زندگانى سياسى حضرت فاطمه زهرا(س)

شهين خشاوى

- ۱۰ -


انگيزه ى سكوت انصار و اتمام حجت حضرت زهرا به آنان

ترجمه:

همانا من مى بينم به تنعم و خوشگذرانى دل نهاده ايد، و آن كس را كه سزاوارتر و قوى تر از ديگران در رتق و فتق امور است از صحنه خلافت دور كرده ايد، و به راحتى و خوشگذرانى خو گرفته ايد و از ميدان وسيع زندگى (وسعت و گشايش) به تنگنا (محيط محدود راحت طلبى) پناه برده ايد و آنچه در باطن و روان داشتيد بيرون افكنديد. (ايمان و سرمايه ى معنوى خود را در برخورد با مسائل سياسى براى حفظ منافع و موقعيت خويش از دست داده ايد)، و آنچه را به گوارا خورده بوديد باز گردانديد. و لى آگاه باشيد، اگر شما و همه ى اهل زمين كافر شويد خداوند تعالى از همگان بى نياز و ستوده است. (كافر به خود ضرر مى رساند نه به خداوند متعال).

آگاه باشيد، آنچه را بايد بگويم گفتم، با توجه به اينكه ميدانم ذلت و خوارى همچنان شما را دنبال مى كند و ننگ خيانت و پيمان شكنى دلهاى شما را فرا گرفته، ولى اين سخنان تراوشى از احساسات و ناراحتى و خشم درونى است كه از سينه بيرون مى جهد. اين را مطرح نكردم تا از شما كمك و يارى طلب كنم ، بلكه فقط براى اتمام حجت است بر شما و ديگر اينكه سينه را تاب و توان نگهدارى آن نيست، باشد كه خشم و اين سوز درون فرو نشيند و روح آرامش خود را باز يابد. پس بگيريد اين را (منظور خلافت و فدك است) و محكم نگهداريد، اما بدانيد كه پشت اين شتر (منظور خلافت) مجروح است و پاى آن ضعيف و سست، كه داغ ننگ و نقص و غضب الهى را پيوسته با خود دارد، و سرانجام آن، پيوستن به آتش الهى است كه بر دلها درآيد و آن را فراگيرد، چه آنچه انجام مى دهيد در ديدگاه خداوند است و به زودى ستمكاران عاقبت اعمال خود را مشاهده خواهند كرد. و اى مردم من دختر پيامرى هستم كه شما را از عذاب دردناك خداوند انذار دهنده بود، پس شما هر چه خواهيد انجام دهيد ما هم آنچه را خواهيم انجام مى دهيم، و شما منتظر باشيد كه همانا ما نيز در انتظاريم.

ادامه ى خطبه:

«فاجابها ابوبكر عبدالله بن عثمان، و قال: يا بنت رسول الله، لقد كان ابوك بالمومنين عطوفا كريما، روفا رحيما، و على الكافرين عذابا اليما، و عقابا عظيما، ان عزوناه وجدناه اباك دون النساء، و اخا الفك دون الاخلاء، آثره على كل حميم، و ساعده فى كل امر جسيم، لا يحبكم الا سعيد و لا يبغضكم الا شقى بعيد، فانتم عتره رسول الله الطيبون، و الخيره المنتجبون، على الخير ادلتنا، و الى الجنه مسالكنا، و انت يا خيره النساء، و ابنه خير الانبياء، صادقه فى قولك، سابقه فى وفور عقلك، غير مردوده عن حقك، و لا مصدوده عن صدقك، و الله ما عدوت راى رسول الله صلى الله عليه و آله و لا علمت الا باذنه و ان الرائد لا يكذب اهله، و انى اشهد الله و كفى به شهيدا، انى سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول «نحن معاشر الانبياء لا نورث ذهبا و لا فضه و لا دارا و لا عقارا و انما تورث الكتاب و الحكمه و العلم و النبوه، و ما كان لنا من طعمه فلو الى الامر بعدنا ان يحكم فيه بحكمه».

