زندگانى سياسى حضرت فاطمه زهرا(س)

شهين خشاوى

- ۹ -


حضرت زهرا خود و پدر بزرگوارش و حضرت على را معرفى مى كند

ترجمه:

سپس حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اى مردم بدانيد، من فاطمه هستم و پدرم محمد صلى الله عليه و آله كه- درود خدا بر او و آلش باد- آنچه را كه نخست مى گويم در آخر نيز همان را مى گويم و آنچه را مى گويم سخنى نادرست نيست و آنچه را كه انجام مى دهم بر خلاف حق نيست، شما را پيامبرى از خودتان آمد كه اگر سخنى و رنجى بر شما وارد مى شد براى او ناگوار بود و در خير رساندن به شما حرص مى ورزيد و با مومنان مهربان و رحيم بود. پس اگر او را بشناسيد و به نسب وى رجوع كنيد خواهيد يافت كه او پدر من است، نه پدر زنان شما. و برادر پسر عموى من است نه مردان شما. [ر. ك سيره ابن هشام ترجمه: اسحاق همدانى، جلد اول ص 458، در اين صفحه آمده است: محمد بن اسحاق گويد چون پيامبر به مدينه آمد اصحاب خود از مهاجر و انصار را برادرى داد و فرمود «تا خو فى الله اخوين اخوين» يعنى هر يكى با ديگرى برادرى گيريد پس خود، دست در دست على عليه السلام نهاد و فرمود اين برادر من است، پس پيامبر صلى الله عليه و آله كه سرور پيامبران و مهتر عالميان بود با اميرالمؤمنين برادرى گرفت.] و چه بزرگوار و سعادتمند است، كسى كه به پيامبر نسبت داده شود.

سپس حضرت محمد رسالت خود را ابلاغ فرمود، در حالى كه مردم را آشكار از شك و كفر برحذر مى نمود، و خود را از مذهب و مسلك مشركان مبرا دانست و بر بنيان و اساس مشركان تاخت و گلوگاهشان را فشرد و مردم را با برهان و استدلال و موعظه ى نيكو به راه پروردگارش فرا خواند و بتها را در هم شكست و سران جاهليت (مشركين) را بر خاك مذلت نشاند، تا اينكه جمع آنان از هم پاشيد و عقب نشينى كردند و شب جاى خود را به صبح روشن داد و حق آشكار شد و پيشواى دين سخن آغاز نمود كه شيطانها خاموش شدند و جمع فرومايگان و منافقين هلاك و گره هاى كفر و شقاق از هم گشوده شد و همه ى شما به كلمه ى توحيد زبان گشود و در ميان عده اى پاكدل و اهل تقوى بوديد.

شرح مختصر:

حضرت زهرا عليهاالسلام پس از اينكه به تفصيل پيرامون توحيد و فلسفه ى احكام و اصول اسلام سخن فرمود، كلام خويش را به سوى هدف اصليش دفاع از ولايت و امامت حضرت على عليه السلام گرداند.

قيام حضرت زهرا عليهاالسلام عليه جريان فكرى جاهلانه اى است كه سرسختانه از حكومت نامشروع ابوبكر حمايت مى نمود. حضرت سعى دارد با برانگيختن عواطف و احساسات انسانى مردم و روشن كردن تفكر صحيح و منطقى در آنان اين جريان فكرى منفى را خنثى سازد.

حضرت زهرا عليهاالسلام براى جلب اعتماد مردم به رهبريت خويش در اين مبارزه لازم دانست كه مقام و منزلت خويش را به انصار و مهاجر گوشزد كند، در حاليكه آنان به كرات از پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد فضايل فاطمه و تقربش در پيشگاه خداوند تبارك و تعالى- حديثها شنيده بودند. به همين دليل است كه مى فرمايد: اى مردم من فاطمه دختر پيامبر هستم كه با شما سخن مى گويم و همواره سخنانم بر محور حق و راستى است، سپس على عليه السلام را چنين معرفى مى نمايد: اى مردم، پيامبر، على عليه السلام، پسر عموى مرا به برادرى برگزيد. قصد حضرت از بيان اين سخن اين بود كه به حضار بفهماند كه على نه تنها با پيامبر پيوند نسبى دارد بلكه پيوند و هماهنگى عقيدتى، فكرى و روحى نيز دارد. پس شايسته ترين فرد براى جانشينى پيامبر است.

