ميزان عظمت و منزلت هر «روز» به اندازه فضيلت و بزرگى صاحب آن است؛ از اين روى
ايامى كه متعلق به اهل بيت (عليهم السلام)مى باشد،
شايسته والاترين تكريم ها و تعظيم هاست. در اين ميان، ايامى كه منسوب به حضرت
صدّيقه طاهره (عليها السلام)مى باشد، سزاوار والاترين
بزرگداشت هاست؛ چرا كه فاطمه (عليها السلام) در پيشگاه
خداوند و در نزد فرشتگان، پيامبران، امامان و اولياى الهى، داراى مقامى بى بديل و
منزلتى بس عظيم است.
او يگانه دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)،
تنها كفو على مرتضى (عليه السلام) ، مادر مهربان ائمه
هُدى (عليهم السلام)و بزرگ ترين بانوى جهان اسلام؛ بلكه
برترين بانوى عالم است:
مگو دختر! نه! تاج خلقت آباى روحانى *** مگو دختر! كه او
سبع المثانى را بُوَد ثانى
مخوانش زن كه مردان خرد در وى به حيرانى *** مگر امّ
الكتاب است اين بتول از وحى سبحانى.(1)
آرى، به فرموده ذريه فاطمه، تجليل از مقام فاطمه (عليها السلام)
؛ تكريم ايمان، تقوا، علم، ادب، شجاعت، ايثار، جهاد، شهادت و در يك
كلام، مكارم اخلاق است؛ مكارم اخلاقى كه پدر بزرگوار آن بانو براى اتمام آن مبعوث
شد.(2)
برپايى مراسم جشن و سرور در ايام ولادت اهل بيت(عليهم السلام) و نيز تشكيل محفل
هاى سوگوارى در ايام شهادت آن بزرگواران، از جمله شعاير الهى است كه تعظيم و
بزرگداشت آن، هم نشانه پاكى و تقواى قلوب است و هم تثبيت كننده آن: وَ مَنْ
يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَاِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ؛(3)
هر كه نشان هاى خداوند را بزرگ بدارد، آن از تقوا و
پرهيزگارى دل هاست.
اساساً آنچه در اسلام شعاير الهى و دينى معرفى شده، به سبب تأثير مطلوبى است
كه در نفوس و اذهان مردم مى تواند داشته باشد. احترام و بزرگداشت شعاير، اثرى عميق
در روح مردم برجاى مى نهد و اين از آن روى است كه يك تبليغ دسته جمعى، مى تواند از
بسيارى تبليغ هاى انفرادى پراثرتر و كارى تر باشد.
يكى از واقعيت هاى روان شناسى اجتماعى اين است كه امور دسته جمعى و عمومى، چه حق
باشد، چه باطل، تأثيرات عظيم
و عميقى در اذهان و نفوس انسان ها بر جاى مى گذارد.(4)
تعظيم و بزرگداشت ياد و خاطره پيشوايان بى همتاى دين، از جهات پُرشمارى حايز
اهميت است كه به مهم ترين آنها در اين مقام، اشارتى مى كنيم:
طراوات بخشى ايمان دين باوران
يادآورى گفتار و رفتار خدايى اهل بيت عصمت و طهارت، همچون جوى هاى سرشارى است كه
در جان مؤمنان روان مى گردد و باغستان انديشه و گلستان دل هاى ايشان را آبيارى
نموده، به آن شادابى و سرزندگى مى بخشد و افسردگى و پژمردگى را از آن مى ستُرَد.
آرى، همين مجالس ذكر و ياد اهل بيت (عليهم السلام)
است كه احساسات دينى ما را زنده نگه مى دارد و آن را به بالندگى و كمال مى رساند.
پيامبر رحمت، محمد مصطفى(صلى الله عليه وآله) امت
خويش را به برگزارى اين گونه مجالس و محافل تشويق مى نمايند و مى فرمايند:
يكديگر را ملاقات كنيد و از احاديث ما بگوييد؛ چرا كه حديث ما جلابخش قلوب است.
همانا دل ها، چونان شمشيرها،
زنگار مى گيرند؛ جلا و صيقل دل ها به ذكر حديث است.(5)
بارى، زُداينده زنگارهاى غفلت از آينه هاى دل و
جان ما، يادآورى گفتار و كردار بيان اهل بيت (عليهم السلام)
مى باشد و بس؛ كسانى كه روحشان، سراسر جلوه نماى جمال و جلال الهى گرديده است.
دل هاى مُرده و افسرده بر اثر دنياگرايى ها،
شهوت جويى ها، جاه طلبى ها و... در پى يادآورى احاديث اهل بيت و سيره عملى ايشان
جان تازه اى مى يابد، و بانشاط و پرتوان در سير به سوى حق، سرعت مى گيرد. امام صادق(عليه
السلام)مى فرمايند: همانا احاديث ما، قلب ها را زنده
مى گرداند.(6)
به هر ميزان كه ارتباط قلبى و عملى ما با اين خاندان پرعظمت كاهش يابد، ايمان
ما به خاموشى و دل هاى ما به پژمردگى مى گرايد؛ از اين روى بايد بكوشيم كه اين مايه
حيات و دَم جان فزا را هرچه عميق تر در روح خويش و جان
جامعه بدميم.