و قد جعلنا ما حاولته فى الكراع و السلاح يقاتل به المسلمون و يجاهدون الكفار و يجادلون المرده الفجار، و ذلك باجماع من المسلمين، لم انفرد به وحدى، و لم استبد بما كان الراى عندى، و هذه حالى و مالى، هى لك و بين يديك، لا تروى عنك، و لا ندخر دونك، انت سيده امه ابيك، و الشجره الطيبه لنبيك، لا ندفع مالك من فضلك، و لا نوضع من فرعك و اصلك، حكمك نافذ في ملكت يداى، فهل ترين ان اخالف فى ذلك اباك صلى الله عليه و آله... [در بلاغات النساء، پاسخ ابوبكر به حضرت فاطمه چنين آمده است: «و حدثنى عبداله بن احمد العبدى عن حسين بن علوان عن عطيه العوفى انه ابابكر رحمه الله يومئذ يقول لفاطمه عليهاالسلام يا ابنه رسول الله لقد كان- صلى الله عليه و سلم- بالمومين رووفا رحيما و على الكافرين عذاب اليما و اذا عزوناه كان اباك دون النساء و اخا ابن عمك دون الرجال آثره على كل حميم و ساعده على الامر العظيم، لا يحبكم الا العظيم السعاده و لا يبغضكم الا الرادى ء و انتم عتره الله، الطيبون و خيره الله المنتخبون على الاخره ادلتنا و باب الجنه لسالكنا و اما منعك ما سالت فلا ذلك و اما فدك، و ما جعل لك ابوك فان منعتك فانا ظالم و اما الميراث فقد تعلمين انه صلى الله عليه و آله قال لا نورث ما ابيناه صدقه- و در شرح ابن ابى الحديد پاسخ ابوبكر به حضرت فاطمه چنين آمده است: «فحمد ابوبكر الله» و اثنى عليه و صلى على رسول الله و سلم و قال: يا خير النساء، و ابنه خير الآباء، و الله ما عدوت راى رسول الله صلى الله عليه و سلم، و لا عملت الا باذنه، و ان الرائد لا يكذب اهله، وانى اشهد الله و كفى بالله شهيدا، انى سمعت رسول الله يقول، «انا معاشر الانبياء لا نورث ذهبا، و لا فضه و لا دارا و لا عقارا، و انما نورث الكتاب و لحكمه والعلم النبوه».]».

سخنان متظاهرانه ابوبكر و توجيه فريبكارانه براى تصرف فدك

ترجمه:

سپس ابوبكر، (عبداله بن عثمان)، در پاسخ حضرت زهرا عليهاالسلام گفت: اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله، همانا پدرت نسبت به مؤمنين كريم، مهربان و بزرگوار، و بر كافران عذابى دردناك و عقاب بزرگى بود. اگر نسب محمد صلى الله عليه و آله را جستجو كنيم، درمى يابيم پدر تو است، نه زنان ديگر و برادر همسر تو بود نه ساير دوستان. و على را بر هر قوم و خويش برتر مى دانست و على در هر امر بزرگى پدرت را يارى مى كرد. شما را دوست نمى دارد مگر هر سعادتمندى و شما را دشمن نمى دارد مگر هر شقاوتمندى.

شما خاندان پاك پيامبر و بهترين نجيبان و برگزيدگان خداوند هستيد شما راهنمايان ما به سوى خير و راههاى وصال به بهشت هستيد. و تو اى بهترين زنان، و دختر بهترين پيامبران در سخن خود راست مى گويى. [ر. ك: در شرح ابن ابى الحديد، جلد شانزدهم، ص 284 آمده است: ابن ابى الحديد گويد، از على بن فارقى مدرس مدرسه ى غريبه بغداد سوال شده «اكانت فاطمه صادقه و قال: نعم، قلت: لم لم يدفع اليها ابوبكر فدك و هى عنده صادقه، فتبسم، ثم قال كلاما لطيفا مستحسنامع ناموسه و حرمه و قله دعابته قال: لو اعطاها اليوم فدك بمجرد دعواها لجاءت اليه عذبا و ادعت لزوجها الخلافه، زحزحته عن مقامه...». (آيا فاطمه راستگو بود؟ گفت: آرى، سوال شد، اگر حضرت راستگو بود، چرا ابوبكر فدك را به او باز نگرداند؟ على بن فارقى، لبخندى زد و سخنى نيكو و محترمانه اى با كمى مزاح گفت: اگر امروز فدك را به او مى داد، حضرت زهرا عليهاالسلام فردا مى آمد و خلافت را براى همسرش طلب ميكرد و ابوبكر را از مقامش بر كنار مى نمود.]

ادامه ى ترجمه:

اى فاطمه، تو در عقل و درايت به ديگران پيشقدمى، هرگز از حقت منع نخواهى شد و كسى نبايد در راست گويى تو مانع شود، به خدا سوگند من از رسول خدا سرپيچى نكرده ام و عمل نكردم مگر به اجازه ى او. همانا پيشوا به اهل خود دروغ نمى گويد، من خدا را گواه مى گيرم و شهادت خداوند مرا كفايت مى كند. همانا من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم مى فرمود: ما گروه انبياء، طلا، نقره، خانه و زمين براى كسى به ارث نمى گذاريم بلكه تنها كتاب، حكمت، علم و نبوت را ارث مى گذاريم، و آنچه ما به عنوان قوت از آن استفاده مى كنيم، به عهده ى ولى امر بعد از ما است و او به هر گونه صلاح ديد عمل مى كند، و ما آنچه را كه تو در طلب آن هستى (فدك) براى خريد اسب و اسلح قرار داده ايم تا به وسيله ى آن مسلمانان بتوانند با كفار جهاد كنند و با شورشيان و متمردين به جنگ پردازند. اين كارى كه انجام شد (تصرف فدك) عملى خود سرانه و مستبدانه نبود بلكه اجماع مسلمين در انجام آن موافق بودند. البته اين اموال و موجودى من در اختيار شماست آنچه خواهى بردار!! من اين دارائى اندك را از شما دور نمى كنم و بدون شما ثروتى ذخيره نخواهم كرد. تو سرور امت پدرت و شجره ى طيبه ى فرزندانت هستى، ما منكر فضيلت شما نيستيم و از فرع و اصل تو كسى نتواند فرو نهد، حكم تو بر آن چه من مالك هستم نافذ است. آيا اينگونه مى بينى كه من در اين امر (فدك) با پدرت مخالفت مى كنم؟

