مادر گلها فاطمه (سلام الله عليها)

اسماعيل انصارى زنجانى

- ۳ -


خطبه ى فدكيه

يكى از اقداماتى كه حضرت زهرا عليهاالسلام پس از غصب فدك انجام داد اين بود كه سر خود را پوشانيد و پوشش كامل بر تن كرد و با عده اى از زنان خدمتكار و خويشاوندان به مسجد آمد.

ابوبكر با عده ى زيادى ازمهاجرين و انصار و ديگر افراد در مسجد نشسته بودند كه حضرت وارد شد. با آمدن حضرت پرده ى سفيد مصرى بين او و مردم آويخته شد.

حضرت زهرا عليهاالسلام نشستند و چنان از سوز دل ناله زدند كه مردم را به گريه ضجه واداشتند. و مجلس را منقلب كردند. پس از لحظه اى كه گريه هاى مردم از جوش و خروش افتاد حضرت سخن خود را با حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز نمودند.

مردم با شنيدن كلام حضرت بار ديگر شروع به گريه كردند. حضرت بار ديگر سكوت كردند تا مردم آرام شدند و صحبتمود را از سر گرفتند وآن خطبه را ايراد فرمودند.

ابتدا حمد و ثنا و شهادت بر وحدانيت و صفات الهى را ذكر كردند. بعد شهادت به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله دادند و اوصاف و هدايت و درود و صلوات بر حضرت را بيان كردند.

بعد رو به اهل مجلس كه مهاجرين و انصاربودند نموده وظيفه ى آنان را درباره ى اهل بيت عليهاالسلام و قرآن بيان فرمودند، و اسرار احكام خدا و دعوت به تقوا در امر و نهى خدا و شكرگزارى ذكر فرمودند.

بعد خود را معرفى كردند و زحمات رسول الله صلى الله عليه و آله را در تبليغ اسلام و حال مردم در جاهليت را گوشزد كردند.

سپس نفاق و تسلط شيطان بر مردم و انحراف مردم بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله را بيان فرمودند.

آنگاه درباره ى فدك اعطايى پيامبر صلى الله عليه و آله و غصب آن و ارث بردن از پيامبر صلى الله عليه و آله سخن گفتند و لحظه اى رو به قبر رسول الله صلى الله عليه و آله درددل نمودند. سپس خطاب به انصار نمودند و درباره ى ظلم به دختر پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان تذكر دادند و از غفلت و بى تفاوتى آنان اظهار نگرانى كردند، و به قتال به سردمداران كفر تشجيع كردند، اظهار ننگ و عار نمودند نسبت به كسانى كه دختر پيامبر را خوار كردند.

ابوبكر ديد ادامه سخنان فاطمه عليهاالسلام مردم را به شور وهيجان مى اندازد لذا حديث جعلى خود را مطرح كرد كه انبيا ارث نمى گذارند.

حضرت زهرا عليهاالسلام پس از ذكر آيات ارث انبيا، مخالفت آن حديث جعلى با قرآن را تشريح كردند.

ابوبكر اين بار گناه غصب فدك را بر عهده مسلمانان گذاشت. فاطمه عليهاالسلام براى آخرين بار مردم را به اعمال قبيحشان مواخذه كرد و مردم از شنيدن كلام آنحضرت گريه كردند و فرياد زدند و صداى گريه از خانه هاى بنى عبدالمطلب و مهاجرين و انصار بلند شد ومدينه به لرزه درآمد كه بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله آن گونه گريه و ناله نكرده بودند.

بعد از خطبه ى فاطمه عليهاالسلام ابربكر و عمر به دست و پا افتادند و تبادل نظر نمودند، ومردم را به مسجد دعوت كردند.

پس از تهديدات و امر مردم به سكوت فردا صبح براى تطميع همه را به گرفتن هدايا دعوت كردند.

حضرت زهرا عليهاالسلام ناراحت به خانه بازگشتند و به اميرالمومنين عليه السلام شكايت بردند واميرالمومنين عليه السلام او را با اكرام دلدارى و تسلى دادند.

عيادت زنان از فاطمه

فاطمه عليهاالسلام بعد از بازگشت به خانه مريض شد و بيمارى حضرت ادامه پيدا كرد. زنان مهاجر و انصار به عيادت فاطمه عليهاالسلام آمدند و احوال پرسى كردند. حضرت پس از حمد و ثناى الهى و درود بر رسول الله و گلايه از مردان مهاجر انصار و تقبيح بى تفاوتى آنان در تنها گذاشتن اميرالمومنين عليه السلام و گرفتن خلافت از دست او و پيش بينى عاقبت سوء غصب خلافت و نيز بيان خسارت امت و تاسف به حال آنان، صريحا فرمودند كه عذرهان آنان بيهوده است.

عيادت ابوبكر و عمر از فاطمه

پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله مصائب يكى پس از ديگرى سراغ فاطمه عليهاالسلام آمد و او را از پاى درآورد، به طوريكه در بستر بيمارى افتاد و مريضى اش روز به روز شدت كرد.

ابوبكر و عمر هر روز از اميرالمومنين عليه السلام از مريضى و حال زهرا عليهاالسلام مى پرسيدند و اجازه ى عيادت مى خواستند، ولى حضرت اجازه نمى داد. روزى آمدند و بر در خانه نشستند و از اميرالمومنين عليه السلام خواستند اجازه بگيرد.

