امالى شيخ مفيد

محمّد بن نعمان ملقّب به (شيخ مفيد)
مترجم : حسين استاد ولى

- ۱۲ -


43- ابن سنان گويد:
از امام صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود: حضرت مسيح (ع) بيارانش ‍ مى فرمود: اگر دوستان و برادران من هستيد پس خود را براى عداوت و دشمنى از جانب مردم آماده كنيد ، و اگر نكرديد برادران من نيستيد. همانا بشما مى آموزم كه عمل كنيد، و شما را نمى آموزم كه خود بين شويد. هرگز ب آنچه مى خواهيد (از پاداشهاى اخروى ) دست نيابيد جز به ترك كردن آنچه كه بدان ميل داريد، و به صبر نمودن بر آنچه كه آن را خوش نداريد. از نگاه بنامحرم بپرهيزيد كه در دل صاحبش بذر شهوت مى افشاند، و همين كار كافى است كه صاحبش را دچار فتنه نمايد. خوشا حال آن كس كه با دو چشمش شهوت را ببيند و دلش بمعاصى نپردازد. چقدر دور است آنچه كه از دست رفته ، و چقدر نزديك است آنچه كه خواهد آمد! واى بحال فريفته شدگان اگر آنچه كه خودش ندارند نزديكشان شود، و آنچه كه دوست دارند از آنان جدا گردد، و آنچه كه بدان وعده داده شده اند نزدشان آيد. و همانا در آفرينش اين شب و روز جاى پند آموزى است .
واى بحال آن كس كه دنيا همه همّ اوست ، و گناهان كردار اوست كه فردا روز چگونه در پيشگاه پروردگارش رسوا مى شود. در غير ذكر خداوند زياد سخن نگوئيد كه آن كسانى كه بسيار در غير ذكر خدا سخن مى گويند دلهايشان سخت است امّا نمى دانند. آن گونه به عيوب مردم ننگريد كه گويا به جاسوسى بر آنها گمارده شده ايد، بلكه بفكر آزادى خودتان باشيد كه شما بندگانى مملوكيد. تا كى آب بر كوهها سيلان يابد و سنگها نرم نشود! و تا كى درس حكمت مى گيريد، امّا دلهاى شما بدان وسيله نرم نمى گردد! شما بندگان بدى هستيد نه بندگان پرهيزكار، و نه آزادگانى گرانمايه . داستان شما داستان گل خرزهره است كه شكوفه آن دل بيننده اش را مى برد، ولى خورنده اش را مى كشد، و السّلام .
44- مردى از ياران امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب (ع) گويد:
از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود: ترك حشمت و بزرگى و خودنمائى كن و خود را مشهور مساز، و خود را نهان كن تا ياد تو نكند و شناخته نشوى ، و رازى خود را پنهان دار، و سكوت اختيار كن تا سالم بمانى - و با دست خود بسينه اش اشاره كرد و فرمود- نيكان را دوست دارد،- و با دست به عموم اشاره نمود- و فاجران را دشمن مى دارد.
45- حسن بن فضّال گويد:
از ابى الحسن (امام رضا) عليه السّلام شنيدم كه مى فرمود: دو گروه با هم كارزار نكنند جز اينكه خداوند آن دسته را كه باگذشت تر است يارى مى دهد.
46- حبيب سجستانى گويد:
امام باقر (ع) فرمود: در تورات نوشته :
خداوند در مناجات خود با موسى (ع) فرمود: اى موسى در باطن كار خود از من بترس تا تو را از پس اسرار و عيوبت محافظت كنم . و مرا در خلوت و هنگام خوشى و لذّت خود ياد آر تا تو را به نزد غفلتهايت ياد آورم ، و خشم خود را از آن كس كه تو را مالك وى نموده ام بازدار تا خشم خود را از تو باز دارم . و اسرار پنهان مرا در باطن خود نهان دار، و از جانب من با دشمنم و دشمن خودت از آفريدگانم در آشكاراى وجودت بمدارا رفتار كن ، و با اظهار اسرار پنهانى من نزد نااهلان دشنام آنان را بجان من مخر كه در اين صورت در جرم دشمن من و دشمن خودت در دشنام دادن بمن شريك خواهى شد.
