مادر گلها فاطمه (سلام الله عليها)

اسماعيل انصارى زنجانى

- ۱ -


مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

فاطمه عليهاالسلام از گل پيامبر صلى الله عليه و آله است. ريحانه النبى صلى الله عليه و آله مادر يازده گل سرسبد عالم وجود است كه رحمت پروردگار در سايه وجودشان بر مردم نازل مى شود. گلهان معطر فاطمه عليهاالسلام يازده امام معصوم عليهم السلام هستند كه واسطه فيض بين خالق و مخلوقند.

نسل مطهر فاطمه عليهاالسلام از اين يازده نور پاك، سبد سبد گلهاى خوشبوى محمدى را در جهان منتشر كرده و نام «مادر گلها» را در سراسر گيتى بلند نموده است.

آنان فرزندان فاطمه اند كه پاره تن او و يادآور گل وجودند. شيعيان و محبين فاطمه نيز گلهاى گلپرور انسانيت اند كه در آغوش محبت خود پرورده و تقديم جهانيان نموده است.

اينك جهان گلستان فاطمه است كه گلهاى زيبايش را از گرانقدرترين آنها تا گلهاى كوچكش- كه دوستان فاطمه اند در سرتاسر آن گسترده است، و خورشيد هر صبح بر گلهاى محمدى لبخند مى زند.

كتاب حاضر سرگذشت مادر گلها فاطمه زهرا عليهاالسلام است كه معبود با عبادت او به فرشتگان مباهات مى كند و اطاعت از فرامين او بر همه خلايق واجب است. همو كه «نبوت هيچ پيامبرى كامل نشد تا آنكه به فضيلت و محبت او اقرار كرد»، و «هر كس او را بشناسد شب قدر را درك كرده است». زهرايى كه حجت خدا بر ائمه طاهرين عليهم السلام و اسوه ى حسنه براى مهدى آل محمد روحى الفداء است.

آنچه پيش رو داريم چكيده اى از تاريخ فاطمه صديقه عليهاالسلام است كه در هفت بخش تقديم خواهد شد. اين هديه ى ناچيز هم از بركات آنحضرت و در ظل توجهات اوست، و ما بدان افتخار مى كنيم و از ساحت مقدسش استمداد مى جوييم.

آغاز خلقت و دوران كودكى فاطمه

آفرينش نورى فاطمه

فاطمه زهرا عليهاالسلام هفت هزار سال قبل از آفرينش دنيا خلق شد و با پدر و همسر و فرزندانش مشغول تسبيح و تقديس بودند.

طينت و سرشت فاطمه عليهاالسلام از آب حيات سرشته شد و شيعيان ودوستانش از طينت آنان خلق شدند.

پس از خلقت نورى فاطمه عليهاالسلام و قبل از ولادتش ولايت او به آسمانها و زمين عرضه شد و پذيرندگان آن از مومنين مقرب و منكرينش كافران نوشته شدند.

آغاز خلقت فاطمه در دنيا

مشيت الهى بر اين تعلق گرفت كه صديقه كبرى از كنار عرش و از عالم ملكوت پس از هزاران سال به عرصه ناسوت و خطه ى زمين نازل شود.

ميلاد حضرت زهرا عليهاالسلام اولين خلقت آن حضرت نيست بلكه اين تولد دوم و ضهور ثانوى نور زهرا در عالم خاكى است.

اينك خداوند به رسول الله صلى الله عليه و آله و جبرئيل و فرشتگان و ميوه هاى بهشتى دستور ميدهد آماده مقدمات ولادت او باشند.

امين وحى خدا به پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى شود و سلام و پيام خدا را به او مى رساند: «يا محمد، خدا امر مى كند چهل روز از خديجه كناره گيرى كنى».

دورى از خديجه براى پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار سخت و سنگين بود، ولى براى اجراى امر الهى چهل روز روزه گرفت و شبها را به عبادت پرداخت و توسط عمار ياسر براى رفع نگرانى خديجه پيام فرستاد و فرمود: به خديجه بگو: گمان نكنى كناره گيرى من از تو از ناراحتى است بلكه پروردگار چنين دستور داده و من در خانه فاطمه بنت اسد هستم.

