جامى از زلال كوثر

آيت الله محمد تقى مصباح يزدى

- ۱۱ -


سربرآورى نفاق ها و كينه هاى خفته

خطبه حماسى فاطمه (عليها السلام) پس از حمد و ثناى الهى، اشاره به حكمت برخى از دستورات خدايى، گذرى بر تاريخ ذلت بار جاهلى و نگاهى به سير عزت يابى عرب از رهگذر رسالت نبوى و رشادت هاى على (عليه السلام)، با تحليل ريشه هاى فتنه سقيفه دنبال مى شود:

آن هنگام كه خداى تعالى همسايگى پيامبران را براى رسول خويش برگزيد دورويى ها آشكار و كالاى دين كهنه و بى خريدار گشت. خشم فروخورده گمراهان زبانه كشيد و كمترين گمنامان به سالارى رسيد.

پيشواى اهل باطل آواز درداد و يكه تاز ميدان شما گرديد. شيطان از كمين گاه خويش سر برآورد و شما را به خود دعوت كرد و ديد كه چه زود اجابتش نموديد و در دام فريبش خزيديد. چون شما را به حق كشى فراخواند، لبيك شما را دريافت و چون شما را در مقابل حق به خشم و غضب در آورد، شما را غضبناك يافت.(1)

حضرت زهرا (عليها السلام) ريشه اى ترين عامل شعلهورى فتنه را نفاق هاى در نهان خفته معرفى مى كند. قساوتمندان به ظاهر مسلمان شده، عقب ماندگان به ظاهر رشديافته، گمراهان به ظاهر هدايت شده، آتش تعصب ها و كينه هاى قومى ـ قبيله اى را در نهاد خويشتن فرو ننشانده اند، به تهذيب و تزكيت نفوس خويش نپرداخته اند، سطح معرفت هاى خود را ترقى نداده اند وليكن داعيه دين و ايمان را پوششى براى ظلمت و قساوت درونى شان قرار داده، همواره مترصد فرصتى گشته اند تا از پشت بر اسلام خنجز بزنند.

چه كسى باور مى كرد كه پيشتازان جنگ و جهاد، سوداگران جان و انفاق كنندگان مال، در نهان دلهايشان دورويى بپرورانند؟! چه كسى باور مى كرد كه پيشتازان بيعت با على (عليه السلام) در روز غدير از او كينه ها و نفرت ها به دل داشته باشند؟! در آن زمان چه كسى جرأت مى كرد داعيه داران جانبازى در راه خدا را منافق خطاب نمايد؟! چه كسى شهامت آن را داشت كه فداسازان جان و مال در راه خدا را فريب خوردگان شيطان بخواند؟! چه كسى مى توانست پرده هاى دروغين دين و ايمان را فرو افكند و باطن ظلمت و ضلالت را برملا نمايد؟!

چه كسى مى توانست جز زهراى اطهر؟! چه كسى جز زهرا (عليها السلام) مى توانست فرياد برآورد كه هر چند بهانه ها و شعارهايتان مردم فريب و زيب؛ اما حقيقت كارتان زشت و نازيباست؟! هر چند خود را خاموش كنندگان فتنه مى خوانيد؛ اما فتنه افروزان حقيقى شماييد. هر چند خود را قرآن گرا مى دانيد؛ اما در عمل، به دامن شيطان گريزانيد.

شعارهايتان جملگى دروغ و نيرنگ و كارهايتان برافروزاننده فتنه و ننگ:

هنوز از عهد و قرار چيزى نگذشته و سوز سينه ما خاموش نگشته بود؛ زخم دل ما التيام نگرفته و پيامبر هنوز دفن نگرديده بود كه آنچه نبايست كرديد و آنچه ازآنتان نبود، برديد و بدعتى بزرگ پديد آورديد. بهانه آورديدكه از فتنه مى ترسيم؛ اما بدانيد كه خود را به قعر آتش فتنه افكنديد؛ چرا كه آتش دوزخ، كافران را از هر سو فرا مى گيرد.

شما كجا و فتنه خواباندن كجا؟! دروغ مى گوييد و راهى جز راه حق مى پوييد! وگرنه اين كتاب خداست در ميان شما! نشانه هايش به كم و كاست هويدا و امر و نهى آن روشن و آشكاراست! شما به چنين كتابى پشت نموده ايد. واى بر شما! آيا مى خواهيد از آن رو گردانيد يا به غير آنچه در آن است، حكم نماييد؟! كسى كه جز تسليم محض در مقابل خداوند، آيينى پذيرد، روى رضاى پروردگار نبيند و در آخرت با زيانكاران نشيند. (2)

صحيفه تاريخ اين چنين در پيش روى ما گشوده شده و كلمات آگاهى بخش فاطمه (عليها السلام) اين چنين در گوش جان ها طنين انداز گشته است. و اين ثمره، به بهاى اندكْ محقق نشده است. بهاى اين روشنگرى ها، درهم شكسته شدن سينه و پهلوى زهراى اطهر (عليها السلام) ، سيلى خوردن و نيلى شدن آن چهره مطهر و 25 سال مظلوميت و سكوت كشنده حيدر (عليه السلام) است. آرى، ما ميراث دار خون سينه و پهلوى شكسته زهراى اطهريم. بارى، اين بيان هاى گران بها براى عبرت ما شيعيان است: فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِى الْأَبْصَرِ؛(3) پس پند و عبرت بگيريد اى صاحبان انديشه!

