جامى از زلال كوثر

آيت الله محمد تقى مصباح يزدى

- ۷ -


د) دقت در سيره ديگر زنان مورد تأييد پيامبر

دقت در سيره زنان ديگرى كه مورد تأييد پيامبر بوده اند، مى تواند ما را به حقيقت ديدگاه اسلام درباره روابط اجتماعى زنان نزديك تر نمايد. بررسى سيره زندگانى حضرت خديجه (عليها السلام) در اين زمينه بسيار جالب توجه است. حضرت خديجه (عليها السلام) تاجر بسيار معتبرى بود كه پيامبر اكرم، كارگزار مضاربه ايشان بودند. پيامبر با سرمايه خديجه و در صدر كاروان تجارى او به مسافرت و تجارت مى پرداخت و آن گاه از سود تجارت، حق عمل خود را برمى داشت و باقيمانده سود و اصل سرمايه را به خديجه باز مى گرداند. چنين سيره اى كاملا مورد تأييد پيامبر بود و عاقبت سرمايه خديجه، نقش عظيمى در بقا و گسترش اسلام ايفا كرد تا جايى كه معروف شده است كه پيشرفت اسلام وابسته به دو چيز بود: ثروت خديجه و شمشير على. در همان دوران، بانوان ديگرى نيز بودند كه فعاليت هاى اقتصادى داشتند و كارشان مورد تأييد پيامبر بود. يكى از اين زنان خانمى عطرفروش به نام زينب بود كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)مقادير زيادى عطر از او مى خريد. او كه در تاريخ به زينب عطار معروف است، از راويان حديث مى باشد كه اتفاقاً احاديث جالبى را روايت و گزارش كرده است.

شغل زينب اين بود كه با جعبه اى از عطرهاى مختلف به منزل مشتريانش مى رفت. براى شخص پيامبر عطر مى آورد، و براى خريد و فروش عطر، به ضرورت شغلى خويش، با مردان نامحرم گفتوگو مى كرد و از جانب پيامبر به او هيچ اعتراضى نمى شد و سيره او مورد تأييد پيامبر بود.

در زمان خود رسول الله (صلى الله عليه وآله) زنانى به مسجد پيامبر مى آمدند و در حضور مردان، مطالب و سؤالات خويش را طرح مى كردند و از پيامبر راهنمايى و ارشاد مى خواستند و حضرت نيز با كمال متانت و آرامش، جواب مى دادند.

در جنگ هاى صدر اسلام، بسيارى از كارها و امداد رسانى ها ويژه بانوان بود؛ خدمت هايى نظير تهيه غذا و پوشاك و رساندن آن به جهادگران، پرستارى از زخمى ها، بستن زخم ها، جرّاحى، شكسته بندى و... . حتى در بعضى از جنگ هاى دفاعى، معدود زنانى كه قدرت جنگاورى و مهارت شمشيرزنى داشتند به يارى جبهه اسلام مى شتافتند و به دفاع از اسلام و پيامبر مى پرداختند.

سيره فاطمه و ديگر زنان مورد تأييد پيامبر، گوياى اين واقعيت است كه در صورت ضرورت، فعاليت هاى اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و سياسى زنان هيچ منعى ندارد. كردار و گفتار حضرت زهرا (عليها السلام) براى هر عصر و زمانى اسوه و الگو است؛ اما بايد توجه داشت كه كلام آن حضرت، اشاره به امرى رجحانى دارد.

از ديدگاه اسلامى، اصل فعاليت هاى اجتماعى براى زنان، با رعايت شرايط اخلاقى، نه تنها مذموم نيست، بلكه در برخى موقعيت ها ممدوح و مطلوب است؛ در عرصه هايى چون تجمع هاى سياسى ـ اجتماعى (بيعت با رهبر، نماز جمعه، انتخابات، راهپيمايى ها
و ...)، امر به معروف و نهى از منكر بانوان، تعليم و تعلم بانوان، كسب تخصص هاى مورد نياز زنان، مشاوره در امور بانوان، برنامه ريزى و اجرا و ... .

در اسلام آنچه در عرصه فعاليت هاى اجتماعى بانوان ممنوع شده، اصل حضور در اجتماع نيست؛ بلكه خودنمايى و بى مبالاتى در حفظ حجاب و عفاف است.

خداوند متعال در باره هم صحبتى با مردان، خطاب به زنان مى فرمايد: فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ؛(1) پس به گونه اى هوس انگيز سخن مگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند... . اين آيه نمى فرمايد با مردان يا در محل حضور ايشان هرگز صحبت نكنيد؛ بلكه به اين ارزش اخلاقى اشاره دارد كه هنگام صحبت با نامحرمان، عادى و ساده سخن بگوييد و با نرمى و عشوه گرى با آنان سخن مگوييد تا مبادا آنان كه مرضى در دل دارند، به طمع افتند.

و نيز با مخاطب قراردادن زنان پيامبر، مى فرمايد: وَ قَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَ لاَ تَبَرُّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَهِلِيَّةِ الْأُولَى؛(2) در خانه هايتان قرار و آرام گيريد (و بى حاجت و ضرورت از منزل بيرون نرويد) و مانند دوره جاهليت پيشين، خودآرايى مكنيد... .