خديجه از دورى پيامبر صلى الله عليه و آله همچنان محزون بود تا چهل روز به پايان رسيد و جبرئيل آمد و مژده تحفه و تحيت الهى را داد و ميكائيل طبقى از طعام بهشتى آورد. پيامبر صلى الله عليه و آله بر خلاف هر شب مانع ورود ديگران شد، زيرا اين طعام جز پيامبر صلى الله عليه و آله بر ديگران حرام بود. امشب حضرت از آن طعم بهشتى سير تناول فرمود و از آب بهشتى سيراب شد و قبل از نماز مغرب به دستور خدا به خانه خديجه آمد.

خديجه بين خواب و بيدارى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله در را كوبيد و با حلاوت بيان فرمود: «خديحه در را باز كن، من محمدم»! خديحه با خوشحالى در را گشود.

پيامبر صلى الله عليه و آله بر خلاف هر شب كه قبل از خواب دو ركعت نماز مى خواند دست خديجه را گرفت و داخل رختخواب شد و هنوز از رختخواب كنار نرفته بود كه خديجه عليهاالسلام سنگينى فاطمه عليهاالسلام را در خود احساس كرد.

فاطمه عليهاالسلام در رحم خديحه انيس و مونس مادر بود. با او سخن مى گفت و گاهى درباره آزار مشركين نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله مادر را دلدارى مى داد و گاهى در ركعات نماز مادر را راهنمايى مى كرد.

ولادت فاطمه

ايام حمل خديجه عليهاالسلام سپرى شد و روز ولادت فاطمه عليهاالسلام فرارسيد.اينك هنگامى است كه خديجه و هر بانويى احتياج به كمك و پرستارى دارد. خديجه از زنان قريش و بنى هاشم كمك خواست ولى آنان به خاطر كينه اى كه با خديجه داشتند نه خود به كمك خديجه آمدند و نه به هيچ زنى اجازه دادند خدمت خديجه برسد. آنان همان كسانى بودند كه به خدمتكارى خديجه افتخار مى كردند، ولى اكنون خديجه را در حال وضع حمل در حجره تنها بى ياور گذاشتند. آنان كه آلوده بودند نه لياقت خدمت خديجه را داشتند و نه قابلگى انسيه حوراء فاطمه زهرا عليهاالسلام را.

آنان خديجه را رها كردند ولى خدا ناظر حال خديجه بود. در اين حال چهار زن بهشتى بلند قامت در حضور خديجه حاضر شدند و گفتند: «ما فرستاده پروردگارت هستيم». آنان ساره همسر حضرت ابراهيم و آسيه بنت مزاحم همسر فرعون و مريم مادر عيسى عليه السلام و كلثوم خواهر حضرت موسى بودند.

آنان اطراف خديجه نشستند و مشغول خدمت شدند. فاطمه عليهاالسلام پاك و پاكيزه به دنيا آمد و نور جمالش نه فقط خانه هاى مكه را روشن كرد بلكه در شرق و غرب زمين جايى نماند مگر آنكه به آنجا تابيد.

ده نفر از حورالعين با طشت و ابريق و آب كوثر داخل حجره شدند و يكى از آن بانوان فاطمه عليهاالسلام را با آب كوثر شستشو داد و با دو پارچه ى سفيد معطر او را پيچيد فاطمه عليهاالسلام شهادتين آغاز كرد: «شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست و پدرم رسول الله بزرگ پيامبران و شوهرم بزرگ جانشينان و فرزندانم بزرگان اولاد انبيا هستند». سپس به هر يك از بانوان با اسمشان سلام داد.

حوريان بهشتى و اهل آسمان ولادت فاطمه عليهاالسلام را به يكديگر بشارت دادند و آن بانوان فاطمه ى نوزاد را به دست خديجه دادند: «اى خديجه، بگير نوزادت را طاهر و مطهر و پاك و مبارك، كه او و نسلش مبارك قرار داده شده اند». خديجه دخترش فاطمه عليهاالسلام را با خوشحالى گرفت و شير داد.

