جلوه نور
پرتوى از فضائل معنوى فاطمه زهرا (س)

على سعادت پور

- ۳ -


بيان:

آيا اين چهار خانم به صورت مادى ظاهر شده اند، و يا غير مادى؟

مسلم آنان به صورت مادى ظاهر نشده اند، بلكه صور قبل از عالم ماده ايشان بوده كه ظاهر شده و خود را به آن خصوصياتى كه در روايت آمده است، معرفى كرده اند. و اما اينكه آيا به صورت برزخى ظاهر شده اند، و يا تمثلات پيش از برزخ؟ روشن نيست، ولى مى توان گفت: ظهورشان به صور مثاليه، يا به حساب سير صعودى ايشان در كمالات نفسانى بوده است، و يا اين مشاهده به حساب سير صعودى حضرت خديجه است كه قدرت مشاهده صور كماليه آنان را داشته است.

بنابراين مى توان گفت: اگر در آن مجلس كسان ديگرى حضور داشته اند كه در معنويت و صفاى باطن در رديف حضرت خديجه عليهاالسلام نبوده اند، قدرت ديدن آن خانمها را نداشته اند.

3- امام صادق عليه السلام در ادامه حديث مى فرمايد:

«فوضعت فاطمه عليهاالسلام طاهره مطهره.» [بحارالانوار، ج 43، ص 3.]

- و به اين ترتيب، خديجه، فاطمه عليهاالسلام را پاك و پاكيزه به دنيا آورد.

بيان:

لفظ «طاهره و مطهره» خواه صفت براى فاطمه عليهاالسلام باشد، و خواه براى خديجه عليهاالسلام باز فضيلتى است براى فاطمه عليهاالسلام، اگر چه با توجه به قسمت نهم همين روايت، مى توان گفت: صفت براى فاطمه عليهاالسلام است.

4- در ادامه روايت مى فرمايد: هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام به دنيا آمد ، «اشرق منها النور، حتى دخل بيوتات مكه. و لم يبق فى شرق الارض و لا غربها موضع الا اشرق فيه ذلك النور.» [بحارالانوار، ج 43، ص 3.]

- از او نورى ساطع شد كه به همه خانه هاى مكه رسيد، و در مشرق و مغرب زمين جايى نماند مگر اينكه آنجا را روشن كرد.

بيان:

ساطع شدن نور از ايشان هنگام تولد، به حساب غيرطبيعى بودنش مانعى ندارد، چنانكه در جريان تولد رسول اكرم رسول الله صلى الله عليه و آله امور غير عادى ظهور يافت [بحارالانوار، ج 15، ص 257، روايت 9 و غيره.] و نيز هنگام تولد حضرت على عليه السلام امور غير مترقبه اى پيش آمد. [بحارالانوار، ج 35، ص 37، از روايت 37.] و به طور كلى وقوع امور غير عادى نسبت به انبيا و اولياى گذشته قابل انكار نيست، حال چرا نسبت به فاطمه زهرا عليهاالسلام كه در خلقت نورى و در مقام و منزلت نورانيت بر انبيا مقدم است، قابل انكار يا ترديد باشد؟! و لى ممكن است منظور از اين نور، نور ولايت كلى و مقام و منزلت نورانيت ايشان باشد كه انوار ظاهرى و اشراق غير طبيعى از آثار آن است.

5- در ادامه روايت مى فرمايد:

«و دخل عشر من الحورالعين، كل واحده منهن معها طست من الجنه، و ابريق

من الجنة، و فى الابريق ماء من الكوثر.»

- و ده نفر از حورالعين، كه با هر كدام طشتى و آفتابه اى از بهشت، كه در آفتابه آب كوثر بود، حضور يافتند.

خانمى كه پيش رو نشسته بود، فاطمه زهرا عليهاالسلام را گرفت و با آب كوثر شست، و دو پارچه كه از شير سپدتر، و از مشك و عنبر خوشبوتر بود، بيرون آورد،يكى را به بدنش پيچيد و با ديگرى سرش را پوشاند. [بحارالانوار، ج 43، ص 3.]