اگر به تهذيب نفوس و خالص سازى نيات و اعمالمان همت نگماريم، از تاريخ عبرت نگرفته ايم! اگر لحظه اى از اهل بيت (عليهم السلام)جدا گرديم، از تاريخ عبرت نگرفته ايم! اگر گذاشتيم منافقان به لانه خزيده ديروز سر از لانه بيرون آورند و يكه تازان ميدان شوند، عبرت نگرفته ايم! اگر اجازه داديم آنان كه به فرموده امام از منافقان نيز بدترند (4)، سياست گذاران پشت پرده برخى از امور كشور اسلامى مان شوند عبرت نگرفته ايم! اگر عنوان ها و شعارهاى منافق صفتان، فريبمان داد و باعث شد تا ايشان را بر مسندهاى دولتى و حكومتى بنشانيم، عبرت نگرفته ايم. اگر ساكت نشستيم واجازه داديم تا افرادى سست عنصر با داعيه دروغين مسلمانى بدترين توهين ها را به اسلام نمايند، عبرت نگرفته ايم! چه شده است كه در كشور اسلامى ايران، مهد دليران و فداييان، كسى جرأت كرده، بگويد: ماركس، پدر دين ستيزى، بخشى از حقيقت را گفته است كه دين، افيون توده ها و جامعه هاست؛ ما سخن او را كامل مى كنيم و مى گوييم: دين، افيون ملت ها و حكومت هاست.(5) اگر فردى سر سوزنى ايمان در دل داشته باشد، چگونه مى تواند اجازه چنين گستاخى و جسارتى را به خود بدهد و چنين سخن اهانت آميزى را بر زبان براند؟!

بزرگ ترين رسالت اين قسمت از خطبه حضرت زهرا (عليها السلام) شناساندن چهره نفاق و عملكرد موذيانه منافقان است. منافقان، همواره مترصد فرصتند و به محض اين كه زمينه را آماده ببينند به ميدان مى آيند و پرده از قساوت ها و خباثت هاى باطنى خويش بر مى افكنند. ميزان ميدان دارى منافقان به هوشيارى و آگاهى مردمان وابسته است. اگر هوشيارى، شهامت و غيرت مردمان در مقابل ايشان قد علم كند، دوباره بر چهره هاى خويش نقاب مى افكنند و به لانه هاى خويش مى خزند؛ اما اگر هوشيارى، شهامت و غيرت دينى بر باد رفته باشد، منافقان يكه تاز ميدان خواهند شد و مردمان را به گرداب ضلالت و هلاكت سوق خواهند داد. مصداق بارز اين حقيقت را مى توان در جريان كنفرانس برلين مشاهده نمود. منافقان شركت كننده در اين كنفرانس چون زمينه را آماده پنداشتند، نقاب از چهره هاى كريه خويش برداشتند و بدترين اهانت ها را به دين، احكام دين، ولايت و حكومت ولايى روا داشتند؛ اما چون مردمان ايران را غيور، بيدار و هوشيار يافتند، دوباره بر نفاق باطنى شان نقاب افكندند و ياوه هايشان را پس گرفتند.

ممكن است همانان كه تا ديروز تيشه به ريشه دين، اسلام، امامت و ولايت مى زدند، امروز از اسلام، ولايت و حاكميت ولى فقيه دم بزنند؛ همانان كه تا ديروز با گستاخىِ تمام، مشكل اساسى مردم را قانون اساسى قلمداد مى كردند، امروز از قانون مدارى سخن برانند.

همينان هر چند شعارشان قانون مدارى باشد، اما كردارشان چيزى جز قانون ستيزى نيست؛ چرا كه اينان با اسلام دشمنى دارند و قانون اساسى ما بر پايه اصول اسلامى بنا شده است. اينان ولايت و امامت را قبول ندارند و قانون اساسى ما بر محور ولايت فقيه شكل گرفته است.

حقيقت نفاق، همين است: يك روز، ولايت ستايى و ديگر روز، ولايت ستيزى. يك روز، اسلام مدارى و روز ديگر، اسلام زدايى. يك روز، قانون گرايى و ديگر روز، قانون گريزى. بايستى به هوش باشيم و فريب نخوريم. بايستى منافقان را بشناسيم و رسوايشان نماييم. مبادا با خوش باورى از منافقان حمايت كنيم و بگوييم: غرضى نداشتند. اشتباهى مرتكب گشتند و پس از آن اشتباه خويش را پذيرفته اند. متعرضشان نشويد! وحدت ملى را خدشه دار نسازيد! فتنه و تفرقه بر پا نكنيد! با يكديگر مدارا كنيد! اگر چنين بگوييم، فريب خورده ايم و از تاريخ عبرت نگرفته ايم. وحدت، مطلوب است؛ اما چه وحدتى؟ بر چه محورى و با چه كسانى؟ وحدتى مطلوب است كه محورش على باشد؛ نه دشمن على. وحدت با كسانى مطلوب است كه مؤمن باشند و قانون گر؛ نه منافق و سرسپرده آمريكا. مگر هر وحدتى مطلوب است؟ مگر هر سهل گيرى و مدارايى مطلوب است؟ وحدت با پيشوايان نفاق، تيشه بر ريشه دين و ايمان است. مداراى با سران نفاق، براندازنده اصل و اساس اسلام است.

