2-
اثبات ارث با آيات قرآن
حضرت زهرا عليها السلام وقتى غصب فدك را محكوم كرد، از ابوبكر پرسيد: چرا
ارث مرا از رسول خدا غصب كرديد؟
ابوبكر پاسخ داد: پيامبر ارث نمى گذارد.
حضرت فاطمه عليها السلام با آيات قرآن ادعاى او را مردود شمرد و فرمود:
حديث 149 :
قالت اكفرت بالله ؟ و كذبت بكتابه ؟ قال الله :
يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين
(271)
(ابوبكر! آيا به خدا كافر شده اى و كتاب خدا را تكذيب كرده اى ؟ خداوند در قرآن
كريم فرموده است : وصيت مى كند خداوند شما را درباره فرزندانتان كه پسر دو برابر
دختر ارث مى برد.(272))
3- اثبات ارث با مناظره و استدلال
عقلى و شرعى
حضرت زهرا عليها السلام پس از غصب فدك در يك مناظره كوبنده از ابوبكر سئوال
كرد:
حديث 150 :
قالت : يا ابابكر من يرثك اذا مت ؟
(اى ابوبكر چه كسى از تو ارث مى برد، هنگامى كه مردى ؟)
ابوبكر پاسخ داد: (زن و فرزندانم )
حضرت زهرا ادامه داد:
فما لى لا اءرث رسول الله صلى الله عليه و آله ؟
(پس چه شده است كه من (دختر رسول خدا) از پدرم ارث نمى برم ؟)
ابوبكر پاسخى نداشت . فقط ادعاى خود را مطرح كرد كه ((پيامبر
ارث نمى گذارد))
حضرت زهرا عليها السلام در حالى كه خشمى مقدس همه وجود او را گرفته بود، فرمود:
حديث 151 :
قالت : والله لاءدعون الله عليك و الله لا اكلمك بكلمه ما
حييت
(273)
(سوگند به خدا تو را نفرين مى كنم ، سوگند به خدا تا زنده ام كلمه اى با تو صحبت
نخواهم كرد(274))
4- مناظره كوبنده و اولين شهادت باطل
امام صادق (عليه السلام ) نقل فرمود: پس از غصب فدك با ادعاى ساختگى ابوبكر
كه ((پيامبر ارث نمى گذارد))، حضرت
زهرا عليها السلام خطاب به ابوبكر فرمود:
حديث 152 :
قالت : يا ابابكر ادعيت انك خليفه ابى و جلست مجلسه و انك
بعثت الى وكيلى فاخرجته من فدك و قد تعلم ان رسول الله صلى الله عليه و آله تصدق
بها على و ان بذلك شهودا
قال ابوبكر: ان النبى لا يورث
قالت : زعمت ان النبى صلى الله عليه و آله لا يورث
((و ورث سليمان داود(275)))
و ورث يحيى زكريا
و كيف لا ارث انا ابى ؟
قال ابوبكر ان عائشه و عمر شهدا انهما سمعا رسول الله صلى الله عليه و آله يقول ان
النبى لا يورث .
(اى ابوبكر! ادعاى خلافت و جانشينى پدرم را دارى و بر جاى او نشسته اى و آنگاه
افرادى را به سوى وكيل من در فدك فرستادى و او را بيرون كردى ! در حالى كه خوب مى
دانى رسول خدا صلى الله عليه و آله فدك را به من بخشيده است و من بر اين بخشش
گواهانى دارم .)
ابوبكر گفت : پيامبر ارث نمى گذارد.
