فدك ذوالفقار فاطمه (سلام الله عليها)

سيد محمد واحدى

- ۵ -


ترجمه خطبه ى حضرت زهرا

در ترجمه تلاش نموده ايم كه رعايت عموم را بنماييم و در عين حال مطالب را تغيير ندهيم و در بعضى موارد توضيحات مختصرى براى روشن شدن مطلب داده شده است. متأسفانه بعضى ترجمه هائى كه از خطبه به چاپ رسيده در بعضى موارد بسيار عجيب مى باشند، و لذا ما در ترجمه از توضيحات مرحوم مجلسى استفاده هاى بسيار نموده ايم.

ستايش مخصوص خداست بر نعمتهائى كه ارزانى داشت، و شكر مخصوص اوست بر چيزهائى كه الهام نمود، و ثنا مخصوص اوست براى چيزهائى كه پيشاپيش فرستاد از نعمتهائى كه بدون درخواست عنايت فرمود، و نعمتهاى فراوانى كه ارزانى داشت و تمام نعمتهائى كه پشت سر هم عطاء كرد.

نعمتهايش بيش از شمارش است، ابتدائى ترين نعمتهايش قابل شكر و جزا نيست، انتهاى نعمتهايش قابل درك نمى باشد.

خداوند بندگان را، براى زياد شدن نعمتها و تداوم آنها، به شكر نمودن دعوت كرده است؛ و در مقابل فزونى يافتن نعمتها طلب ستايش نموده، و براى امثال اين نعمتها در آخرت بار ديگر دعوت كرده است.

شهادت مى دهم معبودى جز اللَّه نيست، تنهاست و شريكى براى او نيست، و اين كلمه ى توحيد نتيجه اش اخلاص در عمل است ، خداوند در قلب ها فهم كلمه ى توحيد را جاى داده و فكرها را به اندازه ى دركشان از توحيد، روشن نموده است.

خداوندى كه براى چشم، ديدنش و براى زبان، توصيفش و براى گمان ها، شناخت كيفيتش محال است.

خداوندى كه ايجاد كرد اشيا را از عدم، نه از چيزى كه قبلا بوده؛ و ايجاد كرد آنها را بدون تقليد از نمونه هاى ديگر، بوجود آورد آنها را به قدرت خود، و خلق نمود آنها را به اراده خود. حاجتى به خلقت آنها نداشت و فايده اى از صورت بندى آنها عايدش نمى شد، مقصودى نداشت مگر ثابت كردن حكمت خود [ يعنى خلقت براى خدا سودى نداشت، ولى چون مطابق مصلحت است اثبات حكيم بودن خدا مى كند، چرا كه حكيم كسى است كه از قدرت خود مطابق مصلحت استفاده كند. ] و خبر دادن (سوق دادن) به بندگى، ظاهر كردن قدرتش، و بندگى كردن مخلوقات (براى رسيدن به كمالات) و بزرگ نمودن و تقويت كردن دعوتش.

سپس بر اطاعت، ثواب و پاداش قرار داد؛ و بر معصيت، عقاب وضع كرد تا بندگان را از عقابش دور كند و به طرف بهشت سوق دهد. و شهادت مى دهم، پدرم محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم بنده خدا و فرستاده اوست؛ خداوند انتخاب كرد او را قبل از آن كه رسولش قرار دهد، نامش را به انبياء گذشته گفت قبل از خلقت او، برگزيد او را قبل از آن كه به رسالت مبعوثش كند، آن هنگام كه مخلوقات ديده نمى شود و به پرده هاى وحشت، پوشيده شده و در نهايت درجه عدم بودند.

در مقام بيان علت گزينش قبل از خلقت فرمود:

به جهت علم خداوند متعال به خاتمه ى امور و احاطه او به حوادث روزگارها و شناخت او به اندازه مقدورات.

در مقام بيان علت بعثت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:

خداوند پيامبر را مبعوث فرمود براى اينكه حكمت خلقت را تمام كند، و حكم خويش را براى اجرا و ايجاد مقدورات حتمى (كه نظام احسن باشد) به پايان رساند. و خداوند مردم را بر دينهاى مختلف ديد در حالى كه ملازم آتشها بودند (آتش پرست بودند- يا به طرف آتش جهنم مى رفتند)، و عبادت بت ها مى كردند و با آن معرفت به وجود خدا داشتند، انكارش مى نمودند.

