تحليل حوادث ناگوار زندگانى حضرت فاطمه زهرا (س)

محمد دشتى

- ۵ -


خطر غفلت از قدرت دفاعى نهضت ها

با توجه به ضرورت دفاعى براى كشور و انقلاب، و ارزيابى صحيح يكى از ديگر عوامل بازدارنده آفت ها، و نگهدارنده ارزش ها، اين واقعيت به اثبات مى رسد كه تشكيل ارتش و بسيج عمومى طرفداران انقلاب، در تمام نهضت ها، هم در لحظه هاى آغازين پيروزى و هم تداون آن ضرورى و كارساز است و نبايد از آن غفلت داشت.

اگر انقلاب اسلامى يك واقعيت است، دفاع و پاسدارى از ره آوردهاى آن واجب به شمار مى آيد زيرا در تحليل عوامل شكست نهضت هاى بشرى و الهى و پيدايش حوادث تلخ و ناگوار مى نگريم كه هر انقلاب و نهضتى بدون قدرت دفاعى مناسب و نيرومند، نتوانست دوام بياورد و در برابر فتنه ها و توطئه ها سير ارتجاعى و انحرافى گرفته اند. و در مقابل، هر انقلابى كه پس از پيروزى، در فكر پيدايش قواى مسلّح و قدرت دفاعى متناسب بود و توانست نيروهاى طرفدار انقلاب را با آموزش هاى لازم بسيج كند مانده است دوام آورده است.

به برخى از نمونه ها توجه كنيم:

مرحوم مدرس آن بزرگ انقلابى نستوه و شهيد، اگر امكانات لازم را مى داشتند و با همكارى و هم دلى ديگر ياران انقلابى، به فكر تشكيل نيروهاى دفاعى مى افتادند، و با دست توده هاى مردم، قدرت دفاعى جامعه را تحقق مى بخشيدند، و در برابر قواى تا دندان مسلّح نظاميان و قزاق رضا قُلدر، از يك توان نظامى شايسته اى برخوردار بودند، كار بدانجا نمى كشيد كه، مشتى قزاق با ديكتاتورى هاى رضاشاه، بر سرنوشت مجلس و مردم و كشور سلطه پيدا كنند و به خانه امن مردم تهاجم نمايند.

آن همه فريادها، افشاگرى ها، مبارزات رهائى بخش، قوانين ارزشمند، وحدت و يكپارچگى توده ها، زندان كشيدن ها، تبعيد رفتن ها، شهادت طلبى ها، همه و همه در برابر حركت ميليتاريستى قزّاق هاى وابسه، بى دفاع و بى ياور ماند، و در آتش و سفير گلوله ها به دست نابودى و فراموشى سپرده شد.

در نهضت تنباكو نيز همين اصل ناديده گرفته شد.

پس از آن همه مبارزات و افشاگرى ها، آرام آرام، گويا گرد سرد سكوت بر سر همه پاشيده شد و دوباره قدرت استحمارى شاه همه چيز را به حالت اوّل برگرداند. و خون هاى مردم تهران و شيراز به هدر رفت. و حماسه خونين آن فقط در تاريخ به يادگار ماند.

انقلاب حضرت آيةاللّه كاشانى نيز به گونه تأسف بارى در برابر اين اصل مسلّم بازدارنده، بى تفاوت ماند و ره آورد شوم آن را بلافاصله نگريست.

آيةاللّه كاشانى در پيدايش نهضت با:

تجربيّات دوران مبارزات رهائى بخش شيعيان عراق عليه انگلستان. و تفكّرات عميق دوران تبعيد. و همراهى علماء تهران. و با كفن پوشيدن و تحصّن روحانيّون در حضرت عبدالعظيم (ع). و هماهنگى دانشگاهيان. و بسته شدن بازار تهران. و شهادت طلبى مردم بپا خواسته ايران. و ريخته شدن خون هاى پاك عزيزان موفق شد، و شاه و ثريّا فرار كرده بودند، و نهضت ملّى شدن صنعت نفت تحقق يافت و رئيس حكومت و وزراء تعيين گرديدند.

امّا از اصل، تأسيس قدرت دفاعى متناسب با انقلاب، و ارزش هاى آن غفلت كرد، و به جاى پاكسازى و بازپرورى ارتش ايران، به آن اعتماد نمود، و به همان شكل و شمايل دوران شاهنشاهى رهايش كرد و نيروهاى طرفدار انقلاب را آموزش نداد و نيروى بالقوّه توده هاى مردمى را به فعليّت نرساند، نتيجه آن شد كه:

سپهبد زاهدى با چند تانك زنگ زده. و مشتى اراذل و اوباش شعبان بى مخ.

يك انقلاب و يك حكومت را تنها ظرف چند ساعت از پى درآورند و رسماً سقوط حكومت مصدق را اعلان نمايند. و حركت چشم گير بازدارنده اى مشاهده نگردد!! و همه به انزوا و سكوت كشانده شوند!!

همه تحليل گران تاريخ نهضت ها، ژرف نگرى و واقع بينى حضرت امام خمينى (رحمةالله عليه) را با شگفتى مشاهده كردند كه در لحظه هاى پيدايش انقلاب، حتى قبل از فرار شاه در فكر ايجاد هسته هاى مقاومت، و پاسداران جان بر كف مؤمن به انقلاب بودند، و پس از پيروزى، ارگانهاى مختلف نظامى و دفاعى را پديد آوردند و با قاطعيّت و عدالت به پاكسازى و بازسازى ارتش ايران پرداختند و سپس با فرمان بسيج عمومى و تشكيل ارتش 20 ميليونى، دندان طمع جهان خواران غرب و شرق را به سنگ سخت كوبيدند، و تداوم انقلاب را با به صحنه كشاندن بسيجيان عاشق و عابد تضمين فرمودند، و هرگونه تهاجم و تحرك مخالفان انقلاب را در داخل و خارج دفع نمودند (راهش پر رهرو و جان پاكش همواره در حضور حضرت يار باد).

