مجلس پنجاه و يكم يازده روز از ماه ربيع الاول
368 مانده
1- از امام باقر
(ع) پرسيدند از:
تفسير قول خداى عز و جل (سوره قيامت - 27) گفته شود كيست دعا نويس -
فرمود اين گفتار آدميزاده است وقتى مرگش فرا رسد گويد آيا طبيبى هست
آيا دعا نويسى هست ؟ فرمود و گمان كند كه روز فراق خاندان و دوستانست و
فرمود ساق بساق پيچد يعنى دنيا ب آخرت درهم شود فرمود آن روز سرانجام
بسوى پروردگار جهانيانست .
2- امام باقر (ع) ميفرمود:
سالى از سالى كم باران تر نيست ولى خدا آن را هر جا خواهد ببارد براستى
چون مردمى نافرمانى كنند خداى جل جلاله آنچه باران براى آنها مقدر است
در آن سال از آنها بديگران گرداند و به بيابان ها و دريا و كوه ببارد،
براستى خدا جعل را در سوراخش بخطاى كسانى كه در محل اويند عذاب كند چون
ميتواند از آنجا نقل مكان كند بمحل ديگرى كه اهل معصيت نباشند سپس امام
پنجم فرمود عبرت گيريد اى صاحبان بصيرت و فرمود در كتاب على يافتيم كه
رسول خدا (ص) فرمود چون زنا پديدار شود مرگ ناگهانى فراوان گردد و چون
كم فروشى شود خدا قحطى و كم زراعتى آرد چون زكاة ندهند زمين بركت در
زراعت و ميوه و معادن ندهد و چون بناحق قضاوت كنند معاونت بر ظلم و
عدوان كرده اند و چون نقض عهد كنند خدا دشمن بر آنها مسلط كند و چون
قطع رحم كنند خدا مال را بدست اشرار دهد و چون امر بمعروف و نهى از
منكر نكنند و پيرو نيكان خاندان من نشوند خدا بدان آنها را بر آنها
مسلط كند و نيكانشان دعا كنند و مستجاب نكند.
3- امام باقر (ع) فرمود:
در تورات نوشته است اى موسى من تو را آفريدم و ساختم و نيرو دادم و
فرمان طاعت بتو دادم و نهى از نافرمانيت كردم اگر مرا اطاعت كنى بر آن
كمكت دهم و اگر نافرمانيم كنى بر آن كمكت ندهم اى موسى مرا بر تو منت
است در اينكه فرمانم برى و حجت است در نافرمانيم .
4- مسروق گويد:
ما نزد عبد اللّه بن مسعود بوديم و قرآن مقابله ميكرديم با او كه جوانى
گفت پيغمبر شما بشما سپرده كه بعد از او چند تن خليفه باشد؟ عبد اللّه
گفت تو تازه جوانى و اين پرسش را كسى پيش از تو از من نكرده . آرى
پيغمبر بما اعلام كرده كه بعد از او دوازده خليفه باشد بشماره نقيبان
بنى اسرائيل .
5- شعبى از عمويش قيس بن عبد روايت كرده كه :
ما در حلقه اى كه عبد اللّه بن مسعود حضور داشت نشسته بوديم يك عرب
بيابانى آمد و گفت كدام شما عبد اللّه بن مسعود باشيد عبد اللّه گفت من
باو گفت پيغمبر شما بشما باز گفته كه بعد از او چند خليفه است ؟ گفت
آرى دوازده تن به شماره نقيبان بنى اسرائيل .
6- قيس بن عبد گويد:
ما در مسجد نشسته بوديم و عبد اللّه بن مسعود با ما بود يك عرب بيابانى
آمد و گفت عبد اللّه بن مسعود در ميان شما است عبد اللّه گفت آرى منم
چه كار دارى ؟ گفت اى عبد اللّه پيغمبر شما بشما خبر داده كه چند تن
خليفه ميان شما خواهد بود؟ گفت چيزى از من پرسيدى كه از وقتى بعراق
آمدم كسى از من نپرسيده آرى دوازده تن بشماره نقباء بنى اسرائيل .