پس روشن كرد به محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم تاريكى هاى امت را، برطرف كرد مشكلات قبلها را، و روشن كرد براى چشمها مبهمات را.

پيامبر خدا اقدام به هدايت مردم نمود، و آنها را از گمراهى نجات داد و از كورى رهانيد، و آنها را به دين استوار هدايت نمود، و آنها را به راه مستقيم دعوت كرد.

آنگاه خداوند او را با نهايت مهر و محبت، و از سر رغبت قبض روح نمود، و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم با اختيار و از خود گذشتگى قبض روح شد.

محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم از خستگى و ملال اين دنيا راحت شد، همانا ملائكه پاك طينت او را در برگرفته اند، و مشمول رضايت پروردگار بخشنده است و در جوار فرمانرواى جبران كننده به سر مى برد.

صلوات خدا بر پدرم نبى او، و امين او بر وحى، و انتخاب شده ى او از بين انسانها، و پسنديده و مورد رضاى او، سلام بر او و رحمت و بركات خدا بر او باد.

سپس خطاب به اهل مجلس، فرمود:

شما اى بندگان خدا! جايگاه امر نهى خدا! و حاملان دين خدا و وحى او، و امين خدا بر خودتان هستيد (اولا درباره دين و وحى خدا بر خود امين هستيد و نبايد به خود خيانت كنيد و ثانيا) شما رسانندگان (دين و وحى)، به امتهاى ديگر (و آيندگان) هستيد؛ به مردم خيانت نكنيد، گمان مى كنيد مستحق اين اوصاف هستيد (يعنى اينها مسوليت شما هست و شما گمان مى كنيد ايفا مسؤليت مى كنيد ولى...)

خدا در بين شما عهد و پيمان معلومى داشت كه تا به حال براى شما فرستاد (پيامبر)، و براى خدا در ميان شما عهدى ماندگار، وجود دارد كه خداوند آن را خليفه ى بر شما قرار داده است.

(مقصود حضرت از اين فراز اين است كه: شما به پيامبر- عهد اول- در رابطه با اهل بيت و دستورات ديگر، خيانت نموديد و به دستورات كتاب خدا- عهد دوم- نيز در رابطه با اهل بيت و غير آن عمل نكرديد).

آن عهد (قرآن) گويا و راستگو، و نور درخشنده، و روشنايى نور افشاننده است (هدايتگر است)؛ راهنمايى هاى او روشن، سرهاى او نزد اهلش آشكار و ظواهرش هويدا است (همه فرامين قرآن قابل فهم و عمل است، چرا عمل نمى كنيد؟!)

پيروان قرآن به خاطر داشتن اين نعمت مورد رشك هستند و قرآن، پيروان خود را به بهشت و رضوان خدا مى رساند، گوش دادن به قرآن سبب نجات مى شود، به وسيله قرآن است كه به دليلهاى نورانى خدا، و واجبات روشن الهى، و محرمات بازداشته شده ى خداوند، دست يافته مى شود. و دليلهاى آشكار خدا كه برنده است، و براهين خدا كه كافى مى باشد، و فضيلتهايى كه مستحب است، و اجازه هايى كه عطا نموده، و احكامى كه لازم مى باشد، بوسيله ى قرآن شناخته مى شود.

در مقام بيان فلسفه دستورات قرآن، فرمود:

خدا قرار داد:

ايمان را براى پاك كردن شما از شرك.

نماز را براى پاك كردن شما از كبر.

زكات را براى پاك كردن روح شما و زياد شدن روزى شما.

روزه را براى ثابت كردن اخلاص.

حج را براى محكم كردن دين.

عدل را براى كنار هم قرار دادن دل ها (و به نظم كشيدن انسانها). اطاعت كردن از ما را، براى به نظم آوردن ملت اسلام.

رهبرى ما را براى امان دادن از اختلاف.

(بررسى فلسفه چيزى، بعد از اثبات آن است. در اين دو فراز فلسفه امامت خاندان پيامبر و وجوب اطاعت از آنان گفته مى شود، بدون اثبات اصل آن؛ چرا كه براى مسلمانان صدر اسلام با تاكيدهاى رسول خدا و صريح قرآن، اين امر آشكار بود).

جهاد را، براى عزت و عظمت اسلام.

