يك آسمان پروانه

کمال السيد
ترجمه: حسين سيدي

- ۳ -


هزار زخم شبيخون، نشسته بر تنِ گُل

در شوّال سال سوّم هجرى، آتش جنگ «اُحد» در نزديكى شهر مدينه شعله ور مى شود. ففاطمه به همراه «صفيّه»- عمه ى رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم و خواهر حمزه- به ميدان نبرد مى شتابد. مسلمانان- جز اندكى- محمد را تنها گذارده اند. پيامبر به تنهايى مى جنگد. پيكرش گلزخمهاى شديدى برمى دارد و خون جارى است. هيچ مرهمى نمى تواند خونهاى را بند بياورد. فاطمه به يارى مى شتابد. خون را بند مى آورَد. شمشير پدر و شويش را مى شويد. [ سيره ى ابن هشام، ابن هشام، ج 3، ص 106. ] فاطمه و پدر، آينه ى يكديگر هستند و كسى نمى تواند ژرفاى عشق زهرا به پدرش را دريابد. آيا به خاطر آن است كه «پاره ى تن» [ معجم الصحابه، بغوى، ص 141- نظم دررالسمطين، زرندى، مطبعة القضاء، ص 176- صحيح البخارى، بخارى، ج 5، ص 21 و 29. ] او به شمار مى رود؟ آيا چون «خشنودى فاطمه خشنودى محمد» [ غاية المرام، ربانى، ص 46، حديث 57- مناقب، زمخشرى، ص 213- احقاق الحق، قاضى نورا...، ج 13، ص 79. ] يا چون فاطمه «روح محمد» [ الروضة النّدية، مرشدى، ص 14. ] محسوب مى شود چنين است؟ محمد، همه چيز فاطمه است، هدف، اميد، آرزو و عشق زهراست. كسى كه پيامبر، پدرى مهربان و انسانى بزرگوار است. به خاطر همين، «جهان با محمد روشن و شادمان است». [ بحارالانوار، مجلسى، ج 43. ] كوهها به خاطر وى بى حركت، درياها براى او آرام و بى طغيان و زمين به پاس او آرامش دارد. [ فاطمة من المهد الى اللحد، قزوينى، ص 310. ] فاطمه، از كودكى، پدر عشق مى ورزيد. آن گاه كه خردسال بود و پدر وى را «مادر خويش» [ مناقب، ابن شهرآشوب- مقاتل الطالبيين، اصفهانى- الاستيعاب، ابن عبدالبر، دارنهفته، مصر- اسدالغابة، ابن اثير جوزى- مقتل الخوارزمى، خوارزمى- فضائل فاطمة، ابن شاهين- بحارالانوار، مجلسى، مؤسسة الوفاء، ج 43. ] ناميد.

آن هديه ى سبز آسمانى

شب سوم شعبان [ كشف الغُمّه، اربلى، ج 1، ص 514- بحارالأنوار، مجلسى، ج 44، ص 136. ] از سال چهارم هجرى، حسين چشم به جهان مى گشايد تا مفهوم «اهل بيت» تبلور يابد. دوران باردارى و شيرخوارگى وى سى ماه به طول مى انجامد. و جز حسين و عيساى مسيح،- تا آن روزگار- هيچ كودكى شش ماهه به دنيا نيامده بود جز آنكه درگذشت. [ بحارالأنوار، مجلسى، ج 43، ص 245. ] سالها پس از تولد حسين، جبريل فرود مى آيد و آيه ى تطهير را- كه هديه اى از جانب آفريدگار و آيه اى خجسته و خبرى بزرگ است- مى آورد: «خداوند مى خواهد پليدى را از شما «اهل بيت» دور كند و چنانكه بايد و شايد شما را پاك سازد». [ (قرآن كريم، سوره ى احزاب، آيه 33) التفسير الحديث، ج 8، ص 261- تفسير المراغى- مصطفى مراغى، ج 22، ص 7- السّراج المنير، احمد الشافعى، ج 3، ص 245- تفسير الرّازى، رازى، ج 6 ص 783- اعلام النبلاء، ذهبى، ج 3، ص 212- مستدرك الحاكم، نيشابورى، ج 2، ص 416- ينابيع المودّة، قندوزى، ص 229- جامع البيان، طبرى، ج 22، ص 5- الاتحاف بحبّ الاشراف، زبيدى، ص 5- احكام القرآن، جصّاص حنفى، ج 2، ص 167- احقاق الحق، قاضى نورا...، ج 9، ص 50- نزهة المجالس، شافعى بغدادى، ج 2، ص 222- اسدالغابه، ابن اثير، ج 5، ص 512- تاريخ الذّهبى، عثمان ذهبى، ج 2، ص 97- البداية و النّهاية، ابن كثير، ج 8، ص 50. ] اين فاطمه است، دختر محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم- آخرين پيامبر- و همسر على- آخرين وصى- و مادر حسن- شبيه محمد- و مادر حسين، سالار شهيدان.

