جامى از زلال كوثر

آيت الله محمد تقى مصباح يزدى

- ۵ -


عوامل تأثيرگذار بر شخصيت اسوه ها

در عرصه اسوه پذيرى، عوامل اساسى تأثيرگذار بر شخصيت اسوه ها امرى تعيين كننده و بسيار مهم به شمار مى آيد. اگر شخصيت اسوه را بيش از هر چيز تابع عواملى چون وراثت، محيط جنينى، محيط جغرافيايى و محيط اجتماعى او بدانيم، اساساً جايگاهى براى اسوه پذيرى باقى نخواهد ماند؛ چرا كه شكل گيرى شخصيت اسوه را از رهگذر عوامل جبرى، چون جبر وراثت، جبر محيط، جبر غريزه، جبر سن و ... دانسته ايم. اما اگر در عين اعتقاد به تأثير عواملى چون ارث، محيط، سن و ... مؤثرترين عامل در پى ريزى و تكامل شخصيت را اراده و اختيار آزاد بدانيم، اسوه پذيرى جايگاه ممتاز و ويژه اى مى يابد و هر اسوه اى، هرچند كه در مكان ها و زمان هاى دور زيسته باشد، قابل اقتدا و تأسّى خواهد گشت. از اين روى در اين فصل ابتدا به مجموعه عوامل تأثيرگذار بر شخصيت هاى انسانى، اشارتى مى كنيم و آن گاه پس از تعيين ميزان تأثيرگذارى هر يك از اين عوامل به بررسى عوامل شكل دهى شخصيت حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) و شيوه هاى اسوه پذيرى از ايشان مى پردازيم.

روان شناسان با وجود اختلاف هاى عميق و فراوان، جملگى بر اين مسأله اتفاق نظر دارند كه در شكل گيرى و تحول شخصيت آدمى دو عامل «وراثت» و «محيط» به عنوان عامل اصلى دخالت و تأثير دارند. ايشان بعضاً دو عامل «گذشت زمان = سن» و «وجدان اخلاقى» را نيز مى افزايند.(1)

1. وراثت

تأثير و اهميت وراثت ـ به معناى تمام ظرفيت ها و استعدادهاى ژنتيكى و كروموزومى كه آدمى از پدر، مادر و اجداد خود گرفته، با خود به دنيا مى آوردـ در پايه گذارى و تشكيل شخصيت انسان نمى تواند مورد شك و ترديد واقع شود.(2)

عامل وراثت بر خصوصيات جسمانى، مانند رنگ پوست و چشم و مو، بلندى يا كوتاهى قامت، فربهى يا لاغرى و نيز بر چگونگى كاركرد اعضاى درونى بدن؛ مانند قلب، مغز، معده، سلسله اعصاب و غده ها و نيز بر خصوصياتى چون هوش، حافظه و ... مؤثر است. به عنوان مثال ميزان ترشح غده هاى بدن كه مى تواند تحت تأثير عامل وراثت قرار گيرد، تأثير عظيمى در صحت و سلامت مزاج و در عواطف و هيجانات و فعاليت هاى روانى و در زندگى مادى و معنوى ما دارند. چنان كه ترشح بيش از اندازه يكى از اين غدد (تيروئيد) سبب تندخويى و زودخشمى و بى اختيارى حركات و واكنش ها و در نتيجه بى ثباتى رفتار شخص مى گردد و كاستى تراوش اين غدّه آثار مخالفى چون اضطراب، سستى، بى قيدى و وارفتگى بر جاى مى گذارد.

2. محيط

محيط در مقام عاملى مؤثر در شكل گيرى شخصيت ها به دو قسم تقسيم مى گردد: محيط داخلى و محيط خارجى.

الف) محيط داخلى: مراد از محيط داخلى، درون رحم مادر در مدت باردارى است كه همه عوامل مؤثر بر جنين درون رحم را در بر مى گيرد. از آن جا كه تغذيه جنين از خون مادر است، عواملى چون سن مادر، وضع مزاجى و روانى او، نوع غذاهايى كه صرف مى كند و ... در چگونگى رشد جنين تأثير به سزايى دارد. خلاصه آن كه محيط قبل از تولد، تأثيرى مهم در تشكيل شخصيت كودك دارد؛ بدين گونه كه يا به شكوفايى بعضى از استعدادهاى ارثى كمك مى كند يا برعكس براى آنها ايجاد مزاحمت مى كند.

ب) محيط خارجى: محيط خارجى كه در بر دارنده مجموعه عوامل پيرامونى مؤثر بعد از تولد است، خود به دو قسم انقسام مى يابد: محيط طبيعى و جغرافيايى و محيط انسانى و اجتماعى.

