پانصد حديث اعتقادى و اخلاقى

احمد صادقى اردستانى

- ۴ -


149، شلاق براى آموزش

قال الصادق عليه السلام :
لوددت ان اصحابى ضربت رؤ سهم بالسياط حتى يتقهوا.(152)

هر آينه دوست دارم اصحابم را با تازيانه بر سرشان بزنند، تا اينكه دانش ‍ فراگيرند و علم احكام بياموزند.

بتاءديب ارزنند اندر زمانه   سر اصحاب من با تازيانه
خوشم تا آنكه باب فضل جويند   ره علم و فقاهت را بپويند

150، اينطور باش

قال الصادق عليه السلام :
اغدعا لما او متعلما اواحب اهل العلم و لا تكن رابعا فتهلك ببعضهم .(153)

صبح كنيد در حاليكه عالم باشيد، يا مشغول فراگرفتن علم ، يا دوستدار اهل علم باشيد، و از دسته چهارم نباشيد كه به وسيله يكى از آن سه دسته هلاك خواهيد شد!

نما صبح ، آنكه اهل علم باشى   و يا مشغول كسب علم باشى
و يا باشى محب و يار آنان   اگر مرضى حق جوئى بدوران
ديگر از دسته چهارم بپرهيز   كه بغض اهل علم است آتش تيز

151، نهايت كمال

قال الباقر عليه السلام :
الكمال كل الكمال التفقه فى الدين و الصبر على النائبة و تقدير المعيشة .(154)

كمال و بكله همه كمال انسانيت در سه چيز است : دانا بودن در دين و احكام آن ، صابر بودن در ناراحتى هاى دنيا، و اندازه نگهداشتن در معاش .
بود كاملترين اهل عالم   بعلم دين هر آنكس هست اعلم
صبور است او بسختى زمانه   معيشت را رود راه ميانه

152، عمل بدون علم

قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
من عمل على غير علم كان ما يفسد اكثر مما يصلح .(155)

كسيكه عمل كند بدون علم ، فساد كارش زيادتر از اصلاح آن است !

عمل هر كس بدون علم دارد   بجز خسران از آن چيزى ندارد
فساد آن بود، از خير آن بيش   بدين سرمايه ، او باشد چو درويش ‍

153، معيار ارزش اشخاص

قال الصادق عليه السلام :
اعرفوا منازل الناس على قدر روايتهم عنا.(156)

مقام و منزلت مردم را باندازه نقل احاديث آنها از ما بشناسيد.

شناسيد آنچنان قدر خلايق   كه در نقل رواياتند شائق
زما نقل احاديث و روايات   كنند البته ، با تطبيق آيات

154، گناه جلو چشم

قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
اذا اراد الله بعبد خيرا جعل ذنوبه بين عينيه ممثله ... و اذا اراد بعبد شرا انساه ذنوبه (157)

زمانيكه اراده كند خداوند خير به بنده اش برساند، گناهش را در مقابل چشمش قرار مى دهد، و آنگاه كه شر بنده اش را بخواهد گناه را فراموش او مى كند.

خير گر خواهد خدا بر بنده اش   بيند عصيان رفته و آينده اش
شرش ار خواهد زطغيان گناه   مى برد از يادش آثار گناه

155، در حضور چه كسى ؟

قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
لا تنظر الى صغر الخطيئة و لكن انظر الى من عصيت .(158)

بكوچكى گناه نگاه مكن و ليكن ببين در حضور چه كسى گناه مى كنى !

برگناه كوچكى منما نظر   تو مپندارى ندارد آن اثر
كن نظر نزد كه بنمائى گناه   چون گناهت را خدا باشد گواه

156، شوخى نكن

قال حسن بن على العسكرى عليهما السلام :
لا تمار فيذهب بهائك و لا تمازح فيجتراء عليك .(159)

جدال نكنيد كه قيمت و ارزش شما كم مى شود، و شوخى نكنيد كه مردم بر شما جراءت پيدا مى كنند!