صبر را، وسيله رسيدن به پاداش.

امر به معروف را، براى فائده و صلاح عموم.

نيكى به پدر و مادر را، براى حفظ از خشم خدا.

صله رحم (ارتباط خانوادگى) را براى زياد شدن عمر و رشد جمعيت.

قصاص را، براى حفظ خون (جلوگيرى از قتل). و فا و نذار را، براى عرضه كردن مغفرت.

تمام دادن حق در معامله را، براى از بين بردن كم فروشى.

نهى از آشاميدن شراب را، براى پاك كردن از آلودگى.

پرهيز از نسبت ناروا و دروغ را، براى دورى از لعنت.

ترك سرقت را، براى به وجود آمدن عفت. و بالاخره شرك را، حرام نمود تا همه نسبت به او اخلاص پيدا كنند (يعنى: انسان غير او را مؤثر نداند و كمال و عزت را، فقط از او بخواهد).

آنگاه سفارش به تقوا فرمود:

«پس اى مردم! پرواى الهى را پيشه كنيد، آن گونه كه حق تقواى خداوندى باشد (و آنگونه زندگى كنيد كه) نميريد مگر آنكه مسلمان باشيد [ آل عمران: 102. ] اطاعت كنيد خدا را در آنچه كه به شما امر نموده و در آنچه كه شما را نهى كرده است «همانا بندگان عالم نسبت به خدا خاشع و هراسان هستند [ فاطر: 28. ]».

سپس فرمود: اى مردم! بدانيد من فاطمه هستم و پدرم محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى باشد، گفته ام و باز مى گويم و سخنانى كه مى گويم دور از اشتباه، و افعالى كه انجام مى دهم دور از انحراف است.

«به تحقيق آمد به سوى شما پيامبرى از خود شما، ناگوار است بر او آنچه شما را در تنگنا و سختى مى اندازد، علاقه به صلاح شما دارد، نسبت به مؤمنين رئوف و مهربان است [ توبه: 128. ]».

اگر مراجعه به نسب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم كنيد و او را بشناسيد، مى بينيد كه پدر من است، نه پدر زنهاى شما (يعنى اين افتخار مخصوص من است و وصيت هائى كه درباره دخترش نموده درباره من است)؛ و برادر پسر عموى من است، نه برادر مرد ديگر (آنگاه كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بين مسلمانان عقد برادرى بست، فقط على عليه السلام را به عنوان برادر براى خود برگزيد)؛ چه خوب و باارزش است منسوب بودن به او، صلوات و سلام خدا بر او و آلش باد.

چون مردم دين و عمل به آن را، فراموش نموده اند حضرت در مقام ترسيم رسالت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و به منظور بيدار كردن مردم، مى فرمايد:

او آمد و تبليغ رسالت كرد در حالى كه اظهار و عيد مى نمود و پشت كرده بود به مسلك مشركين، و به قلب آنها حمله نمود و گلوگاه آنها را گرفته بود. به راه خدا با حكمت و استدلال، و با موعظه و نصيحت نيكو دعوت مى نمود. بتها را مى شكست و بزرگان مشركين را، با سر به زمين مى زد، تا جمع كفار شكسته شده و با شدت مضمحل شدند.

صبح در بين تاريكى ها درخشيدن گرفت، حق خالصانه و بى كدورت تلألؤ نمود، و بزرگ و رهبر دين به سخن آمد و حنجره هاى دهان آن شياطين لال گشت، هلاك شدند فرومايگان منافق، و گروههاى كفر و شقاق از بين رفتند.

شما نيز كلمه اخلاص گفتيد در بين عده اى كه نورانى و كم خوراك بودن (كنايه از انسانهاى مؤمن كه در صدر آنها خاندان پيامبر بودند).

حضرت براى ترسيم عواقب و خطرات بى دينى، و پشت گوش انداختن دستورات كه مردم به آن مبتلا شده بودند، حالات خود آنها را قبل از اسلام، ترسيم مى كنند:

شما موحد شديد در حالى كه بر لبه پرتگاه آتش (جهنم) بوديد، هر كس هوس و طمعى مى كرد از وجود شما بهره مى گرفت، و از شما براى آمال خود بيگارى مى كشيد، كسانى كه با عجله مى خواستند به نوايى برسند از شما مى ربودند، نردبان براى گامهاى ديگران بوديد، از آبهايى كه حيوانات از آن مى آشاميدند و در آن بول مى كردند مى آشاميديد، و مردار را قوت خود قرار مى داديد، ذليلهاى رانده شده بوديد، و مى ترسيديد مردم از هر طرف شما را به سرعت بربايند؛ پس خداوند شما را به وسيله پدرم نجات داد.