47- فضل بن يونس گويد:
امام كاظم (ع) فرمود: خوب را برسان ، و سخن خوب بگو، و امّعه مباش . گفتم : ((إ مّعه )) چيست ؟ فرمود: نگو من با مردم هستم و من هم يكى از مردمم . رسول خدا (ص) فرموده است : اى مردم ، دو راه بيشتر وجود ندارد: راه خير و راه شر، چه شده كه راه شر نزد شما محبوبتر از راه خير است ؟!
مجلس بيست و چهارم چهارشنبه 22 رمضان المبارك 408
1- غياث بن ابراهيم از امام صادق (ع) از پدرش از جدّش عليهم السّلام روايت كند كه فرمود:
رسول خدا (ص) چون بسخنرانى مى پرداخت حمد و ثناى الهى بجاى مى آورد، و مى فرمود: آگاه باشيد كه راست ترين گفتار، كتاب خداست ، و برترين روش ، روش محمّد است ، و بدترين امور، امور تازه و نو پديد است (كه در كتاب و سنّت اثرى از آنها نيست )، و هر بدعتى گمراهى است .
و صدايش شريفش را بلند مى كرد و گونه هايش سرخ مى گشت و قيامت و فرا رسيدن آن را ياد آور مى شد كه گويا خبر آورى براى يك لشكر است ، مى فرمود: قيامت صبح و شام بشما نزديك مى شود. سپس مى فرمود: بعثت من و قيامت مانند اين دو انگشت با هم است - و دو انگشت سبّابه خود را كنار هم مى نهاد.- هر كس مالى باقى گذارد براى اهل بيت اوست ، و هر كس ‍ وامى گذارد بر عهده من است .
2- زيد بن علىّ بن الحسين از پدرش عليهما السّلام روايت كند كه فرمود:
رسول خدا (ص) در مرض وفات سر خود را در دامن امّ الفضل گذاشت و از هوش رفت . قطره اى از اشك چشم امّ الفضل بر گونه حضرت افتاد. حضرت چشمان خود را گشود و باو فرمود: چه مى شود تو را اى امّ الفضل ؟ گفت : خبر مرگ خود را رسانده ، و گزارش داده ايد كه مرگتان فرا رسيده ، پس اگر حكومت از آن ماست ما را بشارت بده ، و اگر در غير ماست پس بما سفارشى فرما. پيامبر (ص) باو فرمود: شما پس از من مقهور و مستضعف خواهيد بود.
3- ابو عقيل گويد:
خدمت امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب (ع) بوديم ، فرمود: هر آينه اين امّت بر هفتاد و سه فرقه پراكنده خواهد شد، سوگند ب آن كس كه جانم بدست اوست ، تمام فرقه ها گمراهند جز آن كس كه از من پيروى كند و از شيعيان من باشد.
4- سليمان بن خالد از امام صادق از پدرانش عليهم السّلام از رسول خدا (ص) روايت كند كه آن حضرت به على (ع) فرمود:
اى على تو از من هستى و من از تو، دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست ، و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست .
اى على من در جنگم با كسى كه با تو بجنگد، و بر سر مهر هستم با آن كس ‍ كه با تو بر سر مهر باشد. براى تو گنجى در بهشت است و تو ذو قرنين آن هستى .
اى على تو تقسيم كننده بهشت و دوزخى ، داخل بهشت نمى شود بجز آن كس كه تو را بشناسد و تو هم او را بشناسى ، و در آتش داخل نشود جز كسى كه تو را منكر باشد و تو نيز شناساى او نباشى . اى على تو و امامان از فرزندانت در روز قيامت بر اعراف هستيد كه مجرمان را از سيما، و مؤمنان را به علامات و نشانه ها مى شناسى . اى على اگر تو نبودى ، پس از من مؤمنان شناخته نمى شدند (زيرا دوستى آن حضرت ايمان و دشمنى وى كفر است ، پس دوستان آن حضرت مؤمنان ، و دشمنان حضرتش ‍ كافرانند).
