جلوه نور
پرتوى از فضائل معنوى فاطمه زهرا (س)

على سعادت پور

- ۴ -


علاقه ى متقابل رسول اكرم و فاطمه ى زهرا

حديث اول:

ابوثعلبه خشنى مى گويد: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم هماره وقتى از سفر بر مى گشت، اول به خانه فاطمه عليهاالسلام وارد مى شد.

(روزى) حضرتش وارد خانه ى فاطمه شد و او به احترام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برخاست ، «و اعتنقته و قبلت بين عينيه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 40.]

- و آن حضرت را در آغوش گرفته و ميان چشمان مباركش را بوسيد.

حديث دوم:

عائشه و عكرمه مى گويند: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم هماره وقتى از غزوات باز مى گشت ، «قبل فاطمه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 40.]

- فاطمه را مى بوسيد.

حديث سوم:

عبدالله بن حسن مى گويد: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم وارد خانه فاطمه شد، و او تكه نان خشكى از جو خدمتش آورد و حضرتش با آن افطار كرد، سپس فرمود: دختر عزيزم. اين اولين نانى است كه پدرت پس از سه روز مى خورد. فاطمه شروع به گريستن كرد ، «و رسول الله يمسح وجهها بيده.» [بحارالانوار، ج 43، ص 40.]

- و رسول خدا دست مباركش را بر صورت فاطمه كشيد و اشكهايش را پاك كرد.

حديث چهارم:

از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل شده است: رويه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم (پيش از ازدواجش) اين بود كه تا صورت فاطمه را نمى بوسيد، نمى خوابيد. همچنين صورت مباركش را روى سينه فاطمه مى گذاشت و براى وى دعا مى كرد. [بحارالانوار، ج 43، ص 42.]

بنابر نقل ديگر: تا دو گونه ى فاطمه يا سينه اش را نمى بوسيد، نمى خوابيد. [بحارالانوار، ج 43، ص 42.]

حديث پنجم:

زراره مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم هماره هنگام مسافرت، پس از خداحافظى با خانواده اش، آخرين كسى كه با وى خداحافظى مى كرد فاطمه عليهاالسلام بود. و لذا همواره آغاز سفرش از خانه فاطمه بود، و در وقت مراجعت نيز ابتدا با او ملاقات مى نمود... [بحارالانوار، ج 43، ص 83، روايت 6.]

حديث ششم:

در روايتى [بحارالانوار، ج 43، ص 34.] آمده است: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نگران ده چيز بود كه خداوند ايشان را از همه آنها (هر يك را با آيه اى از قرآن كريم) تسلى داده و به آنها بشارت داد. تا اينكه مى فرمايد: هنگام هجرت از مكه درباره ى دخترش (فاطمه عليهاالسلام) ناراحت بود كه در اين رابطه اين آيه نازل شد:

(الذين يذكرون الله قياما و قعودا...) [آل عمران: 191.]

- آنان كه ايستاده و نشسته و... به ياد خدا هستند.

بيان:

نزول آيه شريفه ى فوق اشاره به مقام والاى حضرت زهرا عليهاالسلام دارد كه: اى رسول خدا، تو غم كسى را كه در همه حال، ايستاده و نشسته و خوابيده به ياد خداست، مخور كه او خود تكفل وى را مى نمايد.

حديث هفتم:

جابر بن عبدالله مى گويد: چند روزى براى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم غذايى فراهم نشد، به حدى كه گرسنگى بر ايشان فشار آورد، لذا به خانه هاى هسمرانش سر زد و نزد هيچكدام چيزى نيافت، سرانجام به نزد فاطمه رفت و فرمود:دختر عزيزم، من گرسنه ام، آيا چيزى نزد تو هست كه ميل كنم؟ ايشان عرض كرد: نه والله، جان خود و برادرم به فدايت!