«تَبَرُّج» به معناى خودآرايى، خودنمايى و ظاهرسازى زيبايى ها و زينت هاست. قرآن نمى فرمايد هيچ گاه در اجتماع و محل حضور نامحرمان شركت نكنيد؛ بلكه مى فرمايد: اگر براى حضور شما در اجتماع، وجه عقلايى وجود دارد، بايد با رعايت حجاب و عفاف و به دور از خودآرايى و خودنمايى وارد جامعه شويد.

خداوند از روى حكمت خويش براى استوارى نظام آفرينش و بقاى نسل انسان، لطافت ها و جاذبه هايى خاص در وجود زن نهاده است. همان خداوندى كه طبق مصالح تكوينى عالم، در وجود زنان، زيبايى ها و جاذبه هايى ويژه قرار داده است، ايشان را به رعايت ارزش هاى اخلاقى فرا مى خواند؛ چرا كه جايگاه ظهور اين جاذبه ها و زيبايى ها، عرصه خانواده و روابط خصوصى همسران است؛ نه گستره اجتماع و روابط عمومى با نامحرمان.

هر يك از مرد و زن مى بايد براى جذابيت و شيرينى هر چه بيشتر زندگى مشتركشان، از زيبايى هاى خدادادى خويش بهره گيرد و حتى بر زينت هاى خويش بيفزايد. چنين استفاده اى از زيبايى ها و زينت ها، نه تنها مذموم نيست، بلكه فضيلتى ممدوح است كه ثواب عبادت ها را مضاعف مى گرداند.

در ممنوعيت خودآرايى زن براى مردان نامحرم دو حكمت عميق نهفته است:

1. پايدارى و استوارى خانواده ها كه محبوب ترين كانون ها نزد خداوند است و سلامتِ فرد و جامعه در گرو سلامت اين كانون است؛

2.برقرارى و حفظ آرامش روانى در عرصه فعاليت هاى اجتماعى.

مردى كه روزانه با ده ها زن آرايش كرده و بى حجاب برخورد مى كند و هم صحبت مى شود، چگونه خواهد توانست با آرامش فكرى، مسؤوليت هاى اجتماعى خويش را به انجام رساند و چگونه مى تواند به همسر و خانواده اش دل ببندد و مسؤوليت خويش را در قبال ايشان با طيب خاطر انجام دهد.

در جوامع اروپا و امريكا كه زنان با خودآرايى و خودنمايى تمام، جاذبه هاى خدادادى خويش را در معرض ديد همه مردان مى گذارند، شيرازه خانواده به تدريج سست و ضعيف مى گردد و عاقبت در هم مى ريزد؛ چرا كه ديگر جاذبه اى باقى نمى ماند تا بناى خانواده بر آن استوار بماند. روابط جنسى در اين جامعه ها آن قدر آزاد و لجام گسيخته است كه ديگر هيچ جاذبه و انگيزه اى براى تشكيل يا ادامه زندگى هاى مشترك باقى نمى ماند. اين جاست كه مردان به تدريج از جاذبه ها و زيبايى هاى زنان دل زده مى شوند و به فسادهايى چون هم جنس بازى، تجاوز به كودكان و حيوانات و... روى مى آورند.

زنان نيز در يك مسابقه خودآرايى و خودنمايى سعى مى كنند مردان بيشترى را به خود جذب نمايند. حتى زنان متأهل، مردان نامحرم را به ملاقات خصوصى دعوت مى كنند و در حالى كه شوهرشان در اتاق مجاور است، با ايشان خلوت مى نمايند. در جامعه امريكايى، اگر زن تا نيمه شب به هرزگى و فساد مشغول باشد و آن گاه به خانه بيايد، همسرش از نظر قانونى حق هيچ گونه پى جويى و اعتراضى ندارد.

در جامعه ما نيز برخى از غافلان شهوت پيشه كه تحت تأثير فرهنگ مبتذل غرب قرار گرفته اند، مى گويند حقوق زنان وقتى ادا مى شود كه ايشان در خودآرايى و خودنمايى براى مردان نامحرم كاملا آزاد و رها باشند. اينان لجام گسيختگى و شهوت بارگى زنان غربى را آزادى مى پندارند و حجاب و عفاف اسلامى را مخالف آزادى زن مى انگارند. شهوت، چشم عقلشان را كور ساخته و توانايى ديدن حقيقت را از آنان گرفته است. ايشان ياراى فهم اين حقيقت را ندارند كه بى حجابى و بى عفتى زنان بالاترين ظلم در حق انسانيت و در نهايت بالاترين ظلم در حق زن است. در جامعه غربى، زن بازيچه شهوت مرد است. در اين جوامع زن تا وقتى كه در اوج لطافت و زيبايى است، مورد توجه و بهره جويى واقع مى شود؛ ولى به محض اين كه اندكى از لطافت و زيبايى جوانى او كاسته مى شود، موجودى بى ارزش و بى مصرف خواهد شد. مردان او را رها مى كنند و به دنبال دختران تازه به دوران رسيده، روان مى شوند. در اين جوامع، دخترى كه از دوره جوانى و اوج شادابى خود مى گذرد، بايد وازَده و تنها در ذلت و نكبت بسوزد و بسازد.