بيان:

مسأله حضور ده حورالعين، با بيانى كه در ذيل قسمت اول و دوم روايت گذشت، حل مى شود، زيرا خديجه كبرى عليهاالسلام در مقام و منزلت، از آنان بالاتر بوده و بنابراين قدرت ديدن آنها را داشته است.

علاوه، چه مانع دارد همانگونه كه اهل كمال در بهشت به مشاهده آنان راه دارند، در اين عالم نيز راه داشته باشند، البته نه با ديد مادى؟! و اما موضوع شستشوى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام با آب كوثر و آفتابه ى بهشتى، و خشك كردن با پارچه بهشتى و تناسب اينها با صورت مادى، از بيان فصل سوم در مورد اينكه «چگونه ميوه بهشتى، نطفه عالم مادى ايشان مى گردد؟» معلوم مى شود.

خلاصه آنكه: كسى كه نطفه و ريشه و خمير مايه اش بهشتى است هيچ استبعادى ندارد كه با آب كوثر و ظروف بهشتى شستشو داده شده، و با پارچه بهشتى خشك شود. اين استبعادها مربوط به اشخاص عادى در نشأة مادى است.

امام باقر عليه السلام در حديثى فرمود:

«ان الله- جل و عز- خلقنا من اعلى عليين، و خلق قلوب شيعتنا مما خلقنا منه، و خلق ابدانهم من دون ذلك...» [اصول كافى، ج 2، ص 4، روايت 4.]

- خداوند- عزوجل- ما را از اعلى عليين خلق كرد، و قلوب شيعيان ما را نيز از آن آفريد، و بدنهايشان را از پست تر از آن (يا: غير آن) خلق نمود. و نيز على بن الحسين عليهاالسلام در روايتى فرمود:

«ان الله- عزوجل- خلق النبيين من طينه عليين: قلوبهم و ابدانهم...» [اصول كافى، ج 2، ص 1، روايت 1.]

- خداوند- عزوجل- قلبها و بدنهاى پيامبران را از طينت عليين خلق نمود.

چنانكه حديث [در كتاب خرائج آمده است: «... و معجزه بدنه انه لم يقع ظله على الارض، لانه كان نورا، و لا يكون من النور الظل كالسراج» (بحارالانوار، ج 17، ص 299، روايت 10)... و معجزه بدن مبارك رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آن بود كه سايه اش بر زمين نمى افتاد، زيرا آن نور بود،و نور سايه ندارد، مثل چراغ. و نيز در روايت مناقب (بحارالانوار، ج 16، ص 175، روايت 19)، كه معجزات اعضاى مقدسه آن بزرگوار را تك تك مى شمارد، در قسمتى آمده است: «ظله لم يقع على الارض، لان الظل من الظلمه، و كان اذا وقف فى الشمس و القمر و المصباح نوره يغلب انوارها.»: (سايه اش بر زمين نمى افتاد، زيرا سايه از ظلمت است، و هنگامى كه آن بزرگوار در برابر آفتاب و ماه و چراغ مى ايستاد، نورش بر انوار آنها غلبه مى كرد.)] سايه نداشتن بدن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، كه دليل آن را «نور بودن بدن ايشان» ذكر كرده است. و نيز روايات شبيه به آن، [روايات شبيه اين مطلب، نظير روايت زراره از امام باقر عليه السلام است كه فرمود: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: «انا معاشر الانبياء تنام عيوننا و لا تنام قلوبنا، و نرى من خلفنا كما نرى من بين ايدينا» (بحارالانوار، ج 16، ص 172، روايت 7): (ما جماعت پيامبران چشمهايمان به خواب مى رود، ولى قلبهايمان به خواب نمى رود، و چنانكه از پيش رو مى بينيم، از پشت سر نيز مى بينيم) و نيز به روايات 8 و 9 و 10، ص 172، ج 16، بحارالانوار، و مجدداً به روايت مناقب (بحارالانوار، ج 16، ص 175، روايت 19) كه در پاورقى سابق گذشت مراجعه شود.] اين مطلب را حلّ مى كند.

