جامى از زلال كوثر

آيت الله محمد تقى مصباح يزدى

- ۴ -


فصل سوم: اسوه پذيرى از سيره فاطمى

اهميت اسوه پذيرى

انسان، اين شاهكار آفرينش، در نهاد خويش هماره رو به سوى كمال دارد و با اشتهايى سيرى ناپذير در تكاپوى صعود به مدارج كمال، تعالى و ترقى است.

تكامل و حركت استكمالى انسان عبارت است از تغييراتى تدريجى در راستاى شكوفايى و به فعليت رسانى استعدادهاى فطرى.

اين تغييرات به وسيله نيروهاى به وديعت نهاده شده در سرشت كمال گراى آدمى و با استفاده از شرايط و امكانات خارجى انجام مى پذيرد.(1)

در راستاى عروج به قله هاى رفيع ترقى و كمال، يكى از كارى ترين نيروهاى فطرى آدمى ميل به تقليد و اسوه پذيرى؛ و يكى از امكانات خارجى، سيره و تجربه كمال يافتگان است.

احساس الگوخواهى فطرى و درونى از يك سو و مشاهده سير تكاملى به كمال رسيدگان از ديگر سوى، انسان را وا مى دارد تا براى رسيدن سريع تر به كمال مطلوب، روش و سيره آن تكامل يافتگان را الگوى خويش سازد و تلاشى آگاهانه و هدف دار براى ايجاد هماهنگى و انسجام رفتارى با الگوهاى خويش در پيش گيرد.

انواع اسوه پذيرى

چنان كه گروهى از روان شناسان نيز گفته اند، تقليد و الگوپذيرى ـ به معناى عام آن ـ بر سه قسم است: محاكات، تقليد بالمعنى الاخص، اقتباس.

1. محاكات: تقليد ناآگاهانه و عارى از هرگونه انديشه و تشخيص را محاكات گويند؛ مانند كودك چندماهه اى كه در پى خنده اطرافيان، بى درنگ مى خندد.

2. تقليد بالمعنى الاخص (تقليد بچگانه): اين نوع تقليد الگوبردارى نيمه آگاهانه از رفتار ديگران است. در تقليد بچگانه عنصر آگاهى و هدف دارى حضور دارد؛ اما حضورى كم رنگ و اندك؛ مانند طفل سه ساله اى كه تنها براى شبيه سازى خود به اطرافيان از اعمال ايشان تقليد مى نمايد، بدون آن كه قصد و هدف آن اعمال را درك كند.

3. اقتباس: اين قسم عالى ترين مرتبه تقليد مى باشد عبارت است از تكرار عمل ديگرى با آگاهى كافى از حسن كار او. اين نوع تقليد و الگوبردارى كاملا آگاهانه و هدف دار و از روى علم و قصد مى باشد؛ همانند نوجوان يا جوانى كه از ميان رفتارهاى اطرافيان، آن را كه بهتر مى يابد برمى گزيند و براى اين گزينش دليلى هم اقامه مى كند. در بحث اسوه پذيرى، سر و كار ما با «اقتباس» است و «محاكات» و نيز «تقليد بچگانه» از گستره بحث خارج است.

در عرصه اسوه پذيرى، آنچه مطلوب و ارزشمند است، الگوپذيرى كاملا آگاهانه، هدف دار و از روى معرفت و شناخت كامل مى باشد. لحاظ عنصر آگاهى و هدف دارى در الگوپذيرى ها متفاوت است: گاه كامل است، كه شخص پس از تفكر، استدلال، تجزيه و تحليل عقلى و با بصيرت كامل به تقليد از الگو مى پردازد و گاه در حد كمال نيست و شخص مى تواند براى تقليد خويش دليلى منطقى ارائه نمايد؛ ولى به دليلى ارتكازى، به تقليد مبادرت مىورزد كه اين دليل مى تواند از ابهام در آيد و به وضوح بپيوندد. پس عمده اعمال تقليدى انسان آگاهانه و هدف دار است؛ هرچند بسيارى از افراد در تعيين ملاك هاى الگوپذيرى و تشخيص الگوهاى شايسته دچار اشتباه مى شوند.(2)

خطاها در اسوه پذيرى

هر انسانى طبق نظام ارزشى خود، كمال را در چيزى مى بيند و طبق فطرت كمال جويى خويش در پى كسانى كه واجد آن چيزند به راه مى افتد تا با اقتداى به ايشان ره به سوى كمال بپيمايد. در روند اين اقتدا و تقليد، سه خطا ممكن است پيش آيد:

1. اشتباه در تشخيص مصداق كمال

انتخاب اسوه بدين بستگى دارد كه اسوه پذير، كمال را در چه چيزى بداند. كسى كه كمال انسان را در ثروتمندى مى پندارد، مسلماً ثروتمندان را الگوى خود مى انگارد و در رفتار به ايشان مى گرايد و از سوى ديگر فقرا و مستمندان را به سبب فقر و مسكنتشان در خور توجه نمى داند؛ از آنان مى گريزد و سعى مى كند تا آن جا كه مى تواند شبيهشان نباشد.

