مادر گلها فاطمه (سلام الله عليها)

اسماعيل انصارى زنجانى

- ۲ -


فاطمه از ازدواج تا شهادت پيامبر

فاطمه و خاطراتش با پيامبر

فاطمه عليهاالسلام ده سال در مدينه در سايه پدر همراه اميرالمومنين عليه السلام و در كنار فرزندانش شيرين ترين ايام عمرش را سپرى كرد. لحظه به لحظه ى آن روزها براى فاطمه عليهاالسلام فراموش نشدنى بود. پيامبر صلى الله عليه و آله هر روز- بجز ايام مسافرت- به ديدن فاطمه عليهاالسلام مى آمد و از او تفقد مى كرد. اگر فاطمه عليهاالسلام مريض مى شد همراه اصحاب به عيادت او مى رفت.

هرگاه به سفر مى رفت آخرين كسى كه ديدار مى كرد فاطمه بود. در بازگشت از سفر اول كسى كه به ديدارش مى رفت فاطمه عليهاالسلام بود. در اين ديدارها فاطمه اش را مى بوسيد بطورى كه عايشه اعتراض مى كرد.

هر صبحگاه بر در خانه ى فاطمه عليهاالسلام مى آمد و مى فرمود: «السلام عليكم اهل البيت و رحمه الله وبركاته؛ انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»، سلام و رحمت و بركات خدا بر شما خاندان، خداوند اراده كرده هر بدى از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك قرار دهد.

هر شب به خواب نمى رفت تا سينه ى زهرايش را مى بوسيد. وقتى آيه نازل شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله را به اسم صدا نزنيد و «يا رسول الله»بگوييد، فاطمه عليهاالسلام نيز «پدر جان» نگفت و يا «رسول الله» صدا زد. حضرت فرمود: فاطمه جان اين آيه براى اهل جفاست و تو مرا «پدر جان» صدا بزن. كه بيشتر دوست دارم.

فاطمه عليهاالسلام خاطره هاى شيرينى با پدرش داشت كه بسيارى ازآنها جنبه ى اعتقادى دارد. بعضى از آنها را يادآور مى شويم:

داستان مباهله و فاطمه

در قصه نصاراى نجران قرار بر مباهله شد و آيه نازل شد: «قل تعالوا ندع ابنائنا. . . » يعنى: بگو بياييد پسرانمان و زنانمان و خودمان را بياوريم و به درگاه خدا مباهله كنيم.

فردا صبح مسيحيان منتظر بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله چه كسانى را براى مباهله همراه خود مى آورد. ديدند فاطمه عليهاالسلام و پسر عم و دامادش على عليه السلام و دو فرزندان فاطمه عليهاالسلام حسن و حسين را همراه خود آورد.

با ديدن اين منظره كه پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك ترين كسان خود را براى مباهله مى آورد، بزرگان آنان پشيمان شدند و به آنان گفتند: «محمد پيامبر حق است، و گر نه براى مباهله كه درخواست عذاب از خداست- آنان را نمى آورد». لذا حضور رسول الله صلى الله عليه و آله آمدند و تسليم شدند.

حديث كسا و فاطمه

در حديث كسا وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله و على و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام زير كسا جمع شدند حضرت دو طرف كسا را گرفت و عرض كرد:

«اللهم ان هولاء اهل بيتى و خاصتى و حامتى، لحمهم لحمى و دمهم دمى ،

يولمنى ما يولمهم و يحزننى ما يحزنهم. انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم عدو لمن عاداهم و محب لمن احبهم انهم منى و انا منهم. . .».

يعنى: خدايا اينان اهل بيت من و خاصان من و نزديكان منند. گوشت آنان گوشت من وخون آنان خون من است. مرا ناراحت مى كند آنچه آنان را ناراحت مى كند و مرا محزون ميكند آنچه آنان را محزون ميكند. من روى جنگ دارم با كسانى كه با آنان روى جنگ داشته باشند و روى صلح دارم با كسانى كه با آنان روى صلح داشته باشند و دشمنم با كسانى كه با آنان دشمن باشند و دوستم با كسانى كه با آنان محبت داشته باشند. آنان از من اند و من از آنانم.

