امالى شيخ مفيد

محمّد بن نعمان ملقّب به (شيخ مفيد)
مترجم : حسين استاد ولى

- ۱۳ -


مجلس بيست و هفتم شنبه 7 رمضان المبارك 409
1- سلمان فارسى - رضى اللّه عنه - گويد:
پيامبر (ص) به من فرمود:
چون صبح كردى بگو: ((خداوندا تو پروردگار منى ، شريكى براى تو نيست ، ما صبح كرديم و تمامى ملك ها از آن خداست كه شريك ندارد)) سه بار اين را بگو، و بهنگام شب نيز همين را بگو، كه اين كلمات كفّاره گناهانى است كه در فاصله ميان آنها انجام شده است .
2- محمّد بن جعفر از پدرش امام صادق (ع) روايت كند كه فرمود:
مدّتى رسول خدا (ص) يكى از يارانش را نديد، پس از چندى او را ديد، فرمود: علّت غيبت و تأ خير تو چه بود؟ عرض كرد: بيمارى و تهيدستى اى رسول خدا، پيامبر (ص) باو فرمود: آيا به تو دعائى نياموزم كه چون بدان دعا كنى خداوند بيمارى را از تو ببرد و فقر و تهيدستى را از تو دور سازد؟ گفت : آرى ، پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا. رسول خدا (ص) فرمود: بگو: ((هيچ حركت و قوّتى نيست جز بخدا و از جانب او، توكّل كردم بر آن زنده اى كه هرگز نميرد، سپاس خدائى راست كه فرزند نگيرد، و انبازى در ملك و سلطنت ندارد، و براى او سرپرستى بجهت پستى و خوارى او نيست ، و او را تكبيرى بسزاى گو)).
3- عبد اللّه بن عبّاس گويد كه از پيامبر (ص) شنيده است كه مى فرمود:
همانا بهشت سال به سال به جهت حلول ماه رمضان زينت و آرايش ‍ مى شود، چون شب اوّل ماه رمضان فرا رسد بادى كه آن را مثيره گويند از زير عرش مى وزد كه برگ درختان بهشت را بهم مى زند و حلقه درهاى بهشت را مى كوبد، پس آوائى از آنها شنيده شود كه هرگز شنوندگان بهتر از آن نشنيده اند، حوران (زنان سياه چشم ) بهشتى از جايگاه خود بيرون شوند تا بر مكانهاى بلند بهشت بايستند و صدا زنند: آيا خواستگارى بسوى خدا آمده تا خدا او را همسر كرامت كند؟ سپس گويند: اى رضوان (دربان بهشت ) امشب چه شبى است ؟ او لبّيك گويان ب آنان پاسخ دهد سپس ‍ گويد: اى حوران نيك سيرت و نيكو صورت امشب شب اوّل ماه رمضان است كه درهاى بهشت براى روزه داران امّت محمّد (ص) گشوده شده است . خدا عزّ و جلّ باو فرمايد: اى رضوان درهاى بهشت را بگشا، اى مالك (دربان دوزخ ) درهاى دوزخ را بروى روزه داران امّت محمّد ببند، اى جبرئيل به زمين فرود رو، و سركشان شياطين را در بند و زنجير كن ، سپس ‍ همگى را در امواج خروشان بيفكن تا روزه امّت حبيب مرا تباه نسازند. و خداوند تبارك و تعالى در هر شب از ماه رمضان سه بار مى فرمايد: آيا درخواست كننده اى هست تا خواسته اش را بدو ببخشم ؟ آيا توبه كننده اى هست تا توبه اش را بپذيرم ؟ آيا آمرزش طلبى هست تا وى را بيامرزم ؟ كيست به دارائى كه تهيدست نيست و به وفاكننده اى كه ظالم نيست قرض ‍ دهد؟ (منظور خود خداست ).