ما اگر دردها و نكبت هاى فرو باريده در جوامع غربى را مى دانستيم، خدمت اسلام را به جامعه انسانيت بهتر درك مى كرديم. اين اسلام است كه با دستورهاى حكمت آميزش، دختران و زنان را در اوج عزت، شرافت و كرامت مى خواهد و كانون خانواده ها را به بهشتى در اوج محبت و صميميت مبدل مى سازد. رعايت دستورهاى اخلاقى اسلام، چنان موقعيت بهشت گونه اى براى زنان مسلمان فراهم مى آورد كه مورد حسرت و غبطه زنان سالم امريكايى و اروپايى واقع مى شوند. آن دسته از بانوان جامعه هاى امريكا و اروپا كه مقدارى به خود مى آيند و مجالى مى يابند تا خود را از آن منجلاب فساد بيرون آورند، وقتى عزت و كرامت بانوان ايرانى را مى نگرند، غرق در شور و اشتياق مى شوند و به حال ايشان غبطه مى خورند.(3)

زهرا در جلوگاه وارستگى

يكى از رازهاى ماندگارى و دلربايى سيره اسوه هاى الهى، ايمان قلبى به مسلك و مرامى است كه مردمان را بدان فرا مى خوانند و اينان خود بهترين سرمشق در عرصه عمل به آن مسلك مى باشند. اصولا دعوت با عمل، پرنفوذترين و كارآمدترين شيوه دعوت و تبليغ است. از اين روى بين گفتار و رفتار معصومان، اين برترين اسوه هاى الهى، يگانگى و هم آهنگى كامل برقرار است. ايشان اگر مردم را به دورى از هواهاى نفسانى و پيراستگى از مظاهر دنيا فرا مى خواندند، خود بهترين الگوى وارستگى از دنيا و پاكى از آلودگى ها و هوس ها بوده اند.

فاطمه زهرا (عليها السلام)، اين اسوه بى مثال الهى، در طول زندگانى خويش هماره دعوت كننده به سوى «رهايى از دنيا و دل سپارى به خدا» بود؛ اما نه دعوتى با زبان، كه دعوتى با تمام وجود و در عمل؛ دعوتى كه ارزش و تأثيرش در هدايت و تربيت پيروان از هزاران دعوتِ زبانى بيشتر و مؤثرتر است. آرى، سيره فاطمه الگوى بارز اين شيوه تبليغى و تربيتى بود كه: با غير زبان هايتان مردم را به خوبى ها دعوت كنيد؛ به گونه اى كه از شما تنها تلاش، راستى و پرهيزگارى ببينند.(4)

آرمان فاطمه، همان معارف والاى قرآنى است كه همواره ما را به رستن از دنيا و دل بستن به رضوان خدا فرا مى خواند. فاطمه (عليها السلام) هميشه به دنبال رضايت و پسند خداست و پسند خدا براى بندگان؛ نه دنياى پست و فانى بلكه سراى راست و باقى: تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا و اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ؛(5) شما متاع دنيا را مى پسنديد در حالى كه خداوند براى شما آخرت را مى پسندد.

فاطمه (عليها السلام) هماره در پى نزديكى بيشتر به خداست؛ در حالى كه دنياگرايى مانع رسيدن بدين هدف والاست. دنيا، فريب كار است و دام گستر. دنيا با مظاهر دلرباى خويش آدميان را مى فريبد و روح ملكوتى ايشان را زمين گير خانه بلا و گرفتارى مى كند.(6)

از اين روى فاطمه (عليها السلام) در انتخاب بين دنيا و آخرت، سراى باقى را برگزيده و سيره زندگانى خويش را بر بى اعتنايى به زخارف دنيايى و قناعت به حداقل نيازهاى ضرورى بنا ساخته بود. زندگانى او به دور از تشريفات و تجملات و در عين سادگى، لبريز از صفا، نشاط و زيبايى هاى معنوى بود. ساده زيستى فاطمه نه از روى فقر و نادارى كه برخاسته از اوج معرفت و غناى روحى آن حضرت بود. بهترين شاهد اين مدعا، آن دوران از زندگانى فاطمه (عليها السلام) است كه فدك در اختيار ايشان بود. فدك، سرزمين حاصل خيزى بود كه مى توانست تمام گندم مورد نياز مدينه را تأمين كند. بعد از آن كه پيامبر، به فرمان خداوند، فدك را به دخترش بخشيد، تمام درآمد آن(7) در اختيار فاطمه قرار مى گرفت؛ اما اين درآمدِ زياد نتوانست صفا و سادگى زندگى ايشان را دگرگون سازد؛ چرا كه فاطمه از دنيا رهيده، تمام حاصل فدك را فداى رضايت و خشنودى خداوند مى كرد.(8) بارى، ساده زيستى فاطمه نه پيامد جبر و تحميل روزگار، كه رهاورد انتخابى عارفانه بود.