شرح مختصر:

خالد محمد خالد، در كتاب خلفاء الرسول مى نويسد: ابوبكر صديق مى دانست كه سريع ترين مردم در اطاعت از رسول خدا، حضرت فاطمه عليهاالسلام است و وى هرگز از فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله سرپيچى نمى كند، ليكن ابوبكر گاهى صحت حديث (لا نورث ما تركنا صدقه) و مشروعيت حكمى كه در مصادره ى فدك صادر نموده بود شك مى كرد. به همين جهت، عمر، طلحه، زبير، سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمن بن عوف را فرا خواند و در حضور حضرت فاطمه عليهاالسلام آنان را به خداوندى كه آسمان و زمين به امرش استوار گرديد سوگند داد، آيا شما شنيديد كه پيامبر فرمود، ما ارث به جا نمى گذاريم و آنچه از ما باقى مى ماند صدقه است. آنان تصديق نمودند.

حضرت فاطمه، استدلالى جديد آورد و به خليفه فرمود: همانا تو ميدانى كه رسول الله صلى الله عليه و آله در زمان حياتش فدك را به من به عنوان «هديه» بخشيد و فدك هبه است نه ارث. [ر. ك: خلفاء الرسول، ص 93. در اين صفحه آمده است: «و الصديق يعلم انها اسرع الناس الى طاعه رسول الله، و انها لا تخالف قط عن امره... و لكن قد يخامرها الشك فى ان الرسول قد قال هذا الحديث، و شرع هذا الحكم، و من ثم ارسل الى عمر، و طلحه، و الزبير، و سعد بن ابى وقاص، عبدالرحمن بن عوف، و سالهم امامها: «نشدتكم بالذى تقوم السماء و الارض بامره، الم تعلموا ان رسول الله قال، نحن لا نورث، ما تركناه صدقه». و ادلت فاطمه بحجه جديده، فقالت للخليفه: انك تعلم ان الرسول كان قد وهبها لى فى حياته، فهى لى اذن بحق الهيه، لا بحق الارث...». هم چنين رجوع شود به: البدايه و النهايه، جلد سوم، جزء پنجم، صص 352- 251.]

ادامه خطبه:

«فقالت عليهاالسلام: سبحان الله، ما كان ابى رسول الله صلى الله عليه و آله عن كتاب الله صادفا و لا لاحكامه مخالفا! بل كان يتبع اثره، و يقفو سوره افتجمعون الى الغدر اعتلالا عليه بالزور و البهتان؟ و هذا بعد وفاته شبيه بما بغى له من الغوائل فى حياته، هذا كتاب الله حكما عدلا، و ناطقا فصلا، يقول: (يرثنى و يرث من آل يعقوب [قرآن كريم، سوره مريم، آيه 6.]، (و ورث سليمان داوود [قرآن كريم، سوره نمل، آيه 16.]) فبين عزوجل في وزع من الاقساء و شرع الفرائض و الميراث، و اباح من حظ الذكران و الاناث، ما ازاح به عله المبطلين، و ازال التظنى و الشبهات فى الغابرين، كلا بل سولت لكم انفسكم امرا، فصبر جميل و الله المستعان على ما تصفون. [در بلاغات النساء، پاسخ حضرت چنين آمده است: «قالت ان الله يقول عن نبى من انبياء يرثنى و يرث من آل يعقوب و قال و ورث سليمان داود فهذان نبيان و قد علمت ان النبوه لا ترث و انما يورث مادونها فمالى امنع ارث ابى انزل الله فى الكتاب الا فاطمه بنت محمد فتد لنى عليه فاقنع به».

ترجمه: (حضرت زهرا «س») فرمود، خداوند ميفرمايد: «پيامبران ارث ميبرند از من و از آل يعقوب» فرمود: «سليمان از داود ارث برد». اين دو پيامبرند كه ارث نهادند و ارث بردند، تنها مقام نبوت است كه به ارث نمى رسد نه ثروت دارائى. چرا مرا از ارث پدرم منع مى كنى، آيا در كتاب خدا، فاطمه دختر پيامبر از اين حكم بيرون است يا در مورد استثناء بودن من از اين حكم آيه اى است؟ بگو تا بپذيرم.]