7- اشعث از ابن مسعود روايت كرده كه :
پيغمبر فرمود خلفاء بعد از من دوازده اند بشماره نقباء بنى اسرائيل .
8- جابر بن سمره گويد:
با پدرم نزد پيغمبر بودم ، شنيدمش ميفرمود پس از من دوازده امير باشد
سپس آوازش نهان شد بپدرم گفتم آهسته چه فرمود؟ گفت فرمود همه آنها از
قريشند.
9- رسول خدا (ص) فرمود:
هميشه امر امتم پيش ميرود و غلبه دارد تا بگذرد دوازده خليفه كه همه از
قريشند.
10- شريح قاضى گويد:
خانه اى را بهشتاد اشرفى طلا خريدم و قباله آن را نوشتم و عدولى را
گواه آن گرفتم و خبرش به امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) رسيد
مولايش قنبر را فرستاد و مرا خواست و خدمتش رسيدم فرمود اى شريح خانه
خريدى و قباله نوشتى و گواهان عادل گرفتى و پول آن را پرداختى ؟ گفتم
آرى فرمود اى شريح از خدا بترس محققا كسى آيد كه بقباله تو نگاه نكند و
بى گواه ترا از آن بيرون كند و ببرد بگورت بسپارد بى همه چيز، خوب تامل
كن اين خانه را از غير مالكش نخريده باشى و مال حرامى ببهاى آن نداده
باشى تا در دنيا و آخرت زيان كنى سپس فرمود اى شريح اگر من در مجلس
خريد خانه ات بودم و از من خواسته بودى قباله آن را بنويسم آن را طورى
مينوشتم كه بدو درهم خريدار آن نباشى ، گويد عرضكردم يا امير المؤمنين
چه مينوشتى فرمود مينوشتم :
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اينست كه بنده خوارى خريده از
مرده لب گورى از او خانه اى خريده در دار فريب از فناشوندگان و رو آور
بقشون نابودان اين خانه چهار حد دارد اول بدواعى آفات دوم به وسائل
عيوب سوم به وسائل مصيبتها و چهارم بهوس كشنده و شيطان گمراه كننده و
در آن خانه از اينجا باز مى شود اين مرد فريب خورده ب آرزو خريده از
اين رانده شده باجل همه اين خانه را براى بيرون رفتن از عزت قناعت و
وارد شدن در ذلت تلاش و هر چه خسارت بر اين خريدار
برسد بعهده آن كس است كه تنهاى شاهان را ميپوشاند و جان جباران را
ميگيرد از قبيل خسرو و قيصر روم و تبع و حمير و هر كه مال روى هم
انباشته و فراوان اندوخته و ساختمان كرده و محكم ساخته و خوب ساخته و
نقاشى كرده و پس انداز نموده بعقيده خود براى فرزند كه همه بموقف قيامت
روند و قضاوت قطعى و بيهودگان در آنجا زيانكارند گواه بر اينست عقلى كه
از اسارت هوس بيرون آمده و اهل دنيا را بديده زوال نگريسته و شنيده كه
منادى زهد در ميدان هاى آن جار ميزند چه اندازه حق براى كسى كه دو چشم
باز دارد روشن است امروز يا فردا بايد كوچ كرد از اعمال نيك توشه
برگيريد و آرزوها را با مرگ بسنجيد كه كوچ و زوال نزديك است .
11- رسول خدا (ص) فرمود:
براى خداوند در زمين فرشتگان جهانگرديست كه سلام امت را بمن ميرسانند.