سياست نفوذ در نيروهاى دفاعى كشورها

مى پرسند، رسول گرامى اسلام كه از اين اصل مسلّم غفلت نفرمود، و قدرت دفاعى نمونه را در آغازين لحظه هاى پيروزى اسلام تحقّق بخشيد، چرا پس از پيامبر (ص) آن همه حوادث تلخ پديد آمد؟ و مصيبت هاى فراوانى بر اهل بيت (ع) باريدن گرفت؟ و از قدرت دفاعى مردم خبرى نشد؟ و ارتش يكصد هزار نفرى اُسامة در كنار مدينه فروپاشيد و تحركى از خود نشان نداد؟ و ارزش هاى اسلامى را بدون دفاع گذاشتند و شمشيرها را غلاف كردند؟ [پيامبر اكرم (ص) براى سركوبى دشمنان و روميان منتظر فرصت، سپاه عظيمى را به فرماندهى اسامة بن زيد، فراهم آورد و همه را به همكارى و بسيج نيروها و شركت در لشگر اسامة دعوت مى فرمود كه با تحريكات و سرپيچى تشنگان قدرت و عوامل نفوذى، ارتش فراهم آمد به جاى پيش روى و تهاجم به دشمن، فروپاشيد سيره ابن هشام ج 2/ 642. و. النص والاجتهاد ص 12. طبقات ابن سعد ج 2/ 120 و 190.] پاسخ صحيح اين پرسش و ديگر سؤالات مربوط به ارزيابى «سياست نفوذ در نيروهاى دفاعى، نظامى» بستگى كامل دارد زيرا استعمارگران و طراحان سياسى تشنه قدرت نيز از عامل قدرت دفاعى، غفلت و فراموشى ندارند و همواره در نابودى و براندازى آن مى كوشند.

اگر انقلابى، نهضتى، حركت موفّقى، از اصل دفاع، غافل ماند با يك حركت ميلتاريستى حساب شده به مقابله و تهاجم روى مى آورند امّا اگر انقلابيّون و رهبران نهضت ها، ارتش و سپاه و قدرت دفاعى سازمان يافته اى را تدارك ديدند و عامل دفاعى را تحقق بخشيدند و به بازپرورى ارتش و نظاميان پرداختند، به فكر نفوذ و ضربه و كودتاى نظامى و ايجاد تفرقه و جدائى در ميان نيروهاى نظامى مى افتند و باده ها طرح و برنامه، و روش هاى استحمارى، و نقشه هاى شيطانى، به فروپاشيدن و عقب راندن و نابودى قواى نظامى همّت مى گمارند.

در حوادث تلخ پس از رسول خدا (ص) با شيوه دوّم با قدرت دفاعى مجاهدان اسلام برخورد نمودند و با سفارشات اكيد پيامبر (ص) ابابكر و عمر در لشگر اسامه نماندند و مرتّب مدينه را تحت نظر داشتند و از اوامر رسول خدا سرپيچى نمودند [پس از آن همه اوامر مكرّر رسول خدا (ص) كه فرمود.

«لشگر اسامة بن زيد را ترك نكنيد» برخى تخلّف فرمان نموده و ارتش اسامة را ترك گفتند و ابابكر و عمر و عثمان به بهانه هاى مختلف از شركت امتناع ورزيدند و در فكر حكومت بودند در صورتى كه رسول گرامى اسلام به متخلفين لعنت كرده بود.

1. ارشاد ج 1 باب دوم: شيخ مفيد متوفاى 413 هجرى 2. اثبات الوصية ص 225: مسعودى متوفاى 346 هجرى 3. الطبقات ج 4/ 136: ابن سعد متوفاى 230 هجرى 4. التهذيب ج 2/ 391 ج 3/ 215: ابن عساكر شافعى متوفاى 571 هجرى 5. كنزالعمال ج 5/ 312: متقى هندى 6. تاريخ يعقوبى ج 2/ 93: احمد بن ابى يعقوب متوفاى 292 هجرى 7. شرح ابى الحديد ج 2/ 21: ابن ابى الحديد متوفاى 656 هجرى 8. حياة محمّد (ص) ص 467 محمد حسنين هيكل 9. دلائل الصدق ج 3 ص 5:

10. ملل و نحل (ابتداى كتاب چهارم): شهرستانى 11. تاريخ طبرى ج 2 ص 429 و 462: طبرى متوفاى 310 هجرى 12. انساب الاشراف ج 2 ص 384: بلاذرى متوفاى 279 هجرى 13. مروج الذهب ج 2 ص 301: مسعودى متوفاى 346 هجرى 14. نهج السعادة ج 5 ص 285: علّامه محمودى 15. طبقات الكبرى ج 4 ص 66: ابن سعد متوفاى 230 هجرى 16. بحارالأنوار ج 38 ص 173: مرحوم مجلسى متوفاى 1110 هجرى 17. كامل ج 2 ص 335: ابن اثير متوفاى 606 هجرى نامه ابوبكر به اُسامه و پاسخ آن اسامة بن زيد از جانب رسول خدا (ص) فرمانده لشكر شده بود تا به سرزمين شام حركت كنند و جلو تجاوز دشمن را بگيرند، و پيامبر (ص) فرموده بود هر كس از فرمان اسامة تخلف كند مجرم است نامه ابوبكر به اسامة، چنين است:

از ابوبكر خليفه رسول خدا (ص) به اسامة بن زيد امّا بعد:

مسلمانان به من پناه آوردند، و مرا براى سرپرستى امر خلافت، انتخاب كردند و مرا رئيس خود بعد از رسول خدا (ص) نمودند (نامه طولانى است تا آنجا كه مى گويد) و قتى نامه من به تو رسيد و آن را خواندى، تو نيز مانند مسلمانان بيا و با من بيعت كن و به عمر بن خطاب اجازه بده كه از تحت فرماندهى تو تخلّف كند (و نزد من باشد) زيرا من از او بى نياز نيستم، بلكه به او نياز دارم و سپس به سوى همان جبهه كه رسول خدا (ص) تو را به جانب آن حركت داده است برو. و قتى كه نامه به اسامه رسيد و آن را خواند، پاسخ آن را چنين نوشت:

«از اسامة بن زيد، بنده آزاد شده رسول خدا (ص) به ابوبكر بن ابى قحافه ، امّا بعد:

نامه ات به من رسيد، ولى آغاز آن با آخر آن متناقض بود، در آغاز نامه نوشته اى كه من خليفه رسول خدا (ص) هستم سپس چنين ادعا كرده اى كه مسلمانان در اطراف تو اجتماع كرده و تو را امير خود نموده اند، اگر چنين باشد، لازم بود كه آنها در مسجد با تو بيعت كنند، نه در سقيفه بنى ساعده!؟ و انگهى از من تقاضا كرده اى كه به عمر به خطاب اجازه تخلّف از سپاه را بدهم به خاطر اينكه به او نياز دارى، ولى بدان كه او پيش خود، بى آنكه من به او اجازه بدهم تخلّف كرد، و براى من روا نيست كه به هيچ كس اجازه تخلّف بدهم زيرا رسول خدا (ص) فرمان بسيج و حركت تحت فرماندهى مرا داده است، و در اين جهت فرقى بين تو و عمر نيست كه هر دو تخلّف كرده ايد، و تخلّف از فرمان رسول خدا (ص) بعد از رحلتش با تخلّف در حال حياتش فرقى ندارد، و هر دو يكسانند، و تو مى دانى كه رسول خدا (ص) به تو و عمر فرمان داد كه تحت فرماندهى من به سوى جبهه حركت كنيم، و رأى و فرمان رسول خدا (ص) درباره شما از رأى خود شما در مورد خودتان، بهتر و مقدمتر است، موضع گيرى شما بر پيامبر (ص) مخفى نبود، آن حضرت مرا سرپرست شما كرد، ولى شما را سرپرست من نكرد، و مخالفت با پيامبر (ص) نفاق و دوروئى است...».] و با طرح ها و شيوه هاى شيطانى، ارتش حدود 100 هزار نفرى اسلام را كه در كنار مدينه براى جنگ با روميان اردو زده بودند پراكندند و تخم نفاق كاشتند و قدرت دفاعى آن را نابود ساختند مانند:

1- زنده كردن روح ناسيوناليستى در ميان مجاهدان (در نتيجه هر كس به طرف قبيله خود رفت).

2- زنده كردن ارزش هاى جاهليّت (گفتند چرا اسامة بن زيد كه جوان است بايد فرمانده باشد؟) 4- تحريك كردن مجاهدان براى امتيازخواهى (مى گفتند سربازان كدام قبيله بيشترند و كدام قبيله كمتر؟).

4- ايجاد تفرقه و جدائى در ميان ارتش اسلامى.

5- ايجاد شك و ترديد (كه براى كى و چرا بايد بجنگيد؟) 6- تقويت روح بدبينى و نااميدى.

7- ايجاد رعب و وحشت در ميان گروه هاى كوچكتر. و همه ديدند كه، شمشيرها غلاف شد. و هر سربازى به خانه خود خزيد. و گروه هاى بزرگتر به قبيله خود ملحق گرديدند و به سكوت و انزوا غنودند. و آنگاه سربازان باند حاكم و كودتاگران سقيفه، در يك تهاجم محكوم، حكومت را به دست گرفته و به مرزهاى بى دفاع قرآن و عترت يورش آوردند و هر چه خواستند كردند و امام بحق را منزوى و حرمت و عظمت يگانه دخت پيامبر را شكستند.

تحليل علل فروپاشى نيروهاى دفاعى در سخنان فاطمه

اگر در سخنرانى حضرت فاطمه (عليهاالسلام) دقت و مطالعه بيشترى بكنيم، سياست نفوذ و ضربه در قدرت دفاعى اسلام، و علل پراكنده شدن نيروهاى دفاعى را به وضوح مشاهده مى كنيم.

در سخنرانى مسجد مدينه فرمودند:

اَيهاً بَنى قَيْلَةَ! «اى پسران قيله» (قيله مادر بزرگ اوس و خزرج بود).

أاُوهْضَمُ تُراثَ اَبيه (ابى)؟ «آيا من نسبت به ميرا پدر هضم شوم؟». و َ اَنْتُم بِمَرْأى مِنّى وَ مَسْمَع «در حالى كه مرا مى بينيد و سخن مرا مى شنويد». و َ مَنْتَدىً وَ مَجْمَع «و داراى انجمن و اجتماعيد».

تَلْبَسُكُمُ الدّعْوَةُ «صداى دعوت مرا همگان مى شنويد». و َ تَشْمَلُكُمْ الْخُبْرَةُ «از هر جهت آگاهى از حال من داريد». و َ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَالْعُدّةِ «و داراى نفرات و ذخيره ايد». و َالْاَداةِ وَالْقُوّةِ «داراى ابزار و قوّه ايد». و َ عِنْدَكُمْ السّلاحُ وَالْجَنّةُ «نزد شما اسلحه و زره و سپر هست».

تُوافيكُمُ الدّعْوَةُ فَلا تُجيبُونَ؟ «صداى دعوت من به شما مى رسد ولى جواب نمى دهيد؟». و َ تَأتيكُمُ الصّرْخَةُ فَلا تُعينُونَ؟ «و ناله فريادخواهى من به گوشتان مى رسد ولى دستگيرى نمى كنيد و يارى نمى نمائيد؟». و َ اَنْتُمْ مُوصُوفُونَ بِالْكِفاح «در حالى كه شما به شجاعت و جنگاورى معروفيد».

مَعْرُوفَونَ بِالْخَيْرِ والصّلاح «و به خير و صلاح معروفيد». و َالنّخْبَةُ الّتِى انْتُخِبَتْ «شما برگزيدگانى بوديد كه انتخاب مى شديد». و َالْخِيَرَةُ الّتِى اخْتبرَتْ «و انتخاب شوندگانى كه برگزيده شديد».

سپس به سوابق درخشان مجاهدان اسلام اشاره مى فرمايد.

فاتَلْتُمُ الْعَرَبَ وَ تَحَمّلْتُمُ الْكَدّ وَالتّعَبَ «با عرب پيكار كرديد و تحمّل رنج و زحمت نموديد». و َ ناطَحْتُمْ الْاُمَمَ «با امت ها به رزم پرداختيد». و َ كافَحْتُمُ الْبُهَمَ «با پهلوانان به نبرد برخاستيد».

لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ «ما قدم برنمى داشتيم تا شما قدم برمى داشتيد».

نَأمُرُكُمْ فَتَأتَمِرُونَ «به شما امر مى كرديم و شما هم اطاعت مى نموديد».

حَتّى اِذا دارَتْ بِنارَحَى الْاِسْلامِ «تا آسياى اسلام به گردش افتاد». و َ دَرّ حَلَبُ الاَيّامِ «پستان روزگار به شير آمد». و َ خَضَعَتْ نُعَرَةُ الشِّرْكِ «و نعره هاى شرك آميز خاموش شد». و َ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الاِفْكِ «و ديگ طمع و تهمت از جوش افتاد». و َ خَمُدَتْ نيرانُ الْكُفْرِ «و آتش كفر خاموش شد». و َ هَدَأتْ دَعْوَةُ الْهَرْج «و دعوت و نداى هرج و مرج آرام گرفت». و َ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّينِ «و نظام دين كاملاً رديف شد».

آنگاه بر سر ساكت هاى منحرف با آن همه سوابق درخشان دفاعى فرياد مى زند كه:

فَأنّى حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَيانِ؟ «پس چرا بعد از اقرارتان ايمان را، حيران شديد؟». و َ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ؟ «و چسان پس از آن مرحله آشكار، همكارى خود را نهفته كرديد؟». و َ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ؟ «و بعد از آن پيشقدمى، عقب نشستيد؟». و َ اَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الايمانِ؟ «و بعد از ايمان شرك آورديد؟».