5- جابر بن يزيد جعفى گويد:
امام باقر (ع) فرمود: از جابر بن عبد اللّه انصارى شنيدم كه مى گفت : اگر سلمان و ابو ذر براى همين كسانى كه دوستى شما را بخود مى بندند و مدّعى تشيّع هستند (علم خود يا فضائل ويژه شما را) نشر دهند، هر آينه گويند: اينان كذّاب اند، و اگر اينان (سلمان و امثال او) آنان را ببينند هر آينه گويند: آنان ديوانه اند.
6- محمّد بن ياسين گويد:
از امام صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود كه : براى بنده چه سود باشد كه كار خوب را آشكار كند و كار زشت را پنهانى انجام دهد؟ مگر نه اينست كه وقتى بازگشت بخويشتن مى كند پى مى برد كه مطلب چنان نيست ؟! و خداى متعال مى فرمايد: ((بلكه انسان نسبت بخودش بينا است )). هر گاه باطن اصلاح شود، ظاهر نيز نيك و نيرومند مى گردد.
مجلس بيست و پنجم دوشنبه 27 رمضان المبارك 408
1- جابر بن يزيد گويد:
امام باقر (ع) فرمود: ابو ذر غفارى - رضى اللّه عنه - نزد كعبه ايستاد و گفت : من جندب بن سكن هستم . مردم گرد او جمع آمدند گفت : اى مردم ، اگر يكى از شما قصد سفر كند هر آينه ساز و برگ آن را فراهم سازد، آيا شما در پى ساز و برگ مناسب براى سفر آخرت خود نمى باشيد. مردى برخاست و گفت : خدا تو را رحمت كند ما را (ب آن ساز و برگ ) رهنمائى كن . ابو ذر- رحمه اللّه - گفت : گرفتن روزه اى در روزى بسيار گرم براى آن روز كه همه از قبرها بيرون آيند، و انجام حجّ بيت الحرام براى رضاى خداى متعال بخاطر امور بزرگ و مهمّ، و گزاردن دو ركعت نماز در تاريكى شب براى وحشت قبور. سخن را دو قسم كنيد: سخن خوبى كه بر زبان رانيد، و سخن بدى كه از آن لب فرو بنديد. و صدقه اى از جانب خود به مسكينى بده كه اى مسكين شايد بدان سبب از روزى سخت و دشوار نجات يابى . دنيا را دو درهمى كه بدست آورى قرار ده : درهمى كه خرج خانواده ات كنى ، و درهمى كه براى آخرت خود پيش فرستى ، و درهم سوّم زيان دارد كه سود ندارد، پس آن را مخواه . دنيا را دو كلمه قرار ده : سخنى در راه طلب حلال ، و سخنى براى آخرت ، و سوّمى زيان دارد كه سود نداد، پس آن را مطلب . سپس گفت : در فكر و انديشه بودن روزى كه ب آن نمى رسم هلاكم نموده است .
2- واثلة بن اسقع گويد:
رسول خدا (ص) فرمود: خداوند از اولاد ابراهيم اسماعيل را، و از اسماعيل كنانه را، و از كنانه قريش را، و از قريش بنى هاشم را، و از بنى هاشم مرا برگزيد و انتخاب فرمود.
3- ابو سعيد خدرى گويد:
در زمان رسول خدا (ص) در جايى يك كشته اى پيدا شد، حضرت با شدّت خشم بيرون شد تا بر منبر بر آمد، پس حمد و ثناى الهى بجاى آورد، سپس ‍ فرمود: مردى از مسلمانان كشته مى شود و قاتلش معلوم نمى شود؟ ب آن كس كه جانم بدست اوست سوگند كه اگر اهل آسمانها و زمين در قتل مؤمنى شركت كنند يا راضى به كشته شدن وى باشند هر آينه خداوند همگى آنان را بدوزخ افكند.