اما اينكه چگونه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام را در رديف انبياى سلف و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام آورديم؟ اين مشكل از مطالب فصل اول اين كتاب به خوبى حل مى شود.

هر چند ممكن است بگوييم كه آن اشيا در خلقت برزخى قرار داشته اند. و يا به فرموده استاد بزرگوار علامه ى طباطبائى- رضوان الله تعالى عليه- آن اشيا (ظروف و پارچه) تنزل كرده و در عالم مادّى به صورت مادّى درآمده اند. و يا امر غير عادى بوده، كه نسبت به اين انوار مقدسه در موارد متعددى به وقوع پيوسته است.

6- سپس امام صادق عليه السلام در ادامه همان حديث مى فرمايد:

«ثم استنطقتها، فنطقت فاطمه عليهاالسلام بالشهادتين، و قالت: «اشهد ان لا اله الله، و ان ابى رسول الله سيد الانبياء، و ان بعلى سيد الاوصياء، و ولدى ساده الاسباء ثم سلمت عليهن، و سمت كل واحده منهن باسمها، و اقبلن يضحكن اليها.» [بحارالانوار، ج 43، ص 3.]

- سپس او را به سخن درآورد، و فاطمه عليهاالسلام شهادتين را به زبان آورد و فرمود: شهادت مى دهم كه معبودى جز خدا نيست و پدرم رسول خدا، سيد و سرور همه پيامبران، و شوهرم، سيد و سرور اوصياء، و فرزندانم، سرور همه اسباط و نوادگان هستند. سپس بر چهار خانمى كه در اطرافش بودند سلام كرد و هر كدام را به اسم نام برد، و آن بانوان متوجه ايشان شده و به او خنديدند.

بيان:

مسأله سخن گفتن حضرتش در هنگام ولادت نيز، با بيان قسمت چهارم حل مى شود، زيرا استبعادى ندارد كه شخصيت بزرگوارى همچون ايشان بر خلاف عادت، هنگام ولادت زبان به شهادتين گشوده و سخنان فوق را بفرمايد. و لى ممكن است كه اين امر نيز مقتضاى طينت بهشتى علّيينى وى بوده باشد.

7- در ادامه روايت مى فرمايد:

«و تباشرت الحورالعين، و بشر اهل السماء بعضهم بعضا بولاده فاطمه عليهاالسلام.» [بحارالانوار، ج 43، ص 3.]

- و حورالعين (در بهشت) و نيز اهل آسمان يكديگر را به ولادت فاطمه عليهاالسلام بشارت دادند.

بيان:

اين قسمت نيز، اشاره به عظمت آن بزرگوار دارد.

8- در ادامه روايت آمده است:

«وحدث فى السماء نور زاهر لم تره الملائكه قبل ذلك.» [بحارالانوار، ج 43، ص 3.]

- و نور درخشنده اى در آسمان ظاهر شد كه ملائكه پيش از آن نديده بودند.

بيان:

اين قسمت نيز، با بيان قسمت چهارم روشن مى شود.

9- در ادامه روايت مى فرمايد:

«و قالت النسوه: خذيها يا خديجه، طاهره مطهره زكيه ميمونه بورك فيها و فى نسلها.»

- و آن چهار خانم گفتند: اى خديجه، فاطمه را در حالى كه طاهره و مطهره و زكيه و با ميمنت است بگير، كه در او و نسلش بركت است.

خديجه در حالى كه مسرور و خوشحال بود او را گرفت و پستان به دهانش گذاشته و او را شير داد. [بحارالانوار، ج 43، ص 3، از روايت 1.]

بيان:

اين فقره و نيز قسمت سوم از روايت، با بيان قسمت پنجم روشن مى شود، زيرا اين قذارات مربوط به عالم طبيعت است، اگر چه مانعى ندارد كه تولد وى بدون آلودگيهايى كه براى ساير اطفال است، برخلاف عادت بوده باشد. اين مطلب در فصل هفتم تفصيلا توضيح داده مى شود.