اَلا تُقاتِلُونُ قَوْماً نَكَثُوا اَيْمانَهُم وَ هَمّوا بِاخْراج الرّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤكُمْ اَوّلَ مَرّةٍ اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ اَحَقّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ.

«در حالى كه قرآن مى فرمايد: آيا نمى جنگيد با گروهى كه عهده شكستند و خواستند رسول خدا را اخراج كنند با آنكه آنان جنگ را آغاز نمودند، آيا از آنان هراس داريد در حالى كه خدا سزاوارتر است كه از او بهراسيد، اگر كه مؤمنيد». و با سخنانى دردآلود به همه آيندگان اعلان مى دارد كه:

همه عهد خدا بشكسته بودند   عليه ما بهم پيوسته بودند
از آنرو پشت درافتادم از پا   كه دست شوهرم را بسته بودند

بى تفاوتى و انزواى مردم

- ضرورت توجه به عامل مردمى - ارزيابى مجدد نمونه ها - خطر بى تفاوتى عامل مردمى از ديدگاه حضرت زهرا (عليهاالسلام) يكى از عوامل مهم شكست يا پيروزى نهضت ها، تداوم با سير ارتجاعى حركت هاى تكاملى «مردم و عامل مردمى است» كه:

انقلاب را گسترش مى دهند.

فراگير مى سازند.

حافظ و پشتيبان ارزش هاى آن مى گردند.

عامل مردمى، نقش بسيار حسّاس و ارزنده اى دارد به گونه اى كه ديگر عوامل ياد شده بدون «عامل مردمى» نمى توانند كارساز باشند يعنى:

الف- عامل رهبرى بدون حمايت مردم نمى تواند يك انقلاب را بثمر رساند.

ب- عامل شخصيّت ها نيز، رابط توده ها و انقلاب و رهبرى مى باشند كه بدون قدرت مردمى، يا سكوت و فرار مردم، نقشى نخواهند داشت.

ج- عامل قدرتمند علماء و روحانيّت، براى به صحنه كشاندن مردم، و توده هاى ميليونى، و پيوند با رهبرى، و ارزش هاى انقلاب، مطرح مى شوند كه بدون قدرت مردمى، كارى از پيش نخواهند برد.

د- قدرت دفاعى و ارتش اسلامى، انقلابى، نيز به قدرت مردمى، و شركت و دخالت آنها نيازمند است و بدون حمايت توده ها دوام نخواهد آورد.

ه- و جاذبه مكتب و ايدئولوژى نيز، براى حركت توده ها مورد بهره بردارى قرار مى گرفت، حالا اگر مردم. مكتب و جاذبه هاى آن را نشناسد يا نپذيرند و يا با دخالت عواملى، آن را ترك گويند همانند دگير عوامل ياد شده بدون اثر خواهد بود.

ممكن است بهترين رهبر سياسى، دينى، الهى را داشته باشيم و شخصيّت هاى مهم و فوق العاده همراه با دانشمندان و علماء آگاهى در صحنه سياسى فعاليّت كنند، امّا باز هم انقلاب اسلامى موفق نباشد. و يا پس از پيروزى با انزوا و كناره گيرى مردم به سير ارتجاعى و شكست انجامد .

مگر امام على (عليه السلام) شب و روز براى تداوم اسلام رسول خدا (ص) تلاش نمى كردند؟ و اصحاب و ياران رسول خدا را عليه خط نفاق و شرك پنهان توجيه نمى نمودند؟ و جاذبه بى نظير مكتب و ايدئولوژى را مطرح نمى كردند؟ پس چرا آن همه تلخى ها و بلاها را به جان خريدند؟ و در صفين پيروزى به دست نياوردند؟ و حكميّت را بر امام تحميل كردند؟ و رهبر معصوم و الهى خود را تنها گذاشتند؟ كه يكجا مى فرمايد. يا اَشْباهَ الرِّجال وَ لا رِجال [خطبه 27/ 13 نهج البلاغه المعجم المفهرس.] و در جاى ديگر مى فرمايد. قاتَلَكُمُ اللّه لَقَدْ مَلَئتُم قَلْبى قِيحَاً؟ [خطبه 27/ 14 نهج البلاغه المعجم المفهرس.] با ارزيابى درست مى نگريم كه بايد مردم را در صحنه سياسى نگهداشت و از قدرت مردمى توده ها براى پيدايش و تداوم و حفظ انقلاب، بهره جُست كه روى گردانى مردم از مبارزه و پاسدارى ارزش ها، يا انزوا و سكوت آنها مى تواند شكننده و مصيبت بار باشد.

گرچه 4 عامل ياد شده (رهبر، مكتب، شخصيّت ها، روحانيت) مى توانند آرام آرام، مردم را بيدار كند و آگاهى هاى لازم را بدهند، و دل و جان جامعه را با نور هدايت درمان كنند امّا از قدرت و اهميّت «عامل مردمى» حتى يك لحظه نيز نبايد غفلت نمايند.

در تحليل حوادث تلخ و مصيبت بار زندگى حضرت زهرا (عليهاالسلام) نيز عامل مردمى بايد به دقّت مورد ارزيابى قرار گيرد اينكه مى پرسند.

چرا اهل بيت و رهبر معصوم را منزوى نمودند؟ چگونه يك امّت انقلابى درجا زدند و كنار رفتند؟ چرا مجاهدان هميشه در پيكار اسلام، ديگر از اسلام ولايت دفاع نكردند؟ بايد ديد چه عواملى، «عامل مردمى» را از كار انداخت؟ و ديگر عوامل حركت و انقلاب را بى اثر گذاشت؟ و چرا مردم دلسرد و روى گردان از تداوم مبارزه گرديدند؟ كه در جواب دختر رسول خدا در آغازين لحظه هاى وفات پيامبر (ص) سكوت كردند؟ و فريادهاى مظلومانه آن يگانه بانوى اسلام را ناديده گرفتند و در دفاع از حقوق اهل بيت (ع) سُستى نمودند؟

ضرورت توجه به عامل مردمى

سياستمدارانى كه به زور و روش هاى شيطانى تكيه دارند. و به قدرت هاى بزرگ وابسته اند. و با حمايت و قدرت آنها در براندازى يا به دست گرفت حكومتى، قدرتى تلاش مى كنند. و يا در نظاميان كشورى نفوذ كرده با حركت ميليتاريستى و زور سر نيزه مى خواهند بر مردم حكومت كنند.

كارى به توده ها و عامل مردمى ندارند و اصولاً از آرمان و اهداف تكاملى انسان دوستانه اى برخوردار نمى باشند.