حضرت زهرا عليها السلام براى اثبات ارث پيامبران از آيات قرآن استفاده كرد و فرمود:
(و گمان دارى كه پيامبر ارث نمى گذارد. در صورتى كه در قرآن آمده است :
((حضرت سليمان از داوود پيامبر ارث برد))
و حضرت يحيى از زكريا ارث برده است ، چگونه من از پدرم ارث نمى برم ؟)
ابوبكر كه جوابى نداشت ، گفت :
(عائشه و عمر شهادت مى دهند كه رسول خدا فرمود:
پيامبر ارث نمى گذارد
((ناگهان از حديث جعلى به شهادت آن دو تن تنزل كرد))
حضرت زهرا عليها السلام جواب داد:(276)
حديث 153 :
قالت : فقالت : هذا اول شهاده زور شهدا بها فى الاسلام ، فان
فدكا انما هى تصدق بها على رسول الله صلى الله عليه و آله ولى بذلك بينه
(اين اولين شهادت باطل است كه آن دو تن در اسلام گواهى دادند. زيرا فدك به من
بخشيده شده و رسول خدا آن را به من عطا فرمود و بر اين بخشش دليل و مدرك دارم .(277))
5- اثبات ارث با شهادت شاهدان
پس از آنكه ابوبكر در برابر استدلالهاى روشن قرآنى حضرت زهرا عليها السلام
جوابى براى غصب فدك نداشت ، و براى اثبات حديث جعلى به شهادت عائشه و عمر متوسل شد،
لازم بود در برابر شهادت دروغين آنها از شهادت شاهدان صادق استفاده شود.
از اين رو، ام ايمن و اسماء بنت عميس به نفع حضرت زهرا عليها السلام در اعطاى فدك
از طرف رسول خدا به دخترش گواهى دادند
اما عمر و ابوبكر تسليم نمى شدند.
حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:
حديث 154 :
فقالت : الم تسمعا من ابى رسول الله صلى الله عليه و آله
يقول :
اسماء بنت عميس و ام ايمن من اهل الجنه ؟
قالا بلى .
فقالت : امراءتان من الجنة تشهدان بباطل ؟
ثم قالت قد اخبرنى ابى بانى اول من يلحق به فوالله لاءشكونهما(278)
(آيا مگر از پدرم رسول الله صلى الله عليه و آله نشنيده ايد كه فرمود: اسماء و ام
ايمن از اهل بهشتند؟(279))
ابوبكر و عمر گفتند: آرى شنيديم .
حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:
(پس چرا با شهادتشان فدك را تحويل من نمى دهيد؟) آيا دو زن بهشتى به باطل شهادت
داده اند؟)
و چون پاسخ مثبتى از آن دو نفر نشنيد در حالى كه درد آلود، رسول خدا را مى خواند،
فرمود:
(پيامبر خدا مرا خبر داده است ، من اول كسى هستم كه به آن حضرت ملحق مى گردم . پس
سوگند به خدا كه از ابوبكر و عمر در حضور پيامبر شكايت مى كنم .)
و در روايت ديگرى آمده است كه پس از شهادت باطل عائشه و عمر در اثبات حديث ادعايى
ابوبكر، حضرت زهرا عليها السلام از اميرالمومنين (عليه السلام ) و ام ايمن كه
شاهدان صادق اعطاى فدك از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله به دخترش بودند،
درخواست گواهى نمود
امام على (عليه السلام ) و ام ايمن شهادت دادند كه ((فدك را
رسول خدا صلى الله عليه و آله به فاطمه بخشيده است ))
آن گاه حضرت زهرا عليها السلام به ابوبكر فرمود: ديگر چه مى گوئيد؟
حديث 155 :
فقالت : على (عليه السلام ) و ام ايمن يشهدان بذلك
(280)
(على (عليه السلام ) و ام ايمن شهادت مى دهند كه فدك را رسول خدا صلى الله عليه و
آله بمن بخشيده است
(281))
اگر شهادت ملاك است ، پس فدك را به من برگردانيد.
اما متاسفانه پاسخ شنيد كه :
اى دختر رسول خدا! فدك را فقط با شهادت دو مرد يا يك مرد و دو زن مى توانيم به شما
برگردانيم .(282)
و يادشان رفته بود كه اسماء بنت عميس و ام ايمن قبلا شهادت داده بودند و ابابكر قول
داده بود ((اگر ام ايمن شهادت دهد، فدك را برمى گردانم
(283)))
اما پس از گواهى او بهانه ديگرى مطرح كرد كه
(دو زن با يك مرد بايد شهادت دهند)
سوم : غصب فدك
سران سقيفه ابتدا غصب فدك را با ادعاى حديث جعلى و شهادت شهود مى خواستند
اسلامى جلوه دهند، اما استدلالهاى قرآنى حضرت زهرا عليها السلام ، و افشاگريهاى
كوثر قرآن ، همه آن ترفندها را نقش بر آب نمود و ناچار شدند با سرنيزه و سيلى زدن و
فشار و قدرت ، فدك را در دست خود نگهدارند.