سوگند ب آن كس كه جانم بدست اوست هيچ كس ديگرى را از روى ستم تازيانه نزند جز اينكه فردا روز در آتش دوزخ بهمان اندازه تازيانه خورد. سوگند ب آن كس كه جانم بدست اوست هيچ كس ما اهل بيت را دشمن ندارد جز اينكه خداوند او را به روى در آتش دوزخ افكند.
4- جابر بن يزيد از امام باقر از پدرش از جدّش عليهم السّلام روايت كند كه رسول خدا (ص) به علىّ بن ابى طالب (ع) فرمود:
اى على من و تو، و دو فرزندت حسن و حسين ، و نه نفر از اولاد حسين پايه هاى دين و استوانه هاى اسلام هستيم ، هر كس از ما پيروى كند نجات يابد، و هر كس از فرمان ما سر پيچد راهش بسوى آتش خواهد بود.
5- مالك بن ابى عامر اصبحى گويد:
هنگامى كه علىّ بن ابى طالب (ع) از مدينه بسوى بصره (براى جنگ جمل ) روانه شدند، من كنار مغيرة بن شعبه ايستاده بودم كه عمّار بن ياسر- رضى اللّه عنه - پيش آمد و باو گفت : اى مغيره ميل و گرايش بخدا- عزّ و جلّ- دارى ؟ مغيره گفت : كجا برايم چنين چيزى خواهد بود اى عمّار؟! عمّار گفت : در اين دعوت (فرا خواندن بسوى جهاد با ناكثين در جنگ جمل ) داخل شو تا به گذشتگان برسى و بر آيندگان سرورى پيدا كنى . مغيره گفت : اى ابا اليقظان يك چيز بهتر از اين ! عمّار گفت :
آن چيست ؟ گفت : در خانه مى رويم و درها را بروى خود مى بنديم تا حقيقت بر ما روشن شود سپس با روشنى و آگاهى بيرون مى شويم ، و چون زور آزمائى نباشيم كه بخواهد با پاره كردن زنجيرى خنده اى برانگيزد و ليكن به غم و اندوه گرفتار آيد. عمّار گفت : هرگز هرگز، آيا نادانى پس از دانائى ، و كورى پس از بينائى را برگزينيم ؟! گوش بحرف من بده ، بخدا سوگند مرا نبينى جز در صف اوّل .
امير المؤمنين (ع) از جريان آن دو با خبر شد و فرمود: اى ابا اليقظان ، اين اعور (چپول و يك چشم ) بتو چه مى گويد؟ بخدا سوگند او پيوسته كوشش ‍ مى كند كه حق را بباطل بپوشاند و آن را وارونه و غير واقع جلوه دهد، و بچيزى از دين نياويزد مگر كه موافق دنيا باشد، اى واى ، اى مغيره ! اين دعوتى است كه هر كس را كه با آن همراهى كند بسوى بهشت مى راند. مغيره گفت : راست مى گوئى اى امير مؤمنان ، من اگر با تو نباشم هرگز عليه تو نيز نخواهم بود.
6- جابر (جعفى ) از امام باقر از پدرش از جدّش عليهم السّلام روايت كند كه رسول خدا (ص) فرمود:
چون روز قيامت شود، و اهل بهشت در بهشت ، و اهل دوزخ در دوزخ جاى گيرند، بنده اى هفتاد خريف - كه هر خريف هفتاد سال است - در آتش ‍ بماند، سپس از خدا- عزّ و جلّ- درخواست كند و خدا را بخواند و گويد: پروردگارا! بحقّ محمّد و اهل بيتش از تو مى خواهم كه مرا رحم كنى .