دوران كودكى فاطمه

صديقه كبرى پنج سال در مكه در دامان پر مهر مادرش خديجه و در كنار پدر مهربان كه بهترين ايام زندگى حضرت بود سپرى كرد.

مشركين گاهى به ساحت پيامبر صلى الله عليه و آله جسارت مى كردند و جسم لطيف و لباسهاى حضرت را آلوده مى كردند و اين فاطمه عليهاالسلام بود كه آنها را از قامت رساى حضرت پاك مى كرد و در همه مراحل همراه خديجه عليهاالسلام و اميرالمومنين در همان سنين كودكى پيامبر صلى الله عليه و آله را يارى مى نمود و دلدارى مى داد.

دوران خوش فاطمه عليهاالسلام با مادر كوتاه شد و خديجه در بستر بيمارى قرار گرفت؛ ولى فاطمه عليهاالسلام منتظر بود مادر دوباره سلامتى خود را يازيابد و همراه مادر در كنار سجاده ى او به نماز بايستد، ولى بيمارى خديجه روز به روز شدت يافت و از زندگى مايوس شد.

خديجه دخترش فاطمه عليهاالسلام را صدا زد و وصيتهايش را آغاز كرد.

فاطمه عليهاالسلام متوجه شد بى مادر مى شود و مصيبت دردناك فراق مادر هنگامى به فاطمه عليهاالسلام روى آورد كه بيش از پنج سال از عمرش نگذشته بود.

خديجه چشم از اين دنيا فروبست و فاطمه عليهاالسلام را تنها گذاشت و او را در سنين كودكى به فراق مادر مبتلا كرد. در آن روزها فاطمه مى آمد و دور پيامبر صلى الله عليه و آله مى چرخيد و مى گفت: پدر جان، مادرم كجاست؟ فاطمه عليهاالسلام اگر چه مادر را از دست داده بود ولى دلش به پدر خوش بود ولى پس از مدتى به فراق پدر نيز مبتلا شد. پيامبر صلى الله عليه و آله در اثر آزار مشركين و از دست دادن حضرت ابوطالب عليه السلام و خديجه مجبور شد مكه را ترك و به مدينه مهاجرت كند و فاطمه اش را درمكه تنها بگذارد.

مهاجرت فاطمه

دورى پدر براى دخترى چون فاطمه عليهاالسلام بسيار سخت بود. براى پيامبر صلى الله عليه و آله از آن هم دشوارتر بود كه يك روز هم نمى توانست از فاطمه اش جدا شود.

بالاخره پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد با اميرالمومنين عليه السلام فاطمه را همراه فاطمه بنت اسد مادر على عليهاالسلام و فاطمه بنت زبير به مدينه آورد. اميرالمومنين عليه السلام وسيله سفر آماده كرد و آنان را به سوى مدينه حركت داد. اگر چه در مسير راه مشركين قريش قصد آزار آنان را داشتند ولى اميرالمومنين عليه السلام شر آنان را دفع كرد و بانوان را به مدينه رسانيد و دوباره دست فاطمه در دست پر مهر پدر قرار گرفت.

ازدواج و فرزندان فاطمه

تاريخ ازدواج فاطمه

حدود دو سال پس از ورود به مدينه فاطمه عليهاالسلام به ازدواج اميرالمومنين درآمد و بعد از مراجعت از جنگ بدر به خانه اميرالمومنين عليه السلام قدم گذاشت.

خواستگارى فاطمه

همين كه فاطمه عليهاالسلام به سن بلوغ رسيد خواستگاران از اشراف و بزرگان قوم يكى پس از ديگرى براى امر ازدواج فاطمه عليهاالسلام خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله شرفياب مى شدند ولى جواب رد مى شنيدند. آنان با آن سوابقشان لياقت همسرى زهرا عليهاالسلام را نداشتند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر على نبود آدم و غير او لياقت كفويت فاطمه عليهاالسلام را نداشت. لذا منتظر خواستگارى بود كه از طرف خدا تعيين شده بود. همو كه قبل از ولادت خداوند فاطمه عليهاالسلام را در بهشت بعنوان همسر على عليه السلام به حضرت آدم معرفى كرد. خود فاطمه عليهاالسلام نيز در دقايق اول ولادتش على عليه السلام را با جمله «اشهد ان بعلى سيد الاوصياء» همسر خود خواند. در همين روزها نيز قبل از آمدن اميرالمومنين عليه السلام به خواستگارى، جبرئيل از طرف خدا آمد و خبر عقد فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام را در آسمانها به دستور خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله ابلاغ كرد.

