زندگانى سياسى حضرت فاطمه زهرا(س)

شهين خشاوى

- ۸ -


بررسى سند خطبه ى حضرت فاطمه در مسجد النبى

خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام قديمى ترين و موثق ترين سند، در شناخت اوضاع و جريانهاى فكرى حاكم بر جامعه ى «مدينه النبى» پس از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى باشد. و در عين حال نشانگر عظمت حضرت زهرا و بهترين سند براى شناخت آن بزرگوار است، اين خطبه علاوه بر تاريخى بودنش در نهايت بلاغت و فصاحت است، سخنرانى سجع و موزونى كه از «توحيد» آغاز و به «توحيد» ختم مى شود. آن حضرت در طى اين خطبه سعى دارد، خداشناسى و ولى الله شناسى واقعى را به مردم نشان دهد.

كمال ادبى و علمى و فلسفى و عرفان الهى و بيان احكام و به طور كلى برنامه دين در اين خطبه نشانگر اينست كه ايراد كننده آن كسى جز از معصومين و پرورش يافته مكتب وحى نيست.

قديمى ترين سند خطبه كه در دسترس است، در كتاب بلاغات النساء آمده است كه نويسنده آن ابوالفضل طيفور در روايت سند خطبه مى نويسد:

من در حضور ابو الحسن زيد پسر على پسر حسين پسر على پسر ابى طالب- درود خداوند بر ايشان باد- كلام حضرت فاطمه عليهاالسلام را به هنگامى كه ابوبكر وى را از فدك منع كرد نقل كردم و به وى گفتم آنها گمان مى برند خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام ساختگى است و از آن او نيست، بلكه از «ابى العينا» است، زيرا كلامى موزون و هماهنگ و منظم است. [ر. ك: بلاغات السناء، تاليف ابى الفضل احمد بن ابى طاهر طيفور، (مولود سال 204 و متوفاى سال 280 ه-)، ص 23.]

ابوالحسن زيد به من پاسخ داد: من ديدم كه بزرگان خاندان ابى طالب از پدرانشان اين خطبه را روايت مى كنند و به فرزندان خويش تعليم مى دهند و براى من نيز پدرم، خطبه را از جدم بيان كرد و سند خطبه را به حضرت فاطمه عليهاالسلام رساند، و بزرگان شيعه اين خطبه را روايت و تدريس مى نمودند قبل از اين كه، حتى جد «ابى العينا» به دنيا آيد!

«حسن بن علوان» از «عطيه كوفى» آورده كه وى از عبدالله بن حسن شنيده است كه اين خطبه را از پدرش شنيده است. سپس ابوالحسن زيد، گفت: چگونه حضرت فاطمه را تكذيب مى كنند با اين كه آنان از عايشه به هنگام مرگ پدرش كلامى عجيب تر نقل مى كنند، ولى عداوت و دشمنى آنان با ما اهل بيت است كه نسبت به صحت صدور اين خطبه از حضرت زهرا عليهاالسلام اظهار شك و ترديد مى نمايند. [ر. ك: ص 23 و هم چنين رجوع شود به شرح ابن ابى الحديد، جلد شانزدهم، ص 252.]

با اين وجود خطبه حضرت زهرا عليهاالسلام را محدثان شيعه و سنى با سندهاى مختلف آورده اند كه در عبارات برخى از آنان تفاوت اندك وجود دارد برخى از منابع از طريق عبدالله بن حسن نقل كرده اند كه اصل سند خود را به زينب دختر على بن ابى طالب عليه السلام مى رسانند و برخى از منابع اصل سند را به زينب دختر امام حسين عليه السلام و يا به عايشه دختر ابوبكر مى رسانند. حضرت زينب به هنگام ايراد خطبه حضرت زهرا عليهاالسلام شش ساله بودند و در مسجد حضور داشتند. اما عايشه در آن هنگام در مسجد حاضر نبوده است [ر. ك: بلاغات النساء، ص 23.] و از طرف ديگر چون يك طرف محاكمه ابوبكر پدر عايشه بوده است مى توان گفت تنها كسى كه خطبه ى را به خاطر سپرده و آن را به تاريخ تحويل داده است، حضرت زينب عليهاالسلام بوده است.