اميرالمومنين عليه السلام نزد حضرت زهرا عليهاالسلام آمد و فرمود: ابوبكر و عمر بارها اجازه خواسته اند و من آنها را رد كرده ام و تو نيز اجازه نداده اى اينك پشت در نشسته اند و اصرار دارند بر تو سلام كنند.

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: «خانه خانه ى تو و زن آزاده همسر توست؛ و زنان تابع مردانند. هرگونه صالح مى دانى عمل كن». فرمود: پس سرت را بپوشان.

حضرت زهرا عليهاالسلام سرش را پوشانيد و رو بهت موى ديوار گردانيد. ابوبكر و عمر وارد شدند. سلام كردند؛ ولى حضرت جواب نداد. آنان برخاستند و به طرف مقابل حضرت آمدند؛ ولى حضرت دوباره صورتش را از آنان برگردانيد. اين كار چند بار تكرار شد تا اينكه حضرت به اميرالمومنين عليه السلام گفت پارچه اى روى صورتم بينداز» و به زنها فرمود: «شما مرا برگردانيد» گويا حضرت از شدت جراحات نمى توانست بدن مبارك را حركت دهد.

ابوبكر گفت اى دختر پيامبر صلى الله عليه و آله ما براى جلب رضايتت آمده ايم از تو مى خواهيم آنچه از طرف ما نسبت به تو وارد شده عفو كنى!! فرمود: حتى يك كلمه با شما سخن نمى گويم تا پدرم را ملاقات كنم و شكايت شما را نزد او ببرم از كارها و ظلم شما به او شكايت كنم. گفتند ما براى عذرخواهى آمده ايم ما را به رفتارمان مواخذه مكن.

حضرت رو به اميرالمومنين عليه السلام كرد و گفت من با آنان سخن نخواهم گفت تا مطلبى را سوال كنم كه از پيامبر شنيده ايد. سپس سوال كرد: شما را به خدا قسم مى دهم آيا از پيامبر شنيديد كه فرمود: «فاطمه پاره ى تن من است هر كس او را اذيت كند مرا اذيت كرده و هر كس مرا اذيت كند خدا را اذيت كرده»؟ گفتند: آرى فرمود:الحمدلله.

سپس حضرت دستهاى مبارك را به آسمان بلند كرد و گفت «خدايا! اين دو نفر در حياتم و هنگام مرگم مرا آزار دادند. من شكايت آنان را به تو و پيامبرت مى نمايم. نه بخدا قسم! هرگز از شما راضى نمى شوم و با شما سخن نمى گويم تا پدرم پيامبر را ملاقات كنم و آنچه كرده ايد به او خبر دهم و او درباره ى شما حكم نمايد. بخدا قسم در هر نمازى بر شما نفرين مى كنم».

ابوبكر صداى واى و ويل بلند كرد، ولى عمر گفت: اى خليفه ى پيامبر از گفته ى يك زن اين گونه منقلب مى شوى و جزع و فزع مى نمايى!!؟

شهادت فاطمه

وصاياى فاطمه

روزهاى آخر عمر فاطمه عليهاالسلام كه فرارسيد على عليه السلام را صدا زد و وصيت هايش را به او نمود. وصيت هاى حضرت زهرا عليهاالسلام چنين بود:

1- على عليه السلام و اسماء بنت عميس او را غسل دهند.

2- جنازه اش را در تابوت حمل كنند.

3- شبانه به خاكش بسپارند.

4- احدى از آنان كه از را اذيت كردند بر جنازه اش حاضر نشوند.

5- با بقيه ى كافور بهشتى او را حنوط كنند.

6- اميرالمومنين عليه السلام با خواهرزاده ى فاطمه عليهاالسلام «امامه» ازدواج كند.

7- از اموالش به بنى هاشم و بنى عبدالمطلب بدهند.

8- براى اوقاف و صدقاتش اميرالمومنين عليه السلام را متولى قرار داد و بعد از آنحضرت امام حسن عليه السلام و بعد برادرش امام حسين عليه السلام و بعد بزرگتران از فرزندان رسول الله صلى الله عليه و آله.

9- از اموالش به هر يك او زنان پيامبر صلى الله عليه و آله مقدار معينى و براى زنان بنى هاشم همان مقدار و مقدارى هم براى «امامه» قرار داد.

10- اشيايى را به دختر ابوذر بدهند.

11- هر كس از آنان كه وصيت كرد مالى بدهند، اگر قبل از پرداخت آن از دنيا رفت عوض آنان به فقرا دهند.

12- آن دو نفر (ابوبكر وعمر) بر او نماز نخوانند.

13-بر سر مزار من بيا و قران بخوان.

شهادت فاطمه

فاطمه عليهاالسلام در خواب خبر مرگ خود را شنيد و آماده رفتن به سوى پدر بزرگوار شد. قبل از همه چيز در فكر فرزندانش بود. مقدارى آرد خمير كرد و براى نور ديدگانش نان تهيه نمود و با دستهاى لرزان لباسهاى اطفال را شست. بعد يك يك كودكانش را صدا زد و سر آنان را شستشو داد. سپس خودش نيز غسل كرد و لباس جديد پوشيد.