خداوند نيز به فرشتگان فرمود: «يا ملائكتى و سكان سماواتى، انى ما خلقت سماء مبنيه و لا ارضا مدحيه و لا قمرا منيرا و لا شمسا مضيئه و لا فلكا يدور و لا بحرا يجرى و لا فلكا يسرى الا فى محبه هولاء الخمسه الذين هم تحت الكساء.

يعنى: اى ملائكه من و اى ساكنان آسمانهايم من آسمان بنا شده اى و زمين گسترده اى و ماه تابانى و آفتاب نورانى و فلك دوارى و درياى جارى و كشتى سيركننده اى خلق نكردم مگر به خاطر محبت اين پنج نفر كه زير كسا هستند.

جبرئيل پرسيد: آنان چه كسانى هستند؟ فرمود: «هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها»،آنان فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش هستند.

در فضيلت نقل اين خبر رسول الله صلى الله عليه و آله قسم ياد كرد و فرمود: «اين خبر ما در محفلى از محافل زمين ذكر نمى شود كه در آن گروهى از شيعيان محبين ما باشند مگر آنكه رحمت بر آنان نازل مى شود و ملائكه در آنحا حاضر مى شوند و بر ايشان استغفار مى كنند تا متفرق شوند». سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اين خبر ما در محفلى از محافل زمين ذكر نمى شود كه در آن گروهى از شيعيان و محبين ما باشند در حالى كه گرفتارى بين آنان باشد مگر آنكه مشكل برطرف مى شود و يا غصه دارى بين آنان باشد مگر آنكه ناراحتى او برطرف مى شود حاجتش روا مى شود و يا صاحب حاجتى بين آنان باشد مگر آنكه حاجتش روا مى گردد».

تسبيح فاطمه

فاطمه عليهاالسلام در اثر دستاس كردن و جارو كشيدن و كارهاى خانه خسته مى شد.اميرالمومنينن عليه السلام فرمود: خدمت پدرت رسول الله صلى الله عليه و آله برو و خدمتكارى براى كمك كارهاى خانه درخواست كن. وقتى اين موضوع را فاطمه به پدرش اظهار كرد حضرت فرمود: مى خوهى چيزى به تو بياموزم كه بهتر از خادم است؟ عرض كرد: بلى. حضرت تسبيح مشهور را به فاطمه عليهاالسلام ياد داد كه سى و چهار مرتبه «الله اكبر» و سى و سه مرتبه «الحمدلله» و سى و سه مرتبه «سبحان الله»است. فاطمه عليهاالسلام دعاها و نمازها و صلوات بسيار دارد كه در محل خود ذكر شده است.

سوره «هل اتى» و فاطمه

حسنين عليهماالسلام مريض شدند. اميرالمومنين و فاطمه عليهاالسلام نذر كردند كه اگر آنان از مريضى عافيت پيدا كردند اهل خانه سه روز روزه بگيرند. حسنين عليهماالسلام صحت پيدا كردند و اميرالمومين و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام و فضه سه روز روزه گرفتند.

روز اول هنگام افطار مسكينى بر در خانه آمد و افطار را به او دادند. روز دوم يتيمى آمد و افطار را به او دادند. روز سوم اسيرى آمد و فطار را به او دادند و هر سه شب با آب افطار كردند.

پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه ى فاطمه عليهاالسلام آمد و حال كودكان را ديد كه رنگهايشان زرد شده و چشمها به گودى افتاده است بسيار متاثر شد. جبرئيل از طرف خدا سوره هل اتى در شان آنان آورد: «يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا، انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا. . . » يعنى: به نذر وفا مى كنند و از روزى كه شر آن همه را فرا مى گيرد مى ترسند و غذا را بخاطر خداوند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند. (نيتشان اين است) كه ما شما را بخاطر خدا طعام مى دهيم و از شما انتظار پاداش نداريم.

حجه الوداع و فاطمه

فاطمه عليهاالسلام در حجه الوداع همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بود و مناسك حج خود را در كنار پدر انجام داد. اميرالمومنين عليه السلام در آن هنگام در يمن بود و براى اعمال حج به مكه رسيد. پس از انجام مراسم همراه رسول الله و فاطمه عليهاالسلام به مدينه بازگشتند.

