فرشته زمينى
زندگانى حضرت زهرا (س)

روح الله حسينيان

- ۶ -


«زنى به حضور فاطمه شرفياب شد و گفت: مادرى ضعيف دارم در نمازش مسئله اى پيش آمده، مرا فرستاده تا از شما سؤال كنم. فاطمه پاسخ مسئله را داد، دگر بار آمد و مسئله اى ديگر پرسيد، پاسخ شنيد، براى سومين مرتبه آمد، و مسئله اى دگر، اما شرمگين از مزاحمت مكرر، گفت: اى دختر رسول خدا موجب آزار شما نباشم. فرمود: هر مسئله اى كه پيش آمد بيا و بپرس! آيا كارگرى كه براى حمل بارى در مقابل هزار دينار اجير مى شود احساس سختى مى كند؟ گفت: نه. فرمود: اگر بين زمين و آسمان را مملو از لؤلؤ كنند من در مقابل پاسخ هر مسئله اى بيشتر از آن مزد گرفتم. حال آيا سزاوار است خسته شوم؟ از پدرم شنيدم كه مى فرمود: عالمان شيعه در قيامت برانگيخته مى شوند، در حالى كه به اندازه علمشان و تلاششان در راه ارشاد مردم به آنان لباس كرامت بخشيده مى شود. تا اينكه براى هر كدام از آنان هزاران حله نور پوشيده مى شود. سپس منادى پروردگار فرياد برمى آورد، كه اى سرپرستان ايتام آل محمد (ص) كه در هنگام غيبت پدرانشان (امامانشان) آنان را از نابودى نجات بخشيديد، اينان رهروان راه شمايند، يتيمانى هستند كه سرپرستيشان كرديد به آنان به همان اندازه اى كه از علوم شما بهره بردند خلعت بخشيد...» [ بحارالانوار ج 2 ص 3. ]

هرگاه فاطمه (س) كسى را راهنمايى مى كرد احساس مى كرد به و ظيفه عمل كرده است و به او شادى دست مى داد. «دو زن در مسائل كلامى با يكديگر به بحث پرداختند، يكى مؤمن بود و ديگرى كافر، فاطمه (س) زن مؤمنه را با استدلال يارى كرد مؤمنه بر كافره پيروز شد و از اين پيروزى شادكام گشت. فرمود: خوشحالى فرشتگان از غلبه تو از تو بيشتر است، و غم شيطان نيز از غم مغلوب سنگين تر... [ الاحتجاج ج 1 ص 18 روايت 15، بحارالانوار ج 2 ص 8 روايت 15. ]

 

ميانجى

در حديبيه پيمان ترك مخاصمه بين پيامبر (ص) و دشمنان اسلام منعقد گرديد. قرشيان بر خلاف پيمان طايفه بنى كعب را قتل عام نمودند و بدينسان عهدنامه را نقض نمودند. سران كفر قدرت اسلام را خطرناك ارزيابى كردند، ابوسفيان سردمدار مكه براى تجديد پيمان به مكه آمد، ابوبكر و عمر را واسطه نمود و نپذيرفتند. وى با خود انديشيد و دريافت، كه اين كار تنها از فاطمه (س) برمى آيد، زيرا او بزرگترين و مؤثرترين بانوان در دستگاه رهبرى است، لذا شتابان درب خانه فاطمه (س) را كوبيد و عرض كرد: «من آمده ام تا تجديد پيمان كنم و صلح را برقرار كنم آيا بر زنان هم وطن خود بزرگوارى مى كنى (و ميانجى صلح شوى)؟ فرمود: ليس الامر الى، الامر الى الله و الى رسوله... اين كار به من مربوط نمى شود اين قضايا را خدا و رسولش تصميم مى گيرند. [ كتاب الخراج ص 212 و در روايتى از فاطمه (س) خواست تا فرزندش را واسطه قرار دهد سيره ابن هشام ج 4 ص 38. ]

 

