فدك ذوالفقار فاطمه (سلام الله عليها)

سيد محمد واحدى

- ۶ -


انجام خواهيم داد [ هود: 121. ] آنچه را كه بايد انجام بدهيم و «منتظر باشيد كه ما نيز منتظر هستيم

[ هود: 122. ]». در اينجا ابوبكر در مقام جواب به حضرت، گفت:

اى دختر پيامبر! پدرت نسبت به مؤمنين بسيار پرعاطفه و كريم و با رأفت و مهربان بود و نسبت به كافرين عذاب دردناك و عقوبت بزرگى بود.

ابوبكر براى خنثى كردن آثار خطبه، از حضرت تجليل مى كند و از پشت خنجر مى زند و مى گويد:

اگر نسبتش را جستجو كنيم او را پدر تو مى بينيم نه پدر زنان ديگر، و برادر شوهر تو مى بينيم نه برادر غير او، مقدم كرد او (على) را بر همه دوستان و خويشان نزديك، و يارى كرد او را در هر كار بزرگى؛ دوست نمى دارد شما را مگر سعادتمند، و دشمنى نمى كنند با شما مگر افراد بدبخت، و شما عترت پاك پيامبر هستيد و خوبان انتخاب شده ايد، راهنماى ما هستيد در خير، و رهبر ما هستيد به سوى بهشت.

اى دختر پيامبر خدا! در سخن راست مى گويى، و در كثرت عقل از پيشروان مى باشى؛ از حق خود بازداشته نمى شوى، و از سخنان صادقانه ات جلوگيرى نمى گردد.

ابوبكر براى توجيه اذهان مردم زودباور و ايجاد كلامى خوش ظاهر و حق به جانب، گفت:

به خدا قسم تجاوز نكردم از نظر پيامبر، و انجام ندادم مگر به اذن او، و همانا رهبر قوم به ملت خود دروغ نمى گويد، و من شاهد مى گيرم خداوند را كه شنيدم از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه فرمود: ما پيامبران به ارث نمى گذاريم طلا و نقره و خانه و باغى را، و كتاب و حكمت و علم و نبوت به ارث مى گذاريم، و هر چيزى كه براى ما به عنوان استفاده است براى ولى امر بعد از ما نيز هست، هر تصميمى گرفت در آن عمل كند. و براى تطميع مردم، و به منظور قرار دادن مردم در مقابل حضرت، گفت:

قرار داديم آن چه را كه شما (از فدك) طلب مى كنيد براى تهيه مركب و سلاح، كه به وسيله آن مسلمانان جنگ و جهاد كنند با كافرين، و ستيز كنند با سرپيچى كنندگان و معصيت كاران.

براى اين كه خود را از تنها بودن در مقابل حضرت خارج كند، گفت: و اين كارى را كه انجام دادم (خودسرانه نبوده است) بلكه به اجماع مسلمين عمل نمودم.

براى آن كه خود را دوستدار خاندان پيامبر جلوه دهد، گفت:

اين اموال من در اختيار شماست و مال شماست، از شما دور نمى كنم آن را، و از شما دريغ نمى نمايم.

شما بزرگترين زن در بين امت پدرت مى باشى و اصل پاك براى فرزندان خود هستى، انكار فضائل شما نمى شود و انكار فضل فرزندان و پدرت نمى كنيم، حكم شما در آن چه متعلق به من است نافذ مى باشد، ولى آيا دوست دارى در امر فدك با پدرت مخالفت كنم؟ (كه حضرت جواب شديد به اين جمله مى دهد).

با آن كه عمده ى بحث حضرت زهرا عليهاالسلام درباره خلافت، و عمل نكردن به دستورات دين، و بيان عدول مردم از دين و رجعت به جاهليت بود. ابوبكر فقط قسمت فدك را، آن هم با سياست مرموزى بررسى كرد و به گمان خود كار را تمام نمود.