او وارستگى از دنيا را از پدرى آموخته بود كه در مقام تهذيب و تزكيت دخترش مى فرمود: دخترم! پدر و شوهر تو فقير نيستند. خداوند، گنجينه هاى طلا و نقره زمين را به من عرضه كرد؛ ولى من آنچه را نزد پروردگارم باقى مى مانَد، برگزيدم. دخترم! اگر از آنچه كه پدرت (از حقيقت دنيا) مى داند آگاه شوى، دنيا از چشمت فرو مى افتد.(9)

آرى فاطمه، پرورش يافته رسول بود و درس ساده زيستى و وارستگى از مظاهر دنيا را از آن اسوه حسنه فرا گرفته بود. گزارش تاريخى ذيل گواه اين مدعاست:

عادت پيامبر چنان بود كه سفرهايش را با ديدار فاطمه شروع و ختم مى كرد. در يكى از اين سفرها، فاطمه به يُمن قُدوم پدر و همسر، براى خود دستبندى از نقره، دو گوشواره و يك گردن بند فراهم آورد و پرده اى رنگين بر خانه آويخت. پيامبر طبق عادت هميشگى ابتدا به خانه فاطمه وارد شد؛ اما پس از توقف كوتاهى در حالى كه آثار گرفتگى و ناراحتى در چهره اش هويدا بود از منزل فاطمه خارج و روانه مسجد شد. فاطمه كه با كياست خويش، علت ناراحتى پدر را دريافته بود، بلافاصله پرده را باز كرد و به همراه زيورآلات نزد پيامبر فرستاد و پيغام داد كه: دخترت، سلام مى رساند و مى گويد: اينها را در راه خداوند به مصرف برسان. پيامبر، آنها را تحويل گرفت و فرمود: پدرش به فدايش باد! پدرش به فدايش باد! پدرش به فدايش باد! آل محمد را با دنيا چه كار؟! ايشان نه براى دنيا، كه براى آخرت آفريده شده اند؛ هرچند تمام دنيا به خاطر ايشان آفريده شده است. اگر دنيا به اندازه بال پشه اى نزد خداوند ارزش مى داشت، جرعه اى از آب آن را به هيچ كافرى نمى نوشانيد(10) و آن گاه برخاست و به سوى فاطمه شتافت.

ازدواج خجسته فاطمه زهرا با علىّ مرتضى (عليه السلام) ، به گواهى تمام تاريخ نگاران اسلامى، در اوج سادگى و بى پيرايگى برگزار گرديد؛ با جهيزيه اى اندك، با ميهمانى و اطعامى عمومى، در خانه اى اجاره اى و بعدها در خانه اى كوچك و بى پيرايه در جوار مسجد پيامبر.

فاطمه به همراهى على، زندگانى خويش را وقف خداوند و رضايت او كرده بود و از اين روى هر آنچه به دست مى آورد ـ حتى جهيزيه خويش را ـ در راه خدا انفاق مى كرد. روزى سلمان فارسى فاطمه را با چادرى ساده و پروصله از ليف خرما مى بيند كه به ديدار پدر مى رفت. تعجب مى كند و گريه كنان مى گويد: غم و اندوه بر ما باد! دختران پادشاهان ايران و روم بر تخت هاى طلا مى نشينند و پارچه هاى زربفت و حرير به تن مى كنند و اين دختر محمد است كه چادرى ساده با دوازده وصله بر سر دارد.

وقتى فاطمه به خدمت پدر مى رسد، شگفتى سلمان را مطرح مى كند: اى رسول خدا! سلمان از سادگى لباس من تعجب مى كند. سوگند به خدايى كه تو را مبعوث فرمود، مدت پنج سال است كه فرش خانه ما پوست گوسفندى است كه روزها شترمان بر روى آن علف مى خورد و شب ها روى آن مى خوابيم و بالش ما پوستى است پر شده از ليف خرما. آن گاه رسول خدا به سلمان فرمود: همانا دخترم در زمره سبقت گيرندگان به سوى خداست.(11)

در زمين، فرش و سرِ كنگره عرش بساط *** خانه در خاك و سرِ طارُم قدّوس، حَرَم

پوست در بستر و بيت الشّرفت خلد برين *** خشت زير سر و بر فرق مَه و مهر قَدَم.(12)

البته چنان كه در بخش پيشين متذكر شديم، آنچه در اسوه پذيرى از سيره فاطمه (عليها السلام) در وراى شكل و قالب رفتار، مهم و ضرورى است، درك پيام و روحِ رفتارها و الگوپذيرى از سيره ايشان مى باشد. پيام و روح سيره فاطمه، وارستگى از دنيا و ساده زيستى است؛ روحى كه در هر زمان و مكان مى تواند در كالبد زندگانى انسان دميده شود. فاطمه با سيره خويش درس رهايى از دنيا و دل سپردن به خدا مى دهد و به همگان مى فهماند كه ساده زيستى نه ويژه زمان فقر و نادارى، بلكه فضيلتى است كه در تمام طول زندگانى، چه در زمان دارايى و چه هنگام نادارى، زمينه ساز آرامش فكرى، موفقيت در بندگى و تقرب به خداست. اين اسوه حسنه با رفتار خويش به جهانيان اعلام مى دارد كه ارزش و منزلت آدمى به تجملات، تشريفات، لباس فاخر و آرايش هاى ظاهرى نيست؛ بلكه ارزش انسان به تعالى روح و رنگ خدايى گرفتن است؛ چرا كه رنگ خدا بهترين رنگ ها و زيبايى هاست: صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً؛(13) خوشا رنگ آميزى الهى! و چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟

از نگاه زهرا محك وجود آدميان اخلاص است؛ هرچه گوهر وجود انسان صاف تر و خالص تر، ارزش و عيار آن بيشتر و والاتر، و هرچه آدمى در بندگى و سرسپردگى خداوند خالص تر، مصلحت جويى و كفايت گرى خداوند براى دنيا و آخرت او، بيشتر: مَنْ اَصْعَدَ إِلَى اللَّه خَالِصَ عِبَادَتِهِ، اَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِلَيْهِ اَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ؛(14) هر كه عبادت و بندگى خالصانه خود را به سوى خدا فرا فرستد، خداوندِ پرعزت و جلالت، برترين مصلحت (دنيا و آخرت) او را به سويش فرو مى فرستد.