وقتى ابوبكر از حديث دروغين دست كشيد و به شهادت گواهان تكيه نمود، حضرت زهرا عليها
السلام پس از گواهى اميرالمومنين (عليه السلام ) و ام ايمن به ابوبكر فرمود:
حديث 156 :
قالت : ان ابى اعطانى فدكا و على (عليه السلام ) و ام ايمن
يشهدان
(بدرستى كه پدرم فدك را به من بخشيد و على (عليه السلام ) و ام ايمن هم شهادت مى
دهند)
ابوبكر به ظاهر تسليم شد، دستور داد كاغذى آوردند كه در آن نوشت :
((فدك جزو اموال فاطمه عليها السلام است ، به او بازگردانيد))
حضرت زهرا عليها السلام نامه خليفه را گرفت به طرف منزل مى آمد كه عمر در بين راه ،
توطئه غصب فدك را افشا كرد، و با حركت خشن خود نشان داد كه جعل حديث و شهادت شاهدان
، و طرح مباحث حقوقى در غصب فدك ، همه بهانه اى بيش نبود.
عمر با خشونت پرسيد: از كجا مى آيى فاطمه عليها السلام ؟
حضرت زهرا عليها السلام پاسخ داد:
حديث 157 :
قالت : جئت من عند ابى بكر اخبرته ان رسول الله صلى الله
عليه و آله اعطانى فدكا و ان عليا و ام ايمن يشهدان لى فاءعطانيها و كتب لى بها(284)
(از نزد ابوبكر مى آيم ، به او خبر دادم كه رسول خدا فدك را به من اعطا فرمود و على
(عليه السلام ) و ام ايمن بر حقانيت من گواهى مى دهند. بنابراين ابوبكر تسليم شد و
نامه اى (جهت بازگرداندن فدك ) براى من نوشت )
عمر قدم پيش گذاشت و گفت : نامه ابابكر را بده
حضرت زهرا عليها السلام امتناع ورزيد
اما عمر با شدت نامه ابوبكر را گرفت و بر آن آب دهان انداخت و سيلى به صورت زهرا
عليها السلام نواخت و نامه را پاره كرد و سوزاند.(285
)
چهارم : كشاندن ماجراى فدك به
اجتماعات مسلمين
آن گاه كه ادعاها دروغين از آب درآمد
و ماسكهاى بظاهر اسلامى فرو افتاد
و جواب استدلالهاى قرآنى و شهادت شاهدان صادق را ناديده گرفتند و نامه و حكم حكومتى
خود را به هيچ انگاشتند و بر آن آب دهان انداختند و آن را سوزاندند و در تداوم حركت
نظامى ، برهان و استدلال دختر پيامبر صلى الله عليه و آله را با سيلى و شلاق پاسخ
دادند، چاره اى جز افشاگرى و كشاندن ماجراى فدك به اجتماعات مسلمين وجود نداشت
بايد با مردم حرف مى زد و مردم را بيدار مى نمود.
1- مناظره در اجتماع مسلمين
حضرت فاطمه عليها السلام همراه با حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و
فرزندانش حسن و حسين عليهماالسلام به سوى خانه هاى مهاجرين و انصار رفت و آنها را
به يارى طلبيد و روزى ديگر در جمع مسلمين ابوبكر و عمر را مخاطب قرار داد تو فرمود:
حديث 158 :
قالت : اليست فدك فى يدى ؟ و فيها و كيلى و قد اكلت غلتها و
رسول الله صلى الله عليه و آله حى ؟
قالا بلى
قالت : فلم تساءلانى فى البينة على ما فى يدى ؟!
قالا: لانها فى ء المسلمين
قالت : لهما و الناس حولهما يسمعون :
افتريد ان تردا ما صنع رسول الله صلى الله عليه و آله و تحكما فينا خاصه بما لم
تحكما فى سائر المسلمين ؟ ايها الناس اسمعوا ما ركباها. اءراءيتما ان ادعيت ما فى
ايدى المسلمين من اموالهم تسالوننى البينه ام تسالونهم ؟
قالا: لا بل نسالك
قالت : فان ادعى جميع المسلمين ما فى يدى تسالونهم البينه ام تسالوننى ؟
فغضب عمر و قال : ان هذا فى ء للمسلمين .