ـ محيط طبيعى و جغرافيايى: اين عامل شامل منطقه جغرافيايى، نوع آب و هوا (گرم سيرى، معتدل يا سردسيرى)، چگونگى غذاهايى كه انسان مى خورد و ... است كه در چگونگى رشد و نموّ و حتى در ساختمان بدنى، قيافه، استعدادهاى هوشى، سن بلوغ و ... تأثير فراوان دارند؛(3)

ـ محيط انسانى و اجتماعى: اين محيط، خود شامل محيط هاى بسيارى از جمله محيط خانواده و محيط هاى بيرون از خانواده در عرصه هاى اجتماعى، سياسى، علمى، فرهنگى و ... است. از ميان اين محيط ها، تأثير محيط خانواده بر شكل گيرى شخصيت انسان، بسى بيشتر و چشم گير است. اين كه محيط خانواده پر از شور و نشاط باشد؛ اين كه پدر و مادر تا چه ميزان داراى حسن تفاهم، سازگارى و حرمت گذارى باشند؛ اين كه والدين داراى چه فضيلت ها يا رذيلت هاى اخلاقى باشند و ...، و خلاصه هر آنچه در محيط خانواده مى گذرد، نخستين و بادوام ترين آثار را در كودك بر جاى مى گذارد و شخصيت وى را پى مى ريزد.

بعد از خانواده، محيط هاى گوناگون ديگر، چون محيط تعليم و تربيت، محيط كار ... تا چگونگى ازدواج و تشكيل خانواده، شخصيت همسر، مجالس و محافل علمى و دينى، مشاركت هاى سياسى و ... جملگى در تشكيل يا تغيير شخصيت مى توانند مؤثر واقع شوند.

3. گذشت زمان (سن)

يكى از عوامل مستقل ديگرى كه در تحول شخصيت دخالت دارد، سن است. بى شك گذشت زمان در تن و روان انسان، گفتار و كردار او، نوع خواسته ها و آرزوهاى او و در چگونگى تلاش ها و فعاليت هاى او تأثير دارد و تا حدى باعث دگرگونى شخصيت ها مى گردد.(4)

4. وجدان اخلاقى

مراد از «وجدان اخلاقى»، استعدادهاى فطرى آدمى در تشخيص خير و شر و گرايش طبيعى او به سوى خير و گريز از شر است. روان شناسان در برشمارى عوامل مؤثر بر شخصيت انسان، معمولا بر چهار عامل پيش گفته پافشارى مى كنند؛ اما به عقيده ما، در كنار عوامل فوق، عوامل مهم ديگرى نيز وجود دارند كه پاره اى از آنها در شكل گيرى و تحول شخصيت همه انسان ها تأثير دارد و بعضى ديگر در تكوين و تغيير شخصيت انسان هايى معدود دخيلند:

5. فطريات:

مراد از فطريات، امورى خدادادى است كه در ميان همه آدميان مشترك است؛ هرچند شدت و ضعف مى پذيرد.

فطريات را مى توان به دو دسته تقسيم كرد:

الف) غرايز: كه مربوط به جنبه حيوانى است و از اين روى بين انسان و ساير حيوانات مشترك است؛ مانند ميل به غذا، جفت جويى و صيانت ذات؛

ب) فطريات بالمعنى الاخص: كه متعلق به جنبه انسانى انسان و ويژه بنى آدم است؛ نظير قدرت طلبى، جمال دوستى، حقيقت جويى.

6. عوامل غيبى

از جمله عوامل شخصيت ساز ديگر كه البته عموميت ندارد و ممكن است در اكثريت انسان ها تحقق نپذيرد، عوامل غيبى و ماوراى طبيعى از قبيل وحى و الهام است.

آنچه در تكوين و تغيير شخصيت انبيا و اولياى الهى(عليهم السلام)سهمى به سزا داشته، عامل وحى يا الهام بوده است؛ عواملى كه ايجادگر تحولاتى عظيم در زندگانى آن بزرگان و ديگر انسان هاى تاريخ بشرى گرديده است.

پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) مأمور بود كه به مردم بفرمايد: اِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى الَىَّ؛(5) من بشرى چون شمايم [با اين فرق ]كه به من وحى مى شود.

7. اختيار و اراده آزاد

مهم ترين عامل تأثيرگذار در شكل گيرى شخصيت هر انسان، اختيار و اراده آزاد اوست. به عقيده ما هيچ يك از 6 عامل پيش گفته، به تنهايى و نه در كنار مجموع 5 عامل ديگر، علت تامه شكل گيرى و تغيير شخصيت آدمى نمى تواند بود. جزء اخير علت تامه شكل گيرى و تحول شخصيت آدمى كه مؤثرترين عامل نيز مى باشد، اختيار انسان است.

اگر از تأثير و دخالت مهم عامل «اراده آزاد و اختيار» در شخصيت انسان غفلت يا تغافل يا انكار كنيم، در واقع، انسان را تسليم يك يا دو يا چند جبرْ دانسته ايم و شخصيت، اراده و رفتار او را معلول يك عامل جبرى يا معلول برآيند دو يا چند عامل جبرى انگاشته ايم. در اين صورت، انسان موجودى همچون جمادات، نباتات و ساير حيوانات خواهد بود و بنابراين نه تكليفى خواهد داشت و نه مسؤوليتى، نه ستايش نه تحسينى، نه نكوهش و تقبيحى، نه پاداشى و كيفرى. خلاصه همه نظام هاى ارزشى، اعم از حقوقى، اخلاقى و دينى فرو خواهد ريخت و تنها چيزى كه بر قلمرو پديده هاى انسانى حاكميت و سيطره خواهد داشت جبر وراثت، جبر محيط، جبر سن، جبر غريزه و ... است؛ يعنى مجموعه اى از جبرهاى فيزيكى، زيستى، روانى، و اجتماعى.(6)

اختيار، مهم ترين عامل تأثيرگذار

قاطع ترين عامل تأثيرگذار در رفتار و شخصيت انسان، همان نيروى اراده و اختيار آزاد اوست. تأثير مجموعه عوامل ديگر ـ همچون وراثت، رحم مادر، محيط طبيعى و جغرافيايى، محيط انسانى و اجتماعى، و گذشت زمان ـ در رفتار و شخصيت انسان هرگز با تأثير اراده برخاسته از شناخت ها و گرايش ها برابرى نتواند كرد.