گشايش در كار

سيطره اسلام مرزها را در هم مى نورديد، سيل غنائم به سوى مركز حكومت سرازير شد، روابط تجارى با نقاط دور دست برقرار شد، مزارع بنى نضير بين مهاجرين تقسيم شده بود، غنائم بنى قريظه بين مسلمانان توزيع گرديده بود، كشاورزى مسلمانان رونقى يافت. اصحاب صفه سر و سامانى يافتند. تحولى عميق در وضعيت اقتصادى مسلمين بوجود آمد و سرانجام فقر از مدينه رخت بربست، اواخر سال هفتم هجرى نقطه عطفى در اقتصاد مسلمانان است، زيرا در آن سال قلاع هفتگانه خيبر يا سرزمين حاصلخيز وادى القرى همراه با غنائم زيادى به تصرف مسلمانان درآمد، لذا بهبودى كاملى در وضع مالى آنها بوجود آمد. پس از فتح خيبر، جهودان فدك تسليم شدند، و پس از مذاكره با پيامبر (ص) قرار شد نيمى از مزارع فدك را خود بردارند و نيم ديگر را در اختيار پيامبر (ص) قرار دهند. [ الطبقات الكبرى ج 2 ص 224 ] و بدينسان فدك «فى ء» [ فى ء اموالى است كه بدون جنگ بدست اسلام بيفتد. فى ء به اجماع مسلمين و نص قرآن متعلق به پيامبر است ] پيامبر شد.

پس از چندى فرشته «وحى بر محمد (ص) نازل شد كه «و آت ذالقربى حقه و المسكين و ابن السبيل» [ سوره اسراء آيه 26 ] رسول خدا فاطمه (س) را خواست و فدك را به او بخشيد [ الدار المنثور ج 5 ص 273 ] و فاطمه (س) مانند دوران عسرت بناى گشاده دستى را گذاشت تا جائى كه يك مرتبه «كليه ثروتش را به بنى هاشم و بنى عبدالمطلب بخشيد.» [ احقاق الحق ج 1 ص 294. ]

 

با زيردستان

چون وضع عمومى مسلمانان بهبود يافت، پيامبر (ص) خادمه اى ميانسال به زهرا بخشيد [ احقاق الحق ج 10 ص 277 ] اسم او فضه نوبيه بود. [ احقاق الحق ج 10 ص 276. ]

دختر رسول خدا هيچگاه با او تندى نكرد و او را چون شريكى در زندگى مى دانست. يك روز فضه به فاطمه (س) خدمت مى كرد و يك روز فاطمه (س). «سلمان فارسى مى گويد: شبى از درب خانه فاطمه (س) عبور مى كردم كه صداى ناله اى را شنيدم كه مى گفت: آه! سرم... درب را آهسته كوبيدم، فضه جواب داد گفتم سلمانم... فاطمه (س) گفت: سلمان از اهل بيت است بگو داخل شود. داخل منزل شدم فاطمه (س) را ديدم كه دستاسى پيش رو داشت و مشغول آرد كردن بود، دست فاطمه (س) زخم شده بود و ميله دستاس خونين بود... گفتم: جان من فداى دختر رسول خدا دستهاى تو آبله كرده، چرا فضه بيكار است؟

فرمود: «اوصانى ابى ان تكون الخدمه يوما لى و يوما لها و كان امس يوم خدمتها و اليوم يوم خدمتى» پدرم سفارش كرده است يك روز من كار كنم و يك روز را فضه و ديروز روز كارى او بود و امروز نوبت من است. [ مسند فاطمه الزهرا (س) ص 41. ]