2. اشتباه در تعيين اسوه كامل

انسان معمولا در اين كه چه اسوه هايى از كمال لازم براى اسوه گيرى برخوردارند، دچار اشتباه مى شود. براى نمونه اگر علم و دانش را مصداق كمال بدانيم، باز امكان اين اشتباه وجود دارد كه انسان هايى را كه در واقع دانشمند نيستند، دانشمند بپنداريم و تابع و مقلدشان شويم. در زمينه هيچ يك از علوم و معارف بشرى دانشوران و كارشناسان راستين به سهولت شناخته نمى شوند و همواره ممكن است كه عالم نمايان جاهل و گندم نمايان جوفروش، عموم مردم را بفريبند و در پى خود بكشانند.

3. اشتباه در حد و مرز الگوپذيرى

اين اشتباه وقتى رخ مى نمايد كه الگو و مرجعى كه به حق، در زمينه اى معين صاحب نظر است، در ساير زمينه ها نيز الگوى خويش بپنداريم، يا بر عكس كسى را تنها به دليل آن كه در زمينه اى خاص، كاردان و متخصص نيست، لايق الگو بودن در هيچ قلمروى ندانيم.

انتخاب يك الگوى جامع و راستين در گرو سه شناخت و آگاهى است: شناخت مصداق كمال؛ شناخت مصداق كامل؛ شناخت حد و مرز لياقت ها.

اشتباه در هر يك از اين موارد، ممكن است ما را به اسوه هايى نالايق و الگوهايى دروغين رهنمون شود و موجب خسارات عظيم مادى و معنوى گردد.

معرفى الگوهاى راستين به افراد جامعه و مبارزه با الگوهاى دروغين، آن چنان پر اهميت است كه وقتى الگويى نادرست(3) به جامعه ارائه مى شود، رهبرى چون حضرت امام خمينى (رحمه الله) شخصاً وارد ميدان شده، بت هاى فكرى و فرهنگى را در هم مى شكند و با هشدارى تاريخى، گوينده را از خطر ارتداد و اعدام بر حذر مى دارد:

با كمال تأسف و تأثر روز گذشته (روز شنبه 8 بهمن) از صداى جمهورى اسلامى مطلبى در مورد الگوى زن پخش گرديده است كه انسان شرم دارد بازگو نمايد. فردى كه اين مطلب را پخش كرده است تعزير و اخراج مى گردد و دست اندركاران آن تعزير خواهند شد. در صورتى كه ثابت شود قصد توهين در كار بوده است، بلا شك فرد توهين كننده، محكوم به اعدام است. اگر بار ديگر از اين گونه قضايا تكرار گردد، موجب تنبيه و توبيخ و مجازات شديد و جدّى مسؤولان بالاى صدا و سيما خواهد شد. البته در تمامى زمينه ها قوه قضاييه اقدام مى نمايد.(4)

آفت هاى اسوه پذيرى

اسوه پذيرى، گرچه پر اهميت و داراى تأثيرى بس شگرف است، اما همچون هر امر مثبت ديگرى مى تواند دستخوش آفت شده، زمينه خسارت هايى عظيم را فراهم آورد. از اين روى در اين مقام به مهم ترين آفات الگوپذيرى مى پردازيم:

1. الگوپذيرى مطلق از آبا و اجداد

نخستين الگوهاى آدمى، پدر و مادرند. كودك، والدين خويش را هم از لحاظ قدرت و هم از لحاظ علم بسى برتر از خود مى بيند و به تجربه در مى يابد كه پيروى از پدر و مادر فوايد بسيارى براى او دارد؛ از اين روى مى پندارد همه چيز را بايد از پدر و مادر آموخت و در هر زمينه اى بايد از آنان پيروى كرد. اگر اين خصلت پيروى مطلق و بى چون و چرا از آبا و اجداد در سال ها و مراحل بعدى زندگى هم چنان پابرجا بماند، بايد گفت كه شخص هنوز در دوران طفوليت به سر مى برد و در زمينه الگوپذيرى دچار انحراف گشته است.

قرآن كريم در آيات متعددى كسانى كه آبا و اجداد خود را تنها مرجع تقليد مى پندارند و براى گفتار و كردارشان قدر و قيمت نابه جا قايلند سخت مى نكوهد:

وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوا إِلى مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَ اِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ ءَابَاؤُهُم لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَ لَا يَهْتَدُون؛(5) و هنگامى كه به آنها گفته شود، به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بيايد، مى گويند: آنچه از پدران خود يافته ايم ما را بس است. آيا اگر پدران آنها چيزى نمى دانستند و هدايت نيافته بودند ( باز از آنها پيروى مى كنند)؟!

2. الگوپذيرىِ غير عاقلانه از باطل

آفت ديگر تقليد اين است كه شخص براى حفظ رابطه مودت آميز خود با ديگران يا به قصد ايجاد مناسبات دوستانه با آنان، مقبولاتشان را كه خلاف حق و حقيقت است پذيرا شود؛ يعنى از حق جدا شود تا به خلق بپيوندد. حضرت ابراهيم(عليه السلام) قوم خود را به همين جهت نكوهش مى كند: اِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثناً مَوَدَّةً بَيْنِكُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا....(6) شما غير از خدا بتهايى براى خود انتخاب كرده ايد كه مايه دوستى و محبت ميان شما در زندگى دنيا باشد... .