اراده افراد، نه معلول هيچ يك از اين عوامل است، نه معلول برآيندى از مجموع آنها. اين عامل ها فقط زمينه را براى اعمال اراده و اختيار انسان فراهم مى سازند تا وى با توجه به گرايش ها و شناخت هاى فطرى و روحى خويش، آزادانه و خودخواسته رفتار كند. پس هر فرد در برابر هيچ يك از عوامل وراثت، محيط و سن حالت انفعالى محض ندارد. اين اراده است كه تعيين كننده قاطع رفتار و شخصيت انسان است.

اختيار از مهم ترين ويژگى هاى آدمى و عامل اساسى ساختن شخصيت انسان و ايجاد اختلافات فرد است. عوامل فيزيكى، زيستى، روانى و اجتماعى هرگز تعيين كننده افعال اختيارى بشر نيستند؛ بلكه فقط زمينه ساز گزينش و اختيار اويند. بدون شك، ميزان استفاده افراد بشر از اين نعمت خداداده، مانند ساير نعَم الهى، يكسان نيست. كسانى هستند كه با عدم اعمال اين نيرو، به تدريج، موجبات ضعف و فتور آن را فراهم مى آورند، و كسان ديگرى نيز هستند كه با به كارگيرى مستمر و صحيح آن، چنان قوى و نيرومندش مى سازند كه مى توانند در برابر همه عوامل و مقتضيات ديگر بايستند. بنابراين، اگر يكى از خصايص يك فرد، نتيجه رفتار اختيارى او نباشد، خواه نتيجه رفتار غير اختيارى و ناخواسته وى باشد، خواه مقتضاى عوامل زيستى(مانند بلند قامتى يا كوتاه قدى، لاغرى يا چاقى، رنگ مو، رنگ چشم و ...)، آن خصيصه از مقومات شخصيت او نخواهد بود. هم چنين، اگر امرى منشأ هيچ عمل اختياريى نشود تأثير و دخالتى در شخصيت نخواهد داشت. خلاصه آن كه شخصيت انسان ساخته و پرداخته رفتار اختيارى اوست و چون عامل مباشر در رفتار اختيارى، اراده آزاد شخص است، بايد گفت اراده سهم اساسى و درجه اول را در شكل گيرى و تحول شخصيت دارد.(7)

عوامل مؤثر در شكل گيرى شخصيت فاطمه (عليها السلام)

در شكل گيرى شخصيت يگانه اسوه اى چون فاطمه زهرا (عليها السلام) ، همه عوامل تأثيرگذار بر شخصيت ايشان ـ از عامل وراثت گرفته تا عامل محيط و عوامل غيبى ـ دست به دست هم داده اند و پرورش دهنده چنان گل بى نظيرى در گلستان وجود گرديده اند:

اى تو آن گوهر يكتا كه به يكتايى تو *** مادر دهر نياورد و نيارَد به شكم

دختر اين گونه به صلب ازليّت ناياب *** گوهر اين گونه ندارد ابديّت به رَحِم.(8)

پدر فاطمه، محمد مصطفى (صلى الله عليه وآله) شريف ترين آفريده الهى و مادر او، خديجه بنت خويلد، از پاك ترين و نجيب ترين زنان روزگار(9) و اجداد او جملگى از صالح ترين و پاك ترين انسان هاى روى زمين بوده اند:

بطن در بطن همه بارقه نور ازل *** صلب در صلب همه لامعه علم و كَرَم

مام در مام همه صاحب جاه و حشمت *** باب در باب همه قبله حاجات اُمَم

پدران تو همه يكّه سواران وجود *** مادران تو همه صاحب اِعزاز و حَشَم.(10)

نطفه فاطمه (عليها السلام) در حالى منعقد مى گردد كه والدين او از رهگذر چهل شبانه روز ارتباط خالصانه با خداوند به اوج طهارت روحى دست يافته اند و خميرمايه آن نطفه را با تغذيه از پاك ترين و بهترين ميوه هاى بهشتى تكوين بخشيده اند.(11) از اين روى فاطمه حَوْرَاءُ الْنْسيَّه؛ يعنى حوريه سيرتى به صورت انسان، ناميده مى شد و پيامبر خاتم رايحه بهشت را هماره در وجود او مى جوييد:

انسيّه حورا سبب اصل اقامت *** اصلى كه بباليد بدو نخل امامت

نخلى كه ز توليد قدش زاد قيامت *** گنجينه عرفان گهر بحر كرامت.(12)

فاطمه (عليها السلام) در محيط خانواده اى سراسر شور، عشق، نشاط، پاكى و صفا پرورش يافته و بعد از وفات مادر، نيكو خلق ترين مربيان، عهده دار تربيت و پرورش او گرديده است.