پس از آن كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم از منزل دختر گرامى خود خارج شد، كنيز فاطمه دو گرده نان و مقدارى گوشت خدمت حضرت عليهاالسلام فرستاد و ايشان آن را گرفته و رويش را پوشاند و فرمود:

«والله، لا وثرن بها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم على نفسى و غيرى. و كانوا محتاجين الى شبعه طعام.» [بحارالانوار، ج 43، ص 27، روايت 30.]

- به خدا قسم، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را در اين غذا بر خود و ديگران مقدم مى دارم، و اين در حالى بود كه خود و اهل خانه وى يك وعده غذا نداشتند و بدان محتاج بودند.

حديث هشتم:

حضرت امام موسى بن جعفر به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود: على عليه السلام فرمود: روزى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم وارد خانه دخترش فاطمه عليهاالسلام شد و به صورت غير منتظره متوجه شد كه او گلوبندى در گردن دارد، لذا از او روى برگرداند. و فاطمه عليهاالسلام نيز آن را درآورد و كنار انداخت، آن گاه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«انت منى، يا فاطمه.»

- اى فاطمه، تو از منى.

سپس سائلى آمد و حضرت آن گردنبند را به او انفاق كرد... [بحارالانوار، ج 43، ص 22، روايت 15.]

در روايت ديگر كه درباره ى اين جريان و يا جريان مشابه آن آمده است كه: وى گردنبند طلائى را درآورد و سپس فروخت و با قيمت آن، بنده اى را خريد و آزاد نمود. [بحارالانوار، ج 43، ص 26، روايت 28.]

در روايت ديگرى نيز آمده است كه: وى گردنبند و دو گوشواره و دو دستنبد و يا خلخال خود و نيز پرده در خانه را درآورده و خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد، و پيام داد كه دخترت سلام مى رساند و عرض مى كند اينها را در راه خدا صرف كن... [بحارالانوار، ج 43، ص 20، روايت 7.]

بيان:

در اين جريان و يا جريانات، اشاراتى بر علاقه ى شديد فاطمه عليهاالسلام به پدر بزرگوارش صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد.

حديث نهم:

مسلم بن خالد مكى از امام صادق از پدر بزرگوارش عليهم السلام از جابر بن عبدالله انصارى نقل مى كند كه على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: فاطمه عليهاالسلام به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد:

«يا ابتاه، اين القاك يوم الموقف الاعظم، و يوم الاهوال، و يوم الفزع الاكبر؟.»

- اى پدر، در روز توقفگاه بزرگ و روز ترس ها و روز فزع و دهشت بزرگ، شما را كجا ملاقات كنم؟

حضرت فرمود:

«يا فاطمه، عند باب الجنه، و معى لواء «الحمد لله»، و انا الشفيع لامتى الى ربى.»

- اى فاطمه، كنار در بهشت، در حالى كه پرچم «الحمد لله» با من است و نزد پروردگارم امت خود را شفاعت مى كنم.

عرض كرد: پدرم اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟ فرمود:

«القينى على الحوض، و انا اسقى امتى.»

- مرا كنار حوض (كوثر) ملاقات كن، در حالى كه به امتم آب مى دهم.

عرض كرد: پدرم، اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟ فرمود:

«القينى على الصراء و انا قائم اقول. رب، سلم امتى.»

- مرا بر صراط ملاقات كن، در حالى كه ايستاده ام و مى گويم: پروردگارا، امت مرا سالم بدار.

عرض كرد: اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟ فرمود:

«إلقينى و انا عند الميزان اقول: رب، سلم امتى.»

- مرا نزد ميزان (اعمال بندگان) ملاقات كن، در حالى كه مى گويم: پروردگارا، امت مرا سلامت بدار.

عرض كرد: اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟ فرمود:

«القينى على شفير جهنم، امنع شررها و لهبها عن امتى.»

- مرا بر كنار جهنم ملاقات كن، در حالى كه امتم را از جرقه و شعله و زبانه هاى آن منع مى كنم.

«فاستبشرت فاطمه بذلك. صلى الله عليها و على ابيها و بعلها و بنيها.» [بحارالانوار، ج 43، ص 21، روايت 11.]