ادامه ى خطبه:

«و كنتم على شفا حفره من النار، مذقه الشارب و نهزه الطامع [در شرح ابن ابى الحديد چنين آمده است: «نهزه الطامع و مذقها الشارب».] و قبسه العجلان و موطى ء الاقدام تشربون الطرق و تقتاتون القد اذله خاسين (تخافون ان يتخطفكم الناس [قرآن مجيد سوره انفال آيه 26.]) من حولكم فانقذكم [در شرح ابن ابى الحديد «حتى انقذكم» آمده است.] الله تبارك و تعالى بابى محمد- صلى الله عليه و آله- بعد اللتيا و التى و بعد ان منى بهم الرجال و ذوبان العرب و مرده اهل الكتاب كلما او قدوا نارا للحرب اطفاها الله) [قرآن مجيد سوره مائده آيه 64.] او نجم قرن للشيطان و فغرت فاغره من المشركين [در شرح ابن ابى الحديد، «من المشركين» ذكر نشده است.] قذف اخاه فى لهواتها فلا ينكفى حتى يطا جناحها [در شرح ابن ابى الحديد، به جاى «جناها» «صماحها» ذكر شده است.] باخمصه و يخمد [در شرح ابن ابى الحديد، به جاى «يخمد» «يطفى عاديه» ذكر شده است و بعد از آن «لهيبها بسفه» نوشته است او قالت: يخمد لهبها بحده».] لهبها بسيفه مكدودا فى ذات الله مجتهدا فى امر الله قريبا من رسول الله سيدا فى اولياء الله مشمرا ناصحا مجدا كادحا لا تاخذه فى الله لومه لائم [در شرح ابن ابى الحديد از «مجتهدا فى امر الله» تا «لومه لائم» ذكر نشده است.] و انتم فى رفاهيه من العيش و ادعون فاكهون آمنون [در شرح ابن ابى الحديد چنين آمده است: «و انتم فى رفاهيه فاكهون آمنون و ادعون».] تتربصون بنا الدوائر و تتوكفون الاخبار و تنكصون عند النزال و تفرون من القتال...» [در شرح ابن ابى الحديد از «تتربصون بنا الدوائر» تا «من القتال» ذكر نشده است.]

انحطاط مردم جزيزه العرب در عصر جاهليت، بعثت پيامبر و نجات مردم و نقش مبارزات حضرت على در گسترش اسلام

ترجمه:

(هنگامى كه پيامبر در ميان شما مبعوث شد) بر لب حفره آتش (جهنم) قرار داشتيد و تشنگان و فرصت طلبان طمعكار به سراغتان مى آمدند. و آدمهاى شتابزده از هر طرف شما را مورد هجوم و غارت قرار داد و محل قدمهاى آنان بوديد. و از آب متعفن گودالها مى آشاميديد و از برگ درختان (يا پوست دباغى نشده) قوت برمى گرفتيد. شما مردمانى ضعيف و مطرود از جامعه بوديد و همواره از هجوم همسايگان در بيم و هراس بسر مى برديد تا اينكه سرانجام خداوند تبارك و تعالى بوسيله پدرم محمد صلى الله عليه و آله شما را از اين سختى و بلا رهايى داد. بعد از اين حوادث ناگوار و پس از اينكه پيامبر به افراد شجاع ولى بى منطق و به گرگهاى عرب (مشركين) و متمردين از اهل كتاب گرفتار شد.

هر گاه كه اينها آتش جنگ را روشن مى كردند خداوند آنرا خاموش ميكرد يا هر گاه شاخ شيطان (قدرت و قوت مشركان) ظاهر ميشد پيامبر اكرم على عليه السلام را (براى سركوبى آنان) در حلقومشان مى انداخت تا دهانشان بسته شود. [ر. ك: كشف الغمه، جلد اول، ص 259 در اين صفحه آمده است كه در جنگ احزاب، عمر بن عبدود قهرمان مشركان از خندق عبور كرد و رجز خواند و از مسلمانان مبارز طلبيد كه كسى جز على عليه السلام داوطلب نشد و حضرت وى را به هلاكت رسانيد به چهار قهرمان ديگر مشركان فرار كردند و يك تن آنها در خندق فرود آمر و على عليه السلام در مبارزه اى تن به تن او را به هلاكت رسانيد.] و على عليه السلام باز نمى گشت مگر اينكه بالهاى آنان را زير پاى خود له مى كرد و شعله آتش آنان را با شمشيرش خاموش مى نمود. در حاليكه على عليه السلام در راه خدا رنج و تعب را تحمل مى نمود و در انجام فرمان خدا تلاشگر بود. (على عليه السلام مقرب رسول خدا و در ميان اولياى خدا سرور بود).