فقال ابوبكر: صدق الله و صدق رسوله، و صدقت ابنته، انت معدن الحكمه و موطن الهدى و الرحمه، و ركن الدين، و عين الحجه، و لا ابعد صوابك، و لا انكر خطابك، هولاء المسلمون بينى و بينك، فلدونى ما تقلدت، و بانفاق منهم اخذت ما اخت، غير مكابر و لا مستبد، و لا مستاثر، و هم بذالك شهود... [در بلاغات النساء، پاسخ ابوبكر چنين آمده است: «فقال يا بنت رسول الله انت عين الحجه و منطق الرساله لايدلى بجوابك و لا ادفعك عن صوابك و لكن هذا ابوالحسن بينى و بينك هو الذى اخبرنى بما تفقدت و انبانى بما اخذت و تركت قالت فان يكن ذلك كذلك فصبرا لمر الحق و الحمدالله الخلق». ترجمه: پس ابوبكر گفت اى دختر رسول الله تو خود بينه اى و كلامت، سخن نبوت است چگونه مى توانم بر سخن تو خرده بگيرم، همسرت ميان من و تو داورى خواهد كرد و كسى است كه ما از آنچه تو در طلب آن هستى آگاه خواهد كرد. حضرت فرمود پس اگر چنين است بايد براى طلب آن صبر كنم و ستايش مخصوص خداوند خلق است.]».

پاسخ حضرت فاطمه به ابوبكر

ترجمه:

حضرت فاطمه عليهاالسلام پاسخ فرمود: سبحان الله! هيچ گاه پدرم از كتاب خدا روى گردان نبود و با احكام آن مخالفتى نداشت، بلكه پيوسته در پرتو قرآن حركت مى كرد و پيرو سوره هاى آن بود. آيا براى خيانت به پدرم جمع شده ايد و (براى توجيه خيانت خود) به حرف باطل و تهمت دليل مى آوريد. اين عمل شما بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله نظير همان توطئه هايى است كه در زمان حياتش مرتكب شديد. [اين جمله حضرت اشاره به توطئه اى است كه عده اى در بازگشت از غزوه ى تبوك در سال نهم هجرت آن را طراحى كردند كه در گردنه، شتر پيامبر را رم دهند و حضرت را به شهادت رسانند. در تاريخ يعقوبى، جلد اول، ص 430 در مورد اين توطئه چنين آمده است: چون اصحاب عقبه خواستند شتر پيامبر را رم دهند حضرت به حذيفه فرمود: «نحهم و قل لهم لتنحن اولاد عونكم باسماءكم و اسماء آبائكم و عشائركم»، «دورشان گردان و به آنان بگو بايد كنار رويد و گرنه شما را به نامهاى شما و نامهاى پدران و طايفه هاى شما البته صدا ميزنم». در تفسير الميزان، جلد 18، ص 251 آمده است، حذيفه به پيامبر عرض كرد، چرا نمى خواستى ايشان را بكشند، فرمود: دوست ندارم فردا عرب بگويد، همين كه قدرتى به دست آورد ياران خود را بكشت. و در صفحه ى 248 آمده است امام باقر عليه السلام فرموده است: و عده ى نامبرده، هشت نفر از قريش و چهار نفر از طوائف ديگر عرب بودند. خطبه حضرت زهرا عليهاالسلام، آيت الله منتظرى، ص 218 در اين صفحه آمده است: «... و بنابر نقل تاريخ، ابوبكر نيز در بين توطئه كنندگان بوده است.] اين كتاب خداست كه داورى عادل و سخنگويى كه حق را از باطل جدا مى سازد.

(قرآن كريم)، مى گويد: «(زكريا گفت خدايا به من فر فرزندى بده كه) وارث من و آل يعقوب باشد» (و نيز مى فرمايد): و سليمان از داوود، ارث برد.

حضرت فاطمه عليهاالسلام در ادامه مى فرمايد:

خداوند- عزوجل- در قرآن ارث را توزيع كرده است از اقساط و فرائض و ميراث را تشريع فرموده است و بهره و سهم مردان و زنان را آنگونه مشخص كرده كه توجيه هاى اهل باطل و گمانها و شبهات را براى هميشه باطل و زايل نموده است. نه چنين است كه مى گوييد، بلكه هواى نفسانى بر شما چيره گشته پس بايد صبر نمود، صبرى جميل، و خداوند در مورد آنچه شما اظهار مى كنيد پناهگاه و ياور ماست.

پاسخ عوام فريبانه ى ابوبكر

پس ابوبكر به آن حضرت پاسخ داد: خداوند راست گفت و رسولش و دختر رسول او هم راست مى گويند. تو (حضرت زهرا «س») معدن حكمت و جايگاه هدايت و رحمت مى باشى. و ركن دين و عين حجت خدا هستى، نمى خواهم حق تو را دور كنم (سخن حق تو را به دور نمى افكنم) و سخن تو را انكار نمى كنم اين مسلمانان حكم بين من و تو هستند، اينها قلاده خلافت را بر گردن من انداختند و آنچه را گرفته ام به اتفاق و نظر همين مسلمانان گرفته ام من نمى خواهم بزرگوارى و تكبر نشان دهم و مستبدانه و خودسرانه عمل نمى كنم اين مسلمانان شاهد بر اين مطلب هستند.