اين فاطمه است، كوثر ريخته شده بر زمين، بانوى بانوان جهان.

آيينه اى با رنگ پاييز

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم، در مسجد از مردمان مى پرسد: «بهترين زن كيست؟» و ياران به سكوت پناه مى برند.

على به خانه مى آيد و اين پرسش دشوار را از فاطمه مى پرسد و او مى گويد:

- بهترين زنان كسانى هستند كه مردان را نبينند [ حليةالاولياء، ابونعيم اصفهانى، ج 2، ص 40- مناقب، ابن شهرآشوب مازندرانى، ج 3، ص 341. ] و مردان نيز آنان را نبينند.

رسول از على مى پرسد: «از كه آموختى؟» - از فاطمه.

- او پاره ى تن من است.

مردى نابينا اجازه ى ورود مى طلبد. فاطمه در پرده مى شود.

پيامبر مى پرسد:

- چرا در پرده شدى؟ او كه تو را نمى بيند.

- اگر او مرا نمى بيند، من كه او را مى بينم [ بحارالأنوار، مجلسى، ج 43، ص 91. ] [و ضرورتى ندارد.].

چه روزها و شبهايى كه فاطمه با شكم تهى به بستر مى رود، با چهره اى خون گريخته و رنگ پريده كه آيينه گرسنگى [ الكنى و الاسماء، دولابى، ج 2، ص 122- لسان العرب، ابن منظور، ج 4، ص 308- مجمع الزّوائد، هيثمى، ج 9، ص 203- الثغور الباسمة، سيوطى، ص 11- أعلام النّساء، كحاله، دمشق، ج 3، ص 1216. ] است.

زمينيان بى خبر از تهى دستى وى و رنجهايش بودند، آسمانيان زهد ژرف و شكيبايى عظيمش را مى ستودند. پروردگار «مائده اى آسمانى» [ مقتل الحسين، خوارزمى، ص 71- نزهة المجالس، شافعى بغدادى، ج 1، ص 224- ذخائر العقبى، طبرى، ص 45- ينابيع المودّة، قندوزى، ص 199- كفاية الطاّلب، بلخى، ص 223- فضائل سيّدة النّساء، ابن شاهين، ص 6- البداية و النهاية، ابن كثير، ج 6، ص 111- بحارالانوار، مجلسى، ج 43، ص 59. ] بر او فروفرستاد تا غذا و نشانگر عظمت و شكوه وى باشد.

على كه خود رنج گرسنگى مى كشد از غذايى كه نزد فاطمه است مى پرسد:

- از كجا آورده اى؟ - اين از ناحيه ى خداست. خداوند هر كس را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد. [ قرآن كريم، سوره ى آل عمران، آيه 37. ]

شب چه بوَد؟ طُرّه اى از موى تو

آسيابِ فاطمه مى چرخد و آسياب روزگاران نيز، نيايش، زهد، اخلاص، فشار اقتصادى و گذشت روزگار، فاطمه را چنان رنجور كرده كه تنها، سايه اى ملكوتى به نظر مى آيد.

دستان نحيف، آسياب صخره اى را مى چرخانند. او تا اوج خستگى كار مى كند. طُرّه اى از موى مشكينش به آسياب مى رسد. آسياب مى چرخد و مى چرخد و چشمانِ خسته ى زهرا بسته مى شوند. سنگ آسياب مى ايستد. فاطمه خوب است و سنگ مى چرخد. [ لسان الميزان، عسقلانى، ج 5، ص 65،- مقتل الحسين،خوارزمى، ص 68. ] آرى، براى آن كه سنگ بچرخد و فاطمه با آرامش چشم بر هم نهد، فرشته فرود مى آيد. [ مناقب ابن شهرآشوب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 348 و 385. ] گاه كه فاطمه به نماز مى ايستد، نوزاد مى گريد، فرشته گهواره را مى جنباند تا كودك آرام گيرد. [ مناقب ابن شهرآشوب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 35. ] زهرا چنان در عشق الهى مى سوزد كه سراپا خدايى شده و آن چنان كه «خشنودى او خشنودى خداوند و خشم وى خشم پروردگار» [ مستدرك حاكم، نيشابورى، ج 3، ص 153- التّدوين، يافعى، اسكندريه، ج 3، ص 42- اسدالغابة، ابن اثير، ج 5، ص 522- ذخائر العقبى، طبرى، ص 39- التذكرة، قرطبى، ص 320- كفاية الطّالب، بلخى، ص 319- ميزان الاعتدال، ذهبى، حيدرآباد، ج 2، ص 72- نظم دررالسّمطين، زرندى، ص 177- كنزالعُمّال، متقى، ج 13، ص 96- اخبار الدول، قرمانى، بغداد، ص 87- الثغور الباسمة، سيوطى، بمبئى، ص 15- خصائص، سيوطى، ج 2، ص 265- الاصابة، ابن حجر، دارالكتب، مصر، ج 4، ص 366. ] به شمار مى آيد.