او مهايى خير رساندن به مردم بود و با جديت و زحمت در راه خدا مى كوشيد و به سرزنش، سرزنش كنندگان وقعى نمى نهاد. در حالى كه شما در رفاه و عيش و نوش بوديد. و ساكت و آرام در امنيت و خوشگذرانى بسر مى برديد، (شما انصار و مهاجر خود را گرفتار جنگ و درگيرى براى گسترش اسلام نمى كرديد و از صحنه جنگ مى گريختيد). [ر. ك: كشفه الغمه، جلد اول، ص 275 آمده است در جنگ احد حنين: ابوبكر و عمر و عثمان و بسيارى ديگر از مسلمانان از صحنه جنگ گريختند ولى على عليه السلام هرگز به ميدان جنگ پشت نمى كرد تا مشركين را سركوب نمايد.]

ادامه ى خطبه: [در بلاغات النساء، اين قسمت خطبه از «فلما اختار لله لنبيه» تا «و هو فى الاخره من الخاسرين» ذكر نشده است.]

«فلما اختار الله لنبيه دار انبيائه و ماوى اصفيائه و ظهر فيكم حسكه النفاق و سمل جلباب الدين [در شرح ابن ابى الحديد چنين آمده است «الى هنا انتهى خبر ابى العينا عن ابن عايشه و اما عروه عن عائشه، فزاد بعد هذا: حتى اذا اختار الله لنبيه دار انبيائه، ظهرت حسيكه النفاق، و شمل جلباب الدين».] و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الاقلين و هدر فنيق المبطلين فخطر فى عرصاتكم و اطلع الشيطان راسه من مغرزه هاتفا بكم [در شرح ابن ابى الحديد بعد از «راسه» آمده است: صار خابكم، قد عاكم فالفاكم».] فالفاكم لدعوته مستجبين و للغره (للغره) فيه ملاحظين [در شرح ابن ابى الحديد بجاى «للغره فيه ملاحظين»، «و لقربه متلاحظين» آمده است.]، ثم

استنهضكم فوجدكم خفافا، و احمشكم فالفاكم غضابا، فوسمعتم غير ابلكم و وردتم غير مشربكم هذا و العهد قريب و الكلم رحيب، والجرح لما يندمل، و الرسول لما يقبر، ابتدارا [در شرح ابن ابى الحديد «و الرسول لما يقبر، ابتدارا» ذكر نشده است.]، زعمتم [در شرح ابن ابى الحديد چنين آمده است: «انما زعمتم ذلك خوف الفتنه».] خوف الفتنه، الا فى الفتنه سقطوا و ان جهنم لمحيطه بالكافرين) [قرآن مجيد سوره ى توبه، آيه 49.]، فهيهات! منكم، و كيف بكم، و انى توفكون و كتاب الله بين اظهركم، اموره ظاهره و احكامه زاهره و اعلامه باهره، و زواجره لايحه، و اوامره واضحه، و قد خلفتموه و راء ظهوركم [در شرح ابن ابى الحديد چنين آمده است: «فيهات! انى بكم و انى توفكون و كتاب الله بين اظهركم، زواجره، بينه، و شواهد لائحه، و اوامره واضحه».]، ارغبه عنه تريدون، ام بغيره تحكمون؟ بئس للظالمين بدلا، و من يبتع غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين...».

پيامدهاى رحلت پيامر اكرم، تصوير حقيقى جريان سقيفه، شرايط رهبرى در قرآن

ترجمه:

هنگامى كه خداوند آرامگاه انبياء و برگزيدگانش را براى پيامبر صلى الله عليه و آله اختيار كرد، خارهاى دوروئى و نفاق در ميان شما ظاهر شد، و جامه ى دين كهنه شد، و گمراهان ساكت به سخن درآمدند، و فرومايگان گمنام با قدر و منزلت شدند و دلاوران اهل باطل به صدا درآمدند و در ميدانهاى شما در حال جولان هستند، و شيطان سرش را از مخفى گاهش بيرون آورد، در حالى كه شما را صدا مى زند و دريافت كه شما دعوت او را استجابت مى كنيد، براى اينكه نزد او عزيز شويد (يا اينكه چون فريب خورديد)، در كنار او ملاحظه كار شديد و به او روى آورديد، (شيطان) شما را به قيام برانگيخت كه دريافت سبكبار هستيد (شما را تسليم و مطيع يافت) و شما را به سوى خشم تحريك نمود كه شما را خشمناك يافت، پس داغ و نشان مالكيت بر غير شترهاى خود زديد و به آبشخورى كه از آن شما نبود وارد شديد در حالى كه عهد و پيمان شما نزديك است (هنوز ياد پيامبر و نصايحش در خاطره ها زنده است) و موضع زخم ما هنوز وسيع است و جراحت وارده بر ما التيام نيافته است، و رسول خدا دفن نشده بود كه با عجله اين كار، (انتخاب ابوبكر به خلافت) را انجام داديد و بهانه آورديد كه از بروز فتنه مى ترسيديم، آگاه باشيد كه به راستى در كام فتنه سقوط كرديد و جهنم جايگاه كافران است.