و خداوند در پايان هر روز از ماه رمضان به هنگام افطار هزار هزار بنده را از آتش آزاد كند ، و چون شب جمعه و روز جمعه شود در هر ساعتى از آن هزار هزار نفر را از آتش آزاد سازد كه همگى مستحقّ عذاب مى باشند، و چون روز آخر ماه رمضان فرا رسد خداوند در آن روز به تعداد افرادى كه از اوّل تا آخر آن ماه آزاد ساخته آزاد مى نمايد.
و چون شب قدر شود خدا- عزّ و جلّ- جبرئيل را فرمان دهد تا در ميان جمعى از فرشتگان به زمين فرود آيد، و با او پرچمى سبز رنگ است ، پس ‍ آن پرچم را بر پشت كعبه بكوبد. و جبرئيل ششصد بال دارد كه دو بال آن را جز در شب قدر باز نكند، و در آن شب آن دو بال را بگشايد، و آن دو بال از مشرق و مغرب فراتر برود، و جبرئيل (ع) در چنين شبى فرشتگان را به اطراف عالم گسيل دارد و آنان به هر ايستاده و نشسته ، و هر نمازگزار و ذكر گوئى سلام كنند، و با آنان دست دهند و دعاى ايشان را آمين گويند تا سپيده صبح سر زند. پس چون صبح بدمد جبرئيل (ع) صدا زند: اى گروه ملائكه كوچ كوچ ، گويند: اى جبرئيل خداوند نسبت به درخواستهاى مؤمنين از امّت محمّد چه كرده است ؟ گويد: خداى متعال امشب به آنان نظر رحمت كرده و از آنان گذشت نموده و گناهانشان را آمرزيده است مگر چهار كس را. رسول خدا (ص) فرمود: و اين چهار كس : شرابخوار، و عاقّ والدين ، و كسى كه قطع رحم كرده ، و كينه توز ميباشند. و چون شب عيد فطر كه شب جوائز نام دارد فرا رسد خداوند پاداش عمل كنندگان را بدون حساب و شمارش ‍ ببخشد. و چون صبح روز عيد فرا رسد خداوند فرشتگان را در تمام شهرها برانگيزد، پس در زمين فرود آيند و سر كوچه و گذرها بايستند و گويند: اى امّت محمّد بسوى پروردگار كريم براى نماز عيد بيرون شويد كه او پاداش ‍ فراوان دهد، و گناهان بزرگ را بيامرزد. و چون سوى محلّ برگزارى نماز عيد روند خدا عزّ و جلّ به ملائكه فرمايد: اى ملائكه من پاداش يك اجير وقتى به وظيفه اش عمل كند چيست ؟ گويند: معبودا و سيّدا پاداش او آن است كه اجر او را بطور كامل عطا كنى . خدا عزّ و جلّ فرمايد: اى ملائكه من شما را گواه مى گيرم كه من پاداش اين را كه در ماه رمضان روزه گرفتند و بنماز ايستادند خرسندى و آمرزش خودم قرار دادم . و مى فرمايد: اى بندگانم از من درخواست كنيد، به عزّت و جلالم خودم سوگند شما امروز در اين گردهم آئى خود براى آخرت و دنيايتان هر چه از من بخواهيد به شما ببخشم ، و عزّتم سوگند تا آن زمان كه مرا مراقب خود بدانيد و از من بترسيد گناهان و عيوب شما را بپوشانم ، به عزّتم سوگند كه شما را از عذاب پناه دهم و در نزد كسانى كه در دوزخ جاودانند رسوا نسازم ، باز گرديد كه همگى بخشيده شده ايد، شما مرا خشنود ساختيد و من از شما خشنود گشته ام . پس ملائكه بدين بخششى كه خداوند باين امّت به هنگام افطار ماه رمضان عنايت فرموده يك ديگر را بشارت داده و تبريك گويند.