غدير خم و فاطمه

در مراجعت از حجه الوداع فاطمه عليهاالسلام همراه پدر در صحراى غدير خم فرود آمدند. پيامبر صلى الله عليه و آله براى ابلاغ ولايت اميرالمومنين عليه السلام مردم را خبر كرد و در آن مكان اجتماع كردند. آنگاه دست على عليه السلام را گرفت و بلند كرد و دستور خدا را به آنان ابلاغ فرمود و آن خطبه ى غرا را خواند و فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» يعنى: هر كس من صاحب اختيار ا و هستم اين على صاحب اختيار اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس با او دشمن باشد و ذليل فرما هر كس او را خوار كند. سپس فرمود: «خدايا تو شاهد باش كه من ابلاغ نمودم».

بعد از بلواى سقيفه وقتى از فاطمه عليهاالسلام پرسيدند: آيا پيامبر صلى الله عليه و آله درباره خلافت على عليه السلام چيزى گفته است؟ فاطمه عليهاالسلام فرمود: «عجبا! انسيتم قول رسول الله يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلى مولاه»؟! تعجب است! آيا سخن پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم را فراموش كرده ايد.

آخرين لحظات پيامبر و فاطمه

فاطمه در آخرين لحظات كنار بستر پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشت. او خود را روى سينه حضرت انداخته بود و گريه مى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله چشمانش را باز كرد و فرمود: دخترم، تو بعد از من مظلوم و مستضعف خواهى شد. هر كس تو را آزار دهد مرا آزار داده و كسى كه تو را به خشم آورد مرا به خشم آورده، و كسى كه تو را خوشحال كند مرا خوشحال كرده، و كسى كه به تو نيكى كند به من نيكى كرده و كسى كه به تو جفا كند به من جفا كرده و كسى كه به تو صله كند به من صله كرده، و كسى كه از تو قطع كند از من قطع كرده و كسى كه با تو انصاف كند با من انصاف كرده و كسى كه با تو ستم كند به من ستم كرده؛ زيرا تو از منى و من از توام، تو پاره تن من و روح بين دو پهلوى من هستى. سپس فرمود: از كسانى از امتم كه به تو ظلم كنند به خدا شكايت مى كنم.

گريه هاى فاطمه عليهاالسلام را پيامبر صلى الله عليه و آله با يك جمله آرام كرد و آن را به تبسم مبدل نمود. فرمود: «فاطمه جان تو اولين كسى از خاندانم هستى كه به من ملحق مى شوى».

فاطمه در روزهاى غصب خلافت

تسليت جبرئيل به فاطمه

پس از رحلت رسول الله صلى الله عليه و آله در حالى كه جنازه مطهرش در خانه بود و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نيز بودند جبرئيل آمد و گفت: «السلام عليكم يا اهل بيت الرحمه كل نفس ذائقه الموت و انما توفون اجوركم يوم القيامه. ان فى الله عز و جل عزاء من كل مصيبه و خلفا من كل هالك و دركا لما فات، فبالله عز و جل فثقوا واياه فارجوا...».

مصحف فاطمه

فاطمه عليهاالسلام پس از رسول الله صلى الله عليه و آله بسيار ناراحت بود و گريه مى كرد. پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله، جبرئيل خدمت حضرت زهرا عليهاالسلام مى آمد و او را تسليت مى داد و وقايع آينده ى جهان را براى آن حضرت مى گفت. اميرالمومنين عليه السلام هم آن مطالب را از لسان حضرت زهرا عليهاالسلام مى نوشت تا به صورت كتاب بزرگى درآمد. بنابراين مصحف فاطمه عليهاالسلام مطالبى است كه خداوند به وسيله ى جبرئيل به آن حضرت الهام نموده است.

در مصحف فاطمه عليهاالسلام اخبار آنچه واقع شده و خواهد شد وجود دارد. اين مصحف اينك در دست حضرت بقيه الله مهدى آل محمد حجه بن الحسن عليه السلام است.

لوح فاطمه

اين لوح صحيفه اى است كه جبرئيل از طرف خدا براى فاطمه عليهاالسلام هديه آورده است. دراين لوح نامهاى امامان از فرزندان فاطمه عليهاالسلام با نام پدر ومادرشان ثبت شده است.