- اينجا بود كه فاطمه خوشحال شد. رحمت (ويژه ى) خداوند بر او و بر پدر بزرگوار و بر شوهر و پسرانش باد.

حديث دهم:

در كتاب خرائج آمده است: از حضرت صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: هنگامى كه حضرت خديجه عليهاالسلام از دنيا رحلت نمود ، «جلعت فاطمه تلوذ برسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و تدور حوله، و تساله: يا رسول الله اين امى؟ فجعل النبي صلى الله عليه و آله و سلم لا يجيبها.»

- فاطمه دست به دامن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى شد و اطراف ايشان مى گشت و از حضرتش مى پرسيد: اى رسول خدا، مادرم كجاست؟ و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پاسخش را نمى داد. و لى فاطمه همچنان سوال خود را تكرار مى كرد و رسول الله (به اصطلاح) نمى دانست چه بگويد. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و عرض كرد: پروردگارت امر مى فرمايد كه به فاطمه سلام برسان و بگو: مادرت در خانه اى از زير جد تازه آراسته شده با ياقوت (و يا: در خانه اى از جواهر و سنگهاى گرانبها) كه پايه هايش از طلا، و ستونهايش از ياقوت سرخ است، ميان آسيه، زن فرعون و حضرت مريم، دختر عمران اقامت دارد.

فاطمه (عليهاالسلام نيز در جواب سلام الهى) عرض كرد:

«ان الله هو السلام، و منه السلام، واليه السلام.» [بحارالانوار، ج 43، ص 27، روايت 31.]

- خداوند خود سلام، و سلام از او، و به سوى اوست.

حديث يازدهم:

از عائشه نقل شده است كه: هر گاه فاطمه عليهاالسلام نزد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى آمد ، «قام لها من مجلسه، و قبل راسها، و اجلسها مجلسه»

- پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از جاى خود برمى خاست و سر فاطمه را مى بوسيد و وى را به جاى خود مى نشاند. و نيز هرگاه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به ديدار فاطمه عليهاالسلام مى رفت ، لقيته، و قبل كل واحد منهما صاحبه، و جلسا معا.» [بحارالانوار، ج 43، ص 40.]

حضرت به استقبال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى شتافت و هر يك ديگرى را بوسيده و با هم مى نشستند.

بيان:

مجموعه ى روايات اين فصل نيز گوشه اى از بياناتى است كه بيانگر معنوى فاطمه زهرا عليهاالسلام است، و الا چگونه مى توان تصور كرد كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم صرفا به خاطر اينكه فاطمه دختر اوست، اين همه اظهار علاقه به ايشان مى نموده است، و يا فاطمه عليهاالسلام تنها به اين جهت كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم پدرش بوده، از ناراحتى ايشان ناراحت، و از نديدن او متألم مى شده است.

عظمت فاطمه ى زهرا نزد پروردگار

حديث اول:

ابى حمزه مى گويد: امام باقر عليه السلام درباره ى آيه ى شريفه ى (انها لاحدى الكبر، نذيرا للبشر.) [مدثر: 35، 36.]

- آن يكى از امور بزرگ است، در حالى كه بيم دهنده ى بشر است.

فرمود:

«يعنى فاطمه عليهاالسلام.» [بحارالانوار، ج 43، ص 23، روايت 16.]

- منظور از (لإحدى الكبر) فاطمه عليهاالسلام است.

حديث دوم:

در كتاب خصال آمده است: از جمله وصايايى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام نمود، اين بود:

«يا على، ان الله- عز و جل- اشرف على الدنيا، فاختارنى منها على رجال العالمين، ثم اطلع الثانيه، فاختارك على رجال العالمين بعدى، ثم اطلع الثالثه، فاختار الائمه من ولدك على رجال العالمين بعدك، ثم اطلع الرابعة، فاختار فاطمة على نساء العالمين.» [بحارالانوار، ج 43، ص 26، روايت 24.]