تو مكن با مردم اى عاقل جدال   تا نگردد ارزشت كم ، از كمال
هيچ گه شوخى مكن از حد فزون   تا بتو جراءت نمايند از برون

157، ريشه شر را بكن

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
احصد الشرمن صدر غيرك بقلعه من صدرك .(160)

بوسيله پاك كردن شر و بدى در سينه خود شر و بدى را از سينه ديگران پاك كنيد.

سينه مردم ، زشر و بد بشوى   تا كه آب رفته باز آيد بجوى
شر و بد از سينه خود دور كن   صدر غير از اين سبب معمور كن

158، كارنيك پيوسته

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
قليل مدوم عليه ارجى من كثير مملول منه .(161)

عمل خير كمى كه بر آن مداومت شود، بهتر از عمل زياد خسته كننده است .

خير كم دائم اگر شد بهتر است   از زياديكه كسالت آور است
سهل باشد كار كم ، انجام آن   مشكل آيد در كثير اقدام آن

159، عبادت گناهكار

قال الصادق عليه السلام :
من اطاع رجلا فى معصيته فقد عبده .(162)

كسى كه از گناهكارى در معصيت خداوند پيروى كند، در واقع بندگى آن گناهكار را نموده است .

هر كه بنمايد اطاعت از كسى در معصيت   كرده او را بندگى و در گناهش ‍ تقويت
مشرك است و جاى او در نار نيران جهيم   چونكه در دامان شيطان لعين شد تربيت

160، مؤ من و كوه

قال الصادق عليه السلام :
المؤ من اصلب من الجبل لان الجبل يستقل منه و المؤ من لا يستقل من دينه شى .(163)

مؤ من در دين خود از كوه محكمتر است ، زيرا كوه ممكن است در اثر حوادثى مانند زلزله ، متلاشى شود، ولى مؤ من در دين سست نخواهد شد.

بود مؤ من به دين ، محكم تر از كوه   نه لغزد در حوادثهاى انبوه
شود در كوه نقصان بلكه حاصل   ولى نقصان بمؤ من نيست شامل

161، بر پيشانى نوشته

قال الصادق عليه السلام :
من اعان على مؤ من بشطر كلمة ، لقى الله عزوجل و بين عينيه مكتوب : ايس ‍ من رحمتى .(164)

هر كسى عليه شخص مؤ منى كلمه اى بگويد، فرداى قيامت خداوند متعال را ملاقات مى كند كه ، ميان پيشانى او نوشته شده : اين شخص از رحمت خداوند محروم گرديده است !

به مؤ من گر كسى توهين نمايد   بروى خود در ذلت گشايد
به محشر بين چشمش اين شعار است   كه دور از رحمت پروردگار است

162، بخل و سلام

قال الصادق عليه السلام ، قال الله عزوجل :
البخيل من بخل بالسلام .(165)

بخيل كسى است كه در سلام كردن به ديگران بخل ورزد!

بخيل آنكو كه بخلش در سلام است   بماقبل سلام ، او را كلام است
بود او ابخل از جمع بخيلان   بامر كرد گارش نيست ايمان

163، تكبر و عقده حقارت

قال الصادق عليه السلام :
ما من رجل تكبر او تجبر الا لذلة وجدها فى نفسه .(166)

هيچ مردى نيست كه تكبر كند و ظلم نمايد، مگر بخاطر كوچكى و احساس ‍ حقارتى كه در وجود خود سراغ دارد!

تكبر نيست در مردان هوشيار   بمردم كى نمايد ظلم بسيار
مگر آنكس كه پست است از اصالت   بقلبش عقده باشد از حقارت

164، تكبر و ذلت

قال الصادق عليه السلام :
ان فى السماء ملكين موكلين بالعباد، فمن تواضع لله رفعاه و من تكبر وضعاه .(167)

به درستى كه در آسمان دو ملك موكل بر هر بنده اى از بندگان خدا هست ، كسيكه بخاطر خدا تواضع كند خدا بلندش مى كند و هر كس تكبر كند خداوند او را خوار مى گرداند.