12- ابو حمزه ثمالى گويد:
وارد مسجد كوفه شدم و برخوردم بمردى كه نزد ستون هفتم نماز ميخواند و
ركوع و سجود خوبى ميكرد آمدم باو نگاه كنم زودتر بسجده رفت و شنيدم در
سجده خود ميگفت خدايا اگر نافرمانيت كردم در محبوبترين چيزها تو را
اطاعت كردم كه ايمان بتو است و تو در آن بر من منت دارى نه من بر تو،
در بعض اشياء نزد تو نافرمانيت نكردم فرزند براى تو نتراشيدم و شريك
برايت نگرفتم باز هم بمنتى كه تو بر من دارى نه من بر تو و در چيزهائى
نافرمانيت كردم نه از راه فزون طلبى و مكابره و گردن فرازى از عبادتت و
انكار ربوبيتت ولى پيروى هوس كردم و شيطان پس از حجت و بيان مرا خوار
كرد اگر عذابم كنى براى گناهم ستم نكردى و اگر رحمم كنى از جودت باشد و
رحمتت اى ارحم الراحمين سپس فارغ شد و از باب كنده بيرون رفت و دنبالش
رفتم تا بميدان كلبيان بغلام سياهى بر گذشت و چيزى باو گفت كه من
نفهميدم باو گفتم اين كى بود؟ گفت على بن الحسين است گفتم قربانت براى
چه اينجا آمدى ؟ فرمود براى آنچه ديدى .
13- براء بن عازب گويد:
چون رسول خدا (ص) دستور كندن خندق را داد سنگ بزرگى و سختى در پهناى آن
پديد شد كه كلنگ در آن كار نميكرد خود رسول خدا (ص) آمد و جامه خود بر
زمين نهاد و كلنگ برگرفت و گفت بنام خدا و با يك ضربت ثلث آن را شكست و
فرمود اللّه اكبر كليدهاى شام را بمن دادند و بخدا هم اكنون كاخهاى سرخ
آن را مينگرم و پس از آن گفت بنام خدا و بار دوم زد و ثلث ديگرش را
شكافت و فرمود اللّه اكبر كليدهاى فارس را بمن دادند و بخدا كاخهاى
سفيد مدائن را ديدم بار سوم زد و باقى سنگ را شكافت و فرمود كليدهاى
يمن را بمن دادند و من از همين جا درهاى شهر صنعاء را مينگرم .
14- يك روز على بن ابى طالب گريان نزد پيغمبر
(ص) آمد و ميگفت :
إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، رسول خدا (ص) باو فرمود اى
على چرا گريه ميكنى ؟ عرضكرد يا رسول اللّه مادرم فاطمه بنت اسد مرده
پيغمبر گريست و فرمود اگر مادر تو بود، مادر من هم بود اين عمامه مرا
با اين پيراهنم برگير و او را در آن كفن كن و بزنها بگو خوب غسلش بدهند
و بيرونش نبر تا من بيايم كه كار او با من است پيغمبر پس از ساعتى آمد
و جنازه او را برآورد و بر او نمازى خواند كه بر ديگرى نخوانده بود
مانند آن را و چهل تكبير بر او گفت و در قبر او دراز خوابيد بى ناله و
حركت و على و حسن (ع) را با خود وارد قبر كرد و چون از كار خود فارغ شد
بعلى و حسن فرمود از قبر بيرون شدند و خود را بالين فاطمه كشانيد تا
بالاى سرش رسيد و فرمود اى فاطمه من محمد سيد اولاد آدمم و بر خود
نبالم اگر منكر و نكير آمدند و از تو پرسيدند پروردگارت كيست ؟ بگو خدا
پروردگار من است و محمد پيغمبر من است و اسلام دين من است و قرآن كتاب
من و پسرم امام و ولى من .
سپس فرمود خدايا فاطمه را بقول حق برجا دار و از قبر او بيرون آمد و
چند مشت خاك روى آن پاشيد و دو دست بر هم زد و آن را تكانيد و فرمود ب
آن كه جان محمد بدست او است فاطمه دست بر هم زدنم را شنيد عمار بن ياسر
از جا برخاست و عرضكرد پدرم و مادرم قربانت يا رسول اللّه نمازى بر او
خواندى كه بر احدى پيش از او نخواندى ؟ فرمود اى ابو يقظان او لائق آن
بود ابو طالب فرزندان بسيار داشت و خير آنها فراوان و خير ما كم اين
فاطمه مرا سير ميكرد و آنها را گرسنه ميداشت مرا جامه در بر ميكرد و
آنها برهنه بودند و مرا با صابون ميشست و آنها ژوليده بودند، عرضكرد
چرا چهل تكبير بر او گفتى ؟ فرمود براست خود نگريستم چهل صف فرشته حاضر
بودند براى هر صفى تكبيرى گفتم ، عرضكرد بى ناله و حركت در قبر دراز
كشيدى ؟ فرمود مردم روز قيامت برهنه محشور شوند و من از خدا باصرار
خواستم كه او را با ستر عورت محشور كند ب آن كه جان محمد در دست او است
از قبرش بيرون نشدم تا ديدم دو چراغ نور بالاى سر او است و دو چراغ نور
برابر او و دو چراغ نور نزد پاهاى او و دو فرشته بر قبر او موكلند كه
تا روز قيامت برايش آمرزش جويند.