- اى على، حق- عزوجل- نظرى به دنيا كرد و از آن ميان مرا بر تمامى مردان عالم برگزيد، سپس براى بار دوم نظر افكند و تو را بعد از من، بر مردان عالم برگزيد، و سپس براى بار سوم نظرى بر عالم نمود و بعد از تو، امامانى را كه از اولاد تو هستند، بر مردان عالم برگزيد، سپس براى بار چهارم بر عالم نظر نمود و فاطمه را بر زنان عالم اختيار نمود.

بيان:

با توجه به اينكه خداوند سبحان با رحمت عام خود، دنيا و عالم مادى را آفريده و به همه ى اشيا محيط مى باشد و از هيچ يك از آنها جدا نيست، آيا منظور از اشراف و اطلاع خداوند بر دنيا جز اين است كه بگوييم: حضرت حق، به هيچ وجه عنايت و رحمت خاصى به دنيا ندارد و بدين جهت آن را به فنا و زوال و نيستى مقرون ساخته است، و اگر رحمت و عنايت خاصى داشته باشد تنها به برگزيدگان آن دارد؟!

چنانكه در قسمتى از كلمات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ابوذر- رضوان الله عليه- آمده است:

«يا اباذر، والذى نفس محمد بيده، لو ان الدنيا كانت تعدل عند الله جناح بعوضة او ذباب، ما سقي الكافر منها شربه من ماء. يا اباذر، الدنيا ملعونه، ملعون ما فيها الا ما ابتغى به وجه الله و ما من شى ء ابغض الى الله تعالى من الدنيا، خلقها ثم اعرض عنها، فلم ينظر اليها و لا ينظر اليها حتى تقوم الساعة...» [تنبيه الخواطر (مجموعه ورام)، ج 2، ص 56.]

- اى اباذر، سوگند به كسى كه جان محمد به دست اوست، اگر دنيا نزد خداوند به اندازه بال پشه يا مگسى ارزش داشت، هرگز كافر را حتى به اندازه جرعه ى آبى از آن سيراب نمى كرد. اى اباذر، دنيا معلون است، و ملعون است هر چه در آن است، مگر آنچه رضاى خدا بدان به دست آيد. و هيچ چيزى به اندازه دنيا مورد غضب خداوند متعال نيست، آن را آفريد و سپس از آن اعراض كرد و نظرى به آن نينداخت و تا قيام قيامت به آن نظرى نمى اندازد...

بنابراين، مراد از اشراف و اطلاع حق بر دنيا، همان عنايت خاص اوست، كه تنها شامل برگزيدگان مى شود. و به تعبيرى ساده تر، بى عنايتى است به اصل دنيا و عنايت به جهت خاصى، نه آن كه نعوذ بالله مراد از اشراف، اشراف مادى و ظاهرى باشد.

حديث سوم:

در حديث سلمان- رضوان الله تعالى عليه- آمده است كه: على عليه السلام به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: به خانه ى فاطمه وارد شدم و ديدم كه وى خوابيده، و حسين بر سينه اش خواب است، و آسياب در جلوى او مى گردد،بدون آن كه دستى آن را بگرداند.

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم تبسم نمود و فرمود:

«يا على، اما علمت ان لله ملائكة سياره فى الارض يخدمون محمدا و آل محمد الى ان تقوم الساعه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 28، روايت 33.]

- اى على، مگر نمى دانى كه خداوند ملائكه سيار و گردش كننده اى در زمين دارد، كه تا قيام قيامت خدمت محمد و آل محمد را مى كنند.

حديث چهارم:

سفيان بن عيينه مى گويد: امام جعفر صادق عليه السلام درباره ى آيه ى شريفه ى (مرج البحرين يلتقيان) [الرحمن: 19- در آيه بعدى مى فرمايد: (بينهما برزخ لايبغيان): (ميان آن دو، حايلى است كه بر همديگر طغيان و تجاوز نكرده، و از حد خود نمى گذرند.) بنابراين، تأويل امام باقر عليه السلام بر اساس دو آيه ى 19 و 20 مى باشد.]

