فرشته زمينى
زندگانى حضرت زهرا (س)

روح الله حسينيان

- ۵ -


قريظه و بنى نضير به غنيمت مسلمين درآمد، پيامبر (ص) به فرمان خداوند بر خلاف سنت پيشين بين مهاجرين تقسيم كرد. مدنيون يا انصار هر چند خود نيز نيازمند بودند، بر اين تقسيم خرده نگرفتند و مهاجرين را بر خود مقدم داشتند، فرشته وحى پيام تشكرآميزى به نام «ايثارگران» بر آنان فرود آورد:

«والذين تبوء الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون فى صدورهم حاجه مما اوتوا و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصه و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون» [ سوره حشر آيه 9 ] اهالى دارالهجره و مؤمنان مدينه، مهاجرين مكلى را از صميم قلب دوست مى دارند، از آنچه به مهاجرين بخشيده شد غمگين نشدند، هر چند خود نيازمندند، اما آنان را بر خود مقدم مى دارند و ايثار مى نمايند، هر كس مانع بخل نفس خويش گردد رستگار است.

سر تا سر زندگى فاطمه (س) تبلور ايثار است، هيچ گاه نيازمندى را از درگاه خويش نراند، در سخت ترين شرايط دست رد بر سينه كسى نزد، گريه كودكان گرسنه ى خويش را تحمل مى كرد، اما يأس بيچارگان را هرگز تحمل نكرد.

ابوهريره گزارش مى كند: روزى فقيرى از گرسنگى خويش به پيامبر (ص) شكايت كرد، حضرت وى را به حجرات همسرانش فرستاد، آنان گفتند: چيزى جز آب در خانه نداريم. پيامبر (ص) با صداى بلند فرمودند: كيست كه اين مرد را امشب پذيرايى كند؟ على (ع) گفت: من اى رسول خدا. على (ع) به خانه آمد و از فاطمه پرسيد: چه داريم؟

فاطمه: فقط غذاى دخترمان (زينب) مانده است، اما مهمان را بر او مقدم مى داريم.

على (ع): پس او را بخوابان و چراغ را خاموش كن... (تا بيدار نشود و از مهمان پذيرايى كن) [ وسائل الشيعه ج 6 ص 323. ] صحنه هايى كه فاطمه (س) از ايثار ترسيم كرده است، بى شك در تاريخ بشر منحصر بفرد است. هرگز نه پيش از او و نه بعد از او تكرار نشده است، فاطمه (س) چنان ايثار را به اوج رسانده است، كه اين بلنداى قله اخلاق را فتح ناشدنى قرار داده است.

كيست كه ناله دلخراش دردانه هايش، تارهاى وجودش را بلرزه درآورد و بر آن شكيبايى ورزد؟

كيست كه اندام لرزان دلبندان گرسنه خود را ببيند و صبر را در بارگاه خويش به سجده آرد؟ اما بر گرسنگى نو مسلمانى دامن شكيبايى و تحمل را بدرد؟! و فاطمه (س) اين گونه بود.

بيابانگردى فقير نزد رسول خدا آمد. زبان به ناسزا گشود، تا شكم گرسنه خويش را سير كند. بردبارى پيامبر (ص) او را تسليم كرد و اسلام آورد، پيامبر (ص) روى به مؤمنان آورد و كمك طلبيد. سلمان بپا خاست، او مى دانست درب خانه چه كسى را بكوبد، يكسره به خانه فاطمه (س) آمد و موضوع را در ميان گذاشت. فاطمه (س) فرمود: اى سلمان به حق آن كس كه محمد را به نبوت برگزيد، سه روز است كه آه در بساط نداشته ايم، حسن و حسين چون جوجگان بى پر و بال از گرسنگى مى لرزند. اما چه كنم اى سلمان، خيرى كه به در خانه ام آمده بازنمى گردانم. پيراهنم را بگير و نزد شمعون برو و از قول من بگو كه پيراهن فاطمه (س) در گرو صاعى از خرما و صاعى از جو، به ما قرض بده انشاءالله برمى گردانيم. سلمان نزد شمعون آمد و موضوع را گفت، اشك در چشمان اين يهودى حلقه زد و گفت: واقعا زهد اين است، اين همان چيزى است كه موسى در تورات خبر داده است. من هم به وحدانيت خداوند و نبوت محمد گواهى مى دهم. سلمان خرما و گندم را نزد فاطمه (س) آورد، فاطمه (س) گندمها را آرد كرد و پخت و به سلمان داد و گفت نزد پيامبر (ص) ببر. سلمان گفت خوب است مقدارى نان براى حسن و حسين بردارى، فرمود: نه سلمان! چيزى را كه در راه خدا داده ايم پس نستانيم.