پس دور باد از شما (اظهار شگفتى و تعجب از اقدام انصار و مهاجر)، شما را چه شده است؟ به كدام سوى منحرف شده ايد حال آن كه كتاب خدا بين شما بود و از آن محافظت مى كرديد و فرمانها و معارف قرآن آشكار و احكامش روشن و نشانه هايش درخشان و غالب و نهى ها و اوامرش واضح است و شما قرآن را (با همه ى ويژگيهاى روشنش) پشت سرتان نهاديد (و به آن بى اعتنايى نموده ايد). آيا از قرآن رو گردانده ايد، و يا غير آن را براى حكم و قضاوت برگزيده ايد؟! (و اختيار نمودن غير قرآن) چه بدل، بدى براى ستكاران است، و هر كس دينى غير از اسلام برگزيند هرگز از او قبول نمى شود و او در آخرت از زيانكاران است.

ادامه ى خطبه:

«ثم لم تلبثوا الا ريث ان تسكن نفرتها و يسلس قيادها، ثم اخذتم تورون و قدتها و تهيجون جمرتها، و تستجيبون لهتاف الشيطان الغوى، و اطفاء انوار الدين الجلى، و اهمال (اهماد) سنن النبى الصفى، تشربون حسوا فى ارتغاء، و تمشون لاهله و ولده فى الخمره و الضراء، و نصبر (يصبر) منكم على مثل حز المدى و وخز السنان فى الحشاء [اين قسمت در بلاغات النساء ذكر نشده است و در شرح ابن ابى الحديد چنين آمده است: «ثم لم تلبثوا الاريث ان تسكن نفرتها، تسرون حسوا فى ارتغاء، و نحن نصبر منكم مثل حز المدى».]، و انتم تزعمون الان ان لا ارث لنا، (افحكم الجاهليه تبغون، و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون؟! [قرآن مجيد، سوره ى مائده، آيه ى 50 در بلاغات النساء اين قسمت نيز تا «لقد جئت شيئا فريا افعلى عمد» ذكر نشده است.] فلا تعلمون؟ بلى قد تجلى لكم كالشمس الضاحيه انى ابنته.

ايها المسلمون! ااغلب على ارثى (ارثه) [در شرح ابن ابى الحديد از «افلا تعلمون به» تا «ااغلب على ارثى» ذكر نشده است.] يا ابن قحافه! افى كتاب الله ترث اباك و لا ارث ابى؟! لقد جئت شيئا فريا! [در شرح ابن ابى الحديد چنين آمده است: «يابن ابى قحافه، اترث اباك و لا ارث ابى، لقد جئت شيئا فريا!» و بقيه ى اين قسمت تا «... و عمومه من ابى و ابن عمى!» ذكر نشده است.] افعلى عمد [در بلاغات النساء به جاى «عمد»، «محمد» ذكر نشده است و در پاورقى آن صفحه چنين آمده است: «اى من اجل ما تركه ارثالنا».] تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم؟ اذ يقول: (و ورث سليمان داوود) [قرآن مجيد، سوره ى نمل، آيه ى 16.] و قال فى اقتص من خبر يحيى بن زكريا- عليه السلام- اذ قال: (فهب لى من لدنك و ليا يرثنى و يرث من آل يعقوب). [قرآن مجيد، سوره ى مريم، آيات: 6 و 5.] و قال: (و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله). [قرآن مجيد، سوره ى انفال، آيه ى 75.] و قال (يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين). [قرآن مجيد، سوره ى نساء، آيه ى 11.] و قال: (ان ترك خيرا الوصيه للوالدين و الاقربين بالمعروف حقا على المتقين) [قرآن مجيد، سوره ى بقره، آيه ى 180.]، و زعمتم ان لا حظوه [در بلاغات النساء، «حظوه» ذكر نشده است و چنين آمده است: «و زعمتم ان لا حق و لا ارث لى من ابى...».] لى و لا ارث من ابى و لا رحم بيننا، افخصكم الله بايه اخرج ابى منها؟! ام هل تقولون ان اهل الملتين لا يتوارثان؟! اولست انا و ابى من اهل مله واحده! ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابى و ابن عمى؟!... [در بلاغات النساء «و ابن عمى» ذكر نشده است.]»