گل نوع بشر تا حق سرشته   موكل گشته زامرش دو فرشته
تواضع هر كه كرد او شد رفيع جاه   تكبر هر كه كرد افتاد در چاه

165، نشانه تواضع

قال الصادق عليه السلام :
ان من التواضع ان يجلس الرجل دون شرفه .(168)

از علامات تواضع هر كس اين است كه پائين تر از مقام خود بنشيند.

تواضع گر تو دارى نزد مردم   نسازى جاى قدر خويش را گم
بهر مجلس درائى باش خوش بين   تو بنشين از مقام خويش پائين

166، سرمنشاء ايمان

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
راءس الايمان حسن الخلق و التحلى بالصدق .(169)

سرمنشاء و ريشه ايمان ، خلق خوش داشتن و خود را براستى آراستن است .

سر ايمان بود خلق نكويت   برغبت هر كسى آيد بسويت
تو خود زينت نما با صدق گفتار   كه گل باشى تو اما دور از خار

167، نيكى به مردم

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
راءس الايمان الاحسان الى الناس .(170)

سرچشمه ايمان ، نيكى كردن و خوش رفتارى نمودن با مردم و اهل ايمان است .

سرايمان بود نيكى به افراد   كه خلق الله باشند از تو دلشاد
تو خوشرفتار اگر باشى در ايام   سرافرازى تو در آغاز و انجام

168، خوبى به فرومايگان

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
راءس الرذائل اصطناع الاراذل .(171)

ريشه زشتيها و ناكسيها با ناكسان نيكى نمودن و خوبى كردن است .

سربد كارى و زشتى همين است   كه با ناكس زنيكيها قرين است
كسى چون ناكس و بى ريشه باشد   چو سنگ اندر وجود شيشه باشد

169، اعتماد به قضاى الهى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الا تكال على القضاء اروح .(172)

بر قضاى الهى تكيه زدن آسايش بخش تر است .

قضاى حق اگر شد تكيه گاهت   باوضاع جهان نبود نگاهت
به آسايش گذارى عمر شيرين   نگردى از قضاى دهر غمگين

170، تهذيب نفس

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الاشتغال بتهذيب النفس الصلح .(173)

به پاكيزى نفس پرداختن شايسته تر است .

بپاكى كمال نفس خود كوش   بنه بر روى قبح نفس سرپوش
كه باشد سازگار دين و دنيا   بود سرمايه ات در دار عقبى

171، مرگ سرخ

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الفقر مع الدين الموت الاحمر.(174)

قرض دارى همراه با نادارى مرگ سرخ است .

فقيرى كو بود مقروض مردم   نمايد دست و پاى خويش را گم
بنزد دائن خود هست ننگين   بودمرگى بخون سرخ رنگين

172، از جا خيز

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اكرم ضيفك و ان كان حقيرا و قم عن مجلسك لابيك و معلمك و ان كنت اميرا.(175)

مهمان را گرامى دار اگر چه كوچك باشد و از براى پدر و آموزگار خود از جا برخيز و احترام كن اگر چه امير باشى .

بكن اكرام مهمان در سرايت   اگر كوچك آيد از برايت
به پيش باب و هم آموزگاران   زجا خيز ار تو باشى از اميران

173، نيكى نا اهل

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الكرامة تفسد من اللئيم بقدر ما تصلح من الكريم .(176)

نيكى بهمان اندازه كه از رادمرد موجب صلاح است از سوى نا اهل موجب فساد است . زيرا ناكس اگر كار خوبى هم بكند منت مى گذارد و گاهى باعث آبروريزى مى گردد.

كرامت از لئيم افساد دارد   چنان كو كز كريم احسان بيارد
زناكس خير منت هست بسيار   بسا بر آبرو ريزى كشد كار

174، بيمارى حماقت

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الحمق داء لايداوى و مرض لا يبرء.(177)

ابلهى درد بى درمانى است كه دوا نپذيرد، و بيمارى است كه از سر انسان دست بردار نيست !