منافقان، هم طراز كافران

در واقع مى توان گفت: نفاق، چيزى جز كفر باطنى و ايمان ظاهرى نيست و از آن جا كه سعادت و شقاوت انسان در گرو حقايق باطنى است، منافقان كه در باطنشان كفر وجود دارد، در زمره كافران به شمار مى روند و حتى به يك لحاظ از كفار بدترند؛ زيرا نقاب بر چهره زده، در پشت اسلام ظاهرى سنگر گرفته، براى مردم شناخته نمى شوند و ضررشان بر جامعه اسلامى بيشتر است. از اين رو آيات زيادى دلالت مى كنند بر اين كه منافقان اهل عذاب هستند؛ بلكه بدترين عذاب ها را دارند. نظير: إِنَّ المُنفِقِينَ فِى الدَّركِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ؛(6) منافقان در پايين ترين و پست ترين درجات آتشند. و إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنفِقِينَ وَ الْكَفِرينَ فِى جَهَنَّمَ جَمِيع؛(7) خداوند، منافقان و كافران را در جهنم جاى مى دهد.

با توجه به نكته فوق، نفاق چيزى جداى از كفر به شمار نمى آيد و در حقيقت آنچه هست يا كفر است يا ايمان. از اين روست كه خداوند متعال، پيامبر رحمت را به شدت و خشونت با منافقان مأمور مى گرداند و آنان را هم طراز با كافران از اهل جهنم مى خواند: يَأَيُّهَا النَّبِىُّ جهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنفِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْوَيهُمْ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ؛(8) اى پيامبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت بگير! جايگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتى است!

از همين روست كه پاره وجود پيامبر نيز منافقان را هم طراز كافران از هلاك شدگان آتش جهنم مى شمارد، بر سست عنصران منافق مى خروشد و نقاب از چهره هاى زشتشان فرو مى افكند. تا ديگر براى نقاب كهنه نفاق، تا هميشه تاريخ، رنگ و لعاب و فريبى باقى نماند:

بهانه آورديد كه از فتنه مى ترسيم؛ اما بدانيد كه خود رادر قعر آتش فتنه افكنده ايد؛ چرا كه آتش جهنم كافران را از هر سو احاطه كرده است... .چندان درنگ نكرديد كه اين اسب سركش، رام و افسارش در دست قرار يابد. نوايى ديگر ساز كرديد و شعله هاى فتنه را فروزان ساختيد. اغواى شيطان را اجابت نموديد و در خاموش سازى انوار دين، همت گماشتيد. در اقامه سنت پيامبر، اهمال و سستى روا داشتيد. به ظاهر طرفدارى از دين مى نماييد و در باطن به نفع خويش عمل مى كنيد و نسبت به اهل بيت پيامبر و فرزندانش حيله و نيرنگ روا مى داريد.(9)

و در جايى ديگر در ميان زنان مهاجر و انصار كه به ملاقاتش آمده بودند نامردان دوروى روزگار را اين گونه مورد نكوهش قرار مى دهد:

صبح كردم در حالى كه به خدا سوگند دنياى شما را دوست نمى دارم و از مردان شما خشمناك و بى زارم. درون و بيرونشان را آزمودم و نامشان را از دهان خويش به دور افكندم. از آنچه كرده اند، ناخشنودم. چه زشت است كندى شمشيرها! (10)

و آن گاه پرده از راز حق كشى ها و كينه توزى هاى اين دون صفتان فرو مى افكند:

واى بر آنان! چرا نگذاشتند حق در مركز خود قرار يابد و خلافت بر پايه هاى نبوت استوار ماند؟ چرا حق را از خانه اى كه جبرييل در آن فرو مى آمد به خانه ديگر بردند؟ و حق را از دست على كه عالم به امور دنياست گرفتند؟

بدانيد كه اين زيان بزرگ و آشكارى است! چه باعث شد كه با على(عليه السلام) كينه توزى نمايند و انتقام گيرند؟ چون سوزش تيغ او را چشيده اند و پايدارى او را ديدند كه نسبت به مرگ بى اعتنا بود. ديدند كه چگونه بر آنان مى تازد و با دشمنان خدا نمى سازد و آنان را عقوبت مى كند و در راه رضاى خدا با شدت و قاطعيت رفتار مى كند.(11)

و در پى اين گفتار، حقيقت حال منافقان را براى هميشه در گوش جان تاريخ، طنين انداز مى گرداند:

اكنون بياييد و بشنويد: شگفتا كه روزگار چه شگفتى ها در پس پرده دارد و چه بازيچه ها يكى پس از ديگرى بيرون مى آورد! اگر تعجب نمايى، پس گفته هاى آنان تعجب آور است.