ادامه ى خطبه:

«فالتفتت فاطمه- عليهاالسلام- الى الناس و قالت:

معاشر المسلمين المسرعه الى قيل الباطل (قبول الباطل)، المغضيه على الفعل القبيح الخاسر، افلا تتدبرون القرآن ام على القلوب اقفالها؟ كلا بل ران على قلوبكم ما اساتم من اعمالكم، فاخذ بسمعكم و ابصاركم، و لبئس ما تاولتم، و ساء ما به اشرتم، و شر ما منه اغتصبتم! لتجدن والله محمله ثقيلا، و غبه و بيلا، اذا كشف لكم الغطاء، و بان ما ورائه من الضراء و بدالكم من ربكم ما لم تكونوا تحتسبون، و خسر هنالك المبطلون. [در بلاغات النساء و شرح ابن ابى الحديد اين قسمت از خطبه ذكر شده است.]

ثم عطفت على قبر النبى صلى الله عليه و آله و قالت:

قد كان بعدك انباء و هنبثه   لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب
انا فقدناك فقد الارض و ابلها   و اختل قومك فاشهدهم و لاتغب
و كل اهل له قربى و منزله   عند الا له على الادنين مقترب
ابدت رجال كنا نجوى صدورهم   لما مضيت و حالت دونك الترب
تجهمتنا رجال و استخف بنا   لما فقدت و كل الارص مغتصب

[در بلاغات النساء، ص 26، به روايت از عطيه عوفى از طريق عبداله بن حسن (عبداله محض) فقط دو بيعت فوق ذكر شده است ولى در روايت از طريق زينب دختر امام حسين (ع)، اين اشعار نيامده است. و در شرح ابن ابى الحديد، جلد 16، ص 251، علاوه بر دو بيت فوق بيت «فليت بعدك كان- الموت صادفنا لما قضت و حالت دونك الكتب» به روايت از حرمى بن ابى العلاء آمده است و در صفحه ى 211 از طريق عبدالله حسن بن حسن آمده است: «ثم التفت الى قبر ابيها فتمثلت بقول هذه بنت اثاثه:

 

  • قد كان بعدك انباء و هينمه ابدت رجال لنا نجوى صدروهم نجهمتنا رجال و استخف بنا اذا غبت فتحن اليوم ثعتصب

  • لو كنت شاهد هالم تكثر الخطب لما قصيت و حالت دونك الكتب اذا غبت فتحن اليوم ثعتصب اذا غبت فتحن اليوم ثعتصب

(حضرت زهرا (س)) متوجه قبر پدرش شد و با تمثل به سخنان هند دختر اثاثه، اشعارى را بيان فرمود. هم چنين رجوع شود به كشف الغمه متن عربى، جلد دوم، ص 115.]

پس از اينكه حضرت زهرا عليهاالسلام در حضور مردم با استناد به آيات قرآن كريم ابوبكر را در رابطه با مظالم حكومت او محكوم نمودند، ابوبكر با ظاهر سازى و از روى نفاق سخنانى در مدح حضرت زهرا عليهاالسلام اظهار داشت، و جريان غصب خلافت و تصرف فدك را به اجماع مسلمين نسبت داد [ر. ك: در كتاب خطبه ى حضرت فاطمه زهرا (س)، آيت اله منتظرى، ص ص 215- 214، در مورد اجماع در نظر اهل سنت چنين آمده است: «بسا اين اجماع هم نظير اجماعى بوده است كه محور خلافت ابوبكر است اجماعى كه ابوبكر را انتخاب كردند، تنها پنج نفر بودند» و به نقل از كتاب احكام السلطانيه ماوردى، ص 7 ادامه مى دهد كه پنج نفر در سقيفه كه با ابوبكر بيعت كردند، عمر، ابوعبيد، جراح، اسيد بن حضير، بشير بن سعد و سالم بودند. و بعد با تهديد از مردم بيعت گرفتند و گفتند مردم خليفه را انتخاب كرده اند! و وقتى از اهل سنت، مى پرسيم دليل بر خلافت ابوبكر چيست؟ گويند: «اجماع مسلمين» مى گوييم، اين اجماع تا پنج نفر بيشتر نبودند، ميگويند: «اقل جمع سه تاست، سه نفر هم كه باشند كافى است و آن اجماع است!!» هم چنين رجوع شود به: الفتنه الكبرى، طه حسين، ترجمه: سيد جعفر شهيدى، موسسه مطبوعاتى على اكبر علمى، 1363، جلد اول، چاپ دوم، صفحه 22 به بعد.] و وانمود كرد كه وى آنچه عمل مى كند به اتفاق و تاييد مسلمين است. حضرت زهرا عليهاالسلام پس از اتمام عوام فريبى ابوبكر جهت اتمام حجت روى سخن خود را به مردم نمودند و آنان را مورد خطاب قرار دادند.