شخصيت فاطمه (عليها السلام) در كنار پدرى استوار گشته كه كانون همه توجهات و تحولات در روزگار خويش بوده است. فاطمه (عليها السلام) ، نيمى از عمر خويش را در كنار همسرى گذرانيده كه پرورش يافته دامان رسول است و ميراث دار خلق و خوى محمدى و بر مجموعه عوامل فوق، عواملى غيبى، چون نزول فرشتگان، الهام هاى غيبى و ... را نيز بايد افزود.

شيوه اسوه پذيرى از سيره فاطمى

حال اين سؤال مطرح مى شود كه آيا مجموعه عوامل فوق، خللى به اسوه گرى فاطمه (عليها السلام) وارد نمى سازد؟ فاطمه اى كه از موهبت هاى الهى بسيارى؛ چون خمير مايه بهشتى، پدرى در نهايت عصمت و طهارت، مادرى در اوج شرافت و نجابت و عوامل غيبى برخوردار بوده و شخصيتش در سايه اين موهبت ها شكل گرفته است، آيا مى تواند اسوه و الگوى خوبى براى انسان هاى بى بهره از اين موهبت ها قرار گيرد؟

1. توجه به عامل اختيار در اسوه پذيرى

در پاسخ به اين گونه سؤال ها بايد گفت تأثيرگذارى مجموعه اين عوامل ـ اعم از ارثى، محيطى، زيستى، تربيتى، غيبى و ... ـ در شخصيت اسوه هايى همچون فاطمه زهرا (عليها السلام) نمى تواند به مقام اسوه گرى ايشان هيچ خدشه و خللى وارد سازد؛ چرا كه اولا، ايجاد پاره اى از اين عوامل و شرايط در سطح خود قابل الگوگيرى است؛ شرايطى چون دقت در انتخاب همسر، اهميت دادن فوق العاده به تهذيب و طهارت روحى والدين قبل از انعقاد نطفه و بعد از آن، ضرورت تغذيه والدين از غذاهاى حلال، و فايده بخش قبل از انعقاد نطفه و نيز در دوران باردارى و شيردهى و ...؛

ثانياً، نهايت تأثير اين عوامل، سرعت بخشى به شكوفايى استعدادهاى فطرى است؛ استعدادهايى كه همگان از آن برخوردارند. مجموعه اين عوامل تأثيرگذار هرگز نمى توانند فرد را از توانايى و استعدادى برخوردار سازند كه هيچ مايه فطرى نداشته باشد و ديگران به طور كلى از آن محروم باشند.

چنان كه يادآور شديم مؤثرترين و قاطع ترين عامل در تعيين رفتار و شخصيت هر انسان، اختيار و اراده آزاد اوست و نهايت تأثير مجموعه عوامل ديگر اين است كه شناخت ها و گرايش هاى فطرى را تقويت يا تضعيف كنند و در نتيجه زمينه را براى گزينش و اختيار آزادانه انسان فراهم آورند.

بى شك در شكل گيرى شخصيت اسوه هايى چون فاطمه (عليها السلام) عواملى چون وراثت، محيط داخلى (رحم مادر)، محيط طبيعى و جغرافيايى، ديگر محيط هاى پيرامونى (تربيت خانوادگى، چگونگى ازدواج و ...) و الهام هاى غيبى مؤثر واقع شده است؛ اما مى بايد به حدود تأثير اين عوامل توجه داشت. نهايت تأثير اين عوامل، سرعت بخشى به شكوفايى استعدادهاى فطرى فاطمه (عليها السلام) بوده است سرعتى والا و بى نظير كه ويژه آن حضرت مى باشد و در اسوه پذيرى از ايشان، چنين سرعتى هرگز مطلوب و مقصود نيست.

در عرصه اسوه پذيرى از معصومانى همچون صدّيقه طاهره، هرچند شايد به گرد پاى ايشان نيز نرسيم؛ اما چنين نگرشى هرگز نبايد باعث يأس و نااميدى و ايجادگر مانعى در اسوه پذيرى از ايشان گردد.

اوج عروج فاطمه (عليها السلام) به رفيع ترين مقام انسانى هماره مى بايد براى اسوه پذيران اميدوار كننده و نشاط آفرين باشد؛ چرا كه اصلى ترين مايه قوام و شكل گيرى شخصيت فاطمه، اراده و اختيار آزاد او بوده است.

2. اسوه پذيرى از مشتركات انسانى؛ نه از موهبت هاى الهى

توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه معصومان در آن دسته از ويژگى هاى خاص خود كه تنها از موهبت هاى الهى ناشى شده است و از خصوصيات منحصر به فرد ايشان مى باشد اسوه و الگو نمى باشند؛ اما ايشان در هزاران عرصه انسانى با همگان مشتركند هر چند اختلاف مراتب و درجات آنها قابل انكار نيست و در همين عرصه ها سرمشق و الگوى زندگانى مى باشند؛ عرصه هايى چون: غرايز و شهوات، هواهاى نفسانى، فطرت، عقل، بندگى و عبادت، روابط اجتماعى و ... .