تقويت ارتباط قلبى با پيشوايان(عليهم
السلام)
رمز سعادت و موفقيت شيعيان در دنيا و آخرت ، رابطه قلبى و روحى با اهل بيت(عليهم
السلام) و توسل مداوم به ساحت مقدس ايشان است؛ از اين روى مجالس و محافل
مذهبى مى بايد ايجادگر آن رابطه هاى عميق روحى و تقويت كننده اين توسل ها و
اتصال هاى ژرف معنوى باشد.
علامه طباطبايى به نقل از استاد اخلاق و عرفانشان، مرحوم آيت الله قاضى(رحمه
الله)مى فرمودند: اگر من به چيزى رسيده ام، در سايه قرآن و توسل به
سيدالشهدا رسيده ام.
آرى، راز پيروزى در سير و سلوك به سوى حق و رمز ايمنى از آفات دنيا و آخرت،
توجه و توسل مداوم به اهل بيت (عليهم السلام)، آن
مقتدايان حق جويى، است. با تقويت رابطه قلبى و روحى با آن بزرگواران و توجه مدام به
وجود مقدس ايشان، به ويژه در سايه توجه به ساحت مقدس مولايمان ولى عصر ارواحنا
فداه، مى توانيم بدان مقام نايل آييم كه همواره مشمول عنايت هاى ويژه و دعاهاى
خالصانه آن حضرات باشيم.
اگر آدمى به سوى اين پناه گاه هاى امن الهى بگريزد و از ايشان پناه جويد و
خويش را وقف و فناى ايشان گرداند، به تدريج به ايشان نزديك و نزديك تر مى شود تا آن
جا كه با وجود مقدس ايشان پيوند روحى مى يابد. اين توجه و پناه جويى، بايد با پذيرش
ايمانى و عملى گفتار و كردار ايشان همراه شود تا آن پيوند والاى روحى به دست آيد وگرنه
توسل بدون عمل، فايده چندانى نخواهد داشت.
توسل حقيقى، در واقع پيوند قطره اى است ناچيز به اقيانوسى بى كران از عظمت،
معنويت و نورانيت؛
مصون كننده انسان است در مقابل همه آفات و بلاهاى دنيا و آخرت؛
سدّ سديدى است در مقابل وسوسه هاى شياطين جنى و انسى؛
تبديل كننده احساس تنهايى و وحشت است به اُنس و يگانگى و وحدت؛
روشنى بخش دل هاست و زمينه ساز نورافشانى براى ديگران.
محبت افروزى در قلوب شيعيان
وابستگى هاى عميق قلبى و عاطفى به اهل بيت (عليهم السلام)
همچون سپرى پولادين، بيمه كننده فرد و جامعه در برابر گناهان، آلودگى هاى اخلاقى و
فسادهاى اجتماعى است.
پاى بندى به مظاهر مذهبى و بزرگداشت شعاير الهى، بر انگيزنده و استوار كننده
عواطف پاك و مقدس نسبت به خاندان پيامبر مى باشد؛ همان عواطف مقدسى كه از جانب
خداوند در مقام اجر رسالت بر همه مسلمانان واجب گرديده است: قُلْ لاَ أَسْئَلُكُمْ
أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُربَى؛(7)
بگو من هيچ پاداشى بر رسالتم نمى خواهم؛ جز دوست داشتن نزديكانم
(اهل بيتم).
با دقت در اخبار متواترى مانند حديث ثقلين، حديث سفينه و امثال آنها كه شيعه
و سنى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)روايت كرده اند؛
رواياتى كه مردم را براى فهم كتاب خدا و درك حقايق آن و شناسايى اصول و فروع دين به
اهل بيت (عليهم السلام)ارجاع داده است، هيچ شكى باقى
نمى ماند كه مراد از وجوب عشق و مودت اهل بيت به عنوان اجر رسالت، اين بوده است كه
اين عشق و محبت را وسيله اى براى ارجاع هميشگى مردم به ايشان قرار دهد تا اهل بيت
در هر جا و هر زمان، مرجع تقليد علمى و عملى مردم قرار گيرند. پس اين مودتى كه
اجر رسالت معرفى شده، لازمه استمرار رسالت است كه منافع اين اجر عايد
خود بشر مى شود نه عايد رسول و عترت او.(8)
اما محبت و مودتى كه در ازاى اجر رسالت بر همه ما واجب شده است، داراى مراتبى
گوناگون مى باشد.