اين لوح از زبرجد سبز است و نوشته هاى آن از خورشيد نورانى تر و از مشك خوشبوتر است.

جابر اين لوح را استنساخ نموده و به امام باقر عليه السلام عرضه كرده است.

فاطمه با اميرالمومنين

فاطمه عليهاالسلام از زمان حيات مادرش به همراه على عليه السلام پيامبر صلى الله عليه و آله را يارى مى كرد. همانگونه كه اميرالمومنين عليه السلام از اول بعثت رسول الله صلى الله عليه و آله از ده سالگى دركنار رسول الله صلى الله عليه و آله در مقابل آزار مشركين قريش از حضرت دفاع مى كرد، فاطمه عليهاالسلام نيز از سنين كودكى ياور پدر بود.

در مهاجرت از مكه به مدينه، فاطمه عليهاالسلام به دستور رسول الله همراه على عليه السلام بود. از مكه تا مدينه، اميرالمومنين عليه السلام شمشير به دست او را از آزار قريش محافظت مى كرد. حتى به ساربان شترها سفارش مى كرد با آرامش ببرد كه آنان آزار نبينند و ناراحت نشوند، تا فاطمه عليهاالسلام را در مدينه در قبا به دست پيامبر صلى الله عليه و آله سپرد.

بعد از ازدواج نه سال در كنار هم بودند و معاشرت شيرين و گوارا داشتند. مى توان گفت: هيچ زن و شوهرى مانند آنان از اول تا آخر زندگى، با صفا و صداقت زندگى نداشتند؛ تا آنجا كه هنگام رحلت وقتى فاطمه عليهاالسلام از على عليه السلام عذرخواهى مى كند و رضايت مى طلبد و مى گويد: «پسر عم، از روزى كه با تو معاشرت كردم، از من دروغ و خيانت و مخالفت ياد ندارى».

اميرالمومنين عليه السلام فرمود: «فاطمه جان، تو نيكوكارتر از آن هستى كه دروغ بگويى يا خيانت و مخالفت كنى».

در تمام عمر فاطمه عليهاالسلام على عليه السلام را به غضب نياورد. هم چنين على عليه السلام فاطمه عليهاالسلام را خشمگين و ناراحت نكرد.

فاطمه عليهاالسلام به خاطر سفارش پدرش چيزى از على عليه السلام نمى خواست تا جايى كه هنگام مريضى اميرالمومنين عليه السلام اصرار كرد اگر چيزى ميل دارد از او بخواهد تا برايش تهيه كند. فاطمه عليهاالسلام نيز براى خوشحالى همسرش گفت: اگر انارى باشد ميل دارم.

اميرالمومنين عليه السلام انارى تهيه كرد و در مسير راه به مريض نابينايى برخورد و او از حضرت درخواست انار كرد. حضرت انار را به او داد و دست خالى نزد زهرا عليهاالسلام آمد. با تعجب يك طبق انار كه از طرف خدا آمده بود دركنار زهرايش ديد.

رسول الله صلى الله عليه و آله كار خانه را تقسيم كرده بود، به اين صورت كه كارهاى بيرون خانه با على عليه السلام و كارهاى داخل منزل با فاطمه عليهاالسلام باشد فاطمه عليهاالسلام ابتدا كارهاى خانه را از دستاس كردن و نان پختن و آماده كردن غذا و جارو كردن و نگهدارى فرزندان را به تنهايى بر عهده داشت و بعدها فضه خادمه براى كمك او امد. زهرا عليهاالسلام كارها را با فضه قسمت كرده بود به اين صورت كه كارها را يك روز خودش و روز ديگر فضه انجام مى داد.

گاهى فاطمه عليهاالسلام از علم خود درباره گذشه و آينده به على عليه السلام خبر مى داد و گاهى از طعام آسمانى كه براى فاطمه عليهاالسلام هديه از طرف خدا مى آمد براى على عليه السلام مى آورد و او را شگفت زده و خوشحال مى كرد.