اين قرار را خود فاطمه (س) به پيامبر (ص) پيشنهاد كرد و پيامبر (ص) پذيرفت. وقتى پدرش فضه را به وى بخشيد، فرمود: فضه را نمازگزار يافته ام، پس با او خوش رفتارى كن. فاطمه (س) عرض كرد: «يا رسول الله على يوم و عليها يوم»: روزى را من كار مى كنم و روزى را فضه. چشمهاى رسول خدا پر از اشك شد و فرمود: خداوند آگاه تر است به اينكه رسالتش را در كجا به امانت گذارد. [ احقاق الحق ج 10 ص 277. ] گاهى در نوع كار هم تقسيم صورت مى گرفت و انتخاب را به فضه مى گذاشت فاطمه (س) روزى به فضه فرمود: آيا مايلى خمير كنى يا نان بپزى؟ گفت: من خمير مى كنم و هيزم روشن مى كنم. [ احقاق الحق ج 10 ص 276. ]

 

حج مى رود

سال يازدهم پيامبر (ص) مأموريت يافت تا به حج برود و مناسك حج را به مردم تعليم دهد. عده ى زيادى از مسلمانان پيامبر (ص) را در اين سفر همراهى مى كردند. على (ع) براى يك مأموريت جنگى به يمن رفته بود، لذا فاطمه (س) نيز در اين سفر با پدر همراه بود. فاطمه (س) همراه پدر در مسجد شجره محرم شد، و در مكه اعمال عمره را تمام كرد و محل شد.

همسرش على (ع) در اين هنگام از مأموريت رسيد و فاطمه (س) را محل ديد، سؤال كرد چگونه محل شدى گفت: طبق دستورات پيامبر (ص) خدمت پيامبر (ص) رسيد و پس از گزارش مأموريت، پيامبر (ص) به او فرمود: اعمال عمره را انجام بده و محل شو! گفت من چنين نيت كرده ام «انى اهل بما اهل به نبيك» من همان گونه محرم مى شوم كه رسول تو محرم شد و چون رسول خدا از مدينه قربانى همراه داشت بايد محرم باقى بماند تا قربانى را در منى ذبح كنند. لذا على (ع) تا روز دهم در حالت احرام باقى ماند. [ سيره ابن هشام ج 4 ص 249. ]

 

تربيت فرزندان

فاطمه (س) چهار فرزند، دو پسر و دو دختر تربيت نمود كه هر كدام نمونه اى از عظمت و بزرگى بودند. حسن كه بعد از پدر به امامت رسيد و الگوى زهد و تقوى و گذشت گرديد. حسين كه مظهر شجاعت و جهاد براى همه آزادگان تاريخ گشت، زينب قهرمان كربلا شيرزنى كه براى هميشه به زنان عزت و كرامت بخشد و زينب صغرى (ام كلثوم) دخترى كه وقتى عمر قبل از ازدواج رسمى در كودكى دست روى سرش گذاشت به او گفت: اگر رييس مسلمانان نبودى دماغت را خرد مى كردم. [ اسد الغابه ج 7 ص 387: ام كلثوم با عمر ازدواج كرد و بعد از او با عون بن جعفر ازدواج كرد و بعد از مرگ او با برادرش محمد بن جعفر. وى بين سال 40 تا 50 زودتر از همه برادران و خواهرش درگذشت. ]

فاطمه (س) در تربيت فرزندانش سعى فراوان مى كرد، او فرزندانش را با سختى همدم مى كرد تا مشكلاتى كه در پيش راه دارند آنان را از پاى درنياورد. او از كودكى فرزندانش را با مفاهيم عالى و مضامين انقلابى آشنا مى كرد. هنگاميكه با حسن بازى مى كرد مى فرمود:


  • اشبه اباك يا حسن و اعبد الها ذامنن و لا توال ذالاحن

  • واخلع عن الحق الرسن و لا توال ذالاحن و لا توال ذالاحن

[ مناقب ج 3 ص 389. ] . اى حسن مانند پدرت باش، ريسمان را از گردن حق باز كن، خداوند منان را عبادت كن، و حق ستيزان را هرگز يار مباش.