زهرا در عرصه تلاش پيشگى

در قلمرو تربيت اسلامى توجه به كارآيى هاى اختيار و اراده آزاد انسان و نفى جبرهاى مختلف، اهميت فوق العاده اى دارد.

توجه به اختيارمندى آدمى بهانه ها را سلب كرده، احساس مسؤوليت را در انسان پديد مى آورد و انسان را به موجودى فعال، مبتكر و تلاش گر در عرصه زندگانى تبديل مى كند.

در مقابل، مكتب هاى جبرگرا، انسان هايى بى اعتنا، غيرمسؤول، خودخواه، از خود راضى و بهانه گير به بار مى آورند؛ انسان هايى كه هميشه كم كارى و گناه خويش را بر گردن ديگران يا عوامل تاريخى و اجتماعى مى اندازند.

يك مسلمان واقعى هيچ گاه به خود اجازه نمى دهد كه از زير بار مسؤوليت ها شانه خالى كند؛ چراكه تنها راهنما و دستورالعمل زندگانى او، قرآن جاويدان، در سرتاسر آياتش انسان را موجودى مختار و مسؤول معرفى مى كند كه سرنوشت نهايى او در گرو تلاش و مسؤوليت پذيرى او در عرصه هاى مختلف است: وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ و الْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئولً؛(15) از آنچه به آن آگاهى ندارى، پيروى مكن؛ چرا كه گوش و چشم و دل، همگى مورد بازخواست اند.

أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ أَنَّ لَّيْس لِلإِنسنِ إلَّا مَا سَعَى وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى؛(16) كه هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى گيرد، و براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست، و تلاش او به زودى ديده مى شود، سپس به او جزاى وافى داده خواهد شد.

اصل نام برده يكى از اصول مسلمى است كه همه پيامبران الهى در همه اديان، مأموريت داشتند تا آن را به مردمان ابلاغ كنند و سرنوشت آدمى را ساخته و پرداخته تلاش آزادانه و آگاهانه او معرفى نمايند. در هر حال يكى از مهم ترين مسايل در عرصه تربيت و تزكيت انسان، ايجاد و پرورش روحيه مسؤوليت پذيرى است.(17)

از بهترين راه هاى شكوفاسازى روحيه احساس مسؤوليت، شناسايى الگوهاى شايسته در اين عرصه و اقتدا به روح رفتار و سيره ايشان است.

زندگانى پر فراز و نشيب حضرت فاطمه (عليها السلام) از همان دوران آغازين تا فرجامين لحظه آن، با والاترين و زيباترين مسؤوليت پذيرى ها عجين گشته است.

حضرت فاطمه (عليها السلام) به گواهى تاريخ از همان دوره طفوليت تا آخرين لحظه حيات پيامبر در حساس ترين موقعيت ها، بزرگ ترين پشتوانه روحى پيامبر بود. در سخت ترين و سهمگين ترين شرايط بحرانى به يارى پدر مى شتافت و مهربان تر از هزار مادر به تيمار روح پدر مى پرداخت و بار سنگين غصه ها را از دوش او برمى داشت.

در اين مقام به بيانى زيبا و جامع از ذريّه حضرت زهرا (عليها السلام) دل مى سپاريم؛ كلامى كه گوشه هايى از اوج مسؤوليت پذيرى صدّيقه طاهره (عليها السلام) را هنرمندانه به تصوير مى كشد و

جرعه اى از حقيقت كوثر را به جان تشنه دل سپردگان آن حضرت مى چشاند:

شما جوانى كه در دوره پيشرفت علمى، صنعتى، تكنولوژى و دنياى متمدن مادّى زندگى مى كنيد، از الگوى خويش در هزار و چهارصد سال پيش، چه انتظارى داريد؟ توقع داريد كه الگوى شما در كدام بخش، مشابهِ وضع كنونى شما را داشته باشد تا از آن بهره بگيريد؟

آيا مى خواهيد ببينيد چگونه به دانشگاه مى رفته است؟ يا در عرصه مسايل سياست جهانى چگونه فكر مى كرده است؟ اينها كه نيست.

در شخصيت هر انسان، خصوصياتى اصلى وجود دارد كه مى بايد آنها را مشخص كنيد و الگو را در آنها جستجو نماييد.

انسان به دو گونه مى تواند با مسايل و حوادث پيرامون خويش برخورد نمايد: يكى مسؤولانه و ديگرى بى اعتنا. مسؤولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحيه اى، با چه نوع نگرشى به آينده. انسان بايد اين خطوط اصلى را در آن شخصى كه فكر مى كند الگوى او مى تواند باشد، جستجو كند و از آنها پيروى نمايد.