4- حنش بن معتمر گويد:
بر امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) در حالى كه در رحبه (محلّى در كوفه ) تكيه زده بود داخل شدم و گفتم : السّلام عليك يا امير المؤمنين و رحمة اللّه و بركاته ، چگونه صبح كردى ؟ حضرت سربلند كرد و جواب سلام مرا داد و فرمود: صبح كردم در حالى كه دوستدار دوستان ، و صبركننده بر دشمنى دشمنانمان هستم ، همانا دوست ما در هر شبانه روز منتظر راحتى و گشايش است ، و دشمن ما بناى كار خود را بر پايه اى نهاده كه سخت نااستوار و لغزان است ، اين بناى او بر لب پرتگاهى است كه وى را در آتش دوزخ مى افكند.
اى ابا المعتمر براستى كه دوست ما نمى تواند ما را دشمن بدارد، و دشمن ما نمى تواند ما را دوست بدارد، همانا خداى متعال دلهاى بندگان را بر دوستى ما سرشته ، و دست از يارى دشمن ما شسته ، پس دوست ما توان دشمنى ما، و دشمن ما توان دوستى ما را ندارد، و هرگز دوستى ما و دوستى دشمن ما در يك دل نگنجد زيرا كه ((خداوند براى يك مرد دو دل در درونش ننهاده است )) تا با يكى گروهى را و با ديگرى دشمنان همان گروه را دوست بدارد.
5- أ صبغ بن نباته - رحمه اللّه - گويد:
روزى امير المؤمنين (ع) سخنرانى كرد، پس حمد و ثناى الهى بجاى آورد و بر پيامبر (ص) درود فرستاد سپس فرمود: اى مردم سخنم را بشنويد، و كلامم را خوب فرا گيريد، و همانا تكبّر و خود فروشى از نشانه هاى گردنكشى و زور نمائى است ، و نخوت و بزرگ منشى از تكبّر است . شيطان دشمنى حاضر و آماده است كه شما را به باطل دلخوشى مى دهد، هان كه هر مسلمانى برادر مسلمان ديگر است ، و پس القاب زشت بر هم ننهيد، و دست از يارى هم نشوئيد، كه همانا شرايع و قوانين دين يكى است ، و راههاى آن همراه است ، هر كس آن را پيش بگيرد به حقّ و هدف خود مى رسد، و هر كس رهايش سازد از جادّه حق بدر رود، و هر كس از آن جدا شود تباه و نابود مى گردد. مسلمان در امانت خيانت نورزد، و در وعده تخلّف نكند، و در سخن دروغ نگويد. ما خاندان رحمتيم ، گفتار ما حقّ، و كردار ما عدل است . خاتم پيامبران از ماست ، و پيشوايان اسلام و امينان كتاب خدا در ميان مايند. شما را بسوى خدا و پيامبرش ، و جهاد با دشمنش ، و سختگيرى و پايدارى در امرش ، و طلب خرسنديش ؛ و برپادارى نماز، و پرداخت زكات ، و حجّ خانه خدا، و روزه ماه رمضان ، و پرداخت كامل في به اهلش دعوت مى كنيم .
هان كه از همه شگفت تر آنكه معاوية بن ابى سفيان اموى و عمر و بن عاص ‍ سهمى مردم را به خونخواهى پسر عمويشان (عثمان ) بر مى انگيزند ، و بخدا سوگند كه من هرگز با رسول خدا (ص) مخالفت نورزيدم ، و هرگز در كارى از وى سر نپيچيدم ، جان خود را در مواردى سپر او ساختم كه زورمندان و شجاعان از آن عقب مى نشستند، و بنده هاى بدنها از آن مى لرزيد، و البتّه به نيرويى بود كه خداوند به من كرامت نموده بود و بر اين بخشش او را سپاس مى گزارم . و پيامبر (ص) در حالى قبض روح شد كه سر مباركش در دامن من بود، و خودم با اين دستهايم غسل او را بعهده گرفتم ، فرشتگان مقرّب در اين امر ياريم مى دادند.
و بخدا سوگند كه هيچ امّتى پس از پيامبرش اختلاف نكرد جز اينكه گروه باطل بر گروه حقّ غلبه يافت مگر آنكه خدا بخواهد.