سلمان نان و خرما را نزد رسول خدا آورد. پيامبر (ص) پرسيد اينها را از كجا آورده اى گفت: از خانه فاطمه (س)... [ احقاق الحق ج 10 ص 31. ]

ايثار در كالبد فاطمه (س) ريشه داشت، با جانش آميخته بود و هميشه در پيش چشمش بود و هرگز خود را نمى ديد. اگر از گرسنگى پدر خبر داشت بى او لقمه اى در دهان نمى گذاشت، گرچه فقر فراگير در همه خانه ها لانه كرده بود، اما اگر اندكى نيز روزى مى شد پدر را مقدم مى دانست.

جابر مى گويد: گرسنگى، پيامبر (ص) را از پاى درآورد، به اطاق همه همسرانش سر كشيد، هيچ نيافت، به خانه فاطمه (س) آمد.

- دخترم چيزى براى خوردن دارى؟

- نه به خدا پدرجان.

پيامبر (ص) بازگشت. همسايه فاطمه (س) مقدارى نان و گوشت پخته آورد، فاطمه (س) آنها را در ديگچه اى گذاشت و روى آن را پوشاند و گفت: «والله لا وثرن بهذا رسول الله على نفسى و من عندى»: به خدا قسم پيامبر (ص) را بر خودم و اهلم مقدم خواهم داشت. حسن و حسين را دنبال پدر فرستاد، پدر آمد، گفت: فدايت گردم خداوند چيزى رساند، براى تو نگه داشته ام...

اما هيچكدام از اين ها كه نقل شده است به پايه ايثار فاطمه (س) در شب عروسى نمى رسد، زيرا ارزشمندتر از لباس عروسى براى يك عروس در شب زفاف نيست و فاطمه (س) در همان شب همان لباس را بخشيد. [ احقاق الحق ج 10 ص 401. ]

 

حضور در جبهه

سران كفر كه قدرت معنوى و سياسى خود را در خطر مى ديدند لحظه اى از توطئه دست نمى كشيدند، همه توان خويش را به كار مى بردند تا انقلاب محمدى را نابود كنند، آنان با تمام قوا در نزديكى احد تجمع نمودند، ولى از سپاه اندك اسلام سخت شكست خوردند، اما سهل انگارى عده اى و دنيادوستى عده اى ديگر، فرمان فرمانده را زير پا نهادند و تنگه احد، محل نفوذ دشمن را رها كردند. دشمن موقعيت را مناسب ديد، پاتكى شديد بر سپاه اسلام زد، عده اى به شهادت رسيدند. خبر در مدينه چون باد پيچيد. فاطمه (س) كه هم پدرش و هم همسرش در جبهه بودند سراسيمه به طرف خط مقدم حركت كرد. «پيامبر (ص) جراحتى كارى در صورت برداشته بود، دندان هاى پيشين او شكسته و كلاهخود او بر سرش خرد شده بود (اين صحنه فاطمه (س) را غمگين كرد. تصميم گرفت تا فورا زخمهاى پدر را مداوا نمايد.)

على (ع) با سپر آب مى آورد و فاطمه (س) زخمهاى پدر را مى شست، خون بند نمى آمد، فاطمه (س) قطعه حصيرى را سوزاند و خاكستر آن را روى زخم ريخت و آن را پانسمان كرد.» [ صحيح مسلم، كتاب الجهاد ج 12 ص 148، صحيح بخارى كتاب المغازى باب 141 ج 5 ص 203، الطبقات الكبرى ج 2 ص 48. ]

سيطره اسلام همچنان به پيش مى رفت، قدرت روزافزون محمد (ص) خواب از چشمان دشمن گرفته بود، سران كفر توطئه اى حساب شده تر چيدند، از تمام شهرها، گروهها و باديه ها، نيرو جمع كردند و جنگى فراگير را تدارك ديدند. پيامبر (ص) با مشورت ياران، نقطه اى استراتژيك را در نزديكى مدينه انتخاب كردند و در آنجا اردو زدند و به حفر خندق پرداختند و فاطمه (س) نيز در اردو حضور داشت. «فاطمه (س) در خندق قطعه اى نان به حضور پدر آورد و گفت: براى بچه ها نان پختم مقدارى هم براى شما آوردم. فرمود: دخترم اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز در كام پدرت فرومى رود.» [ ينابيع الموده ج 2 ص 24، بحارالانوار ج 20 ص 245، الطبقات الكبرى ج 1 ص 400، التاريخ الكبير ج 1 ص 128. ]