در اينجا متن خطبه از كتاب احتجاج [احتجاج، متن عربى، جلد اول، صص 146- 131.] كه منبعى معتبر در نزد علماى شيعه است نوشته مى شود. وى خطبه را از طريق عبدالله بن حسن نقل مى كند، وى فرزند حسن مثنى پسر امام حسن مجتبى عليه السلام و مادرش دختر امام حسين عليه السلام است و چون سيد خالص است به عبدالله محض شهرت دارد. [ر. ك: احتجاج، متن عربى، جلد اول، پاورقى، ص 131، كشف الغمه، متن عربى، جلد دوم، پاورقى، ص 121.]

سپس با متن دو كتاب از اهل سنت، يكى بلاغات النساء [ر. ك: بلاغات النساء تاليف ابوالفضل طيفور، صص 32- 26.] كه قديمى ترين سند در دسترس است و ديگرى شرح ابن ابى الحديد [ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، جلد شانزدهم، صص 252- 249، در صفحه ى 249 آمده است: قال المرتضى: و اخبرنا المرزبانى قال: حدثنا ابوبكر احمد بن محمد المكى قال: حدثنا ابوالغياء بن القاسم اليمانى قال: حدثنا ابن عاششه.] مقايسه مى گردد.

در بلاغات النساء خطبه از طريق زينب دختر امام حسين عليه السلام و در شرح ابن ابى الحديد از طريق عايشه دختر ابوبكر نوشته شده است.

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مى نويسد آنچه درباره ى سقيفه و فدك مى نويسد از منابع شيعه نيست بلكه از عالم و دانشمند با تقواى اهل سنت، «ابى بكر احمد بن عبدالعزيز الجوهرى» [ر. ك: سقيفه، منتظر القائم، ص 11. در اين صفحه آمده است، ابى بكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى (متوفاى 298 ه- ق) كتابى، تحت عنوان «سقيفه و فدك» نوشته است كه ابن ابى الحديد از اين كتاب بسيار سود جسته است. اما متاسفانه اين كتاب از بين رفته است و در دسترس نيست.] است كه از كتاب «سقيفه و فدك» وى نقل مى شود و اين نشانه آن است كه مسئله ى فدك و احتجاج فاطمه عليهاالسلام با ابوبكر يك مسئله ى شيعى نيست و به همه ى مسلمانان مربوط مى شود. [ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، جلد شانزدهم، ص 210.]

در ترجمه و شرح خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام در مسجدالنبى و خطبه اى كه در بستر بيمارى ايراد فرمودند بيشتر از منابع و ماخذ زير استفاده شده است.

1- المفردات فى غريب القرآن، تاليف راغب اصفهانى، (502 ه)، تحقيق و ضبء محمد سيد گيلانى، انتشارات مكتب مرتضويه، 1362، چاپ دوم.

2- المنجد فيه اللغه والاعلام، انتشارات دارالمشرق، بيروت، لبنان، 1986، چاپ سيزدهم.

3- فرهنگ جديد عربى- فارسى، ترجمه ى منجد الطلاب، تاليف فواد افرام البستانى، مترجم محمد بندر ريگى، انتشارات اسلامى، تهران، 1375، چاپ چهاردهم.

4- دائره المعارف سياح، تاليف احمد سياح، انتشارات اسلامى، تهران، 1368، چاپ اول، دوره ى 4 جلدى.

5- تاج المصادر، تاليف ابوجعفر احمد بن على بن محمد المقبرى البيهقى، (متولد 470 ه متوفاى 544 ه) به تصحيح هادى عالم زاده، انتشارات موسسه ى مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران، 1366.

6- خطبه ى حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام و ماجراى فدك، تاليف آيت الله منتظرى، ناشر: نشر بلاغت، قم 1374، چپ اول.

7- شرح خطبه حضرت زهرا عليهاالسلام آيت الله حسينى زنجانى، سيد عزالدين، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه ى علميه ى قم، 1370 ه ش، چاپ دوم.

8- سخنرانى حضرت فاطمه عليهاالسلام، اللهيارى، عليرضا، چاپخانه شفق، 1366، چاپ اول.

9- فاطمه زهرا عليهاالسلام بانوى نمونه ى اسلام، انتشارات شفق، قم، 1396 ه ش.