3. تفكيك ميان قالب و محتواى سيره ها

اسوه پذيرى از معصومان (عليهم السلام) به دو صورت مى تواند صورت پذيرد: مستقيم و غير مستقيم. الگوپذيرى مستقيم آن است كه گفتار و كردار آن بزرگواران را عيناً برنامه و راه و رسم زندگانى خويش قرار دهيم. در بسيارى از موارد گفتارى خاص يا رفتارى مشخص از ايشان با همان شكل و قالب رفتارى مى تواند اسوه و الگوى ما قرار گيرد. براى نمونه مى شنويم كه حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) در پى هر نماز واجب ذكر مخصوصى داشتند (34 مرتبه الله اكبر، 33 مرتبه الحمدلله، 33 مرتبه سبحان الله)؛ ذكرى كه دستور آن را به عنوان هديه اى عظيم از پدر بزرگوارشان دريافت كرده بودند(13) و همواره بر آن مداومت مىورزيدند و به شيعيان خويش نيز توصيه مى فرمودند؛ از اين روى ما نيز به آن حضرت اقتدا مى نماييم و همان ذكر را با همان ترتيب بعد از هر نماز واجب به عنوان با فضيلت ترين تعقيبات نماز مى گوييم. چنين اقتدايى به آن بزرگوار، اسوه پذيرى مستقيم خواهد بود.

اما الگوپذيرى غيرمستقيم آن است كه روح و حقيقت گفتار يا كردار آن اسوه هاى الهى را درك نماييم و با تحليل و استنباط از سيره علمى و عملى آن بزرگواران، وظيفه خويش را در همه ابعاد زندگانى (فردى، اجتماعى، فرهنگى، سياسى، اقتصادى و ...) دريابيم.

بسيارى از شكل ها و قالب هاى رفتارى اسوه ها ويژه همان عصر و زمان خودشان بوده است؛ از اين روى منظور از اسوه پذيرى از آن رفتارها اين نيست كه همان قالب و شكل رفتارى خاص را اقتباس و تقليد كنيم؛ بلكه مطلوب و مقصود اين است كه روح و محتواى آن سيره رفتارى را درك نماييم و آن را در شكل ها و كالبدهايى نوين، طبق اقتضاى شرايط زمانى و مكانى خويش بدميم.

براى نمونه در روايات مى بينيم كه فاطمه زهرا و على مرتضى(عليهم السلام) در يك چهارديوارى كوچك و گِلين زندگى مى كنند، از يك پوست گوسفند، هم براى علف خورِ گوسفندشان و هم براى رواندازشان استفاده مى كنند. زهرا (عليها السلام) چادرى از ليف خرما مى بافد و از آن استفاده مى كند و ... قالب و شكل اين گونه رفتارها به هيچ وجه در عصر حاضر، قابل تأسّى نمى باشد؛ اما آنچه ارزشمند و قابل تأسّى است، «حقيقت»، «محتوا» و «روح» اين رفتارهاست. اسوه پذيران حقيقى آنانند كه روح اين رفتارها را درك و اقتباس نمايند و در كالبد زندگانى خويش بدمانند: روح بى اعتنايى به دنيا و حقيرشماردن مظاهر فريبنده آن، روح پارسايى و رستگى از حب دنيا، روح ساده زيستى و پرهيز شديد از تجمل گرايى.

وقتى مى بينيم حضرت صدّيقه طاهره (عليها السلام) آرد مورد نياز خانواده را هر روز با دستاس (آسياى سنگى دستى) تهيه مى فرمايند و از شدت كار با آسياى سنگى، دست لطيفشان آزرده و مجروح مى گردد، پيام و محتواى اين عمل؛ ارزش خانه دارى، تلاش براى توليد و خودكفايى، كمك به همسر، تدبير امور منزل و... مى باشد؛ در حالى كه شكل اين رفتار (استفاده از دستاس) هيچ خصوصيتى ندارد و اگر به شيوه و قالبى ديگر به توليد، خودكفايى و اقتصاد خانواده كمك شود، چيزى از ارزش و محتواى اسوه پذيرى نمى كاهد. در قيام سياسى ـ فرهنگى حضرت زهرا (عليها السلام) و در جريان محاكمه و رسواسازى عاملان گم راهى مردم با خطبه اى در اوج فصاحت و بلاغت، نيز آنچه بيشتر قابل اقتدا مى باشد، روح و پيام اين سيره رفتارى است: ضرورت دفاع از حق، اهميت دفاع از حريم ولايت، مقابله با توطئه هاى فرهنگى ـ سياسى منافقان داخلى، رسواسازى عاملان ضلالت و گم راهى، شناساندن حقايق و معارف الهى و ... . اين روح جان فزا مى تواند در مسجد يا در محيط هاى ديگرى چون دانشگاه ها، راهپيمايى ها، اجتماعات عمومى رسانه هاى گروهى، خطابه ها، خطبه هاى نماز جمعه و ... در قالب ها و شكل هايى نوين دميده شود.