عمّار ياسر- رضى اللّه عنه - برخاست و گفت : أ مير المؤمنين شما را آگاه ساخت كه امّت با وى وفادار نخواهد ماند. پس مردم با بينائى كامل از هم جدا شدند.
6- سعيد بن مسيّب گويد:
شنيدم مردى از ابن عبّاس در باره علىّ بن ابى طالب (ع) پرسش كرد و او گفت : علىّ بن ابى طالب بر دو قبله (بيت المقدس و كعبه ) نماز خواند، و در هر دو بيعت (بيعت قبل از هجرت و بيعت رضوان ) شركت جست ، و هرگز بتى نپرستيد، و قمارى نباخت ، او بر آئين پاك توحيد بدنيا آمد، و باندازه چشم بهم زدنى شرك نياورد. آن مرد گفت : سؤ ال من از اينها نبود، سؤ ال من از اين است كه او شمشير بر دوش نهاده و با حالت تبختر و تكبّر به بصره وارد شد و چهل هزار نفر را در آنجا كشت ، سپس بسوى شام رفت و در برخورد با سران و بزرگان عرب چنان آنان را درهم كوفت تا همه را كشت ، سپس بسوى نهروان روانه گرديد و با اينكه آنان مسلمان بودند همه را تا آخرين نفر به قتل رساند.
ابن عبّاس گفت : على نزد تو داناتر است يا من ؟ گفت : اگر على را از تو داناتر مى دانستم از تو پرسش نمى كردم ! ابن عبّاس - رضى اللّه عنه - به خشم آمده تا حدّى كه خشمش شدّت گرفت و گفت : مادر به عزا على به من علم آموخته است ، علم او از جانب رسول خدا (ص) است ، و رسول اللّه (ص) را خداوند از بالاى عرش خود آموزش داده است ، بنا بر اين علم پيامبر (ص) از جانب خدا، و علم على از جانب پيامبر (ص)، و علم من از جانب على است ، و علم تمام ياران محمّد (ص) در برابر على (ع) همچون قطره اى است در برابر هفت دريا.
7- ابو بصير گويد:
امام صادق (ع) فرمود: خداى متعال به عيسى بن مريم (ع) وحى فرستاد: اى عيسى از چشمان خود اشك ، و از دل خود خشوع و فروتنى را بمن ببخش ، و آنگاه كه بيكاران و هرزه گويان در حال خنده و خوشى هستند تو سرمه اى از غم بر چشم خود بكش ، و بر بالاى قبر مردگان بايست و با فرياد بلند آنان را صدا بزن شايد از ايشان پند شايسته خود را بگيرى ، و بگو كه من هم در زمره آيندگان به اينان خواهم پيوست .
مجلس بيست و هشتم دوشنبه 9 رمضان المبارك 409
1- ابو اسحاق همدانى از پدرش از امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) از رسول خدا (ص) روايت كرده كه فرمود:
سه دسته از گناهان است كه در كيفر آن عجله و شتاب گردد و به آخرت تأ خير نيفتد: ناراضى ساختن پدر و مادر، و ستم بر مردم ، و ناسپاسى در برابر احسان ديگران .
2- مسعدة بن صدقه از امام صادق و آن حضرت از پدرش امام باقر عليهما السلام روايت كند كه فرمود:
نجاشى پادشاه حبشه نزد جعفر بن ابى طالب و يارانش فرستاد و آنها را بسوى خود خواند، آنان داخل شدند. نجاشى در خانه اش بروى خاك نشسته و لباسهاى كهنه اى به تن داشت . جعفر بن ابى طالب گفت :
چون او را بدين حال مشاهده كرديم نگران شديم ، وى چون نگرانى و پريدگى رنگ چهره ما را مشاهده كرد، گفت : سپاس خدائى را كه محمّد (ص) را يارى داد و چشم مرا بدو روشن نمود، آيا شما را مژده ندهم ؟ گفتم : چرا اى پادشاه .
