مالكيت فدك
از آن جا كه فدك، تنها به دست پيامبر و امير مؤمنان(عليهما
السلام) و بدون كوچك ترين دخالتى از جانب ديگران، به فتح كامل درآمده بود،
به فرموده صريح قرآن، اين سرزمين به خداوند، رسول خدا و اقرباى او و نيز به يتيمان،
مسكينان و در راه ماندگان تعلق مى گرفت: وَ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا اَوْجَفْتُمْ
عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَلارِكَاب وَلكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ
يَشَاءُ وَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىء قَدِيرٌ.(1)
و آنچه را خداوند از يهوديان به رسولش بازگردانده و بخشيده، چيزى
است كه شما براى به دست آوردن آن نه اسبى تاختيد و نه شترى؛ ولى خداوند رسولان خويش
را بر هر كس بخواهد مسلط مى سازد و خدا بر هر چيز تواناست.
مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُرَى
فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبَى وَ اَلْيَتَمَى وَ الْمَسَكِينِ وَ
ابْنِ الْسَّبِيلِ كَىْ لايَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ...
.(2)
آنچه را خداوند از اهل اين آبادى ها به رسولش
بازگرداند، ازآن خدا و رسول و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان
است تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد... .
طبق وحى الهى، سرزمين فدك به طور يكپارچه، به مالكيت رسول خدا در آمد و قرار
شد كه هر كس از اهل فدك، مسلمان شود، خمس اموالش را و هر كس بر يهوديت باقى بماند،
تمام اموالش را به پيامبر پرداخت نمايد. يهوديان فدك از پيامبر تقاضا كردند تا به
آنان اجازه دهد در زمين هاى زراعى فدك كار كنند و تمام درآمد آن را به حضرت تسليم
نموده، تنها اجرت آن را دريافت نمايند. پيامبر اين پيشنهاد را پذيرفت و پس از
محاسبه اى كه انجام گرفت، قرار شد ساليانه 120000 دينار طلا به عنوان درآمد فدك به
پيامبر تسليم گردد.
حكمت بخشش فدك به فاطمه (عليها السلام)
اندك مدتى پس از فتح فدك، پيامبر از جانب خداوند مأموريت يافت تا حق اقرباى خويش
را بديشان بپردازد: وَ ءَاتِ ذَاالْقُرْبَى حَقَّهُ.(3)
در پى نزول اين آيه، پيامبر از جبرئيل پرسيد: منظور از «ذاالقربى» چه كسانى
مى باشند و حق ايشان چيست؟!
جبرئيل از جانب خداوند عرضه داشت: «فدك را به فاطمه
عطا كن!»(4). پيامبر بلافاصله حضرت زهرا (عليها السلام) را فراخواند و فرمود:
خداوند فدك را براى پدرت فتح كرد و چون لشكر اسلام آن جا را فتح نكرده اند، هيچ سهم
و نصيبى از آن نمى برند و مالكيت آن به اذن خداوند ازآن من است تا خواست خداوند را
درباره آن اجرا گردانم. هم اكنون دستور خداوند بر عطاى فدك به تو نازل شده و از سوى
ديگر، مهريه مادرت، خديجه، بر عهده پدرت مانده است. پدرت به دستور خداوند و در قبال
مهريه مادرت، فدك را به تو عطا مى كند. آن را براى خود و فرزندانت بردار و مالك آن
باش!(5)
فاطمه زهرا (س) به پدر عرضه داشت: شما بر جان و مال من صاحب اختياريد و تا شما
زنده ايد، نمى خواهم در آن تصرفى داشته باشم. پيامبر فرمود ترس من از آن است كه
نااهلان، تصرف نكردن تو را در زمان حياتم بهانه اى قرار دهند و بعد از من، آن را از
تو منع نمايند. فاطمه عرضه داشت: پس آن گونه كه صلاح مى دانيد، عمل نماييد.(6)
پيامبر، ورقه اى خواست و اميرالمؤمنين (عليه السلام)
را فراخواند و از او خواست تا سند مالكيت فدك را براى حضرت زهرا(س)، به عنوان
اعطايى پيامبر، تنظيم نمايد. و آن گاه پيامبر(ص)، على(عليه
السلام) و امّ ايمن را بر اين امر شاهد گرفت و پس از شهادت دهى امّ ايمن، در
شأن او فرمود: «امّ ايمن زنى از زنان اهل بهشت است».(7)
سپس پيامبر، مردم را به منزل حضرت زهرا فرا خواند و به آنان خبر داد كه فدك ازآن
فاطمه است و در همان جا اولين درآمد فدك را به عنوان اهدايى فاطمه (عليها السلام)
بين مردم تقسيم فرمودند و بدين صورت مالكيت فاطمه (عليها السلام)
بر فدك را رسميت بخشيدند.(8)
در پى اين بخشش، حضرت زهرا (عليها السلام)
نماينده اى از جانب خويش براى فدك تعيين نمود و كارمندانى را تحت فرمان او سپرد تا
پس از محاسبه دقيق و پرداخت حق الزحمه كارگران، سود خالص آن را خدمت آن حضرت تقديم
نمايند. در طول چهار سال مالكيت پرافتخار حضرت زهرا (عليها السلام)
تمام درآمد ساليانه فدك كه بالغ بر 120000 سكه طلا مى شد(9)،
به دست سخاوتمند آن حضرت در امور خير و سامان بخشى به زندگى نيازمندان مصرف مى گشت.
علت غصب فدك
ده روز پس از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
و در حالى كه فاطمه زهرا (عليها السلام) با پهلوى شكسته
در بستر بيمارى آرميده بود، خبر آوردند كه فدك از دست رفت. مأموران ابوبكر به دستور
او نماينده حضرت زهرا (عليها السلام) را از فدك اخراج
كرده و آن را هم چون خلافت به تصّرف خويش درآورده بودند.