 

در غم شهيدان

دعوت پيامبر (ص) در سر تا سر جزيره العرب اثرى عميق بجا گذاشته بود. رسول خدا در سال هشتم سفيرى به دربار شام حكومت دست نشانده ى روم فرستاد، اما قبل از رسيدن به مقصد توسط فرمانروايان محلى شامات به شهادت رسيد، مجددا پيامبر (ص) 16 نفر مبلغ را براى رساندن پيام توحيد به شامات اعزام نمود، لكن ناجوانمردانه آنان را نيز به شهادت رساندند، پيامبر (ص) سپاهى براى ادب آنان مجهز كرد و فرماندهى آن را به جعفر بن ابى طالب سپرد. سپاه اسلام و روم در سرزمين موته با هم درگير شدند و فرمانده اسلام به شهادت رسيد. چون خبر شهادت جعفر به مدينه رسيد پيامبر (ص) به خانه وى رفت «اسماء همسر جعفر مشغول خمير بود، پيامبر (ص) فرزندان او را طلبيد، و آنان را در دامن خود گذاشت، اشك در چشمان مباركش حلقه زد، اسماء موضوع را فهميد و شروع به گريه كرد، فاطمه (س) نيز صداى گريه وى را شنيد و از شهادت پسر عموى خود آگاه شد، شتابان آمد و بلند بلند مى گريست و مى گفت: واى پسر عموى من واى...

پيامبر (ص) به فاطمه (س) فرمود: «خانواده جعفر به عزادارى مشغولند، غذايى براى آنان تهيه كن، فاطمه (س) سه روز غذاى خانواده شهيد را تهيه كرد كه اين عمل سنت بنى هاشم شد.» [ تاريخ يعقوبى ج 2 ص 65. ]

فاطمه (س) در خانه نيز براى جعفر گريه مى كرد پيامبر (ص) نوحه سرايى او را ديد و فرمود: براى جعفر، خانمى مانند فاطمه (س) بايد گريه كند.» [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 282. ]

فاطمه (س) براى شهدا احترام خاصى قايل بود. در غم شهادت حمزه عزادار بود «و هر روز شنبه ها صبح بر مزار شهداى احد حاضر مى شد و سپس بر آرامگاه سيدالشهدا حمزه مى آمد و براى او از درگاه خداوند طلب رحمت و مغفرت مى كرد.» [ من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 114. ]

 

اول همسايه

فاطمه (س) هميشه حق همسايگان را بر اهل خانه مقدم مى داشت «الجار ثم الدار» جمله معروف فاطمه (س) است. حتى در نيايش ابتدا براى آنها دعا مى كرد چون به او مى گفتند تو براى ديگران دعا مى كنى، اما براى خودت نه؟ همان پاسخ را مى داد كه اول همسايه، سپس اهل خانه. [ عن موسى بن جعفر عن ابيه عن ابائه (ع) قال كانت فاطمه (س) اذا دعت تدعو للمؤمنين و المؤمنات و لا تدعوا لنفسها فقيل لها: يا بنت رسول الله انك تدعو اللناس و لا تدعوا لنفسك فقالت: الجار ثم الدار. وسائل الشيعه ج 4 ص 1151 روايت 8 و علل الشرايع باب 145 ص 182. ]

فاطمه (س) اين اخلاق را در مكتب پيامبر (ص) آموخته بود، پيامبر (ص) آنقدر در حق همسايگان سفارش مى كرد كه به گفته امام على (ع) خيال مى كرديم همسايه ارث مى برد. [ نهج البلاغه كتاب 47 ] اما پيامبر (ص) به فاطمه (س) در مورد همسايه سفارش خصوصى نموده بود، رسول خدا نوشته كوچكى به دخترش داد و به او فرمود: آنچه را در او نوشته بياموزد. در آن چنين آمده بود: «من كان يومن بالله و اليوم الاخر فلا يوذى جاره...» هركس به خداوند و روز جزا ايمان داشته باشد همسايه را آزار نرساند... [ اصول كافى ج 2 ص 489 كتاب العشره باب حق الجوار ] و اين بود كه چون شب جمعه فرامى رسيد تا سپيده دمان نماز مى خواند و ديگران را دعا مى كرد و چون فرزندش حسن مى گفت: چرا به خود دعا نمى كنى؟ مى فرمود: «الجار ثم الدار». [ كشف الغمه ج 1 ص 468، علل الشرايع باب 145 روايت اول. ]