گفت : در همين ساعت يكى از مأ موران مخفى من از سرزمين شما آمد و به من خبر داد كه خداوند پيامبرش محمّد (ص) را يارى و پيروزى داد و دشمنش را هلاك ساخت ، و فلانى و فلانى ، و فلانى اسير، و فلانى و فلانى و فلانى كشته شدند، و اين برخورد در يك وادى بنام بدر واقع شده است ، گويا او را در همان سرزمينى مى بينم كه در آنجا براى آقاى خودم كه مردى از بنى ضمره بود گوسفند مى چرانيدم . جعفر گفت : اى پادشاه صالح چرا شما را با اين لباسهاى كهنه بر روى خاك نشسته مى بينم ؟ گفت : اى جعفر ما در آنچه خداوند بر عيسى عليه السلام فرستاده يافته ايم كه : از جمله حقوق خداوند بر بندگانش آن است كه چون نعمتى ب آنان داد براى خدا تواضع و فروتنى كنند. و چون خداوند نعمت وجود پيامبرش محمّد (ص ) را به من ارزانى داشت ، اين فروتنى را به كار بستم .
چون اين خبر به پيامبر (ص) رسيد به اصحابش فرمود: همانا صدقه براى صاحبش فزونى زايد پس صدقه دهيد تا خدا شما را رحمت كند، و فروتنى براى صاحبش رفعت فزايد، پس فروتنى كنيد تا خدا شما را رفعت دهد. و گذشت عزّت صاحبش را افزون كند پس گذشت كنيد تا خدا عزيزتان گرداند.
3- مسعدة بن صدقه گويد:
از امام صادق (ع) خواستم دعائى بمن بياموزد تا در كارهاى بزرگ و مهم بدان دعا كنم ، آن حضرت اوراق عتيقه اى چند به من داد و فرمود: مطالب آن را بنويس كه اين دعاى جدّم على بن الحسين زين العابدين عليهما السلام در امور مهمّ و بزرگ است . من آن را عينا به همان صورت نوشتم ، و هرگز چيزى مرا به رنج و مشقّت نيفكند و فكرم را مشغول نساخت جز اينكه آن دعا را خواندم و خداوند غم و اندوه و گرفتارى مرا برطرف ساخت و خواسته ام را بر آورد. و آن دعا اين است : (دعاى 48 صحيفه سجاديه ) (خداوندا هدايتم كردى ، من غافل شدم ، و پندم دادى من دل سخت شدم ، و بخششهاى جميل و زيبا بمن نمودى من نافرمانى نمودم ، و خطاهاى مرا بمن شناساندى من در گناه اصرار ورزيدم ، سپس بگناهانم پى بردم و آمرزش طلبيدم و تو نيز گذشت نمودى ، دوباره بگناه بازگشتم و تو پوشاندى . خداى من ! پس سپاس از آن توست ، در وادى هلاكت بار خود پا نهادم ، و به درّه هاى تباه ساز خويش فرو رفتم ، و با ورودم در اين وادى ها در معرض خشم و مؤ اخذه ، و با فرو رفتنم ، در اين درّه ها در معرض عقوبات و كيفرهاى تو قرار گرفتم ، و با اين حال واسطه ام براى آشتى با تو توحيد است ، و دستاويزم همين است كه شريكى برايت نياورده ، و معبودى در كنارت نگرفته ام . از خودم بسوى تو گريخته ام ، و البتّه كه گنهكار بسوى تو مى گريزد، و تو پناه كسى هستى كه بهره خويش را تباه ساخته است .