خدا- جلّ جلاله - به جبرئيل وحى كند كه بسوى بنده ام فرود رو، و او را از آتش بيرون آور. جبرئيل گويد: چگونه در آتش فرود روم ؟ خدا- تبارك و تعالى - مى فرمايد: من ب آتش فرمان داده ام كه بر تو سرد و سلامت باشد. جبرئيل گويد: جاى او را نمى دانم . خداوند مى فرمايد: او در چاهى از دوزخ است . جبرئيل (ع) بسوى آتش فرود مى رود و او را در حالى كه بند و زنجير شده و به رو افتاده است در آتش مى يابد، پس او را بيرون مى آورد.
آن بنده در پيشگاه خدا- عزّ و جلّ- مى ايستد. خداى متعال مى فرمايد:
اى بنده من چه مدّت است كه در آتش مانده اى و مرا سوگند مى دهى ؟ گويد: پروردگارا حسابش را ندارم . خدا- عزّ و جلّ- باو مى فرمايد: به عزّت و جلالم سوگند كه اگر بحقّ آنان از من درخواست نمى كردى هر آينه خفّت و خوارى تو را در آتش طولانى مى ساختم ، امّا اين مطلب بر من حتم و واجب گشته است كه بنده اى از من بحقّ محمّد و اهل بيتش درخواست نكند جز اين كه آن گناهانى را كه بين من و او بوده بيامرزم (يعنى اگر حقّ النّاس نباشد)، همانا امروز تو را بخشيدم . سپس باو فرمان داده شود كه به بهشت برود.
7- معاوية بن عمّار گويد:
امام صادق (ع) فرمود: در مدينه مردى بود بيكاره و ياوه گو كه با حرفهاى خود مردم آن شهر را مى خنداند، روزى ب آنان گفت : اين مرد- علىّ بن الحسين (ع)- مرا خسته كرده و هيچ يك از كارهايم نتوانسته او را بخنده آورد، ناگزير بايد چاره اى انديشم تا وى را بخندانم . روزى آن حضرت (ع) با دو نفر از غلامان خود عبور مى كرد، آن مرد آمد و عباى آن حضرت را از دوشش كشيد (و فرار كرد). آن دو غلام بدنبالش دويدند و عبا را گرفتند و بدوش حضرت انداختند. امام سر بزير انداخته با وقار هر چه تمامتر حركت مى كرد و چشم از زمين برنمى داشت . سپس به غلامانش فرمود: اين چه كارى بود؟ گفتند: مردى است بيكاره و ياوه گو كه اهل مدينه را مى خنداند و از اين راه نان مى خورد. فرمود: باو بگوئيد: اى واى ! همانا خدا را روزى است كه ياوه گويان در آن روز زيان خواهند ديد.
مجلس بيست و ششم دوشنبه 2 رمضان المبارك 409
1- فجيع عقيلى گويد:
حسن بن علىّ بن ابى طالب عليهما السّلام فرمود:
چون هنگام وفات پدرم رسيد شروع به وصيّت نمود، فرمود: اينها مطالبى است كه علىّ بن ابى طالب برادر محمّد رسول خدا و پسر عمو و وصى و همدم و همراه او بدان وصيّت و سفارش نموده است . و آغاز وصيّتم اين است كه گواهى مى دهم معبودى جز اللّه نيست ، و محمّد فرستاده خدا و برگزيده اوست ، خداوند او را با علم خود اختيار كرد، و او را براى اختيار و انتخاب خود برگزيد و (گواهى مى دهم ) كه خداوند مردگان را از قبرها برانگيزاند، و از مردم در مورد اعمالشان بازخواست مى كند، و او بدان چه در سينه ها نهانست داناست . اى حسن تو را- كه وصى بودن تو به تنهائى كافى است - سفارش مى كنم بدان چه رسول خدا (ص) بمن سفارش ‍ فرمود. پسر جان من چون زمانش (تحقّق وصيّت ) فرا رسد در خانه بنشين ، و بر خطاهايت گريه كن ، و نبايد