حماقت درد بيدرمان جان است   بهر جا پانهد آن را نشان است
يكى درديست اندر ريشه جان   جدا هرگز نمى گردد زانسان

175، سنگ غصبى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الحجر الغصب فى الدار رهن لخرابها.(178)

سنگ غصبى كه در خانه باشد و يا مصالح ديگرى كه غصبى باشد، گرو خرابى آن خانه است و عاقبت خرابش خواهد كرد.

اگر سنگى بود غصبى بخانه   بود ويرانيش را آن نشانه
يكى خشت ار زغصبى در بنا بود   كند آن خانه را ويران و نابود

176، مصائب مساوى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
المصائب بالسويه مقسومة بين البرية .(179)

مصيبتها به طور تساوى و يكسان ميان مردم تقسيم شده و هر كس به اندازه توانائيش آن را تحمل كند.

از مصائب در ميان بندگان   بالسويه كرده حق تقسيم آن
با توانائى هر كس آن حكيم   كرده قسمت چونكه او باشد عليم

177، اصالت شخصيت

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
احتمال الدينة من كرم السجية .(180)

رنج و زشتى ناكسان را بر خويشتن هموار كردن ، از خوش سرشتى انسان است .

هر كه رنج و زشتى از ناكس كشد   لب اگر نگشود نزد خود برد
او بود يك آدم نيكو سرشت   قابليت دارد از بهر بهشت

178، سود معنوى و مادى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اخ تستفيده ، خير من اخ تستزيده .(181)

برادرى كه با عملش تو را سود رساند، بهتر از برادريست كه مالش تو را افزون رساند.

آن برادر كز عمل سودت رساند   به از آن كوبر تو اموالى رساند
مالى فانى مى شود، اما عمل   هست در كام تو هر دم چون عسل

179، نشانه همت بلند

قال اميرالمؤ منين عليه السلام
الفعل الجميل ينبى ء عن علو الهمة .(182)

كار نيك بجا آوردن نمودارى از بلند همتى انسان است .

هر كه نيكو كار باشد در جهان   از علو همتش باشد بدان
باشد او از مردم صاحب اثر   هست مانند درخت پرثمر

180، آقاى بهشتيان

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
سادة اهل الجنة الاتقياء المتقون .(183)

مهتر و آقاى بهشتيان ، پرهيز كاران انديشمند و خداترس هستند.

هست آقا در بهشت جاودان   هر كه باشد متقى اندر جهان
هر كه شد پرهيز كار انديشناك   با دل خوش مى رود در زير خاك

181، آرام باش

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
سوف ياتيك ماقدرلك فخفض المكتسب .(184)

بزودى آنچه برايت مقدر شده است بتو مى رسد، بنابراين در كار و كسب آرام و بى طمع باش .

زود آيد آنچه تقدير تو هست   تو مشو در زندگى مغرور و مست
سرعت اندر كار و كسب خود مكن   آرزو بر كن زدل ، از بيخ و بن

182، سلامت دنيا

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
سالم الناس تسلم دنياك .(185)

با مردم صلح و سازش داشته باش تا در دنيايت به سلامت و رستگار باشى .

باش با خلق جهان در آشتى   نيست مقدور آنچه خود پنداشتى
خواهى ار باشى بدنيا رستگار   بغض مردم را زدل بيرون بيار

183، مهار شهوت

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من لم يملك شهوته لم يملك عقله .(186)

هر كه شهوتش را مالك نگردد و در بند فرمانش نكشد، عقلش را مالك نخواهد شد.

هر كه نتواند كند شهوت به بند   عقل او را مى رسد هر دم گزند
هر كسى را عقل و ادراكست بيش   سر بكوبد از هواى نفس خويش ‍

184، عمل براى آخرت

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من لم يعمل للاخرة لم ينل امله .(187)

هر كه براى آخرت عمل نكند به آرزويش نرسد، چون منتهى آرزوى انسان آخرت است و آخرت هم جز بعمل بدست نيايد.