آفريدگار مريم را آفريد و زكريا سرپرستى او را برعهده گرفت و فاطمه را آفريد و محمّد سرپرستى او را برعهده گرفت.

كسى محبوبتر از فاطمه نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم نيست [ الترمذى، ج 13، ص 247- ينابيع المودّة، قندوزى، ص 172- ذخائر المواريث، نابلسى، ج 1، ص 111- وسيلة المآل،حضرمى، ص 78، تحفة الاشراف، عبدالرحمن، ج 2، ص 86- كنزالعُمّال، متقى، ج 3، ص 94، البداية و النهاية، ابن كثير، ج 7، ص 341- التذكرة قرطبى، ص 316- الفائق، زمخشرى، دارالاحياء الكتب العربية، ج 1، ص 269- تاريخ بغداد، خطيب بغدادى ج 9، ص 62- تفسير ابن كثير، ابن كثير، بولاق، مصر، ج 8، ص 85. ]؛ فاطمه اى كه روح محمد به شمار مى آيد. [ ذخائر العقبى، طبرى، ص 36- كنوز الحقائق، مناوى، بولاق، مصر، ص 119- الجامع الصغير، سيوطى، ج 2، ص 294- رموز الاحاديث، نقشبندى، ص 544، الفتح الكبير، نبهانى، ج 2، ص 368- الانوار المحمّدية، نبهانى، ص 146- ينابيع المودّة، قندوزى، ص 260- جالية الكدر، ابيارى، ص 194. ] اينك در مى يابيم چرا هرگاه پدر عظم سفر دارد با آخرين كسى كه خداحافظى مى كند فاطمه است و هنگام بازگشت از سفر، زه را نخستين فردى است كه رسول خدا به ديدارش مى شتابد. [ الروضة النّدية، دمشقى. ] وى را مى بوسد و بهشت را استشمام مى كند.

شگفتا از چنين جايگاهى! بانويى عاشق خداوند و معشوق محمد، بانويى كه با چشم سر و چشم دل مى بى ند، بانويى بسانِ تنديسى تراشيده شده از نور، پَرى آمده از دنياى پريها تا چند سالى را در زمين زندگى كند.

چه روح بلندى كه پيكر رنجور از حمل آن رنج مى كشد.

پدر و شويش از جهاد برمى گردند. پدر وارد خانه ى دخترش مى شود. در ورودى اتاق پرده اى، در گردنش گردنبندى و در گوشهايش گوشواره اى مى بيند، اندوهگنانه برمى گردد.

فاطمه، راز ناخرسندى پدر را درمى يابد. گردنبند و گوشواره و پرده را مى كند و با فروش آنها، پولشان را به مسلمانان بينوا مى پردازد. ابر اندوه از چهره پدر زدوده مى شود و مى گويد:

- پدرش فدايش... پدرش فدايش... پدرش فدايش. دنيا براى محمد و خاندان وى نيست. سزاوار نيست فاطمه لباس گردنكشان بپوشد. [ مستدرك الحاكم، نيشابورى، ج 3، ص 152 و 153. ]

چشمه ى جان تو لبالب ز نور

در نبرد «خيبر»، آفريدگار پيامبرش را يارى مى كند و محمد صلى اللَّه عليه و اله و سلم فدك را به فاطمه مى بخشد، [ شرح ابن ابى الحديد، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 274- الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص 121- كشف الغمّة، اربلى، ج 2، ص 104- نهج البلاغه، سيد رضى، سخن 45. ] هديه اى خجسته به دخترش.

فدك، نخلستان نيست، وطن است، سراسرِ كشورهاى اسلامى است، با گسترش آن گسترده مى شود و با كوچك شدن آن، كوچك مى گردد.