كه دنيا بزرگترين همّ و فكر تو باشد. پسر جانم تو را بگزاردن نماز در وقت خود، و پرداخت زكات باهلش در هنگام حلول وقتش ، خاموشى در برابر امور ترديد آميز و اشتباه برانگيز، و ميانه روى در عمل ، و رعايت عدالت در خشنودى و خشم ، و خوشرفتارى با همسايگان ، و مهمان نوازى ، و مهربانى به تهيدستان و رنجديدگان بى بضاعت ، و حفظ پيوند با فاميل ، و دوستى و همنشينى با فقراء و مساكين ، و فروتنى كه از برترين عبادات است ، و كوتاه داشتن آرزو، و ياد آورى مرگ ، و زهد و بى رغبتى بدنيا، سفارش مى كنم كه همانا تو در گرو مرگ ، و هدف بلاء، و مغلوب مرض و بيمارى هستى . و تو را به ترس از خدا در نهان و آشكار كارت سفارش مى كنم ، و از شتاب در گفتار و كردار نهى مى نمايم ، و چون كار آخرتى پيش آمد در انجام آن بشتاب ، و چون كار دنيائى پيش آمد شتاب نورز و خوب فكر كن تا به رشد و خير خودت در آن كار برسى . و از جاهائى كه بودن تو در آن موجب متّهم شدن توست و نيز از مجلسى كه بدان گمان بد مى رود بپرهيز كه همنشين ناباب همنشين خود را دگرگون سازد. پسر جانم براى خدا كار كن ، و از سخن ناروا دورى گزين ، و بكارهاى پسنديده امر كن ، و از زشتى ها نهى نما، و با برادران دينى در راه خدا برادرى كن ، و نكوكار را بخاطر نيكوكاريش دوست بدار، و با فاسق بجهت حفظ دين خود مدارا بنما، و او را در دل دشمن دار، و در اعمال خود از وى فاصله بگير تا مثل او نباشى .
از نشستن در سر كوى و برزن بپرهيز، و بحث و جدل را با كسى كه عقل و دانشى ندارد رها ساز پسر جانم در زندگانى و نيز در عبادت خود راه اعتدال و ميانه روى را پيش گير، و در عبادت بكارى كه مداوم و مورد توان توست بپرداز، و پيوسته خاموش باش تا سالم بمانى ، و كردار نيكى براى خودت پيش فرست تا غنيمت برى ، و نيكى را يادگير تا آگاهى يابى ، و در هر حال ياد خدا باش ، با خردسالان خانواده ات مهربان باش ، و بزرگسالانشان را احترام بگذار، و طعامى را مخور تا اينكه پيش از خوردن چيزى از آن را صدقه دهى . پيوسته به روزه دارى بپرداز كه آن زكات بدن و سپر روزه دار (از آتش دوزخ ) است ، و با نفس خود جهاد كن ، و از همنشين خود در حذر باش ، و از دشمنت دورى گزين ، و بر تو باد به مجالسى كه در آنها ياد خدا مى شود، و فراوان دعا كن . پسر جانم راستى كه چيزى از خير خواهى و نصيحت را از تو فرو گذار ننمودم ، و اينك زمان جدائى من و تو فرا رسيده است . تو را به برادرت محمّد (ابن حنفيّه ) سفارش بخير مى كنم كه او برادر و فرزند پدر تو است ، و از ميزان دوستى من نسبت باو، باخبرى .
و امّا برادرت حسين كه او فرزند مادر توست (و نيازى بسفارش ندارد)، و بيش از اين در اين باره سفارش نمى كنم ، خداوند كفيل من بر شماست ، و از او مى خواهم كه شما را به صلاح آورد، و شرّ جفاكاران سركش را از شما باز دارد، و صبر را پيشه سازيد تا خداوند خودش زمام امر را بدست گيرد (حكومت را بدست اهلش بسپارد). و هيچ حركت و نيروئى نيست جز بخداى برتر و بزرگ .