آنكه بهر آخرت در كار نيست   آرزويش هيچ با او يار نيست
چون نهايت آرزو عقبى بود   آرزوى بى عمل بيجا بود

185، عامل بزرگوارى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من لم يكن له عقل يزينه لم ينبل .(188)

هر كه عقلى كه او را بيارايد نداشته باشد، راست و بزرگوار نگردد.

نباشد هر كه عقلش زينت او   بجهل آلوده باشد طينت او
بزرگى را نيايد در زمانه   حماقت مى شود او را بهانه

186، براى قبول عمل

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من لم يصحب الاء خلاص عمله لم يقبل .(189)

هر كس اخلاص و پاكى را با نيتش همراه نگرداند، عملش پذيرفته نخواهد شد.

خلوص نيت گر نيست در كار   درخت اين عمل كى مى دهد بار
نمى باشد قبول رب الارباب   مثال كوزه باشد خالى از آب

187، پناهگاه گرفتارى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اجعل زمان رخائك عدة لايام بلائك .(190)

روزگار آسايشت را پناهگاه دوران گرفتاريت قرار بده .

زمان راحتت را كن پناهگاه   براى روز رنج و محنت و آه
كه دنيا نيست يكسان بهر انسان   اگر غافل شوى گردى پشيمان

188، خداترسى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اتق الله الدى لابد لك من لقائه و لا منتهى لك دونه .(191)

از خدائيكه از ديدارش ناگزيرى و پايان كارت هم جز بدو نيست بايد واهمه داشته باشى .

بترس از آن خداوند كبيرى   كه از درك حضورش ناگزيرى
تو را با او سرو كار است آخر   زاسرارت بود آگه سراسر

189، سخن خوب با مردم

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من لم يجمل قليلا لمن يسمع جميلا.(192)

هر كس با مردم نيكو سخن نگويد جواب نيكو نشنود.

سخن با خلق اگر نيكو نگوئى   طريق نيك خوئى را مجوئى
تو هرگز پاسخ نيكو نگيرى   بجهل و سوء خلق آخر بميرى

190، صبر و پيروزى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الصبر اعون شئى على الدهر.(193)

در پيش آمدهاى روزگار، صبر و بردبارى بهترين يار و پشتيبان انسان است .

صبر را در كارها بنما شعار   بهترين يار است آن در روزگار
هر كه را صبر است در هر خوب و بد   در دو عالم سود سرشارى برد

191، ميوه درخت عقل

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
العقل شجرة ثمرها السخاء و الحياء.(194)

خرد درختى كه ميوه آن شرم و جوانمردى و بخشش است .

عقل باشد چون درخت ميوه دار   خرم و سبز است اندر هر بهار
ميوه اش جود حيا و بخشش است   مثمر است آن تا جهان در گردش است

192، كار مداوم

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
عليك بادمان العمل فى النشاط و الكسل .(195)

برتو باد به هميشه انجام دادن كارى كه در دست دارى ، چون اگر فاصله شد طبع آدم از آن رميده مى شود.

دائم اندر كار خود پيگير باش   كوش كن در كار و با تدبير باش
گر كسل هستى از او يا در نشاط   فصل منما چون شود طبع تومات

193، پيوند دوستى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
عليك بالبشاشة فانها حبالة المودة .(196)

بر تو باد به خوشروئى ، زيرا اين رشته دوستى با مردم است .

باش با مردم به خوشروئى قرين   برنيار از سينه آه آتشين
رشته مهر است خوشروئى تو   مى كند هر فرد دلجوئى تو

194، هدف مؤ من

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
غرض المؤ من اصلاح المعاد.(197)

مرد با ايمان منظور و دلخواهش سر و سامان دادن بكار آخرتش ‍ مى باشد.

هم مؤ من هست اصلاح معاد   اين سخن را كى برد هرگز زياد
تا سر و سامان دهد در كار خود   دلخوش است از ديده بيدار خود

195، نابينائى بهتر!