3. الگوپذيرى از اكثريت

آفت ديگر اين است كه فرد، كثرت طرفداران يك رأى و عقيده را دليل حقانيت آن رأى و عقيده بپندارد و آن را بپذيرد. اين كه پاره اى از افراد در هر امرى تابع اكثريت مى شوند ناشى از همين پندار باطل است. موضع قرآن كريم در اين مورد چنان واضح است كه نيازى به ذكر نمونه نيست.

4. الگوپذيرى كامل از الگوهاى غيرصالح

اگر وجود يك يا چند خصلت نيكو در الگويى باعث اين پندار شود كه عقيده و سيره او در همه زمينه ها معتبر است، الگوپذيرد در لبه پرتگاهى خطرناك واقع مى شود.

متأسفانه الگوپذيرى، امروزه رواجى عجيب يافته است. فلان دكتر يا مهندس درباره مسايل فرهنگى، ابراز عقيده مى نمايد، فلان مقام اجرايى كشور در عرصه مسايل تخصصى فقه، رأى صادر مى كند، فلان فيلسوف اعلام مى دارد كه به نظام اقتصادى خاصى معتقد است، فلان قهرمان ورزشى در عرصه مسايل سياسى اظهار نظر مى كند، فلان مقام زن درباره حجاب فتوا صادر مى كند و... .

هر گروهى، از يكى از اينان تقليد مى كند و از اين طريق به چيزى اعتقاد مى يابد. غافل از آن كه قبول برترى مسلم يا نامسلم كسى در زمينه اى معين، نبايد سبب اين پندار شود كه او در زمينه هاى ديگر نيز شايستگى دارد.(7)

روش هاى اصلاح اسوه پذيرى

حال كه دانستيم الگوپذيرى آفاتى دارد و مى تواند براى الگوپذير زيان هاى فراوان به بار آورد، سؤال مهمى پيش مى آيد و آن اين كه چگونه مى توان با آفات تقليد و الگوپذيرى مبارزه كرد و ضلالت ها و انحرافات فردى و اجتماعى را كه از آن ناشى مى شوند، لااقل تخفيف داد؟ اين مسأله كه حل آن براى يك مصلح اجتماعى از قدر و اهميت عظيمى برخوردار است با دست به دست هم دادن چند شيوه تربيتى و اصلاحى مى تواند حل شود.

1. افزايش معرفت عمومى

اساسى ترين، مشكل گشاترين و كارسازترين شيوه اين است كه قدرت تفكر و تعقل و تأمل مردم را بيشتر نماييم تا اين مطلب را عميقاً بفهمند كه كمال آدمى به امورى از قبيل پول و ثروت، دانش و صنعت و اقسام و اشكال گوناگون قدرت اجتماعى نيست؛ وانگهى موفقيت يك فرد در يكى از اين زمينه ها اگر مسلم نيز باشد، باز دليل صحت آرا و نظرات او در ديگر زمينه ها و دليل درستى رفتارهاى فردى و اجتماعى او نتواند بود. افزايش قدرت تفكر مردم سبب خواهد شد كه هم چنين دريابند، پدر و مادر، مرجع تقليد سراسر زندگى فرزند و همه ابعاد و وجوه حيات او نيستند و نيز در خواهند يافت كه حقيقت را نبايد فداى هيچ چيز و هيچ كس كرد و حتى براى ايجاد يا حفظ يا تحكيم ارتباطات دوستانه و همزيستى مسالمت آميز و همبستگى اجتماعى نبايداز حق دست برداشت. كثرت طرفداران يك رأى و عقيده نيز دليل حقانيت آن نخواهد بود. فهم عميق اين مطالب موجب خواهد شد كه بسيارى از افراد، گروه ها و قشرهايى كه الگوهاى عقيده و عمل مردم به حساب مى آيند از كرسى مرجعيت تقليد فرو افتند و افراد، گروه ها، و قشرهاى ديگرى كه صلاحيت اين امر خطير را دارند متصدى آن شوند.

اگر در روح و ذهن هر فردى، گرد و غبار آرا و نظرات فاسد و اوهام و خيالات باطل فرو نشيند، آن فرد مى تواند الگوهاى راستين را از الگوهاى دروغين تميز دهد. بدين ترتيب الگوهاى عقيده و عمل مردم كسانى خواهند شد كه بايد بشوند، و كسانى خواهند بود كه بايد باشند و پيداست كه اگر الگوهاى جامعه، انسان هايى ذى صلاح باشند، مردم در راه صواب خواهند افتاد.