آرى، در بسيارى از رفتارها و حتى گفتارهاى معصومان(عليهم السلام) آنچه ارزشمند و قابل اسوه پذيرى است؛ پيام، محتوا، حقيقت و روح آن رفتار يا گفتار مى باشد و قالب، كالبد و شكل آن رفتار يا گفتار لزوماً مورد تأسّى نيست.

4. نوع اسوه پذيرى، وابسته به شرايط زمانه

وجود همه چهارده معصوم پاك (عليهم السلام) از نورى واحد است و حقيقتِ نورىِ كردار و گفتار ايشان نيز واحد است. اگر در شكل و صورت ظاهرى رفتارهاى ايشان نسبت به هم تفاوتى ديده مى شود به دليل اختلاف در شرايط محيطى و زمانى است. ضرورت بسيارى از رفتارها يا گفتارهاى معصومان وابسته به شرايط اجتماعى، فرهنگى، سياسى يا اقتصادى عصر و زمانه ايشان بوده است. هر يك از اين بزرگواران از منظر شرعى و عقلى وظيفه داشته اند تا به مقتضاى شرايط زمانى و مكانى، رفتارها و گفتارهاى ويژه اى از خود ظهور و بروز دهند. از اين روى در حالى كه باطن و حقيقت سيره علمى و عملى همه معصومان (عليهم السلام)واحد است، تفاوت در اقتضائات زمانه باعث مى شود كه شكل و قالب رفتارها يا گفتارهاى ايشان متفاوت باشد.

حضرت صدّيقه طاهره (عليها السلام) وظيفه خويش مى داند كه در شرايط ويژه زمانى خويش قيام كند و به دفاع عاشقانه از ولىّ امر غريب و مظلوم بپردازد؛ در حالى كه امام حسن مجتبى (عليه السلام) وظيفه خويش مى بيند كه در زمانه خويش با معاويه صلح نمايد. امام حسين(عليه السلام)، اصل و ريشه دين را در خطر مى بيند و تمام هستى، خانواده و ياران خويش را در اين راه فدا مى سازد؛ در حالى كه شرايط زمانى و محيطى زمان امام رضا(عليه السلام) اقتضا مى كند تا آن بزرگوار ولايت عهدى مأمون ملعون را بپذيرد.

بنابراين ما بايد از همين شيوه رفتارى معصومان(عليهم السلام)سرمشق بگيريم و هميشه در فراسوى قالب ها و شكل هاى گوناگون رفتار ايشان، در تكاپوى كشف روح و حقيقت واقعى آن رفتارها باشيم و نيز هماره بكوشيم تا بدانيم عصر و زمانه ما، اسوه پذيرى از سيره اجتماعى كدام يك از معصومان را اقتضا مى كند.

اين جاست كه بيش از هر زمان ديگرى به تحليل هاى تاريخى اسلام شناسان، احساس نياز مى شود. در اين عرصه پراهميت، مى بايد به اسلام شناسان راستين مراجعه كرد و شيوه و نوع اسوه پذيرى مطلوب از سيره معصومان را از اين ميراث داران انبيا باز جُست. تنها اسلام شناسان راستين مى توانند با آگاهى و تسلط كامل بر تاريخ اسلام و مقايسه شرايط عصر و زمانه با دوره زندگانى هر يك از ائمه، بهترين شيوه اسوه پذيرى از سيره معصومان را به جامعه معرفى كنند.

نمونه اى بارز از تعيين نوع اسوه پذيرى از سيره معصومان(عليهم السلام) را در سخنرانىِ عاشورايى ذرّيه فاطمه، رهبر فرزانه انقلاب، در جمع ده ها هزار تن از نوجوانان و جوانان شاهد بوديم:

«من واقعاً به شما برادران و خواهران عزيز توصيه مى كنم كه با تاريخ آشنا شويد. تاريخ، درس است. مى توان از تاريخ، درس ها و تجربه هاى فراوانى آموخت. عده اى سعى مى كنند تا حوادث روزگار ما را يك حوادث استثنايى كه به هيچ وجه قابل استفاده از تاريخ نيست، وانمود كنند. اين، غلط است. رنگ ها و روش هاى زندگى عوض مى شود؛ اما پايه هاى اصلى زندگى بشر و جبهه بندى هاى اصلى او تغييرى پيدا نمى كند.

در صدر اسلام، بزرگ ترين و مهم ترين ضربه اى كه بر اسلام وارد شد، اين بود كه حكومت اسلامى از امامت به سلطنت تبديل شد. حكومت على بن ابى طالب و حكومت امام حسن(عليهم السلام)، به سلطنت شام تبديل شد. البته امام حسن مجتبى(عليه السلام)، در آن روزگار به دليل يك مصلحت بزرگ تر كه حفظ اصل اسلام بود، مجبور شد اين تحميل را به جان بپذيرد. حكومت را از امام حسن(عليه السلام) گرفتند. وقتى اين گونه حكومت از مركز دينى خودش خارج شد و در اختيار دنياطلبان و دنياداران گذاشته شد، حادثه كربلا اجتناب ناپذير مى شود. بيست سال پس از آن كه حكومت از محور اصلى خود كه امامت است، خارج شد، فرزند پيامبر، امام حسين(عليه السلام) در كربلا با آن وضع فجيع به خاك و خون كشيده مى شود.