فاطمه (س) آنچنان بين كودكانش رفتار مى كرد كه نمى خواست حساسيت آنها را نسبت به يكديگر برانگيزد. ابن عباس روايت مى كند كه حسن و حسين خط مى نوشتند، به مادرشان عرضه مى كردند تا بگويد كدام زيباتر است فاطمه (س) آنها را به پدر و پدر به پدربزرگ ارجاع داد تا بالاخره قضاوت به فاطمه (س) ختم شد، مادر گفت: «انشر جواهر هذه القلاده، فمن اخذ منها اكثر فخطه احسن»: دانه هاى اين گردنبند را پخش مى كنم هر كه بيشتر جمع كرد خطش بهتر است. [ احقاق الحق ج 1 ص 654 و به همين مضمون بحارالانوار ج 43 ص 309 و ج 45 ص 190. ]

 

فاطمه در منظر وحى

دوستى شكوفه نبوت

كفار مكه تمام انديشه و قدرت خويش را به كار بردند تا انقلاب محمد را در نهال بخشكانند. يثربيان قبل از مهاجرت پيامبر «ص» پيمان وفادارى خويش را امضاء كرده بودند، سرانجام پيامبر «ص» و عده اى از مسلمانان مكه را ترك كردند و به مدينه مهاجرت نمودند. از اين به بعد طرفداران پيامبر «ص» به دو گروه قومى تقسيم شدند، مكيان گروه مهاجر، مدنيان گروه انصار. گهگاه اختلافاتى قشرى بين اين دو گروه بروز مى كرد.

روزى انصار زمزمه اى را آغاز كردند، گفتند: ما چنين و چنان كرديم، (پيامبر را يارى داديم و به مكيان پناه و...) و اينگونه بر اعمالشان فخر فروختند.

ابن عباس مكى نيز در پاسخشان ادعاى برترى نمود، موضوع به گوش پيامبر «ص» رسيد، به انجمنشان درآمد و فرمود: آى انصار! مگر شما بى مقدار نبوديد و خداوند بوسيله من به شما عزت داد؟ گفتند: آرى اى رسول خدا!

 

 

 

فرمود: آيا گمراه نبوديد و خداوند به وسيله من شما را هدايت كرد؟ گفتند: آرى اى رسول خدا!

فرمود: آيا پاسخ مرا نمى دهيد؟ گفتند: چه بگوييم اى رسول خدا! فرمود: آيا در پاسخ نمى گوييد خويشانت تو را راندند، ما پناهت داديم؟ تكذيبت كردند ما تصديقت نموديم؟ تضعيفت كردند ما ياريت كرديم؟ آنقدر پيامبر (ص) سؤال كرد تا انصار در مقابل به زانو درآمدند! و گفتند: در مقابل زحماتت اموال و ثروتمان براى خدا و رسولش باشد.

ناگهان فرشته وحى پاسخ آورد كه: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى و من يقترف حسنه نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور.» [ شورا، 23 ] بگو اى محمد! مزدى بر رسالت نمى خواهم جز اينكه نسبت به نزديكانم دوستى نماييد، هر كس دوستى آل پيامبر را پاس دارد بر نيكويى اش بيفزاييم. همانا خداوند بسيار آمرزنده و شاكر است.

آنگاه پيامبر افزود: هر كس بر محبت آل محمد بميرد شهيد است. هركس با محبت آل محمد بميرد آمرزيده است. هر كس با محبت آل محمد بميرد تائب است. هر كس بر محبت آل محمد بميرد ايمانش كامل است. هر كس با محبت آل محمد بميرد فرشته مرگ او را به بهشت بشارت دهد، هر كس با محبت آل محمد بميرد مانند عروسان عروسان با تشريفات او را به بهشت مى برند. هر كس با محبت آل محمد بميرد دو درب از قبرش به سوى بهشت گشوده مى شود، هر كس با محبت آل محمد بميرد قبرش زيارتگاه فرشتگان خواهد شد. هر كس با محبت آل محمد بميرد در روز قيامت در پيشانيش نوشته شده است: نااميد از رحمت حق. هر كس با دشمنى آل محمد بميرد كافر از دنيا رفته. هر كس با دشمنى آل محمد بميرد عطر بهشت هرگز نبويد. [ تفسير الكشاف ج 4 ص 220 تا 221، تفسير طبرى ج 25 ص 16. ] و چون آيه نازل شد مسلمانان پرسيدند: اى رسول خدا! نزديكان شما كه دوستيشان بر ما واجب است كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو پسرش. [ تفسير الكشاف ج 4 ص 219، تفسير الكبير (فخر رازى) ج 27 ص 166 والدر المنثور ج 7 ص 348. ]