2. بهره گيرى از ويژگى هاى روانى، عاطفى، اجتماعى

«افزايش معرفت عمومى» هرچند شيوه اى زيربنايى است؛ اما نيازمند زمان و فرصت وسيع، نيروى انسانى عظيم و فعاليت هاى جانفرساست. اين شيوه مخصوصاً در جامعه هايى كه اكثريت افراد آنها معلوماتى ناچيز و نيروى تعقلى ضعيف داشته باشند، با كندى و سختى مضاعف مواجه خواهد شد. از اين روى بايد از شيوه هاى ديگر نيز كه نتايج آنها سريع تر و سهل تر به بارآيد، سود جست. در اين شيوه ها از ويژگى هاى روانى و اجتماعى مردم؛ مثلا از مجالس و محافل مذهبى، عرف و عادات، آداب و رسوم، مناسك، شعاير، احساسات و عواطف آنها در راه اصلاح جامعه استفاده هاى دقيق و به جا مى شود. اساساً نبايد پنداشت كه تنها راه تأثير در مردم و هدايت آنان به طريق حق و حقيقت، استدلالات و براهين عقلى، فلسفى و منطقى است؛ بلكه بايد از خصايص روانى، اجتماعى و مذهبى آنان تا جايى كه صحيح و برحق است، بهره هاى درست گرفت. تأثيرى كه اين گونه بهره گيرى ها در تكوين و تغيير شخصيت هاى افراد دارد به مراتب بيش از تأثيرى است كه ادلّه خشك عقلى تواند داشت.(8)

آفرين بر حضرت امام (رحمه الله) كه از عواطف و احساسات مقدس مردم براى به ثمررسانى انقلاب اسلامى، به بهترين وجه، استفاده كرد. حضرت امام با بهره گيرى از ويژگى هاى عاطفى، مذهبى و اجتماعى مردم، ايجادگر تحولى بنيادين در روحيه مردمان و بر پا كننده انقلابى بى نظير در ايران گرديد.

آن تغيير و تحول بنيادين در اوايل انقلاب، بيشتر برخاسته از شورِ پاك و احساسات مقدس مردم بود؛ اما حفظ و استمرار آن روحيه هاى ارزشمند، ديگر در گرو شور و احساسات نخواهد بود؛ چرا كه هر احساس و شورى اگر پشتوانه معرفتى پيدا نكند، به تدريج فرو مى نشيند. از اين روى براى استوارسازى بناى انقلاب و استمرار آرمان هاى آن لازم است تلاش فرهنگى وسيعى در جهت افزايش معرفت و شعور عمومى، صورت پذيرد تا از اين رهگذر، عواطف و احساسات مقدس به شورمايه اى دايمى تبديل گردد.

اسوه پذيرى از چشم انداز قرآنى

پروردگار جهانيان و نازل فرماى قرآن جاويدان در آخرين نامه انسان سازى خود براى بشر، شيوه هاى مختلفى براى تربيت و تزكيت انسان ارائه مى فرمايد؛ روش هايى كه هر كدام تأثيرى خاص بر روح و روان و منش رفتارى انسان مى گذارد؛ روش هايى چون بشارت به نعمت هاى جاويدان، بيم دِهى از عذاب هميشگى، بيان سرگذشت گذشتگان، داستان پيامبران، استفاده از تمثيل، بهره گيرى از قَسَم و سوگند و ... .

يكى از مؤثرترين و كارآمدترين شيوه هاى تربيتى كه در قرآن به كرّات مورد توجه قرار گرفته است، ارائه الگوهاى شايسته، به طور مستقيم يا غير مستقيم مى باشد.

بارى، تعيين الگوهاى صحيح و تأكيد بر پيروى از ايشان و نيز رسوا كردن الگوهاى ناصحيح و در هم كوبيدن بت هاى فكرى و فرهنگى، از مهم ترين روش هاى تربيتى قرآن كريم است:

1. معرفى اسوه حسنه

قرآن، پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) را الگوى شايسته و اسوه حسنه مؤمنان راستين معرفى مى فرمايد: لَقَد كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرً؛(9) در پيامبرِ خدا براى شم؛ براى كسانى كه به خداى متعال و روز بازپسين اميدوارند و خداى را بسيار ياد مى كنند، الگويى نيكو وجود دارد.

آنچه در اين آيه شريف و نورانى قابل توجه است، جمله لِمَنْ كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كثيراً مى باشد. اين جمله، بدل از ضميرِ خطاب در «لكم» است، تا دلالت كند بر اين كه اقتدا و تأسّى كامل به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) توفيقى است كه نصيب هر كسى نمى شود. اسوه پذيرى از رسول، صفت حميده اى است كه هر مؤمنى بدان متصف

نمى شود؛ بلكه مؤمنانى به اين صفت پسنديده نايل مى شوند كه ايمانى راستين به خداوند و روز قيامت داشته باشند؛ ايمانيانى كه دل در گرو عشق خداوند دارند و او را بسيار ياد مى كنند و در نتيجه اين ذكر و توجه مداوم است كه تأسّى كامل به رسول خدا صورت مى پذيرد.(10)

آرى، داعيه داران مسلمانى آن هنگام به مقام رفيع تبعيت و اسوه پذيرى كامل از «اسوه حسنه» نايل خواهند آمد كه به خدا و روز جزا باورى راستين بيابند. به هر ميزان كه ايمان ما به خدا و روز جزا ضعيف تر باشد، انگيزه و توفيق ما در اقتدا به رسول الله (صلى الله عليه وآله)، اين اسوه حسنه الهى، كمتر و ضعيف تر خواهد بود.(11)

2. اسوه دِهى از سيره پيامبران

خداوند متعال از پيامبر رحمت مى خواهد كه در عرصه خطير ابلاغ رسالت به پيامبران اولوالعزم اقتدا كند و همچون ايشان صبر و استقامت پيشه سازد و از شتاب و بى صبرى بپرهيزد: فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لَا تَسْتَعْجِلْ لَّهُمْ(12)؛ (در تبليغ دين خدا و تحمل اذيت امت) همچون پيامبران الوالعزم صبور باش و براى (عذاب) آنان شتاب مكن!