بالاخره اين دوران شيرين كه تا شهادت رسول الله صلى الله عليه و آله ادامه داشت سپرى شد و پيامبر صلى الله عليه و آله را مسموم كردند و آزار و ستم هاى منافقين بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام شروع شد.

فاطمه بعد از پدر

گريه هاى فاطمه عليهاالسلام بعد از پدر در مدت كمتر از سه ماه بحدى رسيد كه يكى از گريه كنندگان پنجگانه ى عالم محسوب شد.از اينجا معلوم مى شود مصائب و شكنجه هاى روحى زهرا عليهاالسلام در فراق پدر و ظلم بر وصى پيامبر صلى الله عليه و آله و غصب خلافت و غصب فدك و ساير حقوق و ديگر بى حرمتى هاى پى درپى و اهانت به مقام وحى و آزار و شكنجه هاى جسمى مانند شكستن پهلو و ضرت و جرح بازو وآتش زدن در خانه و سقط محسن عليه السلام و غيره تا چه حدى بوده كه خود زهرا عليهاالسلام مى فرمايد: «صبت على مصائب لو انها صبت على الايام صرن لياليا» يعنى: مصائبى بر من وارد شد كه اگر بر روزها نازل شده بود شب مى گرديد. و اين همه مصائب زهراى مرضيه را به گريه شب و روز وادار كرده بود، تا آنجا كه اهل مدينه از گريه اش نزد اميرالمومنين عليه السلام شكايت كردند: «يا على، به فاطمه عليهاالسلام بگو: گريه اش آسايش را شب و روز از ما سلب كرده است. يا شبها گريه كند يا روزها».

على عليه السلام سخن آنان را به فاطمه عليهاالسلام رسانيد. فاطمه عليهاالسلام گفت: «ياعلى، گريه ى من اختيارى نيست. به مردم بگو من چند روز بيشتر زنده نيستم».

گريه ى زهرا عليهاالسلام هر روز با چيزى تجديد مى شد. گاهى با ديدن جاى خالى رسول الله صلى الله عليه و آله، گاهى با ديدن پيراهن پدر، گاهى با صداى اذان بلال، و گاهى با نگاه به حسنين عليهماالسلام، ياد ايام رسول الله صلى الله عليه و آله مى كرد.

بيت الاحزان فاطمه

شكايت اهل مدينه به فاطمه عليهاالسلام گران آمد. به جاى آنكه با فاطمه عليهاالسلام همدردى كنند واو را دلدارى دهند تقاضاى ترك گريه مى كنند. از فردا با حال نزار آن راه طولانى طى مى كرد و از مدينه خارج مى شد و دراحد كنار قبر حمزه مى گريست.

كم كم در اثر شدت مصائب واثرات ضرب و جرح، توان جسمى زهرا عليهاالسلام تمام شد. ديگر طاقت نداشت تا احد برود. دست حسنين عليهمالسلام را مى گرفت و به بقيع مى آمد و در سايه ى درختى گريه مى كرد. منافقين خبردار شدند و آن درخت را قطع كردند.

اميرالمومنين عليه السلام در خارج از بقيع سايبانى به نام «بيت الاحزان» براى فاطمه عليهاالسلام بنا كرد. هر روز صبح فاطمه عليهاالسلام را با حسنين عليهمالسلام به بيت الاحزان مى آورد و تا شب در آنجا گريه مى كردند. حضرت هنگام غروب مى آمد و آنان را به خانه باز ميگردانيد.

كار بجايى رسيد كه فاطمه عليهاالسلام در وطن خود هم غريب و زندانى شد. نه طاقت رفتن به بيت الاحزان را داشت و نه در خانه مى توانست گريه كند از هر طرف راه براى فاطمه عليهاالسلام مسدود شد و تنها راهى كه ماند آن بود كه ازخدا طلب مرگ كند. اين بود كه آخرين دعاى سوزناك زهرا عليهاالسلام «اللهم عجل وفاتى سريعا» بود معلوم است وقتى سيده النساء عليهاالسلام با آن سوز دل دعا كند مستجاب خواهد شد؛ و چه زود مستجاب شد.