در خصوص وجود مقدس فاطمه زهرا (عليها السلام) چند جمله اى بگويم؛ شايد سررشته اى براى تفكر در سيره بقيه معصومان و ديگر بزرگان شود:

حضرت زهرا (عليها السلام) در سنين شش ـ هفت سالگى بودند كه قضيه شعب ابى طالب پيش آمد. شِعب ابى طالب دوران بسيار سختى در تاريخ صدر اسلام است. دعوت علنى پيامبر شروع شده بود و مردم مكه ـ به خصوص جوانان و بردگان ـ به آن حضرت مى گرويدند. بزرگان طاغوت؛ مثل ابولهب، ابوجهل و ديگران، ديدند كه هيچ چاره اى ندارند جز اين كه پيامبر و همه مجموعه دور و برش را از مدينه اخراج كنند. همين كار را هم كردند. تعداد زيادى از مسلمانان را كه ده ها خانوار مى شدند به همراه پيامبر، خويشاوندان پيامبر و حضرت ابوطالب از مكه بيرون كردند. اينها از مكه بيرون رفتند؛ اما كجا بروند؟

جناب ابوطالب، در نزديكى مكه در شكاف كوهى مِلكى داشت كه اسمش «شعب ابى طالب» بود. «شعب» يعنى همين شكاف كوه، يك درّه كوچك. گفتند به آن جا برويم. مسلمانان سه سال در شعب ابى طالب در وضعيتى غير قابل تحمل، روزهاى بسيار گرم و شب هاى بى نهايت سردى را گذراندند.

چه قدر گرسنگى كشيدند، چه قدر سختى كشيدند، چه قدر محنت بردند، خدا مى داند.

يكى از دوره هاى سخت پيامبر، آن جا بود. پيامبر اكرم در اين دوران، مسؤوليتش فقط مسؤوليت رهبرى به معناى اداره يك جمعيت نبود؛ بلكه بايد مى توانست از كار خودش پيش اينهايى كه دچار محنت شده اند، دفاع كند.

مى دانيد وقتى كه اوضاع خوب است، كسانى كه دور محور يك رهبرى جمع شده اند، همه از اوضاع راضى اند و مى گويند: خدا پدرش را بيامرزد، وضع ما را خوب كرد. اما وقتى سختى پيدا مى شود، همه دچار ترديد مى شوند و مى گويند: ايشان ما را به اين وضعيت دچار ساختند، ما كه نمى خواستيم به اين وضع دچار شويم!

البته ايمان هاى قوى مى ايستند. بالاخره همه سختى ها به دوش پيامبر فشار مى آورد. در هيمن اثنا وقتى كه نهايت فشار روحى براى پيامبر بود، جناب ابوطالب كه پشتيبان پيامبر و اميد او بود، و خديجه كبرى كه او هم بزرگ ترين كمك روحى براى پيامبر بود، در ظرف يك هفته از دنيا رفتند؛ حادثه خيلى عجيبى است؛ يعنى پيامبر تنهاى تنها شد.

در چنين شرايطى، انسان واقعاً بى چاره مى شود. در اين شرايط، نقش فاطمه زهرا را ببينيد.

فاطمه زهرا در آن شرايط خطير و سهمگين، مثل يك مادر، مثل يك مشاور، مثل يك پرستار براى پيامبر بوده است. آن جا بود كه پيامبر فرمودند: فاطمه «ام ابيها»؛ مادر پدرش است. اين مربوط به وقتى است كه فاطمه يك دختر شش ـ هفت ساله بوده است. البته در محيط هاى عربى و گرم، دختران زودتر رشد جسمى و روحى مى كنند؛ مثلا رشد يك دختر شش ـ هفت ساله به اندازه رشد يك دختر ده ـ دوازده ساله حالاى ما بوده است. اين احساس مسؤوليت است. آيا اين نمى تواند براى يك جوان الگو باشد كه نسبت به مسايل پيرامون خودش زود احساس مسؤوليت كند، زود احساس نشاط كند؟ آن سرمايه عظيم نشاط را كه در وجود او هست، خرج كند براى اين كه غبار كدورت و غم را از چهره پدرى كه حدود پنجاه سال از سنش مى گذشته است، پاك كند. آيا اين نمى تواند براى يك جوان الگو باشد؟ اين خيلى مهم است.(18)

زهرا در جبهه جهاد فرهنگى

از اساسى ترين كارهاى پيامبران، امامان و ديگر مصلحان الهى، تلاش براى ريشه كنى جهل و رذالت مردمان و شكوفاسازى عقل و فطرت ايشان بوده است. هيچ جامعه اى در مسير اصلاح به سامان نخواهد رسيد، مگر آن كه يكايك افراد آن از اخلاق و فرهنگى متعالى بهره مند گردند. از اين روى در مسير اصلاح فرد و جامعه، اصلاحات اخلاقى و فرهنگى بر ديگر اصلاحات مقدم است.

قرآن كريم مهم ترين وظايف پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) را اين گونه برمى شمارد:

تلاوت آيات قرآن: يَتْلُوا عَلَيْهِمْ ءَايَاتهِ؛

تزكيه و تهذيب اخلاق: و يُزَكِّيهِمْ؛

تعليم قرآن و حكمت: وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتَبَ وَ الْحِكْمَةَ.(19)

دو وظيفه اخير، از مهم ترين وظايف پيامبر است كه اولى به شكوفاسازى فطرت و اخلاق آدميان و ديگرى به بارورسازى عقل و فرهنگ ايشان اشاره دارد.