فدك ميراث نبوت

ترجمه:

آنگاه آنقدر درنگ نكرديد كه آتش فتنه فروكش كند و قيادت بر آن آسان و روان شود. (حضرت فتنه خلافت را به شتر تشبيه كرده اند كه غاصبان خلافت آنقدر عجله داشتند كه قبل از رام كردن شتر بر آن سوار شدند) (و پس از غصب خلافت) آتش گيره ها را افروخته مى كنيد و به آتش آن دامن مى زنيد و دعوت شيطان را اجابت مى كنيد و به خاموش كردن چراغ دين و سنتهاى رسول خدا مشغول شده ايد، به بهانه خوردن كف شير را زير لب، پنهانى مى خوريد (به تدريج با خدعه و نيرنگ به آشاميدن منافع خلافت مشغول شديد و وانمود مى كنيد كه آنچه انجام مى دهيد در راه حفظ اسلام و دين خداست.) و در پوشش درختها و پستى و بلنديها (به صورت مخفى و غير علنى)، عليه اهل بيت و فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله گام برمى داريد. بر ظلم و ستمهاى شما كه مانند زخم كارد و فرو رفتن سر نيزه در بدن انسان است صبر مى كنيم. و شما هم اكنون مى گوئيد كه ما از پيامبر صلى الله عليه و آله ارث نمى بريم! آيا شما حكم جاهليت را برگزيده ايد. (در عصر جاهليت دختران از ارث محروم بودند). و چه كسى بهتر از خدا حكم مى كند براى آنانى كه يقين دارند، آيا شما نمى دانيد؟! (در قرآن كريم خداوند حكم فرموده است كه هم پسر و هم دختر ارث مى برند).

آرى، براى شما چون آفتاب درخشان روشن است كه من دختر پيامبر صلى الله عليه و آله هستم.

اى مسلمانان! آيا سزاوار است كه من بر ارثم مغلوب (محروم) شوم.

اى پسر ابى قخافه (ابوبكر)، آيا در كتاب خدا هست، كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟!! به تحقيق اين سخن دروغى است كه (به خدا و رسولش) نسبت داده ايد. آيا از روى عمد (دانسته)، كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر مى اندازيد. و خداوند متعال در آيه ى ديگر كه داستان يحيى بن زكريا عليه السلام را نقل مى كند فرموده است: «زكريا عليه السلام عرض كرد: پروردگارا مرا فرزندى عنايت فرما ، جانشينى كه از من و آل يعقوب ارث ببرد». و نيز خداوند فرموده است: «بعضى از خويشاوندان نسبت به بعضى ديگر سزاوارترند». و خداوند «شما را درباره ى فرزندانتان سفارش مى كند كه پسرها دو چندان دختران ارث ببرند» و خداوند فرمود: «بر شما مقرر است كه چون يكى از شما را مرگ فرا مى رسد، اگر مالى داريد بايد نسبت به والدين و ديگر نزديكان خود به آنچه معروف است وصيت كند و اين حقى است براى پرهيزكاران» و شما گمان كرده ايد كه بهره اى براى من نيست و از پدرم ارث نمى برم و ميان ما خويشاوندى وجود ندارد؟!

آيا خداوند يك آيه اى را به شما اختصاص داده و پدرم را از آنان خارج كرده است؟! يا اينكه مى گوييد اهل دو ملت و آيين از يكديگر ارث نمى برند؟! آيا من و پدرم از يك ملت و آئين واحدى نيستيم، و يا اينكه شما نسبت به قرآن از پدرم (رسول خدا صلى الله عليه و آله) و پسر عمويم (على بن ابى طالب عليه السلام) داناتر و آگاهتريد؟! [جهت اطلاع بيشتر از احتجاج كامل حضرت فاطمه عليهاالسلام با ابوبكر در مورد مساله فدك به فصل دوازدهم رساله حاضر رجوع شود.]

شرح مختصر:

حضرت زهرا عليهاالسلام در سخنرانى خود در مسجدالنبى در جمع بزرگان مهاجر و انصار و ديگر مسلمانان با استناد به آيات قرآن كريم و توسل به حكم الهى با منطق متين خود، فدك را به عنوان ارث مطرح نمودند تا بتوانند حاكميت انحرافى ابوبكر و عدم شايستگى وى بر زمامدارى امت اسلامى را آشكار سازد و گرنه طبق روايات متواتر پيامبر در حيات خود فدك را به عنوان «نحله» و هديه به او واگذار نمود. و اين طرز استدلال حضرت زهرا عليهاالسلام گواه بر كمالات علمى آن بزرگوارى و احاطه وى بر علوم قرآنى از جمله مسائل فقهى مى باشد. وى خطاب به مردم سخن مى گويد كه چنين ظلم و ستمى را نسبت به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله مشاهده مى كنند و ساكت و بى تفاوت هستند. سخن حضرت با تمامى انسانها در تمام دورانهاست كه بايد در همه ى احوال به حكم الهى عمل نمايند و در قبال وظايف و تكاليف شرعى و قانونى احساس مسئوليت و تعهد كنند.