بزرگ ترين سؤالى كه به ذهن خطور مى كند اين است كه چرا غاصبان خلافت در
اقدامى عجولانه به غصب فدك پرداختند؟! مگر در فدك چه رازى نهفته بود كه تاب تحمل را
از غاصبان ربود و آنان را به اقدامى وادار نمود كه ممكن بود بنيان حكومت
غاصبانه شان را در هم فرو ريزد؟! مالكيت فاطمه (عليها السلام)
بر فدك، واقعيتى نبود كه احدى بتواند آن را انكار نمايد؛ اما چرا با اين وجود،
دستگاه خلافت با شتاب تمام به غصب فدك و انكار مالكيت فاطمه (عليها السلام)
بر آن اقدام نمود؟!
راز غصب فدك در اين بود كه غاصبان مى دانستند واگذارى فدك به اهل بيت(عليهم
السلام) امرى فراتر از يك ميراث گذارى عادى است كه بزرگ خاندانى براى
بازماندگانش بر جاى مى نهد. مى دانستند كه فدك روى ديگر سكه امامت است؛ امامت و
خلافت به حكم خدا ويژه اهل بيت (عليهم السلام)بود و فدك،
پشتوانه حكم خدا بود.
مى دانستند كه فدك، بُعد اقتصادى خلافت است و
خلافت، بُعد سياسى فدك و اين دو، فدك و خلافت، قوى ترين
پشتوانه هاى امامت و استمراربخش نبوت است. آنان به خوبى مى دانستند كه بدون غصب اين دو توأمان، نمى توان امام برحق را خانه نشين و
حكومتى ظالمانه را بر پا ساخت.
آرى، بخشش فدك به فاطمه زهرا (عليها السلام)كاملا
حساب شده و از روى حكمت الهى صورت پذيرفته بود تا قوى ترين پشتوانه اقتصادى امامت و
بر طرف ساز احتياجات مالى خلافت باشد. وگرنه به فرموده مولاى متقيان على(عليه
السلام): اهل بيت كجا و چشمداشت به فدك كجا؟!
بارى، غصب فدك به منظور درهم شكنى و تصاحب مستحكم ترين پشتوانه ولايت و امامت
صورت پذيرفت و اين همان سياستى است كه امروزه عده اى از منافق صفتان داخلى در ايران
اسلامى پيش گرفته اند و تلاش مى نمايند تا با دليل تراشى هاى واهى پشتوانه هاى مالى
و اقتصادى ولايت را تضعيف نمايند و در نهايت از تحت اختيار رهبرى خارج گردانند.(10)
راز قيام بزرگ زهرا (عليها السلام)
در مقابل غاصبان فدك
شخصيت يگانه اى چون حضرت زهرا (عليها السلام) كه به
اوج وارستگى از دنيا رسيده است، چرا در مقابل غصب ملك خويش آن همه حساسيت نشان
مى دهد؟! چرا براى بازپس گيرى فدك تمام مسلمانان را به قيام فرا مى خواند؟!
براى پاسخ گويى به چنين پرسش هايى دقت و ژرف نگرى در سيره علمى و عملى آن
يگانه جهان ضرورى است؛ دقت در شيوه زندگانى آن جناب از يك سو و ژرف نگرى در مجموعه
فرموده هاى ايشان از ديگرسوى مى تواند گره گشاى رمز و راز حقيقى قيام بزرگ آن حضرت
باشد.
زهرا (عليها السلام) دست پروده پيامبرى است كه
هماره به او درس خداگرايى و دنيا گريزى داده است. او در پرتو تعاليم الهى به چنان
معرفت و بصيرتى دست يافته بود كه اگر تمام كوه هاى جهان هم برايش به طلا بدل مى شد،
در پيش چشمانش با ذره اى خاكستر تفاوت نمى كرد:
پيش او خاك بُوَد فدك؛ زان كه در فلك *** بوسه زند به
افتخار مَلَك، خاكِ پاى او(11)
سيره عملى فاطمه (عليها السلام) در دوران مالكيت
چهارساله فدك صادق ترين گواه اين حقيقت است؛ چراكه هرگاه درآمد ساليانه فدك به او
تسليم مى شد، تنها به اندازه ضرورت خويش بر مى داشت و باقى آن را بين فقيران تقسيم
مى كرد.(12) اين شيوه تا آن هنگام كه فدك تحت اختيار
فاطمه بود ادامه داشت(13)؛ از اين روى بسيارى از
نيازمندان مدينه هماره چشم به راه رسيدن درآمد فدك به دستان سخاوتمند فاطمه بودند
تا از انفاق آن بزرگوار، زندگى خويش را سامانى بخشند.
ژرف نگرى در مجموع خطابه هاى حضرت زهرا (عليها السلام)
نيز، بويژه آن آتشين خطبه معروف، پرده از راز حماسه تاريخى آن جناب برمى دارد:
اى پدر! در پى هجران تو فاجعه ها و فتنه هايى رخ داد
كه اگر تو شاهدش بودى، مصيبتش برايمان بزرگ نمى آمد. ما در فقدان تو به سوگ نشستيم؛
چونان زمين تفتيده اى در فقدان باران. در حالى كه قوم تو جملگى رهِ فساد و فتنه
پيمودند؛ پس شاهد اينان باش و از ميانشان غايب مباش!