مى خواهند حاكم باشند و توده ها را با زور و پول و تزوير، تسليم اهداف شيطانى خود سازند.

نه به مردم و سرنوشت جامعه مى انديشند. و نه كارى با مردم دارند. و همواره با قدرت مردمى در ستيزند و آينده اى جز شكست و رسوائى نخواهند داشت.

امّا در نهضت هاى الهى، و قيام هاى رهائى بخش پيامبران خدا، مردم مورد توجه قرار دارند، و سرنوشت و سعادت مردم اساس بعثت سفراء الهى است.

از اين رو راه انبياء و مصلحان متعهّد جوامع بشرى از راه سياستمداران خود فروخته و فرصت طلب جداست.

انبياء الهى و ديگر قيامگران توحيدى، در مردم زيستند و با مردم حركت كردند و قبل از هرگونه فعاليّتى به بيدارى و آگاهى مردم همّت نمودند و با تلاشهاى فراوان و پيگير، عامل مردمى را بازسازى نموده، به صحنه سياسى نهضت ها كشاندند. و آنگاه در تداوم حركت توده ها با برخوردارى از امدادهاى الهى و قدرت مردمى و ديگر عوامل ضرورى به پيروزى رسيدند و هرگونه تهاجمات دشمنان سوگند خورده را دفع نمودند.

حضرت موسى (ع) با مردم بود و در مردم زيست و با آگاه نمودن عامل مردمى، قيام عليه فرعون را سازمان داد و با دست مردم و امدادهاى الهى، حكومت شيطانى فرعون را سرنگون و حكومت الهى را استقرار بخشيد. و آنگاه كه همين مردم به رفاه زدگى و تن پرورى و شهوت پرستى روى آوردند و از صحنه سياسى كنار رفتند، دوباره سقوط كردند. و ديگر انبياء الهى نيز براى مردم مبعوث شدند و در مردم زندگى كردند و با دست مردم به اصلاح فرد و جامعه برخواستند.

رسول گرامى اسلام حدود 40 سال در ميان مردم جاهلى زيست و وجدان هاى خفته جاهلى را آرام آرام بيدار كرد و گروه هاى مقاومت و دفاع از محرومين را از مردم به جان آمده، تشكيل داد [پيمان حَلْفُ الفُضُول] و در برابر جبّاران و گردنكشان ايستاد و قدرت مردمى را با آگاهى و ايمان به صحنه سياسى آورد و اسلام و انقلاب اسلامى را به پيروزى رساند.

عامل مردمى به رسول خدا گرائيد و به او ايمان آورد. و همراه او در شِعب ابيطالب آن درّه سوزان و مخوف محاصره شد. و شاهد گرسنگى ها و تشنگى ها و مرگ عزيزان گرديد. و در جنگ و دفاع، در عمليّات هاى گوناگون در 94 حمله شركت كرد و دست از يارى رسول خدا تا آخرين لحظه هاى حيات برنداشت كه ره آورد آن پيروزى انقلاب اسلامى و دفع خطرات و تهاجمات دشمن بود.

امّا روزى كه همين مردم در آتش فتنه ها، راه گم كردند. و غبار هوس ها چشمشان را تيره و تار نمود. و دنيازدگى و قدرت طلبى، بلاى اعتراف و تفرقه را به ارمغان آورد.

سكوت كردند و دست از يارى اهل بيت برداشتند كه فاطمه (عليهاالسلام) فرمودند:

لَيْتَ شِعْرى اِلى اَىّ سِنادٍ اِسْتَنَدُوا؟ «اى كاش مى دانستم به چه پناهگاهى تكه زدند؟» و َ عَلى اَىّ عِمادٍ اِعْتَمَدُوا؟ «و كدام ستون را پشتيبان خود برگزيدند؟» و َ بِاَيّةِ عُروَةٍ تَمَسّكُوا... وَ بِئسَ لِلظّالِمِينَ بَدَلاً. «و به كدامين ريسمان چنگ زدند... و چه بد انتخابى براى ظالمين مطرح شد».

در تداوم خط انبياء الهى و اسلام، در ارزيابى پيروزى نهضت ها و قيام هاى الهى تا عصرمان، شاهديم كه همه جا عامل مردمى نقش كارسازى داشته است و هرگاه قدرت لا يزال الهى در شكل قدرت توده هاى اجتماعى، به صحنه انقلاب كشانده شد پيروزى و سعادت به ارمغان آورد.

ارزيابى مُجَدّدِ نمونه ها

در نهضت تنباكو وقتى مردم به روحانيون پيوستند، و در برابر توپ و رگبارهاى ناصرالدين شاهى ايستادند، يك روز (در آن روزگارانى كه از وسائل الكترونيك امروز خبرى نبود) دست خط و فتوى ميرزاى شيرازى را در تهران تا صد هزار نسخه تكثير نمودند.

مردم كيسه ها و بسته ها توتون و تنباكو را در جوى آب، در باتلاق ها مى ريختند، و يا در جلوى مغازه ها به آتش كشيدند، و به انبارهاى تنباكوى شركت هاى انگليسى يورش بردند و سرانجام 200 هزار انگليسى مزدور را از ايران بيرون كردند.

(گرچه متأسّفانه همين عالم پر قدرت، آرام آرام سرد شد و مبارزه را تداوم نبخشيد و دوباره مصيبت ها آغاز گرديد).

در نهضت آيةاللّه كاشانى. روزى كه قدرت مردمى به صحنه آمد، و دانشگاه رنگ خون و شهادت گرفت، و حوزه هاى علميّه بپا خواستند، و روحانيّون مبارز كفن پوشيدند، و گلگون قبا در برابر حكومت شاه ايستادند و همراه با آيةالله كاشانى در حضرت عبدالعظيم (ع) تحصّن كردند، و بازار تهران بسته شد، و مردم با يكپارچگى و وحدت، انقلاب را حمايت كردند.

به پيروزى رسيدند و شاه و ثريا فرار كردند. و حكومت جديد روى كار آمد. و نفت ايران ملّى شد. و آزاديخواهان زمام امور را به دست گرفتند.

اگر عامل مردمى را در صحنه نگه مى داشتند انقلاب به حركت تكاملى خود ادامه مى داد.

در انقلاب اسلامى ايران نيز «عامل مردمى» و قدرت بى نظير آن قابل بررسى است.

اگر تحوّلات سياسى ايران از سال 42 تا 1357 را به دقت مورد ارزيابى قرار دهيم و عدم موفقيّت در سال 42 و پيروزى معجزه آساى آن رد سال 57 را بررسى كنيم نقش حسّاس عامل مردمى جايگاه اصلى خود را نشان خواهد داد.