به طور كلى براى محبت از نظر شدت و ضعف، مى توان سه مرتبه قايل شد:
1. مرتبه ضعيف كه مقتضى نزديك شدن به محبوب در شرايط عادى است ؛ ولى هيچ نوع
فداكارى و از خودگذشتگى در آن وجود ندارد؛
2. مرتبه متوسط كه افزون بر ميل نزديك شدن، مقتضى فداكارى در راه محبوب مى باشد؛
ولى تا حدى كه با منافع كلى و مصالح اساسى شخصى مزاحمت نداشته باشد؛
3. مرتبه شيفتگى و خودباختگى كه مُحبّ
از هيچ نوع فداكارى در راه محبوب دريغ نمى كند و كمال لذت خود را در تبعيت از
اراده، صفات و اطوار او مى بيند؛ بلكه اوج لذت خويش را در تعلق وجودى و فناى خود در
او مى داند. اين مرتبه محبت، نشانه هايى دارد كه يكى از آنها اظهار خشوع و كرنش در
برابر محبوب است و نشانه ديگرش آن است كه خواست محبوب را بر همه چيز و بر همه كس،
بدون هيچ قيد و شرط، مقدم مى دارد.(9)
مودت حقيقى نسبت به پيامبر و اهل بيت پاك نهادش آن است كه تبعيت كامل و
بى چون و چرا از ايشان حاصل شود و كمال سعادت و لذت، فناى كامل در وجود ايشان
دانسته شود ؛ به گونه اى كه همه صفات و اطوار آنان در وجود محبّ تجلى يابد.
بارى، فناى درايشان، فناى در خداست؛ چرا كه ايشان فناى در خدا گرديده اند و تجلى
گاه كامل انوار عظمت الهى اند. اينان آينه تمام نماى اسما و صفات بارى شده اند و
مظهر كامل ذات بى همتاى خدايى. ايشان به مقامى رسيده اند كه از خدايشان جدا نيستند:
لا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بيْنَها اَِّلا اَنَّهُمْ عِبادُكَ وَ خَلْقُكَ، فَتْقُها
رَتْقُها وَ بِيَدِكَ بَدْوءُها مِنْكَ وَعَوْدُها إِلَيْكَ؛(10)
ميان تو و آنها هيچ جدايى نيست؛ جز اين كه ايشان بندگان و آفريدگان تو هستند و
تدبير آنها به دست تو و آغاز و فرجامشان به سوى توست.
آرى، اهل بيت (عليهم السلام) داراى چنان مقام عالى
و بى نظيرى هستند كه گويى در مرز مقام وجوبى قرار گرفته اند. كارهايى كه خدا مى كند
از آنان سر مى زند؛ با اين تفاوت كه خدا به طور استقلالى و آنان ظلّى و به اذن و
مشيّت خداوند انجام مى دهند.
آرى، عشق به ايشان، عين عشق به خداست: مَنْ اَحَبَّكُمْ
فَقَدْ اَحَبَّ اللّه،(11) و تنها راه مطمئن در
وصول به قرب الهى، اقتداى كامل علمى و عملى به ايشان مى باشد:
مَنْ أَرادَ اللّهَ بَدَءَ بِكُمْ.(12)
اين عشق مقدس هرچه بيشتر اوج يابد، استقامت و ثبات قدم بيشترى در راه
دين دارى به ارمغان مى آورد؛ به شرط آن كه اين شور و عشق پاك، با شعور و بصيرت و
معرفت همراه گردد.
معرفت افزايى نسبت به امامان(عليهم
السلام)
يكى از والاترين رسالت هايى كه محافل ذكر اهل بيت(عليهم
السلام)بر عهده دارد، تقويت سطح شناخت ها از مقام و منزلت وجودى اهل بيت و
افزايش معرفت به سيره رفتارى هر يك از آن بزرگواران است.
شور و احساسات پاك الهى آن گاه استمرار مى يابد و ثمر مى بخشد كه با شعور و
بصيرت عجين گردد و محبت برخاسته از معرفت بايد ما را به سوى اقتداى عاشقانه به سيره
آن آينه داران جمال و جلال الهى سوق دهد تا جايى كه عارفانه كمال سعادت خويش را در
پيروى كامل از ايشان بدانيم و عاشقانه قدم در راه اسوه پذيرى از ايشان نهيم.
در اين مقام، به فراخور بحث معرفت و محبت، به گزيده اى نورانى از رهنمودهاى
كليدى و گره گشاى مقام معظم رهبرى ديده و دل مى سپاريم:
تاريخ اسلام مجموعه اى از تلخى و شيرينى، فراز و نشيب و
دشوارى ها و ناهموارى هاست. اگر كسى اين تاريخ را ملاحظه كند، خواهد ديد كه بقاى
انديشه و فكر شيعى، فقه و فلسفه و معارف شيعى، خود يك معجزه است. يك معجزه؛ يعنى در
لابه لاى سنگلاخ هاى سخت، خارهاى در هم پيچيده و در هم تنيده، راه هاى گوناگون و
پيچ در پيچ و جَوَلان قدرت هاى سياسى ناحق ظالم و غاصب، يك جريان آب زلال گواراى
سالمى است كه از سرچشمه اسلام جارى شده و از همه اين موانع عبور كرده و اين فاصله
ژرف را در نورديده است. روز به روز هم خالص تر، وسيع تر، برجسته تر و متعالى تر شده
است. اينها گزافه نيست، واقعيت است.