قالت : حسبى انشدكم بالله ايها الناس اما سمعتم رسول الله صلى الله عليه و آله يقول
: ان ابنتى سيده نساء اهل الجنه ؟(286)
قالوا: اللهم نعم .
قالت : افسيده نساء اهل الجنه تدعى الباطل و تاخذ ما ليس لها؟ ارايتم لو ان اربعه
شهدوا على بفاحشه او رجلين بسرقه اكنتم مصدقين على ؟
قال عمر: نعم و نوقع عليك الحد
فقالت : كذبت و لومت الا ان تقر انك لست على دين محمد صلى الله عليه و آله ان الذى
يجيز على سيده نساء اهل الجنه شهاده او يقيم عليها حدا لملعون كافر بما انزل الله
على محمد صلى الله عليه و آله ان اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا لا تجوز
عليهم شهاده لانهم معصومون من كل سوء مطهرون من كل فاحشه :
(آيا باغات فدك در دست من نبود؟
و وكلا و كارگران من در آن كار نمى كردند؟
و من از ميوه ها و سبزيجات آن نمى خوردم ؟
آن هم در روزهائى كه رسول خدا زنده بودند؟
عمر و ابوبكر گفتند: آرى
حضرت فاطمه عليها السلام ادامه داد:
(پس آن چه كه در دست من بود، براى گرفتن آن چرا از من سوال نكرديد؟ و از مدرك و سند
آن نپرسيديد؟)
عمر و ابوبكر گفتند: براى اين كه فدك جزو اموال مسلمين است .
حضرت زهرا عليها السلام خطاب به آن دو نفر در حالى كه جمعيت فراوانى اطرافشان گرد
آمده بودند فرمود:
(آيا شما اراده كرديد آن چه را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله انجام داده است ،
دگرگون سازيد؟
و درباره ما اهل بيت حكمى نماييد كه درباره ديگران روا نمى داريد؟ اى مردم مدينه !
بشنويد، اين دو نفر چه مى گويند و چه مى كنند؟
از شما دو نفر مى پرسم :
آيا اگر من اموالى را كه در دست مسلمانان است ، ادعا نمايم از من دليل و مدرك مى
خواهيد، يا از ديگران و صاحبان اموال ؟)
گفتند: از تو كه مدعى اموال ديگرانى
حضرت فاطمه عليها السلام ديگر بار پرسيد:
(حال اگر مسلمانان اموالى را كه در دست من است ، ادعا نمايند، از آنها بايد دليل و
مدرك بطلبيد يا از من ؟)
عمر در حالى كه سخت عصبانى شده بود جواب نداد و همان حرف قبلى را تكرار كرد كه :
فدك جزو اموال مسلمين است .
حضرت زهرا عليها السلام خطاب به جمعيت حاضر فرمود:
(كافى است ، شما را بخدا سوگند مى دهم
اى مردم ! آيا از پيامبر اسلام شنيديد كه مى فرمود:
همانا دخترم فاطمه سيد و بزرگ زنان اهل بهشت است ؟)
جمعيت همگى گفتند: آرى از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم .
پس از اعتراف عموم مردم حضرت ادامه داد:
(اى مردم آيا سيد و بزرگ زنان بهشتى ادعاى باطل مى كند و اموالى را مى گيرد كه مال
او نيست ؟ اى مردم چگونه فكر مى كنيد اگر چهار نفر عليه من به عمل زشتى شهادت دهند
و يا دو نفر شهادت دهند كه من دزدى كردم آيا آنها را تصديق مى كنيد؟)
در ميان سكوت مسلمانان و ابوبكر، عمر گفت :
آرى و بر تو حد جارى مى سازيم .
حضرت زهرا عليها السلام فرمود:
(دروغ گفتى و دشمنى و پستى خود را ظاهر ساختى ،
مگر آن كه اقرار كنى كه بر دين محمد صلى الله عليه و آله نيستى .
آن كس كه بخود اجازه مى دهد تا بر سيد زنان بهشتى شهادت دروغ روا دارد يا بر او حدى
جايز شمارد، كافر و مورد لعن و نفرين الهى است .