اميرالمومنين عليه السلام وارد خانه شد با ديدن اين منظره سوال كرد: با اين ضعف و مريضى چرا مشغول اين كارها شده اى؟ عرض كرد: چون امروز روز آخر عمر من است. خواستم سر و لباس كودكانم را بشويم زيرا فردا بى مادر مى شوند.

فاطمه عليهاالسلام به اشتياق ديدار پدر داخل حجره رفت و خوابيد. على عليه السلام بالاى سرش آمد و ديد فاطمه عليهاالسلام يك قطيفه مصرى روى خود كشيده است او راصدا زد ولى جوابى نشنيد. گوشه پارچه را كنار زد و ديد فاطمه ساكت است. سر زهرا عليه السلام را به دامن گرفت و او را صدا زد ولى آن حضرت سخنى نگفت.

اميرالمومنين عليه السلام بار ديگر او را صدا زد: «يا بنت محمد»! ولى باز جوابى نشنيد. گفت: «يا بنت من حمل الزكاه فى طرف ردائه و بذلها على الفقراء». باز پاسخى نيامد. گفت: «يا بنت من صلى بالملائكه فى السماء مثنى مثنى». باز جوابى نيامد. گفت: «اى دختر پيامبر، با من صحبت كن، من على پسر عموى تو هستم».

فاطمه عليهاالسلام چشم خود را باز كرد و به صورت على عليه السلام نظر نمود و به گريه افتاد. على عليه السلام نيز ازگريه ى فاطمه عليهاالسلام گريست و پرسيد: اين چه حالى است كه در تو مى بينم؟ فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: الان حبيب خود پيامبر را در قصرى سفيد در خواب ديدم. وقتى مرا ديد فرمود: دخترم به سوى من بيا كه من مشتاق توام. عرض كردم: به خدا قسم من به ديدار تو مشتاق ترم. فرمود تو امشب نزد من هستى، و او در وعده اى كه داده صادق و راستگوست و به عهدى كه كرده وفادار است.

پسر عمو، چند چيز در قلب من است كه به تو وصيت مى كنم. على فرمود: اى دختر پيامبر، آنچه دوست دارى وصيت كن. بعد هر كس در خانه بود بيرون كرد و خانه خلوت شد.

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پسر عمو جان در زندگى دروغ و خيانت از من نديده اى و از روزى كه با تو معاشرت دارم مخالفت تو را نكرده ام!!

اميرالمومنين فرمود: معاذالله! تو داناتر به خدايى و تو نيكوكارتر و پرهيزكارتر و بزرگوارتر از آن هستى و خوف تو از خدا بيشتر از آن است كه من تو را براى مخالفت با خود سرزنش كنم. فراق تو و از دست رفتن تو بر من مشكل است، ولى چاره اى نيست چون امر خداست كه ناچار بايد واقع شود. به خدا قسم مصيبت پيامبر را تازه كردى و فقدان تو بر من بزرگ است. انا لله و انا اليه راجعون از مصيبتى كه چه قدر ناگوار و دردناك و اندوهبار و بزرگ است.

فاطمه جان، اين مصيبتى است كه آرامش و تسلى پذير نيست و سوگ بزرگى است كه چيزى جايگزين آن نمى شود.

در آخرين لحظات عمر فاطمه عليهاالسلام زينب و ام كلثوم را به خانه يكى از هاشميات فرستاد تا مرگ مادرشان را نبينند.

اميرالمومنين نيز در اين ساعت بيرون از خانه بود و حسنين عليهماالسلام رفته بودند تا در حرم رسول الله صلى الله عليه و آله دعا كنند فقط اسما و فضه حاضر و ملازم حضرت بودند.

فاطمه عليهاالسلام به اسماء فرمود: وقتى من از دنيا رفتم در گوشه اى از خانه خيمه اى از پارچه ى سندس زده مى شود كه در آن تابوتى است. مرا در آن تابوت بگذار. بعد فاطمه عليهاالسلام به اسماء فرمود: بعد از لحظاتى مرا صدا بزن. اگر جواب نيامد بدان نزد پدرم رفته ام.

آنگاه دست زير صورت گذاشت و رو به قبله خوابيد و به حالت احتضار رسيد. پرده كنار رفت و فاطمه عليهاالسلام نگاهى كرد و اين كلمات را بر زبان جارى نمود:«سلام بر جبرئيل، سلام بر پيامبر خدا، خدايا با پيامبر تو، خدايا در رضوان و جوار تو و در دارالسلام تو».

بعد فرمود: آيا آنچه من مى بينم شما نيز مى بينى؟ گفتند: شما چه مى بينى؟ فرمود: اين موكبهاى اهل آسمان است، و اين جبرئيل است و اين پيامبر خداست كه مى فرمايد: «دخترم جلو بيا، آنچه در پيش دارى براى تو بهتر است».

بعد چشمانش را باز كرد و گفت: «سلام بر تو اى قابض الارواح، در قبض روح من عجله كن و ناراحتم مكن». بعد گفت: خدايا به سوى تو نه به سوى آتش». آنگاه حضرت چشمهاى مبادك را روى هم گذاشت و دست و پاها را دراز كرد، و بين نماز مغرب و عشاء درسن 18 سال 75 روز در سال 11 هجرى پس از 75 روز تحمل جراحات روزهاى هجوم به خانه شربت شهادت نوشيد.

اسماء كه بيرون حجره به حالت انتظار نشسته بود، ديد صداى فاطمه عليهاالسلام نمى آيد. اين بود كه بانوى خود را چند بار صدا زد اما جوابى نشنيد.