15- ابى مسلم گويد:
با حسن بصرى و انس بن مالك آمديم تا در خانه ام سلمه انس بر در خانه
نشست و ما وارد شديم شنيدم حسن گفت درود بر تو اى مادرم و رحمت خدا و
بركاتش ، باو پاسخ داد بر تو درود تو كيستى فرزند جانم ؟ گفت حسن بصريم
گفت براى چه آمدى ؟ گفت آمدم حديثى كه از پيغمبر در باره على شنيدى
برايم بازگوئى ام سلمه گفت بخدا برايت حديثى گويم كه باين دو گوشم از
رسول خدا (ص) شنيدم و گر نه هر دو كر شوند و باين دو چشمم ديدم و گر نه
كور شوند و دلم
آن را حفظ كرده و گر نه مهر بر آن نهاده شود و لال شوم اگر نشنيدم كه
رسول خدا (ص) بعلى بن ابى طالب (ع) فرمود اى على هر بنده اى كه خدا را
ملاقات كند و منكر ولايتت باشد چون پرستنده بت و صنم خدا را ملاقات
كرده شنيدم حسن بصرى ميگفت اللّه اكبر گواهم كه على مولاى من و مولاى
هر مؤمن است چون بيرون آمديم انس گفت چرا تكبير گفتى ؟ گفت از مادر خود
ام سلمه خواستم حديثى باز گويد كه خود در باره على از رسول خدا (ص)
شنيده چنين و چنان برايم گفت و من تكبير گفتم و گواهم كه على مولاى من
و مولاى هر مؤمنى است گويد شنيدم انس بن مالك هم ميفرمود من بر رسول
خدا (ص) گواهم كه اين را در باره على (ع) فرمود تا سه بار يا چهار بار
و صلى اللّه على سيدنا محمد و آله اجمعين الطيبين الطاهرين .
مجلس پنجاه و دوم
1- امام باقر (ع) فرمود:
چون عيسى بن مريم زائيده شد در يك روز باندازه دو ماه مينمود و در هفت
ماهگى مادرش دست او را گرفت و نزد معلم برد و او را برابر مؤ دب
نشانيد، مؤ دب باو گفت بگو بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ عيسى
گفت بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مؤ دب باو گفت بگو ابجد، عيسى
سر بر
داشت و باو گفت تو ميدانى كه ابجد يعنى چه ؟ او تازيانه بلند كرد او را
بزند گفت اى مؤ دب مرا مزن اگر ميدانى كه هيچ و اگر نميدانى از من بپرس
تا بتو بياموزم گفت تفسيرش را بمن بياموز عيسى فرمود الف آلاء خداست با
بهجت خداست ج جمال
خداست د دين خداست هوز ه هول دوزخ واو واى بر اهل دوزخ زاء زفير دوزخ
حطى فرو ريختن خطاها است از مستغفران كلمن كلام خدا تبديل نشود سعفص
پيمانه اى بپيمانه اى و جزاء بجزا قرشت آنان را فرو چيد و محشور كرد مؤ
دب گفت اى زن فرزند ترا ببر او دانشمند است و نيازى بمؤ دب ندارد.