10- زندگانى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام، تاليف آيت الله مكارم شيرازى، ناشر: محبان فاطمه عليهاالسلام، مشهد، 1366، چاپ اول.

خطبه ى حضرت زهرا در مسجدالنبى

«روى عبدالله بن الحسن باسناده عن آبائه- عليهم السلام- انه لما اجمع ابوبكر و عمر على منع فاطمه- عليهاالسلام- فدكا و بلغها ذلك [در بلاغات النساء شرح ابن ابى الحديد چنين آمده است: «لما بلغ فاطمه اجماع ابى بكر على منعها فدك» (هنگامى كه خبر تصميم ابى بكر در تصرف فدك به آن حضرت رسيد).]، لاثت خمارها على راسها، و اشتملت بجلبابها، واقبلت فى لمه، من حفدتها و نساء قومها، تطا ذيولها، ما تخرم مشيتها مشيه رسول الله صلى الله عليه و آله- حتى دخلت على ابى بكر و هو فى حشد من المهاجرين والانصار و غيرهم، فنيطت دونها ملاءه [در بعضى نسخ از جمله شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 211 از طريق عبدالله بن حسن آمده است: فضربت بينها و بينهم ربطه بيضاء- و قال بعضهم: قبطيه (به كسره، ضمه) در ترجمه المنجد، در معناى قبيطه آمده است: لباسى از كتان قبطى. مردم مصر را قبطى گويند و چون آن پرده از كتان مصرى بود در بعضى از نسخ قبيطه ذكر شده است.]، فجلست، ثم انت انه اجهش القوم لها بالبكاء، فارتج [در بلاغات النساء، «ارتج» بدون حرف «ف» آمده است.] المجلس، ثم امهلت هنيئه، حتى اذا سكن نشيج القوم و هدات فورتهم، افتتحت الكلام بحمد الله تعالى والثناء عليه و الصلوه على رسول الله- صلى الله عليه و آله- فعاد القوم فى بكائهم فلما امسكوا عادت فى كلامها فقالت- عليهاالسلام:...

كيفيت رفتن حضرت زهرا به مسجدالنبى و آماده شدن براى ايراد خطبه

ترجمه:

عبدالله بن حسن به روايت از پدرانش عليه السلام نقل مى كند: هنگامى كه ابوبكر و عمر تصميم گرفتند حضرت فاطمه را از فدك منع كنند و خبر آن به حضرت رسيد، روسرى خود را بر سر پيچيد و جامه ى گشادى بر تن نمود در ميان جماعتى از زنان قومش و انصار و خدمتكارانش، به سوى مسجدالنبى صلى الله عليه و آله رهسپار شد در حين راه رفتن لباسهاى بلندش قدمهايش را مستور مى كرد و راه رفتنش از راه رفتن رسول خدا صلى الله عليه و آله هيچ كم نداشت. هنگامى كه به مسجد وارد شدند ابوبكر در ميان جماعتى از مهاجرين و انصار و ديگر مسلمانان بود.

با مشاهده آن حضرت به احترام وى پرده اى ميان آنان و مردان در مسجد نصب شد، آن بانوى بزرگوار در پشت پرده نشست. سپس آهى سوزناك از اعماق قلب دردمندش بركشيد، كه صداى گريه و همهمه ى حضار بلند شد و مجلس به لرزه درآمد. دخت گرامى رسول خدا صلى الله عليه و آله لختى مهلت داد تا صداى گريه و جوش و خروش مجلس آرام گرفت.

آنگاه حضرت زهرا عليهاالسلام كلام خود را با حمد و ستايش خداوند و درود و سلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله آغاز نمود و بار ديگر آن جماعت به گريه درآمدند. پس از آنكه مردم آرام شدند، حضرت مجددا گفتار خود را آغاز كرد و فرمود:

«الحمد لله على ما انعم و له الشكر على ما الهم، والثناء بما قدم، من عموم نعم ابتداها و سبوغ آلاء اسداها، و تمام [در بلاغات النساء به جاى: «تمام»، «احسان» و «جزاء»، «مجازاه» آمده است.] منن اولاها، جم عن الاحصاء عددها، و ناى عن الجزاء [در بلاغات النساء به جاى: «تمام»، «احسان» و «جزاء»، «مجازاه» آمده است.] امدها و تفاوت عن الادراك ابدها. [«ابدها»، «آمالها» آمده است و بعد از آن تا «استحمد» ذكر نشده است.] و ندبهم لاستزادتها بالشكر لاتصالها، و استحمد الى الخلائق باجزالها، و ثنى بالندب الى امثالها و اشهد ان لا اله الله وحده لا شريك له [«وحده لا شريك له» ذكر نشده است.]، كلمه جعل الاخلاص تاويلها، و ضمن القلوب موصولها، و انار فى التفكر معقولها، الممتنع من الابصار رويته، و من الالسن صفته و من الاوهام كيفيته [در بلاغات النساء از «رويته» چنين آمده است: «ومن الاوهام الاحاطه».]، ابتدع الاشياء لا من شى ء كان قبلها، و انشاها بلا احتذاء امثله [در بلاغات النساء از من شى ء به بعد چنين آمده است «قبله و احتذاها بلا مثال لغيره فائده زادته».] امتثلها، كونها بقدرته و ذراها بمشيت، من غير حاجه منه الى تكوينها [بلاغت النساء از من شى ء به بعد چنين آمده است «قبله و احتذاها بلا مثال لغير فائده زادته».] و لا فائده [در بلاغات النساء: «لغير فائده» آمده است.] له فى تصويرها، الا تثبيتا لحكمته [در بلاغات النساء اين قسمت ذكر نشده است و در شرح ابن ابى الحديد اين قسمت يعنى از «الحمد لله على ما انعم» تا «الا اثبيتا لحكمته» ذكر نشده است.]، و تنبيها على طاعته [در بلاغات النساء و «تنبيها على طاعته» ذكر نشده است.]، و اظهارا لقدرته، و تعبدا لبريته، و اعزازا لدعوته، ثم جعل الثواب على

طاعته و وضع [در بلاغات النساء، «وضع» ذكر نشده است.

- در شرح ابن ابى الحديد اين قسمت از «و تنبيها على طاعته» تا «لهم الى جنته» ذكر نشده است.] العقاب على معصيته زياده لعباده عن نقمته و حياشه لهم الى جنته...».

شكر نعمتهاى فراوان خداوند، اخلاص ثمره ى توحيد، فلسفه ى پاداش و عقاب

ترجمه:

ستايش، خداى را به آن نعمتهايى كه به ما بخشيده و سپاس پروردگارى كه حقايق را بر ما الهام نمود (نعمتهاى ظاهرى و باطنى چون الهامات خفيه، علم و معرفت كه درس شكرگذارى را به ما آموخت). و شكر بدرگاه خداوندى كه نعمتهاى عمومى از آغاز، قبل از خلقت انسان، خلق كرد، (چون آسمان و زمين و ديگر چيزها كه مورد استفاده ى انسان و به روايتى ديگر آن نعمت هايى كه براى زندگانى پس از مرگ ما انسانها چون بهشت و نعمتهاى آن مقرر فرموده است). و بخششهاى فراوانى كه خداوند بدون درخواست و تقاضاى انسان، بنا بر فياضيت خود به عموم بندگانش عطا فرموده است. بدون آن كه بشر مستحق آن باشد (مانند، هوا، آب، افتادن، باران...) و شكر و سپاس خداوندى كه نعمتهاى فراوان به ما عطا فرمود، كه عدد آنها براى شمردن افزون است و دامنه ى نعمت گسترده ى او دورتر از آنست كه بتوان در مقام پاداش آن برخاست. و نهايت و پايان اين نعمت ها از ادراك بشر چنان به دور است كه درك نهايتش در انديشه او نمى گنجد و بندگانش را به شكرگزارى فرا خواند تا مايه ى دوام و بقاء نعمت هايش باشد و از بندگانش درخواست حمد نموده است تا آن نعمتها همچنان رو به زيادتى و افزايش باشد.