- دو دريا را با هم درآميخت، در حالى كه با هم برخورد و تلاقى دارند.

فرمود:

«علي و فاطمة بحران عميقان، لا يبغي أحدهما على صاحبه...» [بحارالانوار، ج 43 ص 32.]

- على و فاطمه، دو درياى عميقى هستند كه هيچ يك بر ديگرى طغيان و تجاوز نكرده و از حد خود نمى گذرند.

حديث پنجم:

در حديث حمزة بن حمران، از امام صادق، از پدر بزرگوارش عليهماالسلام از جابر بن عبدالله انصارى آمده است: پير مردى از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم تقاضا نمود كه احتياج وى را رفع نمايد، حضرت فرمود:

«ما اجد لك شيئا، ولكن الدال على الخير كفاعله، انطلق الى منزل من يحب الله و رسوله، و يحبه الله و رسوله، يوثر الله على نفسه، انطلق الى حجره فاطمة.»

- من نزد خود چيزى براى تو نمى يابم، ولى هر كه بر خيرى راهنمايى كند مثل انجام دهنده آن است، برو به سوى منزل كسى كه خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسول هم او را دوست دارند، كسى كه خدا را بر خود مقدم مى دارد، برو به خانه فاطمه.

در ادامه همين روايت آمده است كه رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«ألا! و ازيدكم من فضلها: ان الله قد و كل بها رعيلا من الملائكة، يحفظونها من بين يديها و من خلفها و عن يمينها و عن شمالها، و هم معها فى حياتها و عند قبرها و عند موتها، يكثرون الصلاة عليها و على ابيها و بعلها و بنيها.» [بحارالانوار، ج 43، ص 56، روايت 50.]

- هان! بيشتر درباره ى فضيلت فاطمه براى شما بگويم: خداوند گروهى از ملائكه را گماشته است تا وى را از چهار جهت حفظ كنند، و آنان در حالت حيات و در قبر و هنگام مرگ با او هستند و بر او و پدر و شوهر و پسرانش بسيار درود مى فرستند (و يا نماز مى گذارند).

حديث ششم:

در حديث جابر بن يزيد جعفى از جابر بن عبدالله انصارى از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آمده است كه خداوند- تبارك و تعالى- فرمود:

«يا احمد، لولاك لما خلقت الافلاك، و لولا لا علي لما خلقتك، و لولا فاطمة لما خلقتكما.»

- اى احمد، اگر تو نبودى جهان و جهانيان را خلق نمى كردم، و اگر على نبود تو را نمى آفريدم، و اگر فاطمه نبود تو و على را خلق نمى كردم.

سپس جابر مى گويد: اين از اسرارى است كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم امر فرمود از نااهلان كتمان شود. [جنة العاصمة، ص 168، به نقل از كشف اللئالى، با ذكر سند حديث.]

بيان:

آنچه اجمالا در رابطه با حل مشكل فهم اين روايت مى توان بيان كرد اين است كه : مسلما منظور، يك نحوه شرافت و افضليت على عليه السلام بر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، و يا فاطمه عليهاالسلام بر آن دو بزرگوار نيست. (اگر چه ظاهراً چنين فهميده شود.)

بلكه (به طور احتمال) مى توان گفت: روايت در صدد بيان اين است كه اين انوار مقدسه، غرض غايى خلقت عالم، و مظهر تمام تجلى حضرتش سبحانه بوده اند، چنان كه احاديثى كه انوار مقدسه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و على و فاطمه و يازده فرزندش عليهم السلام را نور واحد به حساب مى آورد، بر اين مطلب دلالت دارد. از جمله:

الف: در حديث نورانيت آمده است كه على عليه السلام فرمود:

«كنت انا و محمد نورا واحدا من نور الله- عز و جل- فامر الله- تبارك و تعالى- ذلك النور ان يشق، فقال للنصف: كن محمدا، و قال للنصف: كن عليّا...» [بحارالانوار، ج 26، ص 3، از روايت 1.]