اسماء داخل حجره شد و مشاهده كرد بانويش از دنيا رفته است. اينجا بود كه گريبان چاك زد وخود را روى جنازه انداخت و او را بوسيد و گفت: يا فاطمه، خدمت پدرت پيامبر كه رسيدى ازطرف اسما به او سلام برسان.

در اين حال حسن و حسين عليه السلام از در وارد شدند و ديدند مادرشان خود را پيچيده و خوابيده است. گفتند: اى اسماء مادرمان در اين ساعت نمى خوابيد اسماء گفت فرزندان پيامبر، مادرتان خواب نيست، از دنيا رفته است.

با شنيدن اين خبر جانسوز، امام حسن خود را روى جنازه ى مادر انداخت وگفت: مادر جان، پيش از آنكه روحم از بدن جدا شود با من سخنى بگو. امام حسين عليه السلام پاى مادر را مى بوسيد و ميگفت: اى مادر، من پسرت حسينم، پيش از آنكه قلبم از جاى كنده شود و بميرم با من تكلم كن.

انعكاس خبر شهادت فاطمه

اسماء آنان را دلدارى داد و گفت فرزندان پيامبر، روانه شويد و پدرتان را از مرگ مادر با خبر كنيد. نزديك مسجد كه رسيدند به ياد جدشان افتادند و با صداى بلند گريه سر دادند. جمعى از صحابه سبب گريه را پرسيدند. حسنين عليه السلام مرگ مادرشان را به آنان خبر دادند.

اميرالمومنين عليه السلام با شنيدن اين خبر با صورت به زمين افتاد و گفت: «اى دختر محمد، بعد از تو با چه كسى تسلى يابم؟ تا تو بودى با تو تسلى مى يافتم. خدايا من از دختر پيامبرت راضى هستم. خدايا او در اين جهان تنها بود پس تو انيس او باش، و، از دشمنانت دورى گزيد پس تو با او مرتبط باش، و مورد ظلم قرار گرفت تو انتقام او را بگير اى احكم الحاكمين». و قتى خبر شهادت زهرا عليهاالسلام در مدينه منتشر شد صداى گريه مرد و زن مدينه بلند شد. مردم مانند روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت ضجه مى زدند ويك صدا گريه مى كردند. زنان مدينه در منزل فاطمه عليهاالسلام اجتماع كردند و ديدند حضرت در حجره اش پارچه اى روى بدنش كشيده و يتيمان زهرا عليهاالسلام كنار جنازه مادرشان گريه مى كنند.

با ديدن اين منظره زنها ناله اى زدند كه نزديك بود مدينه از ناله ى آنان به لرزه درآيد و با ناله مى گفتند: يا سيدتاه، يا بنت رسول الله!

مردم به سرعت ازدحام كردند و به سوى در خانه ى فاطمه عليهاالسلام آمدند. اميرالمومنين عليه السلام بالاى سر زهرا عليهاالسلام نشسته بود و حسنين عليه السلام در برابر حضرت گريه مى كردند. با ديدن گريه ى آنان همه ى مردم گريستند.

عايشه آمد و خواست داخل شود. اسماء گفت: داخل مشو. عايشه به ابوبكر شكايت كرد و گفت: «اسماء بين من و دختر پيامبر مانع مى شود و براى فاطمه مثل هودج عروس درست كرده است»!!

ابوبكر گفت: اى اسماء براى چه زنهاى پيامبر را مانع مى شوى كه نزد دختر پيامبر وارد شوند و براى چه مثل هودج عروس ساخته اى؟ اسماء گفت: فاطمه به من امر كرده كه هيچ كس نزد او نيايد.

البته تنها عايشه نبود. همه كسانى كه پيمان شكنى كردند و غدير را ناديده گرفتند و تا آخرين لحظات فاطمه عليهاالسلام را با دست و زبان آزردند ، حال كه از دنيا رفته اطراف خانه اش را گرفته بودند وآه و زارى مى كردند ومنتظر بودند جنازه خارج شود تا تشييع كنند و نماز بخوانند.

معلوم است در اين گونه موارد ابوبكر و عمر پيش قدم مى شوند تا جنايات خود را بدينوسيله سرپوش بگذارند. اين بود كه به على عليه السلام گفتند: يا اباالحسن مبادا در نماز بر دختر پيامبر بر ما سبقت بگيرى؟!

بى جهت نبود كه فاطمه فرمود «مرا شبانه غسل دهيد و دفن كنيد و فقط چند نفر معدود بر جناره ام نماز بخوانند و قبر مرا مخفى كنيد».

اين وصيت همه ى نقشه هاى منافقين و غاصبين را بر آب كرد. لذا اميرالمومنين عليه السلام به ابوذر فرمود: به مردم بگو: «همه متفرق شود كه تشييع جنازه دخت پيامبر در اين شبانگاه به تاخير افتاد» مردم با شنيدن اين مطلب متفرق شدند.

غسل و كفن فاطمه

پاسى از شب كه گذشت و سر صداها فرونشست و چشمها به خواب رفت، اميرالمومنين عليه السلام برخاست تا وصيتهاى فاطمه عليهاالسلام را اجرا كند. آن بدن ضعيف كه از مصائب و زجر جسمى و روحى آب شده بود، براى غسل آماده كرد، و شاخه ى نخلى را براى روشنايى آتش زد.