اينك همسر از قبل تعيين شده يعنى اميرالمومنين عليه السلام به خواستگارى زهرا آمد و در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله زانوى ادب زد و با جبين عرق كرده ساكت نشست. پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: يا على مطلبى دارى؟!

گر چه پيامبر مى دانست و از روز خلقت نورى فاطمه عليهاالسلام منتظر خواستگارى على عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام بود ولى مى خواست ابتدا همسر زهرا عليهاالسلام لب بگشايد و نام زهرا عليهاالسلام را ببرد.

على عليه السلام شرمگين سر به زير انداخته و متواضعانه گفت: مقصودم فاطمه عليهاالسلام است. رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: «پيش از تو جبرئيل از طرف خدا آمده بود وا ين دستور را به من داد، و پيش از من و تو عقد زهرا عليهاالسلام را خداوند در آسمانها براى تو خوانده و فاطمه عليهاالسلام از آن توست».

رسول الله صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را صدا زد: «على به خواستگارى ات آمده؛ نظرت چيست»؟ در اينجا حجب و حياى زهرايى قدرت تكلم در مقابل پدر را از او سلب كرد و مدتى چشم به زمين دوخته ساكت بود و سخنى نمى گفت. پيامبر صلى الله عليه و آله اين سكوت را رضايت فاطمه عليهاالسلام تلقى كرد و از نزد فاطمه عليهاالسلام بيرون آمد در حالى كه با خود زمزمه مى كرد «الله اكبر، سكوتها رضاها».

رضايت فاطمه عليهاالسلام به همسرى على در لحظه اول ولادت بود كه گفت: «شوهرم بزرگ جانشينان است». در عقد فاطمه عليهاالسلام فرشتگان بهشت را زينت كردند و حورالعين سوره طه و ياسين و شورى قرائت نمودند و خدا ابرى فرستاد تا در و ياقوت لولو نثار كند. فرشتگان از آن برمى داشتند و به يكديگر هديه مى دادند.

عقد فاطمه

خطبه عقد فاطمه عليهاالسلام اول در بهشت به وسيله راحيل در بيت المعمور خوانده شد. سپس خداوند نوشته هايى به عدد دوستان على و فاطمه عليهماالسلام در درخت طوبى به وجود آورد كه در آنها آزادى دوستانش از آتش نوشته شده بود. فرشتگان روز قيامت به هر يك از دوستان زهرا عليهاالسلام يكى از آنها را مى دهند واز طرفى درخت طوبى در و ياقوت زبرجد نثار كرد.

آنگاه فرشته اى به نام «محمود» حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: «يا رسول الله آمده ام نور را به نور تزويج كنم- يعنى فاطمه و على عليهمالسلام را».

پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجد اصحاب را به اين امر گواه گرفت كه من فاطمه را به ازدواج على در آوردم. سپس رو به على عليه السلام كرد: يا على تو نيز راضى هستى؟ على عليه السلام رضايت خود را اعلام كرد. و به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله خطبه خواند و گفت: «اين پيامبر است كه دخترش فاطمه عليهاالسلام را به مهريه پانصد درهم به ازدواج من در آورد و من راضى هستم».

مهريه فاطمه

صداق زهرا عليهاالسلام به ظاهر پانصد درهم قيمت زره او بود ولى اين مبلغ و حتى يك پنجم دنيا و دو ثلث بهشت و چهار نهر بزرگ دنيا بلكه همه ى بهشت و همه دنيا مناسب شان زهرا عليهاالسلام نبود چرا كه همه اينها به طينت زهرا عليهاالسلام آفريده شد. مهريه زهرا همانست كه خودش درخواست كرده و آن شفاعت امت در روز قيامت است.