- من و محمد، نور واحدى از نور خداوند- عزوجل- بوديم كه خداوند- تبارك و تعالى- به آن نور امر فرمود كه شكافته شود، به يك نصف فرمود: محمد شو. و به نصف ديگر فرمود: على شو...

ب: در حديثى آمده است كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«ان الله تعالى، خلقني و خلق عليا والحسن والحسين من نور قدسه...» [بحارالانوار، ج 36، ص 73، روايت 24.]

- خداى تعالى، من و على و حسن و حسين را از نور قدس خود خلق نمود...

ج: و نيز در حديث ديگرى، امام باقر عليه السلام به نقل از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:

«ان الله خلق اربعة عشر نورا من نور عظمته قبل خلق آدم باربعة عشر الف عام، فهى ارواحنا.»

- خداوند چهارده هزار سال پيش از خلقت آدم، چهارده نور را از نور عظمت خود خلق نمود و آنها ارواح ما بودند.

به امام باقر عليه السلام عرض شد: يابن رسول الله، آنها را با اسامى شان بشماريد كه اين چهارده نور، چه كسانى بودند؟

فرمود:

«محمد و على و فاطمه والحسن والحسين و تسعه من ذريه الحسين و تاسعهم قائمهم،ثم عدهم باسمائهم...» [بحارالانوار، ج 25، ص 4، روايت 7- توضيح مختصر ديگر درباره ى اين حديث، در ذيل مطلب هفدهم از خاتمه آمده است.]

محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين كه نهمين آنها قائم آنهاست، سپس حضرتش آنها را با اسامى شان شمرد...

به بيان ديگر: عموم جمله ى اول «لولاك، لما خلقت الافلاك» شامل همه موجودات (ذى شعور و غير ذى شعور، جن و انس، و برجستگان و غير آنها) حتى انبيا و اوليا، از جمله على و فاطمه زهرا عليهاالسلام مى شود: و جمله ى دوم «لولا على،لما خلقتك» نيز شامل همه موجودات حتى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى گردد، و جمله سوم «لولا فاطمه، لما خلقتكما» نيز شامل همه موجودات، حتى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام مى شود، و در واقع مجموعا گويا مى خواهد بفرمايد: شما سه نفر غرض از خلقت همه موجودات، و هر كدام غرض براى خلقت ديگرى هستيد، چنان كه ظاهرا حديث نورانيت (حديث الف) شاهد بر اين بيان است، و اگر حديث (ب) و (ج) را ملاحظه كنيم، توسعه بيشترى استفاده كرده و پى مى بريم كه در واقع خداوند متعال، عالم را براى انوار مقدسه چهارده معصوم عليهم السلام آفريده است.

اما اينكه چرا اگر ايشان نبودند، هيچ موجودى خلق نمى شد؟ زيرا هيچ موجود مخلوقى نيست كه به ظهور كمال خود نظر نداشته باشد و تمام سعيش را براى مقصد غايى خود به كار نبندد (متوجه باشد يا نه، بيان كند يا نه)، حال چگونه مى شود خدايى كه خالق همه افلاك است، غايتى از خلقت نداشته و نخواهد كمال خود را ظهور دهد و تنها به خلقت نظر داشته و بخواهد قدرت نمايى كند؟! و ممكن است نظر به اين منزلت بزرگواران داشته باشد احاديثى كه روح ششمى براى اين خانواده مى شمارد، كه حتى انبياى گذشته آن را نداشته اند، [بصائر الدرجات، جزء 9، باب 16، ص 455 و باب 17، ص 458، و باب 18، ص 460.] فاطمه عليهاالسلام هم كه مادر يازده امام است، و از انبياى گذشته افضل و در تمام مراحل (از خلقت نورى ايشان گرفته تا خلقت مادى) در رديف معصومين ديگر (غير از منصب نبوت و وصايت) بوده، بايد قاعدة اين منزلت را داشته باشد، چنانكه در بعضى از آن احاديث آمده است:

«و هو معنا اهل البيت.» [بصائر الدرجات، جزء 9، باب 18، حديث 5 و 6، ص 461- و فاطمه ى زهرا عليهاالسلام مسلم يكى از اهل بيت عليهم السلام مى باشد.]