شهادت مى دهم كه جز خداى يكتا، خدايى نيست و هيچ شريكى به ساحت قدس او راه ندارد اين شهادتى است كه نتيجه ى آن اخلاص در بندگى است، و خداوند درك توحيد را فطرتا در قلبها جاى داده است و فكرها را نورانى كرده است به همان اندازه اى كه در كلمه ى توحيد تعقل و تدبر نموده و آن را درك كرده اند. خدايى كه چشم ها در ديدن آن ناتوانند و زبانها از وصف، صفاتش عاجرند و تصور كيفيت در ذاتش، در قالب اوهام و افكار نگنجد. خدايى كه اشياء و موجودات را از عدم به هستى آورده است، او ابداع كننده و به وجود آورنده تمام هستى است بدون اينكه قبلا نمونه هايى از اين مخلوقات و اشياء براى تقليد وجود داشته باشد، خداوند به قدرت جامع و كامل خود اشياء و موجودات را ايجاد فرمود و بر اساس مشيت و اراده ى خود آفريده است. بدون آنكه به تكوين آنها نيازمند باشد و براى او سود و بهره اى در تصوير او باشد مگر اينكه فقط مى خواست حكمت خود را استوار سازد و بندگانش را به اطاعت آگاه سازد و قدرت و عظمت خود را آشكار تمايد و در بندگانش روحيه ى تعبد ايجاد كند و بزرگداشت دعوت خود را تقويت و تثبيت نمايد. آنگاه پاداش را بر طاعتش مقرر فرمود و عقاب را بر نافرمانيش قرار داد، براى دور كردن بندگانش از انتقامش و براى سوق دادن آنان به سوى بهشتش.

ادامه ى خطبه:

«و اشهد ان ابى محمدا عبده و رسوله، اختاره و انتخبه قبل ان ارسله و سماه قبل ان اجتباه [در بلاغات النساء «ارسله» كر شده است و بعد از «ان ابتعيه» آمده است: «و سماه قبل ان استنجبه».] و اصطفاه قبل ان ابتعثه، اذ الخلائق بالغيب مكنونه، و بستر الاهاويل مصونه، و بنهاويه العدم قرونه، علما من الله بمائل الامور، و احاطه بحوادث الدهور، و معرفه بمواقع [در بلاغات النساء به جاى «بمواقع»، «بمواضع» آمده است.] المقدور ابتعثه الله تعالى اتماما لامره و عزيمه على امضاء حكمه و انفاذا لمقادير حتمه [در بلاغات النساء «و انفاذا لمقادير حتمه» ذكر نشده است.] فراى الامم فرقا فى اديانها، عكفا على نيرانها، عابده لا وثانها، منكره لله مع عرفانها. فانار الله تعالى بابى [در بلاغات النساء آمده است: «فانار الله عزوجل بمحمد صلى الله عليه و آله».] محمد- صلى الله عليه و آله- ظلمها و كشف [در بلاغات النساء به جاى «كشف»، «فرج» ذكر شده است.] عن القلوب بهمها و جلى عن الابصار غممها، و قام فى الناس بالهدايه فانقذهم من الغوايه و بصرهم من العمايه، و هداهم الى الدين القويم و دعاهم الى الصراط المستقيم، [در بلاغات النساء از «و قام فى الناس بالهدايه تا الى الصراط المستقيم» ذكر نشده است. و در شرح ابن ابى الحديد اين قسمت، از «و اشهد ان ابى محمد» تا «الى الصراط المستقيم» ذكر نشده است.] ثم قبضه الله [در بلاغات النساء آمده است «ثم قبض الله بينه صلى الله عليه و سلم».] قبض رافه و اختيار و رغبه و ايثار، فمحمد عن تعب هذه الدار فى راحه قد حف [در بلاغات النساء، «ايثار» ذكر نشده و بعد از آن چنين آمده است «بابى صلى الله عليه و سلم- عن هذا الدار موضوع عنه العب و الاوزار محتف».] باالملائكه الابرار و رضوان الرب الغفار و مجاوره الملك الجبار. صلى الله على ابى، نبيه و امينه على وحيه و صفيه و خيرته من الخلق و رضيه والسلام عليه و رحمه الله و بركاته...». [در شرح ابن ابى الحديد از «ثم قبضه الله» تا «و رحمه الله و بركاته» ذكر نشده است.]