زيرا آيات الهى را كه بر پيامبر اسلام نازل شده است ، منكر شده
خدائى كه زشتى ها و پليديها را از اهل بيت دور كرده و آنها را از هر گونه گناه و
لغزشى پاك نموده ، اجازه نمى دهد كه كسى شهادت دروغ بر ضدشان مطرح نمايد، به علت آن
كه اهل بيت (عليهم السلام ) از بدى معصوم و از هر عمل زشتى پاك و مطهرند(287))
2- به يارى طلبيدن مسلمانان
در تداوم افشاگريهاى اجتماعى ، حضرت زهرا عليها السلام به طرف خانه هاى
مهاجرين و انصار مى رفت و آنان را به يارى مى طلبيد تا غصب فدك را ساده نشمارند.
روزى خطاب به معاذ بن جبل فرمود:
حديث 159 :
قالت : يا معاذ بن جبل انى قد جئتك مستنصره و قد بايعت رسول
الله صلى الله عليه و آله على ان تنصره و ذريته و تمنعه مما تمنع منه نفسك و ذريتك
و ان ابابكر قد غصبنى على فدك و اخرج وكيلى منها
(اى معاذبن جبل ! همانا نزد تو آمده ام و از تو طلب يارى دارم .
زيرا كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كردى تا پيامبر و فرزندان او را
يارى و از آنان دفاع كنى همچنان كه از خود و خاندان خود دفاع مى كنى .
بدرستى كه ابوبكر حق مرا در فدك غصب كرده است و وكيل و كارگران مرا اخراج نموده است
(288))
3- آگاهى از پيمان شكنى مخالفان ولايت
در همان لحظه هاى آغازين اعلام ولايت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در غدير
خم ، و تحقق بيعت عمومى براى ولايت ، حضرت زهرا عليها السلام از پيمان شكنى ، و
دوروئى مخالفان غدير، آگاهى داشت
آنگاه كه حارث بن نعمان مخالفت كرد و گفت :
خدايا اگر ولايت على (عليه السلام ) بحق از طرف تو اعلام شد سنگى بر من فرود آيد و
به زندگى من خاتمه دهد
كه فورا عذاب الهى رسيد، و سنگى از آسمان فرود آمد و او را كشت حضرت زهرا عليها
السلام نگاهى معنادار به امام على (عليه السلام ) نمود و فرمود:
حديث 160 :
قالت اتظن يا اباالحسن ان هذا الرجل وحده ؟ والله ما هو الا
طليعه قوم لا يلبثون ان يكشفوا عن وجوههم اقنعتها عندما تلوح لهم الفرصه
(اى ابوالحسن ! آيا گمان مى كنى در مخالفت با غدير، اين مرد تنهاست ؟
سوگند به خدا او پيشگام قومى است كه هنوز نقاب چهره اشان فرو نيافتاده است .
و آنگاه كه فرصت بدست آورند مخالفت خود را آشكار خواهند ساخت
(289))
على (عليه السلام ) در پاسخ فرمود:
من دستور خدا و پيامبر را انجام مى دهم و بخدا توكل مى كنم كه بهترين يارى دهنده
است .
4- سخن رانى افشاگرانه در مسجد
خ - خطبه ها، خطبه حضرت در مسجد حديث 57
پنجم : فضائل فاطمه عليها السلام از
كلام پيامبر صلى الله عليه و آله
1- فاطمه عليها السلام بزرگ زن جهانيان
در آخرين لحظه هاى زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليها السلام
بشدت گريست ، رسول خدا صداى گريه دخترش را شنيد، مطالبى را آهسته به او منتقل فرمود
كه فاطمه خنديد، و علت آن را اينگونه توضيح داد كه :
حديث 161 :
قالت : فبكيت بكائى الذى رايت فلما راى حزنى سارنى الثانيه
فقال صلى الله عليه و آله : يا فاطمه اما ترضين ان تكونى سيده نساء العالمين ؟
فضحكت
(290)
(وقتى حال رسول خدا را آن چنان ديدم ، گريستم گريه اى كه شما ديديد.