اساس نقشه و حمله دشمن اين است كه حكومت را از محور اصلى، محور امامت و محور دين، خارج گرداند؛ بعد از آن خاطرش جمع است كه همه كار خواهد كرد.

من به شما عرض كنم كه امروز به بركت ملت هوشيارى مثل ملت ايران، به بركت افكار برانگيخته اى مثل افكار ملت ايران، به بركت انقلاب بزرگى مثل انقلاب اسلامى ايران، هيچ دشمنى ـ نه آمريكا و نه بزرگ تر از آمريكا ـ قادر نيست تا حادثه اى مثل صلح امام حسن را بر دنياى اسلام تحميل نمايد؛ اين جا اگر دشمن خيلى فشار بياورد، حادثه كربلا اتفاق خواهد افتاد.»(14)

پاورقى:‌


1.براى آگاهى بيشتر در اين زمينه مراجعه فرماييد به كتاب جامعه و تاريخ، آيت الله مصباح يزدى، ص 175 - 199.
2. عامل وراثت به عنوان يكى از عوامل مؤثر در شخصيت انسان، و نه به عنوان تنها عامل، قابل قبول مى باشد. به عنوان شواهدى بر پذيرش اين عامل از سوى اسلام مى توان توصيه هاى اسلامى راجع به انتخاب همسر، پاكى و طهارت غذاى والدين، پاكى و طهارت جسمى و روحى ايشان قبل از انعقاد نطفه را برشمرد. جامعه و تاريخ، ص 183.
3. نقش دو عامل محيط داخلى و محيط طبيعى و جغرافيايى نيز فى الجمله قابل پذيرش است؛ چرا كه در زمينه تأثير و دخالت محيط داخلى و محيط طبيعى و جغرافيايى، شواهد نقلى و دينى فراوانى داريم. مخصوصاً درباره نوع تغذيه انسان كه از جمله عوامل محيط طبيعى است، تأكيدهاى فراوانى از سوى پيشوايان دين شده است. به عنوان مثال توصيه هاى فراوان درباره انتخاب دايه يا استحباب خوردن خرما براى مادر شيرده كه بچه را بردبار و صبور مى سازد، بر اهميت اين عامل دلالت دارد.
خداوند متعال خطاب به حضرت مريم (عليها السلام) كه تازه از وضع حمل فارغ شده بود، مى فرمايد: وَ هُزِّى إِلَيْكِ بِجِذْع النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا: و اين تنه نخل را به طرف خود تكان ده، رطب تازه اى بر تو فرو مى ريزد.
مريم (19): 25. كه حكمتش احتمالا اين است كه خرما خوردنِ مادر شيرده، در شخصيت كودك اثرى مطلوب مى گذارد. جامعه و تاريخ: ص 183.
4.تأثير عامل گذشت زمان (سن) نيز فى الجمله مورد قبول ماست. در قرآن كريم بر اين مطلب شواهدى هست. در آيه 68 سوره يس آمده است: وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِى الخَلْق؛ هر كه را عمر دراز دهيم آفرينشش را [دگرگونه و]واژگون كنيم. مراد اين است كه خداى متعال انسانى را كه عمر دراز مى يابد و پير و سال خورده مى شود، پس از آن كه در پاره اى از زمينه هاى زيستى و روانى كمال يافته است، به همان نقص هاى سابقش باز مى گرداند: سال خوردگان گاهى چنان راه نقص و كاستى در پيش مى گيرند كه از لحاظ ناتوانى هاى بدنى و ضعف هاى روحى حالى شبيه به حال كودكان پيدا مى كنند. اين آيه مى تواند مؤيّدى براى اين نظريه روان شناسان باشد كه صفت اصلى مرحله پيرى و سال خوردگى را ظهور تدريجى عيب و نقص در فعاليت هاى روانى است كه ابتدا به علت خستگى فراوان و بعد به دليل بدىِ كيفيت كار انجام يافته نمودار مى شود. اين سخن روان شناسان نيز كه تحليل رفتن قوا و استعداداهاى نفسانى و تقليل نيروى حياتى در سال خوردگان سبب سير قهقرايى؛ يعنى بازگشت و ظهور مجدد صفات مخصوص دوران كودكى مى شود، مورد تأييد آيه مذكور است. در آيه 70 از سوره نحل مى خوانيم: وَمِنْكُمْ مَنْ يُّرَدُّ اِلَى اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَىْ لَا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْم شيَئً؛ بعضى از شما به نامطلوب ترين سنين بالاى عمر مى رسند تا بعد از علم و آگاهى چيزى ندانند [و همه چيز را فراموش كنند]. در آيه 5 سوره حج نيز همين جمله با «مِنْ بَعْدِ» به جاى بَعْدَ) آمده است.