رفتى و پس از تو فتنه ها بر پا شد *** كين هاى نهفته
آشكارا شد
اين باغ، خزان گرفت و بى بر گشت *** وين جمع، به هم فتاد
و تنها شد.(14)
آرى، فاطمه (عليها السلام) مى ديد آن بنيان
مستحكمى كه پدرش سنگ بناى آن را گذاشته بود، به وسيله داعيه داران دروغين جانشينى
وى در معرض انهدام و ويرانى است. مى ديد كه اجتماع عزتمند مسلمانان نه از سوى
مشركان، نه از طرف بيگانگان و نه از فراسوى مرزها، بلكه از جانب همانانى كه ادعاى
رهبرى و پيشوايى امت را دارند، در معرض فتنه و تفرقه اى سهمگين قرار گرفته است. ريشه درخت پربركت اسلام در آستانه پوسيدگى
بود و حقيقت اسلام در سراشيبى انحراف و دگرگونى. اصل و اساس اسلام در لبه چنان
پرتگاهى مهيب قرار گرفته بود كه اگر سكوت مى شد و قيامى نمى شد، چيزى از حقيقت
اسلام باقى نمى ماند. قيام الهى زهرا (عليها السلام) هرگز
به خاطر دلبستگى به آن تكه ملك و رياست مملكت نبود؛ بلكه دستمايه اى بود براى
بيدارى مردمان.
اگر فاطمه (عليها السلام) بدون تمسك به فدك وارد
ميدان افشاگرى مى شد و فرياد برمى كشيد كه اى مردمان! اين داعيه دار خلافت نه واجد
صلاحيت علمى براى رهبرى است و نه داراى تقواى لازم براى پيشوايى، مردم مى گفتند: او
در زمره اولين ايمان آوران است كه در فرار پيامبر از مكه به مدينه، همراه و همرازى
مطمئن و در غار ثور، يار و هم نشينى وحشت زدا براى پيامبر بوده است. او همان است كه
دخترش، حفصه، را به عقد پيامبر درآورده است. درباره پدر زن پيامبر اسلام، پيرمردى
مشهور به صداقت و داراى سابقه هايى درخشان در اسلام، چگونه مى توان باور كرد كه
بدون هيچ صلاحيت علمى و تقوايى، تنها از روى هواى نفس، خيال جاه و مقام را در سر
بپروراند؟! شايد اين اعتراض شما از آن روست كه خود را از مسند خلافت، دور و بى بهره
مى بينيد؟! اگر به سن و سال هم باشد، ابوبكر صديق، اين پيرمرد ريش سفيد و پدر زن
پيامبر، بر على، داماد جوان پيامبر، مقدّم است! قدرى صبر و تأمل نماييد تا نوبت به
شما هم برسد!
در مقابل اين حماقت و جهالت غم بار، چه بايد كرد؟
در مقابل شعور اندك سياسى و اجتماعى مردمان و سطحى نگرى
ايشان، چه چاره اى بايد انديشيد؟!
عصاره مجاهدت تمام پيامبران و صالحان طول تاريخ و حاصل تلاش جان فرساى پيامبر
اسلام در طول عمر پربركتش، جملگى در آستانه فروپاشى است، اينك چه تدبيرى بايد
انديشيد؟! بايد چون طوفانى بنيان كن به پاخاست و با پديدآورى امواجى سهمگين، ناآرام
و مدام بر سينه هاى سنگ شده، فرود آمد تا شايد صخره دل ها بشكند و در هم فرو ريزد و
گوهر نورانى فطرت از آن ميان پرتوافشانى بياغازد.
مطرح سازى فدك، دستمايه اى بود براى نجات مردمان از سطحى نگرى و ساده انگارى؛ مردمانى كه به اغواى شياطين انسان نما، چون مردگان، در سكوتى غم بار خفته بودند.
ساز كردن فدك براى دماندن روحى بود در كالبد آن نامردمان تا از خواب غفلت و شهوت به
پا خيزند و قيامى را بر ضد پيشوايان ضلالت به سامان رسانند. فاطمه (عليها السلام)
مى خواست كه با محكوم نمايى غاصبان فدك، بر صحيفه جاودانه تاريخ ثبت
گرداند كه آن داعيه داران دروغ زن خلافت، بيش از هر چيز
در پى شهرت پُست و رياستند و براى پيشوايى امت هيچ
صلاحيتى ندارند.
آرى، آب مى بايست از سر چشمه بسته مى شد؛ وگرنه به سيلى بنيان كن بدل مى گشت
كه اسلام را از ريشه و بن برمى كند. هرگز فدك به عنوان يك تكه ملك مطرح نبود. فدك،
نشان ولايت بود و ولايت، محك؛ فدك، محكى مى شد براى ارزش گذارى بر عيار مسلمانى:
عصمت او مورد رشك ملك *** پا زده بر ما سوا و بر فلك
او ندارد اعتنايى بر فدك *** آن فدك از بهر تو كرده محك.(15)
فدك، مطرح نبود. فدك، سمبل امامت بود و امامت، حجت؛ فدك، اتمام حجتى شد بر تمام
مسلمانان:
فدك چه جلواى كند به پيشگاه دولتم *** كه مالكيت جنان به
كف بود چو حيدرم
عليه غاصب فدك از آن قيام كرده ام *** كه راه پُرجهاد حق
نشان دهم به پيروم.
(16)
ريشه هاى فاجعه سقيفه و غصب فدك از منظر زهرا (عليها السلام)
فاجعه سقيفه و در پى آن، غصب ظالمانه فدك سنگ بناى تمام ظلم ها و ستم گرى ها در
طول تاريخ اسلام گرديد؛ اما آيا فاجعه اى چنان هايل، تنها محصول سياست بازى و
غوغاسالارى پيشوايان سقيفه بود؟!
چرا از دلاورمردان صحنه شجاعت و شهامت جز سايه اى از ننگ و ضلالت خبرى نبود؟!
آن بيعت كنندگان بى شمار با على مرتضى (عليه السلام)
در روز غدير خم به كدامين لانه خزيده بودند؟!