مقام پيامبر قبل از رسالت، اهداف رسالت، ارتحال پيامبر

ترجمه: و شهادت مى دهم پدرم محمد، بنده و فرستاده ى اوست. او را اختيار كرد و برگزيد بيش از آنكه او را به رسالت مبعوث نمايد و پيش از آن كه انتخابش كند بر او نهام نهاد و قبل از آنكه به پيامبرى مبعوثش كند، او را برگزيد، در آن هنگام كه خلايق هنوز آفريده نشده بودند، و در پوشش ترس و وحشت محفوظ بودند و به نهايت نيستى مقرون بودند و خداوند از عاقبت امور آگاه است و به حوادث روزگاران احاطه كامل دارد و بر مواقع كارها (مقدرات آينده) معرفت و شناسايى دارد. خداى تعالى (پدرم) را برانگيخت تا امرش را تمام كند و حكم ازلى خود و مقدرات حتمى را امضاء و اجرا كند (كه حكم ازلى خداوند هدايت انسانها به سوى كمال و حق مطلق است كه به وسيله ى پيمبرش اين حكم را به اجرا درآورد.)

پس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله (هنگام بعثت) امتها را ديد كه در عقايد و اديان گوناگون هستند، گروهى آتش پرست و گروهى بت پرست بودند، با اينكه خداوند را مى شناختند، او را انكار مى كردند پس خداوند به وسيله ى محمد كه درود خدا بر او و خاندانش باد- آنان را از ظلمت و تاريكى ها نجات بخشيد و مسائل تاريك و مبهم را بر آنها روشن ساخت و پرده هاى ابهام را از دلها گشود و ابرهاى تيره را از جلوى چشمان آنها برطرف نمود و ديده هاى آنان را روشنى بخشيد و براى هدايت و راهنمايى مردم بپاخاست و آنان را از گمراهى و سرگردانى نجات داد و از نابينايى آنان را به درآورد و به آئينى پايدار و راهى مستقيم دعوت و راهنمايى نمود.

سپس خداوند او را قبض روح كرد، قبض روحى كه توام با مهربانى و احتيار و شوق و ايثار بود. [ر. ك: طبقات، جلد دوم، صص 311- 310، ذخائر العقبى، صص 72- 71.

در طبقات آمده است: به هنگام رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله جبرئيل همراه ملك الموت بر او نازل شد. آنگاه ملك الموت از رسول خدا صلى الله عليه و آله اجازت خواست و جبرئيل گفت: «اى احمد، اين است ملك الموت كه اجازت از تو مى خواهد، و پيش از تو اجازت از هيچ انسانى نخواسته و پس از تو نيز اجازت نخواهد خواست. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: او را اجازت ده، سپس ملك الموت در مقابل پيامبر ايستاد و گفت: «اى رسول خدا، اى احمد، خداوند مرا بر تو فرستاده و فرمان داده است بر اطاعت از هر چه تو فرمايى. اگر امر دهى كه تو را قبض روح كنم... جبرئيل گفت: اى احمد، خداوند ديدار تو را مشتاق است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى ملك الموت كار خود بجاى آور».]

پس محمد از رنج و سختى اين دنيا در آسايش است. مسلما فرشتگان نيكو سيرت اطرافشان را احاطه نمودند و به رضوان پروردگار و جاورت با ملك جبار نائل گشت. درود خدا بر پدرم كه پيام آور و امين بر پيام اوست و برگزيده ى او از جميع خلق و پسنديده ى اوست. و سلام و رحمت خدا و بركاتش بر او باد.

ادامه ى خطبه:

«ثم التفت الى اهل المجلس و قالت: انتم عباد الله نصب امره [در بلاغات النساء «امر الله» ذكر شده است.] و نهيه، و حمله دينه و وحيه، و امناء الله على انفسكم، و بلغائه الى الامم و زعمتم حق لكم، لله فيكم عهد، قدمه اليكم، و [در بلاغات النساء «و نحن» ذكر شده است.] بقيه استخلفها [در بلاغات النساء «استخلفنا» ذكر شده است.] عليكم [در بلاغات النساء بعد از عليكم «معنا» ذكر شده است.]، كتاب الله الناطق و القرآن الصادق، و النور الساطع، و الضياء اللامع، بينه بصائره، منكشفه سرائره، منجليه ظواهره، مغتبطه به اشيائه، قائد الى الرضوان اتباعه، مود الى النجاه استماعه، به تنال [در بلاغات النساء اين قسمت چنين آمده است: «كتاب الله بينه بصائره و اى فينا منكشفه سرائره و برهان منجليه ظواهره مديم البريه اسماعه قائد اولى الرضوان اتباعه مود الى النجاه استماعه فيه بيان».] حجج الله المنوره، و عزائمه المفسره، و محارمه المخدره و بيناته الجاليه، و براهينه [در بلاغات النساء به جاى «براهينه»، «جمله» ذكر شده است.