10- در آخر روايت مى فرمايد:

«فكانت فاطمه عليهاالسلام تنمى في اليوم كما ينمى الصبى فى الشهر، و تنمى في الشهر كما ينمى الصبى فى السنه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 3، از روايت 1.]

- فاطمه عليهاالسلام هر روز به قدر يك ماه كودكان عادى، و در يك ماه به اندازه ى يك سال ديگر كودكان رشد مى كرد.

بيان:

گويا منظور از «رشد» در اين روايت، رشد جسمانى نباشد، بلكه رشد روحانى است، چنانكه اين بيان نسبت به انبياى گذشته و ديگر معصومين عليهم السلام نيز وجود داشته و امر مستبعدى نيست.

اما رشد روحانى حضرات معصومين عليهم السلام را ممكن است اين گونه بيان كنيم كه: همه انسانها غير از انبيا و اوصيا، در خلقت مادى (با اينكه به فطرت توحيدى خلق شده اند) بايد سالها بگذرد تا با مجاهدات بسيار، حجابهاى عالم طبيعت ايشان مرتفع گردد، تا باز به فطرت و عالم حقيقى خود باز گردند، ولى انبيا و اولياى دين و فاطمه زهرا عليهاالسلام اين راه را در خلقت بشرى به مختصر زمانى طى خواهند كرد، چون حجابى ميان آنها و فطرتشان نبوده و نخواهد بود، و اگر تاريكى اى فرض بشود تنها همين خلقت مادى است، كه آن هم به كوتاه زمانى برطرف خواهد شد. كه از آن به «تنمى فى الشهر...» تعبير نموده اند. از اينجاست كه ملاحظه مى شود بعد از آيه ى شريفه ى (و من الليل فتهجد به نافلة لك، عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا.) [اسراء: 79.]

- و پاسى از شب را با قرائت قرآن در نماز بيدار باش، و اين واجب زيادى مخصوص توست، اميد است كه پروردگارت تو را به مقام محمود و جايگاه ستوده اى برانگيزد. و نيز بعد از آنكه مى فرمايد:

(و قل: رب، ادخلنى مدخل صدق، و اخرجنى مخرج صدق...) [اسراء: 80.]

- و بگو: پروردگارا، (در تمام امور) مرا با صدق و راستى داخل، و با صدق خارج گردان...

بلافاصله مى فرمايد:

(و قل: جاء الحق، و زهق الباطل...) [اسراء: 81.]

- و بگو حق آمد و باطل نابود شد...

اگر تكميل مقام محمود، در يك لحظه ميسر نبود، گفتن آيه آخر چه معنى دارد؟ و تكميل ديگر انبيا و اوليا را نيز مى توان به همين بيان حل كرد كه: ره صد ساله را در خلقت بشرى به يك لحظه طى مى كنند. و اگر مراد از «رشد» در حديث، رشد جسمى باشد، با توجه به بيان قسمت چهارم همين روايت مى توان گفت: رشد سريع غير عادى وى در ايام كودكى، كه در متن روايت مورد بحث بدان اشاره شده، همانند رشد غير طبيعى [ر. ك: سنن النبى، ملحقات شمائل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، ص 389، روايت 433.] رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و سخن گفتن حضرت عيسى عليه السلام در گهواره [ر. ك: آل عمران: 46 و مريم: 30.]، و حضرت ولى عصر- عجل الله تعالى فرجه الشريف- بلافاصه بعد از ولادت [ر. ك: بحارالانوار، ج 51، ص 3، از روايت 3.]، يا امرى بر خلاف عادت و كرامتى براى آن بزرگوار است، و يا اساساً اين امر به حساب مقتضاى طينت بهشتى عليينى وى مى باشد. و بالاخره، مسلماً مراد از رشد در حديث، رشد جسمانى تا آخر عمر شريف آن حضرت نيست.

