشمى پر
از اميد بسويت بر آرم مولاى من تو بزرگ بزرگانى و من اسير اسيران من
اسير، گناهم و گرو جرم ، معبودا اگر بگناهم بازخواست كنى بكرمت درخواست
كنم و اگر بجرمم بگيرى بگذشت برگيرم اگر دستور دوزخم دهى باهلش خبر دهم
كه من ميگويم لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ خدايا
طاعت شادت كند و گنه زيانت ندارد آنچه شادت كند بمن بده و آنچه زيانت
ندارد برايم بيامرز
يا ارحم الراحمين .
3- امام صادق (ع) ميفرمود:
هر كه گويد خدا ميداند و دروغ گويد عرش خدا از احترام خدا بلرزد.
4- از امام صادق (ع) پرسيدند از زاهد در دنيا
فرمود:
كسى است كه حلال آن را از ترس حساب وانهد و حرامش را از ترس عقاب .
5- امام صادق (ع) مردى را ديد كه :
بر فرزندش بيتابى ميكرد فرمود اى مرد از مصيبت كوچك بيتابى كنى و از
مصيبت بزرگ غافلى اگر تو آماده بودى براى راهيكه فرزندت رفته اين قدر
بيتابى نميكردى مصيبت آماده نبودنت بزرگتر از داغ فرزند است .
6- امام صادق (ع) فرمود:
سه كس روز قيامت بخدا نزديكتر باشند تا مردم از حساب فارغ شوند كسى كه
قدرت در حال خشم او را وادار نكند بزير دست خود ستم كند، كسى كه ميان
دو كس راه رود و جوى با يكى از آن دو تمايل نكند و كسى كه حق را گويد
بزيان او باشد يا سود او.
7- مفضل بن عمر گويد:
بامام صادق (ع) گفتم ناجى را بچه ميتوان شناخت ؟ فرمود هر كه كردارش
موافق گفتارش باشد ناجى است و هر كه كردارش با گفتارش موافق نيست ايمان
عاريت دارد.
8- امام صادق (ع) فرمود:
بر شما باد ب آمدن مساجد زيرا آنها خانه هاى خدايند در زمين و هر كه با
طهارت در آنها آيد خدا از گناهان پاكش كند و او را از زوار خود نويسد
در آنها بسيار نماز بخوانيد و دعا كنيد و در جاهاى مختلف مساجد نماز
كنيد كه هر جا براى نماز گذار خود روز قيامت گواهى دهد.
9- امام صادق (ع) ميفرمود:
دانش جوئيد و با آن بردبارى و وقار را زيور خود كنيد و تواضع كنيد براى
شاگردان و استادان خود و دانشمندان جبار نباشيد كه باطل شما حق شما را
از ميان ببرد.
10- امام صادق (ع) فرمود:
بر شما باد بمكارم اخلاق زيرا خداى عز و جل آنها را دوست دارد و دور
باشيد از اخلاق بد كه خدايشان دشمن دارد و بر شما باد بخواندن قرآن كه
درجات بهشت بشماره آيات آنست و روز قيامت بقارى قرآن گويند بخوان و
بالا رو و هر آيه بخواند يكدرجه بالا رود، و بر شما باد بحسن خلق كه
صاحب خود را بمقام روزه دار شب زنده دار رساند و بر شما باد بخوش
همسايگى كه خدا بدان دستور داده و بر شما باد بمسواك كردن كه پاك كننده
و روش نيكى است و بر شما باد به واجبات و آنها را ادا كنيد و ملاحظه
كنيد حرامها را و آن ها را ترك كنيد.
11- امام صادق (ع) فرمود:
روز قيامت دو بنده بپاى حساب ايستند كه اهل بهشتند ولى يكى در دنيا
فقير بوده و ديگرى توانگر آن فقير گويد خدايا براى چه من بايستم بعزتت
سوگند تو ميدانى نه متصدى مقامى بودم كه مسئول عدل و ظلم آن باشم نه
مالى بمن دادى كه از اداى حق آن بپرسى و روزيم باندازه كفايت بوده
چنانچه خود دانى و مقدر كرده بودى ، خداى جل جلاله فرمايد بنده ام راست
ميگويد او را رها كنيد ببهشت رود، ديگرى ميماند تا آنقدر عرق ميريزد كه
اگر چهل شتر بنوشد بس آنها است سپس ببهشت ميرود آن فقير از او پرسد چه
تو را بازداشت ؟ گويد طول حساب هر چيزى كه پيش مى آوردند مرا نوميد
ميكرد و مرا مى آمرزيدند و از چيز ديگر پرسش ميشدم تا خدا مرا برحمت
خود فرا گرفت و بپايان رسانيد، تو كيستى ؟ گويد من همان فقير بودم كه
تا پاى حساب با تو بودم گويد از نعمت در اين مدت مفارقت تو را چنان
تغيير داده است كه نشناختمت .