- در شرح ابن ابى الحديد اين قسمت از: «ثم التقتت الى اهل المجلس» تا «شرايعه المكتوبه» ذكر نشده است.] الكافيه و فضائله المندوبه و رخصه الموهوبه و شرايعه المكتوبه...»

ويژگيهاى قرآن براى هدايت انسانها

ترجمه:

سپس حضرت زهرا عليهاالسلام روى به اهل مجلس كرد و فرمود: شما اى بندگان خدا، مورد امر و نهى خداوند هستيد و حاملان دين و وحى اوئيد، و شما امينان خدا در ميان خودتان و رساننده ى دين به امتهاى ديگر هستيد (احكام خدا به شما رسيده و وظيفه تان اين است كه عمل كنيد و به ديگران نيز ابلاغ نمائيد). و شما گمان مى كنيد اين مقامها حق شماست. خداى را در بين شما عهد و فرمانى است كه آن را سابقا به شما ابلاغ نموده است، براى شما يادگارى است كه آن را براى شما به جاى گذارده، و آن كتاب گويا و صادق الهى است كه نورى تابان و درخشنده است و بصيرتهاى آن روشن و اسرارش قابل فهم و ظواهرش آشكار و پيروانش مورد غبطه ديگران هستند و پيروى از آن آدمى را به بهشت راهبر است. استماع آن موجب رستگارى است. از طريق قرآن است كه به حجتها و ادله نورانى خداوند و واجباتى كه مشروحا بيان شده و محرمات كه از آنها جلوگيرى شده و شواهد واضح و روشن و برهانهاى كافى و فضائلى كه مردم را به آن دعوت فرموده و اجازت و رخصتهاى عنايت شده از محضر الهى دست يافته مى شود.

ادامه ى خطبه:

فجعل [در بلاغات النساء، جاى «فجعل»، «ففرض» يعنى «پس واجب كرد» ذكر شده است.] الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك، والصلوه تنزيها لكم [در بلاغات النساء، «لكم» ذكر نشده است.] عن الكبر، و الزكاه تزكيه للنفس، و نماء للرزق، و الصيام تثبيتا للاخلاص، و الحج تشييدا للدين و العدل تنسيقا [در بلاغت النساء، چنين آمده است: «عن الكبر و الصيام تثبيتا للاخلاص و الزكاه تزييدا فى الرزق و الحج تسليه للدين والعدل تنسكا».] و امامتنا امانا من الفرقه، و الجهاد [در بلاغات النساء، به جاى «الجهاد»، «حبنا» ذكر شده است.] عزا للاسلام و ذلا لاهل الكفر و النفاق [در بلاغات النساء، «و ذلا لاهل الكفر و النفاق» ذكر نشده است.]، و الصبر معونه [در بلاغات النساء به جاى «معونه»، «منجاه» ذكر شده است.] على استيجاب الاجر، و الامر بالمعروف و النهى عن المنكر مصلحه للعامه و بر الوالدين وقايه من السخء و صله الارحام منساه فى العمر [در بلاغات النساء، از «على استيجاب الاجر» تا «منساه فى العمر» ذكر نشده است.]، و القصاص حقنا للدماء، و الوفاء بالنذر تعريضا للمغفره، و توفيه المكائيل والموازين تغييرا للبخس، و النهى عن شرب الخمر تنزيها عن الرجس و اجتناب القذف حجابا عن اللعنه [در بلاغات النساء از «عن الرجس» به بعد چنين آمده است: «و قذف المحصنات اجتنابا للعنه».] و ترك السرقه ايجابا للعفه و حرم الله الشرك اخلاصا له بالربوبيه «فاتقوالله حق تعاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون» [قرآن مجيد، سوره ى آل عمران، آيه ى 102.] و اطيعو الله فى امركم به و نهاكم عنه فانه انما يخشى الله من عباده العلماء [قرآن مجيد، سوره ى فاطر، آيه ى: 28. و در شرح ابن ابى الحديد، اين قسمت از: «فجعل الله والايمان» تا «من عبده العلماء» ذكر نشده است.]..»