حضرت زهرا عليهاالسلام در مقام جواب، فرمود:

سبحان اللَّه! هرگز پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از كتاب خدا روگردان نبود و با احكام آن مخالفت نمى كرد، بلكه تمام دستورات آن را بدون كم و كاست انجام مى داد.

آيا با هم متحد شده ايد در خيانت كردن به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، و براى توجيه خيانت، باطل مى گوييد، و به پيامبر بهتان مى زنيد و دروغ مى بنديد؟! (اشاره به كلام خليفه كه گفت: پيامبر فرمود ارثى باقى نمى گذاريم)، اين همكارى و دروغ شما شبيه دسيسه هائى است كه در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، بر عليه آن وجود مقدس داشتيد.

اين كتاب خدا، حاكم عادل است (و گوينده اى است كه بين حق و باطل جدائى مى اندازد) مى فرمايد: «ارث ببرد يحيى از من (زكريا) و آل يعقوب [ مريم: 6. ]» «و ارث برد از يعقوب سليمان [ نمل: 16. ]». و خداوند عزوجل، آنجا كه توزيع سهم ها را در ارث روشن نمود، و احكام و واجبات ميراث را مشخص كرد و سهم مردان و زنان را بيان نمود- چيزهايى بيان كرده است كه دليلهاى افراد باطل و ياوه سرا را، باطل نموده و شكهايى كه شايد براى آيندگان پيش آيد، زايل كرده است.

«اين گونه نيست كه ادعا مى كنيد بلكه نفس بدكيش شما چيزى را براى شما جلوه داده است پس صبر نيكو خواهم نمود و خداوند پناهگاه است در آن چه شما مى گوئيد [ يوسف: 18. ]».

ابوبكر در مقابل اين افشاگرى كه حضرت او را دروغگو و افترا كننده به پيامبر معرفى مى كند، چاره اى جز سكوت و شريك جرم پيداكردن نداشت گفت:

خداوند راست گفت و رسول خدا راست گفت و دختر پيامبر نيز راست مى گويد.

تو معدن حكمت هستى، محل هدايت و رحمت و عين حجت هستى، تو را حق مى دانم و انكار نمى كنم حقايقى را كه فرمودى.

اين مسلمانان به گردنم انداختند آنچه را كه به گردن انداختم، و به اتفاق آنها گرفتم آنچه را گرفتم؛ مال كسى را به زور نمى گيرم و خود رأيى نمى كنم و براى خود انتخاب نكرده ام و اين مسلمانان شاهد هستند.

آنگاه حضرت خطاب به مردم، فرمود:

اى مردمى كه شتابنده هستيد به طرف كلام باطل! چشم پوش هستيد از كارهاى زشت و زيانبار، «آيا دقت نمى كنيد در قرآن، يا بر قلبهاى (شما) قفل زده شده است [ محمد: 24. ]» (يعنى در مقابل آيات قرآن جگونه به كلمات باطل ديگران درباره ارث گوش فرامى دهيد).

نه چنين است، بلكه اعمال بد و گناهان مسلط شده بر قلب شما ، گوش و چشم شما را گرفته است و چقدر ناپسند است جائى كه به آن برگشتيد (جاهليت)، و چه ناپسند است چيزى كه به آن سست شديد، و چقدر بد است چيزى كه در مقابل اين سكوت گرفتيد، و حمل آن را سنگين مى يابيد، و عاقبت آن را سخت خواهيد ديد؛ آن هنگام كه پرده ها كنار رود و شدائد آخرت آشكار شود و عذاب هاى الهى كه هرگز حساب آن را نكرده بوديد آشكار شود، «و زيان مى كنند در قيامت اهل باطل [ غافر: 78. ]».

جايگاه فدك در خطبه

ما قسمتى از خطبه را كه درباره فدك مى باشد بررسى مى كنيم.

حضرت- بعد از بيان مطالب ارزنده و تحليلى از دوران جاهليت و بعثت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و بعد از وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم- به خليفه مى فرمايد: آيا تو از پدرت ارث مى برى و من از پدرم ارث نمى برم؟!