فاطمه عليهاالسلام آن حرير را كه سند شفاعت در آن است و با او دفن شده، روز قيامت به دست مى گيرد و گناهكاران امت را شفاعت مى كند.

جهاز فاطمه

پيامبر صلى الله عليه و آله قدرى از مهريه فاطمه عليهاالسلام را به اصحاب داد با جهازيه اى براى او تهيه كنند. جهازيه فاطمه عليهاالسلام عبارت بود از:

1. پيراهن به هفت درهم 2. مقنعه به چهار درهم.

3. قطيفه مشكى خيبرى.

4. تختى بافته از ليف خرما.

5. دو تشك داخل يكى از ليف خرما و ديگرى از پشم گوسفند.

6. چهار عدد بالش طائفى.

7. پرده پشمى.

8. حصير هجرى.

9. آسياب دستى.

10. ظرف مسى براى خضاب.

11. دلو آب پوستى.

12. ظرف شير.

13. مشك آب.

14. ظرف وضو و طهارت كه قيراندود بود.

15. ظرف سفالين بزرگ سبز رنگ دسته دار.

16. دو كوزه سفالين.

17. عباى قطوانى.

پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى به اين اثاثيه و جهازيه نظر كرد فرمود: «خداوند به اهل اين خانه بركت دهد»، و خدا دعاى او را مستجاب كرد.

جهازيه فاطمه عليهاالسلام به خانه على عليه السلام منتقل شد و منتظر زفاف و انتقال عروس از خانه پدر به خانه همسر شدند.

وليمه ى فاطمه

على عليهاالسلام روز شمارى مى كرد و منتظر قدوم عروس بود. روزى ام سلمه مسئله عروسى فاطمه عليهاالسلام را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مطرح كرد و گفت:«يا رسول الله اگر خديجه زنده بود چشمش به عروسى دخترش فاطمه عليهاالسلام روشن مى شد» !!

اشك پيامبر صلى الله عليه و آله با شنيدن اسم خديجه جارى شد و به ياد ايام شيرين گذشته با خديجه ى عزيز افتاد. بعد به ام سلمه دستور داد تا حجره اى براى عروسى فاطمه عليهاالسلام زينت كند.

سپس على عليهاالسلام را خدا زد و فرمود: على جان، عروسى وليمه لازم دارد. مردم را خبر كن با هر كس در خطبه عقد حضور داشته به وليمه فاطمه عليهاالسلام حاضر شود. بعد فرمود: گوشت و نان وليمه با من است و تو هم خرما و روغن تهيه كن. وقتى وسائل آماده شد پيامبر صلى الله عليه و آله آستين بالا زد و خرما و روغن را كاملا با هم مخلوط كرد. گوسفند فربهى نيز ذبح نمود و نان زيادى پخت.

آنگاه على عليه السلام به مسجد رفت و خجالت كشيد عده خاصى را دعوت كند. در جاى بلندى قرار گرفت و با صداى بلند گفت: «همه براى وليمه ى فاطمه بياييد».

مردم گروه گروه مى آمدند و على عليه السلام از كمى غذا و زيادى جمعيت ناراحت بود و خجالت مى كشيد. پيامبر صلى الله عليه و آله حال شرم على عليه السلام را احساس كرد و فرمود: على جان، من از خدا درخواست مى كنم تا به اين غذا بركت دهد. پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى هجوم مهمانان را مشاهده كرد به حمزه و عباس فرمود: در منزل بايستيد و مردم را ده نفر ده نفر وارد كنيد.

اطعام و وليمه ى فاطمه عليهاالسلام سه شبانه روز به طول انجاميد و در اين سه روز با غذايى كه براى عده ى كمى تهيه شده بود بيش از سه هزار نفر اطعام شدند.غذا اضافه هم آمد و مازاد غذا را در ظرفها پر كردندند و به خانه هاى فقرا و مساكين و ظرفهايى نيز پر كردند و به منزل همسران پيامبر صلى الله عليه و آله فرستادند و ظرفى نيز مملو از غذا براى فاطمه عليهاالسلام و همسرش اميرالمومنين عليه السلام گذاشتند.