ادامه ى خطبه:

«فدونكها مخطومه مرحوله، تلقاك يوم حشرك، فنعم الحكم الله، و الزعيم محمد- صلى الله عليه و آله- و الموعد القيامه و عند الساعه يخسر المبطلون [در شرح ابن ابى الحديد، از ولا ينفعكم اذ تندمون تا آخر اين قسمت آيه ى شريفه قرآن كريم و ما محمد الا رسول فقد خلت... سيجزى الله الشاكرين ذكر نشده است.]، و لا ينفعكم اذ تندمون، ولكل نبا مستقر و سوف تعلمون من يايته عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم. [در بلاغات النساء، از «فدونكها محظومه» تا «و يحل عليه عذاب مقيم» ذكر نشده است.]

ثم رمت بطرفها نحو الانصار فقالت:

يا معشر النقيبه [در بلاغات النساء، به جاى «نقيبه»، «البقيه» ذكر نشده است.] (الفتيه) و اعضاد المله و حضنه الاسلام، ما هذه الغميزه فى حقى و السنه عن ظلامتى؟ اما كان رسول الله- صلى الله عليه و آله- ابى يقول: «المرء يحفظ فى ولده»؟ سرعان ما احدثتم [در بلاغات النساء به جاى «احدثنم»، «اجديتم» و به جاى «اهاله»، «اهانه» ذكر نشده است.] و عجلان ذا اهاله [در بلاغات النساء به جاى «احدثنم»، «اجديتم» و به جاى «اهاله»، «اهانه» ذكر نشده است.]، ولكم طاقه بما احاول، و قوه على ما اطلب و ازاول، اتقولون مات محمد- صلى الله عليه و آله-؟ فخطب جليل، استوسع و هنه و استنهر فتقه و انفتق رتقه [در بلاغات النساء به جاى «انفتق رتقه»، «و بعد وقته» ذكر نشده است.] و اظلمت الارض لغيبته، و كسفت الشمس و القمر، و انتثرت النجوم [در بلاغات النساء به جاى «و كسفت الشمس و القمر و النجوم» ذكر نشده است و بعد از «لغيبه» چنين آمده است: «و اكتابت خيره الله لمصيبته و خشعت الجبال و اكدت الامال».] لمصيبته، و الدت الامال، و خشعت الجبال، و اضيع الحريم، و ازيلت الحرمه عند مماته، فتلك و الله النازله الكبرى، و المصيبه العظمى، لا مثلها نازله، و لا بائقه عاجله، اعلن بها كتاب الله جل ثناوه فى افنيتكم [در بلاغات النساء بعد از مماته (صلى الله عليه و سلم) آمده است: «و تلك نازل علينا بها كتاب الله فى افيتكم» آمده است و از «المصيبه العظمى» تا «اثناوه فى افنيتكم» ذكر نشده است.]، فى ممساكم و مصبحكم، هتافا و صراخا، و تلاوه و الحانا [در بلاغات النساء به جاى «صراخا»، «اسماعكم» آمده است و «تلاوه و الحانا» ذكر نشده است.]، و لقبله ما حل بانبياء الله و رسله حكم فصل و قضاء حتم: (و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين [آل عمران، آيه 44.])...».

هشدار به ابوبكر و دعوت انصار به قيام عليه باطل

ترجمه:

پس (اى ابوبكر) بگير اين (فدك يا خلافت) را، ارزانى تو باد، در حاليكه مهار شده و جهاز آن آماده است، ولى در قيامت تو را ملاقات خواهم كرد. همان جا كه خداوند نيكو داورى است و زعيم و رهبر محمد- صلى الله عليه و آله- است.

(اى پسر ابى قحافه) وعده گاه ما روز رستاخيز است، كه در آن روز، بيهوده گويان و اهل باطل زيانكار خواهند شد و اظهار پشيمانى سودى نخواهد داشت، بزودى عذاب خدا را مشاهده خواهيد كرد كه بر چه كسى نازل خواهد شد. و عذاب هميشگى بر چه كسى حلول خواهد نمود.