اين دو مقام، مربى گرى اخلاق و معلمى قرآن، از جمله مقامات ويژه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)است كه بعد از ايشان به ائمه اطهار(عليهم السلام)منتقل مى شود.(20) هر يك از امامان(عليهم السلام) در طول عمر پربركت خويش، تلاشى بى امان در عرصه تعليم و تزكيت مردمان از خود بروز داده اند. در همين راستا، اساسى ترين كار آخرين مصلح بشرى، يوسف ناپيداى فاطمه "عجل الله تعالى فرجه" نيز تلاش براى اصلاح فرهنگى و اخلاقى فرد فردِ جامعه خواهد بود.

در ميان معصومان (عليهم السلام) جهاد فرهنگى امّ الائمه، صدّيقه طاهره (عليها السلام)جايگاه و منزلتى ويژه دارد؛ چرا كه او دست پرورده مستقيم رسول خدا و استمرار وجود او است؛ علم او از علم پيامبر و سيره او همان سيره رسول خداست.

منبع علم و حكمت او قرآن است و يگانه مربى او، بهترين مفسّر و مبيّن قرآن.

منش او، همان منش رسول خداست كه عمر خويش را وقف تعليم و تزكيت انسان ها نمود؛ همو كه يَتْلُواْ عَلَيْهِمُ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَاَبَ وَ الْحِكْمَةَ؛(21) آيات قرآن را براى مردم تلاوت مى فرمود (تا الفاظش را ياد بگيرند)، به تزكيه و تهذيب ايشان مى پرداخت و قرآن و حكمت را به مردم تعليم مى داد (تا حقيقت قرآن را بياموزند).

آرى، او همچون پدرش، مربى اخلاق بود و معلم قرآن؛(22) مقامى كه تنها از آنِ پيامبر و اهل بيت پاك نهاد او است.

او، عمرى را با تلاشى بى امان، در نهايت مهربانى و دلسوزى به تعليم و تبليغ معارف دين و تربيت دين باوران پرداخت؛ چرا كه روح او از جنس همان روحى است كه خداوند رحمان در وصف او چنين مى فرمايد: لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَئُوفٌ رَحِيمٌ؛(23) به راستى كه پيامبرى از ميان خودتان به سوى شما آمده است كه رنج هاى شما بر او سخت گران است؛ سخت مايل به هدايت شماست و بر مؤمنان رئوف و مهربان است.

زهرا، ميراث دار عطوفت و حكمت نبوى است. وجود او، همچون وجود رسول خدا، سراسر نورانيت و لبريز از عطوفت است.

گفتار او همه عين حكمت و درايت و سرچشمه نور و معرفت است؛ چرا كه پاره همان وجودى است كه هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد و كلام او جز وحى و الهام الهى چيزى نيست: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى؛(24) هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد. آنچه مى گويد جز وحيى كه بر او نازل شده، نيست. آموزگار او، همان فرشته بسيار توانا (جبرئيل) است.

نفخه قدس، بوى او؛ جذبه انس، خوى او *** منطق او خبر ز «لا يَنْطِقُ عَنْ هَوى» كند.(25)