اسامى و كنيه ها و القاب فاطمه ى زهرا

اسامى و كنيه ها و القاب آن حضرت بسيار است، ولى عمده نظر ما در اين فصل، معانى بعضى از آنهاست كه با موضوع اين رساله تناسب دارد:

حديث اول:

در كتاب مناقب ابن شهرآشوب آمده است: كنيه هاى آن حضرت عبارتند از: «ام الحسن»، «ام الحسين»، «ام المحسن»، «ام الائمة» و «ام ابيها». و اسامى او آن گونه كه ابوجعفر قمى ذكر كرده است، عبارتند از: فاطمه، بتول، حصان، حره، سيده، عذرا، زهرا، حوراء، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه، مريم كبرى و صديقه كبرى. و در آسمان به او نوريه، سماويه و حانيه مى گويند [بحارالانوار، ج 43، ص 16، روايت 15.]

حديث دوم:

در قسمتى از روايت محمد بن عبدالله از امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در مكالمات پروردگار با وى در شب معراج آمده است:

«يا محمد، انى انا الله لا اله الا انا فاطر السماوات و الارض، و هبت لابنتك اسما

من اسمائى، فسميتها فاطمه و انا فاطر كل شي ء...» [بحارالانوار، ج 24، ص 323، از روايت 36.]

- اى محمد، من خدايى هستم كه جز من معبودى نيست و خالق آسمانها و زمين هستم،اسمى از اسماء خود را به دخترت عنايت كردم و نام او را فاطمه نهادم، و من فاطر و خالق هر چيزى هستم...

حديث سوم:

سدير صيرفى از امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام نقل مى كند كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:... از جبرئيل پرسيدم:

«و لم سميت فى السماء «المنصورة»، و فى الارض «فاطمة»؟

- چرا فاطمه در آسمان منصوره، و در زمين فاطمه نام گرفت؟

قال:

- جبرئيل گفت:

سميت فى الارض فاطمه، لانها فطمت شيعتها من النار، و فطم اعداوها عن حبها، و هى فى السماء «المنصورة»، و ذلك قول الله- عزوجل- (و يومئذ يفرح المومنون بنصر الله، ينصر من يشاء.) [روم: 4 و 5.] يعنى نصر فاطمه لمحبيها.» [بحارالانوار، ج 43، ص 4، روايت 3.]

- در زمين فاطمه ناميده شد، زيرا شيعيان خود را از آتش جدا كرده و نجات مى بخشد، و دشمنانش نيز از محبت او جدا گشته اند، و در آسمان منصوره است، به دليل فرموه خداوند- عزوجل- كه مى فرمايد: «در آن روز مومنين به يارى حق خوشحال مى شوند، و خداوند هر كه را بخواهد يارى مى كند.» كه منظور، همان يارى كردن فاطمه از دوستانش مى باشد.

حديث چهارم:

ابان بن تغلب مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: يابن رسول الله، چرا زهرا، زهرا ناميده شده؟ فرمود:

«لانها تزهر لامير المومنين عليه السلام فى النهار ثلاث مرات بالنور...» [بحارالانوار، ج 43، ص 11، روايت 2- ادامه ى حديث و بيان آن در فصل دوازدهم (حديث ششم) خواهم آمد.]

- زيرا وى روزى سه بار براى اميرالمومنين عليه السلام نور افشانى مى كرد...

حديث پنجم:

امام رضا به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:

«انى سميت ابنتى فاطمه، لان الله- عزوجل- فطمها و فطم من احبها من النار.» [بحارالانوار، ج 43، ص 12، روايت 4.]

- من بدين سبب دخترم را فاطمه ناميدم كه خداوند- عزوجل- او و دوستانش را از آتش جهنم جدا نموده است.

حديث ششم:

ابوهاشم عسكرى مى گويد: از امام حسن عسكرى عليه السلام پرسيدم: چرا فاطمه عليهاالسلام، زهرا ناميده شد؟ فرمود:

«كان وجهها يزهو لأميرالمومنين عليه السلام من اول النهار كالشمس الضاحيه، و عند الزوال كالقمر المنير، و عند غروب الشمس كالكوكب الدرى.» [بحارالانوار، ج 43، ص 16.]