سپس حضرت زهرا عليهاالسلام نگاهش را به طرف انصار متوجه كرد، و خطاب به آنان فرمود: اى جماعت صاحب نفوذ (جوانمرد)، اى بازوان ملت (دين و شريعت) و اى حافظان پناهگان اسلام، اين ضعف و غفلت شما نسبت به حق من از چيست؟! چرا در ستمى كه بر من وارد گشته است در خوابيد؟ آيا پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله نفرمود: احترام اشخاص را در فرزندانشان بايد حفظ كرد؟ چه زود حادثه آفريديد! و چه سريع به دنبال هوى و هوس رفته ايد (چه سريع تغيير جهت داديد) در حالى كه شما در رفع ظلم و ستم از من، تواناييد (طاقت انجام آن چيزى كه من مى خواهم را داريد.) آيا مى گوئيد، محمد صلى الله الله عليه و آله از دنيا رفته است. (و ديگر شما وظيفه و مسئوليتى نداريد). (آرى، رحلت رسول خدا)، مصيبت بزرگى است كه هر روز شكافش و خللهايش وسيعتر و بزرگتر مى شود. (فتنه ها و جداييهاى امت بعد از رحلت زياد شده است)، و زمين از غيبت او تاريك شد، و خورشيد و ماه بى فروغ گشتند و ستارگان پراكنده شدند و آرزوها به نااميدى كشيده شد و كوهها از جا فرو ريخت و حريم پيامبر صلى الله عليه و آله ضايع شد و حرمت و احترام اهل بيت با رحلت او صلى الله عليه و آله زائل شد. پس به خدا سوگند، اين مصيبت رحلت پيامبر، بزرگترين پيشامد است كه مانندش تا به حال ديده نشده است.

اين مصيبت بزرگ را، كتاب خدا- جل ثناوه- كه در شامگاهان و بامدادان در خانه هايتان با صداى بلند و با ناله و فرياد تلاوت مى كنيد اعلام نموده است.

قبل از اين بر پيامبران خدا و رسولانش چه گذشته است؟ (مرگ) حكم قطعى و قضاء الهى است. (خداوند در قرآن شريف مى فرمايد): محمد نيز مانند پيامبران گذشته است، اگر مردى يا كشته شود شما به گذشته خود باز مى گرديد؟ و خداوند به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.

ادامه ى خطبه:

ايها بنى قيله [احتجاج، متن عربى، جلد اول، ص 140 آمده است: «بنو حيله، قبيلتا النصار: الاورس و الخزرج». قبيله انصار، (اوس و خزرج) را، بنى قبيله مى گفتند «قيله» نام زنى بوده كه نسل طايفه لوس و خزرج به او مى رسيد.]! ااهضم تراث ابى؟ و انتم بمرءى منى و مسمع، و منتدى و مجمع [در بلاغات النساء «متندى و مجمع» ذكر نشده است.]، تلبسكم الدعوه، و تشملكم الخبره و انتم ذوو العدد و العده، و الاداه و القوه، و عندكم السلاح و الجن، توافيكم الدعوه فلا تجيبون؟ و تاتيكم الصرخه لا تغيثون و انتم موصوفون بالكفاح، معرفون بالخير و الصلاح، و النخبه التى انتخبت، و الخيره التى اختيرت لنا اهل البيت.

قاتلتم العرب، و تحملتم و الكد و التعب، و ناطحتم الامم و كافحتم البهم، لا نبرح او تبرحون، نامركم فتامرون [در بلاغات النساء از «الدعواه» به بعد، چنين آمده است: «و تمثلكم الخيره و فيكم العدد و العده و كلم الدار و عندكم الجنن و انتم الالى نخبه الله التى انتخب لدينه و انصار رسوله و اهل السلم و الخيره التى اختيار لنا اهل البيت فبلديتم العرب و ناهضتم المم... ال نبرح نامركم و تامرون».]، حتى اذا دارت بنارحى الاسلام، و در حلب الايام و خضعت نعره الشرك، و سكنت فوره الافك، و خمدت نيران الكفر [در بلاغات النساء از «نعره الشرك» به بعد چنين آمده است: «و باخت نيران الحرب».]، و هدات دعوه الهرج، و استوسق نظام الدين فانى حرتم بعد البيان؟ و اسررتم بعد الاعلان [در بلاغات النساء «اسررتم بعد الاعلان» ذكر نشده است.]؟ و نكصتم بعد الاقدام؟ و اشركتم بعد الايمان؟ بوسا لقوم نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم، و هموا باخراج الرسول، و هم بدءكم اول مره، اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مؤمنين...» [در بلاغات النساء بعد از «نكصتم بعد الاقدام» چنين آمده است: «و اسررتم بعد الاعلان لقوم نكثوا، ايمانهم اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مومنين».]