ترجمه:

سرزنش مردم از جانب فاطمه

سپس حضرت فاطمه عليهاالسلام توجه خود را به مردم معطوف نمود و فرمودند:

اى جمعيت مسلمانان كه به سوى سخن باطل شتابانيد و بر كرداز زشت زيانبار چشم بر هم مى نهيد. آيا در قرآن تدبر نمى كنيد؟ يا آنكه بر قلبهاى شما قفل زده شده؟

نه چنين است بلكه اعمال زشت شما سبب زنگار قلبهايتان شده و چشم و گوشتان را گرفته است. و عاقبت كارتان بسيار بد و ناپسند است به آنچه اشاره نموديد و غصب كرديد. به خدا سوگند حل اين بار، سنگين و عاقبتش را وخيم خواهيد يافت، زمانى كه پرده ها از پيش چشم شما كنار روند و سختيها و زيانهاى پشت آن ظاهر گردد و آنچه را كه حساب نمى كرديد بر شما آشكار مى شود و رهروان باطل در آنجا زيانكارند.

آنگاه حضرت متوجه قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شدند و فرمودند:

(اى پدر بزرگوار) همانا بعد از شما بلاها و شدائدى به وجود آمد كه اگر شما حاضر بوديد، مصيبت زياد نمى شد.

ما تو را از دست داديم، همانگونه كه زمين باران را از دست مى دهد، و قوم تو پراكنده شدند پس برايشان شاهد باش و غائب مشو. و هر كسى كه قرب و منزلت نزد خدا دارد، به بستگان خود نزديك مى شود (براى خويشان خود نزد خداوند شفاعت مى كند).

مردانى كه دشمنى خود را با ما در سينه هاشان پنهان كرده بودند، پس از آنكه شما در زير خاك رفتيد، آشكار نمودند آن مردان بر ما يورش آوردند و همه ى ارث ما را غصب نمودند.

جسارت ابوبكر به خاندان پيامبر

ابن ابى الحديد، در شرح نهج البلاغه از ابوبكر جوهرى روايت مى كند: هنگامى كه ابوبكر خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام را در مسجدالنبى شنيد، او را ملالتى حاصل شد و ترسيد مردم عليه او قيام كنند، به همين جهت بر منبر رفت و گفت: اى مردم، اين چه فرومايگى است كه در برابر هر سخنى كه مى شنويد از شما مى بينم، اين ادعاها و آرزوها، كى در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، هر كه شنيده بگويد و هر كس شاهد بوده نقل كند. آنكه سخن گفت مانند روباهى است كه گواه او دم اوست، مى خواهد فتنه هاى كهنه را تازه كند (هرج و مرج و اختلافات داخلى را دامن زند) و از ضعيفان استعانت مى جويد و از زنان يارى مى طلبد، ام طحال را مانند كه محبوب ترين چيز برايش بدكارى بود.

بدانيد، اگر بخواهم مى گويم و اگر بگويم مطالب را صريح و آشكار مى گويم ليكن اگر رهايم كنند، (با من كارى نداشته باشند) من هم ساكت مى شوم. سپس ابوبكر روى به انصار كرد و گفت:

اى گروه انصار، سخن نابخردان شما را شنيدم، سزاوار است شما بيشتر از ديگران عهد رسول خدا را رعايت كنيد، شما بوديد كه او را پناه داديد و يارى كرديد، بدانيد كه من دست و زبانم از كسى كه سزاوار مجازات نباشد كوتاه خواهم داشت، سپس از منبر پايين آمد و حضرت فاطمه عليهاالسلام به خانه بازگشت. [شرح ابن ابى الحديد، جلد 16، صص 215- 214 در اين صفحات آمده است: «فلما سمع ابوبكر خطبتها شق عليه مقالتها فصعد المنبر و قال: ايها الناس، ما هذه الرعه الى كل قاله! اين كانت هذه الامانى فى عهد رسول الله صلى الله عليه و آله الا من سمع فليقل، و من شهد فليتكلم، انما هو ثعاله شهيده ذنبه، مرب لكل فتنه، هو الذى يقول: كروها جذعه بعد ما هرمت، يستعينون بالضعفه، و يستنصرون بالنساء، كام طحال احب اهلها اليها البعى. الا انى لواشاء ان اقول لقلت و لو قلت لبحت، انى ساكت ما نزكت. ثم التفت الى الانصار فقال: قد بلغنى يا معشر الانصار مقاله سفهائكم، و احق من لزم عهد رسول الله صلى الله عليه و آله انتم فقد جاءكم فاويتم و نصرتم، الا انى لست باسطايدا و لالسانا على من لم يستحق ذلك منا. ثم نزل، فانصرفت فاطمه عليهاالسلام الى منزلها».