اسماء بنت عميس آب مى آورد و حضرت او را از زير لباس- بدون اينكه پيراهن او را بيرون آورد غسل مى داد. شايد اين كار به آن سبب بود كه يتيمان فاطمه عليهاالسلام نگاه مى كردند و اميرالمومنين عليه السلام نخواست بدن مجروح و مصدوم مادر را ببينند.

فاطمه عليهاالسلام را جز اميرالمومنين عليه السلام نمى توانست غسل دهد زي را «صديقه» بود و جز «صديق» نبايد او را غسل مى داد و نيز معصوم را بايد معصوم غسل دهد و دست غير معصوم نبايد به او برسد.

از سوى ديگر وصيت زهرا عليهاالسلام بود. لذا اسماء فقط آب مى آورد و دست به پيكر مطهر سيده النساء عليهاالسلام نمى زد.

اميرالمومنين عليه السلام سه يا پنج بار بر بدن دختر پيامبر آب ريخت و بار آخر قدرى كافور به آن اضافه كرد. اين همان سهم كافور فاطمه عليهاالسلام بود كه از بهشت آمده بود.

غسل به پايان رسيد، و اميرالمومنين عليه السلام در هفت پارچه او را كفن كرد و يك پارچه سراسرى ديگر بر بدن مطهر او پوشانيد، و اين كلمات را بر زبان جارى كرد: «بارالها، اين بانو كنيز و دختر پيامبر و برگزيده ى تو و بهترين آفريدگان توست... مقام او را با لا ببر و بين و او و پدر بزرگوارش جمع فرما».

اميرالمومنين عليه السلام در تجهيز فاطمه عليهاالسلام مى فرمايد: آنگاه كه خواستم بندهاى كفن را ببندم صدا زدم: «اى حسن، اى حسين، اى زينب، اى ام كلثوم، اى فضه... بياييد آخرين ديدار را با مادر داشته باشيد، كه هنگام جدايى است و ملاقات به بهشت مى ماند».

فرزندان زهرا عليهاالسلام گويا منتظر اجازه ى پدر بودند. فورا خود را روى جنازه مادر انداختند. در اين هنگام ناله اى از سينه ى زهرا برخاست دستانش را بازكرد و فرزندانش به سينه فشرد ناگهان صدايى از آسمان شنيده شد: «اى اباالحسن، كودكان را از روى جنازه ى مادر بردار كه بخدا قسم ملائكه ى آسمانها را به گريه درآوردند».

اميرالمومنين عليه السلام فرزندان را از كنار جنازه كنار آورد و بندهاى كفن را بست و آماده ى نماز نمود.

نماز بر فاطمه

اكنون كه هنگام نماز بر جنازه ى فاطمه عليهاالسلام است بايد كسانى حاضر باشند كه به فاطمه عليهاالسلام ستم نكردند و در كنار اين ظلم ساكت ننشستند. و هفت نفر براى نماز بر بدن فاطمه عليهاالسلام حاضر شدند كه عبارت بودند از اميرالمومنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام و سلمان و ابوذر و مقداد و فضه و چند نفر ديگر.

اميرالمومنين در كنار جنازه ى همسرش، رو به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: «السلام عليك يا رسول الله، عنى و عن ابنتك...» بعد اميرالمومنين عليه السلام داخل قبر رفت و فاطمه عليهاالسلام را روى دست گرفت. در اين هنگام دو دست از قبر بيرون آمد و جسم مجروح فاطمه عليهاالسلام را گرفت. على عليه السلام فرمود: اى زمين، امانتم را به تو مى سپارم، اين دختر پيامبر خداست. بعد گفت «بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله و بالله و على مله رسول الله محمد بن عبدالله اى صديقه! تو را به كسى كه او از من به تو سزاوارتر است سپردم. و من براى تو به آنچه كه خدا راضى است راضى شدم».

دفن و قبر فاطمه

اميرالمومنين عليه السلام فاطمه عليهاالسلام را مخفيانه دفن كرد و محل دفن او را با خاك يكسان نمود. آنحضرت براى اخفاء قبر چند صورت قبر در بقيع تشكيل داد تا اگر مردم سراغ قبرش رفتند به بقيع بروند.

ما نيز وصيت فاطمه عليهاالسلام را روى چشم مى گذاريم و محل قبرش را ناپيدا و نامعلوم مى دانيم و به تبعيت از علماى متقدمين حضرت را در سه مورد زيارت مى كنيم: در خانه ى آن حضرت، بين قبر و منبر، در بقيع.

اميرالمومنين عليه السلام تا وقتى كه مشغول تجهيز و دفن زهرا عليهاالسلام بودند دراين فكر بود كه مبادا جاسوسان و غاصبين خبردار شوند و وصيت فاطمه عليهاالسلام عملى نشود همين كه تجهيز و دفن تمام شد، حزن و اندوه به آن حضرت هجوم آورد بطورى كه از كثرت حزن دو ركعت نماز خواند و شب را با يتيمان فاطمه عليهاالسلام در خانه ى بى فاطمه عليهاالسلام صبح كرد.

صبح مردم مدينه و پيشاپيش همه ابوبكر و عمر اطراف خانه ى على عليه السلام را گرفتند، و براى تشييع و نماز و دفن زهرا عليهاالسلام آماده شدند. مقداد بيرون آمد و صدا زد: فاطمه عليهاالسلام طبق وصيتش شب بخاك سپرده شد. عمر به ابوبكر گفت: به تو نگفتم فاطمه عليهاالسلام را دفن خواهند كرد؟!!