در مقام بيان زحمات طاقت فرساى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام و حق آنها بر مردم، فرمود:

خدا بوسيله پدرم شما را نجات داد بعد از مشكلات كوچك و بزرگ، و بعد از آن كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مبتلا شد به قلدران و گرگهاى عرب و گردن كشان اهل كتاب، «هرگاه آتش جنگى روشن مى كردند خداوند آن را خاموش مى كرد [ مائده: 64. ]» و هر گاه شاخ شيطان ظاهر مى شد و اژدها گونه دهانى از مشركين، باز مى شد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله برادرش (على عليه السلام) را در آن معركه قرار مى داد، و على عليه السلام برنمى گشت مگر آن كه گوش دشمن را زير پا لگد مى نمود، و آتش آنها را با شمشيرش خاموش مى نمود، در حالى كه على عليه السلام مشكلات و اذيتها را براى خدا تحمل مى نمود، و در راه دستورات الهى و اعتلاى آن سعى و تلاش مى كرد، نزديك به پيامبر بود (از حيث روحى و معنوى و از حيث جايگاه ظاهرى)، بزرگ اولياء خدا بود، تلاش مى كرد براى نصيحت كردن، و جديت مى كرد در نهايت تلاش و كوشش نمودن.

در مقام بيان بى تفاوتى و تماشاى منافق گونه بعضى، مى فرمايد:

شما در رفاه و آسايش بوديد و ترك مشكلات كرده و آرام گرفته و از رفاه و امنيت بهره مند بوديد، منتظر بوديد براى ما مشكلى پيش آيد و بلايى نازل شود، و منتظر اخبار مصيبت و بلا براى ما بوديد، در موقع جنگ پشت مى كرديد و از كارزار فرار مى نموديد.

در مورد ظاهر شدن نفاق و ترك كردن دستورات الهى بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى فرمايد: و چون خداوند پيامبرش را به منزل انبياء و برگزيدگان خود برد، در بين شما دشمنى هاى نفاق ظاهر شد (يعنى تا پيامبر بود گروه نفاق نمى توانست اظهار دشمنى كند، ولى بعد از وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله غضب نفاق آشكار شد). و كهنه شد بين شما لباس دين، و به سخن آمدند گمراهان ساكت، و ظاهر شدند بى مايگانى كه خبرى از آنها نبود، محترمين اهل باطل صدا در گلو پيچانيدند، و در بين شما دم جنبانيدند (مراد كيست؟... آيا كسى غير فاطمه عليهاالسلام مى توانست اين حقايق را بگويد؟!).

در مورد انتساب همه اين امور به شيطان و اطاعت مسلمانان از شيطان بعد از وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، فرمود:

شيطان براى دعوت شما سر از مخفى گاه خود درآورد، و دريافت كه شما او را اجابت مى كنيد او را و براى گول خوردن به او نظاره مى كنيد. پس به شما دستور قيام (بر عليه دين) را داد و ديد شما سبك بال و آماده ايد، شما را امر به غضب نمود، كه شما غضبناك هستيد (و كينه ها بر دل داريد).

پس علامت زديد براى خود (به اسم خود ثبت كرديد) مال ديگرى را، (خلافتى كه حق ديگرى بود و شما صلاحت آن را نداشتيد)؛ و آشاميديد از محلى كه مال شما نبود (بهره جستيد از مقامى كه براى شما نبود).

اين همه در صورتى است كه هنوز عهد و پيمان تازه است (از عهد و بيعت غدير كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى على عليه السلام گرفت، تا وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بيشتر از هشتاد روز، و تا روز سخنرانى حضرت زهرا عليهاالسلام بيشتر از نود روز نگذشته بود) جراحت و مصيبت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هنوز به وسعت خود باقى بود، و زخم فراق پيامبر هنوز آرام نگرفته، و رسول خدا هنوز دفن نشده بود.