آن آگاهان از بى كرانْ فضايل
فاطمه زهرا (عليها السلام) چگونه رضايت دادند تا در حق
او جسارت شود و قطعى ترين حق او غصب گردد؟!
چگونه مى شود كه پيشاپيش چشم دلاوران و غيرتمندان مهاجر و انصار روشن ترين و
قطعى ترين حقوق به تاراج رود و نواى حتى يك اعتراض از جمع آنان برنخيزد؟!
چگونه مى شود ملكى را كه پيامبر به دخترش بخشيده و به اعلان همگان رسانده
است، پيش چشمان تمام مسلمانان غارت نمايند و جز نواى سكوتى مرگبار از آنان به گوش
نرسد؟!
ريشه هاى اين فاجعه عظيم چه بود؟!
از آن جا كه اصل تكرارپذيرى در تاريخ از اصول مسلم و غير قابل انكار است،
شناسايى ريشه هاى اين فاجعه تاريخى مى تواند عبرت آموز ما گردد تا با پرهيز از آن
عوامل و جلوگيرى از تحقق آن، حكومت اسلامى خويش را كه استمرار حكومت نبوى است، از
ننگ چنان فجايعى برهانيم و آن را به ساحل نجات رسانيم. ان شاء اللّه.
پراكندگى از اطراف امامى يگانه
در خطبه تاريخى حضرت صديقه طاهره (عليها السلام)
فرازى نورانى جلوه نمايى مى كند كه شايد بتوان گفت تمام مطالب پيشين و پسين اين
فراز براى فهماندن و جا انداختن آن بيان شده است: وَ جَعَلَ
طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ.(17)
حضرت در سخنرانى حماسى خود افق هاى بسيارى را مى گشايند: از حمد و ثناى الهى
گرفته تا نقش رسالت در تحول تاريخى عرب، حكمت دستورهاى اسلامى و فراوان اعجوبه هاى حمكت آميز ديگر؛ اما با ژرف نگرى در فرازهاى اين خطبه مى توان دريافت
كه تمام بحث هاى مطرح شده در راستاى روشن سازى «جايگاه ولايت و امامت در نظام
اسلامى» چينش و سامان يافته است.
بارى، مهم ترين هدفى كه در اين خطبه بى نظير دنبال مى شود فهماندن اين حقيقت به
مردمان است كه تنها راه ثمربخشى شريعت و يگانه محور وحدت، پذيرش ولايت اهل
بيت(عليهم السلام) و سرسپردگى عملى بدان مى باشد: وَ جَعَلَ طاعَتَنا نِظاماً
لِلْمِلَّةِ وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ؛(18)
خداوند، اطاعت ما را سامانى براى آيين اسلام و امامت ما را امانى از تفرقه و اختلاف
قرار داده است.
واژه «ملت»، هر چند در زبان فارسى به معناى مردم و جامعه مى باشد، اما در
فرهنگ قرآنى و روايى به معناى دين و آيين خدايى است:
وَاَتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرهِيمَ حَنِيفاً(19)؛ جملگى
از آيين ابراهيم پيروى كنيد كه دينى استوار و بى انحراف است. دين و آيينى كه از
ديدگاه الهى داراى روح و حقيقتى واحد است و اين روح واحد چيزى نيست جز اسلام و
تسليم محض در مقابل قادر متعال: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الإِسْلَمُ؛(20)
همانا دين پسنديده نزد خدا آيين اسلام است. هُوَ سَمّكُمُ الْمُسْلِميِنَ مِنْ
قَبْلُ...؛(21)
خداوند از اين پيش شما امت را در صحف ابراهيم و در اين قرآن، مسلمان
ناميده است.
حضرت زهرا (عليها السلام) در اين فراز نورانى آيين
اسلام را به مجموعه اى متشكل از عضوها و ارگان هاى متعدد تشبيه مى فرمايند كه
ثمربخشى آن، در درجه نخست نيازمند يك نظام فرماندهى است كه ميان همه زير مجموعه ها
تعادل و توازنى نتيجه بخش برقرار سازد و در درجه دوم وابسته به انسجام زيرمجموعه ها
با يكديگر و هم آهنگى كامل آنها با خواسته هاى فرماندهى است.
هر مجموعه اى اگر از يك نظام فرماندهى خلاق و مدبّر بى بهره باشد و يا با
وجود فرماندهى مناسب، بين زيرمجموعه ها و فرماندهى، اتحادى مطلوب برقرار نباشد،
هرگز به هدف و سامان نخواهد رسيد. براى رسيدن به تصويرى شفاف تر از اين حقيقت، بجاست
كه در مجموعه ارگانيزم بدن انسان، به عنوان نمونه اى محسوس نظر نماييم:
سيستم بدنى انسان گاهى چنان دچار نقص و مشكل مى شود كه ديگر نمى تواند آثار
مورد انتظار را از خويش ظاهر نمايد. چنين اختلاف هايى در بدن انسان دو گونه است:
گاهى با اين كه تمام اندام ها و عضوهاى بدن سالمند، كل ارگانيزم بدن تعادل و توازن
خويش را از دست مى دهد و اين از آن روست كه دستگاه فرماندهى بدن، دچار نوعى نقص و
اختلال گشته است و فرمان هاى لازم را به درستى صادر نمى نمايد؛ مانند اين كه اندك
اختلالى در سلسله اعصاب يا در ترشح غده هيپوفيز مغزى، باعث درهم ريزى تعادل و توازن
كل بدن و فعاليت هاى آن مى گردد؛ اما گاهى با آن كه دستگاه فرماندهى بدن (مغز و
سلسله اعصاب) در اوج سلامت است، در فعاليت هاى بدنى تعادل مطلوبى مشاهده نمى شود و
اين از آن روست كه يك يا چند عضو از اعضاى بدن دچار نوعى نقص و اختلال گشته اند و
دستورهاى فرماندهى را به درستى اجرا نمى نمايند؛ مانند اين كه پديدارى درد و سوزشى
در چشم، باعث به هم خوردن ديگر عضوها و در نتيجه فروريزى نظم كل ارگانيزم مى گردد.