 

آيين همسرى

بى شك زنان در زندگى خانوادگى نقش محورى و تعيين كننده دارند، اگر مدعى باشيم كه در جوامعى كه هنوز كانون خانواده به حيات گرمى مى بخشد، زن نقش اول را ايفا مى كند، گزافه نگفته ايم، و اگر بگوييم زن سالارى جزء لاينفك زندگى خانوادگى است، بى راهه نرفته ايم. زيرا اوست كه روابط را تعيين مى كند اوست كه خانواده را رهبرى مى كند، شكيبايى اوست كه به مرد در مشكلات تحمل مى دهد و اگر او فشارى بياورد، مرد زبون تن به هر ذلتى خواهد داد. گرچه مرد قيافه رياست مى گيرد اما با دقتى همين قيافه هم با سياست زن است.

آه اگر روزى همه زنان فرشته مى شدند، چه بهشت برينى در زمين خلق مى شد. اگر روزى زنان به آنچه داشتند قانع مى شدند، مردان چه عظمتى كسب مى كردند. اگر روزى توقعات آنان كم مى شد چه كانونهاى سردى كه باز عشق، گرمى بخش آن مى شد.

روزى على (ع) وارد خانه شد گفت: فاطمه! چيزى براى خوردن دارى؟ گفت: به خدايى كه پدرم را به پيامبرى برگزيد، هيچ چيز براى خوردن نيست، اگر چيزى هم بود تو را بر خود و بچه ها مقدم مى داشتم، على (ع) گفت: فاطمه! چرا مرا خبر نمى كنى تا برايتان چيزى تهيه كنم؟

فاطمه (س) گفت: «انى استحى من الله ان اُكلفك ما لا تقدر عليه: من از پيشگاه خداوند خجالت مى كشم كه تو را به كارى كه توان آن را ندارى وادار كنم.» [ ذخائر العقبى ص 45، ينابيع الموده ج 2 ص 24، كشف الغمه ج 1 ص 469. ]

 

خانه دارى

فاطمه (س) دختر رهبرى بود كه هم بر جانها حكومت مى كرد هم بر تنها. محبوب ترين آدميان نزد محمد (ص) بود، به اشارتى زنان مدينه به خدمتش درمى آمدند و از خدمتكاريش فخر مى فروختند. اما فاطمه (س) هيچگاه از موقعيت خود سوء استفاده نكرد. همانند ديگران، خود چرخ زندگى خويش را مى چرخاند. على (ع) مى فرمود: «كانت احب اهله اليه و كانت عندى فجرت بالرخاء حتى اثرت فى يدها واستقتت بالقربه حتى اثرت فى نحرها وقمت البيت حتى اغبرت ثيابها و اصابها من ذلك ضرر» فاطمه (س) محبوب ترين اهل پيامبر (ص) بود، و در خانه من زندگى مى كرد آنقدر آسياب چرخانيد كه آثارش در دستش آشكار شد. آنقدر آب كشيد كه اثر بند مشك بر شانه هايش هويدا شد. خانه جارو مى كرد تا غبار لباسش را آلوده مى كرد. آنقدر كار كرد تا از فرط كار مريض شد. [ ذخائر العقبى ص 50، سنن ابن داوود ج 4 ص 35، علل الشرايع ص 326 ] او يك روز گندم را آرد مى كرد و يك روز مى پخت و دستش پر از طاول شده بود. [ كنزل العمال ج 15 ص 496 ذخائر العقبى ص 50. ]

گاهى اوقات بچه را به بغل مى گرفت و كار مى كرد. روزى بلال به مسجد دير آمد پيامبر (ص) علت را پرسيد گفت: سرى به فاطمه (س) زدم گندم آسياب مى كرد در حاليكه حسن گريه مى كرد ماندم تا كمكش آسياب كردم. [ تنبيه الخواطر و تنزيه النواظر (مجموعه ورام) ج 2 ص 230، ذخائر العقبى ص 51. ]