2- عثمان بن عفان از رسول خدا (ص) پرسيد:
تفسير ابجد چيست ؟ رسول خدا (ص) فرمود تفسير ابجد را بياموزيد كه همه
عجائب در آنست واى بر عالمى كه تفسير ابجد را نداند عرض شد يا رسول
اللّه تفسير ابجد چيست ؟ فرمود الف آلاء خداست و حرفى است از اسماء او
باء بهجة خداست ج جنت و جلال و جمال خداست د دين خداست هوز ه هاويه است
واى بر آنكه فرو شود در دوزخ و واى بر اهل دوزخ زاويه ايست در دوزخ و
پناه بخدا از آنچه در زاويه است يعنى گوشه هاى دوزخ حطى ح فرو ريختن
گناه از آمرزشجويان در شب قدر و آنچه جبرئيل فرود آورد با فرشتگان تا
سپيده دم ط طوبى ب آنان و سرانجام خوش و آن درختى است كه خدايش كاشته و
در آن از روح خود دميده و شاخه هايش از پشت ديوار بهشت نمايانست زيور و
جامه روياند و بر دهان بهشتيان سرازير است ى يد الله بالاى همه خلق او
است سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّ ا يُشْرِكُونَ كلمن كاف كلام خداست كه
تبديلى در كلمات خدا نيست و نيابى هرگز جز او پناهگاهى ل المام و ورود
بهشتيانست بر پيغمبر خود در زيارت و تحية و درود و ملامت دوزخيان نسبت
بيكديگر م ملك خداست كه زوال ندارد دوام خدا كه فنا ندارد ن نون و
القلم و ما يسطرونست كه قلم از نور است و كتاب از نور در لوح محفوظى كه
مقربان بر آن گواهند و بس است خدا را براى گواه سعفص (ص) پيمانه به
پيمانه و كيفر بكيفر يعنى جزاء بجزاء و چنانچه جزاء دهى جزاء داده شوى
براستى خدا ستم بر بنده را نخواهد قرشت يعنى آنها را دريابد و محشورشان
و منتشرشان سازد بسوى روز قيامت و بحق ميان آنها حكم كند و ستم نشوند.
3- امام صادق (ع) فرمود:
چون مردى ظلم بيند و شروع كند بنفرين بر ظالم خود خداى جل جلاله فرمايد
در اينجا ديگريست كه از ظلم تو نفرين ميكند اگر خواهى تو را و او را
اجابت كنم و اگر خواهى شما را پس اندازم تا مشمول عفوم شويد.
4- حبيب بن عمرو گويد:
من خدمت امير المؤمنين رسيدم در مرض موت او زخمش را باز كردند گفتم يا
امير المؤمنين اين زخم شما چيزى نيست و باكى بر شما نيست فرمود اى حبيب
من هم اكنون از شما مفارقت ميكنم من گريستم و ام كلثوم هم كه نزد او
نشسته بود گريست باو فرمود دختر جانم چرا گريه كنى ؟ گفت جدائى شما را
در نظر آوردم و گريستم فرمود دخترم گريه مكن بخدا اگر تو هم ميديدى
آنچه را پدرت مى بيند نميگريستى .
حبيب گويد باو عرضكردم چه ميبينى يا امير المؤمنين ؟ فرمود اى حبيب
مينگرم كه همه فرشتگان آسمان و پيغمبران دنبال هم ايستاده اند براى
ملاقاتم و اين هم برادرم محمد رسول خدا (ص) است كه نزد من نشسته است و
ميفرمايد بيا كه آنچه در پيش دارى بهتر است برايت از آنچه در آن
گرفتارى گويد هنوز از نزد او بيرون نشده بودم كه وفات كرد چون فردا شد
بامداد امام حسن بر منبر ايستاد و اين خطبه را خواند پس از حمد و ستايش
خدا فرمود ايا مردم در اين شب بود كه قرآن نازل شد و در اين شب عيسى
بن مريم بالا رفت و در اين شب يوشع بن نون كشته شد و در اين شب امير
المؤمنين از دنيا برفت بخدا هيچ كدام از اوصياء پيغمبران گذشته پيش از
پدرم ببهشت نروند و نه ديگران و چنان بود كه رسول خدا كه او را بجبهه
جهادى مى فرستاد جبرئيل از سمت راستش بهمراه او نبرد ميكرد و ميكائيل
از سمت چپش و پول زرد و سفيدى از او بجا نمانده جز هفتصد درهم كه از
حقوق خود پس انداز كرده بود تا خادمى براى خانواده خود بخرد.