عباس گفت: وصيت فاطمه عليهاالسلام بود كه شما بر وى نماز نخوانيد. عمر برآشفت و گفت: قسم به خدا اگر بخواهم او را از قبر بيرون مى آورم و بر او نماز مى گزارم.

آنگاه با گروهى به سوى بقيع رفتند و چند صورت قبر ديدند كه از يكديگر تميز داده نمى شد. اين بود كه يكديگر را ملامت كردند و گفتند واى بر ما!! يك دختر از پيامبرمان باقى مانده بود و ما بر تشييع و نماز و دفن او حاضر نشديم.

عمر گفت: عده اى از زنان مسلمان بيايند و قبرها را نبش كنند و فاطمه عليهاالسلام را بيروى بياورند تا بر جنازه ى او نماز بخوانيم و قبر او را زيارت كنيم. خبر به اميرالموممنين عليه السلام رسيد و لباس زرد جنگى پوشيد و شمشير به دست گرفت و به سوى بقيع آمد و فرمود: اگر كوچكترين اقدامى در اين باره صورت گيرد بر جنازه ى فاطمه عليهاالسلام دست نخواهى يافت مگر آنكه سر از تنت جدا شود، و من جز با شمشير با تو روبرو نخواهم شد قبل از آنكه تو بتوانى كارى انجام دهى!

عمر گفت: يا اباالحسن به خدا قسم قبر او را مى شكافيم و حتما بر او نماز مى خوانيم.

اميرالمومنين عليه السلام لباس عمر را گرفت و او را تكانى داد و بر زمين زد و فرمود: اى عمر، حق خود را رها كردم تا مردم از دين برنگردند، و اما قبر فاطمه قسم به آنكه جان على به دست اوست اگر تو و اصحابت در اين باره كوچكترين اقدامى كنيد زمين را از خون شما سيراب مى كنم. اكنون اگر مى خواهى اقدام كن من اگر شمشير بكشم آن را غلاف نمى كنم مگر با گرفتن جان تو!

ابوبكر جلو آمد و عذرخواهى كرد و گفت: يا اباالحسن آنچه كه تو دوست ندارى انجام نخواهيم داد. اميرالمومنين عليه السلام عمر را رها كرد و مردم متفرق شدند.

على بعد از فاطمه

اميرالمومنين عليه السلام كه تنها مدافع و يار و غمخوارش فاطمه عليهاالسلام بود بعد دفن او تا آخر عمر به سوگ نشست و درددلهايش را به چاه گفت، و زندگى بعد از او را استخوان در گلو و خار در چشم تعبير كرد.

اين اشعار سوز دل اميرالمومنين عليه السلام بعد از فاطمه عليهاالسلام است كه مى فرمايد:

نفسى على ز فراتها محبوسه   يا ليتها خرجت مع الزفرات
لا خير بعدك فى الحياه و انما   ابكى مخافه آن تطول حياتى

يعنى: جانم با آه سوزانش محبوس شده، و اى كاش با آه سوزانش خارج شود. بعد از تو خيرى در زندگانى نيست، و من از اين گريه مى كنم كه عمرم طولانى شود.

فراقك اعظم الاشناء عندى   و فقدك فاطم ادهى الثكول
سابكى حسره و انوح شجوا   على خل مضى اسنى السبيل
ال يا عين جودى و اسعدينى   فحزنى دائم ابكى خليلى

يعنى: فراق تو نزد من بالاترين چيزها است، و فقدان تو اى فاطمه از هر داغى سوزناكتر است. از روى حسرت خوهم گريست و نوحه سرايى خواهم كرد درباره دوستى كه بهترين راهها را پيمود. اى چشم اشك بريز و مرا كمك كن كه حزن من دائم است و براى دوستم اشك مى ريزم.

حبيب ليس يعدله حبيب   و ما لسواه فى قلبى نصيب
حبيب غاب عن عينى و جسمى   و عن قلبى حبيبى لا يغيب

يعنى: دوستى كه هيچ دوستى مثل او نيست و در قلب من براى غير او نصيبى نيست. حبيبى كه از پيش چشمانم واز جسم من دور شده ولى از قلب من دور شدنى نيست.

مختصات فاطمه

حيات شخصى فاطمه

از روزى كه فاطمه عليهاالسلام به خانه اميرالمومنين عليه السلام قدم نهاد تا روزى كه به شهادت رسيد لحظه به لحظه زندگى حضرت در تمام عالم استثنايى بود.

از همان شب زفاف پيراهن عروسى را به سائل داد و خود پيراهن كهنه پوشيد و از طرف خدا پيراهن بهشتى آمد.

كارهاى طاقت فرساى خانه را به تنهايى انجام مى داد، و به قدرى دستاس كرده بود كه دستهاى نازنينش خون آلود و دراثر جارو كردن لباسهايش تيره شده بود و آن قدر جارو كرده بود كه چادر و پيراهنش گردآلوده بود.