پيامبر (ص) براى اينكه آيندگان دست به تأويل نزنند فرمود: خداوند انبياء را از نهالهاى مختلف آفريد ولى من و على را از يك شجره خلق كرد كه من ساقه آن و على شاخه ى آن و فاطمه شكوفه بارور آن و حسن و حسين ميوه آن و پيروان ما برگهاى آنند. هر كس به شاخه اى از آن چنگ آويزد ره يافته و هر كس دور شود گمراه شده، اگر بنده اى هزار سال بين صفا و مروه عبادت كند و سپس هزار سال ديگر عبادت كند و باز هزار سال عبادت كند كه چون مشك كهنه گردد، اما محبت ما را درك نكند، خداوند او را با سر در آتش افكند. آنگاه پيامبر (ص) اين آيه را تلاوت كرد: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى» [ مجمع البيان ج 9 ص 43 بنقل از شواهد التنزيل. ]

قرآن بارها از قول انبياء و خود پيامبر نقل كرده بود كه براى زحمات رسالت هيچ مزد و پاداشى نمى خواهند. و اينك كه پيامبر بر رسالت خويش محبت ذوى القربى را به عنوان مزد طلب مى كند، عده اى كوته نظر تعجب مى كردند، فرشته وحى دگر بار پيام آورد: «قل ما سئلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله» [ سبأ 34 ]: اى پيامبر! بگو مزدى را كه از شما خواستم بسود شماست و پاداش من بر خداست.

 

امتى از زنان

سال دهم هجرى بود. نداى محمد (ص) مرزهاى آبى و خاكى را درنورديده بود. بت پرستى از شبه جزيره عربستان برچيده شده بود. هنوز بعضى از نواحى در انديشه انحرافى خود مانده بودند، نجران يكى از اين ايالتها بود، كه نقطه ى مرزى حجاز، شام و يمن را تشكيل مى داد [ لسان العرب ج 5 ص 195 ] بخش مهمى از آن نصرانى بودند و با روم ارتباط سياسى داشتند و اسقفان آنها از طرف پادشاه روم به توليت منصوب مى شدند. [ اسباب النزول واحدى ذيل آيه 61 آل عمران. ]

پيامبر (ص) نامه اى بدين شرح به آنها نوشت: به نام خدا از محمد رسول خدا به اسقف نجران. سپاس مخصوص خداى ابراهيم و اسمعيل و اسحاق و يعقوب است.

اما بعد: من شما را از پرستيدن بندگان خدا به پرستيدن خداوند دعوت مى كنم. من از شما مى خواهم از ولايت بندگان آزاد و تحت ولايت خداوند برآييد، اگر نخواستيد جزيه (ماليات مخصوص كه اهل كتاب بايد بپردازند) بپردازيد و يا اعلام جنگ مى كنم والسلام. [ تاريخ يعقوبى ج 2 ص 81. ]

نصاراى نجران پس از شور و مشورت تصميم گرفتند هيئتى را نزد رسول خدا بفرستند تا از نزديك وارد مذاكره شوند.