به همين سان نابسامانى امور هر جامعه اى يا ره آورد اختلال و نقص در نظام
فرماندهى و يا فرجام ناهم آهنگى بين فرمانبران و فرماندهى است و يا نتيجه هر دو.
بنابراين هر نوع ضعفى در دستگاه فرماندهى يا هر گونه اختلافى بين زيرمجموعه هاى
فرمانبر يا هر قسم ناهم آهنگى در رابطه فرماندهى و فرمانبرى مى تواند كل جامعه را
تحت تأثير قرار دهد و آن را به مجموعه اى نابهنجار و نامتعادل تبديل سازد.
جامعه آن گاه از ناهم آهنگى و نابسامانى مى رهد و به انسجام و سامان مى رسد
كه افراد آن يك نظام لايق و كارآمد را براى فرماندهى خويش برگزينند و جملگى با
اتحاد و هم آهنگى كامل به اجراى فرمان ها و خواسته هاى آن همت گمارند تا از اين
رهگذر تمام افراد جامعه به سعادت دنيا و آخرت نايل آيند.
رمز موفقيت پيشواى امت
در جامعه اسلامى خود شاهديم كه برخى از روى غفلت و سادگى مى گويند: چرا با آن كه بيش از بيست سال از برپايى حكومت اسلامى در ايران مى گذرد، هنوز
نابهنجارى هاى زيادى در عرصه هاى مختلف فرهنگى، اقتصادى، سياسى و... مشاهده
مى شود؟! چرا هنوز شعارهاى اسلامى و هدف هاى متعالى اين حكومت تحقق نيافته است؟! و
برخى ديگر از روى غرض و مرض نابسامانى هاى موجود در جامعه را سند و شاهدى بر مدعاى
خويش مبنى بر ناكارآمدى حكومت ولايى در به سعادت رسانى انسان ها مى انگارند.(22)
جواب تمام اين شبهه افكنى ها را در همان فراز كوتاه از خطبه حضرت زهرا (عليها السلام)
مى توان يافت. از ديدگاه فاطمه زهرا (عليها السلام)
آيين اسلام مجموعه اى است كه جز در صورت لياقت رهبرى و نيز سلامت
ارگان هاى مختلف در فرمانبرى از رهبرى، به هدف نهايى و نتيجه قطعى نمى رسد و اين در
حالى است كه لايق ترين مردمان براى پيشوايى و فرماندهى امت، اهل بيت عصمت و طهارت
مى باشند؛ چون تنها اين خانواده اند كه از هوس ها، شهوت ها، ثروت جويى ها، مقام
طلبى ها و خودخواهى ها به طور كامل رسته اند و به پاكى و طهارت خدايى مزين گشته
اند: إِنَّمَا يُريِدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ
يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيِر؛(23)
خداوند چنين خواسته است كه هر گونه آلايش و ناپاكى را از شما اهل بيت نبوت
ببرد و شما را از هر عيب و آلودگى پاك و منزه گرداند.
تنها پيشوايى و رهبرى اهل بيت است كه مى تواند جامعه را از اختلاف و پراكندگى
برهاند: اِمامَتَنا اَماناً مِنَ الْفُرْقَةِ و تنها
اطاعت همه جانبه از ايشان است كه مى تواند آيين اسلام را به هدف نهايى خود؛ يعنى
سعادت دنيوى و اخروى همه افراد جامعه، برساند: اِطاعَتَنا
نِظاماً لِلْمِلَّةِ.
امت بى امام، چونان گله بى چوپان است كه عاقبت نصيب گرگ خواهد شد و در گرداب
فتنه ها و بلاها فرو خواهد غلطيد. اما تنها در صورتى مى توان ادعا كرد كه در
جامعه اى نظام اسلامى حاكم است كه علاوه بر الهى بودن دستگاه فرماندهى و رهبرى،
تمام اركان جامعه نيز با رهبرى الهى رابطه اى سالم و خداپسندانه برقرار نمايند. آن
هنگامى بايست نقش و ثمره كامل نظام اسلامى را انتظار داشت كه ارگان ها و اندام هاى
نظام با كنارگذارى اختلافات شخصى و جناحى تمام دستورهاى رهبرى الهى را خالصانه
پذيرا شوند و عاشقانه به اجرا درآورند. اما وقتى ارگان هايى در ارتباط با اين مركز
فرماندهى دچار اختلال باشند و تحت تأثير هواهاى نفسانى فرمان هاى الهى را پذيرا
نشوند و يا عواملى چون نقشه ها و سرمايه گذارى هاى دشمنان خارجى و همراهى
شيطان صفتان داخلى هم آهنگى و انسجام لازم بين رهبرى و امت را بر هم بزند، نبايستى
انتظار غير واقع بينانه اى داشت.
آرى، ولايت و امامت تنها عامل به سامان رسانى آيين اسلام است؛ اما به شرط
ولايت پذيرى امت. بارى، ولايت و امامت يگانه محور وحدت، امنيت و عدالت است؛ اما به
شرط همراهى و همدلى امت. اى صد افسوس، اگر امت، امامت را قدر نشناسد و آن را تنها
واگذارد!
اى دو صد افسوس اگر امت، طواف كعبه ولايت، اين يگانه ترين محور عزت، را
واگذارد و به جمرات شيطان، اين ننگين ترين محور ذلت، روى آورد!!