آيا به قرآن پشت نموده و عمل به آن را ترك كرديد؛ آنجا كه مى فرمايد: «ارث برد سليمان از داود پيامبر» و چند آيه ى ديگر درباره ى ارث، قرائت كرد و سپس فرمود:

آيا گمان مى كنيد من خويشاوند پدرم نيستم و از او ارث نمى برم؟!

آيا قرآن آيه ارث را مخصوص شما قرار داد و ما را خارج كرده است؟!

آيا من و پدرم از يك ملت و بر يك دين نيستيم؟!

آيا شما بر قرآن از پدرم و پسر عمويم آشناتر هستيد؟!

در اين قسمت حضرت استدلال درباره فدك كرد و احتجاج را تمام نمود. و اگر كسى منصف مى بود در مقابل استدلال حضرت خاضع مى شد. از قرآن استدلال كرد و سپس موارد استثناء ارث را برشمرد و آنگاه فرمود: آيا شما به قرآن از پدرم و على عليه السلام داناتريد؟

اين را چه كسى مى توانست ادعا كند؟ اين بود كه مى بينيم ابوبكر در مقابل حضرت كرنش كرده و از او به بزرگى ياد مى كند، و در اينجا مانند تمام حكام زيرك، از حضرت دلجوئى مى نمايد و مى گويد: شما هر چه مى فرمائيد صحيح مى باشد، و تنها راه فرار خود را در اين مى بينيد كه بگويد: من از پدرت شنيدم كه از پيامبران ارث برده نمى شود.

در حالى كه حضرت به اين كلام جواب داده و فرموده بود: آيا شما از پدرم به قرآن آشناتر هستيد؟!

يعنى: پدرم به من فدك را اعطا كرد. و يعنى: پيامبر نفرمود كه از پيامبران ارث برده نمى شود.

بعد از اين كلام خليفه، ناچار حضرت از صراحت بيان بيشترى استفاده مى كند و مى فرمايد: سبحان اللَّه! آيا ممكن است پيامبر از قرآن سرپيچى كند؟ و مخالف قرآن چيزى بگويد؟! چرا در فريب و خدعه همكارى مى كنيد و براى توجيه كارتان دروغ مى گوئيد؟!

اين همكارى و دروغ شما شبيه دسيسه هائى است كه در زمان خود پيامبر، بر عليه آن وجود مقدس داشتيد. و سپس با آيات قرآن درباره ارث استدلال مى نمايد و آنگاه اين آيه را قرائت مى كند:

«بل سولت لكم أنفسكم أمرا فصبر جميل واللَّه المستعان على ما تصفون» [ يوسف: 83. ]

آيه كلام حضرت يعقوب «على نبينا و آله و عليه السلام» است ، زمانى كه برادران به دروغ و دسيسه پيراهن خون آلود يوسف را نزد پدر آورده بودند؛ حضرت يعقوب فرمود: «نفس بدسرشت، شما را فريب داده، و براى تان خيانتى را زيبا جلوه داده، و من صبر نيكوئى خواهم نمود و از خدا در چيزهائى كه مى گوئيد، طلب كمك مى كنم».

حضرت با اين آيه به ابوبكر توجه داد كه تمام نقشه هايش شيطانى است، و منشأ آن نفس بدكيش است و حضرت نيز صبرى يعقوب گونه خواهد نمود.

اينجا ابوبكر چاره را اين مى بيند كلامى بگويد كه حضرت در مقام جواب برنيايد و بيش از اين پرده از اسرار برندارد و مردم را بر عليه او نشوراند.

مى گويد: خداوند و پيامبر حق و حقيقت گفتند، و تو از دختر پيامبر! درست و صواب مى گوئى، تو معدن حكمت، و محل هدايت و رحمت، و پايه دين هستى، تو را دور از صواب نمى دانم و كلام تو را انكار نمى كنم. آنچه را كه به گردن انداخته ام مسلمانها به من داده اند و با همكارى آنها گرفتم آنچه را گرفتم.