زفاف و عروسى فاطمه

مراسم وليمه به پايان رسيد و مراسم زفاف و عروسى فاطمه عليهاالسلام دراول ذى حجه سال دوم هجرى جشن گرفته شد.

امشب عروسى نور با نور است. امشب تاريكى وجود ندارد. امشب جبرئيل لباس و زيورى براى فاطمه عليهاالسلام آورده كه به ارزش همه دنياست و زنان با ديدن آن لباسن و زيور غرق حيرت و شگفت شدند. امشب فاطمه عليهاالسلام پيراهن عروسى را به سائل داد.

قطيفه مخمل يا حريرى بر شتر شهبا انداختند و فاطمه عليهاالسلام سوار شد. سلمان زمام ناقه را گرفت و پيامبر صلى الله عليه و آله از پشت سر به راه افتاد. جبرئيل و ميكائيل همراه هفتاد هزار فرشته براى همراهى فاطمه نوعروس تكبيرگويان به زمين آمدند.

زنان پيامبر و دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر وانصار به همراه زهرا عليهاالسلام مسرور و شادان اشعار و رجز مى خواندند تا به منزل على و فاطمه عليهماالسلام رسيدند.

نقل عروسى فاطمه عليهاالسلام در بهشت نثار شجره طوبى بود كه فرشتگان برمى داشتند و به آن مباهات مى كردند.

پيامبر صلى الله عليه و آله به ام سلمه فرمود فاطمه را بياور. ام سلمه دست فاطمه عليهاالسلام را گرفت ولى از شرم حضور پيامبر صلى الله عليه و آله عرق از رخسار حورايى اش سرازير شد بطورى كه دامنش به زمين كشيده مى شد. همين كه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد از شدت خجالت پايش لغزيد. پدر براى دلجويى از فاطمه اش فرمود: «خداوند تو را از لغزش دنيا و آخرت حفظ كند».

فاطمه عليهاالسلام به حجله اش رسيد. حجله اى كه فرش آن از ريگ هاى نرم و زيراندازش از پوست گوسفند بود. دو چوب ازاين طرف حجره به آن طرف زده بودند. يكى براى آويختن لباس و ديگرى براى آويختن مشك آب. يك طرف منزل كوزه ى آب و روى پوست گوسفند بالشى از ليف خرما بود. وسايل منزل همان جهازيه مختصر بود.

اينك فاطمه عليهاالسلام در همين حجله با يك دنيا شرم در برابر پدر چشم به زمين دوخته و على عليه السلام نيز در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفته و سكوت كامل حكمفرماست.

پيامبر صلى الله عليه و آله ابتدا چادر زهرايش را به يكسو زد تا على چهره همسرش را ببيند. بعد دست فاطمه عليهاالسلام را گرفت و در دست على عليه السلام گذاشت و فرمود: «اى ابوالحسن اين امانت خدا و امانت پيامبر صلى الله عليه و آله نزد توست. خدا را در نظر داشته باش و درباره ى او خاطر مرا حفظ كن. خداوند در دختر پيامبر صلى الله عليه و آله به تو خير و بركت دهد». بعد فرمود: «على جان، فاطمه همسر خوبى است. فاطمه جان، على شوهر خوبى است».

بعد آبى طلبيد و از ان مضمضه كرد و به كاسه آب ريخت و مقدارى از آن آب بر سر و بين دو كتف فاطمه عليهاالسلام ريخت و گفت: «بارالها، اين دختر من و محبوب ترين مردم نزد من است. بارالها اين برادرم و محبرب ترين مردم نزد من است. بارالها، على را ولى خود قرار ده و اهل بيتش را بر او مبارك كن».

آنگاه بقيه آب را به سر و روى آنان پاشيد و اين آيه را تلاوت كرد:

«انما يريد الله ليذهب عنكما الرجس اله اهل البيت و يطهركم تطهيرا». يعنى: خداوند اراده كرده است هر بدى را از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك قرار دهد.