اى هزاران افسوس كه اگر امت چنين جفايى در حق امامت روا دارد، طوفان فتنه ها
و تفرقه ها از هر سو بر او هجوم خواهد آورد و بنيان و سامان جامعه اسلام را در هم
خواهد شكست!!!
از همين روست كه صدّيقه طاهره (عليها السلام) در
آن بى نظير خطبه حكمت آموز، يگانه راه رسيدن به توسعه و عدالت اجتماعى را روى آورى
مردمان به ولايت و امامت و همراهى عملى ايشان با پيشواى الهى امت معرفى مى فرمايند:
به خدا سوگند اگر پاى در ميان مى نهادند و على(عليه
السلام) را بر كارى كه پيغمبر(صلى
الله عليه وآله وسلم) به او وانهاده بود يارى و
همراهى مى كردند، آسان آسان ايشان را به راه راست مى برد و حق هر يك را بدو
مى سپرد؛ چنان كه كسى زيانى نبيند و هر كس ميوه آنچه كشته است، بچيند.
اين شتر را سالم به مقصد مى رساند و حركتش براى كسى
رنج آور نبود. تشنگان عدالت را از سرچشمه سرشار زلال حقيقت سيراب مى كرد؛ چشمه اى
كه آب زلال آن فواره زنان از هر طرف جارى است كه هرگز رنگ كدورت نپذيرد و همواره
سيراب بوده، رنج تشنگى نبينند.
و آن گاه بلافاصله به رمز وحدت بخشى، عدالت گسترى و امنيت آورى ولايت اشاره
مى فرمايند:
اگر على(عليه السلام)
كه همواره در پنهان و آشكار نصيحت كننده مردمان بود، به خلافت مى رسيد، از اموال
بيت المال براى خود ذخيره نمى نمود و از ثروت دنيا به اندازه نياز برمى داشت؛ به
اندازه آب اندكى كه عطش را فرونشاند و طعام مختصرى كه رفع گرسنگى نمايد.
در آن هنگام، زاهد از حريص به دنيا و راستگو از
دروغگو باز شناسانده مى شد. اگر مردم ايمان آورده، تقوا پيشه مى ساختند و حق را به
امام واقعى مى سپردند، درهاى رحمت از آسمان و زمين به روى آنان گشوده مى گشت؛ اما
دروغ گفتند و به زودى خدا به كيفر آنچه كرده اند، آنان را عذاب خواهد فرمود.(24)
ولايت فقيه، استمرار امامت
از ديدگاه خدايى زهرا (عليها السلام) نقش آفرينى كامل
اسلام تنها در سايه اطاعت هم آهنگ و همه جانبه اركان جامعه از امامت حاصل مى شود.
مطلوب ترين شيوه حكومتى، حاكميت مستقيم معصوم و پيروى كامل از فرامين الهى اوست؛
اما از آن جا كه حضور مستقيم معصوم در همه بلاد ميسور نيست، امام معصوم كسانى را به
نيابت از خويش به عنوان نايب، نماينده، والى، عامل، استاندار، فرماندار و... به
شهرهاى مختلف مى فرستد؛ نايبانى كه از لحاظ سيره علمى و عملى، شبيه ترين و
نزديك ترين افراد به معصوم مى باشند.
با اين بيان، روشن مى شود كه مفهوم ولايت فقيه هيچ اختصاصى به عصر غيبت
ندارد؛ بلكه در عصر حضور معصومان (عليهم السلام) نيز
رواج داشته است. از اين رو پيشينه ولايت فقيه، نه تنها در دوران غيبت كبرا كه در
همان زمان حضور رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان
معصوم (عليهم السلام) نيز قابل مشاهده است.
بارزترين مصداق مفهوم ولايت فقيه را مى توان در زمان حكومت على بن ابى طالب(عليه
السلام) مشاهده كرد. آن حضرت در زمان حاكميتشان كسانى را چون: محمد بن
ابى بكر، مالك اشتر و... را در نقاط مختلف كشورهاى اسلامى به حكومت مى گماردند. اين
افراد، منصوب خاص حضرت على (عليه السلام) به شمار
مى آمدند و اطاعت از ايشان مانند اطاعت از خود آن حضرت واجب بود؛ چرا كه اين افراد،
به واقع، منصوب باواسطه از طرف خدا بودند. ولايت فقيه هم در حقيقت نصب باواسطه است
و فقيه به واسطه معصوم، از طرف خداوند اجازه دارد تا امور حكومت را عهده دار شود.
(25)
بر اساس ديدگاه عقيدتى شيعه، حاكميت، از شؤون ربوبيت الهى و تنها از آن
خداست. هيچ كس حق حكومت بر انسانى را ندارد؛ مگر آن كه خداوند به او چنين اجازه اى داده باشد
(26)؛ يعنى حق حاكميت بر مردم در
درجه اول، ويژه معصومان (عليهم السلام)و در اولويت بعد،
ازآن اشخاص صاحبْ
صلاحيتى است كه از هر جهت شبيه معصومان و مورد تأييد ايشان مى باشند. اگر افراد
جامعه اسلامى فرمانروايى معصوم يا شبيه ترين خلايق به معصوم را بپذيرند و خود را
ملزم به اطاعت از ايشان بدانند پراكندگى ها، كينه توزى ها، كشمكش ها، جناح بازى ها،
مقام جويى هاو... همه از جامعه رخت برخواهد بست و جاى خود را به اتحاد، يگانگى،
وحدت، پيشرفت و... خواهد سپرد و از اين رهگذر، هدف نهايى آيين اسلام كه رساندن
يكايك افراد به تمام سعادت هاى مادى و معنوى است، تحقق خواهد پذيرفت و اين همان
حقيقتى است كه فاطمه زهرا (عليها السلام)فراوان بر آن پا
مى فشرد(27):
به خداوند سوگند اگر حق به اهلش وانهاده و از عترت
پيامبر پيروى مى شد، بين هيچ دو نفرى در مورد خداوند اختلافى پديد نمى آمد و اين
اتحاد و يگانگى، پشت به پشت، به ميراث نهاده مى شد تا قائم ما، نهمين فرزند حسين(عليه
السلام)، قيام مى نمود. اما تفرقه و پراكندگى از آن
جا ريشه گرفت كه آن كسى را كه خداوند عقب انداخته بود، جلودار خويش ساختند آن كسى
را كه خداوند او را مقدم داشته بود، عقب زدند... .