نتيجه خطبه

خلاصه اينكه خطبه، فرياد افشاگرى و قيام بود، حضرت پرده از حقائق مختلفى برداشت كه يكى از آنها فدك بود.

اهل سنت رفتن حضرت به مسجد و خصوصيات رفتن و اصل ايراد خطبه را نقل كرده اند، اما اكثر آنها موضوع آن را بيان نكرده اند، چرا كه خطبه، نكته ى مبهمى درباره فدك، و منشأ تصرف آنها، و حتى علت دشمنى با اميرالمؤمنين عليه السلام و وضعيت مردم بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، باقى نگذاشته است.

خليفه وقت و جايگاه خلافت او را معرفى كرده و به عبارتى قيام و خطبه علنى حضرت، مقدمات قيامى بزرگ را آماده ساخت، قيامى كه معرف اسلام راستين باشد و مانعى در مقابل كسانى كه مى خواهند چهره اسلام را عوض كنند.

بالأخره فدك را به حضرت زهرا عليهاالسلام ندادند و حضرت در حالى كه از آنها ناراضى و خشمگين بود از دنيا رفت [ طبقات الكبرى: 2/ 315، جامع الاصول: 10/ 386، شرح ابن ابى الحديد: 16/ 214، كشف الغمه 2/ 100. ] و از مباحث گذشته معلوم شد كه ابوبكر فدك را در امور عامه و تجهيز قواى نظامى استفاده كرد.

اهداف قيام

براى كشف دلائل قيام حضرت، و پافشارى براى بازگرداندن فدك، بايد عمل حضرت زهرا عليهاالسلام، از دو زاويه بررسى شود:

1- جهت اقتصادى و مالى.

2- جهت سياسى- اجتماعى.

اهداف اقتصادى

در بررسى زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام و اميرالمؤمنين عليه السلام چيزى كه بسيار ديده مى شود صدقات و بخششهاى آن دو بزرگوار مى باشد. حتى آيات فراوانى در اين باره نازل شده است.

با توجه به اين روش زندگانى، كسى نمى تواند ادعا كند، حضرت فدك را به جهت ماليتى كه دارد و از اين جهت مورد علاقه حضرت مى باشد، مطالبه فرموده است.

اگر چه دور از مقام حضرت نمى باشد كه فدك را به خاطر ماليت نه به خاطر علاقه به مال، بلكه به جهت صرف كردن عوائد آن در امورات خيريه و تقسيم عوائد آن در بين خويشان پيامبر و مستمندان مطاليه كند.

از طرف ديگر، بر هر انسانى واجب است از جان، مال، و آبروى خود محافظت كند. حتى در روايت مى فرمايد: اگر كسى در اين راه كشته شود شهيد خواهد بود [ «من قتل دون ماله فهو شهيد». (من لا يحضره الفقيه: ج 4، ص 380، حديث 5807). ]

اما با حفظ تمام اين جهات، علت اساسى قيام حضرت را، بايد در بعد سياسى آن بررسى كرد.

اهداف سياسى

علت اصلى قيام حضرت بعد سياسى آن مى باشد، حتى بعضى فرموده اند كه مسأله ى فدك هيچ ربطى به مطالبه زمين و خانه ندارد، بلكه مسأله اسلام و كفر است. [ فدك فى التاريخ: 44 و 134. ]

با بررسى تاريخ فدك منصفانه ترين تحليلى كه به ذهن مى آيد، اين است كه دليل و هدف اصلى حضرت مبارزه با حكومت، پرده برداشتن از جرياناتى كه در حال وقوع بود، و مردم از حقيقت و آثار آن هيچ اطلاعى نداشتند؛ بوده است.