در آيتى ديگر از پيامبر اسلام، كه خود اسوه حسنه مؤمنان است، خواسته مى شود كه در پيمودن راه هدايت به پيامبران پيشين اقتدا كند: أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدهُمُ اقْتَدِهْ...؛(13)آنان كسانى هستند كه خداوند متعال هدايتشان كرده است؛ به هدايت ايشان اقتدا كن.

3. الگودهى از سيره ابراهيم و پيروان او

پروردگار جهانيان، در قرآن مجيد، ابراهيم (عليه السلام) و پيروان راستين او را الگوهايى شايسته در عرصه تولّى (اظهار محبت و ارادت به خداوندگار يگانه) و تبرّى (ابراز بيزارى و نفرت از مشركان و همه خدايان دروغين) معرفى مى فرمايد: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَومِهِمْ إِنَّا بُرَءؤُاْ مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَوَةُ و الْبَغْضَاءُ أبدًا حَتَّى تُؤْمِنوُاْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ اِبْرَهِيمَ لاَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ... ؛ در ابراهيم و كسانى كه با او بودند براى شما (مؤمنان) الگويى نيكوست آن هنگام كه به قوم خويش گفتند: ما از شما و از آنچه جز خدا مى پرستيد بيزاريم. ميان ما و شما دشمنى و كين پابرجاست تا آن كه به خداوند يگانه ايمان بياوريد؛ مگر در اين سخن ابراهيم به پدرش كه: حتماً براى تو آمرزش خواهم طلبيد ... .

و در دو آيه بعد، بر اسوه بودن ايشان براى مؤمنان راستين تأكيد مىورزد: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فيِهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَومَ الأَخِرَ ... ؛(14) به راستى در آنان براى شما، براى كسانى كه به خداى متعال و روز بازپسين اميد دارند، الگويى نيكو وجود دارد.

4. تشويق به اسوه پذيرى از مؤمنان صالح

خداوند متعال، پاداش اقتداكنندگان به مؤمنان صالح را هم تراز خود ايشان معرفى مى نمايد تا ارزش اسوه پذيرى صحيح را خاطرنشان سازد: وَ السَّبِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَجِريِنَ وَ الْأَنْصَارِ و الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَن رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّت تَجْرِى تَحْتَهَا الْأَنهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛(15). پيش گامان نخستين از مهاجرين و انصار و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نيز) از او خشنود شدند و باغ هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جارى است. جاودانه در آن خواهند ماند و اين است كاميابى بزرگ.

در قرآن كريم بيش از يكصد بار سخن از تبعيت و اتّباع مى رود و اين خود نشان دهنده نهايت اهميتى است كه اين كتاب انسان سازى براى اسوه پذيرى و تقليد در عرصه تربيت، تزكيت و هدايت انسان ها قايل است.(16) بارى، از آن جا كه اصول مكتب و خط مشى اعتقادى ـ اخلاقى پيامبران و مؤمنان صالح مشترك است و به زمان و مكانى خاص محدود نمى گردد، قرآن كريم براى همه پويندگان راه هدايت، اقتدا به سيره صالحان گذشته را لازم و ضرورى مى داند.

تا نسل انسان بر گستره خاك گسترده است، مسير پيموده شده از سوى پيام آوران و اولياى الهى همواره قابل اقتدا و تأسّى است.

5. الگوسازى در قالب داستان و تمثيل

هدف بسيارى از داستان ها و تمثيل هاى قرآنى، الگوسازى از سيره پيامبران و مؤمنان راستين و عبرت دهى از فرجام پيشوايان كفر و گمراهى، و بدكاران عالم است: لَقَدْ كَانَ فِى قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِى الْاَلْبَب؛(17) به راستى كه در بيان داستان ايشان، براى صاحبان انديشه، عبرت كامل خواهد بود.

براى نمونه، خداوند متعال در آياتى آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران را مثال مى زند و ايشان را اسوه و الگوى تمام مؤمنان جهان، اعم از زن و مرد، معرفى مى فرمايد: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذِينَ ءَْامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَونَ اِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَكَ بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِى مِنَ الْقَومِ الظَّلِمِينَ وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَنَ الَّتِى أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا ... ؛(18) و باز خدا براى مؤمنان (آسيه) زن فرعون را مَثل آورد هنگامى كه (از شوهر كافرش بيزارى جست و) عرض كرد: بار الها! (من از قصر فرعونى و عزّت دنيوى او گذشتم) تو خانه اى در بهشت براى من بنا كن و مرا از شرّ فرعون كافر و كردارش و از قوم ستمكار نجات بخش. و نيز مريم دختر عمران را كه عفاف و پاكدامنى ورزيد ... .