اين آيه مى تواند اشاره اى باشد به اين كه پذيرفتن رأى جديد يا سليقه تازه، براى سال خوردگان، بسيار دشوار مى شود و نيز استعداد تمركز حواس؛ يعنى دقت و هم چنين قوه ضبط و نگهدارى امورى كه ذهن را عارض مى شوند، در آنان رو به ضعف مى رود و اين همه موجب مى شود كه آنان نتوانند مطلبى جديد بياموزند. علاوه بر آيات قرآنى، روايات معصومين: نيز حاكى از دخالت عامل سن در شخصيت آدمى است. فى المثل، اين حديث نبوى كه مى فرمايد: يَشِيبُ ابْنُ آدَمَ وَ تَشُبُّ فِيهِ خَصْلَتَان الْحِرْصُ وَ الأمَلُ؛ آدميزاد چون پير شود دو خصلتش جوان مى شود: آز وَ آرزو. مؤيّد اين سخن روان شناسان خواهد بود كه پيرى ميل بهره گيرى و لذت بردن از زندگى را سخت تشديد مى كند و از اين روى اين مرحله كه از نظر شدت تمايلات شخصى و حبّ ذات به حد اعلى مى رسد، بى شباهت به دوران جوانى نيست. جامعه و تاريخ: ص 183 و 184.
5. كهف (18): 110 و فصلت (41): 6.
6. جامعه و تاريخ، آيت الله مصباح يزدى: ص 187.
7. جامعه و تاريخ، آيت الله مصباح يزدى: ص 190.
8. آينه ايزدنما: ص 63. شعر از آقابزرگ قمى معروف به ميرزا محمود شاطر (رضوان).
9. عظمت، شرافت و نجابت حضرت خديجه كبرا، زينت بخش صفحات تاريخ اسلام گرديده است. تاريخ نگاران بارها از خديجه (عليها السلام) با عناوينى چون بانوى زيرك، دورانديش و خردمند ياد كرده اند: «كانت خديجة امرأة عاقلة شريفة مع ما اراد الله بها من الكرامة و الخير و هى يومئذ افضلهم نسباً و اعظمهم شرفاً و اكثرهم مال؛ خديجه، زنى خردمند و با شرافت بود كه خداوند كرامت و خير را براى او اراده فرموده بود. خديجه در روزگار خويش از با فضيلت ترين ريشه ها و نسب ها، بزرگ ترين و برترين شرافت ها و بيشترين ثروت ها برخوردار بود. (تاريخ خميس: ج 1، ص 263).
خديجه در عين برخوردارى از سيادت، رياست، حشمت و عزت با ترتيب دادن كاروان هايى تجارى به كسب روزى مى پرداخت. او با مديريتى خلّاق و به دور از رباخوارى كه رسم آن زمانه بود، به تجارت مضاربه اى روى آورده بود.
خديجه (عليها السلام) واجد اخلاقى والا و صفاتى زيبا بود؛ صفاتى چون عفت، كرامت، سخاوت و .... . در مقام سخاوت و كرامتش همين بس كه تمام ثروت و مكنت خود را براى پيشرفت اسلام در اختيار همسرش، پيامبر والا مقام اسلام، نهاد. در مقام عظمت و شرافتش نيز همين بس كه جبرئيل هر هنگام كه به محضر پيامبر (صلى الله عليه وآله)شرف ياب مى شد، سلام پروردگار را به واسطه پيامبر به خديجه ابلاغ مى نمود. فَقَالَ رسول الله (صلى الله عليه وآله): يَا خَدِيْجَة! هَذَا جِبْرَئِيل يُقْرِئُكَ مِنْ َربّكِ السَّلَام قالَتْ خَديجَةُ: اللّهُ السَّلامُ و مِنْهُ السَّلام عَلَى جبرئيلَ السَّلَامُ؛ پس رسول خدا خطاب به خديجه مى فرمود: اى خديجه! اين جبرئيل است كه از جانب پروردگارت بر تو سلام مى رساند. خديجه مى گفت: خداوند، سلام است و سلام از اوست و بر جبرئيل سلام باد. بحارالانوار: ج 16، ص 8،
روايت 12.
10. اختران ادب: ج 1، ص 81. شعر از حيكم آقا بزرگ قمى.
11. بحارالانوار: ج 16، ص 78. عوالم: ج 16، ص 15.
12. اختران ادب: ج 1، ص 77. شعر از حكيم صفاى اصفهانى.
13. حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: زمانى كه كار فراوان در خانه، جسم زهرا را بى طاقت گردانيده بود، به او گفتم: اى كاش نزد پدرت مى رفتى و از او خدمتكارى طلب مى كردى تا به تو در كار خانه كمك مى رسانيد و جسمت اين همه آسيب نمى ديد. فاطمه خدمت پيامبر رسيد؛ ولى از بيان مطلب شرم كرد و بازگشت. فرداى آن روز، پيامبر به خانه ما آمد و فرمود: اى فاطمه! ديروز حاجتت به نزد پدر چه بود؟ من به آن حضرت گفتم: سختى كار در خانه بر جسم فاطمه اثر گذاشته و او را رنج مى دهد. از او خواستم كه نزد شما بيايد. پيامبر خدا فرمود: آيا چيزى به شما نياموزم كه از خدمتگزار بهتر است؟! سپس تسبيحات را به ايشان آموخت. آن گاه فاطمه سه مرتبه فرمود: از خدا و رسولش راضى شدم. بحارالانوار: ج 43، ص 82، روايت 5.
14. بخشى از سخنرانى تاريخى مقام عظماى ولايت، حضرت آيت الله خامنه اى، در نخستين روز هفته جوان، 1/2/1379.