فاطمه و بلواى سقيفه

هنوز جنازه ى مقدس رسول الله صلى الله عليه و آله دفن نشده است. اهل سقيفه بر سر خلافت درگير شده اند كشمكش رياست بالا گرفته و خليفه ى بلافصل پيامبر صلى الله عليه و آله را كه از طرف خدا و رسول تعيين شده كنار گذاشه اند و كسى روى منبر رسول الله صلى الله عليه و آله نشسته كه نه خدا و رسول و نه صحابه ى راستين پيامبر صلى الله عليه و آله به آن راضى بودند، و نه آنانكه با او بيعت كردند او را لايق خلافت مى دانستند. حتى خودش لياقت احراز چنين مقامى را در خود نمى ديد. چنانكه چند بار اقرار كرد و نداى «اقيلونى، اقيلونى، فلست بخيركم و على فيكم» يعنى: «بيعت مرا باز پس گيريد كه تا على هست من برتر شما نيستم» را به گوش همه رسانيد.

مردم نيز همانند گله ى بى چوپان عده اى در اثر تهديدها و عده اى به خاطر تطميع ها و عده اى ناخودآگاه و غفلت زده وعده اى به خاطر كينه هايى كه با على عليه السلام داشتند، به استقبال سقيفه رفتند.

خليفه و همراهش مبوجه بودند آنانكه بيعتشان ارزش دارد نيامده اند و همه در منزل فاطمه عليهاالسلام نزد على عليه السلام هستند.

عمر گفت: اگر على عليه السلام و همراهانش بيعت نكنند، بيعت تو پايدار نخواهد شد.

ابوبكر قنفذ را به منزل على عليه السلام فرستاد كه على عليه السلام بيايد و بيعت كند ولى جواب منفى شنيد. چندين بار فرستاده ابربكر آمد و هر بار ابوبكر خود را با لقبى معرفى مى كرد. بار اول خود را اميرالمومنين خواند. على فرمود: ابوبكر لقبى را ادعا مى كند كه براى من است. بار ديگر خود را خليفه ى پيامبر صلى الله عليه و آله معرفى كرد. و بار سوم خليفه ى مسلمين خواند. و قتى قنفذ ناموفق برگشت و جواب على عليه السلام را آورد، ابوبكر عمر را

با جماعتى به خانه ى فاطمه عليهاالسلام فرستاد. آنان در را زدند و حضرت با شنيدن صداى مهاجمين بلند فرمود: «پدر جان يا رسول الله صلى الله عليه و آله! بعد ازتو چه ظلمها كه از پسر خطاب و پسر ابى قحافه به ما رسيد»؟!

هجوم به خانه ى فاطمه

هنگامى كه مهاجمين صداى فاطمه عليهاالسلام را شنيدند بازگشتند. تعداد مهاجمين سيصد نفر و دنباله ى جمعيت چهار هزار نفر بودند.آمده بودند تا اميرالمومنين عليه السلام را براى بيعت ببرند. عمر دستور داد تا هيزم بياورند. بعد گفت: «يا على، بايد خارج شوى و با خليفه ى پيامبر بيعت كنى و گرنه خانه را با خودتان به آتش مى كشم».

حضرت زهرا عليهاالسلام از ورود عمر مانع شد. اينجا بود كه عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت. سپس در را فشار داد و باز كرد به طورى كه دود داخل خانه شد.

عمر شمشير را با غلافش بلند كرد و به پهلوى فاطمه زد. بعد تازيانه را بلند كرده بر بازوى حضرت زد.

خود عمر در نامه اش به معاويه نوشته است: فاطمه عليهاالسلام دست بر در خانه گذاشته بود و فشار مى داد و مانع از باز كردن آن مى شد. من در را فشار دادم ولى او به شدت مانع شد. اينجا بود كه با تازيانه بر دستان او زدم كه از شدت درد صداى ناله اش را شنيدم و نزديك بود نرم شوم و از همانجا بازگردم، ولى سوابق على و خونهايى كه از بزرگان عرب ريخته را به ياد آوردم و با پا به در كوبيدم فاطمه در حالى كه خود را به در فشار داده بود و مواظب بود كه باز نشود.

در اين حال فريادى كشيد كه گمان كردم مدينه را زير و رو كرد و صدا زد: «يا ابتاه، يا رسول الله! آيا با حبيبه و دختر تو اين چنين مى كنند؟آه!! اى فضه مرا درياب! فرزندى كه همراه داشتم كشته شد»!