اين كار را با عجله انجام داديد و ترسيديد فتنه درست شود (و خلافت از دست شما خارج گردد و به اهلش برسد) «بدانيد در گمراهى قرار گرفتيد و همانا جهنم كافران را احاطه نموده است [ توبه: 49. ]».

در مقام بيان اين كه با وجود قرآن و دستورات آن درباره اهل بيت عليهم السلام، اين كارها از امت بعيد بود، مى فرمايد:

بعيد است از شما! چه شده است شما را؟! به كدام بى راهه مى رويد؟! در حالى كه كتاب خدا را پيش رو داريد و مطالب آن ظاهر و احكام آن درخشنده و نشان هاى آن بلند و نواهى آن درخشنده و امرهاى آن معلوم است، به تحقيق قرآن را پشت سر گذاشتيد (يعنى به دستورات آن عمل نكرديد).

آيا اراده ى ترك قرآن كرده ايد؟ آيا اراده كرده ايد به غير قرآن حكم كنيد (مبناى حكم را غير از قرآن قرار دهيد)؟! «چقدر بد است براى

ظالمين بدلى را كه انتخاب نموده اند [ كهف: 50. ]» «و هر كسى غير از اسلام دينى را انتخاب كند از او قبول نخواهد شد و فرداى قيامت از ضرر كنندگان خواهد بود [ آل عمران: 85. ]» (با اين آيه ى قرآن، حضرت خط بطلان بر ادعاى دين و ديندارى آنها زدند).

در مقام بيان عظمت فاجعه و اين كه مقصد از بين بردن دين پيامبر بود، و براى نيل به اين هدف حمله به خاندان وحى آغاز شد، فرمود:

بعد از گرفتن خلافت، به اندازه اى كه ناآرامى و اضطراب فتنه آرام گيرد، و به اندازه اى كه رهبرى شما براى مقاصد شوم تان آسان شود، صبر كرديد؛ سپس شروع كرديد به خارج كردن آتش فتنه، و تهييج و گسترانيدن شعله هاى فتنه، و اجابت نمودن دعوت شيطان گمراه، و خاموش نمودن چراغ آشكار دين، و از بين بردن سنت هاى اين پيامبر برگزيده صلى اللَّه عليه و آله.

دلسوزى براى دين و رهبرى مسلمانان را، شعار براى از بين بردن دين و رسيدن به دنيا قرار داديد، و مخفيانه با عنوان هاى فريبنده، بر عليه فرزندان و خاندان پيامبر گام برمى داريد. و ما خاندان پيامبر، بر بلاهائى كه مانند بريدن كارد و فرورفتن نيزه بر انسان سخت است، صبر مى كنيم.

بعد از اين سخنرانى مفصل و افشاء حقيقت دنياپرستانى كه بر عليه خاندان پيامبر قيام نموده بودند، درباره اموال پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، فرمود:

آيا گمان مى كنيد كه از پيامبر براى ما ارثى نيست؟! «آيا دستورات جاهليت را برگزيده ايد، دستورات چه كسى براى اهل ايمان از دستورات خدا بهتر است؟ [ مائده: 50. ]» (در زمان جاهليت به دختر ارث نمى رسيد).

آيا نمى دانيد؟! (كه من دختر پيامبرم و از او ارث مى برم)، آرى! همچون خورشيد درخشنده آشكار است براى شما، كه من دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هستم.

اى مسلمانان! آيا ارث مرا مى گيرند؟!

اى پسر ابى قحافه (ابوبكر) آيا در كتاب خدا هست كه تو از پدرت ارث مى برى و من از پدرم ارث نمى برم؟! «به تحقيق چيز عجيبى آوردى [ مريم: 27. ]».

آيا با قصد، كتاب خدا را ترك كرديد و آن را پشت سر انداختيد؟ چرا كه خداوند درباره ارث مى فرمايد «سليمان از داود ارث برد [ نمل: 16. ]» و درباره يحيى، پسر زكرياى پيامبر مى فرمايد: «آنگاه كه زكريا گفت: خدايا عنايت كن بر من جانشينى كه از من و خاندان يعقوب ارث ببرد [ مريم: 5. ]» و مى فرمايد: «خويشان بعضى بر بعضى ديگر در ارث اولويت دارند در كتاب خدا [ احزاب: 60. ]» و مى فرمايد: «خداوند سفارش مى كند درباره فرزندان كه ارث پسر دو برابر سهم دختر مى باشد [ احزاب: 60. ]» و مى فرمايد: «اگر چيزى باقى گذاشتيد وصيت كنيد براى والدين و خويشان به آنچه عدل است، و اين لازم است بر پرهيزكاران [ بقره: 180. ]».