به راستى مردان شما چرا چنين كردند؟ اى كاش مى دانستم به چه پناهگاهى تكيه داده اند؟ و كدام ستون استوار را انتخاب نمودند؟ و به كدامين ريسمان چنگ زدند؟ و بر كدام فرزند و خاندانى پيشى گرفتند و غلبه نمودند؟

شگفتا چه دوستان دروغين و سرپرستان نااهلى را انتخاب كردند! و چه زشت است سرانجام ستمكاران كه جايگزين بدى برگزيدند! سر را گذاشته به دم چسبيدند؛ پى عامى رفتند و از عالم نپرسيدند!

نفرين بر مردمى نادان كه فساد كارند و فسادكارى خود را نيكوكارى مى پندارند! بدانيد كه آنان فاسدند، هر چند خويش را فاسد ندانند!

واى بر آنان! آيا آن كه مردم را به راه راست مى خواند، سزاوار پيروى است يا آن كه خود راه را نمى داند؟ در اين باره چگونه داورى مى كنيد؟(12)

سطحى نگرى ها و بى غيرتى هاى غافلانه

همه مصيبت ها و انحطاط ها در اسلام از سهل گيرى، سطحى نگرى، ساده لوحى و خوش باورى مردمان در همان اجتماع مسجد پيامبر شروع شد.

آن گاه كه ابوبكر حديثى دروغين را به پيامبر نسبت داد، چه تعداد از مردمان فريب آشكار آن كلمات را دريافتند؟! آن گاه كه فاطمه (عليها السلام) با استناد به آيات قرآن، جعلى و دروغ بودن آن حديث را به خوبى هويدا ساخت، چند شراره، بارقه يا جرقه براى سوزاندن ننگ اين خدعه از دل ها زبانه كشيد؟! سنگ قبر چند دل مرده از حرارت سخنان گدازنده فاطمه (عليها السلام) در هم شكست و ذوب شد؟! چرا كسى برنخاست و سند حديث را جويا نشد كه آخر اين چه حديثى است كه تنها تو شنيده اى و هيچ يك از ديگر همراهان و صحابيان رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)آن را نشنيده اند؟! آيا پيامبر اين حديث را تنها در گوش تو نجوا كرده است؟!

و چرا آن گاه كه فاطمه (عليها السلام) به مقابله و افشاگرى برخاست، صخره دل هاى قساوتمند آن مردم نلرزيد و در هم فرو نريخت؟! چرا نورافشانى فاطمه زهرا (عليها السلام)، همو كه نوربخش آسمان ها و زمين است، سينه هاى ظلمانى و سياه ايشان را سپيد و نورانى نساخت؟!

اين همه از آن نشأت مى گرفت كه شناخت و آگاهى كافى وجود نداشت. غرضورزان و مريض دلان، عرصه تركتازى يافته بودند و توده مردم هم كه غرض و مرضى نداشتند، ساده لوحى و ظاهربينى چشم عقلشان را كور ساخته بود و ساده انگارى و سطحى نگرى، به خواب خوش بى غيرتى و غفلت فروشان برده بود.

چه كسى باور مى كرد كه ابوبكر صديق، پدر زن پيامبر، پيرمردى با محاسن سفيد و سوابقى درخشان كه مردمان به عنوان حاكم اسلامى و پيشواى مسلمانان با او بيعت كرده بودند، از پيش ِ خود حديثى را جعل نمايد و براى توجيه غصب فدك بدان استناد نمايد؟!

بارى، سطحى نگرى ها و ساده انگارى ها، غيرت هاى دينى را بر باد داده بود. درخت تساهل و تسامح به ثمر نشسته بود و از ميوه بى غيرتى به همه مردمان خورانده بود و اين بود كه خطبه عرش لرزان فاطمه (عليها السلام) هم نمى توانست دل هاى به غفلت و بى غيرتى خوگرفته مردم را بيدار سازد و به قيام در مقابل فساد، بدعت و تباهى وادارد.

فاطمه (عليها السلام) با خطبه حماسى و آتشين خويش، انصار و ياوران پيامبر را به قيام و خيزش عليه پيشوايان نفاق و ضلالت فرا مى خواند؛ در حالى كه آنان در سايه امن بى غيرتى و سهل انگارى، در سكوتى مرگبار خفته بودند: واى بر شما! اى پسران قيلَه(13)! از شما چه دور است كه پيش چشمانتان ميراث پدرم را ظالمانه ببرند و حرمتم را ننگرند و شما همچون بيهوشان فرياد نصرت طلبى مرا نشنيده گذاريد!!