در اين دو آيه خداوند متعال با استفاده از شيوه تمثيل به معرفى دو الگوى شايسته مى پردازد: آسيه و مريم. گويا خداوند متعال خطاب به همه ايمان آورندگان مى فرمايد: اگر مى خواهيد به الگويى، تأسّى و اقتدا نماييد، به سيره رفتارى اين دو زن بنگريد: از وسعت نظر و بلند همتى همسر فرعون سرمشق بگيريد كه با وجود فراهم بودن همه امكانات مادى و دنيوى در قصر فرعون، به اين دنياى زودگذر فانى و لذت هاى آنى به ديده تحقير نگريست و از خداوند، مُلك متعالى وقصرهاى باقى و نجات از شرّ ستمكاران ياغى را طلبيد. همت را بنگريد كه تا چه حد والاست. مى گويد: مى خواهم از اين كاخ نجات پيدا كنم؛ ولى به چيزى فروتر از مقام قرب و رضوان تو هم رضايت نمى دهم. پس مرا از شرّ فرعون و رفتار ناشايست او و قوم ستمكارش نجات بخش و مرا به خانه اى نزد خودت در بهشت جاويدان منتقل فرما! و نيز از مريم سرمشق بگيريد؛ از پاكى و عفاف او، ايمان صادقانه و از بندگى خالصانه او.

فاطمه الگويى دُردانه

سرورى فاطمه بر مريم و آسيه

معرفى مريم (عليها السلام) در مقام الگوى شايسته همه مؤمنان در حالى است كه بهترين تفسير كننده آيات قرآن، مريم را سرور بانوان زمانه خويش معرفى مى كند و فاطمه را سيد، سرور و سرآمد جمله زنان در طول تاريخ:

مريم سرور زنان زمانه خويش بود؛ اما دخترم فاطمه سرور همه زنان جهان، از آغاز تا فرجام آن است.(19) او قسمتى از وجود من، نور چشم من، ميوه قلب من و روح ميان دو پهلوى من است!

فرشته اى بر من نازل شد و به من بشارت داد كه فاطمه، سرور همه زنان اهل بهشت و نيز سرآمد همه بانوان امّتم است.(20)

صدّيقةٌ لامِثْلَها صديقة *** تَفْرَغُ بالصّدقِ عَنِ الحقيقة

بَدا بذالكَ الوجودُ الظَّاهر *** سرُّ ظهور الحقِّ فى المظاهر

هِىَ البتولُ الطُهْرُ و العذراء *** كَمَريَمَ الطُّهْرِ و لا سواء

فاِنّها سيّدة النّساءِ *** وَ مَريمُ الكُبْرى بِلا خفاء.(21)

بدين ترتيب فضيلت و سرورى فاطمه (عليها السلام) بر آسيه و مريم ثابت مى شود. آرى، مقام و منزلت زهراى مرضيه نه تنها بسى والاتر از مقام آسيه و مريم صديقه است، كه اوج فضيلت آسيه و مريم بدان است كه توفيق خدمتگزارى آستان حضرت خديجه كبرى را به هنگامه وضع حمل فاطمه زهرا يافته اند:(22)

مريم به ابريق بهشتى شويد او را *** عيسى فراز آسمان ها جويد او را

اگر خدا مى خواست درباره حضرت زهرا (عليها السلام) مثل بزند، مى فرمود: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذيِنَ أَمنُوا فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّد. او الگوى همه زنان و مردان با ايمان است. او سرور بانوان هر دو جهان است. افتخار آسيه و مريم آن است كه از خدمتگزاران درگاه فاطمه (عليها السلام)مى باشند.

فاطمه، استمرارِ اسوه حسنه

پدر فاطمه به فرموده صريح قرآنِ جاودان، اسوه شايسته همه خداباوران است: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَنْ كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْاخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثيرً؛(23) مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى مى باشد، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند. و اين در حالى است كه رسول الله، اين شايسته ترين اسوه حسنه مؤمنان، به كرّات يگانه دخترش فاطمه را پاره وجود خويش، روح و ريحان خويش و جان و جانان خويش مى خواند و با تعابيرى گونه گون رضايت او را رضايت خود و ناراحتى او را ناراحتى خويش اعلام مى دارد.

چنين تأكيدات متواترى از جانب رسول الله با چه هدفى صادر گرديده است؟! چرا پيامبر رحمت، اسوه حسنه مؤمنان، بر اين حقيقت، فراوان تأكيد مىورزد كه: فاطمه، پاره اى از وجود من است؟! آيا اين همه تأكيد جز براى آن است كه توجه همه مؤمنان طول تاريخ را به اسوه پذيرى از ابعاد زندگانى فاطمه، در مقام استمراربخش سيره رسول الله، جلب كند؟!