- از گفته ابن ابى الحديد چنين مستفاد مى شود كه سخنان اهانت آميز ابوبكر به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله در حضور حضرت فاطمه عليهاالسلام بيان مى شود. اما در كتاب فدك در تاريخ، ص 162 آمده است كه پس از خروج حضرت زهرا عليهاالسلام از مسجدالنبى ابوبكر آن سخنان را بر منبر ايراد كرد.]

اين گفته هاى ابوبكر موضوع منازعه ى حضرت زهرا عليهاالسلام را با وى روشن مى كند كه هرگز قيام حضرت زهرا عليهاالسلام براى بدست آوردن فدك نبود و تنها يك مبارزه سياسى تنها به مقصود دادخواهى به نفع حضرت على عليه السلام بود از اين رو بود كه ابوبكر از على عليه السلام سخن گفت و العياذ بالله - او را به روباه مثل زده و كانون فتنه و ام طحال شمرد و حضرت فاطمه را به دم او تشبيه نمود و از ميراث هيچ گونه سخنى به ميان نياورد. [ر. ك: فدك در تاريخ: ص 163.]

ابن ابى الحديد ادامه مى دهد، من اين كلام را بر نقيب ابويحيى، يحيى بن ابوزيد بصرى خواندم و گفتم: اين سخنان را ابوبكر به چه كسى كنايه مى زند؟

گفت كنايه نيست بلكه صريح است.

گفتم: اگر صريح بود سوال نمى كردم.

سپس خنديد و گفت: مقصودش على ابن ابى طالب عليه السلام است.

گفتم: همه ى اين سخنان تند را به على مى گويد

گفت: آرى. اى پسركم. حكومت است!

گفتم: انصار چه گفتند.

گفت: از على عليه السلام حمايت كردند، اما او ترسيد، كه فتنه ايجاد شود و آنها را نهى فرمود. [شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 215. در اين صفحه آمده است «قلت: قرات هذا الكلام على النقيب ابى يحيى جعفر بن يحيى بن ابى زيد ابصرى و قلت له: بمن يعرض؟ فقال: بل يصرح: قلت: لو صرح لم اسالك. فضحت و قال: بعلى بن ابى طالب عليه السلام، قلت: هذا الكلام كله لعلى يقوله! قال: نعم، انه الملك يا نبى، قلت: فما مقاله الانصار؟ قال: هتفوا بذكر على فخاف من اضطراب الامر عليهم، فنها هم.]

آيا به راستى در آن روز ابوبكر چنين سخنانى گفته است؟ آيا سياست و درايت ابوبكر و مصلحت انديشى وى به او اين اجازه را مى داد كه در آن شرايط بحرانى در محضر حضرت زهرا عليهاالسلام و صحابه ى رسول خدا، چنين بى حرمتى در حق حضرت على عليه السلام روا داشته باشد. آيا او احتمال نمى داد كه بى حرمتى و اهانت به اهل بيت رسول خدا سبب قيام بنى هاشم شود و حكومت نامشروع او را كه هنوز پايه هاى آن مستحكم نگشته است درهم فرو ريزند؟ در حاليكه از جانب بنى هاشم نيز احساس ناامنى مى كرد چنانچه نوشته اند در صدد تطميع عباس بن عبدالمطلب، بزرگ بنى هاشم برآمدند و به وى وعده مقام و ثروت براى خودش و فرزندانش دادند تا از او براى ابوبكر بيعت گيرند. [ر. ك: الامامه والسياسه، جلد اول، ص 21، در اين صفحه چنين آمده است: «فانطلق ابوبكر و عمر و ابوعبيده والمغيره حتى دخلوا على العباس، رضى عنه-... و قد جئناك و نحن نريد ان نجعل لك فى هذا الامر نصيبا، يكون لك و لعقبك من بعدك...».] اما عباس پيشنهاد آنان را نپذيرفت.

سومين مرحله ى قيام حضرت زهرا عليه غاصبين خلافت، مبارزه ى منفى و عاطفى

علاوه بر غم و اندوه حضرت زهرا عليهاالسلام از فراق پدر، ان حوادث ناگوارى كه از جانب گروه حاكم در حق زهرا عليهاالسلام و حضرت على عليه السلام اعمال شد، و سكوت مردم مدينه النبى، همواره چشمان زهرا عليها السلام را گريان و قلبش را دردمند و جسمش را ناتوان ساخته بود.