دادخواهى من به شما مى رسد، در حالى كه اجتماعتان منسجم است، ساز و برگ فراوان داريد و اثاث و خانه هاى آبادان؛ اما فرياد مرا نشنيده مى گيريد و به يارى ام نمى شتابيد. شما دليرانى هستيد كه بر دشمن، بدون زره و سپر حمله مى بريد. شما مشهوران به خير و صلاح، برگزيدگان خدا، پشتيبانان دين، ياوران پيامبر و مؤمنين و حاميان اهل بيت طاهرين مى باشيد. شماييد كه با بت پرستان عرب دراُفتاديد و برابر لشگرهاى گران ايستاديد. چندان كه از ما فرمانبردار و در راه حق پايدار بوديد، نام اسلام را بلند و مسلمانان را ارجمند، مشركان را تار و مار و نظم را برقرار، آتش جنگ را خاموش و كافران را حلقه ذلت در گوش نموديد. اكنون پس از آن همه زبان آورى، لب فرو بسته ايد و پس از پيش روى واپس نشسته ايد؛ آن هم در برابر مردمى كه سوگند خويش را شكسته اند، پيمان خود را گسسته اند و در دين شما طعنه وارد نموده اند. با امامان كفر بجنگيد كه آنان پايبند به سوگندهايشان نمى باشند! با ايشان بجنگيد تا شايد از كارهاى خويش باز گردند! آيا با گروهى كه سوگندهاى خود را ناديده گرفته اند و قصد بيرون نمودن رسول الهى را دارند، كارزار نمى نماييد و حال آن كه ايشان ابتدا جنگ را شروع نمودند؟! آيا از اينان هراس داريد؟! بيم مداريد و تنها از خدا بترسيد، اگر حق پرستيد.(14)

اما هزاران دريغ كه از هُرم گدازنده كلام فاطمه، فولاد سخت هيچ دلى تأثير نپذيرفت و از زلزله عرش لرزان سخن او، سنگ قبر هيچ دلى نلرزيد و از جا كنده نشد.

پناه بر خدا! اگر فاطمه (عليها السلام) براى انعام و احشام اين گونه سخن گفته بود، اميد فايده بيشتر مى بود. اگر اين چوب بيدارى بر كفن مردگان مى خورد، شايد از آن خاك اعتراضى برمى خاست. مگر چه مرگى گريبان آن جمع را به هم مى فشُرد كه نفخه صور فاطمه (عليها السلام) هم از جا تكانشان نمى داد؟! مگر بى غيرتى، بى مسؤوليتى و آسايش جويى با انسان چه مى كند كه مى تواند پاره تن رسول خدا را در چنگال كفتاران، گرفتار بيند و به قيام برنخيزد؟!

امان از راحت طلبى! و امان از سهل انگارى! كه به فرموده حضرت زهرا (عليها السلام) تمام فسادها، انحراف ها و فتنه ها از آن سرچشمه گرفته است:

به خدا سوگند شما را مى بينم كه به تن آسايى و راحت طلبى خو كرده ايد. آن را كه سزاوار منصب رهبرى امور است، از جايگاهش دور نموده ايد. از دين برگشته ايد و از جهاد در راه خدا خسته گشته ايد. آگاه باشيد كه اگر تمام اهل زمين نيز كافر گردند خداوند از همه آنها بى نياز است!(15)

امان از بى مسؤوليتى كه نتيجه تن پرورى و سطحى نگرى است. امان از بى غيرتى كه انسان را در مقابل غصب آشكاراترين حقوق نيز به ننگ سكوت و عافيت طلبى فرا مى خواند؛ حتى اگر اين حق، حق امامت براى على مرتضى (عليه السلام) و يا حق مالكيت فدك براى فاطمه زهرا (عليها السلام) باشد:

كجا يك تن تواند غصب كردن حق مولا را *** سكوت خلق و همراهى دشمن كشت زهرا را.

خطرخيزى شعار تساهل و تسامح

شعار «تساهل و تسامح» يكى از نسخه هاى پيچيده شده غربى ها براى درهم شكنى غيرت دينى مسلمانان و جوامع اسلامى است.

مى گويند: با مدارا و سهل گيرى به روى همگان لبخند بزنيد! به همه آرا و عقايد اجازه جَوَلان و تركتازى بدهيد! ظرفيت و تحمل خويش را وسعت بخشيد و جامعه چند صدايى را بپذيريد! همه عقيده ها و سيره ها را برتابيد! عيسى به دين خود، موسى به دين خود. با گشاده رويى بگذاريد هر كسى آزادانه عمل نمايد! هر كه خواست و هر چه خواست شهوت رانى و نفس چرانى كند! وسعت نظر داشته باشيد و بگذاريد هر كه خواست حجاب گيرد و هر كه نخواست برگيرد! و آن گاه بى غيرتان داخلى نيز، هم نوا با دشمنان خارجى، ندا در مى دهند كه: تساهل و تسامح در هر عصر و زمانى مطلوب و ضرورى است؛ چرا كه از گسترش جنگ و خشونت جلوگيرى مى نمايد. پيامبر نيز اگر اهل سهل گيرى و مدارا مى بود و به روى مشركان روى خوش نشان مى داد، ديگر هيچ نيازى به آن همه جنگ و كشتار نمى بود. اگر پيامبر با مشركان به توافق مى رسيد كه ايشان بت هاى خود را بپرستند و مسلمانان خداى خود را، ديگر راه جنگ و خشونت گشوده نمى شد. اگر پيامبر با مشركان مدارا مى كرد و خشونت نشان نمى داد، فرزندش حسين نيز قربانى دشت بلا نمى گرديد. حسين، در حقيقت قربانى خشونت طلبى هاى جدّش در بدر، احد، حنين و ديگر جنگ هاى صدر اسلام گرديد.(16)

على (عليه السلام) نيز شيوه حكومت دارى را نمى دانست. اگر او با طلحه و زبير كه از آشنايان خود او و نفوذداران آن زمان بودند، با قاطعيت و خشكى برخورد نمى كرد، جنگى در نمى گرفت و آن همه ضايعه به بار نمى آمد.