فقه شيعه، فلسفه شيعه، كلام شيعه و معارف شيعه در طول
زمان با اين همه موانع، در ميان تحريف ها و شبهه افكنى ها و در ميان بافندگى هاى
شبه علمى، آن هم با پشتوانه سياسى ظالمانه و پول هاى بيت المال كه در خدمت اهداف
مغرضانه قرار مى گيرد، توانسته است هم خود را سالم نگه دارد و هم تكامل و توسعه
ببخشد و دل ها و ذهن هاى ميليون ها انسان را در اقطار عالم مقهور عظمت و استحكام
خود نمايد.
اين ناشى از چيست؟ يقيناً سلامت و اصالت اين فكر
بيشترين تأثير را دارد؛ اما جاهايى هست كه قدرت علمى به تنهايى كافى نيست. چيز
ديگرى لازم است؛ همان چيزى كه پشتوانه ايمان هاى خاص مى باشد و آن، عواطف برخاسته
از معرفت درست است؛ همان چيزى كه در قرآن هم به عنوان اجر رسالت از ما خواسته شده
است: إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى.
محبت ائمه، مودت اهل بيت، تمسك به سخنان ايشان،
راهنمايى آنان و انگشت راه گشاى اشاره ايشان در همه مسايل، آن عامل مهمى است كه
توانسته است اين انديشه سالم و مستحكم را از گزندها محفوظ نگه دارد.
عالمان و متفكرانى كه مقهور پول، زور، قدرت، شهوت و
بقيه لغزشگاه ها شدند كم نيستند. آن چيزى كه مى تواند عالم و عامى را از اين
لغزشگاه ها دور نگه دارد، همين جوشش ايمان آميخته با عواطف است. اين را شيعه حفظ
كرده است. عزيزان من! فكر پايه اول است. توأم كردن فكر و انديشه با عمل، پايه دوم
است: اَلَّذِينَ أَمَنوُا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
طُوبَى لَهُمْ حُسْنُ مَآب.
وقتى انسان فكر و عمل را با يكديگر همراه كرد،
تفضّلات الهى و انوار رحمت و هدايت به قلبش سرازير مى شود؛ اطمينان، سكينه، آرامش و اميد در انسان
به وجود مى آيد. هر مجموعه اى كه اين خصوصيات را داشته باشد مى تواند از تمام موانع
عبور كند.(13)
گسترش فرهنگ شهادت و پرورش شهادت طلبان
قرآن، اين فرجامين كتاب انسان پرورى، نيل به سعادت و رستگارى را هدف و مطلوب
نهايى انسان معرفى مى فرمايد و از ميان تمام راه هاى موجود «تزكيه نفس» را مؤثرترين
و بلكه تنها راه رسيدن به آن هدف نهايى، مى داند:
قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى؛(14)
به يقين كسى كه پاكى جست (و خود را تزكيه كرد)، رستگار شد.
قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكَّيهَ؛(15)
به يقين هر كه نفس خود را پاك و تزكيه كرده، رستگار شده است.
آرى، از چشم انداز قرآنى، در وراى فلاح و رستگارى هدفى گران بهاتر و
ارزشمندتر وجود ندارد و اين در حالى است كه دست يابى بدين هدف والا جز از راه
«تزكيه و تهذيب نفس» ممكن نيست.(16) در عرصه «تزكيه و
تهذيب نفس» راه ها و شيوه هايى پرشمار وجود دارد. در ميان اين شيوه هاى گونه گون،
راه هايى كوتاه و ميان بُر يافت مى شود كه ره پويان خويش
را يك شبه به صد سالْ ره پيمودگان مى رساند. در ميان
تمام راه هاى ميان بُر براى صعود به ستيغ رفيع تهذيب
نفس، كوتاه ترين و در عين حال مطمئن ترين و بى خطرترين راه «كسب آمادگى براى شهادت
و فدا كردن تمام هستى خويش در راه خدا» است.
همه پيام آوران الهى، تبليغ گر اين بينش والا بوده اند كه زندگانى دنيا، نه
اقامت گاه كه گذرگاهى پرخطر است. آدمى در زندگانى دنياى خويش يكسره در حركت و سفر
است؛ سفرى خطرخيز از هيچ به همه چيز؛ سفر از عالم فانى به ملك باقى و تعالى.
آدميان در مواجهه با چنين بينشى به دو دسته تقسيم مى شوند: اندك شمارى از
ايشان اين حقيقت را مى پذيرند و به ژرفناى باورهاشان نفوذ و رسوخ مى دهند و بسيارى از
ايشان ناباورانه بر اين واقعيت چشم فرو مى بندند و غافلانه از توجه به آن در
مى گذرند.