5- رسول خدا (ص) فرمود:
شما را آگاه نكنم از كسى كه آتش بر او حرامست ؟ گفتند چرا يا رسول
اللّه فرمود سست گير مأ نوس نرم سهل گير.
6- عيص بن قسم گويد:
بامام صادق (ع) گفتم از پدرت حديثى نقل شده كه فرموده رسول خدا (ص)
هرگز نان گندم سير نخورده ؟ فرمود رسول خدا (ص) هرگز نان گندم نخورد و
از نان جو هم سير نخورد.
7- رسول خدا (ص) فرمود:
خداى جل جلاله فرمايد اى پسر آدم در آنچه بتو فرمودم فرمانم بر و صلاح
خود را بمن مى آموز.
8- رسول خدا (ص) فرمود:
خداى جل جلاله فرمايد اى پسر آدم يك ساعت در صبح مرا ياد كن و يك ساعت
پس از عصر تا آنچه مهم دارى كفايت كنم .
9- اين خطبه را امير المؤمنين نه روز پس از وفات
پيغمبر هنگام فراغت از جمع قرآن ايراد نمود:
سپاس خدائى را سزاست كه هر وهمى در باره او درمانده است جز اينكه هستى
او را درك كند و هر خردى نارسا است از تصور كنه او چون مانند و هم شكلى
ندارد بلكه او را در حاق ذات خود تفاوتى نيست (جنس و فصل ندارد) و در
كمال خويش شماره پذير نيست از همه چيز جداست نه از راه اختلاف در مكان
و با همه چيز برجاست نه ب آميزش با آن همه چيز را داند نه بابزار (چون
چشم و گوش ..) هر چيز خود بخود پيش او دانسته است ميان او و آنچه داند
دانشى فاصله نيست (علم حضورى چون علم انسان بخودش ) اگر گفته شود بود
مقصود ازليت وجود او است (نه اخبار از زمان گذشته ) اگر گفته شود خواهد
بود مقصود نفى نيستى مطلق از او است (نه اخبار از آينده او) منزه و
برتر است از گفتار هر كه جز او را پرستد و جز او معبودى گيرد برترى بى
اندازه او را سپاس گوئيم چنانچه از آفريده هاى خود پسندد و پذيرش آن را
بر خود بايست داند و گواهم كه نيست معبود حقى جز خدا يگانه است ، شريك
ندارد و گواهم كه محمد بنده و رسول او است دو گواهى كه بالا برند و دو
چندان كنند عمل را سبكست ميزانى كه از آن بردارندشان و سنگينست ميزانى
كه در آن گذارندشان باين دو ببهشت كامجو شوند و از آتش رها گردند و از
صراط بگذرند و بشهادتين ببهشت روند و با نماز برحمت رسند بسيار بر
پيغمبر و آلش صلوات فرستيد زيرا خدا و فرشتگان بر پيغمبر صلوات دارند
ايا كسانى كه ايمان آورديد رحمت طلبيد برايش و درود فراوان فرستيد ايا
مردم شرفى برتر از اسلام نيست و كرمى عزيزتر از تقوى و پناهگاهى مصون
تر از ورع و شفيعى ناجح تر از توبه و گنجى سودمندتر از دانش و آبروئى
بلندتر از بردبارى و حسبى شيواتر از ادب و رنجى پست كننده كننده تر از
غضب و زيبائى آراسته تر از خرد و زشتيى بدتر از دروغ و نگهدارى بهتر از
خموشى و جامه اى زيباتر از عافيت و غايبى نزديكتر از مرگ ايا مردم هر
كه روى زمين راه مى رود بشكم آن فرو مى شود، شب و روز شتاب دارند در
ويران كردن عمر، هر كس را رمقى در تن است خوراكى دارد و هر دانه را
خورنده ايست و تو خود خوراك مرگى و هر كه طبع زمانه را داند از آمادگى
غفلت نورزد هيچ توانگرى از مرگ بمال خود نتواند رها شد و هيچ فقيرى
بندارى ، ايا مردم هر كه از پروردگارش ترسد از ستم دست باز گيرد و هر
كه سخنش را نسنجد ناهنجاريش پديدار گردد هر كه نيك از بد نشناسد چون
جانور است هر مصيبتى بسيار كوچك است نسبت ببزرگى فاقه در فرداى قيامت
هيهات هيهات اين خود نشناسى شماها براى معاصى و گناهان شما است چه
اندازه نزديك است راحت بتعب و سختى بنعمت اگر بهشت دنبال باشد بدى نيست
و اگر آتش دنبال باشد خوبى تصور نشود هر نعمتى برابر بهشت اندك و ناچيز
است و هر بلائى برابر دوزخ عافيت است .