- از اين جهت كه همواره جمالش اول روز مثل خورشيد وقت چاشت، و هنگام ظهر مثل ماه تابان، و هنگام غروب آفتاب مثل ستاره درخشان براى اميرالمومنين عليه السلام مى درخشيد.

حديث هفتم:

در كتاب مصباح الأنوار آمده كه: امام باقر به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود:

«انما سميت فاطمه بنت محمد «الطاهره»، لطهارتها من كل دنس...» [بحارالانوار، ج 43، ص 19، روايت 20.]

- فاطمه، دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم بدين جهت «طاهره» ناميده شد كه از هر پليدى پاكيزه بود...

حديث هشتم:

اسحاق بن جعفر مى گويد از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: فاطمه از آن جهت «محدثه» ناميده شد، كه ملائكه از آسمان فرود مى آمدند و مانند حضرت مريم دختر عمران به وى مى گفتند:

«يا فاطمه، (ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيك على نساء العالمين.) [آل عمران: 42.] يا فاطمه، (اقنتى لربك و اسجدى، و اركعى مع الراكعين.) [آل عمران: 43.]، فتحدثهم و يحدثونها.»

- اى فاطمه، خداوند تو را برگزيد و پاكيزه گردانيد و بر زنان عالم برگزيد. اى فاطمه، در پيشگاه پروردگارت فروتنى نما و سجده كن و با ركوع كنندگان ركوع نما. و بدين ترتيب وى با ملائكه و ملائكه نيز با وى سخن مى گفتند.

در ادامه روايت مى فرمايد:

«شبى فاطمه به ملائكه فرمود: مگر مريم، دختر عمران برگزيده و برتر از تمام زنان عالم نيست؟» آنها عرض كردند: مريم تنها سيده و سرور زنان عالم در زمان خود بود، ولى خداوند- عزوجل- تو را سيده و سرور زنان عالم در زمان خود و زمان مريم، و سيده زنان اولين و آخرين قرار داده است.» [بحارالانوار، ج 43، ص 78، روايت 65.]

بيان:

اين بود بياناتى كه از زبان اهل عصمت درباره بعضى از اسامى فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل شده است.

البته در حديث اول از فصل اول علت اينكه چرا وى نام «حوراء» گرفته بيان گرديده، چنانكه در فصل هفتم نيز به سر بعضى از اسامى او اشاره مى شود، و در حديثى ديگر [بحارالانوار، ج 43، ص 13، روايت 7.] نيز پيرامون علت نام گرفتن او به «فاطمه» بيان شيوايى است كه خوب است ملاحظه شود. و بالأخره بيانات ديگرى نيز شايد در رابطه با اسامى او باشد، ليكن به همين مقدار اكتفا مى كنيم.

در هر حال، با اين بيانات نيز به فضيلت آن بانوى با عظمت بيشتر مى توان پى برد.

طهارت فاطمه زهرا

حديث اول:

يزيد بن عبدالملك مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام به دنيا آمد، خداوند- عزوجل- به ملكى وحى نمود كه زبان مبارك حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به اين مولود باز كن، و حضرتش او را «فاطمه» ناميد و سپس فرمود:

«إني فطمتك بالعلم، و فطمتك عن الطمث.»

- من، تو را به علم (از جهل و نادانى) جدا نمودم، و نيز از ابتلائات زنانگى باز گرفتم.

سپس امام باقر عليه السلام فرمود: به خدا قسم، خداوند تبارك و تعالى در ميثاق ازلى فاطمه را به علم جدا كرد و از ابتلائات زنانگى باز گرفت. [بحارالانوار، ج 43، ص 13، روايت 9.]

حديث دوم:

دو كتاب معانى الاخبار و علل الشرايع به سند علوى از على عليه السلام نقل مى كنند، كه از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم پرسيده شد: معناى بتول چيست؟ زيرا از شما شنيده ايم كه مى فرماييد: مريم و فاطمه بتول هستند.

حضرت فرمود:

«البتول، التي لم ترحمره قء اى لم تحض، فان اليحض مكروه فى بنات الانبياء.»[بحارالانوار، ج 43، ص 15، روايت 13.]