12- رسول خدا فرمود:
اى على تو برادر من و من برادر توام اى على تو از من و من از توام اى
على تو وصى و خليفه من و حجت خدائى بر امتم بعد از من ، خوشبخت است هر
كه دوستت دارد و بدبخت است هر كه دشمنت دارد.
13- رسول خدا (ص) فرمود:
شيعيان على هم آن كامجويانند در روز قيامت .
14- رسول خدا (ص) بعلى بن ابى طالب (ع) فرمود:
روز قيامت كه شود تو را بر اسبى نجيب از نور بياورند و بر سرت تاجى
باشد كه نورش درخشان بتابد كه نزديكست ديده اهل محشر را خيره كند و ندا
از طرف خداى جل جلاله رسد كه كجاست خليفه مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ تو
عرض كنى من اكنون حاضرم سپس جارچى جار كشد اى على هر كه دوستت دارد
ببهشت ببر و هر كه دشمنت دارد بدوزخ بر، توئى قسيم بهشت ، توئى قسيم
دوزخ .
مجلس پنجاه و هشتم سه شنبه نيمه ربيع الاخر 368
1- مردى خدمت رسول خدا (ص) آمد و گفت :
يا رسول اللّه خبر دارى كه فلانى سفرى را كرده ، كالاى اندكى برده و
بچين رفته و زود برگشته و بهره فراوانى آورده كه دوستانش بر او حسد
برند و بهمسايگان و خويشانش وسعت بخشيده رسول خدا (ص) فرمود مال دنيا
هر چه بيشتر شود صاحبش
ببلا و گرفتارى نزديكتر گردد هرگز بمالداران رشك نبريد مگر ب آن كه
مالش را در راه خدا بخشيده باشد ولى ميخواهيد شما را آگاه كنم از كسى
كه از اين رفيق شما سرمايه كمترى دارد و زودتر از او برگشته و بهره
بيشترى آورده و هر چه خير براى او اندوخته است در خزينه خدا محفوظست ؟
گفتند چرا يا رسول اللّه فرمود باين مرديكه بسوى شما مى آيد بنگريد.
نگاه كرديم مردى از انصار كهنه پوش بود، رسول خدا فرمود از همين مرد
امروز آنقدر خير و طاعت بالا رفته كه اگر بر همه اهل آسمانها و زمين
پخش شود كمترين بهره مند آنست كه گناهان او آمرزيده و بهشت بر او
واجب شود عرضكردند بچه يا رسول اللّه ؟ فرمود برويد از خودش بپرسيد تا
بشما خبر دهد كه امروز چه كرده است ، اصحاب رسول خدا (ص) باو رو آوردند
و باو گفتند بر تو گوارا باد آنچه رسول خدا بتو مژده داده امروز چه
كردى كه خدا اين همه ثواب براى تو نوشته آن مرد گفت نميدانم كارى كرده
باشم جز آنكه از خانه بيرون آمدم دنبال كارى و تاخير افتاد و ترسيدم از
دستم برود و با خود گفتم آن حاجت را با نگاه بروى على بن ابى طالب (ع)
عوض ميكنم چون از رسول خدا (ص) شنيدم كه نگاه بروى على عبادتست ، رسول
خدا (ص) فرمود آرى بخدا عبادتست و چه عبادتى از آن بهتر است اى بنده
خدا تو رفته بودى دينارى براى قوت عيالت بدست آرى و از دستت رفت و بعوض
آن نگاه بروى على كردى با محبت و اعتقاد بفضل و اين بهتر از آنست كه
همه دنيا پر از طلاى سرخ بود و از تو بود و همه را در راه خدا انفاق
ميكردى و در هر نفسى كه در اين راه كشيدى حق شفاعت هزار گنهكار دارى كه
خدا آن ها را در دوزخ بشفاعتت آزاد كند.
2- رسول خدا (ص) فرمود:
ببستانهاى بهشت پيشى گيريد، عرض شد بستان هاى بهشت چيست ؟ فرمود حلقه
هاى ذكر.
3- رسول خدا با يك شاهد و ضميمه قسم حكم داد:
و على (ع) هم در عراق بدان حكم داد. جابر بن عبد اللّه گويد جبرئيل نزد
پيغمبر آمد و باو دستور داد كه يمين و يك گواه قضاوت كند.