از آنگاه كه فرزندانش متولد شده بودند و فضه براى كمك آمده بود كارهاى خانه را با فضه تقسيم كرده بود و هميشه خدمتكار حضرت نبود. فقط در اواخر عمر حضرت هنگام مريضى ملازم حضرت بود و همچنين ام ايمن كه پيرزن صالحه اى بود به خاطر پيمانى كه با پيامبر بسته بود به خانه ى فاطمه عليهاالسلام سر مى زد و با او انس مى گرفت.

58 فاطمه عليهاالسلام از نظر لباس بسيار ساده و حتى چادر فاطمه عليهاالسلام از ليف خرما و وصله خورده بود.

غذاى فاطمه عليهاالسلام و فرزندنش غالبا همان قرص نان ساده بود كه خود حضرت آسياب و خمير مى كرد و مى پخت و بسيار مى شد كه خود و فرزندانش سه روز غذا نداشتند و گرسنه به سر مى برند و گاهى فقط به اندازه طفل خردسال غذا داشتند. البته گاهى هم طعام بهشتى در كنار سجاده اش حاضر مى شد و حضرت با پدر و همسر و فرزندانش تنازل مى كردند.

ويژگى هاى حضرت فاطمه

و يژگيهاى حضرت فاطمه بسيار است نمونه هايى از آنها ذكر مى شود:

1. نسل رسول الله صلى الله عليه و آله از فاطمه عليهاالسلام است.

2. ائمه طاهرين عليهم السلام كه خلفاى خدا در زمين هستند وامام زمان حضرت مهدى آل محمد از نسل فاطمه عليهاالسلام هستند.

3. نه اسم براى فاطه عليهاالسلام از طرف خدا آمده: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه، زهراء.

4. نامگذارى حضرت به هر يك از اسماء عللى دارد كه به خاطر آن به آن اسم نام گذاشته شده است. مثلا به خاطر آنكه او و شيعيانش از آتش جهنم جدا شده اند، و مردم به معرفت او دست نمى يابند «فاطمه» ناميده شده، و به خاطر آنكه روزى سه بار نور جمالش براى اميرالمومنين عليه السلام مى درخشيد و نورش در محراب عبادت براى اهل آسمانها روشنى مى داد «زهراء» ناميده شده، و به خاطر آنكه عادت زنان را نداشت «بتول» اسم گذارى شده است.

5. از بهترين و والاترين القاب حضرت كه در كتب انبياء سلف و از طرف خدا بوسيله جبرئيل و بر لسان رسول الله صلى الله عليه و آله آمده «سيده النساء» و «سيده نساء العالمين» و «سيده نساء العالمين من الاولين و الاخرين» و «سيده نساء اهل جنه» و «سيده نساء المومنين» و «سيده نساء هذه الامه» است.

6. بارها جبرئيل از طرف خداوند به وسيله رسول الله صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام سلام مى فرستاد، همانگونه كه بارها به خديجه عليهاالسلام سلام فرستاد.

7. تحفه ها و هدايايى كه خداوند به وسيله جبرئيل يا بدون واسطه براى فاطمه عليهاالسلام مى فرستاد مانند پيراهن بهشتى شب عروسى و لباس و زيور بهشتى براى رفتن به مجلس يهود، و لباس عيد براى حسنين عليه السلام عليهم السلام فرزندان فاطمه عليهاالسلام و بارها طعام و ميوه ى بهشتى در كنار سجاده ى فاطمه عليهاالسلام مى آمد.

8. نقش نگين انگشتر فاطمه عليهاالسلام «امن المتوكلون» يعنى: «توكل كنندگان در امانند» بود.

9. دربان فاطمه عليهاالسلام فضه بود.

10-مصحف حضرت زهرا عليهاالسلام كه از ائمه معصومين عليهم السلام به دست امام زمان عليه السلام رسيده امانت زهرا عليهاالسلام است كه جبرئيل از طرف خدا براى آنحضرت آورده و شامل همه اخبار عالم او روز اول تا آخر است.

11. دوستى و دشمنى فاطمه عليهاالسلام مانند دوستى و دشمنى ساير اشخاص نيست بلكه عقيده و اصل دين و اصل اسلام يعنى حب فاطمه عليهاالسلام دين و ايمان و بغض فاطمه عليهاالسلام كفر و شرك است. درآخرت نيز حب و بغض معيار است، كه اصلا شيعيان و دوستان فاطمه عليهاالسلام از آتش بريده شده اند و دلى كه محبت فاطمه عليهاالسلام در او باشد با آتش سنخيت ندارد و قلبى كه محبت زهرا عليهاالسلام در آن نباشد با بهشت سنخيت ندارد.

گناهكارن كه در پيشانيش «محب فاطمه عليهاالسلام» نوشته شده به نام فاطمه عليهاالسلام شفاعت مى شود. محبت فاطمه عليهاالسلام در ده مورد دستگيرى مى كند و نجات مى دهد.

12. معرفت فاطمه عليهاالسلام در حدى است كه جز خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و معصومين عليهم السلام درك آن ر ندارند بطورى كه به آنحضرت «ليله القدر» گفته شده و اطاعت فرمان آن حضرت بر همه خلايق حتى انبياء و مرسلين و فرشتگان واجب است. نبوت هيچ پيامبرى كامل نشده مگر با اقرار به معرفت و فضل آنحضرت.