آنانى كه سفر بودن زندگانى دنيا را باور
كرده اند، هماره در تكاپوى شناسايى و پيمودن بهترين راه هاى اين سفر طولانى و
پرمخاطره اند. در اين بحبوحه، اگر ايشان را به راهى ميان بُر
دعوت نمايند كه آنان را در كوتاه ترين زمان و بالاترين ضريب اطمينان به مقصدشان
برساند از شوق در پوست خويش نخواهند گنجيد و روحشان براى پيمودن آن راه پر خواهد
كشيد.
از همان صدر اسلام تا به حال، هماره عالى همّتانى بوده اند كه اين دعوت را
جانانه لبيك گفته اند؛ با سرعتى بى نظير استعدادهاى نهانى شان را به اوج شكوفايى
رسانيده و در نهايت، با نوشيدن شهد شيرين شهادت به اوج سعادت نايل آمده اند.
در حالى كه معادباوران، عاشقانه براى شهادت، اين كوتاه ترين راه وصول به كمال
نهايى، لحظه شمارى مى كنند، سست باوران، بُزدلانه از
عرصه شهادت مى گريزند و از چشم انداز ايمان ضعيف خويش توجيهى براى روحيه شهادت طلبى
نمى يابند.
از اين روى شهادت را هدر دادن خون و جان مى شمارند و دردمندانه زبان به اظهارِ
تأثر و تأسف مى گشايند كه: جواب اين خون ها را چه كسى خواهد داد؟
اينان اگر ادعاى ايمانشان دروغين نمى بود و زندگانى ابدى را نه در ظاهر، كه
در اعماق جانشان باور داشتند، اين چنين بى خردانه سخن نمى راندند. ايشان همانانند
كه ايمانشان لقلقه زبانى بيش نيست.(17)
درك حقيقت شهادت از تنگناى فهم چنين ظاهربينانى بسى والاتر و فراتر است.
چشمانشان ظاهربين است و توان واقع بينى ندارد. چشمانشان تنها تكه تكه شدن شهدا را
مى نگرد و ياراى ديدن اين واقعيت را ندارد كه فرشتگان الهى با افتخار تمام به
استقبال كشتگان راه خدا مى شتابند و ايشان را به عالى ترين درجات قرب رَه
مى نُمايند. از اين روست كه خداوند متعال، اصرار فراوان
دارد كه به مردمان بفهماند كه شهدا نه مردگان كه زندگان جاويدانند:
وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ
اَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.(18)
بارى به فرموده امام شهيدان: شهدا شمع محفل دوستانند؛ شهدا در قَهْقَهه
مستانه شان و در شادى وصولشان «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»اند.
شهدا از نفوس مطمئنه اى هستند كه مورد خطاب «فَادْخُلِى فِى
عِبَادِى وَ ادْخُلِى جَنَّتِى» پروردگارند. صحبت از شهدا صحبت از عشق و
عاشقى است كه قلم در ترسيمش در هم مى شكند.(19)
در قبال خون پاك شهيدان، دو وظيفه سنگين و مهم بر
عهده باقى ماندگان قرار مى گيرد:
1. زنده نگه داشتن ياد و خاطره آن پاك نهادان كه وظيفه اى وجدانى، عاطفى،
اسلامى، ملى و انسانى و بر دوش همه ماست.
نبايد بگذاريم كه تلاش منافق صفتان براى حذف نام و ياد شهيدان،(20)
مبارزه با فرهنگ شهادت طلبى(21) و تخريب اسوه هاى
شهادت طلبى چهره هايى چون شيخ فضل الله نورى و نواب صفوى(22)
به ثمر نشيند.
2. از رهگذر زنده نگه دارى ياد شهيدان راه، سيره، هدف و روحيه شهادت طلبى
ايشان را در وجود خويش و در سطح جامعه زنده كنيم. روح شهادت طلبى را در كالبد جان
خويش بدمانيم و بپرورانيم و عطر روح فزاى شهادت را در سطح جامعه اسلامى بگسترانيم و
به نسل آينده منتقل نماييم.
حضرت امام (رحمه الله) زنده ماندن اسلام را از بركت
محرم و صفر و شهادت طلبى سيدالشهدا (عليه السلام) و
فداييان باوفايش معرفى مى فرمود(23) و در اين بيان هيچ
مبالغه اى روا نمى داشت؛ چرا كه از معارف حقيقى اسلام، آنچه به ميراث ما رسيده، همه
از بركت «فرهنگ شهادت پذيرى» است.