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
عمى البصر خير من كثير من النظر.(198)

نابينائى بهتر از نگاه كردن به نواميس مردم و انجام محرمات خداوند متعال است !

كور باشد آدم از نور بصر   بهتر از آن كو كه بنمايد نظر
بر نواميسى كه مى باشد حرام   پر كند چشم از حرام حق تمام

196، نماز كودكان

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
عملوا صبيانكم الصلوة و خذوهم بها اذا بلغوا الحلم .(199)

به كودكان خود نماز ياد دهيد و همينكه آنها بحد بلوغ و احتلام رسيدند، آنها را به نماز وادار كنيد.

علم آموزيد بر اطفالتان   از نماز و روزه و احكامشان
چون رسند آنان بحد احتلام   گو كنند از بهر امر حق قيام

197، در راه حق

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الحق منجاة لكل عامل .(200)

حق براى كسى كه آن را بكار ببندد باعث رستگارى است .

هركه راه حق رود در روزگار   باشد اندر هر دو عالم رستگار
باش در هر كار اندر راه حق   تا زتاريكى در آئى چون شفق

198، عزت گرسنگى !

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الجوع خير من الخضوع .(201)

گرسنگى بهتر است از فروتنى كردن در مقابل ناكسان روزگار.

گر بميرد آدمى از فقر و جوع   به كه نزد ناكسان آرد خضوع
گرسنه گر عمر را آرى بسر   به كه خم سازى بر ناكس كمر

199، شمشير حق

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الحق سيف على اهل الباطل .(202)

حق شمشيرى برنده مى باشد براى اهل باطل .

حق چو شمشيريست بر اهل خلاف   تيز و بران چون در آيد از غلاف
نزد باطل چونكه حق گردد بيان   مى رود چون تير در اعماق جان

200، اقتصاد مفيد

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الاقتصاد نصف المعونة .(203)

ميانه روى در امور زندگى نصفى از اسباب مخارج است .

برو در زندگى راه ميانه   كه تا خوشحال باشى در زمانه
بود نصفى زاسباب مخارج   منه پا از گليم خويش خارج

201، ميهمانى و جوانمردى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الضيافة راءس المروة .(204)

مهمانى كردن سرمنشاء مردانگى و جوانمردى است .

بكن مهمانى و مهمان نوازى   كه نزد خلق و خالق سرفرازى
بود مردانگى را اين عمل سر   اگر سر نيست بى قدر است پيكر

202، دوست خوب

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الصديق اءقرب الاقارب .(205)

دوست خوب نسبت به انسان ، نزديكتر از خويشاوندان است .

تو را گر دوست باشد با حقيقت   كه در شادى و غم باشد رفيقت
زخويشاوند بهتر باشد آن دوست   بسان مغز باداميست باپوست

203، نيكى و بزرگوارى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الشرف اصطناع العشيرة .(206)

بزرگوارى انسان به خويشان نيكى كردن است .

چو نيكى مى كنى با قوم و خويشان   نباشى زين عمل هرگز پشيمان
بزرگى و شرافت آرد اينكار   سرافرازى به پيش حى دادار

204، تاءثير مال

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
المال يكرم صاحبه فى الدنيا و يهينه عند الله سبحانه .(207)

مال صاحب خود را در دنيا ارجمند مى دارد. اما در نزد خداوند سبحان خوار مى سازد.

بدنيا صاحب مال ارجمند است   بر دنيا پرستان سربلند است
ولى در پيشگاه حى سبحان   بود بى ارزش و خوار و پريشان

205، مصونيت از ننگ

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
بملك الشهوة التنزه عن كل عاب .(208)

با بدست گرفتن زمام شهوت ، انسان از هر ننگ و عيبى بر كنار خواهد ماند.

زمام شهوت ار بر دست گيرى   به ميدان جوانمردى دليرى
تو از هر عيب و ننگى بر كنارى   دگر شرمندگى هرگز ندارى