- بتول، يعنى زنى كه به هيچ وجه سرخى نبيند، و حيض نشود، زيرا حيض ديدن براى دختران پيامبران ناپسند است.

حديث سوم:

در كتاب مصباح الانوار آمده است كه امام باقر به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود: فاطمه، دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم «طاهره» ناميده شد، چون از هر قذراتى پاكيزه و از هر گونه ابتلاى [جمله حديث به اين صورت است: «و طهارتها من كل رفث»، كه به قرينه ما قبل روايت، «رفث»- كه به معناى مطلق تصريح به امورى است كه ذكر آن قبيح بوده و از آن كنايه آورده مى شود در اين جا به معناى فحش و يا... نيست، لذا به مناسبت كلامى، به معناى ابتلاى زنانگى ترجمه شد.] زنانگى طاهر بود ، «و ما رات قط يوما حمرة و لا نفاسا.» [بحارالانوار، ج 43، ص 19، روايت 20.]

- و به هيچ وجه حتى يك روز هم سرخى (حيض) و نفاس نديد.

حديث چهارم:

ابن بابويه در كتاب مولد فاطمه عليهاالسلام از اسماء بنت عميس نقل مى كند كه مى گويد: بعد از آنكه خود، هنگام ولادت بعضى از فرزندان فاطمه عليهاالسلام ديده بودم كه هيچ گونه آثار زنانگى از ايشان ظاهر نگشته بود- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«ان فاطمه خلقت حوريه فى صوره انسيه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 7.]

- فاطمه، حوريه اى است كه به صورت بشر آفريده شده است.

حديث پنجم:

ابى بصير مى گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند- عزوجل- تا زمانى كه فاطمه عليهاالسلام زنده بود، زنها را بر على عليه السلام حرام نمود. (وى مى گويد:) پرسيدم: چگونه؟ فرمود:

«لانها طاهره لا تحيض.» [بحارالانوار، ج 43، ص 153، روايت 12.]

- زيرا ايشان طاهره بود و هرگز حيض نمى شد.

بيان:

احاديث اين فصل نيز دلالت بر فضيلت و عظمت آن بانوى بزرگ عالم بشريت در طهارت از قذارات عالم طبيعت و پاكيزگى از ابتلائات زنانگى دارد.

اما درباره ى علت پاكيزه بودن آن حضرت از ابتلائات زنانگى بايد متذكر شويم:

اولا: بايد توجه داشت- چنانكه در فصل سوم و پنجم توضيح داده شد- از آنجا كه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام همچون انبيا و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار علهيم السلام، اصل و طينت و قلوب و حتى بدنهايشان از عليين،و بهشتى است، لذا مقام و منزلت آن بزرگوار بسى والاتر از آن است كه به قذارات عالم طبيعت آلوده شود. چنانكه ذيل روايت چهارم نيز با اشاره به اين معنا، در دليل حيض و نفاس نديدن وى مى فرمايد:

«ان فاطمه خلقت حوريه فى صوره إنسيه.»

- فاطمه، حوريه اى است كه به صورت بشر آفريده شده است.

آرى، كسى كه نطفه اش بهشتى است بايد طاهره و مطهره و بدون آلودگيهايى كه ساير كودكان دارند، پا به عرصه دنيا بگذارد، و در طول حيات نيز طاهره و مطهره بوده و از ساير همنوعان خود ممتاز باشد.

ثانيا: از آنجاكه حيض و نفاس، متسلزم برداشته شدن تكاليفى از قبيل نماز و روزه و حرمت مكث در مسجد و غيره است، خداوند نخواسته است معصومى همچون فاطمه ى زهرا عليهاالسلام، كه در مرتبه تام اتصال به حق است- چنانكه روايات فصول قبل و بعد اين رساله بر آن دلالت دارد- از عبادتى مثل نماز كه بالاترين حالات توجه بنده به پروردگار است، و نيز از ساير عبادات، ولو براى مدت كوتاهى، محروم بماند.