در اين حال من وارد خانه شدم و از روى پوشش سر چنان سيلى بر او زدم كه گوشواره اش شكست و روى زمين افتاد....!!!

داستان آتش زدن خانه و سقط محسن عليهاالسلام را ابن ابى الحديد و صلاح الدين صفدرى و ابى خيزرانه ابن قتيبه و ابن حجر عسقلانى و ابراهيم بن سيار نظام و بلاذرى و دهلوى و مسعودى از علماى عامه آورده اند.

در قضيه احراق بيت آمده كه عمر به فاطمه عليهاالسلام گفت: يا بيرون آمدن على را از خانه براى بيعت ابوبكر انتخاب كن يا سوزانيدن همه تان را!! بعد عمر با تازيانه بر بازوى حضرت زد كه مثل بازوبند سياه شد. در اين گير و دار فاطمه عليهاالسلام پس از سقط محسن به زمين افتاد و آتش شعله كشيد و دراين حال حرارتش به صورت فاطمه عليهاالسلام مى خورد.

عظمت اين فاجعه ى هولناك واين مصيبت را امام صادق عليه السلام چنين توصيف كرده است:

«هيچ روز محنتى مثل كربلا نيست؛ اگر چه روز سقيفه و آتش بپا كردن بر در خانه اميرالمومنين و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام و كشتن محسن عليه السلام با فشار در بزرگتر و پر مصيبت تر و تلخ تر است، زيرا اين ريشه و اصل روز ناراحتى و مصيبت بود».

فاطمه در روزهاى غصب فدك

بعد از احراق بيت

هنوز رنجهاى روحى و جسمى حضرت زهرا عليهاالسلام تازه بود كه منافقين دست به جنايت ديگرى زدند و بار ديگر روح فاطمه عليهاالسلام را شكنجه دادند. فاطمه عليهاالسلام در مصيبت هجران غمبار پدر و آزارهاى روحى و جسمى غاصبين، شب و روز گريه مى كرد و مى سوخت. ابوبكر و عمر نزد اميراامومنين عليه السلام آمدند و گفتند: درباره آنچه از پيامبر باقى مانده چه مى گويى؟ فرمود: ما از همه ى مردم به پيامبر صلى الله عليه و آله سزاوارتريم. عمر گفت: حتى نسبت به اموالى كه در خيبر است؟ فرمود: حتى اموالى كه در خيبر است. عمر پرسيد:حتى نسبت به اموالى كه در فدك است؟ فرمود: حتى اموالى كه در فدك است.

عمر گفت: مگر به قيمت جدا كردن گردنهاى ما باشد، كه هرگز چنين چيزى نخواهد شد!

فدك فاطمه

فدك سرزمينى آباد و پر آب با نخلستانهاى زيادى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله به امر خداوند بدست خود و اميرالمومنين عليه السلام بدون شركت مسلمانان آنجا را در سال هفتم هجرى فتح كرد، و ملك خالص آنحضرت بود.

پس از فتح فدك آيه ى «و آت ذاالقربى حقه» يعنى: به آنكه با تو خويشاوندى دارد حقش را بده» نازل شد. پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را فراخواند و فرمود: خداوند فدك را بدون شركت لشكر اسلام براى پدرت فتح كرد و مسلمانان سهمى از آن ندارند و ملك خالص من است خداوند دستور داده آن را به تو ببخشم.

از سوى ديگر مهريه ى مادرت خديجه بر عهده ى من مانده؛ و من فدك را در قبال مهريه ى مادرت و به دستور خداوند به تو عطا مى كنم و آن را براى خود و فرزندانت بردار و مالك باش.

سپس سند فدك را به خط اميرالمومنين عليه السلام نوشت و اميرالمومنين عليه السلام و ام ايمن زن بهشتى به آن شهادت دادند. فاطمه عليهاالسلام آن سند را گرفت. و از آن روز مالك شد. ساليانه هفتاد هزار تا صد و بيست هزار سكه طلا درآمد آن بود كه نماينده ى حضرت زهرا عليهاالسلام در فدك آن را دريافت مى كرد و به تحويل آن حضرت مى داد. حضرت به اندازه ى قوت برمى داشت و بقيه را بين مستمندان تقسيم مى كرد.