شكوه ى حضرت زهرا از انصار

ترجمه:

اى فرزندان «قيله»، آيا من از ناحيه ى ميراث پدرم مظلوم واقع شوم؟ در حاليكه من شما را مى بينم و سخنانتان را مى شنوم و در يك اجتماع قرار داريم، صداى دعوت مرا مى شنويد و از خبرها آگاه هستيد و داراى نفرات و نيرو و سلاح هستيد، در حاليكه نزد شما سلاح و سپر است و به كرات من به شما مى رسد، اما اجابت نمى كنيد! و ناله و فرياد خواهى من به گوشتان مى رسد ولى به يارى من نمى آئيد، در حاليكه شما به شجاعت و جنگاورى و خير و صلاح معروف هستيد و شما نخبه هايى هستيد كه از ميان مردم برگزيده شديد شما مردان خيرى هستيد كه براى اهل بيت اختيار شده ايد. شما با سران عرب پيكار كرديد و سختيها و رنجها را تحمل نموديد و با ملتهاى (مشرك) و شجاعان بى منطق به رزم پرداختنيد و ما (پيامبر و اهل بيت) همواره فرمانده بوديم و شما فرمانبر و امر ما را اطاعت مى كرديد. تا آسياى اسلام به گردش درآمد و بركات روزگار (غنايم) همچون شير، جريان و كثرت پيدا كرد. و بنى مشركين به خاك ماليده شد (مشركين تسليم شدند) و جوشش دروغ فرو نشست و آتش كفر خموش شد و غوغاى هرج و مرح و فتنه آرام گرفت و نظام دين و حكومت استوار گشت، چرا كه بعد از آنكه حقيقت برايتان روشن شد (اقرار به ايمان كرديد) اكنون از حق برگشتيد، بعد از آن كه علنا از حق حمايت كرديد حال همكارى خود را پنهان مى كنيد (در غدير خم آنان از على عليه السلام حمايت كردند و با او بيعت نمودند، چرا اكنون دست از حمايت او برداشته ايد؟) و بعد از آن پيشقدمى، عقب نشستيد؟ و بعد از ايمان شرك آورديد.

بدبختى باد آن قومى كه ايمان و پيمانشان را شكستند، بعد از آن كه عهد و پميان بسته بودند (براى دفاع از اسلام و حاكميت احكام الهى) و تصميم گرفتند رسول خدا را از شهر بيرون كنند و اينان توطئه را عليه شما آغاز كردند. [اشاره حضرت زهرا عليهاالسلام به قرارداد و پيمان نامه پيامبر پس از هجرت به مدينه با يهوديان است كه مدتى بعد پيمان شكنى كردند و حضرت زهرا عليهاالسلام خيانت اصحاب سقيفه به اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله را كمتر از خيانت يهوديان نمى داند.

جهت اطلاع بيشتر از مفاد عهدنامه رجوع شود به: سيره ى ابن هشام، ترجمه اسحاق همدانى، جلد دوم، ص 501.] آيا از آنان وحشت داريد، در حالى كه سزاوار است از خدا بترسيد اگر مومن هستيد.

ادامه ى خطبه:

«الا وقد ارى ان قد اخلدتم الى الخفض و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض، و خلوتم بالدعه، و نجوتم بالضيق من السعه، فمججتم ما [اين قسمت در شرح ابن ابى الحديد، ذكر نشده است. در بلاغات النساء چنين آمده است: «الا قد راى ان اخلاتم الى الحفض و ركنتم الى الدعه فعجتم عن الدين و بحجتم الذى».] و عيتم و دسعتم الذى تسوغتم فان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى حميد».

الا قد قلت ما قلت هذا على معرفه منى بالخذله التى خامرتكم و و الغدره التى [در بلاغات النساء آمده است: «بالخذلان الذى خامر صدوركم».] استشعرتها قلوبكم، و لكنها فيضه النفس، و نفثه الغيظ و خور القناه و بثه الصدر، و تقدمه الحجه، فدونكموها فاحتقبوها دبره الظهر، نقبه الخف باقيه العار، موسومه بغضب الله [در بلاغات النساء، از « فاتصبوها» به بعد چنين آمده است: «مدبره الظهر ناكبه الحق باقيه العار موسومه».] و شنار الابد موصوله بنار الله الموقده التى تطلع على الافئده، فبعين الله ما تفعلون؟ و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون، و انا ابنه نذير لكم بين يدى عذاب شديد، فاعلموا انا عاملون، و انتظروا انا منتظرون... [در بلاغات النساء پس از «انا منتظرون» آمده است: «قال ابوالفضل و قد ذكر قوم ان ابا العيناء ادعى هذا الكلام و قد رواه قوم و صححوه و كتبناه على ما فيه».

ابوالفضل (طيفور نويسنده ى كتاب) گفت: همانا گروهى از ابى العيناء اين سخن را روايت كردند و تصحيح نودند و به ثبت رساندند.]»