اينك شواهد تاريخ:

1- خطبه حضرت در مسجد برترين شاهد بر مدعا است. اگر چه مسأله فدك را بسيار استدلالى طرح نمود و از جنبه عاطفى آن نيز چيزى كم نگذاشت. ولى عمده ى بحث چيزهاى ديگرى است:

فلسفه احكام، علت بعثت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم، معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام، و از طرف ديگر معرفى خليفه و بيان اينكه اعمال او بدون دليل مى باشد، و در جايگاه بزرگى قرار گرفته است و حال آنكه علم كافى و تقواى لازم آن را كسب نكرده است.

از طرفى نيز مردم را مخاطب قرار مى دهد كه به جاهليت برگشته و از ايمان دست برداشتيد.

آيا هدف از طرح اين مطالب پس گرفتن فدك است؟! مسلم با اين مطالب، هدف ديگرى دنبال شده است. آن هدف چيزى جز برگرداندن اسلام به مسير اصلى خود نخواهد بود. اگر چه حضرت زهرا عليهاالسلام مى داند كه به مسير اصلى برنمى گردد، اما با قيام حضرت مسير اصلى اسلام و محور آن، بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم روشن خواهد شد كه اين كار فقط از آن حضرت ساخته بود.

2- حضرت زهرا عليهاالسلام براى پس گرفتن فدك مى توانست شاهد خود را تكميل كند، اما تكميل شاهد نكرد؛ در حالى كه كسانى بودند شهادت بدهند، همان افرادى كه در زمان عمر، بر او فشار آوردند كه اموال حضرت زهرا عليهاالسلام را به اميرالمؤمنين عليه السلام برگرداند.

شايد بتوان اين عمل را دليلى قرار داد براى اينكه فدك وسيله بوده است نه هدف، چرا كه اگر هدف بود تلاش بيشترى مى كردند.

3- حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در دوران خلافت ظاهرى، فدك را به خاندان حضرت زهرا عليهاالسلام تحويل ندادند؛ اين خود نيز دليل است كه قيام حضرت زهرا عليهاالسلام با همكارى اميرالمؤمنين عليه السلام، هدف ديگرى را تعقيب مى كرده است.

اگر چه جو سياسى براى برگرداندن فدك مناسب نبود، اما در توان قدرت حاكم بود كه آن را برگرداند؛ چنانكه قبل از حضرت امير عليه السلام، عثمان و بعد از حضرت امير عليه السلام، معاويه آن را به اشخاص معينى دادند.

4- سيره و روش ائمه عليهم السلام مطالبه ى فدك، و عدم اخذ آن بوده است و هر گاه فدك به فرزندان فاطمه عليهاالسلام داده مى شد، در دست فرزندان غير معصوم قرار مى گرفت.

آن مطالبه و اين عدم تصرف، نشانه اى است كه در طول تاريخ، فدك وسيله اى براى مبارزه و شعارى براى بيان صاحبان اصلى خلافت بوده است.

5- حضرت موسى بن جعفر عليه السلام، مهدى عباسى را در وقتى كه او مشغول رد مظالم بود، ديدند. حضرت فرمود: چرا چيزهائى كه از ما به ظلم گرفته شده برگردانده نمى شود؟!

مهدى گفت: چه چيزى از شما گرفته شده است؟

حضرت فرمود: فدك از ما گرفته شده است و ماجراى آن را از اول تعريف كرد.

مهدى گفت: حدود فدك را مشخص كنيد تا آن را به شما تحويل بدهم.

حضرت حدودى را مشخص كرد كه تقريبا تمام سرزمينهاى تحت حكومت مهدى را در برگرفت.

مهدى گفت: اين همه مال شماست؟!

حضرت فرمود: آرى.

مهدى گفت: مال زيادى است، درباره آن بايد فكر كنم. [ كافى: 1/ 622. تهذيب: 4/ 129. بحار: 48/ 156. ]

در اين روايت حدودى كه مشخص شده حدود قريه فدك نيست، بلكه اشاره به معناى رمزى و شعارى فدك مى باشد و مشخص مى كند كه مراد از مطالبه چيز ديگرى است كه هرگز آن را نخواهند داد.