غصب فدك و اقدامات طرفين

اين درآمد فدك براى حاكم وقت سنگين بود، و براى آنكه اهل بيت عليهم السلام را در محاصره ى مالى قرار دهند به فكر غصب آن افتادند. ده روز پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله ماموران ابوبكر به دستور خاص او به فدك رفتند و نماينده ى حضرت زهرا عليهاالسلام را از آنجا اخراج كردند و ملك آن را غصب نمودند و درآمد آن را براى حكومت غاصبانه ى خود صرف كردند و كوچكترين توجهى به سابقه ى امر الهى و عمل پيامبر صلى الله عليه و آله و سند تنظيم شده كه همه جاى دنيا مدرك معتبر است و نيز شاهدان آن نكردند.

اميرالمومنين عليه السلام وفاطمه عليهاالسلام با اينكه به دنيا و ما فيها اعتنايى نداشتند و حضرت زهرا عليهاالسلام همان زمان درآمد فدك را كه صد و بيست هزار سكه بود، به فقرا و مستمندان مى داد، ولى در مقابل غصب فدك كه ظالمانه بود ساكت ننشستند، زيرا غصب اين سرزمين و اين باغ و نخلستان پس از غصب آن يك مسئله اعتقادى شد، و اميرالمومنين و فاطمه عليهاالسلام فرصتى براى بيدار كردن مردم در كارهاى حكومت ظالم قبل از غصب فدك و بعد از غصب آن پيدا كردند.

اميرالمومنين عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام براى اثبات حق خود اقداماتى كردند كه آنها را فهرستوار ذكر مى كنيم:

1- اميرالمومنين عليه السلام به ابوبكر و عمر درباره فدك پاسخ رد داد.

2- در مسجد رسول الله صلى الله عليه و آله حضرت زهرا عليهاالسلام خطبه مفصل خواند.

3- اميرالمومنين عليه السلام احتجاج مفصلى با ابوبكر وعمر نمود.

4- حضرت زهرا عليهاالسلام غير از خطبه، احتجاج عمومى با ابوبكر كرد و سند فدك را از ابوبكر گرفت و عمر آن را پاره كرد.

5- سند رسول الله صلى الله عليه و آله را در مورد فدك ارائه كردند.

6- حضرت در مجلس خاص ابوبكر و عمر احتجاج مفصل كرد.

7- اميرالمومنين عليه السلام درباره ى فدك در مسجد با ابوبكر و عمر احتجاج كرد.

8- فاطمه عليهاالسلام با اهل بيت بر در خانه مهاجر وانصار يارى طلب كردند.

9- اميرالمومنين عليه السلام درباره ى غصب فدك نامه اى به ابوبكر نوشت.

همچنين غاصبين براى سرپوش گذاشتن بر جنايات خود اقداماتى كردند كه خلاصه اى از آنها ذكر مى شود.

1- ابتدا نزد اميرالمومنين عليه السلام امدند و درباره فدك سوالاتى كردند

2- بعد حديثى جعل كردند كه انبيا از خود ارثى باقى نمى گذارند.

3- عايشه و حفصه دختران خود را شاهد گرفتند.

4- شاهدان معصوم يعنى حضرت اميرالمومنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام را رد كردند.

5- مجبور شدند سندى براى فدك نوشتند و عمر همان را پاره كرد.

6- بعد از نامه ى اميرالمومنين عليه السلام ابوبكر مردم را تهديد كرد.

7- پس از احتجاج اميرالمومنين عليه السلام تصميم به قتل او گرفتند.

8- با دادن سهمى از بيت المال مردم را به سوى خود جلب كردند.

9- به عنوان نيرنگ به عيادت حضرت زهرا عليهاالسلام آمدند.

10- براى تشييع و دفن حضرت زهرا عليهاالسلام آمدند.

11- پس از دفن حضرت زهرا عليهاالسلام سر و صدا به راه انداختند و تصميم به نبش قبر آن حضرت گرفتند كه بامقابله ى اميرالمومنين عليه السلام دست از اقدام برداشتند.