چون هزينه زندگى تأمين نمى شد گاه كار بيرونى مى پذيرفت. روزى على (ع) از دباغى عبور كرد گفت آيا مقدارى پشم مى دهى تا دختر محمد برايت بتابد گفت: آرى، فاطمه (س) آنها را در مقابل سه صاع جو به نخ تبديل كرد. [ احقاق الحق ج 10 ص 264. ]

روزى پيامبر (ص) فاطمه (س) را ديد كه مشغول آرد نمودن گندم بود از فرط خستگى اشك در چشمانش حلقه زده بود. پيامبر (ص) فرمود: دخترم! در سختى دنيا تحمل كن، آخرتى خوب در پيش دارى. [ احقاق الحق ج 10 ص 262 ] و دختر پيامبر (ص) اينگونه زندگى مى كرد.

 

 

 

زندگى فقيرانه

گرچه فقر در اسلام هرگز ستوده نشده است، بلكه آن را يك بلاى اجتماعى كه موجب كفر مى گردد، توصيف نموده است، اما فقرى كه در مبارزه گريبانگير مجاهد مى گردد، يا فقرى كه رهبران الهى بايد انتخاب نمايند، به عنوان يك صفت برجسته يا يك وظيفه اى الهى قلمداد شده است. [ براى اطلاع بيشتر مراجعه نمايد به كتاب «رهبرى در تشيع» ص 214 بحث «رفاه عمومى». ]

فاطمه (س) بعوان دختر محمد (ص) پيشواى مسلمانان، و همسر على (ع) امام و مقتدا، و خود نيز به عنوان معصوم و حجت خدا، زندگانى فقيرانه اى را برگزيد. او گرسنگى را در منزل پدر تمرين كرد و تا زمانى كه اوضاع اقتصادى مسلمانان سر و سامان نگرفته بود، در منزل على (ع) با آن مأنوس شده بود.

روزى فاطمه (س) مريض بود و پيامبر از وى عيادت كرد، احوال او را پرسيد. عرض كرد: درد بر من مستولى شده و گرسنگى هم مزيد بر علت شده است. پيامبر (ص) فرمود: «اما ترضين انك سيده نساء العالمين» آيا دوست ندارى سرور زنان جهان باشى؟ [ ذخائر العقبى ص 43، ينابيع الموده ج 2 ص 23. ]

در يكى از روزهاى ديگر پيامبر (ص) و جابر از فاطمه (س) ديدن كردند، آنچنان چهره فاطمه (س) را زرد ديدند كه از علتش جويا شدند. گفت: از گرسنگى است. [ وسايل الشيعه ج 14 ص 158 روايت 3. ]

گرسنگى در خانه فاطمه (س) مانند ساير مسلمين يك مسئله عادى شده بود و حتى كودكان فاطمه از اين نعمت بى نصيب نبودند. «روزى پيامبر (ص) به خانه فاطمه آمد، حسن و حسين را نيافت. فرمود بچه هايم كجا هستند؟ فاطمه (س) گفت: چيزى براى خوردن آنها نداشتيم همسرم على (ع) آنها را بيرون برد تا گريه نكنند.» [ ذخائر العقبى ص 49، ينابيع الموده ج 2 ص 25. ]

آرى اهل بيت پيامبر (ص) اينچنين بودند.

در يكى از روزها پيامبر (ص) به خانه فاطمه (س) آمد، حسن و حسين از دوش او بالا مى رفتند، و مى گفتند: پدر به مادر بگو به ما غذا بدهد، رسول خدا به فاطمه (س) فرمود: چرا به بچه هايم غذا نمى دهى؟ عرض كرد: بجز بركت رسول خدا هيچ چيز در خانه نداريم. [ بحارالانوار ج 35 ص 252. ]

فاطمه (س) در پوشيدن لباس آنچنان زاهدانه زندگى مى كرد كه حتى اصحاب نزديك رسول خدا تعجب مى كردند و از آن در شگفت مى آمدند. «سلمان فارسى فاطمه (س) را در حالى ديد كه لباسى كه به تن داشت، دوازده وصله خورده بود. قلب سلمان شكست و گفت: آه! قيصر و كسرى لباسهاى حرير مى پوشند اما دختر رسول خدا لباس كهنه دوازده وصله اى مى پوشد. فاطمه (س) نزد پدر آمد و گفت: اى رسول خدا سلمان از لباس من تعجب مى كند. به خدا قسم من و على (ع) پنج سال (اول زندگى) را با پوستى زندگى كرديم كه روز سفره ى شترمان بود و شب تشك خوابمان...» [ بحارالانوار ج 8 ص 303 روايت 64. ]

 

بهتر از خدمتكار

همسرش يك سپاهى بود، يا در جبهه به نبرد مشغول بود يا در حال آماده باش بسر مى برد. مسؤوليت حفاظت از جان رهبرى نيز به عهده ى او بود.