2- ابو على همدانى گويد:
عبد الرّحمن بن ابى ليلى حضور امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب (ع) برخاست و گفت : اى امير مؤمنان از شما پرسش مى كنم تا چيزى از شما فرا گيرم ، و البتّه منتظر بوديم كه چيزى در باره كار خودت بفرمائى امّا چيزى نفرمودى . آيا از كار خويش بما خبر نمى دهى كه آيا (اين سكوت شما) بجهت سفارشى است از جانب رسول خدا (ص) يا بنظر خودتان چنين رسيده است ؟ همانا ما در باره شما گفتار فراوانى گفته ايم ، و مطمئن ترين آنها همان است كه از زبان خودتان بشنويم و از شما بپذيريم . ما مى گفتيم : اگر حكومت پس از رسول خدا (ص) بدست شما مى رسيد احدى با شما به نزاع نمى پرداخت ، بخدا سوگند اگر از من بپرسند نمى دانم چه بگويم ؟ آيا چنين پندار برم كه اين قوم نسبت ب آنچه كه در آنند از شما شايسته ترند؟ اگر چنين گويم پس بچه جهت رسول خدا (ص) در بازگشت از حجّة الوداع شما را نصب نمود و فرمود:
((اى مردم هر كه من مولاى اويم پس على مولاى اوست )). و اگر شما از آنان نسبت بدان چه كه در آنند شايسته ترى پس براى چه ولايت آنها را بپذيريم ؟ امير المؤمنين (ع) فرمود: اى عبد الرّحمن همانا خداى متعال پيامبر خود (ص) را به نزد خود برد و من در آن روز نسبت بمردم از شايستگى خود باين لباسم شايسته تر بودم ، و همانا از جانب پيامبر خدا (ص) بمن سفارشى شده بود كه اگر مرا مسخّر خود نموديد، بخاطر اطاعت از خدا اقرار كنم و بپذيرم . و همانا نخستين چيزى كه پس از آن حضرت (يا پس از غصب خلافت ) از حقّمان كاسته و ضايع شد و ابطال حقّ ما در خمس بود، و پس ‍ چون كار ما سست گشت چوپانى چند از قريش در ما طمع ورزيدند. و همانا مرا حقّى بر مردم است كه اگر بدون درخواست و درگيرى بمن بازگردانند مى پذيرم و بانجامش برخيزم و آن تا مدّت معلومى ادامه خواهد يافت ، و من بسان مردى هستم كه از مردم در مدّت معيّنى طلبى دارد، اگر در پرداخت مال او تسريع كنند آن را بگيرد و سپاسشان گويد؛ و اگر به تأ خير اندازند بالا خره آن را مى ستاند بدون اينكه ديگر مورد سپاس قرار گيرند، و مانند مردى باشم كه راه سهولت و نرمى را پيش گيرد امّا در نظر مردم بسان حيوان چموشى جلوه مى كند.
جز اين نيست كه هميشه حقّ از اين راه شناخته مى شود كه طرفداران اندكى از مردم دارد، پس هر گاه سكوت كردم از من صرف نظر كنيد، كه اگر مطلبى پيش آيد كه نيازمند پاسخ باشيد شما را هدايت خواهم كرد، پس تا آنگاه كه من دست مى دارم شما نيز دست از من بداريد. عبد الرّحمن گفت : اى امير مؤمنان بجان خودت سوگند كه شما همان طور كه پيشينيان گفته اند:
((بجانت سوگند كه هر كس را خواب بود بيدار نمودى ، و بگوش هر كس كه گوشى شنوا داشت رسانيدى )).