هيئت نجران به رياست ابوحارثه اسقف با عده اى از سران به مدينه آمدند، با لباسهايى ابريشمين و صليب «وارد مسجد شدند [ الطبقات الكبرى ج 1 ص 357 ])، تاكنون هيچكس با چنين قيافه هايى وارد نشده بود. (مسلمانان مى خواستند از ورودشان ممانعت به عمل بياورند) پيامبر (ص) فرمود: آنان را به حال خود واگذاريد. نزد حضرت آمدند. و مباحثه شروع شد. اين بحث يك روز بطول انجاميد رسول خدا با ادله روشن پاسخ آنها را مى دادند. در پايان ابوحارثه سوال كرد اى محمد! در مورد مسيح چه مى گويى؟ فرمود: او بنده ى خدا و رسولش بود. گفت: پناه به خدا مى برم از اين عقيده (اگر مسيح پسر خدا نبود پس پدرش كيست؟) [ الدر المنثور ج 2 ص 229 ] آيه نازل شد «ان مثل عيسى عندالله كمثل آدم خلقه من تراب» تولد عيسى مانند خلقت آدم است كه از خاك آفريده شد. [ تاريخ يعقوبى ج 2 ص 82. ]

چون بحث به درازا كشيد، و هيئت نجران حق را نپذيرفتند فرشته وحى پيامى تاريخى آورد: اى پيامبر! اگر بعد از علمى كه براى تو آمد در اين مورد به بحث و مجادله برخاستند به آنان بگو: بيائيد فرزندانمان و فرزندانتان، زنانمان و زنانتان و جانهاى ما و جانهاى شما را فراخوانيم، آنگاه به مباهله برخيزيم و نفرين الهى را بر دروغگويان قرار دهيم. [ فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجل لعنه الله على الكاذبين. آل عمران آيه 61. ]

پيامبر (ص) با هيئت نمايندگى نجران قرار گذاشتند فرداى آن روز به مباهله بيايند، و اين پيام چون برق در مدينه پيچيد.

بيست و سه سال از تبليغ پيامبر گذشته بود، زنان و مردان پاكدامنى در مكتب او تربيت شده بودند. همه در اين انديشه بودند كه لابد پيامبر (ص) ما را براى مباهله دعوت مى كند، زنان به خاطر احساسات پاكشان بيشتر در بيم و اميد بسر مى بردند، هر كس به خاطرى خود را كانديداى واقعه فردا احساس مى كرد. هر كس پيش خود حدسى مى زد. از زنان پيامبر ام سلمه، سوده، زينب، ام حبيبه، و صفيه همه از زنان پاكدامن روزگار بودند، ام هانى دختر ابى طالب از مؤمنات بزرگوار محسوب مى شد، و زنانى كه به خاطر ايمان به محمد (ص) مجبور شده بودند از مكه به حبشه مهاجرت نمايند، و زنانى كه به خاطر ايمان از زندگى رهيده- از مكه به مدينه مهاجرت نموده بودند. زنانى كه در جنگ احد از جان پيامبر مسلحانه دفاع كرده بودند. زنانى بودند كه از ذهنها عبور مى كردند و براى مانور معنوى فردا پيش بينى مى شدند. پيامبر (ص) هزار و صد و بيست صحابه زن داشت [ اسد الغابه ج 7 كه مجموعا اين مجلد در معرفى اين زنان است ] كه لااقل ده ها زن برجسته بين آنها بوده. همه منتظر فردا بودند كه «نساءنا» زنان ما چه كسانى هستند.

سرانجام انتظار بسر آمد و فردا از دور فرارسيد. رسول خدا در حاليكه عبايى مويين و سياه به دوش انداخته بود. حسين را در آغوش گرفته بود، دست در دست حسن، به سوى وعده گاه در حركت بود از زنان تنها فاطمه به دنبالش مى رفت و پشت سر فاطمه هم على گام برمى داشت [ تفسير الكبير (فخر رازى) ج 8 ص 85. ]

يا للعجب پيام وحى «نساء» بود خبر از فوجى از زنان مؤمنه مى داد. پيش بينى مى شد كه پيامبر همه زنان را يا لاقل همسران خويش را يا برگزيدگان از آنان را به مباهله بياورد، و اينك فاطمه را به تنهايى آورده است! را ستى فاطمه به تنهايى امتى از زنان بود و مانند ابراهيم، كان امه قانتا [ نحل، 120 ] و اين بود كه هيئت نمايندگى نجران را تحت تأثير قرار داد و حاضر به مباهله نشدند و با يك قرارداد مصالحه همه چيز پايان پذيرفت و سرانجام اسلام را پذيرفتند.