حضرت زهرا عليهاالسلام، پس از احتجاج با ابوبكر در مورد فدك كه قصد اصلى ايشان دفاع از ولايت و امامت موالى الموحدين على عليه السلام بود، رسما به ابوبكر اعلام كرد، كه اگر حق مرا به من برنگردانى تا زنده هستم با تو سخن نخواهم گفت. اكثر محدثين و مورخين شيعه و سنى نقل كرده اند كه حضرت زهرا عليهاالسلام بعد از احتجاج با ابوبكر ديگر با وى سخن نگفت تا از دنيا رحلت فرمود. [ر. ك: صحيح بخارى، جلد پنجم، كتاب المغازى، باب 155، ص 252، تاريخ طبرى، جلد چهارم، ص 1335 و شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 218. در اين صفحات به روايت از عايشه آمده است: «... فابى ابوبكر ان يدفع الى فاطمه منها شيئا، فوجدت من ذلك على ابى بكر و هجرته فلم تكلمه حتى توفيت...» (چون ابوبكر از واگذار كردن آنچه فاطمه عليهاالسلام درخواست كرد، خوددارى ورزيد، حضرت زهرا عليهاالسلام از او كناره گرفت و با او سخن نگفت تا وفات يافت...).]

حضرت زهرا عليهاالسلام با شيوه ى مبارزه ى منفى و قطع رابطه و مذاكره (اعتصاب سخن) با مهاجمان و روى گرداندن از شيخين و با گريستن در شب و روز سعى در بيدار نمودن وجدانهاى خفته و برانگيختن عواطف و احساسات و جلب افكار عمومى به سوى خود را داشت تا با كمك و يارى مردم مدينه النبى بتواند حكومت و جامعه ى اسلامى را از انحراف نجات بخشد.

ابن بابويه به سند معتبر روايت كرده است: كه بكائون يعنى بسيار گريه كنندگان پنج نفر بودند، حضرت آدم عليه السلام، حضرت يعقوب عليه السلام، حضرت يوسف عليه السلام، حضرت فاطمه عليهاالسلام، و حضرت سجاد عليه السلام. [كشف الغمه، متن عربى، جلد دوم، ص 124، و هم چنين رجوع شود به: بحار الانوار، جلد 43، صص 36- 35.]

حضرت زهرا عليهاالسلام روزى بر سر خاك پدرش مى گريست و مى فرمود: صبر من تمام شد، شكيبايى از من رخت بربسته، بعد از اينكه خاتم الانبياء محمد صلى الله عليه و آله را از دست دادم، اى چشم، اشك خود را پى در پى در مصيبت پيامبر بريز تا وقتى كه خون عوض اشك از تو بريزد، اى رسول خدا، اى برگزيده ى خداوند عالميان، اگر آن منبرى كه بر بالاى آن مى نشينى ببينى كه بعد از تو ظلمت بر بالاى آن نشسته است، بارالها مرگ مرا زودتر برسان براى آنكه از زندگانى در دنيا نااميد شده ام و دنيا برايم تيره و تار گرديده است. [ر. ك: ترجمه ى بيت الاحزان، صص 269- 268.]

پيغام بزرگان مدينه به حضرت فاطمه

ناله ها و گريستنهاى حضرت زهرا عليهاالسلام، اذهان و افكار مردم مدينه النبى را مشغول كرده بود اما چقدر عواطف آنها را بيدار كرد از پيغام شيوخ مدينه آشكار است.

جمعى از برگان مدينه نزد حضرت على- عليه السلام- شكايت آوردند كه اى اباالحسن، گريه هاى شب و روز زهرا عليهاالسلام، خواب و آسايش را در شب از ما سلب كرده است و در روز آرامش و قرارى براى كسب معاش براى ما باقى نگذارده است. خواهش ما اين است كه از ايشان بخواه يا در شب بگريد و يا در روز!

چون اميرالمؤمنين على عليه السلام به خانه آمد، لحظه اى حضرت زهرا عليهاالسلام ساكت و آرام شد. اميرالمؤمنين عليه السلام پيغام بزرگان مدينه را به زهرا عليهاالسلام فرمود.

حضرت زهرا عليهاالسلام چون پيغام آنان را شنيد فرمودند: اى اباالحسن، توقف من در ميان اين قوم به طول نخواهد انجاميد و به زودى از ميان آنان خواهم رفت. لذا به خداوند سوگند نه شب آرام خواهم گرفت و نه روز، تا اينكه به پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله ملحق گردم.

حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان واكنش در مقابل شكايت اهل مدينه و براى تشديد مبارزه ى خود، هر صبحگاه به همراه حسن و حسين عليه السلام به مقبره ى شهداى احد و به قولى ديگر به انتهاى قبرستان بقيع دور از خانه هاى مدينه مى فت و در سايه بوته ى خارى مى نشست و آنچه مى خواست مى گريست، اين مكان «بيت الاحزان» ناميده شد. [ر. ك: كشف الغمه، متن عربى، جلد دوم، ص 124، بحار الانوار، جلد 43، ص 178 و منتهى الامال، جلد اول، ص 136.] پس از مدتى حضرت زهرا عليهاالسلام بر اثر فشار افكار و غم و غصه هاى فراوان كه از حوادث ناگوار بر او وارد شد بيمار و بسترى شدند، خبر بيمارى حضرت در مدينه منتشر شد و گروهى از زنان مهاجر و انصار به عيادتش رفتند و حال وى را جويا شدند كه حضرت در پاسخ آنان خطبه اى ايراد فرمودند.