11- رسول خدا (ص) فرمود:
شما را راهنمائى نكنم بچيزى كه بدان خطاها را كفاره نمايد و بر حسنات
بيفزايد؟ عرض شد چرا يا رسول اللّه فرمود وضوى كامل گرفتن در وضع بد و
بسيار بمسجدها رفتن و انتظار وقت نمازها بردن ، كسى از شما نباشد كه در
خانه خود تطهير كند و با مسلمانان نماز جماعت بخواند و منتظر نماز ديگر
بماند جز آنكه فرشتگان گويند خدايا او را بيامرز خدايا باو رحم كن چون
نماز ميخوانيد صفوف خود را راست كنيد و معتدل نمائيد و خللها را
دربنديد و چون امام جماعت شما اللّه اكبر گفت شما هم بگوئيد اللّه اكبر
و چون بركوع رفت ركوع كنيد و چون گفت سمع اللّه لمن حمده شما بگوئيد
اللهم ربنا لك الحمد، بهترين صف مردها صف جلو است و بدتر آن صف آخر.
10- چون موسى بن عمران خواست از خضر مفارقت كند
باو گفت :
مرا سفارشى كن ضمن سفارشات خود گفت مبادا لجاجت كنى و بى حاجت راه بروى
و بى سبب بخندى ياد خطاى خود باش و از خطاى مردم چشم پوش .
11- حذيفة بن يمانى هنگام مرگ به پسرش وصيت كرد
كه :
اى پسر جانم از آنچه در دست مردم است نوميد باش كه از آن بى نيازى ،
مبادا از مردم حاجتى خواهى كه فقر حاضر است ، امروز از ديروز خود بهتر
باش و چون نماز گذارى نماز وداع كننده با دنيا باشد كه گويا بدان باز
نگردى مبادا كارى كنى كه عذر از آن لازمست .
12- امام باقر (ع) فرمود:
دوست دارد برادر مسلمانت را و دوست دار برايش آنچه براى خود دوست دارى
و بد دار برايش آنچه براى خود بد دارى چون نيازمند او شدى از او خواهش
كن و چون از تو خواهشى كرد باو بده و خيرى از او وامگير كه او هم خيرى
از تو وانگيرد پشت او باش كه پشت تو باشد اگر غائب شود حفظ الغيب او كن
و اگر حاضر تو باشد او را تعظيم و احترام كن زيرا او از تو است و تو از
اوئى و اگر بر تو گله مند است از او جدا مشو تا از علت نارضايتى و آنچه
در دل دارد بپرسى ، اگر خيرى باو رسد خدا را حمد كن و اگر گرفتار شود
او را كمك ده و چاره جوئى كن .