خداى من سپاس از آن توست ، بسا دشمنى كه تيغ كينش بر سرم آهيخته ، و دم خنجرش برايم تيز نموده ، و نوك سلاحش برايم برّان ساخته ، و موادّ زهرهاى كشنده اش برايم بهم آميخته ، و تيرهاى نشانگيرش بسويم پرتاب نموده ، و چشمان حراستش از پائيدن من بهم نخفته ، و عزم چشاندن ناخوشيها و فرو ريختن زهرهاى كشنده در گلويم را به دلش نشانده است . خداى من ! پس به ناتوانى من در تحمّل بلاهاى گران ، و به زبونى من در انتقام از كسى كه قصد ستيزم دارد، و به تنهائيم در شما فراوانى از آنان كه به دشمنيم برخاسته و بلائى را كه هرگز انديشه ام را در آن بكار نبرده ام برايم تهيّه ديده ، نگريستى ، پس ابتداء ياريم دادى ، و با نيروى خويش پشتم را محكم نمودى ، سپس لبه تيز تيغش را برايم كند ساختى ، و او را پس از جمع و همبستگى اش تنها گذاردى ، و گامم را بر سرش نهادى (كنايه از آنكه مرا بر او چيره ساختى )، و آنچه تير بسوى من انداخته بود بخودش بازگرداندى ، و او را پس زدى در حالى كه هنوز خشم او فرو نخفته ، و آتش كينش سرد نگشته بود، و او انگشت خشم بدندان گزيده ، و در حالى كه سپاهيانش باو بيوفائى نموده و ياريش ندادند عقب نشست و پا بفرار گذاشت . و چه بسا ستمگرى كه با تزويرهايش بر من يورش آورده ، و دامهاى شكارش را برايم گسترده ، و مواظبت و مراقبت خويش بر من گمارده ، و همچون درنده اى كه در كمين شكار خود نشسته تا فرصتى براى دريدن طعمه اش بيابد در كمينم نشسته است ، خداى من ! پس تو را همى خواندم در حالى كه از تو يارى جستم ، و بسرعت اجابت تو مطمئن بودم ، و مى دانستم كه هر كس در سايه حمايت تو جاى گيرد ستم نبيند، و هر كس به سنگر يارى و انتقام تو پناه برد هرگز مضطرب و نگران نگردد، و تو با قدرت خود مرا از همه شدائد و سختيهاى او حفظ نمودى . و چه ابرهاى ناخوشيها را زدودى ، و چه پرده هاى اندوه و غمى را كنار زدى ! تو چنانى كه از كرده هايت بازخواست نشوى . از تو درخواست شد پس عطا كردى ، و درخواست نشد خودت ابتداء بخشيدى ، و از فضل و عطايت خواسته شد و دريغ نداشتى . تو جز احسان نياوردى ، و من جز آلودگى به حرامهاى تو و تجاوز از حدود و احكامت و غفلت از مژده هايت چيز ديگرى نداشتم .
خداى من ! پس سپاس از آن چون تو توانائى است كه مغلوب نگردد، و بردبارى كه شتاب نكند. اينجا جايگاه كسى است كه به تقصير و كوتاهى نمودن ، معترف ، و در مورد تباهى حقوق تو بر عليه خويش گواه است .
بار الها! من به دين بلند پايه محمّدى بتو تقرّب مى جويم ، و براه و روش ‍ روشن علوى بسوى تو روى مى آورم ، پس از شر آنچه آفريده اى ، و از شر آن كس كه بمن سوء قصد نموده پناهم ده ، كه اين كار در برابر قدرت گسترده ات ، بر تو گران نيايد، و در برابر توانائيت دشوار نباشد، و تو بر هر چيز توانائى . بار الها! تا آنگاه كه زنده ام مى دارى با ترك معاصى مورد رحمت خويشت قرارم ده ، و با ترك برنج افكندن خويش در آنچه بكارم نمى آيد بر من ترحّم نما، و دقّت نظر در آنچه كه تو را از من خرسند مى سازد روزيم همى گردان ، و دلم را به حفظ كتابت بر همان گونه كه بمن آموخته اى همراه ساز، و چنانم كن كه كتاب تو را بگونه اى كه ترا از من خشنود سازد بخوانم ، و چشمم را بدان نور بخش ، و گوشم را فراگير آن ساز، و سينه ام را بدان گشاده گردان ، و بدان غم از دلم بردار، و زبانم را بدان گويا ساز، و بدنم را بدان بكار گير، و آنقدر قدرت و توانائى در من نه تا انجام اينها را برايم آسان كند، كه هيچ حركت و نيروئى جز بتو نيست .