دشمنان اسلام نيز از اسلامى مى هراسند كه پيروان خويش را عاشق شهادت و فدا
شدن در راه خدا مى پروراند؛ وگرنه اسلامى كه در آن شهادت طلبى نباشد و اسلامى كه
هيچ حركت و غيرتى را برنتابد، همان اسلام آمريكايى است كه براى سران استعمار و
استكبار، نه تنها هيچ ضرر و هراسى ندارد، بلكه مطلوب و ممدوح ايشان نيز مى باشد.(24)
تقويت روحيه شهادت طلبى
يكى از كوتاه راه ها در عرصه پاكى و تهذيب نفس، تحصيل آمادگى براى شهادت است؛
بدين سان كه انسان خود را سرباز عاشق و فدايى امام زمان
عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ بداند و به مقتضاى آن، آماده هر گونه تلاش و
مجاهدتى باشد.
روحيه شهادت طلبى كيمياست؛ كيميايى كه آدمى را از هزاران درد بى درمان روحى، معنوى
و اخلاقى نجات مى بخشد. چنين روحيه والايى همه ظلمت ها و رذالت هاى ما را
يكجا از بين مى برد و قطره ناچيز وجود ما را به اقيانوس عظيمى از قدرت، معنويت و
نورانيت متصل مى سازد.
براى طلب شهادت، ديگر دنيا و مظاهر فريبنده آن جلوه اى ندارد. انانيّت ها از
وجود عاشق شهادت رخت بر مى بندند.
در پيش چشمان آن كه فدايى دين است، ديگر هيچ شهوت و ثروت و منصبى توان
عشوه گرى و دلربايى نمى يابد.
از بزرگ ترين رسالت هاى محافلى كه در سايه سار خاطره جان فشانى هاى اهل بيت(عليهم
السلام) براى اعتلاى اسلام عزيز تشكيل مى شود، گسترش فرهنگ شهادت در سطح
جامعه است.
اساسى ترين هدف و رسالت روضه خوانى ها، تقويت روحيه شهادت طلبى در نهاد فرد و
جامعه است. ارزش و اهميت روضه به اين است كه صحنه هاى عشقورزى و جان فشانى مقتدايان
و اسوه هاى الهى را پيش روى آدمى مى گشايد. روضه، با برانگيختن احساسات مقدس و
عواطف پاك خدايى روحيه شهادت طلبى را در او مى پروراند و او را همچون الگوهاى محبوب
خويش براى جانبازى و فدا شدن در راه احياى دين آماده مى سازد.
فاطمه (عليها السلام)، شهيد زنده اى بود كه فرهنگ
شهادت و شهادت طلبى را در دامان خود پروريد. فاطمه، تنها زنى است كه هم خودش، هم
پدرش، هم همسرش و هم جمله فرزندانش فداى آرمان هاى الهى گرديدند.
فاطمه، تنها مادرى است كه هر كس را پروريد در راه اعتلاى دين يا به شهادت
رسيده يا به اسارت رفته است.
آرى، گسترش سيره فاطمى در جامعه در حقيقت، ترويج فرهنگ شهادت و شهادت طلبى
است. فاطمه، فدايى ولايت و امامت گرديد و در اين راه عاشقانه به خون نشست. خون
فاطمه در اشك ما تداوم يافته است ؛ اشكى كه چون صيقل بگيرد، شمشيرى مى شود و بر پشت
ستم و انحراف مى نشيند.
الگوسازى و الگودهى از سيره معصومان
ابراز ارادت هاى خالصانه به آستان عرشى اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم
السلام) امرى است بسيار عالى و لازم كه مى بايد روز به روز در جامعه اسلامى
ما افزايش يابد؛ اما هميشه و در همه جا بايد توجه داشته باشيم كه اين ابراز محبت ها
مى بايد مقدمه اى براى افزايش معرفت و اقتداى عملى هر چه بيشتر به اين اسوه هاى
الهى باشد.
از بزرگ ترين رسالت هاى مجالس ذكر اهل بيت (عليهم السلام)
ترسيم چهره هايى ماندگار از معصومان و ارائه الگوهاى رفتارى صحيح از سيره ايشان و
نيز رسواسازى تمام الگوهاى ناصحيح و در هم شكنى بت هاى فكرى و فرهنگى است. دشمنان
اسلام، دست در دست مزدوران و منافقان داخلى، با اختصاص برنامه ها و بودجه هاى كلان
و با استفاده از همه توانايى ها و امكانات خويش، تهاجم و شبيخون ناجوان مردانه اى
را در عرصه فرهنگ دينى و ارزش هاى اخلاقى در جامعه اسلامى ما آغاز كرده اند و با
استفاده از ابزارهاى گوناگون، به ترويج و تأييد الگوهاى فاسد در بين قشر نوجوان
جامعه پرداخته اند.
معرفى شايسته ترين الگوهاى عالَم و رسوا كردن تمام
الگوهاى دروغين و فاسد، از مهم ترين رسالت هاى ما در مقابله با اين غارت بى امان
فرهنگى است. بايد گُل وجود اهل بيت(عليهم
السلام) و جمال دل آراى ايشان را به نوجوانان و جوانان نشان داد و سير زيباى
زندگانى ايشان را شناساند تا عطر روح فزاى اقتدا به سيره ايشان، فضاى جامعه را معطر
و مصفا سازد.