چرا چنين نباشد، در حالى كه وجود فاطمه از وجود رسول خدا جدا نيست. وجود فاطمه، قسمتى از وجود رسول خداست و سيره او جلوه ديگرى از سيره رسول خدا. وجود فاطمه، مكمل وجود رسول خداست و اسوه گرى فاطمه، تكميل كننده اسوه گرى شايسته ترين اسوه حسنه. تكميل كننده اسوه حسنه در عرصه هايى چون: دفاع جانانه از ارزش هاى اسلام، جان بازى براى استمرار رسالت، عشق بازى در راه بقا و دوام ولايت، جهاد بى امان فرهنگى، تقوا و عبادت، مهرورزى و محبت، عفاف و حجاب، تربيت فرزند، تدبير منزل، تجهيز روحى و روانى مرد براى جهاد و... .

فاطمه، حجت و الگوى امامان

فاطمه، استمرار اسوه حسنه است و اين است رمز و راز آن كه سيره فاطمه براى همه امامان از نسل او، اسوه، حجت و الگو مى گردد: نَحْنُ حُجَةُ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ وَ فَاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَيْنَ؛(24) ما (امامان معصوم) حجت خداوند بر مردمان هستيم و فاطمه، حجت (خداوند) بر ما.

اسوه گرى سيره فاطمه (عليها السلام)، چنان در اوج يگانگى است كه مولاى عدل گستر ما كه جهانى چشم انتظار اوست تا ظهور نمايد و الگوى همگان در تمام ابعاد وجودى انسان گردد، فاطمه را اسوه نيكوى زندگانى خويش معرفى مى فرمايد: وَ فِى اِبْنَةِ رَسُولِ اللهِ لِىَ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛(25) همانا در دختر رسول خدا براى من، الگويى شايسته وجود دارد.

فاطمه، الگوى زندگانى من است، نه از آن جهت كه مادر من است؛ بلكه بدين جهت كه دختر رسول خداست و استمرار وجود او؛ پاره وجود رسول خداست و اسوه پذيرى از وى، همان اسوه پذيرى از رسول خداست و در يك كلام:

اسوه پذيرى از فاطمه، همان امتثال فرمان خدا در اسوه پذيرى از رسول خداست.

اى وجود اقدست روح و روان مصطفى *** مصطفى معبود را جانان، تو جان مصطفى.(26)

فاطمه نه تنها الگوى زنان، كه الگوى تمام جهانيان است. اسوه گرى فاطمه هرچند براى زنان، در بردارنده يگانه ترين و زيباترين جلوه هاست؛ اما اسوه گرى او ويژه زنان نيست. هرچند روز ولادت فاطمه، افتخاربخش تمام زنان عالم گرديده و روز زن ناميده شده است؛ اما روز ولادت او، افتخاربخش همه مردان و زنان جهان و جلوه نماى تمام مكارم اخلاقى است و بنابر يكى از جامع ترين و زيباترين بيان ها:

«انتخاب چنين روزى به عنوان روز زن به معنى انتخاب زيباترين، متعالى ترين و مقدس ترين الگو براى زنان مسلمان، بلكه زنان همه جهان است. تجليل از مقام فاطمه (عليها السلام) ، تكريم ايمان، تقوا، علم، ادب، شجاعت، ايثار، جهاد، شهادت و در يك كلمه مكارم اخلاق است كه پدر بزرگوارش براى اتمام آن مبعوث شد. و آن گاه كه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله)، فاطمه را پاره تن خويش مى خواند، به جهانيان مى آموزد كه جلوه والاى كرامت انسانى و اخلاق اسلامى را در اين چهره مقدس جستجو كنند و مادران جهان، شعاعى از اين خورشيد درخشان برگيرند و كانون حيات انسان ها را گرم و روشن سازند.(27)