وقتى پدرم حزن و اندوه مرا مشاهده فرمود، دوباره با من نجوا كرد و فرمود: اى فاطمه
! آيا راضى و خشنود نيستى كه سيد و بزرگ زنان جهانيان باشى ؟ پس خنديدم (و شاد شدم
(291)))
2- فاطمه عليها السلام بزرگ زن بانوان
بهشتى
حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:
در لحظه هاى آخر زندگانى ، وقتى پدر صداى گريه مرا شنيد، فرمود:
حديث 162 :
يا بنيه انه ليس احد من نساء المسلمين اعظم رزيه منك فلا
تكونى من اذنى امراه صبرا انك سيده نساء اهل الجنه
(292)
(دختر عزيزم ! هيچ كدام از زنان مسلمانان ارزش و مقام تو را ندارند. پس در صبر و
بردبارى همانند كمترين زنان نباش ، زيرا تو سيد و بزرگ زنان بهشتى
(293))
ق
اول : قرآن و تلاوت قرآن
1- فضيلت قرائت قرآن
حضرت فاطمه عليها السلام نسبت به تلاوت برخى از سوره هاى قرآن فرمود:
حديث 163 :
قالت : قارى ء الحديد، و اذا وقعت ، والرحمن ، يدعى فى
السموات والارض ، ساكن الفردوس
(تلاوت كننده سوره ((حديد و واقعه و الرحمن
)) در آسمانها و زمين اهل بهشت خوانده مى شود(294))
2- اشتياق تلاوت قرآن
و در رهنمود ارزشمند ديگرى فرمود:
حديث 164 :
قالت : حبب الى من دنياكم ثلاث :
تلاوه كتاب الله و النظر فى وجه رسول الله و الاءنفاق فى سبيل الله
(از دنياى شما سه چيز محبوب من است :
1- تلاوت قرآن
2- نگاه به چهره رسول خدا صلى الله عليه و آله
3- انفاق در راه خدا(295))
3- سفارش به خواندن قرآن بر روى قبر
خويش
و - وصيت هاى شخصى
دوم قضاوت
مشكل قضاوت ميان كودكان - ت - تربيت كودك حديث 45
سوم : معاد و قيامت
1- ياد قيامت
رسول گرامى اسلام روزى فاطمه عليها السلام را نگران و اندوهگين يافت و
پرسيد:
حزن و اندوه تو براى چيست ؟
پاسخ شنيد:
حديث 165 :
قالت : يا ابه ذكرت المحشر و وقوف الناس عراة يوم القيامه ،
واسواتاه يومئذ من الله عزوجل
(296)
(اى پدر!ياد آوردم روز محشر و توقف مردم را در آن روز، در حالى كه برهنه اند. واى
از زشتيها در پيشگاه خداى بزرگ در آن روز(297))
2- ترس از عذاب قيامت -ت - ترس حديث
46
ك .گ
گريه هاى مداوم فاطمه عليها السلام
پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله و پيش آمدن مشكلات و مصيبتها بر
اهل بيت عليهم السلام عزادارى و گريه هاى حضرت زهرا عليها السلام تداوم داشت ، و
طبيعى بود كه سران حكومت كودتا، احساس خطر مى كردند.
افرادى را خدمت اميرالمؤ منين فرستادند، تا گريه ها و عزادارى حضرت فاطمه عليها
السلام را كنترل نمايد.
و امام على (عليه السلام ) به آن حضرت اطلاع داد كه گروهى آمده اند و مى گويند:
فاطمه عليها السلام يا شب گريه كند و يا روز!
حضرت فاطمه عليها السلام جواب داد:
حديث 166 :
قالت : يا اباالحسن ما اقل مكثى بينهم و ما اقرب مغيبى من
بين اظهرهم فوالله لا اسكت ليلا و لا نهارا او اءلحق بابى رسول الله صلى الله عليه
و آله
(اى اباالحسن ، چقدر اندك است ، ماندن من در ميان مردم و چقدر نزديك است ، زمان
پنهان شدن من از جمعشان ! سوگند به خدا هرگز سكوت نمى كنم ، نه در شب و نه در روز،
(گريه هاى مداوم را تعطيل نمى نمايم ) تا اين كه به پدرم رسول الله صلى الله عليه و
آله ملحق گردم .(298))
حضرت على (عليه السلام ) فرمود: هر طور دوست دارى عمل كن !