گمان كرديد كه منزلتى پيش پيامبر ندارم و ارثى از پدرم ندارم و خويشاوندى بين من و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نيست؟!

آيا خداوند آيه اى را مخصوص شما قرار داد و خارج كرد از آن پدرم را؟! (آيا ما از آيات ارث، استثنا شده ايم؟).

آيا مى گوئيد كه اهل دو ملت از هم ارث نمى برند؟ آيا من و پدرم از يك ملت نيستيم؟! (بنابر قانون اسلام، كافر از مسلمان ارث نمى برد) آيا شما به قرآن و عمومات و استثناء شده هاى آن، از پدرم و پسر عمويم داناتريد؟!

بگير فدك را، در حالى كه افسار زده و آماده است، و روز رستاخيز تو را ملاقات خواهد كرد.

بهترين حكم كننده، خداست و بهترين طلبكار، محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم است و بهترين وعده گاه قيامت است و در قيامت چه زيانكاريد! و پشيمانى براى شما سودى ندارد «و براى هر خبرى وعده گاهى است [ انعام: 67. ]».

«و به زودى خواهيد دانست بر چه كسى عذاب خواركننده نازل خواهد شد و بر چه كسى حلول مى كند عذاب پايدار [ زمر: 40. ]».

پس حضرت به انصار نگريست، و فرمود:

اى گروه جوانمرد، اى بازوان دين و ياران اسلام، چيست اين كم كارى و بى توجهى نسبت به حقوق من؟! و چيست كه به خواب رفته ايد نسبت به ظلمهائى كه به من مى شود؟! آيا پدرم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بارها نفرمود: انسان احترام مى شود به احترام فرزندانش (يعنى احترام به پيامبر در احترام من و دفاع از حقوق من است).

چه زود بود آنچه از بى وفائى ايجاد كرديد، و چه زود ارزشهاى تان را از دست داديد و دست از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله برداشتيد، و حال آنكه شما قدرت مقابله با آنچه به نيرنگ از من گرفته شده، و آنچه را كه مطالبه مى كنم و براى آن چاره جوئى مى نمايم، داريد.

آيا مى گوئيد، محمد صلى اللَّه عليه و آله فوت نمود (يعنى چون پيامبر از دنيا رفت ما در مقابل دين و يارى اهل دين وظيفه اى نداريم؟!)

پس (رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم) حادثه ى بزرگى بود؛ ضعف و سستى بواسطه ى آن، در همبستگى كه وجود داشت شكاف پيدا شد (عده اى بدن مطهر آن جناب را واگذاشته، با شعار حفظ دين به دنبال حكومت رفتند).

بخاطر غيبت (و رحلت) پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم زمين تاريك شد، خورشيد و ماه گرفتند، ستارگان پراكنده شدند، آرزوها به نااميدى مبدل گرديد، كوهها شكسته شدند، حريم ضايع گشت، و هنگام مرگ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم حرمت زايل گرديد (شايد اشاره باشد به بى حرمتى كه نسبت به آن جناب در هنگام مرگ، منافقان روا داشتند و يا بى احترامى به خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مقصود باشد). و اين به خدا قسم بالاترين بلائى است كه نازل شد و بزرگترين مصيبت است، مثل آن بلائى نازل نخواهد شد و هيچ فاسد شدن سريعى مثل آن نخواهد بود.

كتاب خدا اين مصيبت را در خانه هاى شما صبحگاهان و شب هنگام، آنگاه كه به صورتهاى مختلف آن را مى خوانيد به شما اعلام نمود و قبل از او، نيز به انبياء اصابت نموده، حكم ثابت و قضا حتمى است «نيست محمد مگر پيامبرى، قبل از او پيامبرانى بودند كه درگذشتند؛ آيا اگر او بميرد يا كشته شود به دين گذشته خود برمى گرديد؟! هر كسى به عقب و زمان جاهليت برگردد، به خدا ضررى نخواهد رسيد و خداوند به زودى جزا مى دهد شكركنندگان نعمت رسالت را [ آل عمران: 144. ]».