بار الها! شب و روز، و دنيا و آخرت ، و سرانجام و قرارگاهم را در سلامتى و بركتى از جانب خودت قرار ده . بار الها! تو پروردگار و مولا و سرور و آقا، و آرزو و معبود، و پناه و پشتيبان ، و آفريننده و ياور، و مورد اعتماد و اميد منى . زندگى و مرگ ، و گوش و چشمم از آن تو و براى توست ، و روزى من بدست تو، و كارم در دنيا و آخرت در اختيار توست . با قدرت خود مالكم گشتى ، و با تسلّط خود بر من قدرت يافتى ، در كارهايم قدرت بدست توست ، و اختيارم بكف توست ، هيچ كس بدون رضا و خواست تو حركتى نتواند، با مهر تو رحمتت را، و با رحمت تو خشنوديت را آرزومندم ، و اينها را با عمل خود آرزو نمى كنم ، عمل من از ياريم ناتوان است ، و چگونه اميد بندم بچيزى كه از ياريم ناتوان باشد! از تهيدستى و ناتوانى و زياده روى در كارم و از آنچه كه خود بهتر از من مى دانى بتو شكايت دارم ، و همه اينها از جانب خود من است ، پس مرا از اينها كفايت كن . بار الها! مرا از رفقاى حبيب خودت محمّد (ص) و خليل خودت ابراهيم (ع) قرار ده ، و در روزى كه همه بيتابى كنند و بهراسند مرا از امان داده شدگان قرار ده و امانم بده ، و بمژده ات مژده ، و در سايه ات ده ، و بارها سازيم از آتش نجاتم بخش ، و هيچ گونه بدى بمن مرسان ، و خوارم مساز، و از دنيا مرا سلام بدار، و در قيامت دليل مرا بر زبانم جارى ساز، و بفكر و ياد خودت مرا يادآور نما، و راه راحتى و آسايش را برايم آسان ساز، و از رنج و سختى دورم بدار، و تا زنده ام به نماز و زكات توفيقم ده ، و براى انجام عبادت خويش مرا موفّق ساز، و در دانائى و رضاى خويش بكارم گير، و از فضل خود روزيم كن ، و در قيامت رو سپيدم گردان ، و ب آسانى از من حسابخواهى كن ، و بخاطر كردار زشتم آبرويم را مريز، و براهنمائى خودت مرا راه بنما، و در دنيا و آخرت با سخنى ثابت و پاينده (كلمه توحيد كه در اعماق دل جاى دارد) پايدارم بخش . و آنچه را دوست ميدارى به نزدم محبوب ساز، و هر چه را خوش ندارى در نظرم مبغوض دار، و در كارهاى مهمّ دنيا و آخرت كفايتم كن ، و برايم در نماز و روزه و دعا و عبادت و شكر و دنيا و آخرتم بركت نه ، و مرا در جايگاهى پسنديده (مقام شفاعت ) برانگيز، و دليلى قوى و يارى دهنده برايم قرار ده ، و از ظلم و جهل و اسراف در كارم بگذر، و از فتنه زندگى و مرگ خلاصم كن ، و از گناهان آشكار و نهان نجاتم بخش ، و در قيامت از دوستانت قرارم ده ، و كردار شايسته اى را كه بمن ارزانى داشته اى مداوم گردان ، و با روزى حلال از حرام بى نيازم ساز، و با چيزهاى پاك از پليديها كفايتم كن .