15- مخدوج بن زيد ذهلى گويد:
چون رسول خدا (ص) مسلمانان را با هم برادر ساخت و بعلى فرمود اى على تو
برادر منى و تو نسبت بمن چون هرون باشى نسبت بموسى جز اينكه پس از من
پيغمبرى نباشد اى على نميدانى اول كسى كه روز قيامت خوانده شود منم كه
در سمت راست عرش بايستم و حله سبزى از از حله هاى بهشتى بپوشم و پس از
آن پيغمبران را دنبال هم بخوانند و در دو صف سمت راست عرش در سايه آن
بايستند و جامه هاى سبز بهشتى پوشند، آگاه باش اى على بتو خبر دهم كه
امت من اول امتها در قيامت محاسبه شوند و تو را بشارت دهم كه تو اول
كسى باشى كه دعوت شوى براى خويشى و مقامى كه نسبت بمن دارى و پرچم مرا
كه پرچم حمد است بتو دهند و ميان دو صف آن را بكشى و آدم و همه خلق خدا
روز قيامت در سايه پرچم من باشند كه درازاى آن هزار سال راه است و نوكش
از ياقوت سرخ و نيش از سيم سپيد و دسته اش در سبزيست و سه شعبه از نور
دارد يكى در مشرق و ديگرى در مغرب و سومى در وسط دنيا سه سطر بر آن
نوشته :
اول بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ دوم الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ
الْعالَمِينَ سوم لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ طول
هر سطرى هزار سال مسافت و پهناى آن هزار سال مسافت تو پرچم را بكشى و
حسن سمت راست تو و حسين سمت چپ تواست تا ميان من و ابراهيم در سايه عرش
بايستى و جامه سبزى از جامه هاى بهشتى
بپوشى و منادى از عرش جار زند چه خوب پدريست پدرت ابراهيم و چه خوب
برادرى است برادرت على هلا بتو مژده دهم اى على كه تو با من دعوت شوى و
با من جامه در بر كنى و با من زنده شوى .
مجلس پنجاه و سوم روز جمعه 14 روز از ماه ربيع
الاول 368 مانده
1- امام هشتم (ع) فرمود:
اول چيزى كه خدا آفريد كه بخلق خود بشناساند نوشتن حروف الف باء بود و
چون با عصا ضربتى بر سر كسى زنند و گمان رود كه توان سخن از او رفته
حكمش اينست كه حروف الف را باو عرضه كنند و بقدر آنچه نتواند ادا كند
باو ديه دهند و پدرم از پدرش از جدش امير المؤمنين برايم باز گفت كه
الف ب ت ث الف آلاء و نعمتهاى خداست ب بهجة خداست ت تماميت كار بقائم
آل محمد است ث ثواب مؤمنانست بر كارهاى خوب آنان ج ح خ جيم جلال و جمال
خدا حاء حلم خدا بر گنه كاران خاء خمول ذكر گنهكاران نزد خدا د ذ، دال
دين خدا ذال از ذى الجلال ر ز راء رؤ ف و رحيم زا زلازل قيامت س ش سين
سناء و بلندى خدا شين خواهد خدا آنچه خواهد و اراده كند آنچه اراده كند
و شما نتوانيد خواست جز آنچه خدا خواهد (ص) ص ض صادر است گفتار در بردن
مردم بر صراط
و حبس ستمكاران در كمينگاه حساب ضاد يعنى گمراه است هر كه مخالف آل
محمد است (ص) ط ظ طوبى براى مؤمنانست و سرانجام خوش ظ مؤمنان بخدا خوش
گمانند و كافران بدگمان ع غ عين از عالم است و غين از غنى ف ق فاء فوجى
از افواج آتش و ق قرآن است و بر خداست جمع آن و قرائتش ك ل كاف از كافى
و لام لغو كافران در افتراء دروغ بر خدا م ن ميم ملك خداست در روزى كه
كه جز ملك او ملكى نيست و خدا فرمايد امروز ملك از كيست ؟ و فرود آيد و
بزبان آرد ارواح پيغمبران و رسولان و حجج خود را و گويند ملك از آن
خداى قهار است و خداى عز و جل گويد امروز هر كس جزاى كسب خود را دريابد
امروز ستمى نباشد براستى خدا زود بحساب رسد نون نوال و بخشش خداست
بمؤمنان و نكال و كيفر او بكافران و ه واو واى بر آنكه نافرمانى خدا
كند هاء سهل است بر خدا آنكه عصيان كند لاى لام الف لا إِلهَ إِلَّا
اللّهُ است و آن كلمه اخلاص است هيچ بنده اى از روى اخلاص آن را نگويد
جز اينكه بهشت بر او واجب شود ى دست خدا بالاى خلق است و روزى بخش است
سبحانه و تعالى و عما يشركون .