3- ابو عبيده گويد:
نابغه جعدى از جمله كسانى است كه در دوران جاهليّت خدا پرست بودند، وى شرابخوارى و مستى را زشت مى شمرد، و از بت پرستى و قمار بازى دورى مى جست ، و سخنى اين چنين در جاهليّت گفته است :
((سپاس خدائى راست كه او را انبازى نيست ، هر كس اين را نگويد بخودش ‍ ستم كرده است )). وى هميشه از دين ابراهيم (ع) و روش پاك و خالصانه و عادلانه او ياد مى نمود، و روزه مى گرفت ، و آمرزش مى طلبيد، و از كارهاى لغو و بيهوده اى كه اهل جاهليّت مى كردند جدّا پرهيز داشت ، او حضور رسول خدا (ص) رسيد و گفت : ((خدمت رسول خدا رسيدم آنگاه كه هدايت آورد، و كتابى را مى خواند كه همچون كهكشان گسترده و نورانى بود)). ((بحدّى مجاهده كردم كه من و همراهانم ، احساس نمى كرديم كه ستاره سهيل كى طلوع و غروب مى كند)). ((و رو به تقوا آوردم و از هيچ كافرى هراس نكردم ، و هميشه ديگران را از آتش دوزخ ميهراساندم )). و ابو عبيده گويد: نابغه اعتقاد به على (ع) داشت ، و پس از وفات رسول خدا (ص) در جنگ صفّين با امير المؤمنين (ع) شركت نمود. پس در يك شب بسيار سخت پياده شد و مى گفت :
((تمامى اهل كوه و بصره و مردم عراق مى دانند، كه على (ع) بزرگمرد نجيب آنجاست )). ((او سرورى بزرگوار و سپيد روى و درخشان چهره است ، و مهر و صداق مادر او وى را بر ديگر زنان برترى و فزونى بخشيده بود)).
((او گرامى ترين كسانى است كه كمر بميان بسته اند، (اى على ) اين گروه بتو ستم نموده و هرگز هشيار نگشته اند)). ((شما را پيشدستى و آنان را نيز پيشدستى و سبقتى است ، و اين مطلب را همه اين ياران مى دانند)).
((شما براه هدايت پيش رانديد، و آنها هم پيش راندند براهى كه پايان آن به بدست آوردن عراق نمى انجامد)). ((در ميان ملّتى كه عادت آن نفاق و دوروئى است ))
4- حسين يا حسن بن عطيّه )) گويد:
امام صادق (ع) فرمود: كرامتهاى اخلاقى ده چيز است ، و اگر بتوانى همه آنها را دارا باشى پس چنان باش ، زيرا كه گاهى اين امور در مرد هست و در فرزندش نيست ، و گاه در فرزند هست و در پدرش نيست ، و گاه در بنده وجود دارد و در آزاده نيست . عرض شد: اى پسر رسول خدا آنها كدام است ؟ فرمود: راستگوئى ، صداقت در شجاعت و دلاورى (در جنگ و جهاد) ، باز گرداندن امانت ، پيوند با خويشان ، دعوت ميهمان ، طعام دادن به سائل ، مقابله به نيكى در برابر كارهاى خوب ديگران ، دفاع از حقّ و حرمت همسايه ، دفاع از حقّ و حرمت دوست ، و بالاترين همه آنها حيا و شرم است .
5- ابو امامة گويد:
رسول خدا (ص) فرمود: شش چيز است كه هر كس به يكى از آنها عمل كند، در روز قيامت از وى دفاع كند تا او را به بهشت داخل سازد، گويد: اى پروردگار من اين شخص در دنيا به من عمل مى كرده است :
نماز، زكات ، حجّ، روزه ، ردّ امانت ، و پيوند با خويشان .
6- مسعدة بن زياد گويد:
از امام صادق (ع) شنيدم كه از تفسير اين آيه :
((پس خداى را حجّت رساست )) از آن حضرت پرسش شد، فرمود: خداى متعال در روز قيامت به بنده گويد: بنده من آيا مى دانستى ؟ پس اگر گويد: آرى ، باو مى فرمايد: پس چرا بدان چه مى دانستى عمل نكردى ؟ و اگر گويد: نمى دانستم و جاهل بودم ، باو مى فرمايد: چرا نياموختى تا عمل كنى ؟ پس ‍ او را محكوم نمايد، و اين است حجّت رسا.