پاورقى:
1. حشر(59): 6 و 7.
2. حشر (59): 6 و 7.
3. اسراء (17): 25.
4. فَنَزَل: «و آتِ ذَاالْقُرْبى حَقَّهُ». قالَ: وَ ما هُوَ؟! قالَ: اَعْطِ
فاطِمَةَ فَدَكاً وَ هِىَ مِنْ ميراثِها مِنْ اُمِّها خَديجَة... فَحَمَلَ
اِلَيْهَا النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله وسلم) ما اَخَذَ مِنْهُ وَ اَخْبَرَها
بِاْلآيَةِ. بحار الانوار: ج 29، ص 118. المناقب: ج 1، ص 142.
5. فَقالَ(ص) يابُنَىَّ إِنَّ اللّهَ قَدْ اَفاءَ عَلى اَبيكَ بِفَدِكِ وَ
اخْتَصَّهُ بَها، فَهِىَ لَهُ خاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمينَ اَفْعَلُ بِها مااَشاءُ
وَ اَنَّهُ قَدْ كانَ لِاُمِّكَ خَديجَةِ عَلى اَبيكِ مَهْرٌ وَ أَنَّ اَباكِ قَدْ
جَعَلَها لَكِ وَ اِنْحَلتكها لَكِ وَ لِوَلدِكِ بَعدَكِ.
بحار الانوار: ج 29، ص 116. الخرائج: ص 25.
6.فَقالَتْ: لَسْتُ اَحْدَثُ فيها حَدَثَاً وَ اَنْتَ حَىٌّ اَنْتَ اَوْلى بى مِنْ
نَفْسى وَ مالى لَك. فَقالَ: اَكْرَهُ اَنْ يَجْعَلُوها عَلَيْكِ سُبَّةً
فَيَمْنَعُوكِ اِيّاها مِنْ بَعْدى فَقالَتْ: اَنفِذْ فيها اَمْرُكَ. بحار الانوار:
ج 29، ص 118، حديث 11.
المناقب: ج 8، ص 142.
7. فَدَعا بِاَديمِ وَ دَعا عَلىِّ ابْنِ اَبى طالِب فَقالَ: اُكتُبْ لِفاطِمَةَ
(عليها السلام) بِفَدَكِ نَحْلَةً مِنْ رَسُولِ اللّهِ، فَشَهِدَ عَلى ذلِكَ عَلىُّ
ابْنُ اَبى طالِب(ع) وَ مَوْلى لِرَسُولِ اللّهِ وَ اُمُّ اَيْمَنِ. فَقالَ رَسُولُ
اللّهِ: إِنَّ اُمَّ اَيمَنِ اِمْرأَةٌ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ.
بحار الانوار: ج 29، ص 116. الخرائج: ص 25.
8. فَجَمَعَ النّاسَ اِلى مَنْزِلِها وَ اَخْبَرَهُمْ أَنَّ هذَا الْمالِ
لِفاطِمَةَ. فَفَرَّقَهُ فيهِمْ وَ كانَ كُلُّ سِنَة كَذلِكَ وَ تَأخُذُ مِنْهُ
قُوتَها... . بحار الانوار: ج 29، ص 118. المناقب: ج 1، ص 142.
9. وَ جاءَ اَهْلُ فَدَكِ إِلىَ النَّبىِّ، فَقاطَعَهُمْ عَلى اَرْبَعَة وَ
عِشْرينَ اَلْفِ دينار فى كُلِّ سَنَة. بحار الانوار: ج 29، ص 116، حديث 10 و ج 17،
ص 378، حديث 46. اثبات الهداة: ج 2، ص 116، حديث 515.
10. پيشنهادهايى گوناگون در اين راستا ارائه مى شود كه از آن جمله مى توان به طرح
انتقال منابع مالى تحت اختيار رهبرى؛ از جمله بنياد جانبازان و مستضعفان انقلاب
اسلامى به خزانه دولت اشاره كرد.
11. شعر از دكتر ناظرزاده كرمانى. مناقب فاطمى در شعر فارسى: ص 103.
12. در آمد ساليانه فدك را بين 70000 تا 120000 سكه طلا ثبت نموده اند. بحار
الانوار: ج21، ص 23.
13. بحارالانوار: ج 29، ص 123، حديث 25.
14.ثُمَّ اِلتَفَتَ اِلى قَبْرِ اَبيها و قالَتْ:
قَدْ كانَ بَعْدَكَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ *** لَوْ كُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَكْثُرِ
الْخَطِبُ
اِنّا فَقَدْناكَ فَقْدَ الْارْضِ وَابِلَها *** وَاخْتَلَّ قَومُكَ فَاشْهَدْهُمْ
وَ لاتَغِبْ.
بحار الانوار: ج 43، ص 195 و ج 53، ص 18. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: ج 6، ص
46. دلائل الامة:
ص 35.
15. محمد رضا ربانى، آينه ايزدنما: ص 193.
16. حبيب اللّه چايچيان (حسان).