و آن گاه جائى را در بقيع بنام ((بيت الاحزان
)) براى فاطمه (عليه السلام ) درست كرد تا به عزادارى و گريه هاى خود ادامه
دهد(299)
م
اول : حق مالكيت خصوصى
حضرت زهرا عليها السلام نسبت به حق مالكيت خصوصى و احترام به اموال ديگران
فرمود:
حديث 167 :
قالت : الرجل احق بصدر دابته و صدر فراشه والصلاه فى منزله
الا امام يجتمع الناس عليه
(300)
(هر فردى سزاوارتر است به سوارى از اسب خويش ، و اداره خانه و خانواده خويش و نماز
خواندن در منزل خويش . مگر فردى كه مردم درخواست نماز جماعت از او داشته باشند(301))
و در كلام ارزشمند ديگرى فرمود:
حديث 168 :
قالت : صاحب الدابه احق بصدرها(302)
(صاحب مركب سزاوارتر است به سوارى از مركب خويش
(303))
دوم : انواع مبارزات سياسى
1- يادآورى و هشدار
در برابر گروهى كه مى خواستند، عذر تقصير بياورند و گذشته ها را بگونه اى
فراموش نمايند، فرمود:
حديث 169 :
قالت : تعلمون ان عمر جاءنى و حلف لى بالله ان عدتم ليحرقن
عليكم البيت ؟(304)
(شما مى دانيد كه عمر پشت درب خانه ما آمد و سوگند ياد كرد كه اگر از بيعت سرپيچى
كنم ، خانه را بر سر ما آتش خواهد زد(305))
2- افشاگرى و محكوميت
ابوبكر و عمر، پس از تقويت حكومت خويش و سركوبى مخالفان ، براى جلب افكار
عمومى به فكر دلجوئى از حضرت زهرا عليها السلام و جبران اشتباهات گذشته افتادند، و
با تلاش فراوان همراه با امام على (عليه السلام ) به خدمت آن يگانه دخت پيامبر
رسيدند
سلام كردند. عذرخواهى نمودند كه :
(گذشته ها گذشت و اشتباهاتى تحقق يافت ، به هر حال شما دختر پيامبر رحمت ، بايد
گذشته ها را ناديده انگاريد و ما را عفو فرمائيد.)
حضرت زهرا عليها السلام براى آن كه واقعيت ها را به همه انسانها در طول تاريخ
بشناسند، و به آنها نيز بفهماند كه هر گذشته اى را نمى توان ناديده انگاشت و در
برابر انحراف ملت و سير ارتجاعى حكومت نمى شود بى تفاوت ماند، آنها را به سخنان
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله توجه داد و فرمود:
حديث 70 :1
قالت : نشدتكما الله الم تسمعا رسول الله صلى الله عليه و
آله يقول :
فاطمه بضعه منى من آذاها فقد آذانى ؟
رضا فاطمه من رضاى و سخط فاطمه من سخطى ؟
فمن احب فاطمه ابنتى فقد احبنى ، و من ارضى فاطمه فقد ارضانى ؟!!
قالا نعم
قالت : فانى اشهد الله و ملائكته انكما اسخطتمانى و ما ارضيتمانى و لئن لقيت النبى
لا شكونكما اليه .(306)
(شما را بخدا سوگند مى دهم آيا شنيده ايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
فاطمه پاره تن من است و من از اويم ، هر كه او را بيازارد مرا آزرده خشنودى فاطمه
موجب خشنودى من است و خشم و غضب فاطمه خشم و غضب من ، هر كس فاطمه را دوست بدارد
مرا دوست داشته و هر كس فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته است ؟)
ابوبكر و عمر پاسخ دادند آرى (اين كلمات را از پيامبر شنيديم .)
حضرت زهرا عليها السلام پس از اعتراف آن دو نفر فرمود:
(خدا و ملائكه را بشهادت مى طلبم كه شما دو نفر مرا به خشم آورديد و آزرديد و
موجبات خشنودى مرا فراهم نكرديد. اگر با پدرم رسول خدا ملاقات كنم ، شكايت شما را
نزد پدرم خواهم برد.(307))