ياللعجب! ايران اسلامى و اين گفته هاى واهى!

هزاران واى بر ما! مهد علويان و جسارت بر على!

كجايند شهيدان؟! كجايند آن غيور مردان؟! كجايند بازماندگان شهيدان؟! كجايند غيرتمندان؟! كجايند ولاييان؟! كجايند فداييان حضرت زهرا؟!

برهمه ماست كه با عبرت گيرى از فجايع صدر اسلام در مقابل شعار واهى تساهل و تسامح، غيرتمندانه ايستادگى نماييم. آگاه باشيم كه نتيجه بخشى شعار تساهل و تسامح در ايران آرزوى ديرينه دشمنان اسلام و انقلاب است. به هوش باشيم كه ميوه درخت تساهل و تسامح، بى غيرتى دينى است.

مطمئن باشيم كه اگر همچون صحابيان حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم)اهل تساهل و تسامح شديم، ديگر هيچ ضمانتى براى بقاى اسلام و هيچ بيمه اى براى عزت و اقتدار نظام اسلامى باقى نخواهد ماند.

خدا را با احدى رابطه قوم و خويشى نيست؛ لَيْسَ بَيْنَ اللّهِ وَ بَيْنَ اَحَد قِرابَةٌ.(17) هر كه صادقانه در راهش، غيرتمندى و استقامت نشان دهد نصرت و يارى مى شود: يَأَيُّهَا الَّذيِنَ ءَامَنُواْ إِنْ تَنْصُرُواْ اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛(18) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر (دين) خدا را يارى كنيد، شما را يارى مى كند و گام هايتان را استوار مى دارد. و هر كه منافقانه سستى و بى غيرتى ورزد، طرد و خوار مى شود.

همه ما بايستى با تكيه بر غيرت و شعور ايمانى بهوش باشيم و فريب شعارهاى زيبايى چون «تساهل و تسامح» را دريابيم و يقين بدانيم كه كافران و منافقان تا دين و ايمانمان را نگيرند، رهايمان نمى كنند و هر روز با يك نقشه و يك شعار جديد به ميدان مى آيند. اينان به طور دايمى با اهل ايمان، سر جنگ دارند؛ مگر آن كه از بى دينى و بى غيرتى آنان مطمئن گردند:

وَ لاَ يَزَالُونَ يُقَتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطعُواْ(19)؛ و اينان همچنان با شما پيكار مى كنند تا اگر بتوانند شما را از آيينتان باز گردانند.

اينان، دشمنان دين شمايند و به فرموده امام از اسلام سيلى خورده اند و كينه اسلام را در دل پرورانده اند. از همين روست كه اصرار فراوان مىورزند كه قيد مطابقت قوانين با احكام اسلامى، از قانون اساسى حذف گردد.