بارى، مجالس و محافل مذهبى، مقدمه اى است براى اين كه پيوندهاى قلبى و عملى
ما به ايشان ژرف تر و محكم تر شود. بايد در پرتو اين گونه مجالس، ابعاد وجودى آن
الگوهاى الهى را بشناسيم و بكوشيم تا اعمالمان شبيه ايشان باشد؛ از لحاظ عبوديت و
عبادت، از لحاظ عرفان و معرفت، از جهت اهتمام به تعليم و تعلم و تربيت و... بايد
روز به روز در گفتار و كردار، به آن اسوه هاى يگانه نزديك تر شويم و كمال سعادت
خويش را در تبعيت كامل و بى چون و چرا از ايشان بيابيم؛ چرا كه تنها راه مطمئن قرب
الهى، اسوه پذيرى عاشقانه و اقتداى خالصانه به سيره علمى و
عملى ايشان است: مَنْ أَرادَ اللّهَ بَدَءَ بِكُمْ.
هرچند وجود فيزيكى آن بزرگواران در ميان ما نيست و از فيض حضورشان محروميم؛
اما بايد با شركت در مجالس و محافل و مذهبى و با مراجعه مداوم به احاديث ايشان تلاش
كنيم تا غبار گذشت زمان را از ذهن خويش بزداييم و سيماى كاملى از ايشان براى خود
مجسم نماييم تا با الگوگيرى جامع از همه ابعاد وجودى
ايشان به حقايق صفات و نورانيت خصال ايشان نايل گرديم.
آرى، اگر از فيض حضور فاطمه زهرا (عليها السلام)
محروميم، مى بايد شخصيت يگانه و ويژگى هاى رفتارى او را بشناسيم و بشناسانيم و روز
به روز در سيره زندگانى خويش بديشان شباهت بيشترى بيابيم تا نام ما نيز در زمره
شيعيان راستين اهل بيت (عليهم السلام) ثبت و ضبط گردد.
خداوند را شاكريم كه ملت مسلمان ما را مشمول عنايات خاص خويش ساخت و به ايشان
افتخار محبت، معرفت و رهروى راه حضرت فاطمه زهرا و خاندان پاك نهادش را عطا فرمود:
عشق و محبّتش بُود طينت ما سرشت ما *** شكر خدا كه گشته
اين، قسمت و سرنوشت ما
آرى، بزرگ ترين موهبت الهى در حق ما شيعيان اين است كه گل
طينت ما را با عشق و معرفت ائمه اطهار (عليهم السلام)
سرشته و با كوثر ولايت ايشان عجين فرموده است.(25)
در مقابل اين عطيه گران بهاى الهى، مى بايد شاكر باشيم و شكر اين موهبت عظيم
بدان است كه روز به روز بر معرفت خويش به اين عصاره هاى عالم خلقت بيفزاييم و با
اقتداى عملى به اين برترين اسوه هاى عالَم، اين عشق ازلى را به معرفت و محبتى ابدى
تبديل كنيم.
از خداوند مى خواهيم كه لحظه به لحظه بر محبت و معرفت ما به اهل بيت عصمت و
طهارت (عليهم السلام)بيفزايد و تا آخرين لحظه حيات آن را
از ما نستاند. خدا نياورد روزى را كه
در اثر رواج فرهنگ غرب و ارائه ارزش هاى كفرآميز آن و روى آورى به الگوهاى
فسادانگيز، اين محبت و معرفت هاى فطرى در دل و جان ما و جوانان ما كم رنگ و كم فروغ
گردد:
يارب از دل هاى ما نور محبت را مگير *** اين تجمّع، اين
توّسل، اين ارادت را مگير!
هستى ما بستگى دارد به عشق اهل بيت *** هر چه مى خواهى
بگير ،از ما ولايت را مگير!
پاورقى:
1. شعر از فؤاد كرمانى، اختران ادب: ص 79.
2. با الهام از پيام حضرت آيت الله سيد على حسينى خامنه اى به سمينار كوثر در شيراز
(در زمان تصدى رياست جمهورى)، 20/11/66.
3. حج (22): 32.
4. جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، آيت الله مصباح يزدى: ص 226.
5. رسولُ الله(صلى الله عليه وآله): تَذاكَروا وَتَلاقُوا و تَحَدَّثُّوا فَاِنَّ
الْحَدِيثَ جَلاَء الْقُلوُبِ. إِنَّ القُلوبَ لَتَرينَ كَمَايَرينَ السَّيْف
جَلاَؤُها الْحَدِيثُ. الكافى: ص 41، روايت 8.
6. الامام الصادق (عليه السلام) : إنَّ حَديثَنَا يُحْيِى القُلُوبَ. بحارالانوار:
ج 2، ص 144، روايت 5 .
7. شورى (42):23.
8. تفسير الميزان: ج 18، ص 42.