اى فرزندان قيله (انصار)! بعيد است از شما! آيا ارث پدرم خورده شود و شما نيز در دسترس من هستيد و صداى مرا مى شنويد و در جمع ما هستيد! زير پوشش دعوت من قرار مى گيريد و خبر به شما مى رسد در حالى كه شما داراى افراد و نيرو هستيد و داراى وسائل رزم و قدرت مى باشد و نزد شما سلاح جنگى و سپر وجود دارد؟!.

پيوسته از شما دعوت مى شود ولى اجابت نمى كنيد و حال آنكه صفت شما جنگ آورى است، و معروف به خوبى هستيد، و شما انتخاب شدگانيد و خوبانى هستيد كه اختيار شديد، و با عرب جنگيديد و تحمل رنج و خستگى نموديد، مبارزه كرديد با گروهها و بى باكانه با شجاعان جنگيديد، و اين بود كه دائما به شما امر مى كرديم و شما هميشه اطاعت مى كرديد، تا آن كه به واسطه ما اسلام نيرو گرفت، و حركت نمود و نعمتهاى روزگار فوران گرفت، و شرك خوار شد، و فوران دروغ و نيرنگ آرام گرفت، و شعله هاى كفر خاموش شد، و دعوت بى نظمى و بى مايگى آرام گرفت، و نظم و روش دين استوار شد.

پس از كجا متحير (گمراه) شديد بعد از بيان اسلام؟ و چرا (دينتان را) مخفى مى كنيد بعد از علنى كردن؟ و چرا عقب گرد مى كنيد بعد از حركت و اقدام؟ و شرك مى ورزيد بعد از ايمان آوردن.

براى بيان وجوب مبارزه با غاصبين خلافت، اين آيه را تلاوت فرمود:

«آيا جنگ نمى كنيد با قومى كه پيمان شكنى كردند و همت ورزيدند بر خارج نمودن پيامبر از مدينه، و آنان آغازگر جنگ و فتنه بوده اند؟! آيا از آنان مى ترسيد و حال آن كه سزاوار است از خدا بترسيد اگر اهل ايمان هستيد [ توبه: 13. ]».

همانا شما را مى بينم كه اقامت گزيدند در پستى و زندگى مرفه، و دور كرديد كسى را كه به حكومت اسلامى سزاوار بود، و در آغوش گرفتيد خوش گذرانى را، پناه برديد از سختى و مبارزه به آسايش، و آن كمالات را كه جمع كرده بوديد ناگهان از دست داديد، و فاسد كرديد چيزهاى باارزشى را كه تهيه كرده بوديد (ايمان)، «پس بدانيد اگر همه اهل زمين كافر شوند خداوند بى نياز و ستوده است [ ابراهيم: 8. ]».

در مقام بيان علم داشتن و پيش بينى به عدم يارى دين، فرمود:

بدانيد! آنچه گفتم با آگاهى بر اين معنا است كه يارى نكردن دين در شما جاى گرفته و جز شما شده است و با علم به بى وفائى و خيانتى كه قلوبتان به آن متصف شده است.

در بيان علت سخنرانى، فرمود: و لى اين سخنرانى به خاطر لبريز شدن دل از كثرت غصه، و خارج كردن شدت خشم، و ضعيف شدن دل از تحمل مصيبت است؛ و به خاطر پخش نمودن و رسانيدن دردهائى كه در دل جمع شده، و براى بيان كردن دليل ها و اتمام حجت است. و در خاتمه براى بيان آتش دنيا و آخرتى كه براى آنها آماده شد، مى فرمايد:

ارزانى شما باد (فدك و خلافت)، سخت مهارش كنيد در حالى كه استفاده ى چندانى از آن نخواهيد برد، و قدرت آن كم و ننگ آن باقى است؛ و در حالى كه علامت غضب خدا و ننگ ابدى بر شما خورده و مى رسيد به «آتش غضب خدا كه روشن است و مى سوزاند قلب ها [ همزه: 6- 7. ]»، و در مقابل ديدگان خداست آنچه انجام مى دهيد «و به زودى ظالمين خواهند دانست كه به كدام جايگاه انتقال پيدا مى كنند [ شعرا: 227. ]». و بدانيد من دختر پيامبر شما هستم، همان پيامبرى كه شما را از عذاب شديد مى ترسانيد و «انجام بدهيد هر چه مى خواهيد، و ما نيز