داستان مباهله از فضائل بى چون چراى اهل بيت است كه بين فرقه ها اسلامى مجمع عليه است همه مورخين و محدثين و مفسرين داستان مباهله و آمدن پنج تن را ذكر كرده اند مراجعه كنيد به: تا ريخ يعقوبى ج 2 ص 81- 83، الكامل فى التاريخ ج 2 ص 293 صحيح مسلم ج 15 ص 176، الصواعق المحرقه ص 155، ينابيع الموده ج 2 ص 68. تفسير فخر رازى ج 8 ص 85، تفسير طبرى ج 3 ص 211 تا 213- الدر المنثور ج 2 ص 229- 233، تفسير الكشاف ج 1 ص 361- 370 الاختصاص ص 56 و 112، الخصال ج 2 ص 576.

 

عصمت فاطمه

فاطمه همسرش و فرزندانش بايد بعد از پيامبر (ص) ناخداى كشتى ايمان باشند و آنان بايد فروغ شب به هنگام غروب خورشيد باشند. بايد مردم گمشده، در مهتاب نقره اى آنان به سوى ساحل هدايت ره يابند و بايد ره پويان از هر جهت مطمئن باشند.

فرشته وحى پيامى آورد و اين اطمينان را تضمين كرد. «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» [ احزاب، 33 ]: خداوند اراده كرده است كه ناپاكى را از شما اهل بيت براند و شما را پاك پاك گرداند. و اين تضمينى بود از ناحيه خداوند براى امت.

آنگاه پيامبر (ص) دست بكار شد تا اهل بيتش را به مردم معرفى كند. ابتدا از ام سلمه زن پاك و محدث خويش آغاز كرد، و او چنين نقل مى كند: وقتى اين آيه نازل شد پيامبر در خانه من بود، على، فاطمه، حسن و حسين را فراخواند عبايى خبيرى بر آنان پوشاند و گفت اللهم هولاء اهل بيتى. اللهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا: خدايا اينان اهل بيت من هستند، بار خدايا! پليدى را از آنان دور گردان و بر پاكيشان بيفزا. ام سلمه گفت: آيا من از اينان نيستم؟ رسول خدا فرمود: تو خوبى ولى از اينان نه [ تفسير طبرى ج 22 ص 5- 7. ]

اين عمل را مجددا پيامبر (ص) نزد عايشه تكرار كرد، در حاليكه رسول خدا عبايى سياه بر دوش داشت حسن آمد، وى را زير عبا برد، سپس فاطمه آمد زير عبا شد، حسين آمد و على، همگى زير عبا بودند كه پيامبر (ص) فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم... [ الكشاف ج 1 ص 369. ]

پيامبر (ص) به اى معرفى اكتفا نكرد، صبحگاهان چون براى نماز قصد مسجد مى كرد روبروى خانه فاطمه مى ايستاد و با صداى بلند مى فرمود: «الصلوه يا اهل بيت النبوه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل بيت و يطهركم تطهيرا» نماز اى اهل بيت نبوت! خداوند اراده كرده است پليدى را از شما دور كند و بر پاكيتان بيفزايد. پيامبر (ص) اين عمل را نه ماه تكرار كرد. [ ينابيع الموده ج 1 ص 171. ]