پاورقى:‌


1. احزاب (33): 32 و 33.
2. احزاب (33): 32 و 33.
3. نمونه هايى وصف ناشدنى از شور و اشتياق بانوان جوامع آمريكاى لاتين را بنده با چشمان خويش ديده ام. براى نمونه وقتى در يكى از دانشگاه هاى آرژانتين دقايقى درباره منزلت زن از ديدگاه اسلام و موقعيت زنان در خانواده هاى ايرانى صحبت كردم، چنان شور و شعفى در جمعيت زنان حاضر كه جملگى از اساتيد يا دانشجويان آن دانشگاه بودند، بر پا شد كه 20 دقيقه با كف زدن مدام به تشويق پرداختند و آن گاه جمع زيادى از آنان با اشتياقى باورنكردنى براى ابراز تشكر به سوى جايگاه هجوم آوردند. دختر دانشجويى كه به زحمت خود را از لابه لاى جمعيت به جلو رسانده بود، در حالى كه به شدت مى گريست با اشاره دستان و كلماتى بريده بريده به زبان اسپانيولى قدردانى خويش را ابراز مى داشت. يكى از اعضاى هيأت علمى يكى از دانشگاه هاى آمريكاى لاتين از ما قرآنى به زبان اسپانيولى مى خواست و آرزو مى كرد كه هر چه زودتر بتواند به ايران بيايد و درباره زندگى حضرت امام "رضوان الله تعالى عليه" به تحقيق بپردازد.
4. الامام الصادق (عليه السلام) : كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِالْخَيْرِ بِغَيْرِ اَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوا مِنْكُمْ الْاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ. اصول كافى: ج 2، ص 86.
5. انفال(8): 67
6. براى شناخت ديدگاه قرآن مراجعه فرمايد به كتاب اخلاق در قرآن، آيت الله مصباح يزدى: ص 213 ـ 230.
7. درآمد ساليانه فدك را بين 70000 تا 120000 سكه طلا ثبت كرده اند. بحارالانوار: ج 29، ص 118.
8. تمام درآمد فدك تقديم فاطمه (عليها السلام) مى شد؛ اما آن حضرت تنها به اندازه نياز ضرورى خود از آن برمى داشت و بقيه را بين نيازمندان تقسيم مى فرمود. بحارالانوار: ج 29، ص 123، حديث 25.
9. رسول الله (صلى الله عليه وآله): يَا بُنَيَّة! مَا اَبُوكِ بِفَقِير وَ لاَ بَعْلُكِ بَفَقِير وَ لَقَدْ عُرِضَتْ عَلىَّ خَزَائِنُ الْاَرْضِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ فَاخْتَرْتُ مَا عِنْدَ رَبِّى عَزَّوَجَلَّ. يَا بُنَيَّة! لَوْ تَعْلَمِينَ مَا عَلِمَ اَبُوكِ لَسَمَجَتِ الدُّنْيَا فِى عَيْنَيْكِ ... . بحارالانوار: ج 43، ص 133.
10. قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): «قَدْ جُعِلَتْ فِدَاهَا اَبُوهَا (ثَلاَثَ مَرَّات) مَا لِآلِ مُحَمَّد وَ لِلدُّنْيَا فَاِنَّهُمْ خُلِقُوا لِلْآخِرَةِ وَ خُلِقَتِ الدُّنْيَا لَهُمْ» و به روايتى ديگر: «جُعِلَتْ فِدَاهَا اَبُوهَا ثَلَاثَ مَرَّات لَيْسَتِ الدُّنْيَا مِنْ مُحَمَّد وَ لَا مِنْ آلِ مُحَمَّد وَلَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا تَعْدِلُ عِنْدَاللَّهِ مِن الْخَيْرِ جَنَاحَ بَعُوضَة مَا أَسْقَى فِيهَا كَافِرًا شَرْبَةَ مَاء، ثُمَّ قَامَ فَدَخَلَ عَلَيْها». بحارالانوار: ج 43، ص 20، روايت 7 و نيز ص 86.
11. قَالت فَاطِمَة (عليها السلام): يَا رَسُولَ اللَّه إِنَّ سَلْمانَ تَعَجَّبَ مِنْ لِبَاسِى، فَوَالَّذِى بَعَثَكَ بِالْحَقِّ مالِىَ وَ لِعَلىّ مُنْذُ خَمْسِ سِنِينَ إِلّا مَسْكُ كَبْش تَعَلَّفَ عَلَيْهَا بِالنَّهَارِ بَعِيرُنَا و اِذَا كَانَ اللَّيْلُ اِفْتَرَشْنَاهُ و إِنَّ مِرْفَقَتَنَا لِمَنْ أَدْم حَشْوُهَا لِيفٌ». فَقَالَ النَّبِى(صلى الله عليه وآله): يَا سَلْمَانَ! إِنَّ ابْنَتِى لَفِى الْخَيْلِ السَّوَابِق.
بحارالانوار: ج 43، ص 88. تفسير البرهان: ج 2، ص 346. رياحين الشريعة: ج 1، ص 148.
12. شعر از مرحوم ميرزا آقا بزرگ قمى (شاطر)، اختران ادب: ص 82.
13. بقره (2): 138.
14. بحارالانوار: ج 67، ص 249. عوالم: ج 11، ص 623. تفسير امام حسن عسگرى(عليه السلام): ص 327، حديث 177.
15. اسراء (17): 36.
16. نجم (53): 38ـ41.
17. در اين زمينه مراجعه فرماييد به: اخلاق در قرآن: ج اول، ص 35 تا 39.
18. برگرفته از فرموده هاى مقام معظم رهبرى در ديدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، 7/2/1377. دانشگاه اسلامى و رسالت دانشجوى مسلمان: جلد چهارم ص 18 تا 20.
19. جمعه (62): 2.
20. با الهام از معارف قرآن (3-1)، آيت الله مصباح يزدى: ص 5 و 6.
21. جمعه (62)، 2.
22. تعليم قرآن، صرف خواندن و آموزش الفاظ نيست؛ چرا كه خواندن قرآن براى يادگيرى ديگران، همان تلاوت است. منظور از تعليم قرآن، فهمانيدن معانى آن است و تعليم آنچه خود مردم نمى فهمند: يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» (بقره(2): 151) در آيه ديگرى مى فرمايد: «وَ اَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِليْهِمْ؛ ما اين قرآن را بر تو نازل كرديم تا آياتش را براى مردم تبيين نمايى (نحل(16): 44): از اين آيات معلوم مى شود كه آيات قرآن به تبيين احتياج دارد و وظيفه پيامبر(صلى الله عليه وآله) تبيين آنهاست كه اين تبيين مسلماً غير از تلاوت است. ما شيعيان معتقديم كه اين مقام براى معصومان (عليهم السلام)هم ثابت است و مقام معلمى قرآن، از آنِ پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و ائمه اطهار (عليهم السلام)است. با الهام از معارف قرآن (3-1)، آيت الله مصباح يزدى: پاورقى ص 6.
23. توبه (9): 128.
24. نجم (53): 3-5.
25. شعر از آيت الله غروى اصفهانى.