17. الاحتجاج: ص 97. دلائل الامامة: ص 33.
18. الاحتجاج: ص 97. دلائل الامامة: ص 33.
19. نساء (4): 125.
20. آل عمران (3): 19.
21. حج (22): 78.
22. براى آگاهى بيشتر خوانندگان تنها به چند نمونه ذلت بار از اين گونه شبهه افكنى
ها اشاره مى نماييم و خوانندگانى را كه در جست و جوى بيشتر اين شبهه ها مى باشند به
كتاب «آزادى يا توطئه، نگاهى به كارنامه مطبوعات شبهه افكن» ارجاع مى دهيم:
على حصورى: پس از گذشت بيست سال عدم كارايى حكومت دينى بر همگان روشن گرديده است.
ماهنامه جامعه سالم، تير 1377.
هوشنگ گلشيرى: اكنون پس از گذشت بيست سال، همه آرمان هاى انقلاب فرو ريخته است. مگر
قرار نبود حكومت عدل على برپا كنيم، مگر قرار نبود همه جهان را تسخير كنيم و
اسرائيل را از بين ببريم؛ برعكس امروز كارمان به جايى كشيده شده كه براى افزايش يك
سنت در بهاى نفت بايد به همان ها كه قصد نابودى شان را داشتيم التماس كنيم. روزنامه
ايران جوان، اسفند 1377.
عبدالكريم سروش: انقلاب ما بر اساس اسلام اسطوره اى بنا شده نه اسلام عقلانى...
انقلاب اسلامى هيچ پيشرفتى در ترويج اخلاقى و آموزه هاى دينى نداشته است. روزنامه
نشاط، خرداد 1378.
يوسفى اشكورى: انقلاب اسلامى، خلاف وعده ها و اهداف خود عمل كرده است... .روزنامه
نشاط،
ارديبهشت 1378.
عزت الله سحابى: به طور كلى انقلاب ما عاقل پرور و متفكرپرور نبوده و روز به روز
فضا براى فكر عوامانه بازتر و فضاى تفكر انديشمندانه بسته مى شود. پس از گذشت بيست
سال اين انقلاب نه فيلسوف و دانشمندى تربيت و نه جذب كرد؛ بلكه آدم هايى احساسى را
پرورش داده است. روزنامه فتح، 02/12/1378، صفحه 8.
23. احزاب(33): 33.
24. وَ تَاللّهِ لَوْ مَالوُا عَنِ المَحَجَّةِ اللّائِحَةِ وَ تَكافَؤوُا عَنْ
زَمام نَبَذَةَ اِلَيْهِ رَسوُلُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) وَ زالوُ عَنْ
قَبوُلِ الْحُجَّةِ الْواضِحَةِ لَرَدَّهُمْ اِلَيْها وَ حَمَلَهُمْ عَلَيْها وَ
لَسارَبَهُمْ سَيْراً سُجُحاً، لايَكْلُمُ خِشاشُهُ وَ لايَكِلُّ سائِرُهُ وَ
لايَمَلُّ راكِبُهُ، وَ لَأَورَدَهُمْ مَنْهَلا نَميراً صافِياً رَوِيّاً، تَطْفَحُ
ضَفَّتاهُ وَ لايَتَرَنَّقُ جانِباهُ، وَ لَأَصْدَرَهُم بِطاناً وَ نَصَحَ لَهُمْ
سِرّاً و إِعْلاناً، وَلَمْ يَكُنْ يَحْلى مِنَ الْغِنى بِطائِل وَلايَحْظى مِنَ
الدُّنْيا بِنائِل غَيْرَ رَىِّ النّاهِلِ وَ شَبْعَةِ الْكافِلِ، وَلَبانَ لَهُمُ
الزّاهِدُ مِنَ الرّاغِبِ وَ الصّادِقُ مِنَ الْكاذِبِ «وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ
الْقُرى آمَنوُا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِنَ السَّماءِ
وَالْأَرْضِ وَ لَكِنْ كَذّبوُا فَاَخَذْنَاهَمْ بِمَا كانوُا يَكْسِبوُنَ» (اعراف:
96) «وَالَّذِينَ ظَلَموُا مِنْ هؤُلَاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتِ مَاكَسَبوُا وَ
مَاهُمْ بِمُعْجِزيِنَ» (زمر: 51). معانى الاخبار: ص 354. كشف الغُمّة: ج 1، ص 492.
دلائل الامامة: ص 39. بلاغات النساء: ص 32. الاحتجاج: ص 108.
25. براى آگاهى بيشتر از پيشينه ولايت فقيه و دلايل عقلى و نقلى آن مراجعه فرماييد
به پرسش و پاسخ، آية الله مصباح يزدى: ج 1 و نيز حقوق و سياست، آية الله مصباح
يزدى: فصل 6 (حكومت اسلامى) و نيز نظام سياسى اسلام، محمد جواد
نوروزى.
26. اين ديدگاه به «نظريه نصب» مشهور است و به جز تعداد معدودى در تاريخ معاصر،
مورد اتفاق همه فقهاى شيعه است.
27.اَما وَاللّهِ لَو تَركُوا الحَقَّ عَلى اَهْلِهِ وَ اتَّبَعُوا عِتْرَةَ
نَبِيّهِ لَمَااخْتُلِفَ فِى اللّهِ تَعالى اِثْنان وَ لَوَرَّثها سَلَفٌ عَن سَلَف
وَ خَلَفٌ عَنْ خَلف حَتّى يَقومُ قائِمُنا التّاسِعُ مِن وُلدِ الحُسَيْنِ وَ
لكِنْ قَدّمُوا مَنْ اَخَّرَهُ و اَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اللّهُ.... بحارالانوار:
ج 36، ص 353، روايت 224.