با اين شواهد ثابت مى شود كه حضرت زهرا عليهاالسلام، مسيرى را براى مبارزه انتخاب كرد كه شعار آن فدك بوده است، شعارى بسيار قاطع چون شمشيرى دوبر، كه اگر مى خواستند فدك را تحويل دهند، حضرت به دنبال فدك امر خلافت را كه طرح كرده بود پى گيرى مى فرمود [ ابن ابى الحديد مى نويسد: از على بن الفارقى از اساتيد بغداد پرسيدم: آيا فاطمه در ادعاى خود صادق بود؟ گفت: بله. گفتم: پس چرا ابوبكر فدك را به او نداد؟ استاد تبسم كرد و با آنكه بسيار حرمت نگه مى داشت و اهل مزاح نبود، گفت: اگر فدك را به او ميدادند فردا مى آمد و ادعاى خلافت براى على مى كرد و ابوبكر را از مقامش عزل مى نمود و ابوبكر ياراى مخالفت را نداشت، چون اول بار او را تصديق كرده بود. سپس ابن ابى الحديد مى گويد: اين كلام صحيح است. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16/ 284. ] و اگر فدك را به حضرت زهرا عليهاالسلام تحويل نمى دادند (چنانكه واقع شد) حضرت جامعه را آگاه مى كرد: حكومت مطابق افكار پيامبر و يگانه دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نيست، بلكه براى خود معيارى دارد و تا آنجا كه مصالح آنها ايجاب كند تابع اسلام و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم هستند و آنجا كه مصالح ايجاب نكند بر خلاف دستورات كتاب خدا و رسول خدا عمل مى كنند.

حضرت زهرا عليهاالسلام براى انجام اين تكليف الهى كه پشتيبانى از مقام ولايت، و روشن كردن چهره و جايگاه خليفه بود، چند اقدام اساسى فرمود كه سه مورد از آنها را بررسى مى كنيم:

اقدامات اساسى قيام

خطبه عمومى:

اقدام اول، خطبه حضرت بود كه فريادها و افشاگريها و تحذيرها و نهيب ها داشت و به ترجمه آن بسنده نموديم و در مقابل آن ابوبكر دو عمل انجام داد، ابتدا كلامى را طرح كرد و در آن فاطمه عليهاالسلام را تصديق نمود و گفت هر چه شما مى گوئيد صحيح است، عكس العمل ديگر او تهديد مسلمانان بود كه مورخين مى نويسند ابوبكر به منبر رفت و گفت:

چرا به هر سخنى گوش فرامى دهيد... او دنبال فتنه است، اوست كه مى گويد فتنه را برانگيزانيد. از ضعيفان و زنان كمك مى گيريد، بدانيد! اگر بخواهم مى گويم و اگر بگويم مشهور مى كنم.

سپس رو به انصار كرد و گفت: اى انصار كلام بى خردان شما را شنيدم. شما أولى هستيد به حفظ عهد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، همانا پيامبر نزد شما آمد و شما او را منزل داديد و ياريش نموديد. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16/ 214. السقيفه و فدك: 102. بحارالانوار: 29/ 326. ]

از اين كلمات پيداست كه بر حكومت خود ترسيده است و به خاطر اين ابتداء به اميرالمؤمنين عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام توهين مى كند و بعد انصار را تهديد و تشويق مى نمايد، از طرفى مى گويد كلمات بى خردان

شما را شنيدم و از طرفى مى گويد شما به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مكان داديد و ياريش كرديد.

ابن ابى الحديد عالم سنى از اين توهين تعجب كرده و مى گويد: از استادم (ابويحيى بصرى) سئوال كردم، ابوبكر به چه كسى در اين كلام با كنايه توهين مى كند؟

او پاسخ داد: سخنان او كنايه نبود بلكه همه اش صريح و روشن است.

گفتم: اگر روشن بود از شما سئوال نمى كردم.