- و آن روح با ما اهل البيت هست.

حديث هفتم:

در قسمتى از حديث عمر بن هارون، از امام صادق، از پدران بزرگوارش، از على عليهم السلام در جريان ازدواج على با فاطمه عليهماالسلام منقول است كه حضرت حق فرمود: هان، اى ملائكه من، و اى ساكنين بهشت من، به على بن ابى طالب، محبوب محمد، و فاطمه، دختر محمد، مبارك باد بگوييد كه من بر آنان مبارك گردانيدم ، «ألا، إني قد زوجت أحب النساء الى من احب الرجال الى بعد النبيين و المرسلين.» [بحارالانوار، ج 43، ص 102، از روايت 12.]

- آگا باشيد، كه من بهترين زنان نزد خود را به ازدواج بهترين مردان نزد خود بعد از پيامبران و مرسلين، درآوردم.

حديث هشتم:

سلمان فارسى- رضوان الله تعالى عليه- مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«يا سلمان، من احب فاطمه ابنتى، فهو فى الجنه معى، و من أبغضها، فهو فى النار. يا سلمان، حب فاطمه ينفع فى ماه موطن، أيسر تلك المواطن، الموت و القبر والميزان والمحشر والصراط والمحاسبه، فمن رضيت عنه ابنتى فاطمه رضيت عنه و من رضيت عنه رضى الله عنه، و من غضبت عليه فاطمة غضبت عليه، و من غضبت عليه غضب الله عليه. يا سلمان، ويل لمن يظلمها و يظلم ذريتها و شيعتها.» [بحارالانوار، ج 27، ص 116، روايت 94.]

- اى سلمان، هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد، در بهشت در كنار من خواهد بود، و هر كس او را دشمن بدارد در آتش جهنم خواهد بود. اى سلمان، دوستى فاطمه در صد جايگاه به حال انسان سودمند است كه راحت ترين اين جايگاه ها عبارت است از مرگ و قبر و ميزان و سنجش (اعمال) و محشر و (پل) صراط و حساب كشى، پس از هر كس دخترم فاطمه راضى باشد، من از او خشنود مى گردم، و هر كس كه من از او خشنود باشم خدا از او خرسند خواهد بود، و هر كس فاطمه از او خشمگين باشد، من بر او خشم مى كنم، و هر كس من بر او خشم كنم، خداوند بر او غضب مى كند. اى سلمان، واى بر كسى كه به فاطمه و به فرزندان و شيعيانش ظلم و ستم كند!

بيان:

در اين حديث نكاتى است كه همه دلالت بر فضيلت و عظمت معنوى و ولايى آن بانوى دو جهان دارد:

الف- دوستى حضرتش عليهاالسلام براى مرد و زن مسلمان فائده دارد: «من احب فاطمه ابنتى...»

ب- دوستى اش سبب هم جوار شدن با رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در بهشت مى گردد: «فهو فى الجنة معى».

ج- دشمنى با او سبب قرار گرفتن در آتش است: «من ابغضها فهو فى النار».

د- دوستى اش در صد جا بعد از گذشت از اين جهان، فريادرس دوستانش مى باشد كه آسان ترين آنها شش جا مى باشد: «حب فاطمه ينفع...»

ه- رضايت داشتن او از هر كس، مساوى با رضايت خداوند متعال و رسولش صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد: «فمن رضيت عنه ابنتى...» و - غضبناك بودن حضرتش بر كسى، مساوى با غضبناك گرديدن خداوند متعال و رسولش صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد: «و من غضبت عليه فاطمه...»