13. خديجه عليهاالسلام مادر فاطمه عليهاالسلام در پيشگاه خدا و رسول مقام استثنايى دارد و با هيچيك از همسران رسول الله صلى الله عليه و آله قابل مقايسه نيست و مانتد خود فاطمه عليهاالسلام خصائصى دارد.خديجه كسى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حيات او زن ديگرى اختيار نكرد. او كسى است كه خداوند به او سلام مى رسانيد او از بانوان با جلالتى است كه افتتاح روز محشر با آنهاست. او كسى است در دنيا با زنان بهشتى و حورالعين هم صحبت شد. خديجه همان بانويى است كه در پيشبرد اسلام اثر بسزايى داشت.

14. اولاد و ذريه ى رسول الله صلى الله عليه و آله على رغم آنان كه به پيامبر صلى الله عليه و آله ابتر و مقطوع النسل گفتند، از فاطمه عليهاالسلام است پس از معصومين عليهم السلام در شرق و غرب عالم اين تعداد بيشمار از سادات به چشم مى خورد. آن روز كه در همه ى عالم ميليونها جمعيت بود فاطمه عليهاالسلام يك نفر بود، ولى بعد از هزار و چهار صد سال اگر ذريه ى فاطمه عليهاالسلام بسيارى از مردم از نسل فاطمه عليهاالسلام در حالى كه از گوينده ى آن كلام احدى باقى نمانده و نسلش منقرض شده يا اگر هم باشد اسم و رسم آنان معلوم نيست.

15. آياتى از قرآن مجيد درباره فاطمه عليهاالسلام و خانه اش آمده كه ذكر همه ى آنها خود كتاب مفصلى مى شود.

16. لحظه به لحظه ى زندگى و حالات حضرت معجزه بوده است. بلكه كرامات حضرت قبل از اين عالم و قبل از ولادتش به ظهور رسيده و بعد از اين عالم ظاهر خواهد شد، و مى توان گفت كرامات و معجزه ى حضرت در روز قيامت بسيارمهمتر و بيشتر از آن است كه در هيجده سال عمرش ظاهر شده است.

17. فضايل زيارت و صلوات حضرت كه در كتب حديث و ادعيه آمده و همچنين نماز حضرت و فضيلت تسبيح حضرت كه بهتر از هزار ركعت نماز است.

18. فاطمه عليهاالسلام حوريه اى در ميان انسانها است زيرا نطفه ى او از طعام بهشتى منعقد شده و خلقت او از نور عالم بالاست و چون چند صباحى در كنار انسانها بوده «انسيه حوراء» نام گذارى شده است.

19. فاطمه عليهاالسلام بضعه رسول الله صلى الله عليه و آله است آزار او آزار رسول الله صلى الله عليه و آله و آزار رسول الله صلى الله عليه و آله آزار خداوند كفر و شرك و نفاق است. از اينجا فقط تكليف مشركين و كفار و دشمنان فاطمه عليهاالسلام بلكه تكليف همه آزاردهندگان به فاطمه عليهاالسلام روشن مى شود.

20. درباره ى حضرت نه فقط خداوند در قرآن و حديث قدسى و پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام فضايل و مناقبى ذكر كرده اند، بلكه بزرگان دين و حتى دانشمندان غيراسلامى سخنانى در بزرگداشت مقام والاى حضرت متواضعانه گفته اند ودر كتابها نوشته اند.

فاطمه بعد از اين عالم

فاطمه عليهاالسلام روز قيامت سوار ناقه اى از ناقه هاى بهشت مى شود كه قبه اى از نور بر روى آن نهاده شده و تاجى مرصع از در و ياقوت كه مانند ستارگان مى درخشد، بر سر گذاشته با هفتاد هزار از طرف راست و هفتاد هزار از طرف چپ و جبرئيل مهار ناقه را گرفته است. با اين جلالت وارد محشر مى شود، و جبرئيل با صداى بلند ندا مى دهد: «غضوا ابصاركم حتى تجوز فاطمه بنت محمد»يعنى: «چشمها را ببنديد تا فاطمه دختر محمد عبور كند». همه چشمها را مى بندند و سرها را پايين مى اندازند.

فاطمه عليهاالسلام مى آيد و مقابل عرش خدا توقف مى كند و دادخواهى مى كند و خدا مى فرمايد: «هر كس را مى خواهى شفاعت كن كه شفاعتت قبول است». فاطمه عليهاالسلام رسول الله صلى الله عليه و آله را در محشر ملاقات مى كند، و نيز فرزندانش مى آيند و امام حسين عليه السلام با بدن بى سر خدمت فاطمه عليهاالسلام مى رسد.

حضرت قاتلان حسين عليه السلام را از ميان جمعيت جدا مى كند و به آتش امر مى كند تا در جهنم به انواع عذاب آنان را معذب مى كنند.

آنگاه ذريه ى فاطمه عليهاالسلام و شيعيان و دوستانش مى آيند، در حالى كه اطراف آنان را فرشتگان احاطه كرده اند. آن حضرت جلو مى افتد و آنان پشت سر فاطمه عليهاالسام راه مى افتند تا داخل بهشت مى شوند.

بعد از حساب و شفاعت روز قيامت، اول كسى كه داخل بهشت مى شود فاطمه عليهاالسلام است. سيده نساء اهل الجنه است. خداوند در بهشت مقام مخصوصى براى فاطمه و على عليهم السلام به نام «جنت عدن» آفريده است و تا در آن روز مادر گلها غنچه هاى به ثمر رسيده ى خود را در بهشت در خانه ى خود و آغوش خود جاى دهد.