استاد خنديد و گفت: منظور او در اين جملات اهانت به على عليه السلام بود.

پرسيدم: راستى همه ى اين سخنان متوجه على عليه السلام بود؟

پاسخ داد: آرى پسرم؛ اين از آثار حكومت است!

سئوال كردم مگر انصار چه گفته بودند؟

استاد گفت: درباره على عليه السلام صحبت كرده بودند و ابوبكر ترسيد كه كار از دستش خارج شود آنها را نهى كرد. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16/ 215. بحارالانوار: 29/ 326. ]

آگاه نمودن زنان:

اقدام ديگر حضرت آگاهى دادن به زنان مسلمان بوده است. زنان براى انتقال اخبار، نيرويى قوى هستند، چرا كه هر يك از زنان خبر را براى همسر و فرزندان و برادران خود نقل مى كنند و چه بسا از جنبه عاطفى خود نيز استفاده مى كنند، و با اين عمل مى توانند مردان را وارد ميدان نمايند.

حضرت از اين وسيله استفاده مى كند؛ آن گاه كه عده اى از زنان براى يك عيادت معمولى خدمت حضرت مى رسند، و طبق رسوم رائج به حضرت عرضه مى دارند: كه ديشب را با اين مريضى چگونه به صبح رسانيدى؟

حضرت از اين سئوال معمولى استفاده مى نمايد و دنيايى از مطالب را براى آنها بيان مى كند، مطالبى پرمعنى و پرسوز كه هر يك از زنان نه فقط در همان زمان براى خويشان خود بازگو كردند، بلكه سوز و گداز بگونه اى بود كه لاجرم به نسلهاى آينده نيز منتقل مى نمودند، و مى گفتند در روزهاى آخر عمر يگانه يادگار پيامبر، در بستر بيمارى كه قدرت نشستن نداشت بر او وارد شديم، ناله ها داشت از بى وفايى، دردها داشت از برگشتن مردم از دين، نهيبها داشت از دنياپرستى...

فرمايشات حضرت

و اللَّه صبح كردم در حالى كه از دنياى شما بدم مى آيد و كينه مردان شما را در دل دارم، طرد نمودم آنها را بعد از آنكه ايمان و وفادارى ايشان را آزمايش كردم، بدم آمد از آنها بعد از آنكه امتحان نمودم آنها را. را ستى چه زشت است شكسته شدن شمشير، و كارهاى بى حاصل نمودن بعد از جديت در دين؛ و چه ناگوار و ناپسند است كوبيدن سنگ محكم و شكافته شدن نيزه؛ و چه دردناك است گول خوردن در عقيده و لغزش و خروج از حق.

(اين فراز از فرمايشات حضرت، اشاره دارد بر ضعف و سستى افرادى كه در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم، چون سنگ محكم و استوار بودند و اينك بخاطر سستى، دشمن به آنها حمله كرده است). و چه بد چيزى براى خود از پيش فرستادند كه خدا بر آنان خشم گرفت و در عذاب او ماندگار خواهند بود.

به ناچار ريسمان خلافت را به گردن آنها انداختم و سنگينى آن را به دوششان گذاشتم و آنها را در محاصره شبيخونها و آثار سوء (دنيوى و اخروى) حكومت در آوردم. (بار سنگين و عواقب سوء خواهد داشت اين حكومتى كه به آن رسيده اند) نقص و هلاكت و دورى از رحمت حق ارزانى قوم ستمكار باد. و اى بر آنان! حكومت را از خاندان استوار رسالت و پايه هاى اساسى نبوت و رهبرى، و محل نزول جبرئيل و آشنايان هوشيار به امور دنيا و دين، به كجا و چه كسانى انتقال دادند؟! آگاه باشيد! اين زيان، آشكار و بزرگ است.

براى بيان علت خارج شدن از صراط مستقيم و دشمنى با خاندان پيامبر فرمود: را ستى! به خاطر چه چيز از ابى الحسن على عليه السلام انتقام گرفتند؟!