اداره ى خانه نيز به عهده ى فاطمه (س) بود، مهماندارى، بچه دارى، آشپزى، تهيه آب از كاريز مدينه، همه به عهده ى دختر پيامبر (ص) بود. سخت تر از همه آستك [ آسياب دستى ] كردن گندم بود، دستهاى فاطمه (س) پر از طاول بود، خمير و نان پختن هم زحمت زيادى داشت، حاملگى فاطمه (س) هم مزيد بر علت شده بود، شب زنده دارى هم بود. خستگى مفرطى جسم فاطمه (س) را آزار مى داد.

فاطمه (س) با خود گفت: خوب است براى جستجوى راه حلى با همسرم على (ع) صحبت كنم. على (ع) به خانه آمد پس از كمى استراحت فاطمه (س) از سختى كار سخن آغاز كرد: على (ع) جان دستهايم را نگاه كن، يك روز آسياب، يك روز پخت دستهايم را پر از آبله كرده، خستگى كار ناتوانم ساخته...

على (ع): فاطمه! چيزى به نظرم رسيد، همين روزها از بحرين خادمى براى پيامبر (ص) فرستاده اند، خوب است نزد پدر روى و ماجراى زندگى را شرح دهى و از وى بخواهى خادم را به تو بدهد.

فاطمه (س): پيشنهاد خوبى است فردا خواهم رفت.

فاطمه (س): سلام پدر!- سلام دخترم، چطورى؟ حال شوهرت چگونه است؟ كارى دارى؟

خجالت سر تا سر وجود فاطمه (س) را گرفت و از طرح خواسته اش خوددارى كرد.

اين ماجرا سه بار تكرار شد، اين بار خود پيامبر (ص) شبانه به منزل دخترش آمد پيامبر (ص) درب خانه فاطمه (س) را مى كوبد، يا الله، يا الله، يا الله.

آيا اجازه مى دهيد وارد شوم؟

على (ع) و فاطمه (س) تازه در بستر رفته بودند. خواستند از جا برخيزند. پيامبر (ص) متوجه شد از آنان خواست تا به همان حال در بستر بمانند.

پيامبر (ص) آمد ميان فاطمه (س) و همسرش نشست پاها را در بستر دراز كرد (اين منظره آنقدر براى على (ع) عاطفى بود كه بارها اين داستان را نقل مى كرد. و مى فرمود: «سردى پنجه هاى پاى پيامبر (ص) را روى سينه ام احساس مى كردم» پيامبر (ص) سر سخن را باز كردند: دخترم! چى مى خواستى؟

فاطمه (س) باز خجالت كشيد، چشمها را فروانداخت و سكوت كرد.

على (ع): اى رسول خدا! فاطمه (س) حامله شده سختى كار او را رنجور كرده، خادمى براى شما فرستاده اند، خوب است وى را به ما بدهيد تا كمك كار فاطمه (س) باشد.

پيامبر (ص): خادم را به ديگران بخشيده ام، ولى اگر موافق باشيد چيزى بهتر از خادم به شما بدهم؟

- بلى اى رسول خدا.

پيامبر (ص): هنگاميكه به رختخواب مى رويد، 34 مرتبه تكبير بگوييد، 33 مرتبه خداوند را تسبيح كنيد، 33 مرتبه او را حمد كنيد. اين 100 ذكر از خدمتكارى كه خواسته ايد بهتر است.

فاطمه (س) سه بار گفت: «رضيت عن الله و رسوله»: از خدا و رسولش راضيم، از خدا و رسولش راضيم، از خدا و رسولش راضيم. [ اين داستان محتواى 17 روايت از كنزل العمال ج 15 ص 496 تا 508 و علل الشرايع ص 366 و امالى صدوق ص 512 مجلس 93 و مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 206 و ص 305 و 174 و 260 و 287 و... مى باشد. ]

 

تحقيقى در تسبيحات حضرت زهرا

از بررسى روايات در مورد تسبيحات حضرت زهرا چنين به دست مى آيد كه: شأن نزول آن همان سختى كار بر فاطمه (س) و درخواست خادمه بوده است، و در اين هيچ شك و شبهه اى وجود ندارد. اما آيا وقت تسبيحات بعد از خواب است، يا بعد از نماز؟ و عدد هر كدام از اذكار چند است و ترتيب آن كدام؟ روايات مختلفى وارد شده است، كه به بررسى آن مى پردازيم.