پاورقى:‌


1. فَلَمَّا اخْتارَاللّهُ لِنَبيِّهِ دارَ اَنْبِيائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِيائِهِ ظَهَرَ فيكُمْ حَسيكَةُ النِّفاقِ وَ سَمَلَ جَلْبابُ الدِّينِ وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوِينَ وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلِّينَ وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْمُبْطِلِينَ فَخَطَرَ فى عَرَصاتِكُمْ وَ اَطْلَعَ الشَّيْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغرِزِه هاتِفاً بِكُمْ فَاَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِبينَ وَ لِلِغِرَّةِ فيهِ مُلاحِظِينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفافاً وَاَحْمَشَكُمْ فَأَلْفاكُمْ غِضاباً. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: ج 16، ص 233. دلائل الامامة: ص 39.
2. فَوسَمْتُمْ غَيْرَ اِبِلِكُمْ وَ أَوْرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ. هذا! وَ الْعَهْدُ قَريبٌ وَ الْكَلْمُ رَجيبٌ والْجَرْحُ لَمّا يَنْدَمِلْ وَ الرَّسوُلُ لَمّا يُقْبَرْ إِعْتِذاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الفِتْنَةِ «اَلَا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِريِنَ» (توبه: 49) فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ؟ وَ كَيْفَ بِكُمْ؟ وَ اَنّى تُؤْفَكُونَ؟ وَ كِتابُ اللّهِ بَيْنَ اَظْهُرِكُمْ، اُموُرُهُ ظاهِرَةٌ وَ اَحْكامُهُ زاهِدَةٌ وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ وَ زَواجِرُهُ لائِحَةٌ وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، اَرَغْبَةً عَنْهُ تُريدُونَ اَمْ بِغَيرِهِ تَحْكُمُون؟ بِئْسَ لِلظّالِمينَ بَدَلا «وَ مَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسلَامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآَخِرَةِ مِنَ الْخَاسِريِنَ.» (آل عمران: 85).
الاحتجاج: ص 108. دلائل الإِمامة: ص 39.
3. حشر (59): 2.
4. اشاره به فرموده حضرت امام، درباره گروهك نهضت آزادى: در موضوع نهضت به اصطلاح آزادى، مسائل فراوانى است كه بررسى آن محتاج به وقت زياد است. آنچه بايد اجمالا گفت آن است كه پرونده اين نهضت و همين طور عملكرد آن در دولت موقت اول انقلاب، شهادت مى دهد كه نهضت به اصطلاح آزادى، طرفدار جدى وابستگى كشور ايران به آمريكاست و دراين باره از هيچ كوششى فروگذار نكرده است... به حسب آنچه من از انحرافات آنها مشاهده كرده ام، اگر خداى متعال عنايت نفرموده بود و مدتى در حكومت موقت باقى مانده بودند، ملت هاى مظلوم به ويژه ملت عزيز ما اكنون در زير چنگال آمريكا و مستشاران او دست و پا مى زدند و اسلام عزيز چنان سيلى از اين ستمكاران مى خورد كه قرن ها سر بلند نمى كرد. و به حسب امور بسيار ديگر، نهضت به اصطلاح آزادى، صلاحيت براى هيچ امرى از امور دولتى يا قانونگذارى يا قضايى را ندارند و ضرر آنها به اعتبار آن كه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند كرد و نيز با دخالت بى مورد در تفسير قرآن كريم و احاديث شريفه و تأويل هاى جاهلانه ممكن است موجب فسادى عظيم شوند، از ضرر گروهك هاى ديگر حتى منافقين ـ اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان ـ بيشتر و بالاتر است.
صحيفه نور: ج 22، ص 384. پاسخ حضرت امام به نامه وزير وقت كشور، بهمن ماه 1366.
5. هاشم آغاجرى، عضو سازمان مجاهدان انقلاب اسلامى: ماركس، بخشى از حقيقت را گفته است كه دين افيون ملت هاست؛ من مى خواهم بخش ديگرى از آن را نيز بگويم كه دين، افيون حكومت ها هم هست. هفته نامه شما، 20/05/79.
6.نساء (4): 145.
7.نساء (4): 140.
8. توبه (9): 73. تحريم (66): 9.
9. اِعْتِذاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ؛ «اَلا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرين»... (توبه:49) ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلاّ رَيْثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتُها وَ يَسْلَسَ قَيادُها ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُوُرُونَ وَقْدَتَها وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَها وَ تَسْتَجيبُونَ لِهِتافِ الشَّيْطانِ الغَوِىِّ وَ اِطْفاءِ اَنْوارِ الدّينِ الْجَلِىِّ وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبىِّ الصَّفِىِّ، تَشْرَبُونَ حَسْوَاً فِى ارْتِغاء وَ تَمْشونَ لِاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِى الْخَمَرِ و الضَّرَّاءِ. دلائل الامامة: ص 29. بلاغات النّساء: ص 32.
10. وَ اَصْبَحْتُ وَ اللّهِ عائِفَةً لِدُنْياكُنَّ قالِيَةً لِرِجالِكُنَّ، لَفَظْتُهُمْ بعْدَ اَنْ عَجَمْتُهُمْ و شَنِئْتُهُم بَعْدَ اَن سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ اللَّعْبِ بَعْدَ الْجِدِّ وَ قَرْعِ الصَّفاةِ و صَدْعِ الْقَناةِ و خَطَلِ الآراءِ و زَلَلِ الأَهْواءِ: «وَ بِئْسَ مَا قَدّمَتْ لَهُمْ اَنْفُسُهُمْ اَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِى الْعَذابِ هُمْ خَالِدُونَ» (مائده:80) لاجَرَم لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبقَتَها وَ حَمَّلْتُهُمْ اَوْقَتَها وَ شَنَنْتُ عَلَيْهِمْ غاراتِها، فَجَدْعاً و عَقْراً و بُعْداً لِلْقُومِ الظّالِمينَ. الاحتجاج: ص 108. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: ج 16، ص 233. كشف الغمّة: ج1، ص 492.