در سال 1342 مكتب و ايدئولوژى پرجاذبه تشيع، همراه با رهنمودها و فريادهاى افشاگرانه رهبر انقلاب، و همراهى شخصيّت ها و روحانيون طرفدار انقلاب، مطرح بود.

چرا به پيروزى نرسيديم؟ و رهبر انقلاب تبعيد شد؟ و در تبعيدگاه تركيه اجازه پوشيدن لباس مقدّس روحانيّت را نداشت؟ و سپس مظلومانه و غريبانه همراه با آيةالله آقا مصطفى (رحمةالله عليه) در كوچه هاى بغداد به طرف نجف بى كس و تنها، سرگردان بودند، و دينارى از پول و وسائل ضرورى به همراه نداشتند؟. و چرا تبليغات و ارشادات شخصيّت ها و روحانيّون در خط امام نتوانست انقلاب را به پيروزى برساند و هر كدام در تبعيدگاهها و زندان ها، انواع شكنجه ها را تحمّل مى كردند؟.

چه شد كه اما در سال 57 عامل رهبرى و ديگر عوامل دست اندركار انقلاب، آنچنان بالنده و سرفراز طلوع كرده، و يك رژيم چندين هزار ساله را سرنگون و نظام جديدى را استقرار بخشيدند؟ طبيعى است، عدم موفقيّت در آغازين قدم هاى انقلاب، و پيروزى آن در واپسين روزهاى عمر ننگين طاغوت، هر دو به قدرت مؤثر توده ها و عامل ارزشمند مردمى مربوط مى گردد.

در سال 42 همه مردم بيدار نبودند، آگاهى لازم نداشتند، و به صحنه سياسى كشانده نشدند.

گروهى بى خبر. و گروهى با تبليغات مسموم رژيم، اغفال شده و با ناباورى به اسلام و انقلاب اسلامى مى نگريستند. و بلاى بى تفاوتى و سكوت همه را تسليم حكومت طاغوت كرده بود.

چون مردم ايران به انقلاب و ارزش هاى آن رو نكردند، ديديم كه عامل رهبرى و مكتب، و ديگر عوامل انقلاب نتوانستند، پيروزى را تحقّق بخشند امّا در سال 57 مرد و زن، پير و جوان، حوزه و دانشگاه، شهر و روستا و كارگر و كارمند، قديمى و متجدّد به صحنه آمدند، و حركت توده هاى خشمگين مردم مسلمان، با شعارهاى گرم خداگونه رهبر و روحانيّت گره زده شد، و ديگر عوامل انقلاب با حمايت گسترده و مداوم عامل مردمى، پيوند خورد كه آنگاه پيروزى نور بر ظلمت، حق بر باطل تحقق يافت.

خطر بى تفاوتى عامل مردمى

استعمارگران و دشمنان پيروزى و رهائى انسانها نيز به عظمت و ارزش عامل مردمى آشنا شده و فهميدند تا مردم را متفرق و پراكنده نسازند، دلسرد و نااميد نكنند، يا تزلزل در ايمانشان وارد ننمايند، نمى توانند يك انقلاب پيروز را از پاى درآورند.

از اين رو، براى نابودى و مبارزه با نهضت ها، به فكر جدا كردن عامل مردمى از انقلاب شدند. و با انواع شايعه ها.

دروہردازى ها.

صحنه سازى ها.

احزاب سياسى.

مشكلات نظامى، اقتصادى، سعى در ساكت كردن و بى تفاوت نمودن مردم نمودند، و همه تحليل گران تاريخ ديدند كه: تا عامل مردمى از پيامبران فاصله گرفت پيروزى ها رخت بست. و تا مردم در لحظه هاى حساس پس از پيامبر اسلام سكوت كردند و تسليم توطئه ها گشتند، امّت اسلامى سير ارتجاعى گرفت و آن همه از حوادث تلخ بر اهل بيت (ع) وارد آمد. و تا در مبارزات مدرّس شهيد و نهضت تنباكو و قيام آيةاللّه كاشانى، مردم به اختلاف و جدائى دامن زدند و كناره گرفتند، استبداد دوباره حاكم شد و انقلاب و رهبران انقلابى كنار زده شدند و استعمارگران با نفسى تازه حمله هاى كارى مجدّد را از سر گرفتند.

اگر عامل مردمى با امام على (ع) بود و حادثه تعيين امامت را در 70 روز قبل در حماسه غدير به ياد مى آورد و آنگاه با همان روح شهادت طلبى و جهاد، از اسلام رسول خدا (ص) و امامان معصوم (ع) دفاع مى نمود از حوادث ناگوار خبرى نبود [بى تفاوتى و عذرتراشى ها امام على (ع) و فاطمه زهرا (عليهاالسلام) براى اتمام حجّت و تداوم مبارزه منفى بر ضدّ كودتاگران، اصحاب رسول خدا (ص) و ياران مدّعى را فراخواندند، به يارى طلبيدند، دعوت به مبارزه كردند امّا فايده اى نداشت و با عُذرتراشى هاى بيهوده از مسئوليت الهى سر باز زدند مانند:

1. بعضى گفتند، چه بايد كرد ابابكر زودتر از شما آغاز كرد، ما هم با او بيعت كرديم، ديگر نمى شود كارى از پيش برد - اعلام النساء ج 3 ص 1204 - احقاق الحق ج 10 ص 295 - الامامة والسياسة ج 1 ص 12: ابن قتيبة متوفاى 276 هجرى - احتجاج طبرسى ج 1 ص 147: طبرسى متوفاى 588 هجرى - خصال ج 1 ص 173: شيخ مفيد متوفاى 413 هجرى 2. شب ها به خانه هاى مهاجر و انصار رفتند، آنها را فراخواندند، و پاسخ مثبت ندادند - الامامة والسياسة ص 12 و 20: ابن قتيبة متوفاى 276 هجرى - اعيان الشيعة ج 1 ص 310: علامه امينى 3. برخى ديگر گفتند. از ظهور فتنه ها ترسيديم و فوراً براى برقرارى نظم با ابابكر بيعت كرديم - مروج الذهب ج 2 ص 301: مسعودى متوفاى 346 هجرى 4. و گروهى گفتند. اگر على (ع) هم زودتر مى آمد با او بيعت مى كرديم، حضرت زهرا (عليهاالسلام) فرمودند على (ع) در كنار جسد پيامبر، مشغول مراسم تدفين بود، آيا مى توانست پيامبر را ترك كند؟ - الامامة والسياسة ص 12: ابن قتيبة متوفاى 276 هجرى - بيت الاحزان ص 92. شيخ عباس قمّى - كفاية الأثر ص 193:

امام على (ع) فرمودند: أفَكُنْتُ أدَعُ رَسُولَ اللّهَ (ص) فى بَيْتِهِ؟ لَمْ أدْفُنَهُ وَ أخْرُجُ أنازِعُ النّاسَ سُلْطانَهُ؟ (آيا مى توانستم جنازه رسول خدا (ص) را در خانه اش رها كنم و مراسم تدفين را ناديده گرفته به ميان مردم بروم و در حكومت و خلافت به منازعه پردازم؟) - رجوع كنيد به مدارك بالا حضرت زهرا (عليهاالسلام) در برابر عُذر تراشى هاى رسوا فرمود و َ هَلْ تَرَكَ أبى يَوْمَ غَدِيرِ خُمّ لِأحَدٍ عُذْراً؟ (آيا پدرم پيامبر اسلام (ص) پس از حماسه غدير كه على (ع) را به امامت منصوب فرمود براى كسى عذرى باقى گذاشته است؟) - خصال ج 1 ص 173: شيخ مفيد متوفاى 413 هجرى و مردم مدينه پس از آنكه كودتاگران حكومت را گرفتند و آب ها از آسياب فروريخت به عنوان عذرخواهى به يگانه يادگار پيامبر (ص) گفتند:

«ما غافل گير شديم، ابابكر پيشدستى كرد اگر على (ع) بما تذكر مى داد به او روى مى آوريم» حضرت زهرا (عليهاالسلام) در يك افشاگرى ضرورى فرمود اِلَيْكُم عَنّى فَلا عُذْرَ بَعْدَ تَعْذِيركُمْ وَ لا أمْرَ بَعْدَ تَقْصِيركُمْ «به دنبال كارتان برويد، ديگر پس از اينگونه عذرتراشى هاى دروغين عذرى پذيرفته نمى شود و پس از اين كوتاهى و بى تفاوتى امرى وجود نخواهد داشت» - احتجاج طبرسى ج 1 ص 147- 149: متوفاى 588 هجرى] كه فاطمه زهرا (عليهاالسلام) از اين بى تفاوتى نورس و سكوت مرگ آور مى نالد و سركوفت مى زند كه:

فَلَمّا اخْتارَ اللّهُ لِنَبِيّهِ (ص) دارَ اَنبِيائِه «تا آنكه خدا براى پيامبرش خانه انبياء را برگزيد». و َ مَأوى اَصْفيائِه «و آرامگاه اصفياء را».

ظَهَرَتْ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ «خار و خاشاك نفاق در شما ظاهر شد». و َ سَمَلَ جِلْبابُ الدّينِ «جامه دين كهنه شد». و َ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوين «سر دسته گمراهان به سخن درآمد». و َ نَبَغَ خامِلُ الأقَلّينَ «تهيدست گمنامان نابغه شد». و َ هَدَرَ فَنيقُ الْمُبْطِلينَ «نازپروردگان بى عرضه كبكشان به خواندن آمد».

فَخَطَرَ فى عَرَصاتِكُم «در عرصه هاى خانه هايتان به قدم زدن درآمد». و َ أطْلَعَ الشّيْطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ «و شيطان سر خويش را از مخفى گاه خود بيرون آورد».

هاتِفاً بِكُمْ «ندايتان درداد».

فَاَلْفاكُم لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجيبينَ «ديد كه پاسخگوى دعوت او هستيد». و َ لِلْغرّةِ فيهِ مُلاحِظينَ «و براى ملاحظه عزت فريبنده او آماده ايد».

ثُمّ اسْتَنْهَضَكُم فَوَجَدَكُمْ خِفافاً «خواست كه قيام نمائيد و ديد كه شما راحت و سبك اين كار را مى كنيد». و َ اَحْمَشَكُم فَألْفاكُمْ غِضاباً «گرم و داغتان كرد و ديد كه آتشينيد».

فَوَسَمْتُم غَيْرَ اِبِلِكُم «پس داغ و نشان زديد بر غير شترتان». و َ أوْرَدْتُم غَيْرَ شِرْبِكُم «و بر آبى كه سهم شما نبود وارد شديد».

هذا وَالْعَهْدُ قَريبٌ «در حالى كه از عهد و قرار چيزى نگذشته بود». و َالْكَلْمُ رَحيبٌ «و موضع شكاف زخم هنوز خيلى وسيع بود». و َالْجُرْحُ لَمّا يَنْدَمِلْ «دهن زخم هنوز به هم نيامده بود». و َالرّسُولُ لَمّا يُقْبَرْ «و پيغمبر هنوز به قبر سپرده نشده بود».

اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ «براى عمل خود بهانه آورديد كه از فتنه مى ترسيديم».

ألا: فِى الفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنّ جَهَنّمَ لَمُحطيَةٌ بِالْكافِرينَ «ولى به راستى كه در فتنه افتاديد و راستى كه جهنّم محيط بر كافران است».

فَهَيْهاتَ مِنْكُم! «خيلى دور بود اين پيش افتادگى از شما». و َ كَيْفَ بِكُمْ؟ «و چطور اينكار را كرديد؟». و َ أنّى تُؤفَكُونَ «به كجا روى مى آوريد».

در لحظه هاى آغازين وفات پيامبر (ص)، كودتاگران سقيفه، با پخش شايعات و شعارهاى انحرافى، گروهى از مردم را به شك و ترديد كشاندند [تحريك مردم ابابكر براى تحريك كردن مردم گفت.

«فدك پس از رسول خدا (ص) مال عموم مردم است» تا فاطمه (عليهاالسلام) را در برابر مردم قرار داده كه نه تنها كسى بر مظلوميّت فاطمه (عليهاالسلام) اعتراض نكند بلكه عليه او بشورند و براى منافع مادّى، تصميم ابابكر را بپذيرند - فتوح البلدان ص 44: بلاذرى متوفاى 279 هجرى.] بعضى را با وعده هاى دروغين بسيج كرده عليه اهل بيت (ع) شوراندند. و برخى را به طغيان و تهاجم واداشتند. و دسته اى را با برق شمشيرها مرعوب و منزوى نمودند. و جمعى را اغفال و به انحراف كشاندند تا در ولايت اهل بيت (ع) ترديد نمايند. و سران تعدادى از قبائل را به بهانه تقسيم پُست هاى حكومتى تطميع

نمودند. و مقاومت كنندگان را ترور كردند، به خاك و خون كشيدند. و به خانه على (ع) يورش آوردند [ابابكر فرمان هجوم به خانه حضرت زهرا (عليهاالسلام) را صادر كرد (به عمر گفت با جماعتى به خانه فاطمه (عليهاالسلام) برويد تا همگان براى بيعت بيايند، اگر على (ع) سرباز زد با او بجنگ)
1. عقدالفريد ج 2 ص 250: ابن عبدربّه متوفاى 328 هجرى

2. تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156:

3. اعلام النساء ج 3 ص 207 - اسناد و مدارك هجوم به خانه حضرت زهرا (عليهاالسلام) و آتش زدن آن به شرح زير مى باشد 1. عقدالفريد ج 2 ص 176 و ج 4 ص 268: ابن عبدربه
2. الغدير ج 7 ص 77: علامه امينى 3. تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156
4. اعلام النساء ج 3 ص 7 و 12: عمر رضا كحّالة 5. مروج الذهب ج 1 ص 415: مسعودى متوفاى 346 هجرى
6. الامامة والسياسة ج 1 ص 18: دينورى متوفاى 282 هجرى 7. كتاب سُلَيْم بن قيس ص 89 و 249: متوفاى 90 هجرى
8. تاريخ طبرى ج 2 ص 619. و. ج 3 ص 202: طبرى متوفاى 310 هجرى
9. شرح نهج البلاغه ج 2 ص 130: ابن ابى الحديد و ج 6 ص 48 10. تلخيص الشافعى ص 415: خواجه طوسى متوفاى 460 هجرى
11. كتاب شافى ص 240: سيد مرتضى متوفاى 436 هجرى 12. كتاب طرائف ص 64:

13. اثبات الوصيّة ص 100/ 262: مسعودى متوفاى 346 هجرى
14. بحارالانوار ج 43 ص 197. مرحوم مجلسى متوفاى 1110 هجرى
15. تاريخ طبرى ج 3 ص 198: طبرى متوفاى 310 هجرى 16. تاريخ طبرى ج 2 ص 443:

17. بحارالانوار ج 28 ص 204 و 338: مرحوم مجلسى 18. شرح نهج البلاغه ج 1 ص 134: ابن ابى الحديد متوفاى 656 هجرى
19. ارشاد القلوب: ديلمى متوفاى 771 هجرى 20. عقدالفريد ج 5 ص 12: ابن عبدربّه متوفاى 328 هجرى
21. بلاغات النّساء ج 4 ص 14: ابن ابى طاهر مروزى متوفاى 280 هجرى
22. انساب الأشراف ج 1 ص 586 و ج 3 ص 282: بلاذرى متوفاى 279 هجرى
23. بيت الاحزان ص 97: شيخ عباس قمّى 24. رياحين الشريعة ج 1 ص 281:

25. روضة المناظر: محمّد بن شحنة
26. وافى بالوفيات: صلاح الدين صفدى
27. تاريخ دمشق: ابن عساكر متوفاى 571 هجرى
28. جمع الجوامع: سيوطى متوفاى 911 هجرى
29. كتاب غُرر: ابن جَبير
30. ازالة الخفا: دهلوى
31. الاستيعاب: ابن عبدالبر متوفاى 338 هجرى
32. الأموال: ابوعبيدة متوفاى 2225 هجرى
33. مرآة الزمان: سبط بن الجوزى متوفاى 654 هجرى
34. حبيب السير: غياث الدّين شافعى
35. تجارب الأمم: ابن مسكويه متوفاى 421 هجرى
36. خصال ص 171: شيخ صدوق متوفاى 380 هجرى
37. تاريخ كامل ابن اثير ج 2 ص 237: ابن اثير متوفاى 606 هجرى
38. ميزان الاعتدال ج 2 ص 215: ذهبى متوفاى 748 هجرى
39. كنزالعمال ج 5 ص 381: متقى هندى
40. الملل والنحل ج 1 ص 57: شهرستانى
41. دلائل الامامة ص 45: طبرى متوفاى 400 هجرى
42. كتاب عبدالله بن سبا ج 1 ص 108
43. تاريخ ابن شحنة ص 164.] و با رعب و اضطراب و ترس، مردم را به سكوت و انزوا كشاندند.

در نتيجه شمشيرهاى برهه غلاف شد، و بازوهاى تنومند شجاعان سست گرديد و فريادهاى حق طلبانه خاموش شد. و كار بدانجا كشيد كه، آتش زدن درب خانه على (ع) را و اهانت به اهل بيت عصمت و طهارت را و كتك خوردن تنها مدافع ولايت حضرت فاطمه (عليهاالسلام) را از پشت بام ها، از روزنه درب منازل، فقط نظاره گر بودند، و از روى عجز و زبونى اشك مى ريختند.

ديگر فريادى برنخواست.

دستى به طرف شمشيرها نرفت.

بُغضى نتركيد. و صداى «لبيك يا على (ع)» و «لبيك يا فاطمه (عليهاالسلام)» در هيچ كجاى مدينه بلند نشد. و آه جانسوزى بجز آه سوزان فاطمه (عليهاالسلام) كس نشنيد.

پس اسب خلافت در زير پاى كودتاگران رام شد و لباس خلافت، وارونه و مضحك بر اندام غاصبان حكومت پوشانده شد.

اينجاست كه حضرت زهرا خطاب به كودتاگران مغرور مى فرمايد:

فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظّهْرِ «پس خلافت را بگيريد ولى بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است».

نَقِبَةَ الْخُفِّ «و پاى آن تناول كرده و سوراخ است».

باقِيَةَ الْعارِ «عار آن باقى است».

مُوْسُومَةً بِغَضَبِ اللّهِ «و نشان از غضب خدا دارد». و َ شَنارِ الاَبَدِ «و ننگ ابدى».

مَوْصُولَةً بِنارِ اللّهِ الْمُوقَدَةِ الّتى تَطّلِعُ عَلَى الاَفْئِدَةِ «و هر كه آن را بگيرد فردا به آتش فروزان خدا كه بر قلب ها احاطه مى يابد، خواهد رسيد».

فَبِعَيْنِ اللّهِ ما تَفْعَلُونَ «آنچه مى كنيد در برابر چشم خداست». و َ سَيَعْلَمُ الّذينَ ظَلَمُوا اَىّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ «به همين زودى آنانكه ستم كردند خواهند دانست كه به كدام بازگشتگاهى باز خواهند گشت». و َ اَنَا اِبْنَةُ نَذيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذابٍ شَديدٍ «و من دختر آنكس هستم كه شما را از در پيش بودن عذاب دردناك خبر داد».

فَاعْمَلُوا اِنّا عامِلُونَ، وَانْتَظِرُوا اِنّا مُنْتَظِرُونَ «پس شما هر چه خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را مى كنيم شما منتظر بمانيد كه ما هم منتظر خواهيم ماند» [تا ريخ طبرى ج 1 ص 233. و كفاية الخصام ص 508.]