گاهى به آنان مى فرمود: السلام عليكم يا اهل البيت و رحمه الله و بركاته الصلوه رحمكم الله انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس. انا حرب لمن حاربتم و انا سلم لمن سالمتم [ الدر المنثور ج 6 ص 606 ]:... من با دشمنان شما در جنگم و با دوستانتان در صلح [ داستان آيه تطهير آنقدر شيعه و سنى روايت كرده اند كه جاى هيچ شبهه اى باقى نمى گذارد كه اين آيه در مورد پنج تن آل عبا نازل شده است مرحوم طبرى در تفسيرش (ص) 5- 7 شانزده روايت در اين باره نقل مى كند. آلوسى در تفسيرش ج 22 ص 14 تلاش مى كند كه ثابت كند منظور اين آيه زنان پيامبر هستند اما در پايان مى گويد: اخرج الترمذى والحاكم و صحاه و ابن جرير و ابن المنذر و ابن مردويه و البيهقى فى سننه من طرق عن ام سلمه رضى الله عنها قالت فى بيتى نزلت انما يريد الله... و فى البيت فاطمه و على و الحسن و الحسين فجللهم رسول الله بكساء كان عليه ثم قال: هولاء... همچنين مراجعه كنيد به الدار المنثور ج 6 ص 605، الصواعق المحرقه ص 143 ينابيع الموده ج 2 ص 52- 54 و ص 84 و ج 1 ص 171 و اسد الغابه ج 7 ص 222، امالى صدوق مجلسى 72 ص 381 و 382، الخصال ج 1 ص 403 روايت 113 و ج 2 ص 561 و 580 و احتجاج طبرسى ج 1 ص 345. ]

 

فاطمه از نيكان بود

حسن و حسين دو كودك فاطمه بيمار شدند، رسول خدا با عده اى از مردم به عيادت آنها رفتند، عيادت كنندگان پيشنهاد كردند، براى بهبودى آنها نذر كنيد، على، فاطمه و فضه مستخدم منزل نذر كردند كه اگر خداوند آنان را شفا دهد سه روز روزه بگيرند. آنان سلامتى كامل را بازيافتند، فاطمه چيزى در بساط نداشت على از شمعون خيبرى مغازه دار مدينه سه صاع جو قرض گرفت. فاطمه يك صاع آن را آرد كرد و پنج قرص نان پخت، نزديكها مغرب سفره را گستردند و پنج قرص نان را براى هر پنج نفر در سفره قرار دادند تا افطار كنند. ناگهان درب به صدا درآمد: سلام بر شما اى اهل بيت محمد! گدايى از گدايان مسلمين هستم، غذايى به من دهيد خداوند از طعامهاى بهشتى نصيب شما گرداند. همگى ايثار كردند و نانها را به فقير بخشيدند و به نوشيدن آب قناعت كردند و فردا را نيز روزه گرفتند. چون شب فرارسيد همانند شب گذشته نانها را در پيش رو بر سفره نهادند. باز صداى درب آمد و اين بار يتيمى غذا خواست، همگى غذايشان را به او بخشيدند. همان گونه فردايش را روزه گرفتند. چون افطار فرارسيد همان صحنه تكرار شد و اينبار اسيرى به گدايى آمده بود. آنان نيز ايثار شبهاى گذشته را تكرار كردند و گرسنه خوابيدند.

صبحگاهان على دست حسن و حسين را گرفت و به ديدن پيامبر (ص) رفتند. چشم پيامبر به كودكانش افتاد كه چون جوجگانى از گرسنگى مى لرزيدند. فرمود: چقدر اين منظره براى من دردآور است. پيامبر (ص) بپا خاست و با آنان به خانه فاطمه آمد. فاطمه را در محرابش به عبادت ديد در حالى كه شكمش فرورفته و چشمانش گود افتاده بود، غم سر تا سر وجود پيامبر را فراگرفت، در همين حال جبرئيل نازل شد و حضرت را به داشتن چنين خانواده اى از طرف خداوند تهنيت گفت و سوره هل اتى را به پاس چنين فداكارى در شأن