پاورقى:‌


1. خودشناسى براى خودسازى، آيت الله مصباح يزدى: ص 13.
2. برگرفته از جامعه و تاريخ، آيت الله مصباح يزدى: ص 212 ـ 214.
3. در هشتم بهمن ماه سال 1367 از صداى جمهورى اسلامى ايران مصاحبه اى پخش شد كه مصاحبه شونده گفت: الگوى زنان ما بايد قهرمان سريال سال هاى دور از خانه (اوشين) باشد؛ نه فاطمه زهرا (عليها السلام) ... .
4. پيام امام خطاب به دست اندركاران راديو جمهورى اسلامى ايران، تاريخ 9/11/67. صحيفه نور: ج21، ص76.
5. مائده(5)، 104.
6. عنكبوت(29): 25.
7. جامعه و تاريخ، آيت الله مصباح يزدى: ص 219ـ221.
8. جامعه و تاريخ، آية الله مصباح يزدى: ص 224 و 224.
9. احزاب (33): 21.
10. با الهام از تفسير الميزان: ج 16، ص 305.
11. اخلاق در قرآن، آيت الله مصباح يزدى: ج 1، ص 156.
12. احقاف(46): 35.
13. انعام (6): 90.
14. ممتحنه (60): 6
15. توبه (9): 100.
16.برگرفته از جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، استاد محمد تقى مصباح يزدى: ص 277 و 288.
17. يوسف (12): 111.
18. تحريم (66): 11 و 12.
19. رسول الله (صلى الله عليه وآله): اِنَّها (فاطَمَةَ) لَسَيَّدَةِ نِساءِ الْعَالَمِينَ فَقِيلَ أَ هِىَ سَيّدةُ نِساء عالِمِهَا فَقَالَ: ذاكَ لِمَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرانَ فَاَمَّا اِبْنَتى فاطِمَة فَهِى سيِدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِين مِنَ الْاوَّلينَ و الْآخِرِينَ. بحارالانوار: ج43، ص 24، روايت 20.
20. رسول الله (صلى الله عليه وآله): اَتانى مَلَكٌ فَبَشّرَنِى إِنَّ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ نِساءِ أُمَّتِى. بحارالانوار: ج21، ص 279.
21.آينه ايزدنما: ص 2. شعر از حضرت آيت الله محمد حسين غروى اصفهانى.
22. چگونگى ولادت يگانه كوثر محمدى را مى توان از بيان سلاله راستين او، امام صادق (عليه السلام) ، جويا شد: از آن هنگام كه خديجه كبرا ازدواج با محمد خاتم انبيا را اختيار نمود، زنان كينه جوى قريش جملگى از او دورى گزيدند و او را در وادى تنهايى واگذاردند؛ به گونه اى كه هيچ زنى را اجازه ديدار با خديجه كبرا نمى دادند ... .آن هنگام كه زمان وضع حمل خديجه نزديك شد، احدى از زنان مكه براى يارى او حضور نيافت؛ اما در اين هنگام چهار بانوى رشيد و بزرگوار به اذن خداوند از بهشت بر خديجه وارد شدند. يكى از اين زنان، زبان به سخن گشود و گفت: اَنَا سارَةُ و هذِه آسِيَةُ بِنْتُ مُزاحِم وَ هِىَ رَفِيقَتُكِ فِى الْجَنَّةِ وَ هذِه مَرْيَم بنتَ عِمْرَان وَ هذِهِ صَفُورا بِنْتَ شُعَيْب. بَعَثْنا اللّهُ تَعالَى اِلَيْكَ لِنَلِى مِنْ امْرِكِ ما تَلِى النِّساءُ مِنَ النِّساءِ؛ من ساره (همسر ابراهيم خليل) و اين آسيه دختر مزاحم و او مريم دختر عمران و ديگرى صفورا دختر شعيب است. ما فرستادگان پروردگاريم تا يارى گر تو در لحظه اى باشيم كه هر زنى به كمك ديگر زنان نيازمند است، و آن گاه خديجه را كمك كردند تا فاطمه پاك و پاكيزه به دنيا آمد. هنگامى كه فاطمه متولد شد چنان نورى از او ساطع شد كه تمام خانه هاى مكه و مشرق و مغرب عالم را در بر گرفت. در اين هنگام ده نفر از حوريان بهشتى بر آن خانه وارد شدند در حالى كه هر يك، دو ظرف پر از آب كوثر به دست داشتند. بانويى كه پيش روى خديجه بود (مريم) فاطمه را برداشت و با آب كوثر غسل داد و آن گاه فاطمه را در پارچه سفيدى، از شير سفيدتر و از مشك خوشبوتر، پيچيد و پارچه ديگرى را مقنعه او كرد. آن گاه با فاطمه سخن گفت. فاطمه فرمود: اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللّه و اَنَّ اَبِى رَسُوُلُ اللَّهِ سَيَدُ الْاَنْبياءِ و اَنَّ بَعْلِي سَيِّدُ اْلاَوْصِياءِ و وُلْدى سادَةُ الْاسْباطِ. آن گاه هر يك از آن بانوان را به اسم صدا زد و به يكايك ايشان سلام كرد. آن بانوان، شادمان و حوريان بهشتى خندان شدند. اهل آسمان ها نيز ولادت سرور زنان جهان را به يكديگر بشارت دادند. در آن لحظه نورى بى نظير در آسمان درخشيدن گرفت كه تا آن روز چنان نورى ديده نشده بود. اين بار بانوان (مريم، آسيه، ساره، صفورا) فاطمه را به آغوش خديجه سپردند و گفتند: اين دختر را بگير كه پاك كننده (طاهر) و پاك شده (مطهّر) و پربركت (مباركة) است. خداوند به او و نسل او بركت داده است.
امالى شيخ صدوق: ص 457. غاية الحرام: ص 177. دلائل الامامة: ص 8. بحار الانوار: ج 43، ص 2.
23. احزاب (33): 21.
24. عوالم العلوم: ج 11، ص 5.
25.فى توقيع مولانا صاحب الزمان الذى خرج فيمن ارتاب فيه صلوات الله عليه: ... وَ فِى اِبْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ لِىَ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ... . بحارالانوار: ج 53، ص 178، باب 31، روايت 9.
26. ديوان محتشم كاشانى: ص 303.
27. چهار سال با مردم، گزارشى از دومين دوره رياست جمهورى حضرت آيت الله خامنه اى: ص 272. پيام به سمينار كوثر شيراز به مناسبت تولد حضرت زهرا (عليها السلام) ، 20/11/66.