زمان:

بيشترين روايات، زمان تسبيحات را قبل از خواب تعيين كرده اند [ كنزل العمال ج 15 ص 496 تا 509 الطبقات الكبرى ج 8 ص 25، صحيح بخارى ج 5 ص 81 ] اما در بعضى روايات وقت آن را بعد از نماز ذكر كرده اند. [ امالى صدوق مجلس 93 ص 512 و كنزل العمال ج 15 ص 502 روايت 41919 ] بنابراين جمع روايات اين است كه تسبيحات حضرت زهرا هم قبل از خواب مستحب است و هم بعد از هر نماز، و احتمال فراوان است كه روات در اثر فراموشى به يكى از اوقات آن اشاره كرده اند. لذا در بعضى روايات هم به قبل از خواب اشاره دارد و هم بعد از نماز هر چند در اين روايت عدد اذكار با مشهور تفاوت بسيار دارد. [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 25، و كنزل العمال ج 15 ص 497 روايت 41968. ]

عدد:

در بعضى روايات عدد 34 را مخصوص تكبير ذكر كرده اند و تعداد تسبيح و تحميد را 33 دانسته اند و در بعضى روايت حمد را 34 و در بعضى تسبيح را 34 دانسته اند.

آنچه قطعى است اينست كه مجموعه اذكار نه از 100 كمتر است و نه بيشتر.

لذا روايتى به عدد 100 تصريح دارد. [ مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 309 روايت 1249، كنزل العمال ج 15 ص 496 روايت 41967 ] در يك بررسى آمارى از مجموع 13 روايت 11 روايت، 34 را مختص تكبير دانسته است. لذا با اين بررسى مطمئن مى شويم كه ذكر «الله اكبر» 34 مرتبه است و «سبحان الله» و «الحمدلله» 33 مرتبه مى باشد.

ترتيب:

در زمينه ترتيب هم روايات مختلف است بعضى روايات چنين ترتيبى دارد: سبحان الله، الحمدلله، الله اكبر. بعضى تكبير را مقدم دانسته اند و سپس تسبيح و بعد حمد را ذكر كرده اند و بعضى بعد از تكبير حمد را مقدم دانسته اند.

از بررسى مجموع رواياتى كه نگارند ملاحظه نموده است، آنچه كه قطعى است اينست كه هيچكدام از اين روايات حمد را اول ذكر نكرده اند. بلكه ذكر اول را يا «الله اكبر» دانسته اند يا «سبحان الله» و بيشترين روايات تسبيح را مقدم دانسته اند. اما با بررسى و دقت در روايات، ترتيب خاصى استنباط نمى گردد و شايد علت آن اين باشد كه مراعات ترتيب شرط نشده است. اما با يك استنباط ذوقى به نظر مى رسد كه ذاكر ابتدا خداوند را به عظمت ياد كند و سپس آن ذات بزرگ را تسبيح بگويد و آنگاه خداوند را بر اين توفيق ذكر سپاس گويد.

بنابراين مستحب است بعد از هر نمازى و قبل از خواب 34 مرتبه «الله اكبر» و 33 مرتبه «سبحان الله» و 33 مرتبه «الحمدلله» گفته شود كه او به حقايق امور آگاه تر است.

 

زيور

اسلام براى جلا و رونق دادن بيشتر به زندگى خانوادگى به زنان سفارش مى كند تا با زيورآلات به زيبايى خود بيفزايند، شيخ حر عاملى در وسايل فرموده است: «براى زن كراهت دارد كه زيور و رنگ را ترك كند هر چند پير باشد يا همسرش نابينا باشد». امام باقر (ع) مى فرمايند: «لا ينبغى للمرأه ان تعطل نفسها ولو ان تعلق فى عنقها قلاده» سزاوار نيست كه زن خود را به زيور آرايش ندهد لااقل گردنبندى به گردن بياويزد. [ وسائل الشيعه ج 14 ص 118 باب 85 و نيز رجوع كنيد به حريم عفاف ص 185. ]

اما فاطمه (س)، نه! او دختر پيامبر (ص) رهبر مسلمانان است، و همسر على (ع) پيشواى مؤمنان. او بايد ساده زيستى را اصل قرار دهد تا بين دختر رهبران الهى و خسروان فاروق باشد، پدرش حامل پيام آسمانى است، او آمده است تا طرحى نو دراندازد، و بر فرهنگ مستكبران خودخواه با عمل خويش يورش برد، او آمده است تا بگويد: دربار محمديان و علويان مهر باطلى بر دربار كسرايان و قيصران است. او آمده است اعلام نمايد همه حكومتها باطلند و تنها حكومت حق حكومت محمدى است.