بعد فرمود «يا على نزد همسرت برو» و به زنان همراه فاطمه عليهاالسلام دستور داد همه بروند. همه رفتند ولى اسماء بنت عميس آنجا ماند. حضرت پرسيد: اسماء تو چرا نرفتى؟ عرض كرد: بخاطر آن عهدى كه با خديجه دارم او هنگام رحلت باچشم اشكبار به من گفت: «اى اسماء، هر دخترى شب عروسى نياز به مادر دارد و من شب عروسى دخترم فاطمه نيستم».

من با خديجه عليهاالسلام عهد كردم آن شب در كنار دخترت فاطمه بمانم و به نيازهاى او رسيدگى كنم. پيامبر صلى الله عليه و آله براى اسماء دعا كرد و از نزد آنان خارج شد.

ولادت فرزندان فاطمه

اميرالمومنين و فاطمه عليهاالسلام در انتظار قدوم مهمان عزيزى هستند كه شيرينى زندگى را گوارتر كند.

زمانى طول نكشيد كه فاطمه ده ساله مادر شد و پسرى زيبا براى اميرالمومنين عليه السلام آورد. فرزند اول فاطمه عليهاالسلام «حسن» در نيمه ى ماه رمضان سال سوم هجرى به دنيا آمد.

نامگذارى اين فرزند را فاطمه عليهاالسلام به على عليه السلام واگذار كرد. حضرت فرمود: «من از پيامبر صلى الله عليه و آله پيشى نمى گيرم. جبرئيل از طرف خدا به پيامبر صلى الله عليه و آله تهنيت گفت و عرض كرد: «خداوند به تو دستور مى دهد او را به اسم پسر هارون نامگذارى كنى. اسم او شبر بود و تو نام او را حسن بگذار».

پيامبر صلى الله عليه و آله او را حسن نام نهاد، و سپس او را در پارچه ى سفيدى پيچيدند و حضرت به گوش راست او اذان و به گوش چپش اقامه گفت.

روز هفتم براى او دو گوسفند بعنوان عقيقه قربانى كرد و ران آن را با يك دينار به قابله داد. سپس به وزن موى سرش نقره صدقه داد و بر سر نوزاد از ماده خوشبوى خلوق ماليد.

پس از ده ماه و بيست روز- در سالى كه جنگ خندق افتاد.

- در روز سوم شعبان فرزند دوم زهرا عليهاالسلام به دنيا آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله به گوش او نيز اذان و اقامه گفت و نام او را «حسين» گذاشت و او را در آغوش گرفت و گريست. علت گريه بر تازه مولود را پرسيدند فرمود: «بعد از من گروه ستمگر او را ميكشند. خداوند شفاعت مرا به آنان نرساند».

پيامبر صلى الله عليه و آله زبان در دهان حسين گذارد و او مكيد و اين برنامه هر روز ادامه داشت تا آنجا كه گوشت حسين از تغذيه ى پيامبر صلى الله عليه و آله روئيد و اين از ويژگيهاى حسين عليه السلام است. و يژگى ديگر آنكه امامان از نسل اويند، و دعا زير بارگاه او مستجاب است و شفا در تربت اوست. فطرس ملك كه از درگاه خداوند رانده شده و پر و بالش ريخته بود به بركت قنداقه ى حسينى به حال اول بازگشت و بال و پرش به او داده شد و به مكان اولى برگشت.

فرزند سوم زهرا عليهاالسلام زينب كبرى عقيله ى بنى هاشم است كه در پنجم جمادى الاولى سال پنجم هجرى متولد شد. اين دختر را نيز پيامبر عليه السلام به دستور خدا «زينب» نام گذارى كرد. و همانند حسين عليه السلام بر زينب گريه كرد و فرمود: «هر كس بر اين دختر بگريد مانند كسى است كه بر حسن و حسين برادران او گريه كند».

فرزند چهارم صديقه كبرى عليهاالسلام ام كلثوم زينب صغرى است كه در سال هفتم هجرى متولد شد. فرزند پنجم فاطمه عليهاالسلام «محسن» شهيد، اولين فدائى ولايت و قربانى سقيفه است كه در تهاجم اهل سقيفه در شش ماهگى در رحم مادر به شهادت رسيد.