لذا طهارت آن بزرگ بانوى عالم بشريت از ابتلائات زنانگى نه تنها نقص نيست، بلكه به جهت كرامتى كه در آن وجود دارد، امرى خارق العاده است، و گويا روايت دوم به اين معنا اشاره دارد كه مى فرمايد:

«فان الحيض مكروه فى بنات الانبياء.»

- حيض ديدن براى دختران پيامبران ناپسند است. و گويا اساساً قرآن شريف نيز حيض را نوعى اذيت و نقصان براى زنان مى داند كه مى فرمايد:

(و يسئلونك عن المحيض، قل: هو اذى، فاعتزلوا النساء فى المحيض...) [بقره: 222- در رابطه با اينكه معناى «أذى»! در آيه ى شريفه، نقصان در كمال و امر غير ملائم با طبيعت شي ء است، به بيان استاد بزرگوار علامه طباطبائى- رضوان الله عليه- در تفسير شريف الميزان ذيل آيه مورد بحث، ج 2، ص 207 مراجعه شود.]

- اى پيامبر، از تو درباره ى حيض مى پرسند، بگو: آن اذيتى است براى زنان، پس در آن هنگام از آنان دورى كنيد... كه اين اذى و اذيت براى دختران پيامبران درست نيست، و اين اعتزال براى مثل على عليه السلام و فاطمه ى زهرا عليهاالسلام شايسته نيست، چنانكه روايت پنجم نيز به اين معنا اشاره دارد كه در علت حرمت زنان در طول حيات فاطمه ى زهرا عليهاالسلام بر على عليه السلام مى فرمايد:

«لانها طاهره لا تحيض.»

- زيرا وى طاهره بود و هرگز حيض نمى ديد. و چه بسا ذيل آيه شريفه نيز اشاره به اين مطلب دارد كه مى فرمايد:

(ان الله يحب التوابين، و يحب المتطهرين.») [بقره: 222.]

- خداوند، توبه كنندگان و كسانى كه خود را از آلودگيها پاك مى كنند، دوست دارد. و فاطمه عليهاالسلام كسى است كه همواره بايد مورد لطف خاص الهى باشد و خداوند روا نمى دارد كه او، ولو لحظه اى از رحمت خاص الهى بى بهره باشد. و حديث ابن جميله از امام باقر عليه السلام نيز مويد اين معناست، كه مى فرمايد:

«ان بنات الانبياء- صلوات الله عليهم- لا يطمثن، انما الطمث عقوبه، و اول من طمثت ساره.» [بحارالانوار، ج 43، ص 25، روايت 21.]

- دختران پيامبران- صلوات الله عليهم- از عادت زنانگى مبرا هستند، زيرا آن عقوبتى است، و اولين كسى كه به اين امر مبتلا شد، ساره بود. و بالاخره، به اين معنا اشاره دارد كلام اميرالمومنين عليه السلام درباره ى علت نقص ايمان زنان كه مى فرمايد:

«فأما نقصان ايمانهن، فقعودهن عن الصلاة والصيام فى ايام حيضهن.» [نهج البلاغه، خطبه 80، ص 105.]

- و اما علت نقصان ايمان زنان، ترك نماز و روزه در ايام عادت است. كه خداوند نخواسته است فاطمه عليهاالسلام چنين نقصى را داشته باشد.

در خاتمه بايد متذكر شويم: چنانكه از مجموع بيانات قرآن شريف و احاديث مذكور معلوم شد، نه تنها عدم ابتلاى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام به حالت طبيعى ساير بانوان، نقصى براى وى و امتيازى براى ديگر بانوان نيست (زيرا او نتيجه طبيعى اين حالت و غايت كمالى آن را، كه فرزنددار شدن است، داشته است) ، بلكه اساساً ابتلا به اين گوه قذارات خود، نقص در معنويت و ايمان است كه بايد ساحت حوريه بشر گونه و سيده نساء عالمين، فاطمه زهرا عليهاالسلام از آن به دور باشد. والله أعلم بحقيقة الأمر.