با روى كريم و گرامى خود بمن رو كن ، و روى مبارك از من مگردان ، و براه راست خويش رهنمائيم كن ، و نسبت ب آنچه دوست دارى و مى پسندى توفيقم بخش . بار الها! پناه مى برم بتو از خودنمائى و شهرت طلبى ، و بزرگ منشى ، و برترى جوئى ، و تكبّر، و فخر فروشى ، و گردان فرازى ، و طغيان از فراوانى نعمت ، و خودبينى ، و زور گوئى ، پس اى پروردگار من از همه اينها نجاتم ده . و پناه مى برم بتو از عجز (يا فسق و فجور) و بخل ، و خسيسى ، و حسد، و حرص ، و هم چشمى ، و دغلى و پناه مى برم بتو از طمع ، و فرومايگى ، و آزمندى ، و بيتابى ، و كجروى ، و ذلّت و سرگردانى . و پناه مى برم بتو از ستم ، و سركشى ، و ظلم ، و دشمنى ، و فساد، و اعمال زشت ، و كردار ناپسند. و پناه مى برم بتو از خيانت ، و عدوان ، و طغيان .
پروردگارا! و پناه مى برم بتو از معصيت ، و قطع رابطه ، و هرزگيها و گناهان . و پناه مى برم بتو از گناه و بزهكارى ، و از حرام و ناروا، و پليد، و از آنچه كه دوست ندارى . پروردگارا! و بتو پناه مى برم از شرّ و مكر و سركشى و ستم و دشمنى و دام و مأ موران و سپاه شيطان . و پناه مى برم بتو از گزند هر آنچه از چهار پا و خزنده يا جنّ و آدمى كه جنبش دارد و تو خود آفريده اى . و پناه مى برم بتو از شر آنچه كه از آسمان فرود آيد و آنچه كه ب آسمان بالا رود، و از شرّ هر چه كه در زمين آفريده شده و آنچه كه از آن برون آيد. و بتو پناه مى برم از شرّ هر كاهن ، و ساحر، و اسرار جو، و شعبده باز، و جادوگر. پروردگارا! و بتو پناه مى برم از شرّ هر حسود، و سركش ، و ياغى ، و هم چشم ، و ظالم ، و تجاوزگر، و منحرف (يا زورگو). و پناه مى برم بتو از كورى ، و از كرى ، و گنگى ، و پيسى ، و خوره ، و شكّ، و ترديد. و پناه مى برم بتو از بيحالى ، و سستى ، و ناتوانى ، و كوتاهى كردن ، و شتاب ، و تباه سازى ، و تقصير، و كندى . و بتو پناه مى برم از شرّ هر آنچه كه در آسمانها و زمين و ما بين آنها و زير زمين آفريده اى . پروردگارا! و بتو پناه مى برم بتو از فقر، و نياز، و تهيديستى ، و گدائى ، و به هرز رفتن ، و بينوائى . و پناه ميبرم بتو از كاستى ، و خوارى ، و پناه مى برم بتو از تنگى ، و سختى ، و بند، و حبس ، و دستگيرى ، و زندان ، و گرفتارى ، و هر مصيبتى كه طاقت صبر آن را ندارم . اى پروردگار عالميان دعايم را مستجاب كن .
خداوندا! آنچه از تو خواستيم بما عطا كن ، و باندازه جلال و عظمت خود از فضل خود بر ما بيفزا، و بحقّ اين سخن حقّ كه : ((معبودى جز تو نيست كه عزيز و حكيم هستى )).
4- محمّد بن سلّام گويد:
از شريح قاضى شنيدم كه مى گفت : هر كس از برادر خود درخواستى كند هر آينه خويش را به بندگى سپرده است ، پس اگر حاجتش را برآورد وى را بنده خود ساخته ، و اگر برنياورد او را خوار نموده است ، و در اين صورت هر دو خوار شده اند، و اين به خوارى ردّ سؤ ال ، و آن بخوارى نياز خواهى . سپس ‍ اين شعر را خواند:
((آن كس كه آبروى خويش ريخته در برابر آن هيچ چيزى عوض نتواند گرفت )).