فلسفه ى احكام الهى

ترجمه:

پس خداوند ايمان را براى پاكيزگى شما از شرك قرار داد، و نماز را براى پاكى شما از كبر و زكات را براى تزكيه ى نفس و افزونى در رزق و روزى را براى تثبيت اخلاق و حج را براى استحكام دين و عدل را مايه ى پيوستگى و هماهنگى قلوب مقرر فرمود و اطاعت از ما موجب انتظام ملت شود و (خداوند) امامت ما را براى تامين از تفرقه و پراكندگى و جهاد را براى عزت اسلام و خوارى كافران و منافقان، و صبر را مايه ى استحقاق اجر و پاداش قرار داد. و امر به معروف و نهى از منكر را براى حفظ مصالح اجتماع و نيكى به پدر و مادر را جهت دورى از غضب و خشم خداوند قرار داد، و بوسيله ى صله ى ارحام اجل را به تاخير افكند، و قصاص را جهت نگهدارى حرمت خونها و وفاى به نذر را جهت بهره مندى از آمرزش الهى، و دقت و امانت در پيمانه ها و موازين را براى تغيير دادن خوى كم فروشى و نهى از شرب خمر را براى پاكيزه بودن از پليدى و پرهيز از تهمت را جهت پوشش از لعنت خدا، و ترك سرقت را براى گسترش پاكى و عفت و خداوند شرك را حرام كرد براى اخلاص ورزيدن در ربوبيت و عبوديتش.

«پس تقواى الهى پيشه كنيد، آنچنان كه سزاوار است و آنگونه زندگى كنيد كه جز بر كيش اسلام چشم از جهان نبنديد و خداوند را اطاعت كنيد در آنچه به شما امر فرموده و از آنچه كه شما را از آن نهى فرموده است همانا بندگان داناى خدا، از خدا ترس دارند.» [قرآن مجيد، ترجمه ى الهى قمشه اى.]

ادامه ى خطبه:

«ثم قالت: ايها الناس اعلموا انى فاطمه و ابى محمد صلى الله عليه و آله اقول عودا و بدوا و لا اقول ما اقول غلطا، و لا افعل ما افعل شططا [در شرح ابن ابى الحديد، از «ايها الناس اعلموا» تا «افعل شططا» ذكر نشده است.]، لقد جاءكم رسول من انفسكم [در بلاغات النساء چنين آمده است: «ثم قالت ايها الناس انا فاطمه و ابى محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- اقولها عودا على بدء لقد جاءكم رسول من انفسكم» و بعد از آن آمده است، «ثم ساق الكلام على ما رواه زيد بن على- عليه السلام- فى روايه ابيه ثم قالت فى متصل كلامها افعلى محمد تركتم كتاب الله...» و از «من نفسكم عزيز» تا «فى نظر من البض الخماص» ذكر نشده است.] عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين روف رحيم، فان تعزوه و تعرفوه تجدوه ابى دون نسائكم [در شرح ابن ابى الحديد، به جاى «نسائكم»، «آبائكم» ذكر شده است.]، و اخا ابن عمى دون رجالكم، و لنعم المعزى اليه- صلى الله عليه و آله- فبلغ الرساله صادعا بالنذاره، مايلا عن مدرجه [در شرح ابن ابى الحديد، به جاى «مدرجه»، «سنن» ذكر شده است.] المشركين، ضاربا ثبجهم، آخذا باكظامهم، داعيا الى سبيل ربه بالحكمه و الموعظه الحسنه و يجف (يكسر) الاصنام و ينكث الهام [در شرح ابن ابى الحديد چنين آمده است: «يهشم الاصنام، و يفلق الهام».] حتى انهزم الجمع و ولوا الدبر؟ حتى تفرى الليل عن صبحه، و اسفر الحق عن محضه، و نطق زعيم الدين، و خرست شقاشق الشياطين، و طاح و شيظ النفاق، و انحلت عقد الكفر و الشقاق [در شرح ابن ابى الحديد، از «وطاح وشيظ تا «الكفر و الشقاق» ذكر نشده است.]، و فهتم [در شرح ابن ابى الحديد، به جاى «فهتم»، «تمت» ذكر شده است.] بكلمه الاخلاص فى نفر من البيض الخماص...» [در شرح ابن ابى الحديد، «فى نفر من البيض الخماص» ذكر نشده است.]