ز- ظلم به او و ذريه و شيعيانش سبب خسران دو جهان مى گردد: «ويل لمن يظلمها...»

در نتيجه برگشت تمام فضائل فوق و ديگر فضائل آن بانوى بزرگ، برترى داشتن او به لحاظ معنوى (نه انتصابى) از انبياء و اوصياء گذشته عليهم السلام مى باشد.

از مجموع رواياتى كه در اين فصل ذكر شد، به خوبى منزلت حضرت فاطمه عليهاالسلام نزد پروردگار معلوم مى شود، و نيز روشن مى گردد كه اين همه مقام و منزلت نه به لحاظ دختر پيغمبر بودن است، بلكه به لحاظ عظمت معنوى و علو مراتب كمالات شخصى خود آن بزرگوار است.

البته در صدر همه اين روايات، آيات «تطهير» [احزاب: 33.] و «ذوى القربى» [اسراء: 26.] و «مباهله» [آل عمران: 61.] را بايد در نظر گرفت كه همه، به ضميمه تفسير اهل بيت [به كتاب بحارالانوار، ج 25، ص 220، روايت 20 رجوع شود.] دليل بر عظمت معنوى آن بزرگوار است.

خلاصه آن كه: فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در هيچ مقام و منزلتى غير از منزلت رسالت و و صايت كه منصبى الهى است، از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه ى هدى جدا نبوده و نخواهد بود. مجموع احاديثى كه در اين رساله آمده، و نيز احاديث فراوانى كه به جهت اختصار ذكر نشد، به خوبى بر اين مطلب دلالت دارد.

كلمات رسول اكرم درباره ى فاطمه ى زهرا

در اين فصل برخلاف فصلهاى ديگر تنها قسمت مورد نظر از روايات را برگزيده و براى جلوگيرى از اطاله كلام از ذكر ساير قسمتهاى آن خود دارى مى كنيم.

قسمت اول

كلماتى كه از طريق اهل بيت عليهم السلام از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به آن بزرگوار نقل شده است:

حديث اول:

«يا خديجه، هذا جبرئيل يخبرنى (يبشرنى) انها انثى، و انها النسلة الطاهره الميمونه، و ان الله- تبارك و تعالى- سيجعل نسلى منها، و سيجعل من نسلها ائمه، و يجعلهم خلفائه فى ارضه بعد انقضاء وحيه» [بحارالانوار، ج 43، ص 2، روايت 1.]

- اى خديجه، اين جبرئيل است كه به من خبر مى دهد (يا بشارت مى دهد) كه كودكى كه در رحم دارى دختر است. و اينكه نسل پاكيزه و با ميمنتى است، و بزودى خداوند- تبارك و تعالى- نسل مرا از او قرار مى دهد، و بزودى از نسل او امامانى قرار خواهد داد كه بعد از انقطاع و حيش آنان را جانشينان روى زمين مى گرداند.

حديث دوم:

«ففاطمه حوراء انسيه: فلكما اشتقت الى رائحه الجنه، شممت رائحة ابتني فاطمة .» [بحارالانوار، ج 43، ص 4، روايت 2.]

- پس فاطمه حوريه ى بشر گونه است، لذا هر زمان مشتاق بوى بهشت مى شوم، دخترم فاطمه را مى بويم.

حديث سوم:

«فما قبلتها قط الا، وجدت رائحه شجره طوبى منها.» [بحار الانوار، ج 43، ص 6، روايت 6.]

- هرگز فاطمه را نمى بوسم، مگر اينكه بوى درخت طوبى را از او استشمام مى كنم.

حديث چهارم:

اميرالمومنين على عليه السلام به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد:

«نور فاطمه من نورنا؟»

- آيا نور فاطمه از نور ما است؟

حضرت فرمود:

«اولا تعلم؟!»

- مگر نمى دانى؟!

آنگاه على عليه السلام به جهت شكر اين نعمت، به درگاه الهى سجده كرد. [بحارالانوار، ج 43، ص 8، روايت 11.]