9. برگرفته از خودشناسى براى خودسازى، آيت الله مصباح يزدى: ص 31.
10. فرازى از دُعاى روزانه ماه رجب، بحارالانوار: ج 98، ص 389.
11. فرازهايى از زيارت جامعه كبيره
12. فرازهايى از زيارت جامعه كبيره
13. از فرموده هاى مقام معظم رهبرى در جمع اساتيد و دانشجويان دوره پنجم طرح ولايت.
هفته نامه پرتو: شماره 56.
14. اعلى (87): 14.
15. شمس (91): 9.
16. براى اطلاع بيشتر مراجعه فرماييد به: اخلاق در قرآن، آيت الله مصباح يزدى: ص
33.
17. اشاره به حديث نورانى امام حسين(عليه السلام): النّاسُ عَبيدُ الدُّنيا وَ
الدّينُ لَعِقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ... .
18. آل عمران(3): 163.
19. با الهام از پيام امام خمينى در تاريخ 1/7/1367. صحيفه نور: ج 21، ص 32.
20. عده اى با تلاشى خام و رُسوا، سعى مى كنند تا نام شهدا را از خاطره ها محو
گردانند. در اين راستا شاهديم كه با شعار زيباسازى شهرها، عكس هاى شهدا را از
خيابان ها برمى دارند يا اسم خيابان هاى مزين به نام شهدا را تغيير مى دهند يا نام
شهيدان را به طور ناقص و ابهام انگيز مطرح مى كنند تا مردم متوجه نشوند كه چنين
اسمى، نام يكى از شهداست. اسم خيابان شهيد نواب صفوى را گاهى شهيدش را برمى دارند
گاهى صفوى اش را و گاهى نوابش را، تا به تدريج مردم ندانند اين خيابان به نام آن
اسوه شهيدان نام گذارى شده است.
21. براى نمونه به اين بيان هاى شبهه انگيز بنگريد:
عبدالكريم سروش: فرهنگ شهادت، خشونت آفرين است؛ اگر كشته شدن، آسان شد، كشتن هم
آسان مى شود روايت هم داريم كه مَنْ هانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلا تَأمَنْ شَرُّه
عبدالكريم سروش: نشاط و خرداد 78.
عبدالكريم سروش: هنوز هم از داستان حسين استفاده كردن و عنصر انتقام و عنصر خشونت و
خونريزى را زنده نگه داشتن از طريق تحريك عواطف، دشمنان عينى و غيرعينى موهوم و
غيرموهوم تراشيدن و اين حادثه را خرج آن امور كردن، شايسته نيست». نشاط: 30/1/78.
اكبر گنجى: پيامبر در بدر و حنين و... به حق بر كفار و مشركان و معاندان شمشير زد و
در واقع گفتار و كردار و رفتار نبى، دليل و حجت است؛ اما آيا جنگ جبهه هاى حق عليه
باطل پيامدهايى ناخواسته يا آثار وضعيه به دنبال ندارد؟... خشونت، فرزند خشونت است
و درخت خشونت، ميوه هايى جز خشونت به بار نمى آورد.»
صبح امروز: 23/2/78.
22. ذكر دو نمونه از ده ها مورد بى حرمتى و توهين به ساحت پاك شهيدان را در اين
مجال كافى مى دانيم:
طاهر احمدزاده: نواب صفوى و همراهان او، مردمانى مخلص و فداكار بودند كه مورد سوء
استفاده دشمن قرار گرفتند؛ چنانچه شيخ محمود حلبى (رئيس انجمن حجتيه) و خوارج
نهروان نيز از اين قبيل افرادند. چشم انداز ايران: ش 1، مهر و آبان 78.
شيخ فضل الله، مستبد و مخالف حاكميت مردم بود. مبين: 8/5/77.
23. حضرت امام خمينى (رحمه الله): «محّرم و صفر است كه اسلام را زنده نگه داشته
است. فداكارى سيدالشهدا(عليه السلام)است كه اسلام را براى ما زنده نگه داشته
است.... خطبا و مرثيه سرايان به همان شيوه سابق مرثيه و روضه بخوانند و مردم را
براى فداكارى آماده نمايند. خون سيدالشهداست كه مردم را به هيجان مى آورد و براى
اسلام و مقاصد اسلامى مهيّا مى كند.» صحيفه نور: ج 15، ص 204.
24. برگرفته از سخنان آيت الله مصباح يزدى در چهل و پنجمين سالگرد شهادت شهيد نواب
صفوى و ديگر فداييان اسلام. مراجعه فرماييد به هفته نامه فيضيه: شماره 422، ص 4.
25
. عن سيد بن طاووس، انّه سمع سحراً فى السَّردَابِ عن مولانا
صاحب العصر و الزمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف:
اَلَّلهُمَّ شيِعَتُنَا مِنَّا خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِينَتِنَا وَ عُجِنُوا مِنْ
مَاءِ عَذْبِ وِلايَتِنَا... . بحارالانوار: ج 53، ص
302.