11. وَيْحَهُمْ اَنّى زَعْزَعُوها عَنْ رَواسِىِ الرِّسالَةِ وَ قَواعِدِ النُّبُوَةِ وَ الدّلالَةِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الأَمِينِ وَ الطَّبيِنِ بِأُمُورِ الدُّنيا وَ الدِّينِ: اَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينِ! وَ مَا الَّذىِ نَقَمُوا مِن اَبِى الْحَسَنِ؟ نَقمُوا مِنْهُ وَاللّهِ نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ قِلّة مُبالاتِهِ لِحَتْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأتِهِ و نَكالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرِهُ فى ذاتِ اللّهِ. معانى الاخبار: ص 354. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: ج 16، ص 233. الصراط المستقيم: ج، ص 171. الاحتجاج: ص 108. بحار الانوار: ج 43، ص 158.
12. اَلا هلُمَّ فَاسْتَمِعْ وَ ماعِشْتَ اَراكَ الدَّهْرُ عَجَباً«وَ اِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ!» (رعد: 13) لَيتَ شِعْرى اِلى اَىِّ سِناد اسْتَنَدُوا؟ وَ عَلى اَىِّ عِماد اعْتَمَدُوا؟ وَ بِاَىِّ عُرْوَة تَمَسَّكُوا؟ وَ عَلى اَيَّةِ ذُرّيَّة اَقدَمُوا وَ احْتَنِكُوا؟ «لَبِئْسَ الْمَولَى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرِ وَ بِئْسَ لِلظّالِمِين بَدَلا» (كهف: 50) اِسْتَبْدَلُوا وَاللّهِ الذُّنابى بِالْقَوادِمِ وَ الْعَجُزَ بِالْكاهِلِ، فَرَغْماً لِمَعاطِسِ قَوْم «يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعَاً اَلَا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَكِنْ لاَيَشْعُرُونَ» (بقره: 12. كهف: 104) وَيْحَهُمْ «اَفَمَنْ يَهدِى اِلَى الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يَتَّبِعَ اَمْ مَنْ لاَيَهْدى اِلاّ اَنْ يُهْدَى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون؟» (يونس: 35).
شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: ج 16، ص 233.بحارالانوار: ج 43، ص 158.
13.منظور از «پسران قيله»، انصار مى باشند كه از دو قبيله اوس و خزرج بودند و نَسبِ مشتركشان، به زنى به نام «قيله»، در چندين نسل قبل، منتهى مى شد.
14. اَيهاً بَنى قَيْلَةَ! أَ اُهْضَمُ تُراثَ أَبى؟ وَ اَنتُمْ بِمَرأىً مِنّى وَ مَسْمَع تَلْبَسُكُم الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخُبْرَةُ وَ فيكُمُ الْعُدَّةُ وَ الْعَدَدُ وَ لَكُمُ الدّارُ وَ الْجُنَنُ. وَ اَنْتُمُ الاُولى نُخْبَةَ اللّهِ الَّتِى انْتُخِبَتْ وَ الْخِيَرَةُ الّتِى اخْتُيِرَتْ لَنا اَهلَ الْبَيْتِ، فَبادَيْتُمْ الْعَرَبَ، وَ ناهَضْتُمُ الاُمَمَ وَ كافَحْتُمُ الْبُهَمَ. لانَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُوُنَ، نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ. حَتّى دارَتْ لَكُمْ بِنارَحَى الاِسْلامِ وَ دَرَّ حَلَبُ الايّام و خَضَعَتْ نَعْرَةُ الشِّرْكِ، وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الاِفْكِ وَ خَبَتْ نيرانُ الْحَرْبِ وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّينِ. فَأنّى جُرْتُم بَعْدَ البَيانِ وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الإِقْدامِ عَنْ قَوْم نَكَثُوا اَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فى دينِكُمْ. «فَقاتِلُوا اَئِمَةَ الْكُفْرِ اِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُون». «اَلاَ تُقَاتِلوُنَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُوكُم اَوَّلَ مَرَّة اَتَخْشَونَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ اِن كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» (توبه: 12 و 13). بلاغات النساء: ص 30. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: ج 16، ص 236. مناقب: ج 2، ص 206. بحار الانوار: ج 43، ص 158.
15. أَلا وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ وَ أَبَْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ القَبْض. وَرَكَنتُمْ اِلىَ الدَّعَةِ فَعُجْتُمْ عَنِ الدّينِ وَ مَجَجْتُمُ الّذى وَعَيْتُمْ وَدَسَعْتُمُ الَّذى سَوَّغْتُمْ. «فَاِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الاَرْضِ جَميعاً فَاِنَّ اللَّه لَغَنِىٌ حَمِيدٌ» (ابراهيم، 6).
شرح نهج البلاغه: ابن ابى الحديد، ج 16، ص 213. مناقب: ج 2، ص 206. كشف الغمّة: ج 1، ص 491. الاحتجاج: ص 102. بحارالانوار: ج 43، ص 159. دلائل الامامة: ص 37.
16. به عنوان مثال، در اين نمونه به دقت بنگريد:
اكبر گنجى: پيامبر در بدر و حنين و... به حق بر كفار و مشركان و معاندان شمشير زد و در واقع گفتار و كردار و رفتار نبى، دليل و حجت است. اما آيا جنگ هاى جبهه حق عليه باطل پيامدهاى ناخواسته يا آثار وضعيه به دنبال ندارد؟... خشونت، فرزند خشونت است و درخت خشونت ميوه هايى جز خشونت به بار نمى آورد. هيچ كس حق ندارد به صرف اين كه خود را حق و ديگران را باطل مى داند، دست به خشونت بزند. صبح امروز، 23/2/1378.
17.بحار الانوار: ج 7، ص 241.
18. محمّد (47): 7.
19.بقره (2): 217.