چه پرده نيشين است فاطمه. بسانِ ماه و آفتابى كه پرده نشين ابرى نازك است. [ مناقب ابن شهرآشوب، ابن شهرآشوب، ج 13، ص 132- بحارالأنوار، مجلسى، ج 43، ص 6 (حديث 7)- عوالم العلوم، بحرانى، ج 6، ص 21. ] طره ى موى شبگونِ بلندش، تا به چونه ى خميرى كه ورز مى دهد، مى رسد. چهره اى تا بناك همانند سيماى پيامبران دارد. [ كشف الغمّة، اربلى، ج 1، ص 471- بحارالأنوار، مجلسى، ج 43، ص 55. ] فاطمه پنهان از چشمهاى هرزه است، تو گويى بنفشه اى است فروتن و آزرمگين. هر جا كه هست عطر مى افشانَد و كسى جايش را نمى داند.

اگر در جستجوى فاطمه هستى، هرگز او را در بازار و يا خ ور هم نشينى هاى بيهوده نمى يابى.

در خانه شمعهاى عشق را برمى افروزد يا در محراب به نيايش مى پردازد. رخسارش آسمان را روشن مى كند. در جهان هستى مى درخشد، نقطه اى نورانى، نورى شگفت كه نه از ماه وام مى گيرد و نه از خورشيد، نورى بسانِ آنچه از جانهاى دين باور مى تابد، از دورنهاى لبالب از آرامش.

روزها مى گذرد و گاهى زهرا به دامنه هاى كوه «احد» مى رود تا از شهيدان ديدن كند. كنار قبر حمزه- سيدالشهداء- مى نشيند و برايش طلب آمرزش مى كند. [ التهذيب، ج 1، ص 465 (حديث 168)- بحارالأنوار، مجلسى، ج 43، ص 90 (حديث 13). ] در مكه، چون آيه ى «اذا جاء نصرالله و الفتح » فرود آيد، در راه خدا- بى اعتنا به توبيخِ توبيخگران- شويش را يارى مى كند.

در ماجراى «مباهله»- كه تعدادى از كشيشان سرزمين «نجران» نزد رسول خدا مى آيند و در اينكه مسيح خداست يا انسانى است فرستاده ى پروردگار، به ستيز با او برمى خيزند- آفريدگار به پيامبرش فرمان مى دهد:

- بگو: تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما خود و شما خود را. آن گاه دعا و تضرّع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم. [ قرآن كريم، سوره آل عمران، آيه 61. ] پس، از ميان بانوان جهان فاطمه آشكار مى شود تا با گروه ترسايان مباهله كند. [ أرجح المطالب، حنفى، لاهور، ص 55- الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 2، ص 293- السيرة الحلبية، حلبى شافعى، ج 3، ص 112- سنن الكبرى، بيهقى، ج 7، ص 63- احقاق الحق، ج 9، ص 76- الصواعق المحرقه، ابن حجر، ص 93- البداية و النّهاية، ابن كثير، ج 5، ص 93- ينابيع المودّة، قندوزى، ص 52. ] چه بسا اسقف در فاطمه مريم را مى بيند و از گفته ى خود برمى گردد.

نام زهرا در سوره «دهر» و سوره «انسان» مى درخشد، آن گاه كه براى انجام نذر روزه مى گيرد و افطارش را بينوا مى بخشد. جبريل فرود مى آيد و آيه «هل اتى » را هديه اى آسمانى مى آوَرد، [ نوادر الاصول، ترمذى، ص 64- اسباب النّزول، نيشابورى، ص 331- الكشّاف، زمخشرى، ج 2، ص 511- مناقب، خوارزمى، ص 180- تفسير رازى، ج 8، ص 276- شرح ابن ابى الحديد، ابن ابى الحديد، ج 3، ص 257- الكفاية، كنجى، ص 201- تفسير بيضاوى، بيضاوى، ج 2، ص 571- الرياض النضرة، محبّ طبرى، ج 2، ص 207 و 227- بهجة النّفوس، اندلسى، ج 4، ص 225- تفسير الخازن، ج 4، ص 458- تفسير البغدادى، ج 4، ص 358- المواقف، ج 3، ص 278- الاصابة، ابن حجر، ج 4، ص 37- الدّرّ المنثور، سيوطى، ج 6، ص 299- تفسير الرّازى، ج 8، ص 318- روح البيان، برسوى، ج 10، ص 268- فتح القدير، شوكانى، ج 5، ص 338- نورالابصار شبلنجى، ص 12 و 14- جواهر الكلام، ص 56. ] هديه اى خداوندى براى نيكان.

در بهشتى كه به گستردگى آسمان است از ظرفهاى سيمين و چينى و همه چيز نام برده مى شود جز از حورالعين، آيا اين به خاطر بزرگداشت فاطمه- اين حوريه ى زمينى- نيست؟