ثوبان خادم پيامبر (ص) گزارش مى دهد كه: چون پيامبر (ص) عازم سفر مى شد، با آخرين كسى كه وداع مى كرد، فاطمه (س) بود، و چون بازمى گشت، اولين كسى را كه ملاقات مى كرد، فاطمه (س) بود.

خبر بازگشت پيروزمندانه پيامبر (ص) از جنگ، در شهر پيچيد. شهر خود را براى استقبال آماده مى كرد. فاطمه (س) نيز به يمن ورود پدر و همسر، پرده اى به درب خانه آويزان كرد، و گردنبندى به گردن و حسن و حسين را به دستبند نقره اى آراست، پيامبر (ص) بى اعتنا به خانه فاطمه (س) گذشت، دختر رسول خدا دريافت كه پدر از تجملات رنجيده است. پرده را فروكشيد و دستبندها و گردنبند را كند و به پيشگاه پدر فرستاد تا در راه خدا هزينه كند.

چون مرسوله را نزد پيامبر (ص) آوردند، سه مرتبه فرمود: پدرش فدايش باد. «مالال محمد و للدنيا فانهم خلقوا للاخره و خلقت الدنيا لغيرهم...» ال محمد را با دنيا چه كار؟ آنان براى سراى ديگرى آفريده شدند و اين سرا براى ديگران آفريده شده است. [ مناقب ج 3 ص 343، ينابيع الموده ج 2 ص 26، احقاق الحق ج 10 ص 291، كشف الغمه ج 1 ص 451، ذخائر العقبى ص 51. ]

در بعضى روايات آمده است، چون حسن و حسين به گريه افتادند، پيامبر (ص) به ثوبان فرمود: دو دست بند استخوانى [عاجى] برايشان خريدارى كن. [ ذخائر العقبى ص 52، كشف الغمه ج 1 ص 451، التاريخ الكبير ج 4 ص 36. ] محمد (ص) نسبت به ساده زيستى دخترش بسيار حساس بود، هرگز اجازه نمى داد، حريم نبوى به ذخائر و تجملات آلوده گردد، او تلاش مى نمود، كه اخلاق پادشاهى در خاندان نبوت رخنه نكند.

يك بار گردنبند طلا از بيت المال سهم على (ع) شد، آن را به فاطمه (س) هديه كرد، پيامبر (ص) بر فاطمه وارد شد و آن را در گردن وى ديد، فرمود: «يا بنية لا تقترى يقول الناس ان فاطمه بنت محمد (ص)، و عليك لباس الجبابره» دخترم مبادا قول مردم كه مى گويند فاطمه (س) دختر محمد (ص) است، تو را فريب دهد و تو لباس جبابره و (خاندان ستمگران) را پوشيده باشى. فورا فاطمه (س) گردنبند را شكست و روز ديگر آن را فروخت و برده اى را خريد و در راه خدا آزاد كرد. چون خبر به پيامبر (ص) رسيد خوشحال شد و بر او آفرين گفت. [ ذخائر العقبى ص 51، ينابيع الموده ج 2 ص 25. در روايت ديگرى چنين آمده است عن على (ع) ان النبى (ص) دخل على ابنته فاطمه فاذا فى عنقها قلاده فاعرض عنها فقطعتها فرمت بها فقال رسول الله (ص) انت منى يا فاطمه ثم جاءها سائل فناولته القلاده مناقب ج 3 ص 343 و كشف الغمه ج 1 ص 471. ]

 

آموزش

او هم به خانه مى پرداخت هم مرجع علوم و معارف الهى بود. براى آموزش دين ارزشى والا ارج مى نهاد. از پاسخ به سؤالات و راهنمايى دينى خسته نمى شد و آيندگان را نيز بر اين امر تشويق مى كرد.